ایران بزرگ
ایران بزرگ (همچنین ایرانزمین یا ایرانشهر) (به انگلیسی: Greater Iran)[1][2] محدودهٔ جغرافیایی و حوزهٔ تمدنی فلات ایران و جلگههای مجاور آن،[3] دربرگیرندهٔ ایران کنونی، بخش بزرگی از قفقاز، افغانستان و آسیای میانه دربرگیرندهٔ تاجیکستان و ازبکستان کنونی، میاندورود و خوارزم و مناطق جنوبی دریاچه خوارزم(آرال) تا کرانه های دریای کاسپی، پاکستان و کشمیر، کوههای هندوکش و مناطق خاوری چین کنونی و نیز کرانهها و آبخوستهای جنوبی شاخاب ایران و در باختر دربرگیرندهٔ همهٔ منطقههای میاندورود، کردستان بزرگ و بخش شرقی ترکیهٔ امروزی و آناتولی است؛[4] که در زبانهای فرنگی از آن اغلب با عنوان پارس بزرگ (به انگلیسی: Greater Persia) یاد میکنند.[5][6][7] کاربرد تاریخی ایران صرفاً محدود به بخش غربی آن که هماکنون به این نام خوانده میشود، نبوده و تمام مرزهای سیاسی کشوری که تحت تسلط ایرانیان بود همچون بین النهرین و اغلب ارمنستان و جنوب قفقاز را هم در بر میگیرد.[8][9]
ایران بزرگ | |
---|---|
کشور | ایران بزرگ |
قومیتها | |
• اکثریت | مردمان ایرانیتبار شامل فارسی زبانان، لرها ،کردها، آذریها، پشتونها، بلوچها، [گوران ها]]، تاجیکها، هزارهها، ازبکها، آسیها بختیاریها گیلک ها |
• سایر | عربها، ترکمنها، قفقازیها |
زبانها | زبان پارسی، زبان ترکی آذربایجانی، زبان های لری، زبانهای کردی، زبان پشتو، زبان اردو، زبان بلوچی، زبان گورانی، زبان عربی، زبانهای قفقازی زبان گیلکی |
از سلسله مقالات دربارهٔ |
ایرانشناسی |
---|
|
مفهوم ایران بزرگ، از جهات گوناگون ریشه در تاریخ چند هزار ساله آن دارد و به دوران نخستین امپراتوری ایرانی که توسط پارسها بنیان گذاشتهشد بازمیگردد. در دوران قاجاریه، ایران بسیاری از سرزمینهای خود را از دست داد. از جمله واگذاری بخشهای غربی در ترکیه و عراق امروزی به امپراتوری عثمانی (۱۵۳۳ میلادی)، واگذاری بخشهای شرقی، افغانستان امروزی به بریتانیا طی معاهده پاریس در سال ۱۸۵۷ میلادی و ۱۹۰۵ میلادی[10][11][12] و واگذاری سرزمینهای قفقاز به روسیه در قرن هجدهم و نوزدهم میلادی بر طبق عهدنامه ترکمنچای در سال ۱۸۲۸ و پس از نبرد روسیه و ایران، استانهای قفقازی برای همیشه به روسیه واگذار شد و مرزهای جدید در طول رودخانه ارس شکل گرفت.[13][14]و بر طبق عهدنامه گلستان در سال ۱۸۱۳، مناطق ارمنستان، جمهوری آذربایجان و شرق گرجستان که پیشتر بخشی از ایران بودند، به روسیه واگذار شدند.[15] در اثر این تجزیه تاریخی کشورها و ملتهای جدیدی تحت نفوذ روسیه و انگلستان شکل گرفتند که اگرچه از طریق زبان یا فرهنگ با ایران پیوستگی داشتند اما جوامع خاص خود را شکل دادند. در سال ۱۹۳۵ در زمان سلطنت رضا شاه پهلوی، نام ایران رسماً در مجامع بینالمللی بهعنوان نام بخش به جا مانده از سرزمین ایران به کار رفت.[16]
ریشه نام ایران
نام ایران به معنای سرزمین آریاییها، شکل پارسی نو واژه آریانام از زبان پیشا ایرانی و به معنای آریاییها است که نخستین بار در زبان اوستایی به صورت آریانم آمدهاست. (زبان اوستایی در شمال شرق ایران بزرگ یا آنچه امروز ترکمنستان و تاجیکستان خوانده میشود، مورد استفاده بود)[17][18][19][20]
اگرچه عنوان ایران تا اواخر دوران امپراتوری اشکانی، مفهوم قومی، زبانی و دینی معلوم داشت، اما هنوز دارای بار سیاسی نبود. امپراتوری یا پادشاهی ایران در مفهوم سیاسی به دوران ساسانیان بازمیگردد که در نتیجه پیوند میان سلسله جدید و روحانیت زرتشتی پدید آمد. آنطور که از شواهد موجود برمیآید این همگرایی ایده پادشاهی ایران یا ایرانشهر را تقویت کرد.[17]
مفهوم
ریچارد فولتس میگوید: «گمان میرود مردمان ایران بزرگ - منطقهٔ فرهنگی که از خاورمیانه تا قفقاز، خوارزم، ماوراءالنهر، بلخ و پامیر امتداد دارد و مردمان آن مادها، پارسها و پارتها و سغدیان بودند - پیش از اسلام همگی آیین زرتشتی داشتند». این دیدگاه اگرچه در میان دانشمندان رواج دارد اما تا حدی هم اغراقآمیز است. فولتس استدلال میکند: «اگرچه ایرانیان معابد، نمادها و اساطیر مذهبی مشابه داشتند اما در حقیقت خدایان متعددی پرستیده میشدند، علیالخصوص میترا خدای پیمانها و آناهیتا خدای آبها. اما خدایان دیگری هم برحسب زمان و مکان یا بر حسب گروههای مختلف مورد پرستش قرار میگرفتند».[21]
ریچارد فرای ایران بزرگ را شامل بخش اعظم قفقاز، عراق، افغانستان، پاکستان و آسیای مرکزی میداند که از طریق نفوذ فرهنگی تا چین و غرب هند گسترش مییابد. به گفته فرای: «ایران شامل تمام مردمان و سرزمینهایی است که در آنها زبانهای ایرانی به کار میرود و تمام بخشهایی که فرهنگ ایرانی در آن پیروزمند و مسلط بود».[22]
به گفته جی پی مالری و داگلاس کیو آدامز در بیشتر بخش غربی ایران بزرگ در زمان هخامنشی، زبانهای ایرانی شاخهٔ جنوب غربی به کار میرفت در صورتی که در بخش شرقی آن زبانهای ایرانی شاخه شرقی که با زبان اوستایی خویشاوندی داشت، متداول بود.[23]
پس از چیرگی مغول بر ایران سلسله ایلخانان بر ایران مسلط شدند[24] و اولجایتو در طول سالهای ۱۳۰۴–۱۳۱۷ میلادی بر این سرزمین فرمان میراند.[25]
منابع اولیه همچون میر خاوند تاریخنویس دوران تیموری، محدوده ایرانشهر (ایران بزرگ) را از رود فرات تا رود سیحون توصیف میکنند.[26]
از دیرباز تاکنون قومیت هیچگاه عامل جدایی در ایران بزرگ نبوده؛ ریچارد فرای میگوید:
من بارها عنوان کردم که مردمان آسیای مرکزی چه ایرانی زبان و چه ترکزبان تنها یک فرهنگ، یک مذهب و ارزشها و سنتهای یکسان دارند و تنها عامل جدایی ایشان زبان است.
