اسلام آوردن ایرانیان
اسلام آوردن ایرانیان یا گرایش ایرانیان به اسلام، فرایندی پیچیده و تدریجی تاریخی بوده که چندین قرن به طول انجامیده و از ناحیه به ناحیه، تفاوت داشته و انگیزه و نیروی محرکه آن در موارد گوناگون، متفاوت بودهاست. فرایند مسلمان شدن ایرانیان از زمان محمد بن عبدالله در سرزمین حجاز، شروع شد (ایرانیان بسیاری در یمن ساکن بودند). در زمان حمله مسلمانان به ایران اولین گروندگان به اسلام، سربازان ایرانی و سران محلی بودهاند که به گفته التون دانیل این گرایش، تنها اسمی بوده و برای حفظ موقعیت و جایگاه در حکومت جدید صورت گرفتهاست.[1]
تصرف ایران، بهطور مستقیم به تغییر دین نشد و دو قرن و نیم طول کشید تا ایران و ایرانیان مسلمان شوند. به گفته همایون کاتوزیان حکومت در ابتدا با گرفتن مالیات جزیه را برای افزون شدن نو کیشان مسلمان استفاده کرد، که این گروه از مالیات معاف بودند؛ در منابعی از کشتار و آتش زدن آتشکدهها و کشتن موبدان اشاره شدهاست؛[2][3][4]و این خود غیرمسلمانان بودند که به تدریج به مزایای اقتصادی و امنیتی مسلمانی پی بردند.[5] نهایتاً، در جریان یک روند طولانی به دین غالب در فلات ایران تبدیل گشت. با این حال ایرانیان، برخلاف سایر مردم تحت فرمان مسلمانان، توانستند تا از عربیسازی اجتناب کرده و بخشهای مهمی از فرهنگ خود را حفظ نمایند.[6] امویان مالیاتهای غیرقابل پرداختی را برای ایرانیان تعیین میکردند[2] و این همراه با سوزاندن کتابهای ایرانی بود،[3] امویان معتقد بودند قرآن کتاب مقدسی است که لازم نیست کتابی غیر آن وجود داشته باشد، و هرکسی که در خوارزم به خوارزمی سخن میگفت را کشتند[7] و زبان عربی را تنها زبان رسمی برای حکومت خود انتخاب کردند. این به شکلی بود که اگر کسی سرباز میزد گرفتن جانش آزاد بود.[8] ریچارد بولیت، اسلامشناس آمریکایی، میگوید در پایان دوران اموی (نیمههای سده هشتم و حدود ۱۵۰ سال پس از ظهور اسلام) تعداد مسلمانان امپراتوری اسلامی، از ده درصد فراتر نمیرفت. اما با ظهور عباسیان در میانه سده نهم (۱۰۰ سال پس از ظهور دولت عباسی) این عدد از چهل درصد فراتر رفته بود و حتی در پایان سده یازدهم میلادی، چیزی حدود هشتاد درصد از مردم سرزمینهای خلافت مسلمان بودند.[9][10] دولتهایی مانند سامانی، با اینکه کماکان از زبان عربی و دین اسلام پشتیبانی میکردند، اما در احیای زبان پارسی نقش مهمی ایفا کردند. سامانیان با ترکیب فرهنگ ایرانی با عناصرهای اسلامی، فرهنگ تازهای را به وجود آوردند، که رفته رفته بر تمام جهان ایرانی چیره شد.[11][12]
تاریخچه اسلام آوردن ایرانیان
در زمان محمد بن عبدالله
تعداد بسیار اندکی از یاران محمد، پایهگذار اسلام، ایرانیتبار بودهاند که در میانشان سلمان فارسی شهره است. او پسر یکی از دهقانان ایران بود. او نخست پس از خارج شدن از دین زرتشتیت، برای برگزیدن دین خود به سفری رفت؛ در نوجوانی به مسیحیت گروید و در پی آن طی سفری در سرزمین عربستان به بردگی درآمد و سپس با کمک محمد آزاد گشت.[13] در مدینه اسلام را پذیرفت و محمد به منظور تجلیل او را از خود (اهل بیت) خواند و به سلمان محمدی شهرت یافت.[14] سلمان فارسی که خرد و دانشهای ایرانیان و مسیحیان را میدانست از مشاوران محمد، از جمله طراح اصلی حفر خندق در جنگ خندق بودهاست. او در سالهای پایانی زندگی خود در زمان عمر، خلیفه دوم، استاندار (والی) مدائن گردید.[15] از اقدامات سلمان برای آشنایی ایرانیان با اسلام ترجمه سوره فاتحه به زبان فارسی بودهاست، که به درخواست جمعی از ایرانیان انجام شدهاست.[16]
مطابق با منابع تاریخنگاری مسلمانان پس از انعقاد صلح حدیبیه، محمد از سال ۶ و ۷ هجری نامههایی را برای سران حکومتهای همسایه شامل هراکلیتوس، امپراتور بیزانس، نجاشی شاه حبشه، خسرو پرویز شاه ساسانی و چند تن دیگر فرستاد و آنها را دعوت به دین اسلام کرد. اما همگی این دعوت را رد کردند.[17][18] به نوشته تاریخ طبری متن نامه بدین شرح است:
بنام خداوند بخشنده مهربان.
