ممالک محروسه ایران
ممالک محروسهٔ ایران اصطلاحی سیاسی و اداری است که در عهد صفویه و قاجاریه و تا اواخر دوران قاجار در مکاتبات اداری ایران رایج بودهاست.[1]کاربرد این اصطلاح چند سال پس از استقرار مشروطیت ادامه داشت ولی حدود سال ۱۳۳۰ ه.ق با گسترش ناسیونالیسم این اصطلاحات و اصطلاحات موازی که بهگونه ای مفهوم عدم تمرکز و خودمختاری را القا میکردند بهگونه کلی از قاموس فرهنگ سیاسی ایران حذف شدند.[1] کاربرد این اصطلاح از هنگام صدور فرمان مشروطه و بنای دولت نوین در ایران، بسیار اندک شد. چنانکه هشت سال پس از فرمان مشروطه، در یکی از مهمترین اسناد تاریخی آن زمان که بیانیهٔ رسمی بیطرفی ایران در جنگ جهانی اول در نهم آبان ۱۲٩۳ (یکم نوامبر ١٩١۴) از سوی دولت مستوفی الممالک است، نام و نشانی از «ممالک محروسه» نیست و در بیش از ۳۴۰ سند رسمی و گزارشهای اینک منتشر شده وزارت داخله (کشور) ایران در دوران جنگ جهانی اول و پیش از روی کارآمد پادشاهی پهلوی یگانه نام رسمی ایران دولت ایران است.[2]
واژهشناسی
این اصطلاح از ترکیب دو اصطلاح «ممالک محروسه» و «ممالک ایران» که پس از دورهٔ ایلخانان مغول در ایران رواج داشتهاند تشکیل شدهاست.
- ممالک
- به سه معنای کشور، ایالت و استان، و ولایت و شهرستان استفاده شدهاست.[1] استفاده از این واژه به معنای شهرستان و بخشی از ایالت، از دورهٔ صفویه به بعد متوقف شدهاست. [1] از دوران صفوی به بعد این واژه حتی برای واحدهای خردی مانند روستا نیز به کار برده شدهاست، همچون کاربرد روزبه خنجی در مهمان نامهٔ بخارا در قرن ۱۰.[3] همچنین زبدة التواریخ از ممالک اذربایجان نام بردهاست؛ چنانکه میگوید: «در ممالک آذربایجان هر که را وجودی بود از قضات و اکابر و کدخدایان و اهل بازار حکم کرد که خانهها را به ربع رشیدی آورند».[4]
- محروسه
- از ریشهٔ «حرس» و به معنای حراست شده و مفهوم آن متضمن اقتدار حکومت در حفظ و حراست از یک حوزهٔ جغرافیایی از ناامنی، آشوب و تجاوز و تهاجم میباشد. با توجه به جملهٔ «حرسه الله تعالی» که در انتهای نام شهرها یا کشور میآمده و مقایسهٔ آن با صفت محروسه که پس از واژگان مملکت یا ممالک میآید میتوان نتیجه گرفت که این واژه از مضمونی قدسی و ماورایی نیز برخوردار بودهاست. این کاربرد، از اوایل قرن هفتم هجری تا اواخر دههٔ دوم قرن ۱۴ هجری رواج داشتهاست.[1]
- ممالک ایران
- در قرن هشتم مورد استفاده قرار میگرفت و ضمن اشاره به «وحدت سرزمین ایران»، مبین «تقسیم آن به ممالک و بخشهای مختلف» بود. استفاده از این نام در قرنهای بعدی و در کنار نامهای «ایران»، «مملکت ایران»، «ممالک محروسه» و «ممالک محروسهٔ ایران» ادامه داشت.[1]
پیشینه
این واژه نه فقط برای ایران، بلکه به طور کلی در دوران گذشته برای بیشتر کشورها از جمله عثمانی، هند و روسیه نیز به کار گرفته میشدهاست و ربطی به نظام سیاسی یا چینش قدرت در آنها نداشتهاست. روزنامهٔ «اختر» چاپ استانبول (سال ۱۸۸۱) بهای سالانهٔ این روزنامه را در مناطق مختلف چنین مینوشتهاست: «استانبول و دیگر ممالک محروسهٔ عثمانیه… ».[5] تقسیمبندی سرزمین ایران به ایالات مختلف از زمان هخامنشیان سابقه داشتهاست. هر یک از ایالات در آن زمان از نوعی استقلال برخوردار بودند اداره میشد. اگرچه در دوران اسلامی، ایران استقلال خود را تا مدتی از دست داد و تقسیمات داخلی ایران را دچار آشفتگی گردید اما شالودهٔ تقسیمات داخلی بههمراه هویت تاریخی و فرهنگی، تا حدودی دست نخورده باقی ماند و اصولاً هرگاه نظم و ثبات حاکم میگردید دوباره همان تقسیمها مبنای نظام سیاسی و اداری قرار میگرفت.[1]
در دوران صفوی
