شاهنشاهی هخامنشی
شاهنشاهی هخامنشی (پارسی باستان: Xšāça، «شاهنشاهی» - ۵۵۰–۳۳۰ پیش از میلاد)، معروف به امپراتوری پارس در ادبیات غربی، یک شاهنشاهی باستانی ایرانی بود که به دست کوروش بزرگ بنیاد نهاده شد. این دولت تقریباً همه جهان متمدن آن روز را دربرمیگرفت و از این رو، شاهنشاهی هخامنشی نخستین و تنها حکومتی بود که همه جهان را برای بیش از دو سده یکپارچه کرد. امپراتوری ایران در اوج گستره خود در سال ۴۸۰ پیش از میلاد هشت میلیون کیلومتر مربع (برخی آنرا پنج و نیم میلیون کیلومتر مربع میدانند[7][8])، از دره سند در هند تا رود نیل در مصر و ناحیه بنغازی در لیبی امروز و از رود دانوب در اروپا تا آسیای مرکزی، وسعت داشت که آن را تبدیل به وسیعترین امپراتوری باستانی تاریخ جهان کرد.[11]
شاهنشاهی هخامنشی | |||||||||||||||||||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
۵۵۰ پ.م. –۳۳۰ پ.م. | |||||||||||||||||||||||||
شاهنشاهی هخامنشی در بزرگترین اندازه خویش، زیر فرمان داریوش بزرگ (۵۲۲ تا ۴۸۶ پیش از میلاد) | |||||||||||||||||||||||||
پایتخت | بابل[2] (پایتخت اصلی), پاسارگاد، هگمتانه، شوش، پارسه | ||||||||||||||||||||||||
زبان(های) رایج | |||||||||||||||||||||||||
دین(ها) | مزدیسنا، آیین بابلی[6] | ||||||||||||||||||||||||
حکومت | شاهنشاهی | ||||||||||||||||||||||||
شاه یا شاهنشاه | |||||||||||||||||||||||||
• ۵۵۹–۵۲۹ پ.م. | کوروش بزرگ | ||||||||||||||||||||||||
• ۳۳۶–۳۳۰ پ.م. | داریوش سوم | ||||||||||||||||||||||||
دوره تاریخی | عصر باستان | ||||||||||||||||||||||||
۵۵۰ پ.م. | |||||||||||||||||||||||||
۵۴۷ پ.م. | |||||||||||||||||||||||||
۵۳۹ پ.م. | |||||||||||||||||||||||||
۵۲۵ پ.م. | |||||||||||||||||||||||||
۴۹۹–۴۴۹ پ.م. | |||||||||||||||||||||||||
۳۹۵–۳۸۷ پ.م. | |||||||||||||||||||||||||
۳۴۳ پ.م. | |||||||||||||||||||||||||
• فتح توسط اسکندر | ۳۳۰ پ.م. | ||||||||||||||||||||||||
مساحت | |||||||||||||||||||||||||
۵۰۰ پ.م.[7][8] | ۵٬۵۰۰٬۰۰۰ کیلومترمربع (۲۱۰۰۰۰۰مایلمربع) | ||||||||||||||||||||||||
۴۸۰ پ.م. | ۸٬۰۰۰٬۰۰۰ کیلومترمربع (۳۱۰۰۰۰۰مایلمربع) | ||||||||||||||||||||||||
جمعیت | |||||||||||||||||||||||||
• ۵۰۰ پ.م.[9] | ۱۷ میلیون تا ۳۵ میلیون | ||||||||||||||||||||||||
واحد پول | دریک، سیگل | ||||||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||||||
امروز بخشی از | پاکستان،
هند، چین، افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، قزاقستان، ترکمنستان، عمان، امارات متحدۀ عربی، ایران، آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، روسیه، ترکیه، قبرس، بلغارستان، یونان، مقدونیه، آلبانی، اوکراین، رومانی، مولداوی، عراق، کویت، عربستان سعودی، اردن، سوریه، لبنان، فلسطین، اسرائیل، مصر، لیبی، سودان، اتیوپی، تونس، اریتره. | ||||||||||||||||||||||||
تاریخ ایران |
---|
گاهشمار تاریخ ایران رده:تاریخ ایران درگاه ایران |
