شیخ صفیالدین اردبیلی
صفیالدین ابوالفتح اسحاق اردبیلی (۶۵۰–۷۳۵ ق) نیای بزرگ دودمان صفویان ایران است و نیز هشتمین نسل از تبار فیروزشاه زرینکلاه بود.[2] که در منطقه مغان مقیم شده بود. صفیالدین اشعاری به زبان آذری در کتاب صفوةالصفا و سلسلةالنسب سرودهاست.[3][4] دودمان صفوی نام خویش را از وی گرفته بودند. او پایهگذار خانقاه صفوی در اردبیل بود که با گذشت زمان پیروان بسیاری به دست آورد.
شیخ صفیالدین اردبیلی | |
---|---|
زادهٔ | ۶۵۰ اردبیل، امپراتوری مغول |
درگذشت | ۱۲ محرم ۷۳۵ اردبیل، امپراتوری ایلخانی |
آرامگاه | آرامگاه شیخ صفیالدین اردبیلی |
دین | اسلام (سنی)[1] |
همسر(ها) | بیبی فاطمه (دختر زاهد گیلانی) |
فرزندان | صدرالدین موسی |
والدین |
|
زندگی
صفی الدین در ۶۵۰ هجری قمری در کلخوران پا به دنیا گذاشت. پدر و اجداد وی در قریه کلخوران اردبیل زراعت داشتند و پیشینیان آنها از قریه رنگین گیلان به اسفرنجان در حدود اردبیل آمده بودند. پدر او امین الدین جبرئیل نام داشت و میگویند با وجود مکنتی که از راه کشاورزی به هم رسانیده بود، علاقه به عزلت و انزواء داشت و از معاشرت با خلق اجتناب میورزید. صفی الدین در عین اشتغال به مقدمات علوم رسمی، تمایلی به زهد و ریاضت یافت و به روزه داری و شب زنده داری پرداخت. گاه اوقات خویش را در مقابر اولیاء به سر میبرد و گاه رؤیاها و مکاشفات صوفیانه میدید و گاه در کوه سبلان برای آنچه وی آن را «ملاقات مردان خدا» میخواند، میرفت و در آن حال، از آب و خاک آن کوه چیزی به تبرک همراه میآورد. اینکه از علوم رسمی چه اندازه بهره داشت معلوم نیست اما از اقوال و احوالش، آشنایی کافی با علوم شرعی پیداست. به هرحال آنگونه که از قول مؤلف «عالم آرای عباسی» بر میآید «مدتی به اکتساب فضایل و کمالات صوری پرداخت» و این کمالات او لامحاله، آن اندازه بود که قرآن را حفظ کرد، در فرایض و سنن وقوف تمام یافت چنانکه از لغات عربی و فارسی و ترکی و مغولی هم بهرهمند گشت و به قول مؤلف «روضات الجنان» از اشعار و نکات و لطایف نیز محتظی شد.[5]
صفی الدین بیست ساله بود که به توصیه یکی از زاهدان، بار سفر بست تا به شیراز برود و به خدمت نجیب الدین بزغوش شیرازی، از صوفیان بزرگ آن دوران برسد. با اسباب و وسایل آن زمان، سفر از اردبیل به شیراز، دشوار و طولانی بود. اندکی بیش از دو ماه بعد به شیراز رسید. اما صفی الدین زمانی به شیراز رسیده بود که نجیب الدین درگذشته بود. چند سالی را در شیراز و شهرهای اطراف آن به دیدار مشایخ صوفی رفت تا شاید شیخی لایق بیعت بیابد. گویا در همین سالها بود که در شیراز با سعدی نیز دیدار کرد. شاعر پیر، صوفی جوان را با آغوش باز پذیرفت و حتی نسخه ای از دیوان خود را نیز به او اهدا کرد؛ دیداری که البته منجر به ارادتی نشد. سفر شیراز، اما به کلی بیحاصل هم نبود. صفی الدین، در شیراز، نام و آوازه تاج الدین ابراهیم گیلانی مشهور به زاهد گیلانی را شنید. سفر دراز دیگری را این بار از جنوب به شمال، از فارس به گیلان در پیش گرفت. در سفری طولانی که برای صفی الدین همراه با سختی و بیماری بود، عاقبت پس از جستجوی بسیار، زاهد را در دهکده ای در ساحل دریای خزر یافت. هنگامی که صفی الدین در ۶۷۵ هجری قمری به گیلان رسید، بیست و پنج ساله بود و زاهد، اندکی بیش از شصت سال داشت. از این زمان تا بیست و پنج سال بعد، صفی الدین، مرید و مقیم خانقاه زاهد بود. ترقی صفی الدین در دستگاه زاهد، بسیار سریع بود. زاهد با بالا رفتن سن، بیش از پیش به صفی الدین وابسته میشد. در سالهای آخر عمر و با از دست دادن بینایی، عملاً صفی الدین بود که امور خانقاه را اداره میکرد و از سوی زاهد با مریدان و بازدیدکنندگان دیدار میکرد.[6]
طریقت زاهدیه
روابط این دو در این سالها با دو ازدواج متقابل مستحکم تر نیز شد. صفی الدین با فاطمه، دختر زاهد ازدواج کرد و دختر خود (از همسر اولش) را به ازدواج شمس الدین، فرزند زاهد درآورد. چندی بعد زاهد، صفی الدین را به جانشینی خود برگزید و خطوطی از آینده برایش ترسیم کرد: «برای من کناره جویی و عبادت ممکن بود اما برای تو نه. خداوند تو را برای امری بزرگ در نظر گرفتهاست. باید که تربیت مریدان را جدی تر از هر زمان برعهدهگیری و بر تعداد آنها بیفزایی.»
