افشاریان
افشاریان (۱۲۱۰–۱۱۴۸ قمری، ۱۷۹۶–۱۷۳۶ میلادی، ۱۱۱۴–۱۱۷۴ شمسی) سلسلهای ایرانی بود که در میانه سده هجدهم میلادی، بر ایران حکومت کرد. این سلسله در سال ۱۷۳۶ میلادی توسط نادرشاه افشار و با کشتن چهارمین شاه هوتکیان اشرف افغان و خلع شاه صفوی از سلطنت، بنیان نهاده شد.[5][6][7]
افشاریان | |||||||||||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
۱۱۴۸/۱۷۳۶–۱۲۱۰/۱۷۹۶ | |||||||||||||||||
پرچم | |||||||||||||||||
پهناوری پادشاهی افشاریان | |||||||||||||||||
پایتخت | مشهد | ||||||||||||||||
زبان(های) رایج | ترکی (زبان مادری شاهان سلسله)[1][2] فارسی (زبان درباری، زبان رسمی کشور)[3][4] | ||||||||||||||||
دین(ها) | اسلام، شیعه | ||||||||||||||||
شاه | |||||||||||||||||
• ۱۱۱۴–۱۱۲۶ ه.ش | ۱. نادرشاه | ||||||||||||||||
• ۱۱۲۷–۱۱۲۶ ه.ش | ۲. عادلشاه | ||||||||||||||||
• ۱۱۲۷ ه.ش | ۳. ابراهیمشاه | ||||||||||||||||
• ۱۱۲۹–۱۱۲۷ ه.ش | ۴. شاهرخمیرزا | ||||||||||||||||
تاریخ | |||||||||||||||||
• بنیانگذاری | ۱۱۴۸/۱۷۳۶ | ||||||||||||||||
• فروپاشی | ۱۲۱۰/۱۷۹۶ | ||||||||||||||||
|
در دوران حکومت نادرشاه، ایران به بزرگترین وسعت خود از زمان سقوط شاهنشاهی ساسانی رسید. نادر بر تمامی یا بخشهایی از کشورهای کنونی ایران، ارمنستان، گرجستان، جمهوری آذربایجان، افغانستان، بحرین، ترکمنستان، ازبکستان، پاکستان، عراق، ترکیه، امارات متحده عربی و عمان تسلط داشت. با مرگ او، امپراتوری وی به سرعت از هم فروپاشید و میان زندیان، درانیها و خانات قفقاز تقسیم شد، درحالی که تنها بخشهایی از خراسان تحت حکومت بازماندگان نادر باقی ماند. در نهایت، به سال ۱۷۹۶ میلادی، آغامحمدخان قاجار با فتح خراسان و از بین بردن بازماندگان نادر، مجدداً ایران را یکپارچه کرد و یک شاهنشاهی ایرانی جدید را پایه گذاشت.
نام سلسله افشار از نام ایل افشار،[8][9] یکی از قبایل ترکمان در شمال شرقی ایران، گرفته شدهاست.[10] ایل افشار اوایل سده هفدهم میلادی، توسط شاه عباس یکم صفوی و برای دفاع از مرزها در برابر ازبکها، از آذربایجان به مناطق شمال شرقی کوچانده شده بودند.[11]
پیشزمینه
نادرشاه افشار در سال ۱۰۶۶ خورشیدی در ایل افشار (یکی از قبایل ترکمان)[12][13] در درگز در شمال خراسان به دنیا آمد. این ایل به دو شعبه بزرگ تقسیم میشد: یکی قاسملو و دیگری قرخلو؛ نادر شاه افشار از شعبه اخیر بود. طایفه قرخلو را شاه اسماعیل از آذربایجان به خراسان کوچاند و در شمال آن سرزمین، در نواحی ابیورد و درگز و باخرز تا حدود مرو جای داد؛ تا در برابر ازبکان و ترکمانان مهاجم سدی باشند. تعداد بسیاری از این ایلها در زمان شاه عباس اول در ایل شاهسون ادغام گشتند.
تاریخ
نادرشاه
نادرشاه افشار که بنیانگذار سلسله افشاریه است در روز ۱۶ مرداد ۱۰۶۷ خورشیدی (برابر با ۲۸ محرم سال ۱۱۰۰ ه.ق) در دستگرد درگز به دنیا آمد. او در ده سالگی سوارکاری توانا بود و میتوانست به تیراندازی، زوبینافکنی و شکار بپردازد. هنوز به ۱۸ سالگی نرسیده بود که همراه با مادرش در یکی از یورشهای ازبکهای خوارزم به اسارت آنها درآمد. پس از مدت کوتاهی از اسارت گریخته، به خراسان برگشت و در خدمت حکمران ابیورد، «باباعلی بیگ» بود که به صورت تفنگچی در میآید. او پس از مدتی به سمت ایشیک آقاسی باشی در دربار کوچک باباعلی ترقی میکند. از مهمترین دلاوریهای نادر در نزد باباعلی در جنگ با ترکمانان یموت به سرکردگی شخصی به نام «محمدعلی روباه» بود که سرانجام ترکمانان شکست خوردند و ۱۵۰۰ نفر از افراد محمدعلی روباه اسیر شدند. باباعلی پس از این نبرد با ازدواج با مادر بیوه نادر روابط خود را با او تحکیم بخشید و نادر با ازدواج با دختر باباعلی روابط خود را با او نزدیکتر کرد. میوه نخستین ازدواج نادر با دختر باباعلی، رضاقلی بود؛ همسر نادر پس از پنج سال درگذشت. پس از درگذشت او نادر با خواهر او ازدواج کرد و از این ازدواج صاحب دو فرزند به نامهای مرتضیقلی و امامقلی شد. نتیجه این نزدیکیها تسلط نادر بر دژ کلات در خراسان در سال (۱۱۳۴ ه.ق) بود.
در این هنگام افغانهای غلزایی به رهبری میرویس افغان در قندهار شورش کردند. مقارن شورش افغانهای غلزایی در قندهار، افغانهای ابدالی که دشمنی دیرینهای با غلزاییان داشتند نیز شورش و هرات را تصرف کردند. باباعلی نیز در جنگ با ابدالیها کشته شد (۱۱۲۹ ه.ق). پس از باباعلی، فرزندش قربانعلی به قدرت رسید اما به دلیل بیماری قدرت را به نادر، شوهرخواهرش واگذار کرد. نادر نیز در زمان قربانعلی به رویارویی ترکمانان یکه رفت و آنها را قلع و قمع کرد. پس از بازگشت به درگز، برادر همسرش، قربانعلی درگذشت. جسد قربانعلی جهت تدفین به مشهد برده شد. در این هنگام از اصفهان «صفیقلی خان زیاد اوغلو» به عنوان فرمانده و حسنعلی خان به عنوان حاکم به سوی درگز روانه شدند. حمله شیر قاضی خان، حاکم خیوه، که نقشه سرکوبی ابدالیها را به هم ریخته بود، ابتدا توسط صفیقلی خان و نادر دفع شد؛ اما ابدالیان که سرسخت و رعبانگیزتر از ازبکها نشان میدادند، قزلباشها را در کافر قلعه شکست دادند.