این شاهنشاهی بر مردمان گوناگون از ملل و با ادیان مختلف فرمان میراند و اقوام بسیاری با آداب و رسوم خاص خود در قلمروی هخامنشی زندگی میکردند و فرهنگ ایالتی و قومی خود را پاس میداشتند. در حقیقت مشخصهٔ مهم این دولت احترام به آزادی فردی و قومی و بزرگداشت نظم و قانون و تشویق هنرها و فرهنگ بومی و همچنین ترویج بازرگانی و هنر بود.[12] کارل شفُلد مینویسد: «تمدن بزرگی مانند تمدن هخامنشی را نمیتوان از روی تأثیراتی که پذیرفته درک کرد. واقع آن است که اهمیت این چنین تمدنی دقیقاً در توانی است که آن را به حل و جمع همهٔ این اجزای مختلف در کلیتی واحد قادر ساختهاست.»[13]
پارس، در جنوبغرب فلات ایران، منطقهای بود که خاندان هخامنشی در آن پا گرفت.[14] پس از چند سده حکومت بر این منطقه، یکی از اعضای این خاندان به نام کوروش دوم، شاهنشاهی ماد (ایران و میانرودان شمالی)، پادشاهی لیدی و امپراتوری بابلنو را فتح کرد و شاهنشاهی هخامنشی را بنیان گذاشت. دولتی که او بنیان نهاد، بیش از دو سده بر تقریباً همهٔ جهان متمدن آن روز فرمان راند، تا اینکه در نهایت توسط اسکندر مقدونی در سال ۳۳۰ پیش از میلاد فتح شد.[15][16] اسکندر تنها چند سال پس از فتح امپراتوری درگذشت که همین مسئله باعث از بین رفتن یکپارچگی سرزمینهای سابق امپراتوری هخامنشی گردید و دیگر هرگز این سرزمینها زیر یک پرچم متحد نشدند. سلوکوس و بطلمیوس، از سرداران اسکندر، کسانی بودند که بزرگترین قسمتهای قلمروهای هخامنشی را مال خود کردند و البته چندین و چند دولت مستقل دیگر نیز پس از مرگ اسکندر یا به مرور سر برآوردند. در نهایت، یک و نیم سدهٔ بعد ایرانیان مجدداً استقلال خود را به دست آوردند و شاهنشاهی اشکانی را در فلات ایران بنیان گذاشتند.[14]
شاهنشاهی هخامنشیان به یک نمونهٔ موفق برای اداره یک دولت جهانی تبدیل گردید و دستاوردهایی نظیر حکومت متمرکز، سیستم جادهای و پست، زبان رسمی، خدمات شهروندی و ارتش وسیع منظم توسط امپراتوریهای پسین تقلید شد.[17] در تاریخ غرب، شاهنشاهی هخامنشی به عنوان آنتاگونیست تاریخ یونان و همچنین رهاییبخش یهودیانِ بابل به یاد آورده میشود. میراث این دولت و رد پایش بر روی تاریخ جهان از قلمروی آن بسیار فراتر رفت و بر روی تاریخ نظامی، فرهنگی، اجتماعی و دینی دنیا تأثیر چشمگیری گذاشت.[18] فتح یهودیه توسط ایرانیان باعث این شد که شاهنشاهی هخامنشی در متون دینی یهودیان و مسیحیان از اهمیت زیادی برخوردار شود. تکامل مزدیسنا در این دوره باعث گسترش آن از شرق تا غرب گردید و همچنین میراث هخامنشی نقش پررنگی در سیاست و جنبشهای تاریخ معاصر ایران بازی کرد.[19]
تاریخ
خاستگاه
پارسیان مردمانی از اقوام ایرانی هستند که نزدیک به سه هزار سال پیش از میلاد مسیح به فلات ایران آمدهاند. پارسیان باستان از قوم آریایی پارس یا پارسواش بودند که در سنگنوشتههای آشوری از سده نهم پیش از میلاد، نام آنان دیده میشود. پارسها همزمان با مادها به بخشهای باختری ایران سرازیر شدند و پیرامون دریاچه ارومیه و منطقه اردلان جای گرفتند.[20] با ناتوانی دولت ایلام، نفوذ خاندان پارس به خوزستان و بخشهای مرکزی فلات ایران گسترش یافت.
