اسپهبدان گیلان

اِسْپَهْبَدانِ گیلان[persian-alpha 1][6][7] یا اسپهبدان آستارا[8] نام یک شاهزاده‌نشین کوچک با حاکمانی به همین نام و به پایتختی آستارا بوده‌است. عنوان عمومی حاکمان این منطقه اسپهبد بوده که از خاندان اسپهبد اخذ شده‌است. زمان آغاز حکومت اسپهبدان نامعلوم است. کهن‌ترین آگاهی از اسپهبدان به دوران تصرف آذربایجان به دست اعراب در سال ۶۴۲ میلادی/ ۲۱ هجری بازمی‌گردد که گفته شده حاکم این منطقه، عنوان اسپهبد داشته‌است. همچنین گزارشی مبنی بر تأیید حاکمیت اسپهبدان گیلان از سوی خلیفه مسلمانان علی بن ابی‌طالب وجود دارد. تاریخ دقیق پایان کار اسپهبدان نیز همچون آغاز آن، نامعلوم است. سرگذشت تعدادی از اسپهبدان در منابع تاریخی موجود است که بر این اساس، آخرین اسپهبد شناخته شده اسپهبد شاپور است. وی در سال ۱۴۰۹ میلادی / ۸۱۱ هجری درگذشته‌است. اگرچه نام و اطلاعاتی از سرگذشت حاکمان آستارا پس اسپهبد شاپور نیز موجود است اما انتساب داشتن یا نداشتن آنان به حکومت اسپهبدان نامعلوم است. مهرانیان آستارا اصلی‌ترین دودمان حاکم بر اسپهبد بوده و پس از پایان یافتن حکومت اسپهبد نیز همچنان تسلط خود را بر سرزمین موروثی حفظ کرده و فرمان راندند. مهرانیان آستارا نیز همانند مهرانیان ارّان، خود را شاخه‌ای از خاندان مهران می‌دانستند.

مملکت سپهبد[1]

؟–سده ۱۵ میلادی
قلمروی اسپهبدان گیلان در نهایت گسترش خود
وضعیتشاهزاده‌نشین[2]
پایتختشیندان[3]
اسپهبد (آستارا)[4][5]
حکومتپادشاهی
اسپهبد 
 ؟ – ؟
کیا لواشیر
 ؟ – ؟
احمد
 ؟ – ؟
حسین
 ؟ – ۱۴۰۹
شاپور
دوره تاریخیقرون وسطی
 بنیان‌گذاری
؟
 استیلای ایلخانان
۱۳۰۷
 فروپاشی
سده ۱۵ میلادی
 تأسیس صفویان
۱۵۰۱
امروز بخشی از ایران
 جمهوری آذربایجان

علاوه بر روحیهٔ جنگاوری مردمان سرزمین اسپهبد، محاصرهٔ این سرزمین توسط دریا و جنگل‌های انبوه، قدرت دفاعی اسپهبدان در برابر دشمنانشان را افزایش چشمگیری داده بود. قلمروی اسپهبدان در بیشترین گسترش خود، از جنوب تا اسالم و از شمال تا انتهای دشت مغان رسیده بود. پایتخت مملکت اسپهبد در قرون اولیه پس از ظهور اسلام، در شمال قلمرو مستقر بوده و به مرور زمان به مناطق جنوبی‌تر منتقل شده و تا قرن هشتم هجری قمری در شیندان بود که در نهایت به شهر اسپهبد منتقل شده بود. موقعیت جغرافیایی شهر اسپهبد، امروزه در نزدیکی آستارا واقع شده‌است.