صفویان پس از سقوط اصفهان
پس از مرگ میرویس، پسرش محمود افغان قدرت را در دست گرفت و علیه حکومت مرکزی یاغی شد و از راه کویر، اصفهان را تصرف کرد. با سقوط اصفهان و قتل شاه سلطان حسین، پسر او به نام شاه تهماسب دوم صفوی که از اصفهان به قزوین گریخته بود خود را پادشاه ایران خواند (۱۱۳۵ ه.ق). سپس از آنجا به سوی آذربایجان رفت تا با ابراهیم پاشا حاکم عثمانی ارزروم مقابله کند که شکست میخورد. پس از این شکست شاه تهماسب دوم که تمام درها را به روی خود بسته دید، به سوی مازندران و استرآباد حرکت کرد. در همین حین فرستادهای به نام اسماعیل بیگ به سنت پترزبورگ فرستاد. او در یک پیمان موسوم پیمان سنت پترزبورگ تمامی صفحات شمالی ایران را به روسیه واگذار کرد اما این پیمان هیچگاه توسط شاه تأیید نشد. اسماعیل بیگ نیز ۲۰ سال به آستراخان تبعید شد.[14]
خراسان پس از سقوط اصفهان
پس از حمله محمود افغان به اصفهان شخصی به نام ملک محمود سیستانی در سیستان، قهستان و سبزوار ادعای سلطنت کرد. مشهد نیز بدست یکی از اوباش شهر به نام حاجی محمد افتاد اما به زودی توسط افراد ملک محمود دستگیر و کشته شد. پس از تصرف مشهد، سران قبایل خراسان از جمله نادر نزد ملک محمود اظهار اطاعت کردند. سرانجام به نام ملک محمود در آن سال سکه ضرب شد؛ ولی نادر و طهماسب بیگ جلایری، حاکم ناحیه آب گرم در این هنگام از اطاعت ملک محمود روی برتافتند و یاغی شدند و کلات را از نیروهای ملک محمود باز پس گرفتند. سپس با کمک مالی شیرقاضی خان خیوهای، توانستند فرماندهان ملک محمود مانند عاشورخان بابالو و جعفرخان شاذلو را شکست دهند. دو اتفاق در جنگ نادر با ملک محمود سبب تقویت نیروهای او شد، یکی اینکه در این زمان شاه طهماسب که آوازه نادر را در گرگان شنیده بود، فرمان جمعآوری سپاه را به فتحعلی خان قاجار سپرد، و دومی ترکمنان علی ایلی (آل علی که در شرق افغانستان امروزی ساکنند) و یمرلی خواهان کمکِ نادر در برابر ترکمنهای یموت و گوگلان بودند. نادر پس از استحکام موقعیتش در مرو و در میان کردهای زعفرانلو (زعفرانلو ایلی از کردها بودند که در آذربایجان، خراسان و بخشی از ترکیه و عراق سکونت دارند) توانست مشهد را با کمک نیروهای شاه طهماسب دوم به تصرف درآورد.[14]
حکومت مشترک شاه طهماسب دوم با نادر
پس از تسخیر مشهد، اختلاف میان نادر -که پس از تصرف مشهد به او لقب «طهماسبقلی خان» داده بودند- و فتحعلی خان بالا گرفت. نادر با زیرکی اتهام همکاری فتحعلی خان با ملک محمود را به شاه گزارش داد. بدین طریق توانست از شر فتحعلی خان رها شود. بدین ترتیب فتحعلی خان در ۱۴ صفر ۱۱۳۹ به قتل رسید. دومین مشکل نادر نیز افغانها بودند که توانست آنها را در مهماندوست، درهخوار، مورچهخورت شکست دهد. پس از دفع شر افغانها، طهماسب فرمان ایالات خراسان، کرمان و مازندران را به او داد و همچنین دو خواهرش را به ازدواج او درآورد.[15] پس از غلبه نادر بر افغانها در دشت زرقان، طهماسب خان جلایر را با دوازده هزار نیرو برای تنبیه مدعیان فارس و بنادر جنوب به گرمسیرات و لار فرستاد. نتیجه این لشکرکشی گرفتن سیصدهزار تومان از متمردین بود که صد هزار تومان به رسم پیشکش به نزد شاه فرستاده شد. در این هنگام نادر از عثمانی خواست تا سرزمین ایران را ترک کند. نادر پس از گشت و گذار در جنوب غرب ایران کرمانشاه، نهاوند و ملایر را از دست عثمانیها خارج کرد. پس از آن تبریز و ارومیه به تصرف قوای ایران درآمد.[16]
پس از ترک هرات توسط نادر، قبایل ابدالی به رهبری ذوالفقار خان شورش کردند. حاکم تعیینی نادر، اللهیارخان غلزایی را از آنجا راندند. اهمال ابراهیم خان، برادر نادر در مواجه شدن با افغانها، سبب تصرف مشهد به دست افغانها شد. پس از بازگشت نادر از غرب، پس از محاصره یک ساله توانست شهر هرات (۱۱۴۴ ه.ق) را به تصرف درآورد. نادر پس از بازگشت از هرات به بازسازی مقبره علی بن موسی پرداخت.[17]
در غیاب نادر، شاه طهماسب دوم فرصت را برای ابراز وجود خود غنیمت شمرد و برای بازپسگیری سرزمینهای اشغالی غرب ایران به سوی تبریز حرکت کرد ولی به دلیل اینکه از تجربهٔ واقعی برای کارگردانی در میدان جنگ بهرهمند نبود و همچنین کمبود تدارک آذوقه کافی، در ایروان از نیروهای عثمانی شکست خورد. پیروزی ترکها در ایروان منجر به اشغال ایالات غربی ایران به دست عثمانیها شد. طهماسب پس از شکست، ابتدا به سوی همدان و سپس اصفهان عقبنشینی کرد. شهر به مناسبت ورود شاه چراغانی شده بود. بساط عیش و عشرت شاه فرصتی را برای تعدی حکام و سپاهیان به توده مردم فراهم کرد.[18]
نادر از شکست شاه طهماسب دوم برای تحریک احساسات و تهییج مردم علیه او استفاده کرد. در این هنگام نیز نادر عهدنامهای را با روسها در رشت امضا کرد که براساس این عهدنامه روسها از ادعای خود نسبت به آستارا و رشت دست برداشتند و ایران به روسها اجازه داد تا شهرهای شمالی رود کر را تا آزادسازی ایروان در اختیار داشته باشند (عهدنامه صلح رشت رمضان ۱۱۴۴ ه.ق).[19]