از محمد، فرستاده خدا، به خسروی بزرگ ایران. درود بر آن کسی که حقیقت را بجوید و هدایت را پیرو باشد و به خداوند و رسولش ایمان آورد و گواهی دهد که جز الله معبودی نیست و شریک ندارد و یگانه است، و گواهی دهد که محمّد بنده و فرستاده اوست. من تو را به سوی خدا میخوانم. فرستاده خدا برای همگان هستم تا آنان را بیم دهم و حجت را بر کافران تمام کنم. اسلام بیاور تا در امان باشی و اگر از اسلام رویگردان شوی، گناه مردم مجوس برگردن تو است.[19]
طبق گزارش تاریخ نگاران مسلمان این نامه توسط عبدالله بن خدافه سهمی قریشی برای خسرو پرویز فرستاده شد[20] و خسرو پرویز آن را پاره کرد.[21] در روایاتی که در منابع اسلامی وجود دارد این داستان نقل شده که خسرو به باذان، حاکم ایرانی یمن، دستور داد که دو نفر از سرداران خود را نزد محمد فرستاده و از وی بخواهد که از دعوت خویش منصرف شود. محمد به هر یک از آن دو مأمور هدیهای بخشید و خبر کشته شدن خسروپرویز و به تخت نشستن شیرویه را به آنان داد و گفت به باذان بگویید که به دین اسلام درآید تا او را بر قلمرو حکومتش ابقا کنم. پس از بازگشت مأموران، باذان منتظر نامه شیرویه ماند و چندی بعد که صدق خبر برایش مسلم شد، مسلمان شد. باذان از آن پس از دربار ساسانی قطع علاقه کرد و خبر مسلمان شدنش را به مدینه نوشت و به فرمان محمد به حکومت یمن ابقا شد.[22]
در زمان خلافت راشدین
حملهٔ اعراب به ایران یا اشغال ایران به دست مسلمانان از سال ۶۳۳ میلادی در زمان خلافت ابوبکر شروع شد، در زمان عمر به اوج خود رسید و در زمان عثمان منتهی به سقوط کامل دولت ساسانی در سال ۶۵۱ میلادی (مطابق با سال ۳۰ هجری قمری) و کشته شدن یزدگرد سوم، آخرین شاه ساسانیان، گردید. این حملات همچنین باعث افزودن ایران به قلمرو خلافت راشدین شد. فتح ایران سرآغاز فرایند تدریجی گرویدن ایرانیان به اسلام بود که چندین قرن طول کشید.[23][24] پذیرش اسلام در زمان فتوحات توسط بخش یا تمامی یک شهر آنچنان که در قزوین گزارش شده بسیار نایاب است.[25]
در هنگام فتح، مسلمانان به مرزبانان یا حاکمان محلی چند گزینه ارائه میکردند: یا مسلمان شوند و جز امّت اسلامی محسوب گردند؛ یا فرمانروایی مسلمانان را بپذیرند و با پرداخت جزیه آزاد بمانند و بر مذهب خود باقی باشند؛ یا اینکه به عنوان آخرین گزینه مقاومت کنند و بجنگند که در آن صورت خطر کشته شدن یا به بردگی گرفته شدن وجود میداشت.[26] اعراب معمولاً در امور داخلی مردمان محلی که مالیات خود را میپرداختند دخالت نمیکردند.[27]
بدین ترتیب، به زرتشتیان، مسیحیان و یهودیان اهل ذمه گفته شده و به آنها این امکان داده میشد که به اسلام بگروند، یا دین خود را حفظ کرده و جزیه بپردازند.[28] مارک کوئن مینویسد که محافظت از اهل ذمه (زرتشتیان، مسیحیان و یهودیان) وظیفهای مذهبی بوده و احادیث خیلی زیادی در این مورد وجود دارد که یک نمونه معمولی آن جملاتی است که به عمر در هنگام مرگ نسبت داده شده که به جانشینش گفته که به پیمانهای با اهل کتاب وفادار بوده، مالیات بیش از توان آنها از آنها نگیرد و با کسانی که به آنها حمله میکند بجنگد.[29]
دو سیاست اصلی در این دوره این بود که:
- بادیه نشینان از آسیب رساندن به جامعه کشاورزی بازداشته شوند
- حاکمان مسلمان با روسا و نامداران نواحی فتح شده همکاری کنند و مردمان محلی تا جای ممکن پریشان نشوند.