جغرافیای طبیعی و سیاسی

تاریخ الجایتو در شرح لشکرکشی هلاکو خان به ایران در سال ۶۵۴ قمری، از شندان با عنوان مستقرّ سریر مملکت سپهبد یاد کرده[9] و می‌گوید: «ساکنین مملکت سپهبد به ایلخانان سر اطاعت فرو نمی‌آوردند».[10] همهٔ ساکنین این سرزمین، جنگجو بودند. جغرافیای طبیعی آن که از طرفی جنگل‌های انبوهِ از درخت و از طرفی دریا بود، از لحاظ استراتژیک اهمیت فوق‌العاده‌ای داشت و دشمن از بیم شکست یافتن، جرأت نمی‌کرد به این مملکت دست‌درازی کند. همچنین قلعه شندان مثل دژ مستحکمی، پابرجا بوده و از برای دفاع، از لحاظ استراتژیک اهمیت ویژه‌ای داشت.[11] در سال ۶۱۹ هجری، لشکریان مغول پس از تسخیر تبریز، شروان‌شاه را به طرف تالش جهت تسخیر این منطقه گسیل داشتند ولی به علت باران‌های موسمی و سیلابی شدن رودخانه‌ها و وجود جنگل‌های انبوه و نیز نیش پشه مالاریا، بسیاری از لشکریان مغول به تب نوبه مبتلا شده و از بین رفتند. سرانجام اتابک اعظم از آذربایجان به تالش آمده و صلح را با رضایت تالش‌ها برقرار نمود. مردم تالش در آن عصر، مسلمان، زرتشتی و یهودی بودند.[12]

شارل شفر شرق‌شناس فرانسوی، مقرّ سریر اسپهبد را از اسالم تا شندان دانسته‌است.[13] پایتخت اسپهبد از سده چهاردهم میلادی/هشتم قمری، آستارا بوده‌است.[14] در بسیاری از نوشته‌های مورخین، ولایت آستارای قدیم را ولایت «اسپهبد» یا «اصفهبد» نوشته و حاکم آنجا را هم اسپهبد می‌نامیدند.[15] یاقوت حموی آن را «اِصْفَهْبُذان» خوانده‌است.[16] حمدالله مستوفی در نزهةالقلوب می‌گوید اسپهبد شهری متوسط بوده و حاصل‌اش غله، میوه و برنج است. این ناحیهٔ گیلان، ناحیه‌ای آبادان و با نعمت و توانگر است. وی طعام اصلی مردم اسپهبد را برنج و ماهی ذکر کرده و از وجود شهرک‌هایی در این منطقه یاد کرده‌است که مساجد و بازارهایی دارند که از این بازارها، ماهی، جارو و حصیرِ مصلی به نقاط مختلف جهان صادر می‌گردد.[17]

«اگر سرایندهٔ مثنوی حیات داشت، من او را از قونیه به گیلان و شهر اسپهبدان می‌فرستادم تا وارد کارگاه‌های بافتن پارچه‌های ابریشمین شود و ببیند که در آنجا، صانع از مصنوع زیباتر می‌باشد... »

تیمور لنگ در کتاب منم تیمور جهانگشا[18]

حافظ ابرو می‌نویسد که تا پیش از سلطان محمد خدابنده الجایتو، امرای مغول نتوانسته بودند بر گیلان حاکم شوند؛ لذا هنگامی که الجایتو در سال ۷۰۶ قمری قصد تسخیر گیلان را داشت، دستور داد حمله را از چهار محور آغاز کنند که محور اردبیل به اسپهبد و سپس به گسکر به فرماندهی امیر چوپان، یکی از این مسیرهای چهارگانه بوده‌است. در جریان این لشکرکشی «ملک رکن‌الدین احمد» حاکم اسپهبد، خود را به امیر چوپان تسلیم کرده بود.[19] رشیدالدین فضل‌الله همدانی تاریخ‌نگار عصر ایلخانی مسیر حرکت امیر چوپان را به صورت «از آستارا سپهبد و گسکر» ذکر کرده‌است. ستوده از این عبارت نتیجه گرفته‌است که سپهبد مابین آستارا و گسکر قرار داشت.[20] عون‌اللهی نیز معتقد است که به‌طور قطع می‌توان گفت که اراضی میان آستارا و گسکر را سپهبد می‌خوانده‌اند[21] اما نعمت‌اللهی این فرضیه را رد کرده‌است. وی، ناآشنایی با زبان و جغرافیای منطقه را علت این اشتباه یاد کرده و «آستارا سپهبد» را یک عبارت متصل دانسته‌است.[22]