سرانجام نادر برای مقابله با عثمانی از خراسان حرکت کرد و در قم توقف نمود. شاه از ترس خود در اصفهان ماند و نادر را همراهی نکرد. نادر با شکایت اطرافیان شاه راه خود را به سوی اصفهان کج کرد. در ۱۷ ربیعالاول ۱۱۴۵ ه.ق طهماسب را از سلطنت عزل و کودک شیرخواره او را به عنوان عباس سوم جانشین او کرد و خود نادر به عنوان نایبالسلطنه، زمامدار واقعی ایران شد.[19]
جنگ نخست نادر با عثمانیها
نادر پس از خلع شاه طهماسب دوم برای جنگ با عثمانی ابتدا عازم کرکوک شد و پس از رسیدن نیروهای آذربایجان به او، بغداد را به محاصره گرفت. نادر قریب یک سال بغداد را در محاصره داشت و با اینکه قحطی در میان مردم آنجا افتاد، احمد پاشا دلیرانه مقاومت کرد. عاقبت سلطان عثمانی سردار شهیر خود، توپال عثمان پاشا را که مدّتها در اروپا در جنگهای با مسیحیان مجرّب شده و به پیروزیهایی به دست آورده بود، با ۱۰۰۰۰۰ تن سپاهی به مدد احمد پاشا فرستاد. با آمدن قوای تازهنفس توپال عثمان پاشا سپاهیان ایران منهزم گشته و به کرمانشاه رفتند و احمد پاشا نیز در ۱۱۴۶ ه.ق توانست بغداد را نجات دهد.[20]
نادر در ۲۲ ربیعالثانی ۱۱۴۶ از همدان عازم عراق عرب شد و در لب آب دیاله بیست هزار نفر سپاهیان عثمانی را که در آنجا مقیم بودند مغلوب و پراکندهساخت و با اینکه در اینجا شنید که محمّد خان بلوچ حاکم کهگیلویه و خوزستان طغیان کرده به آن اعتنایی ننمود و راه کرکوک را پیش گرفت و در قریه لیلان سه فرسنگی کرکوک سپاه توپال عثمان پاشا را شکست داد سپس بطرف دیاله برگشت تا سپاه خراسان و کرمان و اردلان و کرمانشاه نیز برسند و برای گرفتن بغداد حرکت کنند. برگشتن نادر به طرف دیاله توپال عثمان پاشا را به این خیال انداخت که سردار ایران به علّت ضعف قوا عقبنشینی کرده به همین پندار به عقب او تاخت ولی سپاه او در مقابله با لشکریان ایران شکست خوردند و توپال عثمان پاشا کشته شد. در اوایل جمادیالثانیّ ۱۱۴۶، احمد پاشا والی بغداد با نادر بنام دولت عثمانی صلح کرد.[21]
شورش محمد خان بلوچ در جنوب ایران
نادر هم که عجله برای سرکوبی محمد خان بلوچ داشت با وجود اینکه فتح بغداد نزدیک بود به این صلح رضایت داد و بهسرعت عازم شوشتر شد. نادر به دلیل حمایت اعراب آنجا از محمد خان بلوچ با خشم تمام به شوشتر آمد و سپاهیان بیباک خود را در غارت آن شهر و هتک ناموس مردم آزاد ساخت و ایشان در این مرحله مرتکب فجایع و رسواییهایی شدند. محمد خان بلوچ با آنکه در حدود کهگیلویه جلوی لشکریان نادر را بسختی گرفت عاقبت از او شکست خورد و به لار گریخت. نادر خود به شیراز رفت و از جانب خویش طهماسب قلی خان جلایر را به لار فرستاد و او محمّد خان بلوچ را در ۱۱۴۷ دستگیر نمود و به خدمت نادر که در اصفهان بود فرستاد و به فرمان او کور شد و محمد خان تاب این حال را نیاورده در زندان خود را کشت.[22]
جنگ دوم نادر با عثمانیها
نادر چون از جانب محمّد خان بلوچ آسوده خیال شد از اصفهان به سوی آذربایجان رفت و در اردبیل معلوم بر او شد که پاشایان عثمانی از قبول مصالحهای که او و احمد پاشا بسته بودند نارضایتی دارند و دولت عثمانی نیز عبدالله پاشا کوپریلیزاده والی مصر را با لشکری تازه به سمت ایران روانه داشته و اختیار جنگ و صلح را به او دادهاست. خان افشار بدون تأمّل از اردبیل به شروان که تحت تسلط سرخای خان لکزی، دست نشانده سلطان عثمانی، تاخت و در ۲۵ ربیع الاوّل ۱۱۴۷ از رود کورا گذشته داخل شماخی شد و سرخای فرار کرد و از پاشایان مقیم تفلیس و گنجه کمک خواست. نادر سردار معروف خود ،طهماسب قلی خان جلایر را که از کار فارس و دفع محمّد خان بلوچ آسوده شده بود، به تعقیب سرخای فرستاد و سرخای پس از یکی دو شکست دیگر از دست سپاهیان ایران به بلاد چرکس گریخت و داغستان به تصرّف درآمد. نادر پس از آسوده شدن خیالش از داغستان به گنجه رفت و صفی خان بغایری را هم به محاصره تفلیس فرستاد. نادر به مدد تعلیمات سفیر روس و مهندسینی که به دعوت او از باکو آمدند محاصره را شدّت داد. روسها به دلیل دخالت خان کریمه در روسیه در بهار سال ۱۱۴۸، در گنجه عهدنامه اتحادی بر ضدّ عثمانی، با ایران بستند.[23] در موقعیکه نادر و سرداران او به محاصره این چهار قلعه مشغول بودند، عبداللّه پاشا با ۰۰۰، ۷۰ سوار و ۰۰۰، ۵۰ پیاده برای تعرّض به سپاه نادر به حدود ایروان آمد و در جلگه باغ آورد یا مرادتپّه با او روبرو شد. نادر در ۲۶ محرّم ۱۱۴۸ در این محلّ لشکر عثمانی را شکستی عظیم داد. در نتیجه این فتح گنجه و تفلیس هر دو تسلیم شدند لیکن ایروان و قارص هنوز پایداری میکردند. اولیای عثمانی احمد پاشا والی بغداد را مأمور عقد صلح با طهماسبقلیخان کردند و حاضر شدند که ایروان را هم تسلیم کنند به شرط آنکه قارص به تصرّف ایشان بماند. به این ترتیب در اوایل سال ۱۱۴۸ صلح سابق بین عثمانی و طهماسبقلیخان از طرف بابعالی تصویب شد و ولایات غربی و شمال غربی ایران مسترد گردید.