به همین دلیل مسلمانان نخستین تلاشی برای گرواندن ایرانیان به اسلام نکرده (بگفته لاپداس در زمان فتح اعراب اسلام را دینی عربی و برای خودشان در نظر میگرفتند)، و علاقهای بر به هم زدن نظم اجتماعی و اداری نداشتند. اما با گذشت زمان آنها کنترل خود را بر شهرها بیشتر کردند.[30]
در زمان امویان
پس از کشته شدن علی در مسجد کوفه و صلح حسن و معاویه، خلافت معاویه بن ابوسفیان آغاز میگردد.[31] به نوشته عبدالحسین زرین کوب، حکومت امویان را چیزی به جز ارتجاع و بازگشت به فرهنگ عرب پیش از اسلام نمیتوان نامید؛ زیرا به جز دورهٔ کوتاه مدت خلافت عمر بن عبدالعزیز تمامی خلفای این سلسله خشونت و تنفر نسبت به موالی و غیر عربان را پیشه خویش کرده بودند[32] امویان را اعتقاد بر این بود که فقط کسی که خون خالص عربی در رگ و ریشهاش باشد سزاوار فرمانروایی خلق است و سایر نژادها برای خدمت به اعراب و انجام کارهای پست آفریده شدهاند.[33]
امویان تلاش کردند تا زبان عربی را بر مردم زیر فرمانشان تحمیل کنند. به عنوان مثال حجاج ابن یوسف که از استفاده از زبان فارسی در دیوانهای اداری راضی نبود، دستور داد تا این زبان با عربی جایگزین شود، اتفاقی که معمولاً به راحتی انجام نمیپذیرفت و در بیشتر مواقع با خشونت روی میداد.[34] گزارش خشونتهای اعمال شده توسط امویان علیه فرهنگ ایرانی، در نوشتههای متفکرانی مانند ابوریحان بیرونی و ابو الفرج اصفهانی[35] بازتاب پیدا کردهاند. بیرونی حتی در گزارش فراموش شدن زبان خوارزمی از این میگوید که سپاه عرب همه کسانی که میتوانستند به خوارزمی صحبت کنند را کشتند، تا زمانی که تنها کسانی که خواندن و نوشتن بلد نبودند، باقی ماندند.[36]
این سیاستهای خشونتآمیز در قبال ایرانیان تا زمان پیش از ظهور بنیعباس در منابع تاریخی بسیار دیده میشود. به عنوان مثال فرستاده خلیفه در اصفهان تکتک موالیانی را که موفق به پرداخت مالیات خود نشده بودند را سر برید. یا مثلاً منابع تاریخی مانند الکامل نوشته ابن اثیر گزارش دادهاند که سعد ابن عاس در سال ۶۵۱ (در جریان فتح گرگان توسط مسلمانان در دوره خلفای راشدین) تمام مردم شهر تمیشه را کشت، به جز یک نفر.[37][38]
بار تسلط عرب کمکم بر ایرانیان سنگینتر میشد و منظور دینی عرب با اغراض شخصی و حکومت قوم غالب بر مغلوب و تحقیر مردم غیر عرب و استفاده از نتیجه زحمت تابعان تبدیل میگشت.[39] در این وقت سه دسته مردم موجود بود:
- دستهای که به دلخواه و ایمان کامل تعالیم اسلامی را پذیرفته و به دین اسلام گرویده بودند که غالباً از طرفداران خاندان علی ابن ابی طالب بودند. این دسته از عدم اجرای شرایع و تعالیم دین دلتنگ و ناخشنود بودند.[40]
- دسته دیگر که به سبب فرار از جزیه و خراج و تحصیل اعتبار و آسایش، خود را مسلمان نشان میدادند و در واقع نه به دین پیشین بودند و نه به دین تازه. این دسته بدان گونه که میخواستند با ایشان معامله نمیشد، عرب با ایشان با سروری و بزرگی رفتاری میکردند و از امتیازات اجتماعی آن طور که خود بهرهمند میشدند، به ایشان نصیب نمیدادند و این امر سبب نارضائی ایشان بودند.[41]