برای نخستین بار در سالنامههای آشوری سلمانسر سوم در سال ۸۳۷ پ. م، «پارسوا» در جنوب و جنوب باختری دریاچه ارومیه در منطقه اردلان سنندج تا روانسر در استان کرمانشاه نام برده شدهاست. برخی از پژوهشگران مانند راولینسن بر این ایده هستند که مردم پارسواش همان پارسیها بودهاند. تصور میشود خاندانهای پارسی پیش از این که از میان درههای کوههای زاگرس مرکزی به سوی جنوب و جنوب خاوری ایران بروند، در این سرزمین، ایست کوتاهی نمودند و در حدود ۷۰۰ سال پیش از میلاد در بخش پارسوماش، روی دامنههای کوههای بختیاری در جنوب خاوری شوش در سرزمینی که بخشی از کشور ایلام بود، جای گرفتند. از سنگنوشتههای آشوری چنین بر میآید که در زمان شلمنسر (۷۱۳–۷۲۱ پ. م) تا زمان پادشاهی آسارهادون (۶۶۳ پ. م)، پادشاهان یا فرمانروایان پارسوا، پیرو آشور بودهاند. پس از آن در زمان فرورتیش (۶۳۲–۶۵۵ پ. م) پادشاهی ماد به پارس چیرگی یافت و این دولت را پیرو دولت ماد نمود.
هرودوت میگوید: پارسها به شش خاندان شهری و دهنشین و چهار خاندان چادرنشین بخش شدهاند. شش خاندان نخست عبارتاند از: پاسارگادیان، مارافیان، ماسپیان، پانتیالیان، دروسیان و گرمانیان. چهار خاندان دومی عبارتاند از: داییها، مردها، دروپیکها و ساگارتیها. از خاندانهای نامبرده، سه خاندان نخست بر خاندانهای دیگر، برتری داشتهاند و دیگران پیرو آنها بودهاند و پاسارگادها از همه برترند.[21]
بر اساس بنمایههای یونانی در سرزمین کمنداندازان ساگارتی (زاکروتی، ساگرتی) (همان استان کرمانشاه کنونی) مادیهای ساگارتی میزیستهاند که گونهٔ بابلی - یونانی شده نام خود یعنی زاگرس (زاکروتی، ساگرتی) را به کوهستان باختر فلات ایران دادهاند. نام همین خاندان است که در پیوند خاندانهای پارس نیز موجود است و پیوند خونی خاندانهای ماد و پارس از سرچشمهٔ همین خاندان ساگارتیها (زاکروتی، ساگرتی) است. خاندان پارس پیش از حرکت به سوی جنوب، دورانی دراز را در سرزمینهای ماد میزیستند و بعدها با ناتوانی دولت ایلام، نفوذ خاندانهای پارس به خوزستان و بخشهای مرکزی فلات ایران گسترش یافت و رو به جنوب رفتهاند.
بر اساس نوشتههای هرودوت، هخامنشیان از خاندان پاسارگادیان بودهاند که در پارس جای داشتهاند و سر دودمان آنها هخامنش از فرزندان پرسئوس بودهاست.[22] پس از نابودی دولت ایلامیان به دست آشور بانی پال، چون سرزمین ایلام ناتوان شده بود، پارسیها از دشمنیهای آشوریها و مادیها استفاده کرده و انزان یا انشان را گرفتند.
این رخداد تاریخی در زمان چیشپیش شاه انشان و پارس کیمن روی دادهاست. با توجه به بیانیه کوروش بزرگ در بابل، میبینیم او نسب خود را به شاه انشان و پارس کیمن میرساند و او را شاه انزان میخواند.