به سلطنت رسیدن نادر
تاریخ ایران |
---|
گاهشمار تاریخ ایران رده:تاریخ ایران درگاه ایران |
بعد از ختم این غائله نادر به سرکوبی پادشاه عاصی گرجستان و شورشیان داغستانی و لزکی رفت و پس از آنکه در جمیع این نقاط از طرف خود مأمورینی گذاشت در هشتم رمضان ۱۱۴۸ به ساحل ارس آمد و در صحرای مغان اردو زد و در آنجا و در روز ۲۴ شوّال ۱۱۴۸ به ازای پنج شرط به پادشاهی انتخاب شد که آن شروط عبارت اند از:
- ایرانیان از عقاید گذشته خود نسبت به اهل سنّت دست بردارند تا اهل سنّت، مذهب جعفری را همچون مذاهب چهارگانه اهل سنت و به عنوان پنجمین آنها بشمارند.
- در خانه کعبه که ارکان اربعه آن به ائمّه مذاهب اربعه سنّت تعلّق دارد یک رکن نیز به امام جعفری تعلق بگیرد.
- هر ساله از طرف ایران امیر حاجی تعیین شود که مانند امرای حاج شام و مصر حجّاج ایرانی را به کعبه ببرند و دولت عثمانی با او نیز مانند امرای حاجّ دیگر معامله نماید.
- اسرای طرفین آزاد شوند و خرید و فروش ایشان موقوف گردد
- سفیری از هر یک از دو دولت در پایتخت یکدیگر باشند و امور دو مملکت را بر وفق مصلحت فیصل دهند.
نادر شاه پس از جلوس، رضاقلی میرزا، پسرش را، را به معاونت طهماسب قلی خان جلایر به ایالت خراسان و برادر خود ابراهیم خان ظهیرالدّوله را به حکومت آذربایجان منصوب نمود[24]
اقدامات نادر پس از رسیدن سلطنت
پس از ختم مجلس مغان محمّد تقی خان بیگلری بیگی فارس به علّت نفاقی که ما بین اعراب ساکن بحرین وجود داشت به سهولت بر آنجا دست یافت. نادر شاه پس از ختم مجلس مغان برای تنبیه ایل بختیاری که پیوسته در سرکشی بودند به اصفهان آمد و به یاری سپاهیان اصفهان و کهگیلویه، بر علیمراد خان چهارلنگ، سرکرده این طایفه غالب و مسلّط گردید و دست و پای او را برید و چشم او را کند و پس از یک ماه زدوخورد در میان کوههای سخت گذر بختیاری، در جمادیالثانی ۱۱۴۸ به اصفهان برگشت.
او پس از قلع و قمع یاغیان بختیاری موقع را برای استرداد قندهار و رسانیدن سرحدات کشوری به مرزهای طبیعی آن مناسب دید.[25]
قندهار
نادر پس از تنبیه بختیاریها به فکر برانداختن افغانهای غلزایی در قندهار، که گورکانیان هند نیز از آنجا پیوسته در خاک ایران تحریکات میکردند، افتاد. پس از رسیدن نادر به پای حصار قندهار چون دانست که گشودن آنجا به حمله میسّر نیست تصمیم گرفت که با طول دادن محاصره محصوران را از پا درآورد. محاصره قندهار پانزده ماه طول کشید (شوال سال ۱۱۴۹- ذی الحجه ۱۱۵۰) اما سرانجام نادر با کمک بختیاریها یکی از برجهای شهر به نام دده را با حمله گرفتند و قندهار در ۲۳ ذی الحجّه ۱۱۵۰ از پا درآمد. پس از فتح قندهار نادر با افغانهای غلزایی به مهربانی رفتار نمود، حسین را به حبس به مازندران فرستاد و جمعی از غلزاییان را به حدود نیشابور کوچاند و اکثر سکنه قندهار کهنه را به نادرآباد آورد و این شهر جدید به تدریج جای قندهار کهنه را گرفت.[26][27]
فتح هند
نادر از زمان فتح اصفهان تا این تاریخ چند بار سفرایی به دهلی فرستاده و از محمّد شاه تجدید روابط حسنه سابق و جلوگیری از ورود افغانهای غلجایی را به خاک هند خواستار شده و هر بار از محمّد شاه جوابهایی غیرمطلوب شنیده بود حتّی در دفعه آخر یعنی در ۱۱۵۰ محمّد شاه سفیر نادر را اجازه مراجعت نداد و قریب یک سال او را بیهوده در دهلی معطّل کرد.
