بیدرفش
بیدِرَفش[1] از پهلوان لشکر ارجاسب شاه خلخ در دوران شاهی گشتاسپ است. او در جنگ دینی ایرانیان با تورانیان زریر برادر گشتاسپ را کشت و خود نیز در آن جنگ به دست اسفندیار کشته شد.بیدرفش به معنی بیتابش و بینور است. وصف شاهنامه از بیدرفش:
| جدا کرد از خلّخی سیهزار | جهان آزموده، نبرده سوار | |
| فرستادشان سوی آن بیدرفش | که کوس مهین داشت و رنگین درفش |
| بیدرفش | |
|---|---|
| اطلاعات کلی | |
| نام | بیدرفش |
| منصب | سالار |
| نژاد | ترکان چین |
| آئین | دیویسنا |
| ملیت | توران |
| سایر اطلاعات | |
| سپهسالار ایران | گشتاسپ |
| سپهسالار توران | ارجاسپ |
| جنگها | ایران و توران |
| هماورد | زریر و اسفندیار روئینتن |
| نتیجه نبرد | کشته شدن زریر |
| هماورد دوم | اسفندیار |
| نتیجه نبرد | هلاکت بیدرفش |
بیدرفش در شاهنامه
در شاهنامه فردوسی اولین بار زمانی از بیدرفش نام برده می شود که ارجاسب نامه ای به گشتاسب مینویسد و نامه را به بیدرفش و نام خواست میدهد تا به دست گشتاسب برسانند در این نامه از گشتاسب میخواهد که از زرتشت روی بگرداند و گشتاسب را تهدید به نابودی میکند.
| برین ایستادند ترکان چین | دو تن نیز کردند زیشان گزین | |
| یکی نام او بیدرفش بزرگ | گوی پیر و جادو ستنبه سترگ | |
| دگر جادوی نام او نام خواست | که هرگز دلش جز تباهی نخواست | |
| یکی نامه بنوشت خوب و هژیر | سوی نامور خسرو و دین پذیر |
بعد از کشته شدن گرامی، زریر برادر گشتاسپ است که دو هفته در میدان نبرد از خود شجاعت نشان میداد.
| دو هفته برآمد براین کارزار | که همزمان همی تیره تر گشت کار | |
| به پیش اندر آمد نَبَرده زریر | سمندی بزرگ اندر آورده زیر | |
| به لشکرگه دشمن اندر فتاد | چو اندر گیا آتش و تیز باد | |
| همی کشت زیشان همی خوابنید | مر او را نه استاد هرکش بدید | |
| چو ارجاسپ دانست کان پور شاه | سپه را همی کرد خواهد تباه | |
| بدان لشکر خویش آواز داد | که چونین همی داد خواهید داد | |
| دو هفته برآمد برین بر درنگ | نبینم همی روی فرجام جنگ | |
| بکردند گردان گشتاسپ شاه | بسی نامداران لشکر تباه | |
| کنون اندر آمد میانه زریر | چو گرگ دژآگاه و شیر دلیر | |
| بکشت او همه پاک مردان من | سرافراز گردان و ترکان من | |
| یکی چاره باید سگالیدنا | و گرنه ره ترک مالیدنا | |
| برین گر بماند زمانی چنین | نه ایتاش ماند نه خلخ نه چین | |
| کدامست مرد از شما نام خواه | که آید پدید از میان سپاه[2] |
که ارجاسب با دیدن دلاوری های زریر از لشکرش به دنبال داوطلب برای مبارزه با او میگردد، و به داوطلب وعده ازدواج با دختر خود و گنج میدهد اما کسی داوطلب نمیشود تا اینکه بار سوم بیدرفش خواستار مبارزه میشود اما چون توانایی مقابله با زریر را نداشت به کمین نشسته و پنهانی بر زریر ژوبینی زهردار پرتاب میکند و او را از اسب برزمین میزند و سلاح و اسب و درفش او را صاحب میشود.