ابن بزاز اردبیلی در صفوةالصفا در بیان چگونگی آشنایی صفی‌الدین اردبیلی با زاهد گیلانی، محل زندگی زاهد گیلانی را در منطقهٔ «گیلان اصفهبد» ذکر کرده که به همراه دو همسرش در دو روستای اصفهبد به نام‌های سیاورود و حلیه‌کران سکونت دارد.[23] این دو روستا اکنون در شهرستان لنکران جمهوری آذربایجان قرار دارند. همچنین در یک سند تاریخی آمده‌است که ملک احمد، مالکیت سه روستای کِنْلِچه، سیدیل و آرادی را به شخصی به نام بدرالدین محمود بخشیده بود. تحقیقات والتر هنینگ بر روی این سند نشان می‌دهد که این سه روستا در حوضهٔ ویلَژ رود بوده‌اند. این نکته، بیانگر فراتر رفتن گسترهٔ قلمروی اسپهبد تا انتهای سرزمین‌های تالش‌زبانان و همسایگی با ترک‌های آذری‌زبان است؛ بنابراین در صورتی که اسپهبد حاکم همهٔ تالشان بوده باشد، حکمرانی او بر دشت مغان دور از ذهن نخواهد بود.[24] نعمت‌اللهی در تاریخ جامع آستارا و حکام نمین، با اشاره به موضوع کشف یک مسیر لوله‌کشی آب با لوله‌های سفالی در روستای خانه‌های آسیاب، لزوم انجام کاوشهای باستان‌شناسی برای به دست آوردن جزئیات بیشتری از سرگذشت اسپهبدان و کشف ابعاد تمدن آنان را مورد تأکید قرار داده‌است.[25]

محدوده تاریخی شهر اسپهبد در سه کیلومتری غرب آستارا قرار دارد. بخش جنوبی اسپهبد در روستای فعلی باغچه‌سرا واقع بوده‌است که آن محله پس از غائله آذربایجان و احداث پاسگاه مرزی در آنجا، به نام «باغ سیروس» خوانده شده‌است[26] و بخش شمالی آن نیز در آنسوی آستاراچای قرار دارد. مجموع این دو محله را منازل هفت‌گانه (به ترکی: یِدْدی اِوْلَر) می‌گویند.[27]

سرگذشت اسپهبدان شناخته شده

اسپهبدان حاکمانی مستقل بوده و صاحب حکومتی خودمختار بودند. در زمان خلافت علی بن ابی‌طالب، اسپهبدان به همراه تعدادی از شاهزادگان گیل‌ها و دیلم‌ها به نزد وی رفته و تأییدیه حکمرانی در قلمروی خود را دریافت کرده بودند.[28] در کتاب تاریخ شروان و دربند چندین بار از نبردهای شِندانیان با دولت‌های خزر و سریر و نیز شروان در قرن‌های دوم تا پنجم گفته شده‌است. شندانیان در یکی از این نبردها به سال ۴۲۹ قمری تا دربند پیش رفته و قصد تصرف آن را داشتند اما ناکام ماندند.[29]