در اوایل سال ۱۱۵۱ چون نادر از برنگشتن سفیر خود متغیّر بود فرمانی مؤکّد به دهلی پیش او فرستاد که به عجله به ایران برگردد و خود او به فتح غزنین و کابل نائل آمد. نادر پس از تسخیر این نقاط و هفت ماه اقامت در کابل چون باز در جواب پیغامهای خود به محمّد شاه بیاعتنائی دید به سمت جلالآباد حرکت نمود و پس از تسخیر معابر هند شمال غربی در رمضان داخل در جلگه پنجاب شد و در پیشاور بود که خبر قتل برادرش ابراهیم خان ظهیر الدّوله بدست لزکیهای داغستان به او رسید اما از حرکت بازنایستاد در پی ماجراجوییاش در هند، متوجه شد که محمّد شاه با ۰۰۰، ۳۰۰ جنگی و ۰۰۰، ۲ زنجیر فیل و ۰۰۰، ۲ عرّاده توپ از دهلی حرکت کرده و به محلّ کرنال واقع در ساحل نهر جمنا و بیست فرسنگی شمال دهلی آمدهاست. نادر به سهولت در ۱۵ ذیالقعده در جلگه کرنال لشکریان بیشمار محمّد شاه را شکست داد.[28]
کشتار دهلی
در روز یازدهم ذی الحجّه بین عدهای از اهالی شهر و چند تن سپاهی نادر نزاع درگرفت و بین مردم شهرت یافت که محمّد شاه نادر را در مهمانی مسموم کرده. انتشار این خبر اهل دهلی را بشورش واداشت و جمعی از سپاهیان نادری در این شورش به قتل رسیدند. صبح روز بعد چون نادر فهمید که قریب ۷۰۰ کس از همراهان او به قتل رسانده و احدی از امرای هند هم در کار خواباندن انقلاب اقدامی ننموده حکم قتلعام دهلی را صادر کرد و لشکریان او از سه ساعت از روز گذشته تا چهار بعد از ظهر باین حرکت که در نتیجه آن قسمت مهمّی از شهر سوخت و قریب به ۰۰۰، ۲۰ تن کشته شدند مشغول بودند. عاقبت نادر به شفاعت محمّد شاه و نظام الملک و قمر الدّین خان به قطع کشتار امر داد و بقیّه مردم را عفو نمود. محمّد شاه حکم کرد که در تمام ممالک او بنام نادر سکّه و خطبه را جاری سازند و امرا و اعیان هر کدام از جواهر و نقدینه پیشکشی قابلی تقدیم نادر نمایند. ایشان هم به میل یا عنف اطاعت کردند و از این ممرّ بالغ بر ۱۵ کرور نصیب نادر گردید. قیمت نفایسی را که نادر از هند بدست آورده از ۰۰۰، ۵۰۰، ۸۷ لیره انگلیسی تا ۰۰۰، ۰۰۰، ۳۰ لیره تخمین زدهاند و از آن جمله بودهاست تخت طاووس و قطعه الماس معروف کوه نور. نادر بتمام سران سپاه خود و امرای هند انعامهای لایق داد و مالیات سه ساله ایران را بخشید (اگرچه این قسمت را بعدها بزور از مردم پس گرفت) و بدست خود تاج سلطنت را بر سر محمّد شاه گذاشت محمّد شاه هم ممالک طرف مغرب سند یعنی غزنین و کابل و قسمتی از پنجاب را بنادر واگذاشت و پادشاه ایران پس از پنجاه و هفت روز اقامت در دهلی در ۷ صفر ۱۱۵۲ به طرف سند حرکت نمود.[28]
حمله به خیوه
نادر در شعبان ۱۱۵۳ بر خیوه دست یافت ایلبارس خان را گرفت و حکم به قتلش داد و یکی از نوادگان چنگیز را به حکومت آنجا گماشت. سپس به مشهد آمد و به تهیّه سپاه برای سرکوبی لزکیها که برادرش ظهیر الدّوله را کشته بودند مشغول شد.
سوءقصد به جان نادر
نادر در دوّم محرّم ۱۱۵۴ از مشهد به عزم داغستان حرکت نمود و در موقعیکه از خیابان بین جنگلهای سوادکوه میگذشت در ۲۸ صفر تیری از پشت درخت بر او انداختند.[29]
حمله به داغستان
این ضربت سخت خیال نادر را پریشان کرد و رضا قلی میرزا را که در رکاب بود در طهران گذاشت و خود به داغستان رفت در این سفر اگرچه بعضی از رؤسای طوایف لزکی از در اطاعت درآمدند لیکن غالب سکنه داغستان به قلل جبال پرارتفاع پناه گرفتند و از هر طرف به تعرّض اردوی نادر دست زدند و لطمات بسیار به ایشان وارد آوردند حتّی موقعی به خیمه خود نادر نیز تعرّض رساندند. در رمضان ۱۱۵۴ موقعیکه نادر هنوز در داغستان بود غلامی را که مرتکب انداختن تیر در جنگل سوادکوه شده بود بخدمت او آوردند. نادر او را کور کرد.[29] شخصی بنام سام میرزا که به ادّعای فرزندی شاه سلطان حسین در آذربایجان به سلطنت طلبی برخاسته و محمّد خان پسر سرخای خان لزگی و خوانین دربند و داغستان را با خود همدست نموده بود. نادر توسّط نصر اللّه میرزا و چند تن از سرداران خود انقلاب این حدود را بالاخره خواباند و سام میرزا در ذیالقعده ۱۱۵۶ دستگیر گردید.[30]
جنگ سوم نادر با عثمانیها
رجال عثمانی پس از اطّلاع بر شرایط نادر چهار مادّه آن را پذیرفتند ولی از قبول مذهب جعفری به عنوان خامس مذاهب سنّت استنکاف کردند و آن را بدعت در دین دانستند نادر در نامه مؤدّبانهای که به سلطان عثمانی نوشت به او فهماند که اگر بیش از این در پذیرفتن شرایط او تعلّل رود به خاک عثمانی حمله خواهد کرد و شرایط خویش را به زور خواهد قبولاند. نادر در اوایل سال ۱۱۵۶ به صحرای مغان آمد و از آنجا برای حمله به خاک عثمانی توپخانه خود را به کرمانشاه فرستاد. احمد پاشا والی بغداد از در صلح خواهی درآمد ولی نادر که خیالش تحمیل شرایط خود بر باب عالی بود به تصرّف عتبات و کرکوک و موصل پرداخت دولت عثمانی در اواخر سال ۱۱۵۶ از نادر تقاضا کرد که دست از جنگ بردارد تا طرفین بار دیگر در باب مسائل مذهبی به مذاکرات بپردازند نادر به وان برگشت و قرار شد که از طریق سیاسی حلّ اختلاف به عمل آید. در اوایل ۱۱۵۸ به نادر خبر رسید که محمّد یکن پاشا با چندین سرعسگر لشکر فراوانی از سمت ارزروم و قارص و دیار بکر و موصل عازم حمله به ایران است. یکن پاشا با ۰۰۰، ۱۵۰ سوار و ۰۰۰، ۴۰ پیاده به مراد تپه رسید و جنگ در یازدهم رجب ۱۱۵۸ شروع شد. نادر، یکن پاشا و سپاهیان او را محاصره کرد و راه آذوقه را بر ایشان بست و در این هنگام به او خبر رسید که نصر اللّه میرزا هم در نزدیکی موصل به فتح بزرگی نایل آمده. یکن پاشا در محاصره مرد و رشته نظم لشکریانش از هم گسیخت و ۰۰۰، ۱۲ تن از ایشان در معرکه کشته شدند و توپخانه و ۰۰۰، ۵ اسیر از آن لشکر به دست سپاه نادری افتاد.[31] از جانب خود میرزا مهدی خان منشی الممالک استرآبادی و مصطفی خان شاملو را به استانبول فرستاد و ایشان در دهم محرّم ۱۱۶۰ بین دولت ایران و عثمانی به شرایط ذیل عهدنامهای بستند: ۱- حدود مملکتین همان حدودی باشد که در ۱۰۴۹ بین سلطان مراد چهارم و شاه صفی مقرّر شده.
- طرفین از این به بعد از دشمنی و اقدام به امور منافی صلح خود داری نمایند.
- پاشایان عثمانی حجّاج ایرانی را سالم از محلّی به محلّ دیگر برسانند.
- طرفین سفرایی بمدّت سه سال به خرج طرف مقابل به پایتخت یکدیگر بفرستند.
- حکّام سرحدّی از حرکات منافی دوستی دست بردارند، اهالی ایران از سبّ خلفا خودداری کنند.
