عراق عجم
عَراق عَجم نام تاریخی ناحیهای در مرکز ایران است که از غرب به کوههای زاگرس، از شرق به کویر و از شمال به کوههای البرز منتهی میشود. کرمانشاه، همدان، اصفهان، ری، قزوین و کاشان، قم و تفرش و لرستان از شهرهای عمدهٔ این ناحیه بودهاند و سبک عراقی در شعر فارسی منسوب به این ناحیه است. در کتاب اسناد نام خلیج فارس در مبحث نامهای سرزمین ایران آمدهاست که در دورههای تاریخی پیش از اسلام ایران مرکزی را ایراکستان میگفتند، برخی نیز این منطقه را اَراک نامگذاری کردهاند و آن را کوچک شده واژه ایران میدانستند؛ به معنی ایران کوچک. جغرافی دانان و مسالک و ممالک نویسان مسلمان این کلمه را معرب نموده و بر اساس قواعد معربسازی ک را به ق تبدیل و آن را اَراق و عَراق ثبت کردند و دشتهای منطقه غرب زاگرس را که منطبق با سرزمین صاف (فلات) عراق (به غیر از کردستان) را عَراق عَرب نام نهادند که منطبق با منطقه بابیلون دوران باستان است. هنگامی که آریاییها از سرمای شمال روسیه (سیبری) به سرزمین ایران کوچ کردند، یکی از اقوام آنها به نام ماد که قویترین قوم آریایی بود در نواحی غربی ایران کنونی ساکن شدند و آغازگر تاریخ ایران باستان شدند. این قوم جنگاور و دامپرور بودند و سرزمین تازه را که سرسبز و گرم بود بهشت رؤیایی خود یافتند. بعدها قوم ماد، کشور ماد یا ماه را در باختر ایران بنا کرد و نخستین تمدنهای انسانی را تشکیل داد و کشور ماد یا ماه از ناحیه ای شامل اراک، ری، قم، اصفهان، ساوه، همدان، کرمانشاه و پشت کوه لرستان کنونی تشکیل میشد که به این منطقه بعدها ایالت کوهستانی یا جبال و بعد از آن عَراق عَجم گفتند.[1]
نامگذاری
معنای عراق، زمین صاف، نزدیک دریا، ساحل رودخانه یا دریا و به گمانی برگرفته شده از واژه فارسی ایراه یا ایران شهر است و یاقوت حموی، باور دارد که همان بابل است. واژه عجم یک واژه عربی است، به معنای کسی که نمیتواند به عربی سخن بگوید یا کسی که عربی را با لهجه سخن میگوید. چون در صدر اسلام و همچنین در چهار سده نخست هجری قمری بیشتر کسانی که در حکومت اسلامی نفوذ و حضور داشتند و در ضمن عرب نبودند، ایرانی بودند؛ بنابراین واژه عجم، بر ایرانیان اطلاق میشدهاست. یاقوت حموی در کتاب معجم البلدان (ج. ۲ ص ۹۹) حدود عراق عجم را آورده که همان مناطق مرکزی ایران کنونی است. او میگوید که اصطلاح عراق عجم اولاً غلط و ثانیاً جدید است. یعنی در زمان یاقوت حموی که در آغاز سده هفتم میزیسته اصطلاح جدیدی بودهاست. یاقوت میگوید که لفظ عراق عجم پس از سلجوقیان، بر زبانها افتادهاست و مناطق مرکزی ایران در پنج سده آغازین هجرت به نام الجبال مشهور بودهاست. پدیدهای که در لفظ عراق عجم دیده میشود، همگونی و تشبیه مناطق مرکزی ایران به عراق عرب یعنی عراق کنونی یا به قول یاقوت حموی بابِل است.