پس از مرگ چیشپیش (شاه انشان و پارس)، کشورش میان دو پسرش «آریارمنه»، پادشاه پارس و کوروش یکم که بعدها عنوان پادشاه پارسوماش، به او داده شد، تقسیم شد. چون در آن زمان کشور ماد در اوج پیشرفت بود و هووخشتره در آن فرمانروایی میکرد، دو کشور کوچک تازه، ناچار زیر فرمان پیروز نینوا بودند. کمبوجیه فرزند کوروش یکم، دو کشور نامبرده را زیر فرمانروایی یگانهای درآورد و پایتخت خود را از انزان به پاسارگاد منتقل کرد. کوروش بزرگترین پادشاه هخامنشی است.
با برآمدن پسر کمبوجیه، کوروش بزرگ، که به حق بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی دانسته میشود، تحول شگرفی رخ داد. وی در مدت تقریباً بیست سال در طی لشکرکشیهایی ماد، لودیا و بابل، یعنی پادشاهیهای پرآوازهٔ آن روز جهان و سرزمینهای خاور پارس را فرمانبردار خویش ساخت و گسترهٔ جغرافیایی بزرگی تقریباً به اندازهٔ خاورمیانهٔ امروزین را، از ترکیه و سواحل مدیترانه تا مرزهای هند و از استپهای روسیه تا اقیانوس هند، زیر سیطرهٔ خود درآورد.[23]
هرودوت و کتزیاس، افسانههای باورنکردنی دربارهٔ زادن و پرورش کورش بزرگ (۵۲۹–۵۹۹ پ. م) بازگو کردهاند. اما آنچه از دیدگاه تاریخی پذیرفتنی است، این است که کورش پسر فرمانروای انشان، کمبوجیه اول و مادر او ماندانا، دختر ایشتوویگو پادشاه ماد میباشد.
شکلگیری
در سال ۵۵۳ پ.م. کوروش بزرگ، همهٔ پارسها را علیه ماد برانگیخت. در جنگ بین لشکریان کوروش و ماد، چندی از سپاهیان ماد به کورش پیوستند و در نتیجه سپاه ماد شکست خورد.[25] پس از شکست مادها، کوروش در پاسارگاد شاهنشاهی هخامنشی را پایهگذاری کرد، پادشاهی او از ۵۲۹–۵۵۹ پیش از میلاد است.
کوروش بزرگ که پادشاهی ماد را به دست آورد و برخی از استانها را به وسیله نیروی نظامی پیرو خود ساخت، همان سیاست کشورگشایی را که هووخشتره آغاز نموده بود، ادامه داد.
کوروش بزرگ دارای دو هدف مهم بود: در باختر تصرف آسیای صغیر و ساحل دریای مدیترانه و همهٔ جادههای بزرگی که از ایران میگذشتند و به بندرهای آن میرسیدند و از سوی خاور، تأمین امنیت.
در روز ۲۹ اکتبر سال ۵۳۹ پ.م. کورش بزرگ پادشاه ایران، بابل را شکست داد و آن سرزمین را تصرف کرد و برای نخستین بار در تاریخ جهان فرمان داد که هر کس در باورهای دینی خود و انجام آیین دینی خویش آزاد است، و بدینسان کورش بزرگ قانون سازگاری بین دینها و باورها را پایهگذاری کرد و منشور حقوق بشر را بنیان نهاد. کوروش به یهودیان دربند در بابل، امکان داد به سرزمین یهودیه بازگردند که شماری از آنان به ایران کوچ کردند.[26]
گسترش کشور و سرزمین
پس از آنکه تهاجم کیمیریهای آناتولی، گردیوم پایتخت فریگیه را در سال ۶۷۶ پ. م ویران ساخت، لیدیه مهمترین پادشاهی منطقه بود. سارد، پایتخت لیدیه، در حدود هفتاد کیلومتری کرانهٔ غربی ترکیه کنونی قرار داشتهاست. کرزوس افسانهای بر لیدیه فرمان میراند و به سبب داشتن طلا و دادن هدیههای سخاوتمندانه به کاهنهٔ عبادتگاه دلفی مشهور شده بود. کرزوس پس از شنیدن پاسخ دو پهلوی دلفی که: «کرزوس پس از گذشتن از رود هالیس یک امپراتوری بزرگ را نابود خواهد کرد.» تشجیع شد که به ایرانیان حمله برد.[27]