در سال ۳۲۶ قمری، هنگامی که لشکری بن مردی رهبر شورشی گیلانی به جنگ با دیسم بن ابراهیم حاکم آذربایجان رفت، از کمک‌های «ابن دلوله»[persian-alpha 2] اسپهبد مغان بهره برده و پس از شکست دادن دیسم، اتحاد خود با ابن دلوله را حفظ کرد.[31] به گفتهٔ کسروی، مردم مغان گروهی بسیار دلیر و جنگجو از کوه‌نشینان آذربایجان بودند. پس از حمله اعراب به ایران، مغان نیز همانند دیلم و گیلان از اعراب تبعیت نکرد. آنان حاکمان مستقلی به نام اسپهبد داشتند. بنا به نوشتهٔ ابن خردادبه در اوایل قرن سوم هجری، «شکله» اسپهبد مغان بود.[32] در زمان وهسودان نیز مغان دارای اسپهبدی بوده[33] که عون‌اللهی او را «اسپهبد گیلان و مغان» دانسته‌است.[persian-alpha 3][34] شرح نبرد روادیان با اسپهبد مغان در دیوان اشعار قطران تبریزی آمده‌است.[35] گای لسترنج می‌گوید مغان گاهی جزء آذربایجان محسوب می‌گردید ولی غالباً ناحیه‌ای جداگانه و مستقل را تشکیل می‌داد.[36] در سال ۴۴۶ و در جنگی که بین قشون ابونصر مملان ابن وهسودان و اسپهبد مغان درگرفت، نظر به فزونی قشون ابونصر، اسپهبد مغان شکست خورده و ناگزیر از اطاعت وهسودان گردید. برای اینکه بعدها اسپهبدان از در مخالفت درنیایند، ابونصر قلعه‌ای را در اردبیل بنا نهاده و عده‌ای از قشون خود را در آنجا به پاسداری گماشت.[37]

با این که اطلاعات دقیقی وجود ندارد که ثابت کند یک شاهزاده‌نشین دیگر نیز برای مدت زمان طولانی با گستره‌ای مابین گیلان و مغان وجود داشته و نام حاکمان آن نیز اسپهبد بوده باشد؛ مینورسکی معتقد است نمی‌توان با اطمینان، اسپهبدان گیلان را ادامهٔ اسپهبدان مغان دانست.[38] او تصریح کرده که در صورت یکی بودن این دو، احتمالاً ابتدا پایتخت اسپهبد در دشت مغان واقع در مناطق شمالی قلمرو و نزدیک رود ارس بوده و بعدها به سمت جنوب قلمرو منتقل شده‌است.[39] در تاریخ الجایتو آمده است که «مغان متصل به گیلان بود و مملکت ولایت سپهبدان را «سیاه گیلان» می‌خواندند».[40] نعمت‌اللهی معتقد است در یک دوره تاریخی، مغان بخشی از مملکت اسپهبد بوده و نام آن بر کل سرزمین اطلاق شده‌است.[41]

در اواخر امپراتوری سلجوقی، شخصی به نام «نصرت‌الدین ابوالمظفر اسپهبد کیا لواشیر» حیات داشته که خاقانی، چندین شعر در ستایش آزادگی او سروده و در عزای درگذشت ناگهانی او، مرثیه‌سرایی کرده‌است. وی در این مرثیه، خداحافظی خود را به شندان و ارجوان گفته‌است که به ترتیب نام‌های قلعه‌ای باستانی در آستارا و روستایی در نزدیکی آستارا است. با این که ممکن است این اسپهبد، تنها یک شاخهٔ منفرد از دودمان اسپهبدان باشد، اما مسلّم است که آنان حتی در دوران سلطهٔ ایلخانان نیز جان سالم به در برده بودند.[42]

پادشاه تازه و تر و جوانهمچو شاخ ارغوان بدرود باد
ای جمال‌الدین چو اصفهود نماندحصن شندان، ارجوان بدرود باد
 دیوان خاقانی[43]