- بخشی دیگر نیز به دین نیاکان خود مانده بودند. دسته سوم، پیوسته منتظر فرصت برای خلاصی و رهایی از حکم غالبان بودند.[42]
دوره بنی عباس: از آغاز تا عهد متوکل
پس از تسریع اسلامیسازی در این دوره، پذیرش اسلام در میان جمعیت شهرنشین نسبت به جمعیت روستانشین و دهقانان با سرعت بیشتری انجام میشد و در سده نهم میلادی بود که مسلمانان در ایران به اکثریت تبدیل شدند. عباسیان برای تشویق زمینداران به اسلام آوردن، به آنان وعده زمینهای بیشتر میدادند[43] در سال ۹۳۰ قانونی توسط بنیعباس تصویب شد که تنها شرط تبدیل شدن به یک امیر یا فرمانروا، مسلمان بودن بود.[12]
مسعودی، یک تاریخنگار عرب اهل بغداد، در سال ۹۵۶ میلادی در گزارشی مینویسد:
زرتشتیان، برای مدتی، کماکان در ایران حضور پررنگی داشتند. نه فقط در سرزمینهایی که فتح اسلامی آنان نسبت به سایر مناطق دیرتر رخ داده بود (مانند طبرستان)، بلکه در سرزمینهایی که در همان ابتدا تحت فرمانان مسلمانان درآمدند. در تمام ولایتها، مجوسان [زرتشتیان] آتشکدههای خود را داشتند، از جمله عراق، فارس، کرمان، سیستان، خراسان، طبرستان، جبال، آذربایجان و اران.
— مسعودی
گزارش المسعودی با نوشتههای تاریخدانان این عصر که از وجود آتشکده در شهرهای ایرانی خبر دادهاند، تأیید میشود.[44]
عوامل گرایش ایرانیان به اسلام
بیشتر ایرانیان در زمان حمله، هیچ آشنایی با زبان عربی نداشتند و نمیدانستند که در قرآن چه نوشته شده و محمد دقیقاً چه میگوید و اسلام چه آداب و مراسمی دارد؛ از این رو عمدتاً یا در دفاع از شهر در مقابل اعراب، کشته شدند یا پس از اشغال شهر، کشته شدند یا به دادن جزیه با حفظ دین خود تن دادند. به گفته التون دانیل، اولین تلاش منظم برای ترویج گسترده اسلام در میان ایرانیان در زمان امویان بود؛ در آن زمان قتیبه بن مسلم در ماوراءالنهر با تخریب مکانهای مذهبی محلی، ساختمان مساجد و اجبار مردم سعی در گرواندن مردم به اسلام داشت که حرکتی ناموفق بود زیرا پس از خروج ارتش عرب ساکنان شهر از اسلام بازمیگشتند. البته عموم مورخین معتقد هستند که بهصورت کلی استفاده از زور در ترویج اسلام در قرون اولیه اسلامی بسیار کم بودهاست و مواردی نظیر رفتار قتیبه بن مسلم موارد خاص بودهاند. اعراب به ایرانیان تضمین حفاظت و پیروی آزاد از دینشان را میدادند. اما موارد پراکنده از استفاده از زور مانند تخریب آتشکدهها و به دار آویختن موبدان اتفاق افتادهاست. بسته به مورد، انگیزههای گرایش به اسلام، اقتصادی، اجتماعی و همچنین شخصی و روحانی بودهاست. مسلمانان در مقایسه با زرتشتیان مالیات کمتری میپرداختند و این انگیزهای برای گرویدن به اسلام بود. (این در حالی است که به گفته زرین کوب: زرتشتیان جزیهای که به اسلامیان میپرداختند به مراتب سبکتر و راحتتر از مالیات سرانهای بود که پیش از آن به حکومت خویش ساسانیان میدادند.»[45]) اعراب مهاجرت کرده به ایران در گرویدن ایرانیان به اسلام نقش مهمی داشتند. به عنوان مثال جمعیت کوچکی از اعراب که در اطراف قم ساکن شده بودند و در این شهر تبلیغ میکردند آن ناحیه را به یک پایگاه شیعه تبدیل کردند.[1][46]