ناحیهٔ جبال
عَراق عَجم به نام ناحیهٔ جبال نیز شناخته میشدهاست. جبال جمع عربی لغت جبل (کوهستان یا تپه) است.[2] دلیل این نامگذاری، کوهستانی بودن این ناحیه به جز در ناحیه شمال شرقی اش است. جبال از شرق به صحرای بزرگ خراسان (دشت کویر)، از جنوب به خوزستان، از جنوب شرق به استان فارس، از جنوب غرب به عراق عرب، از شمال غرب به آذربایجان و از شمال هم به رشته کوههای البرز محدود شدهاست. مرزهای جبال به خوبی مشخص نشده و بهطور مکرر تغییر میکردهاست.[3]
بر پایه اصطخری (۲۰۳ ه.ق) و ابن حوقل (۲۶۷ ه.ق) معدنهای آنتیمونی (سنگ سرمه) در اصفهان وجود داشتهاست.[4] در سدههای نخست پس از اسلام و دوران حکومت اموی و عباسی، به منطقه کوهستانی غرب ایران جبال (به معنای کوهها یا رشتهکوه) میگفتند. این ناحیه میان دو ناحیه عراق عرب (عراق کنونی) و عراق عجم (اصفهان و ری) قرار داشت.[5]
سعید نفیسی، جبال را میان بغداد، فارس، کرمان، خراسان، آذربایجان، خوزستان و طبرستان میداند و آن را شامل شهرهایی همچون همدان، ری، نهاوند، سمنان، دامغان، قزوین، کاشان، قم و اصفهان میداند.[6]
پیشینه تاریخی
جبال، ناحیه کوهستانی پهناوری بود که یونانیان آن را «مدیا» میگفتند. شورش و نبردهای پراکنده در منطقه، این امکان را برای عربها فراهم نمیکرد که بتوانند بهطور کامل بر جبال چیرگی داشته باشند، برای همین منظور مجبور به صلح با مردم نهاوند شدند و توانستند با تنظیم معاهدهای، «جبال» را سرانجام با صلح تصرف کنند.
جغرافیا
این ناحیه، در دوره قاجار، از نواحی و ولایات حاکمنشین بهشمار میآمده یا ناحیه عمده بودهاست: در مرکز؛ سربند.عراق و حومه و تفرش، رودبار و لاخور، سربند. این محدوده از شمال به همدان و ملایر و ساوه، از مشرق به قم و کاشان، از جنوب به محلات و کمره و جاپلق و از مغرب به بروجرد و نهاوند منتهی میشدهاست. مرکز این ناحیه، سلطانآباد و وسعت آن بالغ بر ۲۱٬۶۰۰ کیلومتر مربع بود.[7]
جان مکدونالد کینر در کتاب «شرح جغرافیای امپراتوری ایران» که در سال ۱۸۱۳ در لندن به چاپ رسیدهاست، ولایت عراق را بزرگترین بخش سرزمین باستانی ماد میداند که از جنوب به فارس و خوزستان، از شرق به خراسان و دشت کویر، از شمال به آذربایجان، گیلان و مازندران و از غرب به کردستان محدود میشود. مناظر این ولایت در همهجا مانند هم، کوهستانی است و همچون بخش شمالی ولایت فارس درههای با امتداد بیحد اما به ندرت پهنایی متجاوز از ۱۰ تا ۱۵ مایل دارد. او در اثر خود میگوید که ولایت عراق به ۵ منطقهٔ اصلی تقسیم میشود: اصفهان،نایین، تهران، ملایر و کرمانشاه.[8]
نگاهی گذرا به تاریخچه نامگذاری
اما چرا به مناطق مرکزی ایران پس از سلجوقیه، عَراق عَجم گفتهاند، نگاهی گذرا خواهیم داشت به سیر تاریخی نامگذاری فلات ایران. هستههای اولیه تاریخ بشریت درخراسان بزرگ پدید آمد. نشانههایی از سومریان در خراسان به دست آمدهاست که نشان میدهد آنان از آنجا به سوی جنوب عراق رفتهاند.[9] به همین علت است که خراسان بزرگ همراه با مناطق گرداگرد دریای مازندران به عنوان قلب جهان یا قلب تاریخ خوانده شدهاست. تمدن سیلک، در نزدیکی کاشان قبل از شش هزار سال پ. م پدید آمدهاست. تمدن شوش در خوزستان در هزاره چهارم پیش از میلاد بودهاست. قبایل گوتی که در کوههای زاگرس بودند، در سده دوم هزاره سوم پ. م بر عراق حکومت کردند.[10] همچنین کاسیها از کوههای زاگرس برخاسته و به مدت پانصد سال در هزاره دوم پیش از میلاد بر عراق حکومت راندند و دولت میانی بابل را پدیدآوردند.