با مرگ رکن‌الدین احمد در سال ۷۱۱ قمری[44] داوود مهرانی فرزند مراد به حکومت رسید. وی بر آیین مهرپرستی بوده‌است. حاکمان بعدی دودمان مهرانی از نسل او هستند.[45] در کتاب صفوةالصفا حکایتی از مَلِک گیلان به نام «حاجی سام» آمده که سازندهٔ خانقاه صفی‌الدین اردبیلی در دوران حیات او بوده و در هنگام نگارش کتاب صفوةالصفا در قید حیات نبود.[46] در ادامه نیز حکایت قتل اسپهبد گیلان و برادرش در نتیجهٔ یک آشوب به نام فتنهٔ گیلان در اواخر دوران حکومت ملک اشرف چوپانی آمده که به دنبال این حوادث، روابط صدرالدین فرزند صفی‌الدین اردبیلی و ملک اشرف تیره شده و حتی صدرالدین به زندان افتاده بود.[47] دیگر زمامدار اسپهبدان در این عصر، اسپهبد حسین است. حکایتی از او در دیوان اشعار قاسم انوار شاعر قرن هشتم هجری وجود دارد. تخت‌گاه اسپهبد حسین در آستارا بوده‌است.[48]

بود در گیلان سپهبد زاده‌اینیک‌مردی، مقبلی، آزاده‌ای
مملکت را پاک کرد از شرّ و شِیْنبا لقب نامش: جلال‌الدین حسین
پادشاهی بس ارادتمند بودطالبِ درویش و دانشمند بود
صوفیان صافْ‌دل را خاکِ راهداشت اندر آستارا تخت‌گاه
 کلیّات قاسم انوار[49]

آرامگاه یکی دیگر از اسپهبدان آستارا به نام اسپهبد شاپور با تاریخ درگذشت به سال ۸۱۱ قمری در روستای بوته‌سر آستارای شمالی واقع است.[50] حریری او را از اعقاب اسپهبدان گاوباره دانسته‌است.[51]

فهرست

فهرست حاکمان شناخته شده از اسپهبدان به شرح زیر است:

اسپهبد دوران تصدی مقر حکومت
؟[52] ؟ – ۲۱ دشت مغان
؟[53] اوایل قرن دوم دشت مغان
شکله[54] اوایل قرن سوم دشت مغان
ابن دلوله[55] اوایل قرن چهارم دشت مغان
حسام[56] اواسط قرن پنجم دشت مغان
قباد[57] ؟ – ۴۵۶ شیندان
کیا لواشیر حدود قرن ششم شیندان
رکن‌الدین احمد[58] ؟ – ۷۱۱ آستارا
داوود[59] ۷۱۱ – ؟ آستارا
سام[60] معاصر با ملک اشرف آستارا
جلال‌الدین حسین حدود قرن هشتم آستارا
امیر گونه خان[61] معاصر با تیمور لنگ آستارا
شاپور ؟ – ۸۱۱ آستارا

تشابه و تمایز با سلسله‌های هم‌نام

سلسله اسپهبدان که از قرن دوازدهم میلادی/ششم قمری[62] به دست مهرانیان آستارا اداره شده است، هم در عنوان حکمرانان خود، و هم در نام دودمان حاکم، تشابه فراوانی با همسایگان خود دارد. عنوان عمومی حاکمان سرزمین اسپهبدان، اسپهبد بوده که به گفتهٔ لسترنج، این عنوان از نام خاندان اسپهبد اخذ شده‌است.[63] اسپهبد در شمال ایران کاربرد دیرینه‌ای دارد. این عنوان از دورهٔ دابویگان گاوباری رواج داشته و اغلب حاکمان طبرستان و گیلان با این نام خود را می‌شناساندند.