به گفته زرین کوب «فتح اسلامی با جنگ حاصل شد اما نشر اسلام در بین مردم کشورهای فتح شده به زور جنگ نبود خاصه در جاهایی که مردم از نظر اسلام اهل کتاب بودند یا در ردیف آن -یهود، نصارا، مجوس و صائبین … با وجود محدودیتی که اهل زمه در دارالسلام داشتند، اسلام آزادی و آسایش آنها را تا حد ممکن تأمین میکرد و به ندرت ممکن بود بدون نقض عهدی مورد تعقیب باشند.»[47] وی به فرهنگ ایرانی به عنوان عنصری زنده، پویا و سرشار از کارامدی، آگاهی و انسانیت مینگرد؛ فرهنگی که در دوره باستان، دوره اسلامی و عصر حاضر یکی از مهمترین عوامل هویت بخش و استمرار دهنده ایرانیت قلمداد میشود که اشاعه آن در میان اقوام و ملل دیگر به فرهنگ جهانی کمک کرد. وی در همین مورد میگوید: آنچه ارزندهترین میراث انسانیت است در بسیاری از جنبههای همین فرهنگ پرمایه ای که هدیه این قوم و دیار است مایه دارد و من نمیتوانم تصور کنم دنیای هست و آنچه فرهنگ ایران خوانده میشود در آنجا حضورش محسوس نیست. این فرهنگ در پی تاریخ درفش پیکار حیاتی آفرینشگران خویش بودهاست و آفریننده این فرهنگ همواره در هرجا بودهاست و در هر اوضاع و احوالی سرکرده است. هویت خود را در سایه آن حفظ کرده و آنجا که هر سلاحی بی اثر بودهاست فرهنگ وی بقا و دوام وی را تضمین کردهاست.[48]
به گفته برنارد لوئیس دلیل افول دین زرتشتی این بود که روحانیت زرتشتی از نزدیک با ساختار قدرت در ایران باستان در ارتباط بودهاند. از دست دادن این پایگاه و نداشتن دوستانی در خارج از ایران و همچنین نداشتن مهارتهای خیلی قوی بقا همانند یهودیان باعث دلسردی و کاهش تعداد آنها شد. زرتشتیان پس از این نقش کمرنگی در احیای فرهنگی یا سیاسی ایران بازی کردند.[49]
به گفته آمورتی، اینکه اعراب دین خود را بر ایرانیان تحمیل نکردند و به آنها آزادی عمل دادند ویژگی دموکراتیکی است، اما این را نباید فراموش کرد که اعراب با دادن مشوقهای اقتصادی و حقوقی مشخص به نتیجه مورد نظرشان رسیدند.[50]
- به گفته سید حسین نصر، بهوجود آمدن تعداد زیاد محققان ایرانی بزرگ مسلمان نشان از تحول درونی، و نه زور و فشار اجتماعی است، زیرا با فشار نمیتوان مشارکت خلاقانه و برجسته را انتظار داشت.[51]
به گفته التون دنیل، از عوامل مهم دیگر گرویدن ایرانیان به اسلام نقش صوفیان بودهاست. گزارشهای زیادی از تحول درونی افراد هنگام برخورد با صوفیان - و متعاقب آن گرویدن آنها به اسلام - وجود دارد.[1]