پس از درگذشت زاهد گیلانی صفی الدین، اینک رهبر طریقت زاهدیه و وارث تمام میراث مادی و معنوی زاهد شد و صفی خوانده میشد. زاهد گیلانی، میراثی عظیم در اختیار صفی نهاد. رهبری طریقتی صوفیانه با تعداد انبوهی مرید، ثروتی هنگفت که از محل موقوفات و نذورات و هدایا حاصل شده بود و از همه مهمتر روابطی نزدیک با کارگزاران حکومت ایلخانان مغول. شاید بشود گفت که ایلخانان مغول در میان مظاهر گوناگون فرهنگ ایران، بیشتر از هر چیز به تصوف ایرانی علاقه داشتند و مشایخ صوفی را بسیار ارج مینهادند. این علاقه نه فقط در میان ایلخانان که در بین دولتمردان ایشان نیز رواج داشت.
صفی چندین سال بود که عملاً نیز از طرف زاهد با مریدان و نمایندگان او در شهرهای مختلف در ارتباط بود، بنابراین رهبری او بر طریقت، از سوی مریدان، مورد معارضه ای جدی واقع نشد. اگرچه پسر ارشد زاهد، جمال الدین، از این انتخاب خشنود نبود و در سالهای اولیه رهبری صفی علیه او تحریکاتی نیز کرد اما در مجموع شخصیت و قدرت صفی آن اندازه بود که اساس رهبری اش تزلزلی نیابد.[6]
طریقت صفویه
چندی بعد و با استحکام موقعیت، صفی، پس از سالها دوری به زادگاه خود بازگشت. اردبیل، همانند زمانی که آنجا را ترک کرده بود، هنوز شهری کوچک و دور افتاده از مسیرهای اصلی بود. از این زمان، اردبیل، جای گیلان را در طریقت زاهدیه گرفت و مرکز طریقت به آنجا منتقل شد.
اگرچه صفی نسبت به شهر اجدادی که دوران کودکی و نوجوانی اش را در آن گذرانده بود دلبستگی داشت اما بازگشت به اردبیل، در حقیقت اهداف بسیار بزرگتری را دنبال میکرد. اردبیل، شهری کوچک بود که حساسیت کسی را برنمیانگیخت، از آن گذشته دسترسی به آن نیز آسان نبود. اردبیل با کوهها، جنگلها و باتلاقهای غیرقابل نفوذی محاصره شده بود که همچون یک دژ محافظ برای شهر عمل میکردند.
گام بعدی صفی، از گام اول نیز مهمتر بود. چند سالی بعد، صفی، فرزند خود صدرالدین موسی را به عنوان جانشین و رهبر پس از خود انتخاب کرد. انتخابی نامعمول در طریقت که ملاک تعیین رهبر را به انتقال رهبری از پدر به پسر ارشد تغییر میداد. بدین ترتیب صفی، رهبری طریقت را در خاندان خود موروثی کرد. از این زمان بود که طریقت زاهدیه، به نام صفی «طریقت صفویه» نامیده شد.
صفی در آغاز بازگشت به اردبیل، تنها مزرعه ای کوچک داشت که میراث پدرش بود، اما میراث زاهد، صفی را در موقعیت مساعدی برای گسترش طریقت خود و افزودن بر گستره نفوذ خود قرار داد. اندک اندک، با افزایش شمار پیروان، املاک فراوانی نیز وقف خانقاه او شد، تا آنجا که در زمان وفات املاک او به بیش از بیست روستا میرسید. در کنار همه اینها، صوفی دوستی ایلخانان مغول و کارگزاران آنها، پشتیبانی عناصری در حاکمیت را نیز برایش به ارمغان آورد. میزان نفوذ او بر دولتمردان و پادشاهان آن اندازه بود که ابوسعید بهادرخان، ایلخان مغول، بارها برای عرض ارادت به دیدار او رفت.