[11] عیلامیها، در یک چهارم نخستین هزاره سوم پ. م یک سلسله حکومتی در خوزستان، کوههای بختیاری، ایلام و لرستان و تا کنارههای خلیج فارس تا بوشهر تشکیل دادند.[12] «ایلامتو» از یک واژه اکادی سامی نژاد برگرفته شده از واژه سومری غیرسامی نژاد «انم» به معنای جای بلند است. در تورات عیلام آمدهاست، عیلامیها به خود «حاورتی» یا «خاتمتی» میگفتند که شاید به معنای زمین خدا باشد.[12] و از آن واژه «خور» و «خویره» و «خوزستان» گرفته شدهاست.[12] عیلامیها تاسال ۶۴۵ پ. م بر این مناطق، حکومت کردند. آریاییان که نام ایران برگرفته از آنان است، در هزاره دوم پیش از میلاد به فلات ایران آمدند. اولین حکومت فراگیر آنها، حکومت ماد در نیمه اول هزاره اول پیش از میلاد در آذربایجان و در غرب ایران بود. در تورات به دو ماد قایل است. ماد بزرگ که همدان، ری و اصفهان است و ماد کوچک که آذربایجان است.[13] در لغتنامه دهخدا، به نقل از کتاب «الجماهر» نوشته ابوریحان بیرونی آمدهاست که «ماه» به معنای «ماد» عبارت است از زمین جبل (الجبال) و ماهین عبارتند از ماه بصره که دینور باشد و ماه کوفه، که نهاوند باشد. این تقسیمگذاری حکومتی مربوط میشود به سدههای اولیه اسلامی. پس از مادها، پارسیان سلسله هخامنشی را در فارس کنونی بنیانگذاری کردند و اولین ابرقدرت تاریخ را از تونس در جنوب غربی تا دریاچه خوارزم در شمال شرقی و از یونان در شمال غربی تا سند در جنوب غربی به وجود آوردند. این دوران در تاریخ بشریت به نام دوران فارسی نامیده میشود. بطلمیوس، حد مازندران را بین پارت و آریا میداند.[14] بدینگونه یونانیان، منطقه فارس را آریا مینامیدند و خراسان را پارت میدانستند؛ و همچنین به مناطق مرکزی ایران، مدیا میگفتند.[15] پس از هخامنشیان، پارتیان از خراسان برخاستند و دولت اشکانیان را پدیدآوردند. در این دوران، مناطق مرکزی ایران، سرزمین پهلوی یا پهله نامیده میشد.[16] ویس از آنها، ساسانیان در فارسی، حکومتی را بنیانگذاری کردند. در این دوران، منطقه اصفهان یکی از بخشهای چهارگانه ایران زمین به نام کوست نیمروز به معنای بخش جنوبی بود.[17] در هنگام ظهور اسلام و در خلافت عمر، ایران به دست مسلمانان عرب افتاد و هر شهری را که تصرف میکردند، از نام سابق همان شهر استفاده میکردند. عمر در دستوری به یکی از فرماندهان نظامی خود، به نام نعیم بن مقرن، مینویسد: … فانه بلغنی ان جموعاً من الاعاجم کثیره قد جمعوا لکم بمدینه نهاوند… در دستوری دیگر، ابن الاثیر بنقل ازعمر مینویسد: بعث عمر لواء الی نعیم بن مقرن و امره بقصد همذان فاذا فتحها سار الی ماوراء ذلک الی خراسان، و بعث عتبه بن فرقد… الی آذربایجان… و بعث عبدالله بن عبدالله الی اصبهان.[18] ولی زمانی که عمر از همه ایران صحبت میکند، به آن میگوید: بلاد العجم.[19] در زمان بنی امیه، در نیمه دوم سده اول هجری، هنوز ایران جغرافیای سیاسی مستقلی در دولت اسلامی پیدا نکرده بود. یاقوت حموی، به نقل از مدائنی میآورد: عمل العراق من هیت الی الصین والسند و الهند والری و خراسان و سجستان و طبرستان الی الدیلم و الجبال، و قال: و اصبهان سند العراق.[20] بدین معنی که شهرهای ذکر شده همگی جزیی از عراق هستند. خود یاقوت حموی، این حرف را نقد میکند و مینویسد: و انما قالوا ذل لان هذا کله کان فی ایام بنی امیه بلید و الی العراق لا انه منه … و العراق هی بابل فقط.