چنانکه مورخان گفتهاند تا ۴–۳ قرن، مردم برخی از مناطق ایران هنوز مسلمان نشده بودند؛ از جمله، مردم فارس تا قرن چهارم، زرتشتی بودند.[52] مردم گیلان و دیلمستان نیز بر آئین قبلی خویش بودند تا اینکه پس از دو قرن توسّط شخصی به نام ناصر اطروش زیدی مسلمان شدند.[53] البته مناطقی مانند قزوین اسلام را به سرعت پذیرفتند.[54] با این وجود، آنها به خاطر عدم آشنایی با زبان عربی، بدون اینکه از اسلام چیزی بدانند اظهار مسلمانی میکردند. اغلب موارد نیز مناطقی بودند که با اسلام آوردن کدخدایان و صاحبان اراضی و اشراف، رعایا و دیگر مردم نیز مسلمان میشدند. تمایل اشراف و صاحبان اراضی نیز بخاطر این بود که هر کس مسلمان میشد امتیازاتی داشت، از جمله تملّک او بر اراضی و اموالش باقی میماند، و از پرداخت جزیه معاف میشد.[55]
منابعی نیز اعلام کردهاند که اعراب از راه اِعمال فشار و در یک روند طولانی اسلامیسازی که با شکنجهٔ زرتشتیان همراه بود، اسلام را در ایران گسترش دادند. ویران کردن کتابخانهها، مجازات مالیاتی برای پیروان ادیان دیگر، از بین بردن منابع دین زرتشت و نیز تغییر زبان فارسی به عربی، از اقدامات سختگیرانهٔ عربهای اسلامگرا در دورهٔ حکمرانیشان بود.[56][57][58][59]
(دربارهٔ چگونگی اسلام آوردن ایرانیان) دیدگاههای گوناگونی وجود دارد؛ ولی واقعیت این است که اسلام در کشورهای اشغالشده خصوصاً ایران، اساساً با خشونت و قتلعامهای گسترده و ایجاد رعب و وحشت و فشارهای اقتصادی (مثل خراج و جزیه) مستقر گردید.[60] برخی از قبایل عربی امپراتوری ساسانی، پس از حمله عربهای مسلمان، اسلام را پذیرفتند؛ ولی بیشتر نواحی، نه؛[61] اما (بنا به نقل از تاریخ طبری، کامل ابناثیر، فتوح البلدان بلاذری و اخبار الطوال دینوری) عوامل (ضعف و تباهی امپراتوری ساسانی) باعث پیشواز رفتن ایرانیان از عربهای مسلمان نشد؛ بلکه در بیشتر شهرها و پایداری و مقاومت ایرانیان، بیرحمانه، سرکوب شد به ویژه در سقوط مدائن و جنگ جلولا-که در آن، صد هزار (۱۰۰٫۰۰۰) تن ایرانی کشته شدند و زنان و کودکان اسیر شدند.[62] پس از حملهٔ عربها (ی اسلامگرا) به ایران، «برخی» از ایرانیان، با قبول دین اسلام، از عواطف انسانی، دور شدند.[63]
ادوراد براون خاورشناس انگلیسی میگوید: «چه بسا تصور کنند که جنگجویان اسلام اقوام و ممالک مفتوحه را در انتخاب یکی از دو راه مخیر میساختند: اول قرآن و دوم شمشیر؛ ولی این تصور صحیح نیست، زیرا گبر و ترسا (مسیحی) و یهود اجازه داشتند آیین خود را نگاه دارند و فقط مجبور به دادن جزیه بودند؛ و این ترتیب کاملاً عادلانه بود، زیرا اتباع غیر مسلم خلفا از شرکت در غزوات و دادن خمس و زکات که بر امت پیامبر فرض (واجب) بود معافیت داشتند.»[64]
سیل موج انسانی که در دنبال فتح (اشغال) مدائن و جنگ نهاوند در تمام ایرانشهر و اندک مدت شهرها و جادهها را در همه جا از این فاتحان پر ساخت تدریجاً بر حس بیگانه دشمنی غالب آمد و واقع نگری ناشی از شعور تجربی چشمِ طبقاتِ در طی قرنها محروم مانده را به افق تازه ای که به روی آنها گشوده میشد باز کرد.[65]
ایرانیانی که پس از حمله عربهای اسلامگرا به ایران، اظهار مسلمانی کردند، چهار دسته بودند:
- کسانی که به سرعت اسلام را پذیرفتند؛ امّا نسبت به معارف اسلامی (به دلیل ندانستن زبان عربی) شناختی نداشتند. این گروه اندک بودند.