صفی درآمدهای سرشار و روزافزون خود را در دستگیری و رفع نیاز فقرا، صوفیان و پیروان و البته گسترش شبکههای تبلیغی طریقت صفویه در گوشه و کنار ایران ایلخانی، هزینه میکرد. در کنار این، صفی سخت به عمران و آبادانی و بالابردن سطح رفاه عمومی علاقهمند بود. ساخت بناهای عامالمنفعه همچون مسجد، حمام و امثال آن نشانی روشن بر این علاقه بود. مهمترین نتیجه چنین رویکردی افزایش شمار پیروان و دوستداران خاندان صفوی بود. تعداد این مریدان و دوستداران در اواخر حیات صفی الدین، آن اندازه بود که در گفتگویی با امیر چوپان، امیرالامرای ایلخانی، به صراحت گفته بود که شمار مریدان من از شمار لشکریان مغول بیشتر است و امیر چوپان در تأیید این سخن اشاره کرده بود که من از جیحون تا مرزهای مصر و از هرمز تا بابالابواب سفر کردهام و انبوه مریدان را همه جا دیدهام![6]
او در زمان خویش مورد بزرگداشت مردم بود و مردم آن سامان او را به نام پیر و رهنما پذیرا بودند. از او دیوانی به زبان آذری در دست است. صفی همزمان با الجایتو ایلخان مغول میزیست و سلطان محمد الجاتیو (معروف به خدابنده) با وی با حرمت تمام سلوک میکرد. میگویند این ایلخان مغول، وقتی بنای شهر سلطانیه خویش را تمام کرد، در ضمنِ سایر مراسم و تشریفات، مشایخ و علماء عصر را هم در آنجا به مهمانی خواند. چون طعام پیش آوردند، صفی الدین اردبیلی و علاءالدوله سمنانی در دو جانب سلطان نشسته بودند. صفی الدین غذایی نخورد، اما علاءالدوله ابایی نکرد. سلطان پرسید که اگر طعام ما حرام بود؛ علاءالدوله چرا خورد؟ صفی الدین جواب داد علاءالدوله دریاست؛ دریا را هیچ چیز نمیآلاید. علاءالدوله هم گفت: صفی شاهبازست، به هر طعمهای میل نمیکند. این روایت که در آثار صوفیه تا حدی به تواتر نقل شدهاست، حرمت را در نزد بزرگان عصر خویش نشان میدهد.[5]
صفی الدین به سبب کثرت ریاضت و مخصوصاً به جهت افراط در روزه و اجتناب از حیوانی، در اواخر عمر تدریجاً ضعیف و مکرر بیمار شد. در پایان عمر تقریباً به کلی از غذا افتاده بود و جز غذاهای ساده غیر حیوانی و آب قند، چیزی از گلویش پائین نمیرفت. با اینحال، تا ممکن بود در ادای وظایف شرعی اهتمام داشت. به علاوه خانقاه او محل اطعام فقرا و پناه ضعفا و مسکینان بود و همین نکته دستگاه او و اخلافش را همچنان محل محتاجان و درویشان میداشت. در مرض موت هم، «محافظت سفره و خدمت ضعفا» را با تأکید تمام، سفارش میکرد. در آخرین روزهای بیماری، در اثر ضعف شدید، تقریباً از سخن گفتن هم بازماند. فقط آهسته قرآن میخواند و آخرین سخنش این بود: «صلو علیه و سلموا تسلیماً». روز دوشنبه دوازهم محرم سنه ۷۳۵ قمری، بعد از نماز صبح، در سن هشتاد و پنج سالگی وفات یافت و روز بعد به وقت نماز ظهر، در زاویه عبادت خانقاه خویش دفن شد. هنگام وفات وی، پسرش صدرالدین موسی، در مسافرت بود و زن هم که در ایام بیماری از مراقبت میکرد، چند هفته بعد از شوهر وفات یافت.[5]
مذهب و نسب
بیشتر مورخان، اجداد وی را سنی شافعی مذهب و از بنی هاشم مهاجر از حجاز به کردستان ایران دانستهاند[7] عبدالحسین زرینکوب محقق و مورخ فقید هم، در کتاب مشهورش «جستجو در تصوف ایران» با استناد به منابع تاریخی متعدد و گوناگون، وی را سنی مذهب میداند. زرینکوب مینویسد:
مذهب خود او (صفی الدین) تسنن و شافعی مذهب بود و با آنکه بعضی اقوال و اشعار منقول ازو، از اتکا بر محبت و مهر علی حاکی است، این محبت علی با تسنن وی که در تاریخها از جمله حتی در «احسن التواریخ» بدان اشارت هست، مغایرت ندارد. در مکتوبی هم که عبیدالله خان ازبک به شاه طهماسب صفوی (سال ۹۳۶ هجری) مینویسد، گفته میشود که «پدر کلان شما، جناب مرحوم صفی مردی عزیز اهل سنت و جماعت بودهاست»
زرینکوب در جای دیگری از این کتاب مینویسد:
در هر حال سیادت صفی ظاهراً محل انکار نیست، اما تشیع او محل تردیدست؛ بلکه تسنن او که از مقالات و سخنان خودش بر میآید، امری است که وجود نام ابوبکر و عمر در انساب خاندانش نیز آنرا تأیید میکند و بعیدست که آن را بتوان حمل بر کتمان و تقیه کرد. با اینهمه تسنن صفی و اخلاف و اجداد او، از اظهار محبت و تکریم فوقالعاده در حق اهل بیت رسول خالی نبود و سیادت خود وی و مبالغهاش در تعظیم و تکریم آل پیغمبر، هیچیک با تسنن وی منافات نداشت.