در دوران مدرن، مداخله استعمار غرب و قومیت موجب جدایی استانهای ایران بزرگ شد. همانطور که پاتریک کلاسن میگوید ناسیونالیسم قومی حتی اگر به گذشتههای دورتر نسبت داده شود، پدیدهای مربوط به قرن نوزدهم است.[27] با این حال ایران بزرگ پس از یک جغرافیای سیاسی که در ابتدا شکل گرفت، بیشتر به یک ابر کشور فرهنگی تبدیل شد.
حمدالله مستوفی، جغرافیدان قرون وسطی در نزهت القلوب مینویسد:
چند شهر است اندر ایران مرتفع تر از همه | بهتر و سازنده تر از خوشی آب و هوا | |
گنجه پر گنج در اران، صفاهان در عراق | در خراسان مرو و طوس، در روم باشد اقسرا |
تاریخ ایران کمبریج محدوده تاریخی و فرهنگی ایران بزرگ را شامل ایران امروز، بخشهایی از چین، افغانستان و جمهوریهای جدا شده از شوروی سابق معرفی میکند.[28] فهرستی از این مناطق در دنباله این نوشته درج شدهاست.
پیشینه
در دوران پیش از اسلام، ایرانیان سرزمینهای زیر دست خود را به دو بخش تقسیم کرده بودند و آنها را ایران و اَنیران میخواندند. ایران شامل بخشهایی بود که در آن مردمان ایرانیتبار باستان سکونت داشتند و آن منطقه از کشوری که هماکنون به نام ایران خوانده میشود، بهمراتب گستردهتر بود. چنین مفهومی از ایران (بهعنوان یک سرزمین) ایران بزرگ را شکل داد. بعدها تغییرات بسیاری در مرزها و مناطقی که ایرانیان در آن زندگی میکردند، ایجاد شد؛ اما کماکان زبان و فرهنگ ایرانی بر بسیاری از بخشهای ایران بزرگ مسلط ماند.
برای نمونه، پیش از اشغال آسیای مرکزی و قفقاز توسط روسیه، زبان فارسی در این مناطق زبان اصلی ادبی بود. آسیای مرکزی همانجایی است که زبان پارسی نو در آن شکل گرفت. حتی فراتر از اینها به اعتراف دولت انگلستان، پیش از اشغال عراق توسط انگلستان در سالهای ۱۹۱۸–۱۹۳۲ میلادی و اعمال ممنوعیتها، در کردستان عراق زبان فارسی بکار میرفت.
با پیشروی مدام امپراتوری روسیه به سرزمینهای جنوبی پس از دو جنگی که به ایران تحمیل شد و عهدنامههای گلستان و ترکمانچای و همینطور مرگ نابهنگام عباس میرزا در سال ۱۸۲۳ و قتل میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی، صدر اعظم ایران، بسیاری از خانات آسیای مرکزی امید خود را به پشتیبانی ایران در مقابل ارتش تزاری از دست دادند.[29] ارتش روسیه سواحل آرال را در ۱۸۴۹، تاشکند را در سال ۱۸۶۴، بخارا را در سال ۱۸۶۷، سمرقند را در سال ۱۸۶۸ و نواحی خیوه و آمودریا را در سال ۱۸۷۳ تصرف کرد.
پاتریک کلاسون از انستیتو واشینگتن برای سیاست خاور نزدیک در واشینگتن:
- «بسیاری از ایرانیان منطقه نفوذ فرهنگی خود را فراتر از مرزهای کنونی ایران میدانند. ایران زمانی بسیار بزرگتر از مرزهای کنونی بود. در قرن ۱۶ و ۱۷ نیروهای پرتغالی جزایر و بندرگاههای آن را تصرف کردند. در قرن ۱۹ امپراتوری روسیه آنچه را که هم اینک ارمنستان و جمهوری آذربایجان خوانده میشود و بخشهایی از گرجستان را از تهران غصب کرد. کتابهای دانش آموزان دبستانی ایرانی دربارهٔ پیشینه ایرانیان نه تنها از شهرهایی مانند باکو میگویند بلکه دربارهٔ مناطقی فراتر در شمال همچو دربند در جنوب روسیه، آموزش میدهند. شاه [ایران] بیشتر آنچه را که در غرب افغانستان بر آن ادعای مالکیت داشت طی جنگهای ایران و انگلستان ۱۸۵۶–۱۸۵۷ از دست داد. در سال ۱۹۷۰ سازمان ملل متحد برای جداسازی بحرین که ایران ادعای تملک بر آن را داشت، رایزنی کرد. قرنها پیش نفوذ ایرانیان از جانب غرب به عراق کنونی و فراتر از آن میرسید. وقتی جهان غرب ایران را به مداخله در مناطقی فراتر از مرزهای خود متهم میکند، حکومت ایران اغلب باور دارد که اعمال نفوذش صرفاً در سرزمینهایی است که زمانی به او متعلق بودند. به همین نهج ایران از دست همان قدرتهایی شکایت دارد که تا به امروز مسبب شکستهایش شدند.»[30]
- «ایران امروز تنها گوشهای از آن چیزی است که زمانی بود. از نظر وسعت، عراق، افغانستان، غرب پاکستان، بیشتر آسیای مرکزی و قفقاز تحت تسلط ایرانیان بود. بسیاری از ایرانیان امروز این نواحی را بخشهای ایران بزرگ بهشمار میآورند.»[31]
- «از زمان هخامنشیان، ایران به وسیله عوامل جغرافیایی تحت حفاظت بود. اما کوههای بلند و خالی بودن گستره فلات ایران دیگر در برابر ارتش روسیه یا نیروی دریایی انگلستان کافی نبود و ایران سقوط کرد. در ابتدای قرن نوزده، آذربایجان، ارمنستان و افغانستان ایرانی بودند اما در انتهای آن سده تمامی این سرزمینها در اثر مداخله نظامی اروپاییان از دست رفتند.»[32]
بخشبندی
در سده میانی (قرون وسطی) سرزمین ایران بزرگ شامل دو بخش بود. عراق عجم (بخش باختری) و خراسان بزرگ (بخش خاوری) و علیالخصوص غزنویان، سلجوقیان و تیموریان امپراتوری خود را به بخشهای خراسانی و عراقی تقسیم کرده بودند. این موضوع در کتابهایی مانند تاریخ بیهقی نوشته ابوالفضل بیهقی و فضائل الأنام من رسائل حجتالاسلام (مجموعه نامههای غزالی) و کتابهای دیگر دیده میشود. فرارود و خوارزم اغلب بخشی از خراسان محسوب میشدند.
عراق
عراق بخشی از امپراتوریهای متعدد ایران بود و از فرهنگ ایرانی تأثیر عمیقی گرفته؛ یکی از پایتختهای ساسانیان به نام تیسفون هم در عراق قرار داشت و هنوز هم برخی شهرها و استانهای عراق همچون الانبار یا بغداد نامهای ایرانی دارند. شهرهای دیگر عراق هم نامهای ایرانی داشتند مانند سورستان -->> کوفه، شهربان-->> مقدادیه، آشب-->> عمادیه.[33] در دوران مدرن و سلسله صفوی، ایران در طول سالهای ۱۵۰۱–۱۵۳۳ و ۱۶۲۲–۱۶۳۸ عراق را در کنترل داشت.