[21] بدین معنا که، چون این شهرها، تابع والی عراق بودند، نام عراق را گرفتند و نه چون جزیی از عراق هستند… عراق فقط بابل است. ابتدای نفوذ جغرافی سیاسی ایران با تشکیل دولت عباسیان است که با توانایی خراسانیان در نیمه اول سده دوم برپا شد. پس از آن، در اوایل سده سوم هجری، دولت شبه مستقل طاهریان و پس از آنها دولت سامانیان در خراسان بزرگ و در مرو و بخارا تشکیل میشود. دولت صفاریان در نیمههای سده سوم در سیستان، دولت علویان در همین زمان در طبرستان و پس از آنها، دولت آل زیار پدید میآید. دولت آل بویه، در دیلم در قرن چهارم هجری توانست بر بغداد به مدت یک سده چیره شود. پدیدهای که درخور توجه است این است که هیچکدام از دولتهای شبه مستقل ذکر شده از مناطق مرکزی و غربی ایران نیستند و همه جزو مناطق شمالی ایران یعنی بخارا، طبرستان، دیلم و سیستان تابع خراسان بزرگ هستند؛ لذا صفتهای خراسانی، طبری و دیلمی بر سر زبانها میافتد و مناطق مرکزی و غربی ایران نام جغرافیایی به خود میگیرد و آن هم «الجبال» به معنای منطقه کوهستانی. با این که مناطق شمالی ایران مانند طبرستان و دیلم، کوهستانی تر از مناطق مرکزی ایران هستند. یعنی این که کوهها در مناطق شمالی ایران گستردهتر و بلندترند؛ ولی با این همه مناطق مرکزی ایران، نام «الجبال» و جالب تر آن که ناحیه یزد، نیز نام قهستان به خود میگیرد. واژه الجبال، به احتمال زیاد از سده دوم به بعد در نوشتارهای تاریخی و جغرافیایی مسلمانان آمدهاست. یعنی زمانی که ایران نسبت به مسلمانان یک حالت خودی پیدا کردهاست و دیگر به آن، با یک صفت غریبانه مانند بلادالعجم یا منطقهای که تابع ولایت عراق آن گونه که در زمان بنی امیه بود، ذکر نمیشد. در کتاب «صورة الارض» نوشته ابوالقاسم محمدبن حوقل که گزارش خود را در سال ۳۳۱ه از بغداد شروع میکند، آمدهاست: «سرزمین جبال، شامل شهرهایی است که بزرگترین آنها همدان، دینور، اصفهان و قم است و شهرهایی کوچک مانند قاسان، نهاوند، لور، کرج و برج».[22] در نقشه کشیده شده توسط ابن حوقل عراق و خوزستان در جنوب جبال است. در کتاب «حدود العالم من المشرق الی المغرب» که توسط نویسنده گمنامی در سده چهارم هجری نوشته شده، تعریف حدود جبال، همان حدود صورة الارض است، با این فرق که قسمتهایی از عراق [عرب [ در غرب جبال وجود دارد.[23] در کتاب «المسالک و الممالک» نوشته اصطخری که در سال ۳۴۶ه. وفات یافته، آمدهاست: (الجبال حدها الشرقی مغازة خراسان و فارسی و اصبهان و شرقی خوزستان. حدها الغربی آذربایجان و حدها الشمالی حدود الدیلم و قزوین و الری و حدها الجنوبی العراق و خوزستان. و الجبال تشتمل علی مدن مشهوره و معظمها همدان و الدینور و اصبهان). واژه الجبال تا سده هفتم هجری همچنان توسط تاریخ نویسان به کار میرود. مهمترین تاریخنویس سده هفتم به زبان عربی ابی اثیر است. او در جای جای کتاب تاریخی خود، از واژه الجبال بهره میبرد. نمونههایی از آن : ... عبدالله السفاح [اولین خلیفه عباسی در نیمه سده دوم هجری علی فارسی محمدبن الاشعث... و علی خراسان و الجبال ابومسلم الخراسانی .[24]) لما نزل طاهر ابن الحسین قائد جیش المأمون بباب همدان سار- نحو قزوین- و استولی علی سائر اعمال الجبل معها.[25] فی هذه السنه ۴۵۵ ه.ق سارالسلطان طغرل بیک من بغداد الی بلد الجبل فوصل الی الهین.[26] نامگذاری عراق بر مناطق مرکزی ایران، همانگونه که از قول یاقوت حموی نقل کردیم از دوران سلجوقیه به این طرف آغاز میشود. یاقوت حموی به دلیل این که سلطان سلجوقی را سلطان العراق میخواندند و لغتنامه دهخدا آن را به خاطر این که سلطان سلجوقی از طرف خلیفه عباسی در بغداد لقب سلطان العراقین گرفت، میدانند. بنده در «ابن اثیر» و در «تاریخ گزیده» حمدالله مستوفی و در «حبیب السیر» خواند میرلقب سلطان العراق را ندیدم.