| کدامست مرد از شما چیره دست | که بیرون شود پیش این پیل مست | |
| هرآن کو بدان گُردکش یازدا | مر او را از آن باره بندازدا | |
| چو بخشندهام بیش بسپارمش | کلاه از بر چرخ بگذارمش | |
| همیدون نداد ایچ کس پاسخش | بشد خیره و زرد گشت آن رخش | |
| سه بار این سخن را بریشان براند | چو پاسخ نیامدش خامش بماند | |
| بیامد پس آن بیدرفش سترگ | پلید و بد و جادوی و پیر گرگ | |
| به ارچاسپ گفت ای بلند آفتاب | به زور و به تن همچو افراسیاب | |
| به پیش تو آوردم این جان خویش | سپر کردم این جان شیرینتْ پیش | |
| شوم پیش آن پیل آشفته مست | گر ایدونک یابم بر آن پیل دست | |
| به خاک افگنم تنشْ ای شهریار | مگر بر دهد گردش روزگار | |
| ازو شاد شد شاه و کرد آفرین | بدادش بدو بارهٔ خویش و زین | |
| بدو داد ژوپین زهرآبدار | که از آهنین کوه کردی گذار | |
| چو شد جادوی زشت ناباکدار | سوی آن خردمند گُرد سوار | |
| چو از دور دیدش برآورد خشم | پر از خاک روی و پر از خون دو چشم | |
| به دست اندرون گرز چون سام یل | به پیش اندرون کشته چون کوه تل | |
| نیارست رفتنش بر پیش روی | ز پنهان همی تاخت بر گرد اوی | |
| بینداخت ژوپین زهرابدار | ز پنهان بر آن شاهزاده سوار | |
| گذاره شد از خسروی جوشنش | به خون غرقه شد شهریاری تنش | |
| ز باره درافتاد پس شهریار | دریغ آن نکو شاهزاده سوار | |
| فرود آمد آن بیدرفش پلید | سلیحش همه پاک بیرون کشید | |
| سوی شاه چین برد اسپ و کمرش | درفش سیه افسر پرگهرش[3][4] |
جنگ بیدرفش با اسفندیار بسیار کوتاه در شاهنامه فردوسی آمده است. این بخش از شاهنامه توسط دقیقی سروده شده است، و فاقد فضا سازی هنرمندانه فردوسی است. بستور به انتقام خون پدر به جنگ بیدرفش میرود، در حالی که بیدرفش اسب زریر را سوار و زره جنگی زریر را پوشیده است. که اسفندیار به یاری بستور میشتابد و بیدرفش را از پای درمیآورد و اسب و باره و سر بیدرفش را با خود برمیگرداند [5]:
| چو سالار چین دید بستور را | کیان زاده آن پهلوان پور را | |
| به لشکر بگفت این که شاید بدن | کزین سان همی نیزه داند زدن | |
| بکشت از تگینان من بیشمار | مگر گشت زنده زریر سوار | |
| که نزد من آمد زریر از نخست | برین سان همی تاخت باره درست | |
| کجا رفت آن بیدرفش گزین | هماکنون سوی منش خوانید هین | |
| بخواندند و آمد دمان بیدرفش | گرفته به دست آن درفش بنفش | |
| نشسته بران بارهٔ خسروی | بپوشیده آن جوشن پهلوی | |
| خرامید تا پیش لشکر ز شاه | نگهبان مرز و نگهبان گاه | |
| گرفته همان تیغ زهر آبدار | که افگنده بد آن زریر سوار | |
| بگشتند هر دو به ژوپین و تیر | سر جاودان ترک و پور زریر | |
| پس آگاه کردند زان کارزار | پُس شاه را فرخ اسفندیار | |
| همی تاختش تا بدیشان رسید | سر جاودان چون مر او را بدید | |
| برافگند اسپ از میان نبرد | بدانست کش بر سر افتاد مرد | |
| بینداخت آن زهر خورده بروی | مگر کس کند زشت رخشنده روی | |
| نیامد برو تیغ زهر آبدار | گرفتش همان تیغ شاه استوار | |
| زدش پهلوانی یکی بر جگر | چنان کز دگر سو برون کرد سر | |
| چو آهو ز باره در افتاد و مرد | بدید از کیان زادگان دستبرد | |
| فرود آمد از باره اسفندیار | سلیح زریر آن گزیده سوار | |
| ازان جادوی پیر بیرون کشید | سرش را ز نیمهتن اندر برید | |
| نکو رنگ بارهٔ زریر و درفش | ببرد و سر بیهنر بیدرفش[6] |
پانویس
- «BĪDERAFŠ». ENCYCLOPÆDIA IRANICA. دریافتشده در ۵ مارس ۲۰۱۶.
- شاهنامه فردوسی، بر پایه چاپ مسکو، انتشارات هرمس، صفحه 910
- شاهنامه فردوسی، بر پایه چاپ مسکو، انتشارات هرمس، صفحه 910 و 911
- شاهنامه فردوسی. پادشاهی گشتاسپ، جلدششم، ص ۳۶۹
- شاهنامه فردوسی، بر پایه چاپ مسکو، انتشارات هرمس، صفحه 916
- شاهنامه فردوسی، بر پایه چاپ مسکو، انتشارات هرمس، صفحه 916
جستارهای وابسته
منابع
- حسین، الهی قمشهای (۱۳۸۶). شاهنامه فردوسی. ترجمهٔ ناهید فرشادمهر. تهران: نشر محمد. شابک ۹۶۴-۵۵۶۶-۳۵-۵.