از سوی دیگر، مهرانیان آستارا که دودمان حاکم بر اسپهبد بودند، همانند مهرانیان ارّان، خود را شاخه‌ای از خاندان مهران می‌دانستند.[64] خاندان مهران یکی از هفت خاندان ممتاز ایران باستان است. مهرانیان ارّان که در نزدیکی سرزمین اسپهبدان نیز مستقر بوده و حکومت آلبانیای قفقاز را در اختیار داشتند هم خود را منتسب به خاندان مهران می‌دانستند. عبدلی از این تشابه و نزدیکی نتیجه گرفته که مهرانیان آستارا، بازماندگان مهرانیان ارّان هستند. آنان پس از این که آلبانیای قفقاز را از دست دادند، به سراغ مملکت اسپهبد آمده و حکومت اسپهبد را به دست گرفتند.[65] مهرانیان پس از انقراض حکومت اسپهبدان نیز همچنان حاکمیت خود را بر سرزمین آستارا حفظ کرده بودند تا این که خان‌های تالشی از عصر افشاریان قدرت را از دستشان خارج کردند.[66][67] مهرانیان پیش از مسلمان شدن، بر آیین مهرپرستی بودند.[68]

فرجام اسپهبدان

همان طور که پیش‌تر نیز گفته شد، حاکمیت منطقهٔ آستارا از عصر ایلخانان تا دوران افشاریان در اختیار مهرانیان بوده‌است؛ اما مشخص نیست که مهرانیان به‌طور دقیق تا چه زمانی در قالبِ دولت اسپهبدان حکومت کرده‌اند.[69] آخرین حاکم شناخته‌شده در آستارا پیش از تأسیس دولت صفوی، معاصر با اوزون حسن پادشاه آق‌قویونلو بوده‌است. اوزون حسن در سال ۸۷۳ قمری پس از فرستادن یادگار محمدمیرزا به خراسان، از راه اردبیل به عزم قلع و قمع امیره سلطان آستارا توجه نمود. وی امیر علی‌بیگ پسر امیر بایزید بسطام را که امارت اردبیل، قزل‌آغاج و مغانات را داشت، با قشونی بسیار به قلعه شندان فرستاد. امیر سلطان که والی آن دیار بود، رسولانی فرستاده و امان طلبیده بود که با وساطت شیخ جعفر موسوی اردبیلی، اوزون حسن با این درخواست موافقت کرده و به تبریز بازگشت.[70]

همچنین تالش در دوران صفوی چندین بار مرکز شورش‌هایی علیه حکومت مرکزی بوده‌است که به بهانهٔ این رخدادها نیز نام برخی از حاکمان آستارا در آن دورهٔ تاریخی، در منابع تاریخی نمایان شده‌است. از جملهٔ این رخدادها، شورش امیره قباد حاکم آستارا ذیل وقایع سال ۹۴۶ قمری در کتاب احسن‌التواریخ آمده‌است. قوای دولتی برای سرکوب قباد به ارچوان ارسال شده و طی نبرد، او و ۸۰۰ نفر از نیروهایش را به هلاکت رساندند. پس از قباد، بایَنْدُرخان مهرانی حاکم آستارا شد.[71] او پدربزرگ ساروخان مهرانی حاکم آستارا در عصر شاه صفی است. تنها اطلاعات موجود از هویت حکومت بایندرخان، توسط گریگوری ملگونف آکادمیسین روسی نقل شده‌است. وی در کتاب خود، ملک بایندرخان حاکم آستارا را از گاوبارگان بادوسپانی شاخه کیومرثیه[72] دانسته‌است که احتمال اسپهبد بودن بایندرخان را بیان می‌کند.

جستارهای وابسته

یادداشت‌ها

  1. بازن اِسْپَهْبَدان را به صورت «اِسْپَهْبُدان» نیز ذکر کرده‌است.
  2. نعمت‌اللهی نام کامل او را «موران ابن دوله» ذکر کرده‌است.[30]
  3. جغرافیای سیاسی گیلان در این زمان از شرق به غرب شامل سه بخش بیه‌پیش، بیه‌پس و تالش است. در اینجا مراد از گیلان، فقط بخش تالش است که از رودخانه دیناچال آغاز شده و تا رودخانه ویلژ امتداد داشت.