عموماً، آغاز جنگ ایران و لیدیه را در سال ۵۴۷ پیش از میلاد دانستهاند. در جنگی که بین کورش بزرگ و کرزوس پادشاه لیدیه درگرفت، کوروش در «کاپادوکیه» به کرزوس پیشنهاد کرد که پیرو ایرانیان شود. کرزوس این پیشنهاد را نپذیرفت و جنگ بینشان آغاز گردید. سرانجام جنگ سختی در «پتریوم» پایتخت هیتیها روی داد، در این نبرد نظم اسبان لیدیایی بر اثر بوی شترهای ایرانیان از هم گسیخت. کرزوس به سمت سارد فرار کرد و در آنجا بست نشست. کورش شهر را دوره کرد و کرزوس را دستگیر نمود. لیدیه گرفته شد و به عنوان یکی از استانهای ایران بهشمار آمد. هر چند باستانشناسان پس از هجده حفاری نتوانستند به ارگ کرزوس دست پیدا کنند، اما لایههای سوخته و پیکانهای مانده از حملهٔ ایرانیان را یافتند.[28] کرزوس از این پس مشاور بزرگ هخامنشیان شد. پس از گرفتن لیدی، کوروش متوجه شهرهای یونانی شد و از آنها نیز، تسلیم بیاما و اگر را خواست که یونانیان نپذیرفتند. در نتیجه شهرهای یونانی یکی پس از دیگری گرفته شدند. رفتار کوروش با شکستخوردگان باعث خوشبینی مردم آسیای صغیر نسبت به او شد.[29] کوروش، گرفتن آسیای صغیر را به پایان رساند و سپس متوجه مرزهای خاوری شد. زرنگ، رخج، مرو و بلخ، یکی پس از دیگری در زمره استانهای تازه درآمدند. کوروش از جیحون گذر کرد و به سیحون که مرز شمال خاوری کشور بود، رسید و در آنجا شهرهایی سختبنیاد، برای جلوگیری از یورشهای مردم آسیای مرکزی ساخت. کوروش در بازگشت از مرزهای خاوری، عملیاتی در درازای مرزهای باختری انجام داد. ناتوانی بابل، به واسطه بیکفایتی نبونید، پادشاه بابل و فشارهای مالیاتی، کوروش را متوجه آنجا کرد. بابل بدون جنگ شکست خورد و پادشاه آن دستگیر شد. کوروش در همان نخستین سال پادشاهی خود بر بابل، فرمانی بر اساس آزادی یهودیان از بند و بازگشت به کشور و دوبارهسازی پرستشگاه خود در بیتالمقدس پخش کرد. او دیگر بردگان را هم آزاد کرد، و به گونهای بردهداری را از میان برداشت.
نام سرزمینهای وابسته، در سنگنوشتهای در آرامگاه داریوش که در نقش رستم میباشد، به تفصیل اینگونه آمدهاست: ماد، خووج (خوزستان)، پرثوه (پارت)، هریوا (هرات)، غرب، سغد، خوارزم، زرنگ، آراخوزیا (رخج، افغانستان جنوبی تا قندهار)، ثتهگوش (پنجاب)، گنداره (گندهارا) (کابل، پیشاور)، هندوش (سند)، سکاهوم ورکه (سکاهای فرای جیحون)، سگاتیگره خود (سکاهای تیزخود، فرای سیحون)، بابل، آشور، عربستان، مودرایه (مصر)، ارمینه (ارمن)، کتهپهتوک (کاپادوکیه، بخش خاوری آسیای صغیر)، سپرد (سارد، لیدیه در باختر آسیای صغیر)، یئونه (ایونیا، یونانیان آسیای صغیر)، سکایه تردریا (سکاهای آن سوی دریا: کریمه، دانوب)، سکودر (مقدونیه)، یئونهتکبرا (یونانیان سپردار: تراکیه، تراس)، پوتیه (سومالی)، کوشیا (کوش، حبشه)، مکیه (طرابلس باختر، برقه)، کرخا (کارتاژ، قرطاجنه یا کاریه در آسیای صغیر).
