اهرن
بنابر شاهنامه اهرن خواستگار دختر قیصر روم بود. شاه روم، کشتن اژدهای کوه سقیلا را شرط پذیرش درخواست ازدواج میگذارد. اهرن با مشورت میرین (داماد قیصر) و راهنمایی هیشوی، گشتاسب را پیدا کرده و از او میخواهد تا اژدها را برای او بکشد. گشتاسب نیز قبول کرد و اژدها را کشته و سپس اهرن جسد اژدها را نزد قیصر برده و به خواستهٔ خویش که ازدواج با دختر پادشاه بود میرسد.
اهرن | |
---|---|
اطلاعات کلی | |
نام | اهرن |
ملیت | رومی |
سایر اطلاعات | |
شناخته شده | درخواست از گشتاسب برای کشتن اژدها |
خانواده | |
همسر | دختر سوم قیصر |
فردوسی در ابیات زیر، از اهرن، را با میرین داماد قیصر مقایسه میکند، که اهرن را برمنش (خودپسند) مینامند:
ز میرین یکی بود کهتر به سال | ز گردان رومی برآورده یال | |
گوی بَرمَنِش نام او اهرنا | ز تخم بزرگان رویین تنا |
کشتن اژدها به دست گشتاسپ
هیشوی به گشتاسپ سفارش کشتن اژدها را میدهد. قرار است که گشتاسپ این کار را به نام اهرن انجام دهد. گشتاسب نیز قبول کرد و اژدها را کشته و جسد آن را به اهرن میدهد. اهرن جسد اژدها را بر گاری که بوسیله گاوی کشیده میشد، نزد قیصر میبرد.
چو نزدیک هیشوی و اهرن رسید | همه یاد کرد آن شگفتی که دید | |
به اهرن چنین گفت کان اژدها | بدین خنجر تیز شد بیبها | |
شما از دم اژدهای بزرگ | پر از بیم گشتید از کار گرگ | |
مرا کارزار دلاور سران | سرافراز با گرزهای گران | |
بسی تیز آید ز جنگ نهنگ | که از ژرف برآید به جنگ | |
چنین اژدها من بسی دیدهام | که از رزم او سر نپیچیدهام | |
شنیدند هیشوی و اهرن سخن | ازان نو به گفتار دانش کهن | |
چو آواز او آن دو گردنفراز | شنیدند و بردند پیشش نماز | |
به گشتاسپ گفتند کی نرهشیر | که چون تو نزاید ز مادر دلیر | |
بیاورد اهرن بسی خواسته | گرانمایه اسپان آراسته | |
یکی تیغ برداشت و یک باره جنگ | کمانی و سه چوبه تیر خدنگ | |
به هیشوی داد آن دگر هرچه بود | ز دینار وز جامهٔ نابسود | |
چنین گفت گشتاسپ با سرکشان | کزین کس نباید که دارد نشان | |
نه از من که نر اژدها دیدهام | گر آواز آن گرگ بشنیدهام | |
وزان جایگه شاد و خرم برفت | به سوی کتایون خرامید تفت | |
بشد اهرن و گاو گردون ببرد | تن اژدها کهتران را سپرد | |
که این را به درگاه قیصر برید | به پیش بزرگان لشکر برید | |
خود از پیش گاوان و گردون برفت | به نزدیک قیصر خرامید تفت | |
به روم اندرون آگهی یافتند | جهاندیدگان پیش بشتافتند | |
چو گاو اندر آمد به هامون ز کوه | خروشی بد اندر میان گروه | |
از آن زخم و آن اژدهای دژم | کزان بود بر گاو گردون ستم | |
همی آمد از چرخ بانگ چکاو | تو گفتی ندارد تن گاو تاو | |
هر آنکس که آن زخم شمشیر دید | خروشیدن گاو گردون شنید | |
همی گفت کاین خنجر اهرنست | وگر زخم شیراوژن آهرمنست |
جشن برای کشته شدن اژدها و ازدواج اهرن با دختر قیصر
قیصر با دیدن جسد اژدها جشن میگیرد و بزرگان را فرا میخواند و دختر کوچکش را به همسری اهرن درمیآورد:
همانگاه قیصر ز ایوان براند | بزرگان و فرزانگان را بخواند | |
برآن اژدها بر یکی جشن کرد | ز شبگیر تا شد جهان لاژورد | |
چو خورشید بنهاد بر چرخ تاج | به کردار زر آب شد روی عاج | |
فرستاده قیصر سقف را بخواند | بپرسید و بر تخت زرین نشاند | |
ز بطریق وز جاثلیقان شهر | هرانکس کش از مردمی بود بهر | |
به پیش سکوبا شدند انجمن | جهاندیده با قیصر و رای زن | |
به اهرن سپردند پس دخترش | به دستوری مهربان مادرش |
جستارهای وابسته
پانویس
منابع
- شاهنامهٔ فردوسی
- پارسی نگاشتهٔ شاهنامه، نگارش: فرانک دوانلو، انتشارات آهنگ قلم، چاپ سوم، ۱۳۸۷ (با اندکی تغییر)