لشکرکشی هلاکو خان به ایران
چهل سال پس از شکست و فرار سلطان محمد خوارزمشاه، در سال ۶۵۳ ه ق مغولان بار دیگر در سپاهی به رهبری هلاکوخان به ایران آمدند. اما اینان با سپاه پیشین یعنی سپاه چنگیز، که به قصد تاخت و تاز آمده بودند، تفاوت بسیاری داشتند. این نسل تازه از مغولان در این مدت با ایران بیشتر آشنایی پیدا کرده و از غارتگری و وحشیگری عهد چنگیز، به مراتب معتدلتر و مجربتر به نظر میرسیدند. لشکرکشی هلاکو بر خلاف چنگیز، با طرح و نقشهای پیش پرداخته همراه بود. منازل بین راه از پیش تعیین و راه گذار لشکر آماده و حتی پلها و گذرگاه بازسازی شده بود. این بار تجربه به فرمانروایی مغول نشان داده بود که برای ایجاد یک قدرت پایدار در ایران، برچیدن بساط خلافت بغداد و اسماعیلیه ضرورت دارد و آنها میبایست به جای کشتار و تخریب بیهوده و بینقشه، این دو قطب متضاد دنیای اسلام را که به خاطر جنبهٔ مذهبی خویش، مانع از استقرار فرمانروایی آنها در ایران بهشمار میآمدند، از بین بردارد.[1]
مادر هولاکو سرقویتی بیگی زنی مسیحی بود و همسرش دوقوز خاتون نیز به مذهب نسطوری (مسیحی) ایمان داشت. کسانی که در این حمله به هلاکو خان کمک میکردند یکی اتباع مسلمان مغول بودند که خواهان برافتادن اسماعیلیه بودند و دیگر ارامنه بودند که به علت اختلافات مذهبی با مسلمانان تابع خلفای عباسی مایل بودند که هلاکو بغداد را بگیرد و مسلمانان مصر و شام را نیز که با عیسویان صلیبی جهاد میکردند شکست داده و اسلام را براندازد. به همین علت در حمله به ایران بسیاری از لشکر هولاکو از مسیحیان مغول تشکیل شده بود.[2]
سقوط قلعههای اسماعیلیه
فعالیت فرقه اسماعیلیه تقریباً مقارن پیدایش سامانیان شکل گرفت. اوج فعالیت آنها در عهد سلجوقیان بود که در آن مدت برای براندازی حکومت و خلافت میکوشیدند و از حربهٔ وحشت و ترور و ایجاد ناامنی به عنوان وسیلهای برای ایجاد اغتشاش و هرج و مرج سیاسی استفاده میکردند. قلعه الموت در رودبار مرکز قدرت رهبران اسماعیلیه بود و کیاهای الموت خداوندان الموت خوانده میشدند. پس از مرگ حسن صباح اسماعیلیه با تسخیر، خرید یا بنای قلعههای متعدد دیگر، قدرت خود را افزایش دادند. قتلهای سیاسی و ترورهای زیادی به دست اسماعیلیان انجام میشد، قتل دو خلیفهٔ عباسی مسترشد (۵۲۹ ه ق) و پسرش راشد (۵۳۲ ه ق) و نیز قتل معینالدین وزیر سلجوقی در سال ۵۲۱ ه ق از جملهٔ این ترورها بود. سلجوقیان بارها سعی در محاصرهٔ الموت یا قلع و قمع اسماعیلیه کردند و تقریباً هرگز توفیقی نصیب آنها نشد. در زمان حمله چنگیز جلالالدین حسن خداوند الموت بود او کوشید تا نسبت به چنگیزخان که در دنبال محمد خوارزمشاه به خراسان میآمد، اظهار متابعت نماید تا الموت را از تعرض مغول حفظ کند. ظاهراً در انجام خواست خود موفق شده بود و قلعه را در این هنگام از هجوم قوم مغول ایمن نگه داشته بود.[3]
وقتی هلاکوخان به سال ۶۵۴ ه ق در موج دوم حمله مغول لشکر مغول به ایران آورد تسخیر قلعههای اسماعیلیه را اولین هدف خود میشناخت. در مقابل پیام هلاکو چارهای جز تسلیم برای رکنالدین خورشاه آخرین خداوند الموت در آن زمان نماند چون فکر مقاومت بیهوده به نظر میرسید. در هنگام محاصرهٔ قلعههای اسماعیلیه رکنالدین، در تسخیر این قلعهها به هلاکو کمکهایی نیز کرد اما سرانجام در دنبال تسخیر این قلعهها، خود او نیز به هلاکت رسید بدین ترتیب دولت خداوندان الموت به پایان رسید.[4]
جستارهای وابسته
منابع
- زرینکوب، روزگاران، ۵۲۴.
- اقبال آشتیانی، تاریخ مغول، ۱۸۷.
- زرینکوب، روزگاران، ۵۰۸ تا ۵۱۵.
- زرینکوب، روزگاران، ۵۲۴.