مرگ کوروش بزرگ
در اثر یورش ماساژتها که یک ایل ایرانیتبار و نیمهبیابانگرد و تیرهای از سکاهای آن سوی رودخانه سیردریا بودند، به شهرهای شمال شرقی ایران، مرزهای شمال خاوری شاهنشاهی ایران مورد تهدید قرار گرفت. کورش بزرگ، کمبوجیه را به عنوان شاه بابل برگزید و به جنگ رفت و در آغاز پیروزیهایی به دست آورد. تاریخنویسان یونانی در داستانهای خود مدعی شدهاند که ملکه ایرانیتبار ماساژتها، تهمرییش[30] او را به درون سرزمین خود کشاند و کورش در نبردی سخت، شکست خورد و زخم برداشت و بعد از سه روز درگذشت و اینکه پیکر وی را به پاسارگاد آوردند و به خاک سپردند. پس از مرگ کوروش بزرگ، فرزند بزرگتر او کمبوجیه به شاهنشاهی رسید. امپراتوری بزرگ هخامنشیان که بنیانگذار آن کوروش بزرگ از نواده شاه انشان کیمن-کوروش یکم-کمبوجیه یکم بود در سازمان جهانی یونسکو به بزرگترین و اولین امپراتوری جهان طبق اسناد به ثبت رسیدهاست.
البته گزنفون در کتاب خود مرگ کورش را طبیعی آن هم در پاسارگاد بیان میکند، همچنین تاریخ در مورد حجم این شورش اطلاعاتی به ما نمیدهد در ضمن باید توجه داشت که کورش در این زمان در سن بالایی قرار داشته و نیازی نبوده که پادشاه بزرگی چون کورش خود به میدان جنگ برود همانطور که در ۱۰ سال پایانی امپراتوری خود در هیچ جنگی حضور نداشته پس میتوان این احتمال را در نظر گرفت که کوروش سرکوبی این شورش را به یکی از سرداران خود سپرده باشد و خود به میدان جنگ نرفته باشد.[31]
کمبوجیه
جانشین کوروش بزرگ پسرش کمبوجیه بود. اگر چه کمبوجیه فرمانروایی را در سال ۵۳۰ پیش از میلاد آغاز کرد که سال نشستن او بر تخت بود، نخستین سال رسمی شاهی او مطابق با نظام تاریخگذاری ویژهٔ ایرانیان در بهار سال ۵۲۹ پیش از میلاد آغاز شد. بزرگترین دستاورد هشت سال سلطنت او فتح مصر در سال ۵۲۵ پیش از میلاد بود.[32]
چگونگی مرگ کمبوجیه هنوز هم مبهم و راز آمیز است. تنها این را میدانیم که او در تابستان سال ۵۲۲ پیش از میلاد، در فاصلهٔ ژوئیه و اوت، درگذشتهاست. کمبوجیه در بازگشت از مصر مرد؛ ولی برخی دلیل مرگ وی را بیماری و برخی دیگر توطئه خویشاوندان میدانند اما روشن است که وی در راه بازگشت از مصر مردهاست. بنا به کتیبهٔ داریوش اول، کمبوجیه «به مرگ خویش مردهاست». این خود عبارتی گنگ و سؤالبرانگیز است و روشن نیست که او به مرگ طبیعی درگذشته یا آنکه خود خویشتن را از پای درآورده است. بنا به نوشتههای هرودوت و کتزیاس او بهطور تصادفی بر ران خود زخمی وارد آورد و از آن زخم مرد.[33]
پس از مرگ کمبوجیه کسی وارث پادشاهی هخامنشیان نبود.