- کسانی که به دلیل تبعیت از اشراف و بزرگان منطقه، مسلمان شدند.
- کسانی که از ترس کشته نشدن، مسلمان شدند.
- کسانی که به دلیل ناتوانایی در پرداخت جزیههای سنگین، مسلمان شدند؛ بنابراین اکثر تازه مسلمانان ایرانی، اسلام ظاهری داشتند، و در طی چند قرن پس از حمله عربهای اسلامگرا به ایران، با معارف اسلام آشنا شدند و ایمان آوردند. آنان هم که اسلام را نپذیرفتند، یا مقاومت کردند و کشته شدند یا مانند بیشتر مناطق از جمله مردم آذربایجان، بانقیا، باروسما، حیره، بهقباد اسفل، و اوسط، انبار، ساباط، رومیه، مهرود، اهواز، ایذه، شوش، جندی شاپور، رامهرمز و اصفهان… با پرداخت جزیه به آیین پیشین خود، باقیماندند.[66]
جستارهای وابسته
پانویس
- Elton L. Daniel, CONVERSION ii. Of Iranians to Islam, Encyclopædia Iranica
- ابوریحان بیرونی. From The Remaining Signs of Past Centuries (الآثار الباقیة عن القرون الخالیة). p.35, 36, 48
- Sasanian Iran (224-651 CE): Portrait of a Late Antique Empire, Mazda publishers, p
- میرفطروس، ملاحظاتی در تاریخ ایران ۶۹
- Homa Katouzian, The Persians: Ancient, Mediaeval and Modern Iran, p. 66
- Iran in History بایگانیشده در ۲۰۰۷-۰۴-۲۹ توسط Wayback Machine by Bernard Lewis.
- ابوریحان بیرونی. From The Remaining Signs of Past Centuries (الآثار الباقیة عن القرون الخالیة). p.35, 36, 48
- The Cambridge History of Iran, byRichard N. Frye, Abdolhossein Zarrinkoob, et al. Section on The Arab Conquest of Iran and its aftermath. Vol 4, 1975. London. p.46
- Tobin 113–115
- The preaching of Islam: a history of the propagation of the Muslim faith By Sir Thomas Walker Arnold, pg.125–258
- The History of Iran By Elton L. Daniel, pg. 74
- Fred Astren pg.33–35
- Vida, “Salmān al-Fārisī”, EI.
- بعلبکی، منیر (۱۹۸۰). «Salman al-Farisi». دانشنامه المورد (به عربی). ۸. بیروت: دارالعلم للملایین. ص. ۱۹۴.
- زندگی سلمان پس از رحلت رسول خدا(ص)
- «سیری در ترجمههای فارسی قرآن (1)». بایگانیشده از اصلی در ۹ مه ۲۰۱۹. دریافتشده در ۹ مه ۲۰۱۹.
- Robinson, The New Cambridge History of Islam, 192.
- Lings (1987), p. 260
- at-Tabari, at-Tareekh, Vol. III p. 90
- al-Mubarakpuri (2002) p. 417
- Kisra, M. Morony, The Encyclopaedia of Islam, Vol. V, ed.C.E. Bosworth, E.van Donzel, B. Lewis and C. Pellat, (E.J.Brill, 1980), 185.
- «باذام / باذان». دانشنامه جهان اسلام. بایگانیشده از اصلی در ۹ مه ۲۰۱۹.
- Elton L. Daniel, CONVERSION ii. Of Iranians to Islam, Encyclopedia Iranica
- Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. 69, 71
- Zarrinkub in Cambridge History of Islam, p. 29
- Sasanian Iran (224-651 CE): Portrait of a Late Antique Empire, Mazda publishers, p. 101
- Richard Frye, The Golden Age of Persia, p. 69
- Ehsan Yarshater, IRAN ii. IRANIAN HISTORY (2) Islamic period, Encyclopædia Iranica
- Mark R. Cohen, Under Crescent and Cross: The Jews in the Middle Ages, Princeton University Press, p.55
- Ira Marvin Lapidus, A history of Islamic societies, Cambridge University Press, pp. 34-38
- نهضت شعوبیه؛ ص ۱۴۶و تاریخ ایران بعد از اسلام؛ ص۳۵۲
- تاریخ ایران بعداز اسلام؛ ص ۳۵۳
- نهضت شعوبیه؛ ص ۱۴۵
- Cambridge History of Iran, by Richard Nelson Frye, Abdolhosein Zarrinkoub, et al. Section on The Arab Conquest of Iran and. Vol 4, 1975. London. p.46
- Kitab al-Aghani (الاغانی), vol 4, p.423
- The Remaining Signs of Past Centuries (الآثار الباقیة عن القرون الخالیة), pgs.35–36 and 48.