[27] در سراسر کتاب ابن اثیر، تنها یک مورد اشاره به عَراق عَجم است: و فیها [یعنی سال ۴۶۹ه توفی رئیسالعراقین ابواحمد النهاوندی الذی کان عمید بغداد.[28] در همه کتابهای تاریخی نوشته شده پس از حمله مغول به ایران، به ویژه کتابهایی که در ایران و به زبان فارسی نوشته شدهاست، از مناطق مرکزی ایران به نام عَراق عَجم نام میبرند. حمدالله مستوفی در «نزهة القلوب» مینویسد: «در ذکر ولایت عَراق عَجم و آن نه تومان است و در او چهل پاره شهر است حدودش ولایات آذربایجان، کردستان و خوزستان و فارس و مفاغره و قومسی و برجیلانات پیوستهاست». همچنین مستوفی در «تاریخ گزیده» خود که در سال ۷۳۰ه، هنگامی که از چیرگی محمود غزنوی بر ری، در سال ۴۲۰ صحبت میکند، مینویسد: «... و ملک عَراق عَجم درتصرف سلطان محمود آمد.»[29] با این که مناطق مرکزی ایران در سده پنجم هجری هنوز به نام الجبال شهرت داشت. در «حبیب السیر» میخوانیم: در کمتر از یکسال طغرل بیک سلجوقی تمامی بلاد عَراق عَجم را به حوزه تصرف درآورد.[30] ابوحاتم سیستانی مینویسد: اصفهان را از نظر اهمیت ناف عَراق عَجم دانستهاند.[31]
- شاعر جهان خواجه ایران، حافظ شیراز علیه الرحمه میفرماید:
عَراق و فارس گرفتی به شعر خود حافظ | بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است |
در این بیت، حافظ علیه الرحمه، منطقه اصفهان را عراق عجم مینامد و فارس را جزو عراق عجم نمیشمارد و در ضمن از عراق کنونی به نام بغداد یاد میکند. در فارس نامه ناصری، نوشته میرزاحسن حسینی فانی (۱۲۳۷ه- ۱۳۱۶ه) چند بیت شعر از کمال الدین اصفهانی در مشخص کردن حدود عراق عجم، آوردهاست: (به احتمال زیاد همان کمال الدین اسماعیل است که شاعر خاندان صاعدیه اصفهان بود و در حمله مغول به اصفهان و در سال ۶۳۵ ه. به قتل رسید)
چار شهراند عَراق از پی تخمین گفتم
طول و عرضش صددرصد بود و کم نبود
اصفهان نصف جهان است و در این نیست شکی
که در اقلیم چنان شهر معظم نبود
همدان جای شهان از قبل آب و هوا است.
که در آفاق چنان بقعه خرم نبود
به نسبت کم از آنهاست و لیکن گفتم
نیک نیک ارچه نباشد بدبد هم نبود
معدن مردمی و کان سخا، شاه بلاد
ری بود ری که چو وی در همه عالم نبود[32]
در این وصف، برخی شهرهای عمده عَراق عَجم ری، همدان و اصفهان است.
در قطعهای که قاضی محمد رازی در برابر قطعه کمال الدین اصفهانی در سال ۹۶۶ ه. سروده و آن را به شاه طهماسب صفوی تقدیم کردهاست، میخوانیم:
چار بودند در اطراف عَراق ای شه دین
شهرهایی که نشستنگه شاهان بودند
اصفهان آنکه ورا نصف جهان میگفتند
عدل عمال شه او را ز جهان افزودند
همدان آنکه علی شکر و یارانش در او
به زر و سیم بهین چتر و وثاق اندودند
که جز شیعه حیدر نبود ساکن او
سبب آن است که خاک فرجش فرمودند
شاه افزود بر این چار بلد قزوین را
کاهل تاریخ چنین نعت دگر نشنودند[33]
کلیم کاشانی؛ شاعر عهد صفوی در بازگشت خود از هند به کاشان، میسراید: تاریخ توجه عراقش «توفیق رفیق طالب» (۱۰۳۸ه) آمد. (۴۵) عبارت عراق عجم تا دوره قاجار، مورد بهرهگیری بود. در فارس نامه ناصری، آمدهاست: و هم در این سال ۱۲۲۲ه به آموزگاری فرستادگان ناپلئون در لشکر ایران نظمی تازه بنا نهادند… نظام آذربایجان را سرباز و نظام عراق و مازندران را جانباز لقب دادند.[34] با این وصف عراق عجم شامل مناطق مرکزی و غربی ایران به اضافه فارس، خوزستان و ساحل خلیج فارس میشود.