بر اساس گفتهای، کوروش بزرگ، در بستر مرگ، بردیا را به فرماندهی استانهای خاوری شاهنشاهی ایران گماشت. کمبوجیه دوم، پیش از رفتن به مصر، از آنجا که از احتمال شورش برادرش میترسید، دستور کشتن بردیا را داد. مردم از کشته شدن او خبر نداشتند و در سال ۵۲۲ پیش از میلاد شخصی به نام گوماته مغ که ظاهری شبیه به بردیا داشت (با این تفاوت که یک گوش آن بریده شده بود) خود را به دروغ بردیا و شاه ایران نامید. چون مردم بردیا را دوست داشتند و به پادشاهی او راضی بودند و از سویی هیچکس از راز کشتن بردیا آگاه نبود، دل از پادشاهی کمبوجیه برداشتند و پادشاهی بردیا (گئوماتا) را با جان و دل پذیرا شدند و این همان خبرهایی بود که در سوریه به گوش کمبوجیه رسید و سبب خودکشی او شد. برخی از تاریخنگاران نیز، کشته شدن بردیا را کار گئومات میدانند.
در نوشتارهای تاریخی از گئومات به عنوان بردیای دروغین یاد شدهاست. در کتیبه بیستون نزدیک کرمانشاه، گوماته مغ زیر پای داریوش بزرگ نشان داده شدهاست. داریوش شاه که از سوی کوروش بزرگ به فرمانداری مصر برگزیده شده بود، پس از دریافتن این رخداد به ایران میآید و بردیای دروغین را از پای درآورده، به تخت مینشیند.
کارهای گوماته مغ سبب سوء ظن درباریان هخامنشی شد که سرکردهٔ آنان داریوش، پسر ویشتاسب هخامنشی بود. هفت تن از بزرگان ایران که داریوش بزرگ نیز در شمار آنان بود، توسط یکی از زنان حرمسرای گئوماتا که دختر یکی از هفت سردار بزرگ ایران و موفق به دیدن گوشهای بریده او شده بود، پرده از کارش برکشیدند و روزی به کاخ شاهی رفتند و نقاب از چهرهاش برگرفتند و با این خیانت بزرگ، او، برادرش و دوستان او را که به دربار راه یافته بودند، نابود کردند و به فرمانروایی هفتماهه او پایان بخشیدند.
داریوش بزرگ
داریوش بزرگ (داریوش بزرگ) (۵۴۹ تا ۴۸۶ پیش از میلاد) سومین پادشاه هخامنشی (پادشاهی از ۵۲۱ تا ۴۸۶ پیش از میلاد) فرزند ویشتاسپ (گشتاسپ) بود. ویشتاسپ، فرزند آرشام و آرشام پسر آریارمنه بود.
ویشتاسپ پدر او در زمان کوروش، ساتراپ (استاندار) پارس بود. داریوش در آغاز پادشاهی با دردسرهای بسیاری روبرو شد. دوری کمبوجیه از ایران چهار سال به درازا کشیده بود. گئومات مغ هفت ماه خود را به عنوان بردیا، برادر کمبوجیه بر تخت نشانده و بینظمی و هرج و مرج را در کشور گسترش داده بود. در بخشهای دیگر کشور هم کسان دیگر به دعوی این که از دودمان شاهان پیشین هستند، پرچم استقلال برافراشته بودند. گفتاری که از زبان داریوش در کتیبه بیستون از این رویدادها آمده. داریوش این پیروزیها را در همه جا نتیجهٔ خواست اهورامزدا میداند، میگوید:
«هرچه کردم به هر گونه، به خواست اهورامزدا بود. از زمانی که شاه شدم، نوزده جنگ کردم. به خواست اهورامزدا لشکرشان را درهم شکستم و ۹ شاه را گرفتم… سرزمینهایی که شوریدند، دروغ آنها را شوراند؛ زیرا به مردم دروغ گفتند. پس از آن اهورامزدا این کسان را به دست من داد و با آنها چنانکه میخواستم، رفتار کردم. ای آن که پس از این شاه خواهی بود، با تمام نیرو از دروغ بپرهیز. اگر اندیشه کنی: چه کنم تا کشور من سالم بماند، دروغگو را نابود کن…».