پانویس

  1. Minorsky, “A Mongol Decree…”, Bulletin of the SOAS, 525.
  2. Bazin, “ĀSTĀRĀ”, Encyclopædia Iranica.
  3. شورمیج، «تحلیلی بر شورش‌های گیلان…»، پژوهشنامه تاریخ‌های محلی ایران، ۱۰۲.
  4. Bazin, “ĀSTĀRĀ”, Encyclopædia Iranica.
  5. عون‌اللهی، «قلعهٔ شندان»، گیله‌وا، ۴.
  6. Minorsky, “A Mongol Decree…”, Bulletin of the SOAS, 524.
  7. Bazin, “ĀSTĀRĀ”, Encyclopædia Iranica.
  8. حریری، آستارا در گذرگاه تاریخ، ۱۶۵.
  9. Minorsky, “A Mongol Decree…”, Bulletin of the SOAS, 525.
  10. عون‌اللهی، «قلعهٔ شندان»، گیله‌وا، ۱۴.
  11. عون‌اللهی، «قلعهٔ شندان»، گیله‌وا، ۱۴.
  12. نعمت‌اللهی، تاریخ جامع آستارا و حکام نمین، ۱۷۷.
  13. حریری، آستارا در گذرگاه تاریخ، ۱۶۳.
  14. Bazin, “ĀSTĀRĀ”, Encyclopædia Iranica.
  15. حریری، آستارا در گذرگاه تاریخ، ۱۶۷.
  16. Le Strange, The Lands of the Eastern Caliphate, 175.
  17. حریری، آستارا در گذرگاه تاریخ، ۱۶۸.
  18. بریون، منم تیمور جهانگشا، ۲۵۹.
  19. حریری، آستارا در گذرگاه تاریخ، ۱۶۷.
  20. ستوده، از آستارا تا اِستارباد، ۳۵.
  21. عون‌اللهی، «آستارا»، گیله‌وا، ۱۳.
  22. نعمت‌اللهی، تاریخ جامع آستارا و حکام نمین، ۱۷۳.
  23. حریری، آستارا در گذرگاه تاریخ، ۱۶۳.
  24. Minorsky, “A Mongol Decree…”, Bulletin of the SOAS, 525.
  25. نعمت‌اللهی، تاریخ جامع آستارا و حکام نمین، ۱۵۳.
  26. نعمت‌اللهی، تاریخ جامع آستارا و حکام نمین، ۱۷۳.
  27. نعمت‌اللهی، تاریخ جامع آستارا و حکام نمین، ۶۲۹.
  28. نعمت‌اللهی، تاریخ جامع آستارا و حکام نمین، ۱۵۳.
  29. عون‌اللهی، «قلعهٔ شندان»، گیله‌وا، ۱۶.
  30. نعمت‌اللهی، تاریخ جامع آستارا و حکام نمین، ۶۶۱.
  31. کسروی، شهریاران گمنام، ۷۱–۷۴.
  32. کسروی، شهریاران گمنام، ۲۱۳.
  33. فهیمی، «رَوّاديان»، دانشنامه جهان اسلام.
  34. عون‌اللهی، «قلعهٔ شندان»، گیله‌وا، ۱۶.
  35. کسروی، شهریاران گمنام، ۲۱۴.
  36. Le Strange, The Lands of the Eastern Caliphate, 175.
  37. هویدا، «اسپهبدنشین مغان»، بررسی‌های تاریخی، ۹۰.
  38. Minorsky, “A Mongol Decree…”, Bulletin of the SOAS, 524.
  39. Minorsky, “A Mongol Decree…”, Bulletin of the SOAS, 524.
  40. عون‌اللهی، «قلعهٔ شندان»، گیله‌وا، ۱۴.
  41. نعمت‌اللهی، تاریخ جامع آستارا و حکام نمین، ۶۶۱.
  42. Minorsky, “A Mongol Decree…”, Bulletin of the SOAS, 525.
  43. عون‌اللهی، «قلعهٔ شندان»، گیله‌وا، ۱۴.
  44. نعمت‌اللهی، تاریخ جامع آستارا و حکام نمین، ۶۲۹.
  45. نعمت‌اللهی، تاریخ جامع آستارا و حکام نمین، ۱۷۶.