در کتاب «مرأة القاسان» یا تاریخ کاشان، نوشته عبدالرحیم کلانتر ضرابی که در سالهای ۱۲۸۷ و ۱۲۸۸ه آن را نوشته، میخوانیم: کاشان جزو عراق عجم است. سکزآباد جزو عراق عجم است. ولایت زنجان در خط عراق عجم قرار گرفتهاست. خانقین سرحد عراقین عرب و عجم است. شیراز جزو مملکت فارس است. (آستانه حضرت) شاهزاده عبدالعظیم (الحسنی) در یک فرسخی طهران و جزو عراق عجم است. ولایت یزد، جزو خاک قهستان است). در کتاب «تاریخ اجتماعی کاشان» نوشته حسن نراقی در سال ۱۳۴۵ش. در اطلس اول کتاب عراق عجم با جبل و مدی یا ماد بالاخص یکی دانسته شدهاست. آغاز اهمیت یافتن جغرافیای سیاسی مناطق مرکزی ایران در تاریخ اسلامی با آغاز اهمیت یافتن اصفهان توأم است. اصفهان که از پیشرفت شهر تاریخی جی، پدید آمدهاست، اولین بار در سده چهارم هجری به گونه شهری یکپارچه درآمد.[35] در زمان بویهیان، رکن الدوله در نیمه سده چهارم هجری بر اصفهان حکومت کرد و آنجا را آباد کرد و شخصیتهای علمی- سیاسی همانند ابن العمید، صاحب بن عباد، منطقی رازی؛ شاعر پارسی گوی عراق عجم، بدیع الزمان همدانی، ابوالفرج اصفهانی، ابی حیان توحیدی و ابوعلی مسکویه در آنجا ظهور میکنند. پس از بویهیان، طغرل سلجوقی در سال ۴۴۳ه پایتخت سلجوقیان را در اصفهان قرار میدهد. الب ارسلان، جانشین او، همچنان اصفهان را پایتخت قرار میدهد. ملکشاه سلجوقی، پس از او، بناهای متعددی در اصفهان برپا داشت. خواجه نظام الملک طوسی در اصفهان، مدرسه نظامیه بنا کرد. در این دوران، اصفهان خود را رقیب بغداد میداند. اصفهان در سال ۶۳۳ه به دست مغولان میافتد و آسیب فراوانی میبیند؛ ولی در زمان غازان خان، اصفهان آباد میشود. تیمور لنگ در ۷۸۹ه. در اصفهان، قتلعام راه میاندازد. در ۸۷۴ه. اوزون حسن آق قوینلو بر اصفهان، چیره میشود. در این زمان، اهالی ونیز، اصفهان را شهری بسیار وسیع در دشتی پرنعمت معرفی کردهاند.[36] اوج شکوفایی اصفهان در دوران صفویه است. در سال ۱۰۰۶ه. شاه عباس کبیر (۹۹۶–۱۰۳۸ه) پایتخت را، از قزوین به اصفهان منتقل ساخت. شاه عباس، میدان نقش جهان را احداث کرد، که به گفته شاردن یکی از زیباترین میدانهای جهان است.[37] بدین گونه میبینیم که اصفهان و همچنین مناطق مرکزی ایران پس از سده چهارم هجری به بعد، به کانون بسیار مهم و اساسی علمی و اقتصادی و سیاسی تبدیل میشود و خود را در برابر نیروهای توانمند در ایران، نمایان میکند. به گونهای که اوج شعر فارسی در شیراز با سعدی و حافظ شیرازی است؛ و شیواترین سبک شعری به نام مناطق مرکزی ایران، عراقی نامگذاری میشود. در این دوران است که مناطق مرکزی ایران نام جغرافیایی خود را، از الجبال، رها میکنند و یک نام فرهنگی سیاسی به خود میگیرند و آن هم عراق. ما اگر به خط سیر پایتخت در ایران از صفوی به این طرف بنگریم، میبینیم که این خط از مناطق شمال ایران به طرف مناطق مرکزی یعنی عراق عجم بودهاست. از تبریز به قزوین که ثغر مسلمانان در سده اول هجری و پس از آن جزو عراق عجم شمرده میشدهاست و به اصفهان که ناف عراق عجم است و به شیراز، که به نظر بنده از لحاظ جغرافیای سیاسی، جزو عراق عجم است ولی از لحاظ تاریخی جزو عراق عجم شمرده نشدهاست؛ و سرانجام پایتخت در تهران پایبند میشود. تهران، همسایه ری است و ری بالاتفاق جزو عراق عجم است؛ و همچنین تهران در دامنه کوههای البرز که جزیی از مازندران است، قرار گرفته، پس تهران حدی است میان مناطق شمالی ایران و مناطق مرکزی آن؛ و این خود نشانگر آن است که عراق عجم سرانجام خود را در جغرافیای سیاسی ایران تثبیت کرد و همچنین مناطق شمالی ایران نفوذ سابق خود را بازیافت. پیشتر گفتیم که با اهمیت یافتن جغرافیای سیاسی مناطق مرکزی ایران، این مناطق نام فرهنگی سیاسی به خود گرفت. علت این تشبیه به دو دلیل است:
اول: کوفه، بصره و بغداد در سدههای اولیه تاریخ اسلامی، کانون گردآوری و شکوفایی ادبی، علمی و دینی بودهاست و چون مناطق مرکزی ایران در سدههای پس از سده چهارم هجری، جانشین عراق در این شکوفایی میشوند، لذا بجا است، که این نام را داشته باشند. دوم: مناطق مرکزی ایران که گستره آن فارس و مناطق جنوبی ایران تا خلیج فارس است بهطور کلی شباهتهای جغرافیایی با عراق دارد.