- مأمورین دو طرف از تجّار یکدیگر باج و خراج خلاف قاعده مطالبه ننمایند.[32]
شورشهای اواخر حکومت نادر
شورش محمد تقی خان شیرازی
شورش محمّد تقی خان بیگلربیگی فارس بود در ۱۱۵۶ که در طی حمله بعمان با سرداران همراه خود نساخته و از استقلال دم زده بود. نادر محمّد حسین خان قرخلو را به تنبیه او فرستاد و این سردار شیراز را مسخّر و محمّد تقیخان را دستگیر نمود و او را کور و مقطوع النسل ساخت.[33]
شورشهای دیگر
شورش محمد حسن خان قاجار در استرآباد در ۱۱۵۶ - شورش حاجی خان میمنه در بلخ - شورش شاهقلی خان قاجار در مرو - شورش سیستان - شورش اکراد خبوشان[34]
قتل نادر
به تحریک علی قلی میرزا و به همدستی صالح خان رئیس قراولان چند تن از امراء قاجار و افشار به اتفاق همهٔ کشیکان سراپردهٔ نادر در خیمهٔ او داخل شدند و در شب ۱۱ جمادیالثانی ۱۱۶۰ او را کشتند.[35][36]
پیش از سلطنت
علیقلیخان ملقب به عادلشاه پسر ابراهیمخان ظهیرالدوله و برادرزاده نادرشاه بود که در بسیاری از لشکرکشیهای نادر حضور داشت. شجاعت و جنگجویی وی باعث شد تا همواره مورد توجه نادر باشد. در آشوبهای اواخر دوران پر قتل و غارت نادر او از طرف وی مأمور سرکوب شورشیان سیستان شد و از آنجاییکه نادر در اواخر عمر نسبت به همه اطرافیان سوءظن پیدا کرده بود، تهماسب قلیخان جلایر را به همراهی علیقلیخان به سیستان گماشت اما در مسیر راه سیستان علیقلیخان یاغی شد و علیه نادر شورید. چندی از طغیان او نگذشته بود که نادر به دست عدهای از درباریان به قتل رسید.[37]
دوران پادشاهی
پس از رسیدن خبر قتل نادر به عادلشاه، او ابتدا اریکه قدرت نادر یعنی کلات و خزاین عظیم آن را تسخیر کرد. سپس تمام فرزندان نادر از جمله ولیعهد وی رضاقلی میرزا را به قتل رساند و تنها کسی که از این جریان جان سالم به در برد شاهرخ میرزا، بزرگترین فرزند رضاقلی میرزا بود. پس از آن عادلشاه در بیست و هفتم جمادیالثانی ۱۱۶۰ هجری در مشهد بر تخت سلطنت نشست و لقب علیشاه یا عادلشاه را عنوان خود ساخت و برای جلب رضایت مردم دست به بذل و بخششهای بیاندازه از خزاین نادر زد. دوران حکومت یازدهماهه عادلشاه با دو واقعه مهم روبروست، یکی طغیان محمدحسنخان قاجار و دیگری قیام برادر کوچتر عادلشاه، ابراهیمخان که توسط عادلشاه حکمرانی نواحی مرکزی، جنوبی و غربی ایران به او سپرده شده بود. عادلشاه که در سرکوب شورش برادرش ناتوان گردید با تعدادی از همراهان خود به تهران فرار کرد اما طرفداران ابراهیمخان وی را در تهران دستگیر کردند و به برادرش تحویل دادند و ابراهیمخان نیز مانند سیاست نادر، عادلشاه را کور کرد و خود بر تخت شاهی نشست.[38]
ابراهیمشاه
ابراهیمشاه همراه نادر در نبرد با ترکان عثمانی حضور داشت و در جریان شورشهای اواخر عهد نادر نقش مهمی در سرکوبی آنها داشت، از جمله توانست شورش سام میرزا در اردبیل را سرکوب کند. در زمان پادشاهی کوتاه مدت عادلشاه از سوی برادر، حاکم نواحی مرکزی، جنوبی و غربی بود. مبارزه پنجماهه عادلشاه با محمدحسنخان قاجار به ابراهیمشاه فرصت داد تمام تدارکات خود را برای شورش علیه برادر فراهم کند. ابراهیمشاه توانست طی یک شورش علیه عادلشاه او را منهدم کند و خود قدرت را به دست گیرد. شیوه حرکت سیاسی ابراهیمشاه به این صورت بود که تحت این شعارها که عادلشاه فردی بیلیاقت است و از راه و رسم مملکتداری آگاهی ندارد بر بیرغبتی سران خراسان برای سرکوب وی بیفزاید و از طرف دیگر اصلانخان پسرعمه نادر که بر آذربایجان فرمان میراند با سیهزار ارتش برای حمایت ابراهیمشاه به اردوی وی پیوست و به این ترتیب این گروه هماهنگ توانستند شکست سختی بر عادلشاه وارد آوردند. نگرانی عمده ابراهیمشاه در این زمان شاهرخ میرزا در خراسان بود چون بزرگان خراسان در حمایت از شاهرخ میرزا در مقابل ابراهیمشاه برآمدند؛ بنابراین او از رسیدن به تخت شاهی در مشهد ناامید شد و در سال ۱۱۶۱ در تبریز به تخت شاهی نشست. از تبریز ابراهیمشاه لشکری برایم منهدم کردن شاهرخ به سوی خراسان گسیل کرد اما در میانههای راه لشکران ابراهیمشاه که از جنگ و خونریزی خسته شده بودند او را رها کردند و ابراهیمشاه در نهایت به اسارت نیروهای شاهرخ میرزا درآمد و توسط شاهرخ همانند برادرش کور شد.[39]
شاهرخشاه
شاهرخشاه یا شاهرخ میرزا چهارمین و آخرین شاه افشاریان بود. چون نسب متمایزی داشت و از طرف مادر نواده سلطان حسین صفوی بود، نادر او را از کودکی محترم میشمرد. اگر چه پس از عادلشاه، ابراهیمشاه خواستار جانشینی وی در خراسان بود اما بزرگان مشهد شاهرخ را به سال ۱۱۶۱ به تخت پادشاهی نشاندند. چون شاهرخ شاهی بود کم سن و بیتجربه، بازیچهای شد در دست بزرگان خراسان. اندکی از جلوس شاهرخ در مشهد نگذشته بود که میر سید محمد مقبولی آستان قدس که از زمان نادر عهدهدار این سمت بود مدعی سلطنت شد و با نام سلیمان ثانی بر تخت نشست اما پس از چهل روز علمای مشهد وی را از تخت شاهی خلع کردند و دوباره شاهرخ را به جلوس نشاندند. از آنجا که شاهرخ توسط امرای ایرانی نابینا شده بود و توانایی اداره کشور را نداشت. فریدونخان گرجی را به نیابت سلطنت خود معین کرد. فریدونخان تا وقتی که پسران شاهرخ، نصرالله میرزا و نادر میرزا رسیدند در آن شغل برقرار بود. در سال هزار و صد و شصت وسه هجری قمری سپاه پنجاه هزار نفری افشاریه در جنگ کهیز از سپاهیان تحت امر علی مردان خان بختیاری که از سرداران نادرشاه بود شکست خوردند و اصفهان بدست بختیاریها افتاد در سال بعد نیز نیروهای دوازده هزار نفری افشاریه در منطقهٔ کامفیروز فارس از بختیاریها به فرماندهی علی مردان خان شکست خوردند و فارس و بنادر خلیج فارس نیز به تصرف بختیاریها درآمد و مناطق تحت تسلط افشاریان به خراسان محدود شد[40][41][42]نادر میرزا آخرین بازمانده سلسله افشاریه بود که توسط فتحعلیخان قاجار کشته شد.[43]