کردستان
از لحاظ تاریخی و فرهنگی، کردستان بخشی است از آنچه که امروز با عنوان ایران بزرگ شناخته میشود. کردها به زبان ایرانی شاخه شمال غربی تکلم میکنند که با زبان فارسی خویشاوندی نزدیکی دارد.[34] همچنین کردها مردمانی ایرانیتبار هستند.
قفقاز
پیش از تشکیل حکومت ماد، حکومتهایی همچون اورارتو و کلخیس در قفقاز شکل گرفته بود که قدمت برخی از آنها به بیش از ۴٬۰۰۰ سال نیز میرسد، اما در نتیجهٔ جنگهای فرسایشی بین این دولتها از قدرت آنها کاسته شد و بعدها دولت هخامنشی آن را تصرف نمود و به خاک خود ضمیمه نمود. بخشهایی از قفقاز در دورههایی تحت تسلط حکومت ایران قرار داشت. در اوایل قرن نوزدهم میلادی جنگهای ایران و روس بر سر تسلط بر مناطق جنوبی و شرقی قفقاز درگرفت. در پایان دورهٔ اول جنگ روسیه با انعقاد عهدنامهٔ گلستان بیشتر مناطق قفقاز و در پایان دورهٔ دوم جنگ با عهدنامهٔ ترکمنچای تقریباً تمامی این منطقه را به تصرف خود درآورد. با فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱ سه جمهوری گرجستان، ارمنستان و آذربایجان در این منطقه اعلام استقلال کردند. از شاعران بزرگ پارسیگوی قفقاز میتوان به خاقانی، نظامی، مجی، بدر، مهستی، هندوشاه نخجوانی و پسرش محمد بن هندوشاه اشاره کرد.[35]
ارمنستان
ارمنیها از دوران هخامنشی بخشی از امپراتوریهای متعدد ایران بودند؛ و از فرهنگ ایرانی به شدت تأثیر پذیرفتند. ارمنیها البته از شاخه دیگری از گویشگران زبانهای هند و اروپایی هستند که به زبانهای ایرانی مستقیماً مربوط نیست. در واقع ارمنستان باستانی ترکیبی از فرهنگ بومی، فرهنگ ایرانی و فرهنگ هلنی/مسیحی را در خود داشت. در طول قرنهای بعد دامنه این تأثیرات در اثر برخورد با روسها، رومیها، اقوام اروپایی و لبنانیها فراتر رفت.
سرزمینهای آذربایجان
پس از عهدنامه گلستان، ایران تمامی خانات جنوب قفقاز، شامل خانات باکو، خانات شیروان، خانات قره باغ، خانات گنجه، خانات شکی، خانات قبا و بخشی از خانات تالش را از دست داد. دربند هم به همین شیوه به روسها واگذار شد. این خانات امروز منطقهای را تشکیل میدهند که جمهوری آذربایجان خوانده میشود. پس از عهدنامه ترکمانچای ایران علاوه بر این سرزمینها خانات نخجوان و مغان و همینطور ایروان را هم به روسها واگذار کرد. این مناطق امروز جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان را تشکیل میدهند. بیشتر این مناطق هنوز هم نامهای ایرانی یا نامهایی برگرفته از زبانهای ایرانی دارند، زبان آذری هم که زیرشاخهای از زبانهای ایرانی بود تا پیش از این که ترکی آذربایجانی ساخته و جایگزین آن شود، زبان چیره آذربایجان بود.[36]
گرجستان
در شرق گرجستان مناطق کارتلی و کاختی در دوران ساسانی مناطق ایرانی بودند. (مخصوصا در زمان هرمز چهارم) در دوران صفوی هم برخی رجال حکومتی از گرجیها بودند.[37]
شرق گرجستان تا سال ۱۷۸۳ هم تحت قیومیت ایران بود تا اینکه در طی عهدنامه گرجیوسک در ۲۴ ژوئیه ۱۷۸۳ میان حکمران کارتلی و کاختی و امپراتوری روسیه، این مناطق بخشی از روسیه شناخته شد. ایران بعدها طی قرارداد گلستان و ترکمانچای رسماً از ادعای مالکیت بر این مناطق چشم پوشی کرد.
نخجوان
در دوران ساسانی، نرسه، هفتمین پادشاه از این سلسله، استحکامات نظامی در این منطقه ایجاد کرد. برخی شخصیتهای فرهنگی و ادبی ایران در دوره قاجار هم از این منطقه بودند. نخجوان هم در قرن نوزدهم و طی دو قرار داد گلستان و ترکمانچای از ایران جدا شد.
شمال قفقاز
بخش شمالی قفقاز که امروز در جنوب روسیه قرار دارد، شامل جمهوریهای داغستان، چچن، اوستیای شمالی-آلانیا، کاباردینو-بالکاریا برای مدتهای طولانی قسمتهایی از ایران و در حوزه تمدنی ایران بود تا اینکه در قرون هجدهم و نوزدهم توسط روسیه تصاحب شد. تأثیرات فرهنگ ایرانی حتی تا تاتارستان در مرکز روسیه هم قابل مشاهدهاست. برای نمونه بسیاری از مناطق در قفقاز از سبک معماری ساسانیان در دربند تقلید میکنند. حتی امروز هم پس از دههها جدایی این مناطق، رگههایی از فرهنگ ایرانی همچو بزرگداشت نوروز در آنها دیده میشود.[38]
آسیای مرکزی
در زمانهای پیش از اسلام و اوایل اسلام، آسیای میانه ایرانی بود و اقوام ایرانی باختریها، سغدیها، خوارزمیها و مردم نیمه عشایر سکاها و داهانها ساکن بودند و به زبانهای ایرانی شرقی صحبت میکردند. پس از پراکنده شدن اقوام ترک، آسیای میانه به میهن قزاقها، ازبکها، تاتارها، ترکمنها، قرقیزها و اویغورها تبدیل شد. زبانهای ترکی تا حد زیادی جای زبانهای ایرانی را که در این منطقه صحبت میکردند، گرفتند.[39][40] در واقع پس از بیش از هزار سال در طول هزاره اول که آسیای میانه جایگاه مردمان باستانی ایران بود و به توران زمین ایرانی یا ایران بیرونی معروف بود، از حدود سال هزار میلادی به بعد توسط عشایر مختلط ترکزبان اشغال شد. قزاقها، ازبکها، تاتارها، ترکمنها، قرقیزها و اویغورها همگی درصدی از ژنتیک ایرانی را به ارث بردهاند و زبانهای آنها نیز واژگان زیادی از زبان فارسی و زبانهای ایرانی را در خود دارند. زبان میانجی یا زبان رسمی بسیاری از حکومتهای هزار سال اخیر در این مناطق زبان فارسی بودهاست و فقط در دو قرن اخیر با اشغال توسط روسیه و چین و تلاش پانترکیسم در دوره معاصر کم شدهاست. نام بسیاری از مکانها و شهرها در این منطقه برگرفته از زبان فارسی است.[41][42][43][44]
خوارزم
خوارزم بخشی از ایرانزمین یا همان ایران بزرگ، سرزمین ایرانیان کهن بود. بر طبق نظر برخی پژوهشگران مدرن از کتاب باستانی اوستا، خوارزم همانجایی است که در ابتدا ایرییانم وَئِجه (ایرانویج) یا ایران خوانده شد. این منابع میگویند کهنهگرگانج در متن پهلوی وندیداد هشتمین سرزمین اهورا مزدا، یا اروه نامیده میشود. برخی پژوهشگران هم مانند التون دنیل، مورخ دانشگاه هاوایی، اعتقاد دارند که خوارزم به احتمال زیاد موطن مردم اوستایی است.[45] دهخدا هم خوارزم را مهد قوم آریا معرفی میکند. امروزه خوارزم میان جمهوریهای متعدد آسیای مرکزی تقسیم شدهاست.