- زمینهای هموار و دشت زیاد دارد.
- بر ساحل دو رود بزرگ- زاینده رود و کارون- جای گرفتهاست.
- همچون عراق به سمت خلیج فارس گسترش دارد
- مناطق غربی و جنوبی ایران هممرز با عراق است؛ و بنده فکر میکنم که این نامگذاری را باید دارندگان توان جغرافی سیاسی در مناطق شمالی ایران به منطقه مرکزی ایران داده باشند؛ و میتواند تفسیر این مسئله بدین گونه باشد که دانشمندان و فقهای م سلمانان در سدههای اولیه هجرت در ایران فارسیزبان بودند و خاستگاه زبان فارسی مناطق مرکزی ایران است و این دانشمندان که اکثراً طبقه وزرا و دبیران را در دستگاههای حکومتی تشکیل میدادند، به آنها تاجیک با مفهوم دارنده فرهنگ عربی «یعنی فرهنگ اسلامی، میگفتند؛ و چون مناطق مرکزی ایران پس از سده چهارم دارای چهره علمی سیاسی مستقلی شد لذا به آن یک نام آشکارتر از لحاظ هویت اسلامی یعنی عراق که مرکز دولت اسلامی میبود، دادند.
اوج توانایی جغرافیای سیاسی عراق عجم با رخ دادن انقلاب اسلامی ایران نمایانگر شد. چون مراحل رؤیایی و شکلگیری انقلاب اسلامی در منطقه قم و اصفهان بود. در اینجا ذکر یک مسئله را ضروری میدانم و این که در انقلاب مشروطه که در ابتدای قرن چهاردهم هجری به مرکزیت آذربایجان رخ داد، جریاناتی به وجود آمد، که نتیجه پایانی آن از بین رفتن توانایی جغرافیای سیاسی آذربایجان بود. بنده از خدا خواهانم که انقلاب اسلامی ایران که در ابتدای قرن پانزدهم هجری رخ داد، همان خط اسلام ناب محمدی خود را حفظ کند تا گریبانگیر رخدادهایی نشود که پایان آن خدای ناکرده از بین رفتن توانایی جغرافیای سیاسی عراق عجم شود. باید کاری کنیم که تواناییهای جغرافیای سیاسی تمامی مناطق ایران حفظ شود. خراسان، پشتوانه ایران است؛ لذا عراق عجم باید پشتوانه خراسان باشد، همانگونه که آذربایجان باید پشتوانه عراق عجم باشد. همانگونه که سایر استانهای ایران باید پشتوانه یکدیگر باشند. ذکر این نکته در پایان ضروری است که ایران بود که ودیعه حضرت علی ابن ابی طالب (ع) یعنی «عراق» را به عنوان یک پدیده فرهنگی اسلامی را در درازنای بیش از هشتصد سال پس از حمله مغول، با نامگذاری عراق بر مناطق مرکزی خود، نگاه داشت.
جستارهای وابسته
پانویس
- لغتنامه دهخدا بایگانیشده در ۲۸ ژانویه ۲۰۱۱ توسط Wayback Machine بازدید در ۱۲ ژوئیه ۲۰۱۰
- Lockhart, L (1991). "DJIBĀL". Encyclopaedia of Islam. vol.2 (2nd ed.). Leiden: E. J. Brill. p. 534. ISBN 90-04-07026-5.
- Lockhart، DJIBĀL، 534.
- Lockhart، DJIBĀL، 534.
- Janine et Dominique Sourdel, Dictionnaire historique de l'islam, Éd. PUF, ISBN 978-2-13-054536-1, article Jibâl, pp. 435-436
- نفیسی، سعید، ص ۳۰
- سعیدی، عباس (۱۳۷۵)، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی (جلد هفتم)، تهران: مرکز پژوهشهای ایرانی و اسلامی، ص. ۴۱۷
- مکدونالد کینر، ۱۸۱۳، ص ۱۰۹–۱۰۸.