پس از عهد شاه عباس و تا به پایان رسیدن روزگار صفویان این اصطلاح به صورتهای «ممالک محروسه»؛ «ممالک محروسهٔ خسروانی» و «ممالک محروسهٔ همایون» بکار رفتهاست. مکاتبات مربوط به دورهٔ شاه سلطان حسین نشاندهنده استفاده مکرر از این اصطلاح در اواخر دوران صفویه است.[1]
رابطه با فدرالیسم
برخی اینگونه ادعا کردهاند که این عبارت، بیانگر نوعی فدرالیسم پادشاهی در ایران بودهاست که این تعبیر با مخالفت برخی دیگر همراه شدهاست.[6]
عباس جوادی تاریخدان معتقد است یک عده تصور میکنند فکر «ممالک محروسه» میتواند زمینهٔ محتملی برای یک نظام فدرالی آینده در ایران شود در حالیکه «ممالک محروسه» چه در مورد ایران و چه عثمانی و دیگر کشورها مربوط به دورهای است که این کشورها هنوز صاحب نظام مرکزی با تجارت، مالیات، تحصیل، دادگستری و یا ارتش مرکزی نبودند. شایان ذکر است که در دولت ایران حاکمان این نواحی نیز مستقیماً منصوب شاه ایران به حساب میآمدند.[5] او معتقد است این واژه برای اشاره به نوعی فدرالیسم مورد سوء استفاده قرار گرفته است.[5]
محمد امینی پژوهشگر و تاریخدان دیگر ایرانی نیز چنین ادعاهایی را سستترین و بیپایهترین ادعا دربارهٔ تاریخ ایران میداند و دلایل زیر را در رد آن میآورد:[7]
۱. در مواردی که پادشاهی از چندین منطقهٔ مجزا با اختیارات بالا یا شاهیهای نیمهمستقل تشکیل میشدهاست نه از واژهٔ ممالک محروسه بلکه از واژهٔ «ممالک مجتمعه» استفاده میشدهاست. از جمله در فصل اول «پیمان صلح پاریس» که در چهارم مارس ۱۸۵٧ میان ایران و بریتانیا بسته شد.
۲. واژهٔ ممالک دارای معنایی دقیقی نبوده و در بسیاری از متون به معنایی به کار رفتهاست که اساساً ارتباطی با تقسیمات سیاسی کشور نداشتهاست. برای نمونه محمد فارسی استخری در سدهٔ چهارم هجری کتاب مشهور خویش را به نام «مسالک ممالک» نوشت و مرادش از آن «راههای سرزمینها» بود و نه راههای کشورها، چرا که ممالک بیستگانهٔ یادشده در کتاب او نیز پیوندی با ساختار کشوری و فرمانروایی آن سرزمینها ندارد و در سرزمینهای نام برده گاه چندین حاکم مستقل بودهاند. بیهقی نیز گاه مملکت را در معنی استان و گاه در معنی بخشهایی از یک ولایت به کار میبرد، چنانکه از «ممالک خراسان» نام میبرد. بدیهی است که خراسان خود متشکل از چندین واحد سیاسی تاریخی نبودهاست. یا در نامهٔ تیمور که از ممالک گرجستان صحبت شدهاست.[8]
۳. همزمان با این کاربرد در بسیاری از موارد لفظ مملکت به صورت مفرد برای کل ایران به کار رفتهاست. برای نمونه در «تعهدنامه» و نامهٔ جداگانهای که عباس میرزا به وزیر مختار انگلیس در ایران برای گرفتن وام در ۱۲٧٠ (۱۸۲۸) نوشتهاست،[9] همچنین است کاربرد بسیاری از واژههای دیگر که دلالت بر بسیط بودن قدرت و ملیت در ایران داشته است مانند «ساحت ایران» در خلاصه السیر[10] یا «کشور ایران»، «دولت ایران» و یا «دولت عَلیّه ایران» در پیمان دوم ارزروم،
منابع
- پژوهشی در باب اصطلاح ممالک محروسه ایران. ایرانشناخت (بازنشر در وبگاه علوم انسانی). ص ۶۵
- محمد امینی. «سفر از ممالک محروسه به فدرالیسم قومی-محمد امینی ، پژوهشگر تاریخ».
- فضل الله بن روزبهان خنجی (۱۳٥٥). مهمان نامه بخارا. تهران. صص. صص ۹-۲۹۷٫.
- حافظ ابرو (۱۳۸٠). زبدة التواریخ، جلد دوم. تهران. صص. ص ۲۳۹.
- عباس جوادی. ««ممالک محروسه» و سوء استفاده از نادانی».
- سفر از ممالک محروسه به فدرالیسم قومی بایگانیشده در ۳۰ اوت ۲۰۱۷ توسط Wayback Machine آذرپادگان
- محمد امینی. «سفر از ممالک محروسه به فدرالیسم قومی».
- مجلهٔ ارمغان. تهران: شمارهٔ ۱۴. ۱۳۱۲. صص. ۵۱۲–۵۱۴.
- میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی (۱۳۶۶). : منشآت قائم مقام. تهران. صص. صص ۱-۱۰۰٫.
- محمّد معصوم بن خواجگی اصفهانی (۱۳٦۸). خلاصة السیَر. تهران. صص. ص ۱۱۱.