خراسان
افزون بر خوارزم، خراسان هم در محدوده جغرافیایی مشابهی قرار دارد. (محدوده خراسان از سمنان در غرب، تا شمال افغانستان تا دامنههای رشته کوههای پامیر است) استانهای کنونی همچون سنجان در ترکمنستان، خراسان رضوی، خراسان شمالی و خراسان جنوبی در ایران همگی بخشهایی از خراسان کهن هستند. تا پیش از قرن سیزده میلادی و حمله ویرانگر مغول، خراسان پایتخت فرهنگی ایران بزرگ بهشمار میآمد.[46]
بلوچستان
بلوچستان، مسکن مردمان بلوچ[47] و منطقه ای در جنوب غربی آسیا میباشد. مرزهای آن را بهطور دقیق نمیتوان مشخص کرد اما گسترهٔ آن در غربیترین نقاط از حوزه هلیل رود[48] در استان کرمان کنونی، جلگهٔ میناب در استان هرمزگان ایران و در امتداد دریای مکران و در منتهیالیه شرقیترین نقطه به رود مهران[49]در غرب ایالت سند منتهی میشود. شمال بلوچستان نیز مشخصا ولایات نیمروز، هلمند و قندهار در جنوب افغانستان مدرن و بخش کوچکی از خراسان جنوبی (نهبندان) در کشور ایران را در بر میگیرد.[50]
ساکنان بلوچستان را بهطور عمده مردم بلوچ و به شکل جزئی و پراکنده پشتونها، مردم هزاره و فارسی زبانان تشکیل میدهند.
بلوچها به زبان بلوچی که یکی از زبانهای ایرانی غربی و از شاخه شمال غربی میباشد سخن میگویند.
در طول تاریخ کهن عمدتاً قسمتهای بزرگی از بلوچستان کنونی به شکل مستقیم یا غیر مستقیم بخشی از امپراطوریهای ایرانی پیشدادیان، کیانیان، هخامنشیان، اشکانیان، ساسانیان و… بودهاست.
در سالهای ۱۸۷۱ و ۱۸۷۲ و تحت حکمیت گلدن اسمیت طی دو مرحله دو بخش از بلوچستان از کنترل حاکمیت مرکزی ایران خارج شدند که هماکنون بخشی در خاک افغانستان و بخش بزرگتر در پاکستان واقع شدهاست.[51]
سین کیانگ
بخش خودگردان تاشکورگان دارای فرهنگ و مردمان ایرانی است.[52] تاشکورگان همواره با کاشغر، یارکند، ختن و تورفان بخشی از تاریخ و فرهنگ ایران بزرگ بهشمار میآید.[53]
منطقه سین کیانگ پیش از سکونت مهاجرین مغول و اقوام ترک، سرزمینی ایرانی بوده که اقوام و قبایل ایرانی همچون سکاها و سغدها، یعنی گویشوران زبانهای ایرانی شرقی در آن به سر میبردند. در کتب تاریخی از سکونت شاخههایی از اقوام آریایی در منطقه سین کیانگ نام برده شده که برخی از آنان دارای حکومتهای محلی نیز بودهاند که رواج زبان سغدی از آثار ماندگار فرهنگ ایرانی قدیم در منطقه بهشمار میآید. عبور جاده ابریشم نیز از این منطقه موجب شده نژادهای گوناگونی با فرهنگهای مختلف در آن ساکن شوند.
در اثر افزایش تعداد مهاجرین، جمعیت قبایل آریایی و ایرانی رو به کاهش گذاشت و کمکم در جمعیت غالب ذوب شدند، در قرن نهم (۸۴۰ میلادی) به علت بروز قحطی و خشکسالی و بحران اجتماعی در فلات مغولستان، تعداد زیادی از مغولها از محل سکونت خود مهاجرت و به سرزمین سین کیانگ وارد شدند که از اختلاط مهاجرین و سایر اقوام ترک با ساکنان بومی (سکاها یا همان آریائیها) نژاد جدیدی به وجود آمد که بعدها به اویغورها معروف شدند.[54]
نقاشیها و آثار کشف شده از قبرستان باستانی شهر گائوچانگ و اجساد مومیایی کشف شده از واحههای حوضه تاریم که هماکنون در موزه تاریخی شهر اورومچی مرکز سین کیانگ نگهداری میشود، و همچنین سکههای فراوان دورههای مختلف ساسانی که از این منطقه کشف شده و آثار بر جای مانده از آیین مانوی و زرتشتی در منطقه سین کیانگ به ویژه در غار هزار بودای تورفان و غار دون هوان حکایت از حضور فرهنگهای بودایی و ایرانی در این منطقه دارد.[55]
در اواخر قرن نهم و اوایل قرن دهم میلادی و همزمان با حاکمیت سلسله سامانیان (۹۹۹–۸۴۰) اسلام در منطقه سین کیانگ گسترش یافت و مردم اویغور زبان به آیین اسلام گرویدند.
در اوایل قرن نوزدهم در میان طومارهای مکشوفه تورفان، تعدادی متون مانوی و اسنادی هم به زبانهای پارسی میانه، سغدی و چینی کشف شد. دانشمند آلمانی متون زبانهای ایرانی که در این منطقه کشف شده بود را با سختی بسیار خواند.[56]
تجزیه ایران؛ عهدنامهها (تاریخ تجزیه ایران)
- عهدنامه قصر شیرین ۱۶۳۹: امپراتوری صفوی ایران بهطور رسمی بغداد و آنچه را که امروز کشور عراق خوانده میشود، به امپراتوری عثمانی واگذار کرد.
- پیمان سن پترزبورگ: در ۲۱ سپتامبر ۱۷۲۳ برابر با ۳۰ شهریور ماه ۱۱۰۲ خورشیدی / ۲۰ ذی الحجه ۱۱۳۵ میان امپراتوری تزاری روسیه و امپراتوری صفوی ایران بسته شد و به جنگ بین ایران و روسیه پایان داد. طبق این پیمان ایران مجبور به واگذاری سرزمینهایش در قفقاز شمالی، قفقاز جنوبی و شمال سرزمین امروزی ایران شامل دربند (داغستان)، باکو، اراضی تابع اطراف شیروان و همچنین استانهای گیلان، مازندران و استرآباد گشت.[57] طبق این پیمان معین شد که سربازان روسی به شاه ایران برای برقراری آرامش و صلح داخلی کمک کنند.[58]
- پیمان همدان: پیمان صلحی بود میان هوتکیان و عثمانیان در اکتبر ۱۷۲۷ در پی جنگی که این دو را درگیر کرده بود، در همدان بسته شد. هنگام فروپاشی دولت صفوی، امپراتوری عثمانی و امپراتوری روسیه از ضعف ایران برای پیوست کردن شمار فراوانی از مناطق مرزی بهره برده بودند. اشرف افغان به عنوان وارث قانونی تاج و تخت ایران، خواستار بازگرداندن همه سرزمینهای پیوست شده به عثمانی بود و همین امر باعث شد تا امپراتوری عثمانی به سردمداران جدید ایران (دودمان هوتکی) اعلام جنگ کند.