- جنوب غربی آسیا و شمال آفریقا، رشید الناضوری، دارالنهضه العربیه، ص 75- 77، 191.
- فی تاریخ الشرق الادنی القدیم، احمد امین سلیم، دارالنهضه العربیه.
- همان، ص 94.
- همان، ص 258.
- لغتنامه دهخدا، لغت ماد.
- تاریخ رویان، به نقل از جغرافیایی بطلمیوس کتاب ششم، فصل پنجم، ص 8.
- لغتنامه دهخدا، ج 10، ص 15786.
- دائرةالمعارف اسلامی، ج 9، ص 163. به نقل از ابن خرداد به و ابن فقیه
- همان، ص 163.
- الکامل فی التاریخ، ابن الاثیر، ج 3، ص 8.
- همان، ج 3، ص 8.
- معجم البلدان، یاقوت حموی، ج 4، ص 94.
- معجم البلدان، یاقوت حموی، ج 4، ص 94
- صورة الارض، ابن حوقل، ص 102.
- حدود العالم من المشرق الی المغرب، به کوشش جواد صیفی نژاد، ص 116.
- الکامل فی التاریخ، ابن الاثیر، ج 4، ص 340.
- همان، ج 5، ص 146
- همان، ج 8، ص 94.
- به خاطر دقت در این موضوع، باید به دیگر کتب تاریخی نوشته شده پس از سلجوقیان مراجعه کرد، مانند:
- تاریخ جهانگشا، علاءالدین عطاملک جوینی.
- جامع التواریخ، رشیدالدین فضلالله
- تاریخ وصاف، ادیب عبدالله شیرازی
- تاریخ معجم، ادیب فضلالله
- نزهة القلوب، حمدالله مستوفی
- نظام التواریخ، قاضی بیضاوی
- تاریخ نگارستان و جهان آرا، قاضی احمد غفاری
- ظفرنامه تیموری، شرف الدین علی یزدی
- مطلع السعدین، کمال الدین عبدالرزاق سمرقندی
- زبده التواریخ، حافظ ابرو
- روضه الصفا، میرخواند
- روضات الجنات، خزازی
- مجمل فصیحی، احمد بن جلال الدین. (برگرفته شده از مقدمه کتاب «حبیب السیر» نوشته آقای جلال الدین همائی)
- الکامل فی التاریخ، ابن الاثیر، ج 8، ص 124.
- تاریخ گزیده، حمدالله مستوفی، ص 429 و همچنین مطلب «نزهة القلوب» به نقل از لغتنامه دهخدا ماده عراق عجم.
- حبیب السیر، خواندمیر، ج 2، ص 485.
- دائرةالمعارف اسلامی، ج 9، ص 164
- فارسی نامه ناصری، حسن فسائی، ج 1، ص 604.
- تاریخ ادبیات در ایران، ذبیحالله صفا، ج 5، ص 2711.
- فارسنامه ناصری، حسن فساشی، ص 596.
- دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 9، ص 071، به نقل از لاکهارت
- همان، ج 9، ص 271.
- دائرةالمعارف اسلامی ج 9 ص 371.
منابع
- "Irak-i-Ajami". 1911 Encyclopædia Britannica.
- Bosworth, C. Edmund (1998). "ʿERĀQ-E ʿAJAM(Ī)". Encyclopædia Iranica. ۸. New York: Bibliotheca Persica Press. p. ۵۳۸. Retrieved ۲۰۱۳-۱-۱۶. Check date values in:
|تاریخ بازبینی=
(help) - نفیسی، سعید، بابک خرمدین، دلاور آذربایجان، به اهتمام عبدالکریم جریزه دار، انتشارات اساطیر، تهران،
- Bosworth, C. Edmund (1998). "ʿERĀQ-E ʿAJAM(Ī)". Encyclopædia Iranica. ۸. New York: Bibliotheca Persica Press. p. ۵۳۸. Retrieved ۲۰۱۳-۱-۱۶. Check date values in:
|تاریخ بازبینی=
(help)
- Bosworth, C. Edmund. "JEBĀL". Encyclopædia Iranica. New York: Bibliotheca Persica Press.
- Lockhart, L (1991). "DJIBĀL". Encyclopaedia of Islam. vol.۲ (2nd ed.). Leiden: E. J. Brill. p. 534. ISBN 90-04-07026-5.