سیاستهای دینی
از دوران صفوی، تشیع در ایران به دین رسمی تبدیل گردید و خود نادرشاه نیز در ابتدا یک شیعه بود؛[44] اما پس از به قدرت رسیدن او، به سنیگری رو آورد.[45] او معتقد بود که تشیع باعث ایجاد درگیری میان ایران و عثمانی میشود و ارتش وی نیز متشکل از نیروهای سنی و شیعه (و همچنین گروهی از مسیحیان) بود.[46][47] نادر بر این باور بود که ایران نیاز دارد تا به دینی درآید که در میان سنیها قابل قبولتر باشد تا بدین طریق، از ایجاد درگیری جلوگیری شود. در همین رابطه، او تصمیم گرفت تا مذهب جعفری را به دین رسمی ایران تبدیل کند. وی همچنین بسیاری از احکام شیعه نظیر دشنام دادن به سه خلیفه اول که در میان سنیها توهینآمیز مینمود را ممنوع اعلام کرد.
دربارهٔ دینی که خود نادر به آن اعتقاد داشت، نظر قطعیای وجود ندارد. ژوسه، پزشک شخصی نادرشاه، از این مینویسد که بسیار سخت است دینی که او به آن باور دارد را مشخص کرد و حتی دوستانش اعتقاد دارند که او به هیچ دینی معتقد نیست.[48] در جریان مذاکرات صلح با عثمانی، نادر از قسطنطنیه خواست تا مذهب جعفری را به عنوان مذهب پنجم اسلام به رسمیت بشناسد تا بدین طریق، ایرانیان بتوانند به حج بروند. هرچند این درخواست توسط باب عالی رد شد، اما آنان به حجاج ایرانی اجازه سفر به مکه را دادند.
نادرشاه همچنین امیدوار بود که با تضعیف تشیع، محبوبیت سلسله صفوی در میان مردم را کاهش دهد. شاه حتی زمانی که بالاترین مقام مذهبِ تشیع از صفویان حمایت کرد، دستور داد تا او را خفه کردند. معروف است که او کلاه چهارگوشهای که به کلاه نادری معروف گردید را بر سر میگذاشت که هر کدام از آن گوشهها، نشانه یکی از خلفای راشدین بود.
فهرست شاهان افشار
- نادرشاه افشار (از سال ۱۱۱۵ تا سال ۱۱۲۶ خورشیدی)
- رضاقلی میرزا افشار (از سال ۱۱۱۵ تا سال ۱۱۱۹ خورشیدی) بهعنوان نایبالسلطنه حکم پادشاهی داشت.
- نصرالله میرزا افشار (از سال ۱۱۱۹ تا سال ۱۱۲۶ خورشیدی) بهعنوان نایبالسلطنه حکم پادشاهی داشت.
- عادلشاه افشار (از سال ۱۱۲۶ تا سال ۱۱۲۷ خورشیدی)
- ابراهیمشاه افشار (ازسال ۱۱۲۷ تا سال ۱۱۲۸ خورشیدی)
- شاهرخشاه افشار (ازسال ۱۱۲۸ تا سال ۱۱۲۹ خورشیدی) دوره دوم (از سال ۱۱۳۰ تا ۱۱۷۵ خورشیدی) حاکم مشهد،
- نصرالله میرزا دوم (از سال ۱۱۴۷ تا سال ۱۱۶۰ خورشیدی) بهعنوان نایبالسلطنه حکم پادشاهی داشت.
- نادر میرزا افشار (از سال ۱۱۶۰ تا سال ۱۱۷۵ خورشیدی) بهعنوان نایبالسلطنه حکم پادشاهی داشت.
پرچمهای افشاریان
|
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ پرچم افشاریان موجود است. |
نگارخانه
- شمشیرهای دوران افشاریان در موزه آرامگاه نادرشاه افشار
- شمشیر نادرشاه افشار در موزه آرامگاه نادرشاه
- تفنگهای دوران افشاریان در موزه آرامگاه نادرشاه افشار
- تپانچههای دوران افشاریان در موزه آرامگاه نادرشاه افشار
- کتاب جهانگشای نادری در موزه آرامگاه نادرشاه افشار
- کاخ خورشید واقع در شهر کلات
- مقبره نادرشاه در مشهد
جستارهای وابسته
پانویس
- Axworthy Iran; Empire of the Mind (Penguin) p. 159: "he [Nader] and his Safavid predecessors were of Turkic origin and spoke a Turkic language at court..."
- Michael Axworthy The Sword of Persia (I.B. Tauris, 2006), p. 19
- Homa Katouzian, "Iranian history and politics", Published by Routledge, 2003. pg 128: "Indeed, since the formation of the Ghaznavids state in the tenth century until the fall of Qajars at the beginning of the twentieth century, most parts of the Iranian cultural regions were ruled by Turkic-speaking dynasties most of the time. At the same time, the official language was Persian, the court literature was in Persian, and most of the chancellors, ministers, and mandarins were Persian speakers of the highest learning and ability"
- http://www.iranicaonline.org/articles/historiography-vii:%27%27%27 "Afsharid and Zand court histories largely followed Safavid models in their structure and language, but departed from long-established historiographical conventions in small but meaningful ways."
- "AFSHARIDS". Encyclopædia Iranica.
- Jamie Stokes, Anthony Gorman, Encyclopedia of the Peoples of Africa and the Middle East, Infobase Publishing, 2010, p.11, Online Edition
- Michael Axworthy, The Sword of Persia: Nader Shah, from Tribal Warrior to Conquering Tyrant. Hardcover 348 pages (26 July 2006) Publisher: I.B. Tauris Language: English ISBN 1-85043-706-8.