- پیمان کردن (Treaty of Kerden): عهدنامهای میان افشاریان ایران و امپراتوری عثمانی بود که در ۴ سپتامبر ۱۷۴۶ منعقد شد. به موجب این عهدنامه خط مرزی میان دو کشور به همان خط مرزی تعیین شده در عهدنامه قصرشیرین (۱۶۳۹) بازگشت (همان خط مرزی میان ایران و ترکیه امروزی و ایران و عراق امروزی) یعنی ایران تمامی متصرفات خود در میان رودان و آناتولی شرقی را به دولت عثمانی واگذار کرد. این معاهده ده سال پس از پیمان استانبول امضا شد. الحاق مناطق شرقی عثمانی (شرق آناتولی و عراق) به ایران در معاهده استانبول (۱۷۳۶) توسط ایران به عثمانیها تحمیل شده بود.
- عهدنامه گلستان ۱۸۱۳: ایران بخش بزرگی از سرزمینهای خود را در قفقاز از دست داد.
- عهدنامه ترکمنچای ۱۸۲۸: این عهدنامه به وسیله روسیه تزاری و فتحعلی شاه به امضا رسید و موجب استیلای روسها بر قفقاز شد.
- پیمان منطقه ای مستشاران انگلیس که بر این اساس ایران در اواسط قرن نوزدهم از ادعای خود بر مناطق و سواحل جنوبی خلیج فارس مانند امارات امروزی (استان جلفاوه) و سواحل شرقی عربستان امروزی (استان الشرقیه) دست برداشت.[59] استعمار بریتانیا از سال ۱۸۰۹ به بهانه حفظ امنیت خلیج فارس از اعراب بادیه نشین جنوب خلیج فارس که اجداد حکام کنونی شیخ نشینهای جنوب خلیج فارس بودند و از راه دزدی دریایی امرار معاش میکردند، استقرار یافته بود. در سال ۱۸۵۳ بریتانیا در راه تثبیت سلطه خود، حکام منطقه را در کنفراسی جمع کرد و آنها قراردادی را تحت عنوان صلح دریایی جاویدان یا Perpetual Maritime Peace امضا کردند که به موجب آن بریتانیاییها اجازه یافتند نه تنها به بهانه مبارزه با دزدان دریایی بلکه به بهانه حفظ امنیت خلیج فارس بتوانند در هر حادثه ای که در کرانههای خلیج فارس اتفاق میافتد مداخله کنند. ساحل دزدان به ساحل آشتی یا امارات متصالحه تغییر نام پیدا کرد (تاریخ امارات متحده عربی).[60][61][62][63][64][65][66][67][68][69][70] حاکمیت ایران بر کل خلیج فارس در سال ۱۸۰۹ با عهدنامه مجمل و در سال ۱۸۱۲ با عهدنامه مفصل به رسمیت شناخته شده بود. ضمن این که امپراتوری پرتغال پس از شکست از ایران در سدههای قبل این مناطق را به ایران واگذار کرده بود.
- عهدنامه پاریس ۱۸۵۷: این قرارداد توسط ناصرالدین شاه به امضا رسید و ایران بخشی از هرات و افغانستان امروزی را در ازای تخلیه بندرگاههای جنوبی این کشور که تحت اشغال بریتانیا بود، به آن دولت واگذار کرد.
- حکمیت گلداسمیت ۱۸۷۱ جدایی مکران و بلوچستان.
- حکمیت گلداسمیت ۱۸۷۳ جدایی بخشهایی از سیستان.
- عهدنامه ارزروم دوم ۱۸۷۴ جدایی ولایات سلیمانیه.
- عهدنامه آخال ۱۸۸۱: در این قرارداد که به توسط ناصرالدین شاه به امضا رسید، ایران مرو و بخشهایی از خوارزم و فرارود را در ازای تضمین امنیت به امپراتوری روسیه بخشید.
- قرارداد ۱۸۹۳: ایران بخشهای بیشتری از سرزمین خود که هنوز بر پایه قرارداد آخال جزئی از ایران بود از جمله سرزمینهای نزدیک رود اترک را به امپراتوری روسیه واگذار کرد. این قرارداد توسط ژنرال بوتسوف و میرزا علی اصغر امین السلطان در ۲۷ می۱۸۹۳ به امضا رسید.
- قرارداد ۱۹۰۷: بر طبق قرارداد سن پترزبورگ، ۱۹۰۷ میلادی ایران به سه بخش تقسیم شد.
- مقاوله نامهٔ تهران (۱۹۱۱) تجزیهٔ ولایات خانقین.
- تجزیهٔ آگری (آرارات کوچک) و نواحی بورالان (۱۹۳۲). بورالان نام منطقه ای وسیع با وسعت یکصد و شصت هزار هکتار است که در نقطه صفر مرزی ایران و ترکیه قرار گرفتهاست و با کشورهای ارمنستان و آذربایجان نیز دارای مرز مشترک میباشد. از این وسعت تنها شصت و هشت هزار هکتار از منطقه بورالان در داخل مرزهای ایران قرار گرفتهاست.
- جدایی دشت ناامید در سال ۱۹۳۵.
- پیمان سعدآباد: در سال ۱۹۳۷ مناطقی از ایران جدا و مناطقی به ایران اضافه شد (مبادله).
- تجزیهٔ قریهٔ فیروزه (۱۹۵۴).
- تجزیهٔ بحرین ۱۹۷۰: در دوره سلطنت محمدرضا پهلوی، بحرین که به لحاظ تاریخی بخشی از کشور ایران بود و بهطور عملی از دوران قاجار انگلیسیها آن را اشغال کرده بودند در ازای پس دادن جزایر سهگانه ایران (حاکمیت ایران بر جزایر سهگانه) مستقل شد.[71][72] همچنین دو جزیره زرکوه و جزیره ابونعیر که در مالکیت ایران بود، سال هاست همچنان در اشغال امارات است.
نقشهها
- نقشهٔ مربوط به سال ۵۰۰ ق. م.
- نقشهٔ آلمانی مربوط به سال ۱۵۹۸
- نقشهٔ سال ۱۶۱۰ که توسط یک جغرافیدان هلندی تهیه شده و بلخ و گرجستان را در میان سرزمینهای ایران نشان میدهد.
- نقشهٔ آسیا در سال ۱۷۱۹
- نقشهٔ هرمن مل در سال ۱۷۲۰
- نقشهٔ ایران مربوط به قرن هجدهم و سال ۱۷۴۸ در پاریس
- نقشهٔ سال ۱۷۵۳ بخشهایی که با رنگ زرد معلوم شده محدودهٔ ایران را نمایش میدهد.