احمد کسروی نیز سید بودن او را با آوردن چندین دلیل رد کردهاست.[8]
ثبت در تقویم رسمی کشور
در هشتصد و بیست و پنجمین جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی که به ریاست روحانی برگزار شد روز ۴ مرداد به نام روز بزرگداشت شیخ صفیالدین اردبیلی سالروز استقرار سلسله صفویه در ایران و نقش این سلسله در گسترش مذهب تشیع وتشکیل ایران یکپارچه بود به نام روز بزرگداشت شیخ صفیالدین اردبیلی تعیین و ثبت آن در تقویم رسمی کشور تصویب شد.[9] همزمان با این روز هفته استان اردبیل[10]نیز در تهران و استان اردبیل برگزار میشود.[11][12][13]
پانویس
- Shaykh Safi al-Din Ardabili, Oxford Reference
- تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ا.آ. گرانتوسکی - م.آ. داندامایو، مترجم، کیخسرو کشاورزی، ناشر: مروارید ۱۳۸۵
- فهلویات صفیالدین اردبیلی (وبسایت: iranboom.ir)
- احمدی، حسین، تالشان (از دوره صفویه تا پایان جنگ دوم ایران و روس)، مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی، تهران ۱۳۸۰.
- زرین کوب عبدالحسین، دنباله جستجو در تصوف ایران، تهران، ۱۳۶۲ ش
- «روزنامه ایران97/7/15: صفویه». www.magiran.com. دریافتشده در ۲۰۱۸-۱۰-۱۶.
-
- تاریخ ایران از عهد باستان تا پایان سده هجدهم، پیگولووسکایا، ترجمه کریم کشاورز، تهران، ص. ۴۷۱. ناشر: پیام ۱۳۴۸
- صفی و تبارش. احمد کسروی
- «تصویب و افزوده شدن ۱۰ مناسبت به تقویم رسمی کشور». پایگاه شورای عالی انقلاب فرهنگی |. دریافتشده در ۲۰۱۹-۱۲-۲۵.
- «۴ مرداد، سالروز تشکیل حکومت صفوی و هفته اردبیل». پایگاه خبری صدا و سیما |. دریافتشده در ۲۰۱۹-۱۲-۲۵.
- با تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی 4 مرداد به نام روز بزرگداشت شیخ صفی الدین اردبیلی در تقویم رسمی کشور ثبت شد بایگانیشده در ۲۵ دسامبر ۲۰۱۹ توسط Wayback Machine خبرگزاری صدا و سیما
- «بزرگداشت شیخ صفی الدین اردبیلی» به تقویم رسمی کشور اضافه شد خبرگزاری فارس
- افزوده شدن ۱۰ مناسبت به تقویم رسمی کشور خبرگزاری جوان انلاین
منابع
- پناهی سمنانی، شاه عباس کبیر، مرد هزارچهره؛
- خنجی، تاریخ ایران؛
- زرین کوب، عبدالحسین، دنباله جستجو در تصوف ایران، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۶۲
- تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ا.آ. گرانتوسکی - م.آ. داندامایو، مترجم، کیخسرو کشاورزی، ناشر: مروارید ۱۳۸۵
- تاریخ ایران از عهد باستان تا پایان سده هجدهم، پیگولووسکایا، ترجمه کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۳.
پیوند به بیرون
صفیالدین ابوالفتح اسحاق اردبیلی صفوی زادهٔ: ۱۲۵۲ درگذشتهٔ: ۲۰ سپتامبر ۱۳۳۴ | ||
عنوان مذهبی | ||
---|---|---|
عنوان جدید | پیر طریقت صفویه ۱۲۹۳ – ۱۳۳۴ |
پسین: صدرالدین موسی |