- «NĀDER SHAH – Encyclopaedia Iranica». www.iranicaonline.org. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۵-۲۵.
- "Nādir Shāh | Iranian ruler". Encyclopedia Britannica. Retrieved 2020-05-25.
- Michael Axworthy's biography of Nader, The Sword of Persia (I.B. Tauris, 2006), pp. 17–19: "His father was of lowly but respectable status, a herdsman of the Afshar tribe … The Qereqlu Afshars to whom Nader's father belonged were a semi-nomadic Turcoman tribe settled in Khorasan in north-eastern Iran … The tribes of Khorasan were for the most part ethnically distinct from the Persian-speaking population, speaking Turkic or Kurdish languages. Nader's mother tongue was a dialect of the language group spoken by the Turkic tribes of Iran and Central Asia, and he would have quickly learned Persian, the language of high culture and the cities as he grew older. But the Turkic language was always his preferred everyday speech, unless he was dealing with someone who knew only Persian."
- Cambridge History of Iran Volume 7, pp. 2–4
- "Nādir Shāh | Iranian ruler". Encyclopedia Britannica. Retrieved 2020-05-25.
- «NĀDER SHAH – Encyclopaedia Iranica». www.iranicaonline.org. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۵-۲۵.
- تاریخ ایران کمبریج ترجمه مرتضی ثاقب فر نشر جامی
- تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره افشاریه و زندیه نوشته مهری ادریسی آریمی ص 30
- تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره افشاریه و زندیه نوشته مهری ادریسی آریمی ص 34
- تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره افشاریه و زندیه نوشته مهری ادریسی آریمی ص 36
- تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره افشاریه و زندیه نوشته مهری ادریسی آریمی ص 40
- تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره افشاریه و زندیه نوشته مهری ادریسی آریمی ص 42
- تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه ص 718
- تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه ص 719
- تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه ص 720
- تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه ص 721
- تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه ص 723
- شعبانی، رضا (۱۳۹۷، چاپ چهاردهم). تاریخ تحولات سیاسی-اجتماعی ایران در دورههای افشاریه و زندیه. تهران: سمت. صص. ۳۹. تاریخ وارد شده در
|سال=
را بررسی کنید (کمک) - تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه ص 724
- شعبانی، رضا (۱۳۹۷). تاریخ تحولات سیاسی-اجتماعی ایران در دورههای افشاریه و زندیه. تهران: سمت. صص. ۴۰.
- تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه ص 726
- تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه ص 728
- تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه ص731
- تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه ص 730
- تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه ص 733
- تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه ص730
- تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی اقتصادی فرهنگی ایران در دوره افشاریه و زندیان نوشته مهری ادریسی آریمی
- تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی اقتصادی فرهنگی ایران در دوره افشاریه و زندیان نوشته مهری ادریسی آریمی ص 128
- تاریخ ایران از نگاه مورخان. به کوشش ندا حسینی.
- علیقلی خان در رکاب نادر، دانشنامه رشد. بازبینیشده در ۲۶ خرداد ۱۳۹۳.
- پادشاهی علیقلیخان، دانشنامه رشد. بازبینیشده در ۲۸ خرداد ۱۳۹۳.
- پادشاهی ابراهیمشاه، دانشنامه رشد. بازبینیشده در ۲۸ خرداد ۱۳۹۳.
- مجمل التواریخ.
- اتشکدهٔ اذر.
- فارسنامه.
- پادشاهی شاهرخشاه، دانشنامه رشد. بازبینیشده در ۲۸ خرداد ۱۳۹۳.
- Axworthy p.34
- Mattair, Thomas R. (2008). Global security watch--Iran: a reference handbook. ABC-CLIO. p. 3. ISBN 978-0-275-99483-9. Retrieved 2010-09-24.
- "The Army of Nader Shah" (PDF). Archived from the original (PDF) on 3 March 2016. Retrieved 17 December 2014.
- Steven R. Ward. Immortal, Updated Edition: A Military History of Iran and Its Armed Forces Georgetown University Press, 8 jan. 2014 p 52
- Axworthy p.168
منابع
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ افشاریان موجود است. |
- «مراحل مختلف حکومت افشاریان». دانشنامهٔ رشد. دریافتشده در ۲۲ مرداد ۱۳۸۷.
- «مرحله اول افشاریه». دانشنامهٔ رشد. دریافتشده در ۲۲ مرداد ۱۳۸۷.
- «مرحله دوم افشاریه». دانشنامهٔ رشد. دریافتشده در ۲۲ مرداد ۱۳۸۷.
- «مرحله سوم افشاریه». دانشنامهٔ رشد. دریافتشده در ۲۲ مرداد ۱۳۸۷.
- «پادشاهی علیقلیخان». دانشنامهٔ رشد. دریافتشده در ۲۲ مرداد ۱۳۸۷.
- کاظمی، بابک، زوال دولت نادری، تهران، نشر پشوتن، ۱۳۸۶؛
- قانعی، سعید، افشاریه و زندیه، تهران، ساحل، آوای عشق، ۱۳۸۷.
- شمیم، علیاصغر، تاریخ ایران در قرن یازدهم و دوازدهم هجری، طهران، شماره کتابشناسی ملی: ۲۴۴۵۷
- بیات، نصرالله، نادرشاه افشار، تهران: وزارت امور خارجه، مرکز چاپ و انتشارات، ۱۳۸۰.
- ایل زعفرانلو
- پرتال جامع علوم انسانی
— دودمان سلطنتی — افشاریان شاخهای از ایلات ترک اغوز تاریخ تأسیس: ۱۱۷۴ | ||
پیشین: صفویان |
دودمان حاکم بر ایران بزرگ ۱۱۱۴–۱۱۲۸ |
بدون متصدی تصدی بعدی توسط: زندیان |
دودمان حاکم بر خراسان ۱۱۱۴–۱۱۷۴ |
پسین: قاجاریان | |
دودمان حاکم بر کارتلی ۱۱۲۶–۱۱۱۴ |
پسین: پادشاهی کارتلی | |
دودمان حاکم بر کاختی ۱۱۲۶–۱۱۱۴ |
پسین: پادشاهی کاختی | |
پیشین: هوتکیان |
دودمان حاکم بر ولایت هرات ۱۱۱۷–۱۱۲۶ |
پسین: درانی |
مدعی تاج و تخت | ||
---|---|---|
پیشین: صفویان |
شاهنشاهی ایران ۱۸ اسفند ۱۱۱۴ – ۲۹ اسفند ۱۱۷۴ متصدی همزمان: زندیان از ۱۱۴۴ |
پسین: قاجاریان |