- نقشهٔ بریتانیایی سال ۱۸۰۸
- نقشهٔ ایران در سال ۱۸۱۴
- نقشهٔ مربوط به قرن نوزدهم
کنفدراسیون ایران
ایده کنفدراسیون ایران اولین بار توسط محمدظاهر شاه پادشاه افغانستان مطرح گردید سالها صحبت از ایجاد کنفدراسیون ایران و افغانستان در میان بود؛ و برای بار دوم توسط ژنرال ایوب خان رئیسجمهور پاکستان در سال ۱۳۴۱ خورشیدی تحت عنوان کنفدراسیون ایران و افغانستان و پاکستان مطرح شد.[73]
ماجرای مطرح کردن ایدهٔ کنفدراسیون ایران و افغانستان
در نوروز سال ۱۳۳۹، سردار محمدداوود صدراعظم وقت افغانستان به ایران آمد تا دربارهٔ این موضوع بررسیهای تازهای صورت گیرد و به این سبب، وی هم در مراسم نوروز آن سال شرکت کرد؛ زیرا نوروز آیین مشترک مردم دو کشور است که پیش از قتل نادرشاه افشار، قلمرو حکومتی واحدی را تشکیل میدادند. اتباع دو کشور دارای نیاکان (تاریخ) زبان و فرهنگ مشترک هستند و به همین دلیل طبق نظر جامعه شناسان از جمله «ماکس وبر» یک ملت محسوب میشوند و به همین صورت تاجیکهای فرارود (پارسیان) که اینک در چند کشور زندگی میکنند. ترس از همین خویشاوندی و وحدت فرهنگی است که در سالهای اخیر فشارهای تازهای وارد میآید که افغانها و به ویژه پشتونها به ایران و پارسیان فرارود (تاجیکها) نزدیک نشوند.[73]
ماجرای مطرح کردن ایده کنفدراسیون ایران و افغانستان و پاکستان
ژنرال ایوب خان رئیسجمهور پاکستان در سال ۱۳۴۱ خورشیدی برابر با ۱۹۶۲ میلادی خطاب به یک اجتماع بزرگ در کویته گفته بود که افغانستان، ایران و پاکستان در بین دو قوه بزرگ یعنی اتحاد شوروی و هند قرار گرفتهاند و نظر به این وضع برای بقای این سه کشور برادر، اتحاد با هم یک امر ضروری میباشد؛ زیرا در صورت اختلافات داخلی، مقابله آنها با فشارهای خارجی مشکل خواهد بود و شاید در این صورت کشورهای سهگانه از هم جدا شده و خاتمه بیابند ولی هرگاه این سه کشور با هم متحد شوند، از خود به خوبی دفاع خواهند کرد.[74] رئیسجمهور پاکستان در میان کف زدنهای ممتد حضار گفت که اگر چنین پیشنهادی به عمل آید، پاکستان از همه پیشتر این پیشنهاد را قبول خواهد کرد. وی گفت مردمان پاکستان، ایران و افغانستان به یک نژاد تعلق دارند و بین آنها رشتههای عمیق تاریخی و کلتوری وجود دارد و به عقیده وی مردمان این سه کشور برای دفاع در مقابل فشارهای خارجی و سعادت خود این اتحاد را میپسندند.[75]
چند روز بعد، ذوالفقاری سفیر ایران در کابل، هنگام دیدار با سردار نعیم خان وزیر خارجه وقت دربارهٔ این اظهارات ایوب خان گفتگو کرد. سفیر ایران به نعیم خان گفت که "اتحادی که ایوب خان از آن صحبت کرده، آرزوی همه ماست". نعیم خان گفت: «بله همینطور است؛ ولی اکنون موقع چنین کاری نیست. اگر ما در حال حاضر دست به چنین اقدامی بزنیم، نابود خواهیم شد. انجام این عقیده کار امروز و فردا نیست و وقت میخواهد. به هر حال، در چنین موقع حساس، به هیچ وجه جای طرح این موضوع نیست".[76][77][78]
نقش دیگران در جلوگیری از پیشرفت طرح
محمدظاهر شاه که در طول سلطنت خود بر بیطرفی و عدم تعهد افغانستان پای میفشرد یک بار تلاش کرد تا سرزمینهایی را که انگلستان در دوران سلطه خود بر هندوستان از افغانستان جدا ساخته و اینک ضمیمه پاکستان و پاتاننشین (پشتون) هستند بازگرداند از جمله منطقه خودمختار «وزیرستان». این تلاش، در دهه ۱۹۶۰ افغانستان و پاکستان را در آستانه یک جنگ قرارداده بود که اگر آغاز شده بود؛ گسترش مییافت زیرا که مسکو از افغانستان و واشینگتن از پاکستان حمایت میکرد و دولت وقت ایران دچار سردرگمی عجیبی شده بود زیرا که از یک طرف با پاکستان قرارداد دفاعی داشت و از سوی دیگر، افغانها را ایرانی میدانست، لذا دست به میانجیگری زد و موفق شد. در جریان همین میانجیگری باردیگر از ایجاد کنفدراسیون ایران و افغانستان مرکب از دو کشور مستقل سخن به میان آمد که ایران به خواست غرب، قضیه تقسیم درآمد نفت را پیش کشید و موضوع به تدریج منتفی شد. در آن زمان، غرب از آن بیم داشت که پس از ایجاد کنفدراسیون، ایران مدعی بلوچستان شرقی و افغانستان مدعی مناطق پاتاننشین پاکستان شود و این کشور که تنها به دلیل مسلمان بودن مردم آن از شبه قاره هند جدا شده و استقلال یافته فرو بپاشد. مسکو هم از آن هراس داشت که پس از تأسیس کنفدراسیون، تاجیکهای «فرارود» باردیگر طغیان کنند و برای پیوستن به کنفدراسیون از شوروی جدا شوند. احمدشاه مسعود در دهه ۱۹۹۰ (همانند پدرش در نیمه اول قرن بیستم) تلاشهایی در این زمینه به عمل آورد که با قتل او در سپتامبر سال ۲۰۰۱ قضیه مسکوت ماند. در سالهای اخیر باز تلاشهایی در این زمینه و به ویژه از ناحیه تاجیکها (پارسیان) به عمل آمده و تشکیل جبهه ملی افغانستان که برادر احمدشاه و پسر محمدظاهر شاه و بسیاری از تاجیکها در آن شرکت دارند در همین راستا است.
جستارهای وابسته
|
پانویس
- Christensen, Peter ,The decline of Iranshahr: irrigation and environments in the history http://books.google.com/books?id=ebB_ac13v3UC&pg=PA15&dq=%27Greater+Iran%27+-+were+always+known+in+the+Persian+language+as+Iranshahr+or+Iranzamin&hl=en&sa=X&ei=yMMuT8vBI-eeiQKywonKCg&ved=0CDcQ6AEwAQ#v=onepage&q=%27Greater%20Iran%27%20-%20were%20always%20known%20in%20the%20Persian%20language%20as%20Iranshahr%20or%20Iranzamin&f=false
- Marcinkowski, Christoph ,Shi'ite identities: community and culture in changing social contexts. http://books.google.com/books?id=F9khRsDDuX8C&pg=PA83&dq=%27Greater+Iran%27+-+were+always+known+in+the+Persian+language+as+Iranshahr+or+Iranzamin&hl=en&sa=X&ei=E78uT9GfA-zMiQKCooGsCg&ved=0CDIQ6AEwAA#v=onepage&q=%27Greater%20Iran%27%20-%20were%20always%20known%20in%20the%20Persian%20language%20as%20Iranshahr%20or%20Iranzamin&f=false
- "IRAN i. LANDS OF IRAN". Encyclopædia Iranica.