- Browne, Edward. Islamic Medicine, 2002, p. 16, شابک ۸۱−۸۷۵۷۰−۱۹−۹
- Cambridge History of Iran, by Richard Nelson Frye, Abdolhosein Zarrinkoub, et al. Section on The Arab Conquest of Iran and its aftermath. Vol 4, 1975. London. p. 42
- صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی، 40-41.
- صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی، 41.
- صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی، 41.
- صدیقی، جنبشهای دینی ایرانی، 41-42.
- "History of Iran: Islamic Conquest". www.iranchamber.com.
- E.J. Brill's first encyclopaedia of Islam 1913–1936 By M. Th. Houtsma Page 100
- کارنامه اسلام، صفحهٔ ۱
- Bernard Lewis, The Jews of Islam, p. 17
- عبدالحسین زرین کوب، کارنامه اسلام، صفحه ۱ و ۶
- الگو:زرین کوب، عبدالحسین(۱۳۷۶). ایران در کشاکش ایام، حکایت همچنان باقی (مجموعه مقالات) تهران: سخن، ص ۳۸۹
- Bernard Lewis, Jews of Islam, p. 17
- B. S. Amoretti, The Cambrdige History of Iran, Volume 4, p. 483
- Seyyed Hossein Nasr, The Cambridge History of Iran, p. 464
- احسن التقاسیم، جلد2، صفحه640
- الملل و النحل، جلد 1، صفحه 156 و الکامل، جلد ۵، صفحه ۴۴ به نقل از آشنایی با زیدیه، سید علی موسوی نژاد، فصلنامه هفت آسمان، شماره 11
- - تاریخ گزیده، صفحه 777
- تاریخ ایران، جلد1، صفحه 244
- Suha Rassam (2005). Iraq: Its Origins and Development to the Present Day. Gracewing Publishing. p. 77. ISBN 978-0-85244-633-1.
- Zarrinkub,'Abd Al-Husain (1975). "The Arab Conquest of Iran and Its Aftermath". In Frye, Richard N. (ed.). Cambridge History of Iran. 4. London: Cambridge University Press. p. 46. ISBN 978-0-521-20093-6.
- Khanbaghi, Aptin (2006). The Fire, the Star and the Cross: Minority Religions in Medieval and Early Modern Iran (reprint ed.). I.B. Tauris. p. 268. ISBN 978-1-84511-056-7.
- Meri, Josef W. ; Bacharach, Jere L. (2006). Medieval Islamic Civilization: L-Z, index. Medieval Islamic Civilization: An Encyclopedia. II (illustrated ed.). Taylor & Francis. p. 878. ISBN 978-0-415-96692-4.
- علی میرفطروس، ملاحظاتی در تاریخ ایران، ۶۹.
- علی میرفطروس، ملاحظاتی در تاریخ ایران، ۷۰ و ۶۹.
- علی میرفطروس، ملاحظاتی در تاریخ ایران، ۷۲.
- فریدون وهمن، یکصد و شصت سال مبارزه با دیانت بهائی (گوشهای از تاریخ اجتماعی-دینی ایران در دوران معاصر)، ۸۵.
- تاریخ ادبی ایران، ادوارد براون (درگذشت: ۱۹۲۶م)، ترجمه علی پاشا صالح، چاپ تهران، انتشارات امیر کبیر، چاپ سوم، ۱۳۵۶، ج ۱، ص ۲۹۷–۲۹۸.
- زرین کوب، عبدالحسین(۱۳۶۸). تاریخ مردم ایران، تهران: امیرکبیر، ص ۱۳
- درآمدی بر صلح نامههای مسلمانان با ایرانیان در آغاز فتح ایران، نعمتالله صفری فروشانی