  46. اردبیلی، صفوةالصفا، ۹۵۷.
  47. سالاری شادی، «احوال و مناسبات صدرالدین صفوی…»، پژوهش‌های تاریخی، ۸۲–۸۴.
  48. Minorsky, “A Mongol Decree…”, Bulletin of the SOAS, 525.
  49. قاسم انوار، کلیّات قاسم انوار، ۳۷۱–۳۷۲.
  50. حریری، آستارا در گذرگاه تاریخ، ۱۶۶.
  51. حریری، آستارا در گذرگاه تاریخ، ۱۹۳.
  52. هویدا، «اسپهبدنشین مغان»، بررسی‌های تاریخی، ۸۷–۸۸.
  53. هویدا، «اسپهبدنشین مغان»، بررسی‌های تاریخی، ۸۸.
  54. هویدا، «اسپهبدنشین مغان»، بررسی‌های تاریخی، ۸۹.
  55. هویدا، «اسپهبدنشین مغان»، بررسی‌های تاریخی، ۸۹.
  56. عون‌اللهی، «قلعهٔ شندان»، گیله‌وا، ۱۴.
  57. نعمت‌اللهی، تاریخ جامع آستارا و حکام نمین، ۱۷۴.
  58. نعمت‌اللهی، تاریخ جامع آستارا و حکام نمین، ۶۲۹.
  59. نعمت‌اللهی، تاریخ جامع آستارا و حکام نمین، ۱۷۶.
  60. اردبیلی، صفوةالصفا، ۹۵۷.
  61. نعمت‌اللهی، تاریخ جامع آستارا و حکام نمین، ۶۲۳–۶۲۴.
  62. نعمت‌اللهی، تاریخ جامع آستارا و حکام نمین، ۱۷۵.
  63. Le Strange, The Lands of the Eastern Caliphate, 175.
  64. نعمت‌اللهی، تاریخ جامع آستارا و حکام نمین، ۱۸۸.
  65. عبدلی، «مهرانیان»، کنفرانس بین‌المللی اقوام بومی منطقه قفقاز و کاسپین.
  66. Bazin, “ĀSTĀRĀ”, Encyclopædia Iranica.
  67. Minorsky, “A Mongol Decree…”, Bulletin of the SOAS, 526.
  68. نعمت‌اللهی، تاریخ جامع آستارا و حکام نمین، ۱۵۶.
  69. Minorsky, “A Mongol Decree…”, Bulletin of the SOAS, 526.
  70. عون‌اللهی، «قلعهٔ شندان»، گیله‌وا، ۱۴.
  71. Minorsky, “A Mongol Decree…”, Bulletin of the SOAS, 526.
  72. ملگونف، کرانه‌های جنوبی دریای خزر، ۸۵.

منابع

  • Bazin, Marcel (2011) [15 December 1988]. "ĀSTĀRĀ i. Town and sub-province". In Yarshater, Ehsan. Encyclopædia Iranica. Fasc. 8. II. New York City: Bibliotheca Persica Press. pp. 837–838. Archived from the original on 6 August 2018. Retrieved 15 January 2018.
  • Le Strange, Guy (2011). The Lands of the Eastern Caliphate: Mesopotamia, Persia, and Central Asia, from the Moslem Conquest to the Time of Timur. Cambridge: Cambridge University Press. ISBN 9781107600140.
  • Minorsky, Vladimir (1954). "A Mongol Decree of 720/1320 to the Family of Shaykh Zāhid". Bulletin of the School of Oriental and African Studies. London: SOAS, University of London. vol. 16 (3): 515–527. doi:10.1017/S0041977X00086821. Retrieved 15 January 2018 via Cambridge University Press.
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.