- International Journal of Middle East Studies (2007), 39: pp 307-309 Copyright © 2007 Cambridge University Press http://journals.cambridge.org/action/displayAbstract?fromPage=online&aid=1009412
- Lange, Christian. Justice, Punishment and the Medieval Muslim Imagination. Cambridge Studies in Islamic Civilization. Cambridge University Press. ISBN 9780521887823. Lange: "I further restrict the scope of this study by focusing on the lands of Iraq and greater Persia (including Khwārazm, Transoxania, and Afghanistan)."
- Gobineau, Joseph Arthur; O'Donoghue, Daniel. Gobineau and Persia: A Love Story. ISBN 1-56859-262-0. Archived from the original on 23 July 2011. Retrieved 23 December 2011. O'Donoghue: "...all set in the greater Persia/Iran which includes Afghanistan".
- Shiels, Stan (2004). Stan Shiels on centrifugal pumps: collected articles from "World Pumps" magazine. Elsevier. pp. ۱۱–۱۲, ۱۸. ISBN 1-85617-445-X. Shiels: "During the Sassanid period the term Eranshahr was employed to denote the region also known as Greater Iran..." Also: "...the Abbasids, who with Persian assistance assumed the Prophet's mantle and transferred their capital to Baghdad three years later; thus, on a site close to historic Ctesiphon and even older Babylon, the caliphate was established within the bounds of Greater Persia."
- Richard N. Frye, interview by Asieh Namdar, CNN, 20 October 2007. "I spent all my life working in Iran. and as you know I don't mean Iran of today, I mean Greater Iran, the Iran which in the past, extended all the way from China to borders of Hungary and from other Mongolia to Mesopotamia". بایگانیشده در ۲۳ آوریل ۲۰۱۶ توسط Wayback Machine بایگانیشده در ۲ ژوئن ۲۰۱۱ توسط Wayback Machine
- Richard Nelson Frye, The Harvard Theological Review, Vol. 55, No. 4 (Oct. , 1962), pp. 261-268 http://www.jstor.org/pss/1508723 I use the term Iran in an historical context[...]Persia would be used for the modern state, more or less equivalent to "western Iran". I use the term "Greater Iran" to mean what I suspect most Classicists and ancient historians really mean by their use of Persia - that which was whitin the political boundries of State ruled by Iranians.
- In the case of Afghanistan, much of which was part of Iran until the late nineteenth century,
- Erik Goldstein (1992). Wars and peace treaties, 1816-1991. Psychology Press. pp. ۷۲–۷۳.
- Sir Percy Molesworth Sykes (Macmillan and co.). A history of Persia, Volume 2. pp. ۴۶۹. Check date values in:
|date=, |year= / |date= mismatch
(help) - Roxane Farmanfarmaian (2008). War and peace in Qajar Persia: implications past and present. Psychology Press. pp. ۴.
- Abbas Amanat (1997). Pivot of the universe: Nasir al-Din Shah Qajar and the Iranian Monarchy, 1831-1896. I.B.Tauris. pp. ۱۶.
- India. Foreign and Political Dept. (1892). A Collection of Treaties, Engagements, and Sunnuds, Relating to India and Neighbouring Countries: Persia and the Persian Gulf. G. A. Savielle and P. M. Cranenburgh, Bengal Print. Co. pp. x (10).
- Kenneth M. Pollack (2005). The Persian puzzle: the conflict between Iran and America. Random House, Inc. pp. ۳۸.
- William W. Malandra (2005-07-20). "ZOROASTRIANISM i. HISTORICAL REVIEW". Retrieved ۲۰۱۱-۰۱-۱۴.
- Nicholas Sims-Williams. "EASTERN IRANIAN LANGUAGES". Retrieved ۲۰۱۱-۰۱-۱۴.
- "IRAN". Retrieved ۲۰۱۱-۰۱-۱۴.
- K. Hoffmann. "AVESTAN LANGUAGE I-III". Retrieved ۲۰۱۱-۰۱-۱۴.
- Richard Foltz, "Religions of the Silk Road: Premodern Patterns of globalization", Palgrave Macmillan, rev. 2nd edition, 2010. pg 27
- Frye, Richard Nelson, Greater Iran, ISBN 1-56859-177-2 p. xi
- Mallory, J. P. ; Adams, D. Q. (1997), Encyclopedia of Indo-European culture, London and Chicago: Fitzroy-Dearborn, ISBN 1-884964-98-2. pg 307: "Dialetically, Old Persian is regarded as a southwestern Iranian language in contrast to the east Iranian Avestan which covered most of the rest of Greater Iran
- George Lane, "Daily life in the Mongol empire", Greenwood Publishing Group, 2006. pg 10" The year following 1260 saw the empire irrevocably split but also signaled the emergence of the two greatest achievements of the house of Chinggis, namely the Yuan dynasty of greater China and the Il-Khanid dynasty of greater Iran.
- Judith G. Kolbas, "The Mongols in Iran", Excerpt from 399: "Uljaytu, Ruler of Greater Iran from 1304-1317 A.D."
- Mīr Khvānd, Muḥammad ibn Khāvandshāh, Tārīkh-i rawz̤at al-ṣafā. Taṣnīf Mīr Muḥammad ibn Sayyid Burhān al-Dīn Khāvand Shāh al-shahīr bi-Mīr Khvānd. Az rū-yi nusakh-i mutaʻaddadah-i muqābilah gardīdah va fihrist-i asāmī va aʻlām va qabāyil va kutub bā chāphā-yi digar mutamāyiz mībāshad.[Tehrān Markazī-i Khayyām Pīrūz [1959-60. ایرانشهر از کنار فرات تا جیحون است و وسط آبادانی عالم است. Iranshahr streches from the Euphrates to the Oxus, and it is the center of the prosperity of the World.
- Patrick Clawson. Eternal Iran. Palgrave Macmillan. 2005 ISBN 1-4039-6276-6 p.23
- The Cambridge History of Iran, Vol. III: The Seleucid, Parthian and Sasanian Periods, Ehsan Yarshater, Review author[s]: Richard N. Frye, International Journal of Middle East Studies, Vol. 21, No. 3. (Aug. , 1989), pp.415. Link: <415:TCHOIV>2.0.CO;2-I
- Nasser Takmil Homayoun, Kharazm: What do I know about Iran?. 2004. ISBN 964-379-023-1, p.78
- Patrick Clawson. Eternal Iran. Palgrave. 2005. Coauthored with Michael Rubin. ISBN 1-4039-6276-6 p.9,10
- Patrick Clawson. Eternal Iran. Palgrave. 2005. Coauthored with Michael Rubin. ISBN 1-4039-6276-6 p.30
- Patrick Clawson. Eternal Iran. Palgrave. 2005. Coauthored with Michael Rubin. ISBN 1-4039-6276-6 p.31-32
- See: محمدی ملایری، محمد: فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، جلد دوم: دل ایرانشهر، تهران، انتشارات توس 1375. : Mohammadi Malayeri, M. : Del-e Iranshahr, vol. II, Tehran 1375 Hs.
- http://www.iranicaonline.org/articles/kurdish-language-i according to which Kurdish, following a select number of isoglosses, was relatively close to Persian In effect, this questioned the “traditional” view holding that Kurdish, because of its differences from Persian, should be regarded a “NW-Iranian” language (
- انوشه، حسن، دانشنامهٔ ادب فارسی: ادب فارسی در قفقاز (آذربایجان، ارمنستان، گرجستان و جمهوری خودمختار داغستان). تهران: ۱۳۸۲.
- iranicaonline.org https://iranicaonline.org/articles/azerbaijan-vii. دریافتشده در ۲۰۲۱-۰۳-۲۷. پارامتر
|عنوان= یا |title=
ناموجود یا خالی (کمک) - Patrick Clawson. Eternal Iran. Palgrave. 2005. Coauthored with Michael Rubin. ISBN 1-4039-6276-6 p.168
- Encyclopædia Iranica: "Caucasus Iran" article, p.84-96.
- Encyclopædia Iranica, "CENTRAL ASIA: The Islamic period up to the Mongols", C. Edmund Bosworth: "In early Islamic times Persians tended to identify all the lands to the northeast of Khorasan and lying beyond the Oxus with the region of Turan, which in the Shahnama of Ferdowsi is regarded as the land allotted to Fereydun's son Tur. The denizens of Turan were held to include the Turks, in the first four centuries of Islam essentially those nomadizing beyond the Jaxartes, and behind them the Chinese (see Kowalski; Minorsky, "Turan"). Turan thus became both an ethnic and a diareeah term, but always containing ambiguities and contradictions, arising from the fact that all through Islamic times the lands immediately beyond the Oxus and along its lower reaches were the homes not of Turks but of Iranian peoples, such as the Sogdians and Khwarezmians."
- C.E. Bosworth, "The Appearance of the Arabs in Central Asia under the Umayyads and the establishment of Islam", in History of Civilizations of Central Asia, Vol. IV: The Age of Achievement: AD 750 to the End of the Fifteenth Century, Part One: The Historical, Social and Economic Setting, edited by M. S. Asimov and C. E. Bosworth. Multiple History Series. Paris: Motilal Banarsidass Publ. /UNESCO Publishing, 1999. excerpt from page 23: "Central Asia in the early seventh century, was ethnically, still largely an Iranian land whose people used various Middle Iranian languages.".
- https://www.tabnak.ir/fa/news/54817/جایگاه-تاریخی-زبان-و-ادب-فارسی-در-سین-کیانگ
- https://www.mehrnews.com/news/768787/آسیای-مرکزی-خاستگاه-فرهنگ-و-تمدن-ایرانی-است
- http://ensani.ir/fa/article/79541/روابط-فرهنگی-ایران-و-آسیای-مرکزی
- https://www.sid.ir/fa/journal/ViewPaper.aspx?id=247462
- Elton L. Daniel|Daniel, E. , The History of Iran. 2001. ISBN 0-313-30731-8, p.28
- Lorentz, J. Historical Dictionary of Iran. 1995. ISBN 0-8108-2994-0
- Etheredge، Laura (۲۰۰۹). «Baluchistan ,region Iran». Encyclopædia Britannica. شابک ۱-۵۹۳۳۹-۲۹۲-۳.
- «بلوچ و بلوچستان». دانشنامه جهان اسلام. ۴. بنیاد دائرةالمعارف اسلامی. شابک ۹۷۸۹۶۴۴۴۷۰۰۳۵.
- Madelung, The Editors of Encyclopaedia Britannica (2000). "Indus civilization". Encyclopaedia of Brittanica. Encyclopædia Britannica. ISBN 1-59339-292-3.
- Zurutuza, Karlos (September 17, 2014). "Pakistani Baloch find home in Afghanistan".
- Gaur, The Editors of Encyclopaedia Britannica (1998). "Sir Frederick John Goldsmid". Encyclopaedia of Brittanica. ISBN 1-59339-292-3.
- See:
- Encyclopædia Iranica, p.443 for Persian settlements in southwestern China
- "Persian language in Xinjiang" (زبان فارسی در سین کیانگ). Zamir Sa'dollah Zadeh (دکتر ضمیر سعدالله زاده). Nameh-i Iran (نامه ایران) V.1. Editor: Hamid Yazdan Parast (حمید یزدانپرست). شابک ۹۶۴−۴۲۳−۵۷۲-X Perry-Castañeda Library collection under DS 266 N336 2005.
- شناختنامه زبان فارسی، تهیه شده در بنیاد سعدی.
- شناختنامه زبان فارسی، تهیه شده در بنیاد سعدی
- http://manuscripts.ir/ar/center-news/3717-طومارهای-مکشوفه-تورفان
- THE CAUCASUS IN THE SYSTEM OF INTERNATIONAL RELATIONS: THE TURKMANCHAY TREATY WAS SIGNED 180 YEARS AGO Научная библиотека КиберЛенинка p 142
- Alexander Mikaberidze.
- https://www.tabnak.ir/fa/news/70792/سرزمینهای-جداشده-و-تهدید-تمامیت-ارضی-ایران
- https://www.tabnak.ir/fa/news/238228/زمان-ادعای-مالکیت-ایران-بر-استان-جلفاوه-فرا-نرسیده
- https://en.wikipedia.org/wiki/History_of_the_United_Arab_Emirates#The_pearling_industry_and_the_Portuguese_empire:_16th_-_18th_century
- https://en.wikipedia.org/wiki/Saeed_bin_Butti#Perpetual_Maritime_Truce
- https://en.wikipedia.org/wiki/Trucial_States
- https://en.wikipedia.org/wiki/Sultan_bin_Saqr_Al_Qasimi#Perpetual_Maritime_Truce_of_1853
- https://en.wikipedia.org/wiki/Piracy_in_the_Persian_Gulf
- https://en.wikipedia.org/wiki/Persian_Gulf_campaign_of_1809
- https://en.wikipedia.org/wiki/Persian_Gulf_campaign_of_1819
- https://en.wikipedia.org/wiki/General_Maritime_Treaty_of_1820
- https://www.asriran.com/fa/news/109796/امارات-متحده-همان-استان-جلفاوه-سابق-ایران-است-نقشه-ایران-قدیم
- https://www.entekhab.ir/fa/news/61268/قطر-در-سال-۲۰۰۴-به-جزیره-بوموسی-حمله-نظامی-کرد-و-ایرانی-ها-را-کشت-چاپ-کتابی-توسط-وزارت-خارجه-تا-ثابت-کند-که-جزایر-از-آنِ-امارات-است
- Bahrain could justifiably be claimed as an integral part of Iran because: Iran/Persia had never recognised the independent status of Bahrain; the bulk of historical evidence pointed to continued Persian sovereignty over Bahrain
- محسنی، محمدرضا. «پان ترکیسم، ایران و آذربایجان». انتشارات سمرقند، ۱۳۸۹، صص 5-6
- تاریخ ایران انتشارات دهخدا
- کتاب «اختلافات ارضی افغانستان و پاکستان» ص ٣٢٣
- کتاب «اختلافات ارضی افغانستان و پاکستان» ص ۳۲۴
- کتاب "اختلافات ارضی افغانستان و پاکستان" ص ٣٢۵
- فصلنامه تاریخ روابط خارجه / سال چهارم، بهار1382 شماره 14
- فصلنامه تاریخ روابط خارجی 1382 شماره 14