پزشکی به نام دموک دس که در دستگاه اریتس بود و دربند به زندان داریوش افتاده بود، هنگامی که زخم پستان آتوسا دختر کوروش و زن داریوش را درمان میکرد، او را واداشت که داریوش را به لشکرکشی به سرزمین یونان ترغیب کند. باید خاطرنشان ساخت که این پزشک، یونانی بود و داریوش او را از بازگشت به کشورش محروم کرده بود. دموکدس به ملکه گفته بود که خود او را بهعنوان راهنمای گرفتن یونان به داریوش بشناساند و بگوید که شاه با داشتن چنین راهنمایی، به خوبی میتواند بر یونان چیره شود. این پزشک یونانی خود را به همراه گروهی از ایرانیان به یونان رساند و در آن جا به خلاف خواستهٔ داریوش، در شهر کرتن که میهن راستین او بود، ماند و دیگر به ایران نیامد و گروه پارسی که برای آشنا شدن با روزگار یونان و فراهم کردن زمینهٔ گرفتن آن دیار رفته بود، بینتیجه به میهن بازگشت.
داریوش پس از فرونشاندن شورشهای درونی و سرکوبی شورشیان، دستگاههای کشوری و دیوانی منظمی درست کرد که براساس آن همهٔ کشورها و استانهای پیرو شاهنشاهی او بتوانند با یکدیگر و با مرکز شاهنشاهی مربوط و از دیدگاه سازمان اداری هماهنگ باشند.
لشکرکشی داریوش به اروپا: در زمانهای گوناگون تاریخی ایلهای آریایی سکاها در بخشهای گوناگون سرزمین پهناوری که از ترکستان تا کنارهٔ دانوب، در مرکز اروپا امتداد داشت، جای گرفته بودند. بهطور کلی از دید شهرنشینی در پایهٔ پایینی بودهاند.
هرودت در گفتار یورش داریوش به سکاییه نوشتهاست که سکاها از جنگ با او دوری کردند و به درون سرزمین خود پس کشیدند و چون بیابان پهناوری در پیش پای آنها بود، آن قدر داریوش را بهدنبال خود کشیدند که او از ترس پایان خوراک بر آن شد به ایران برگردد. اما با اینکه در این یورش، پیروزی شاهانهای به دست نیاورد، سکاها را برای همیشه از یورش به ایران و ایجاد دردسر برای مردم شمال این آب و خاک منصرف ساخت.
گرفتن هند: داریوش متوجه پنجاب و سند شد. در سال ۵۱۲ پیش از میلاد ایرانیان از رود سند گذشتند و بخشی از سرزمین هند را گرفتند. داریوش فرمان داد تا کشتیهایی بسازند و از راه دریای عمان به پنجاب و سند بروند. این دو سرزمین زرخیز و پر ثروت برای ایران آن روز بسیار مهم بود. این چیرگی ایرانیان در تاریخ هند، آغاز دوران تازهای گردید و سرنوشت هند را دگرگون ساخت.
داریوش جانشین خود را برگزید و هنگامی که آخرین زمینه چینیهای خود را برای جنگ مصر و یونان میدید پس از ۳۶ سال پادشاهی درگذشت. این رویداد در سال ۴۸۶ پیش از میلاد بودهاست. آرامگاه داریوش بزرگ در چهار هزار و پانصد متری پارسه، در نقش رستم است.
در زمان او مرزهای سرزمینهای شاهنشاهی ایران از یک سو به چین و از سوی دیگر به درون اروپا و آفریقا میرسید.
زوال و انقراض
پس از مرگ اردشیر سوم، ارشک با نام اردشیر چهارم به جای او برتخت نشست، اما اردشیر چهارم پیش از اینکه بتواند تأثیری در قدرت داشته باشد، توسط باگواس مسموم و کشته شد. گفته شده که باگواس نه تنها اردشیر، که تمام پسران او و شاهزادگان دیگر را نیز به قتل رساند. وی سپس داریوش سوم، برادرزاده اردشیر چهارم را به جای او برتخت نشاند. داریوش که پس از به قدرت رسیدن شهربان ارمنستان بود، باگواس را مجبور کرد زهر بنوشد و به زندگی خود خاتمه دهد. در سال ۳۳۴ پیش از میلاد، اندکی پس از اینکه داریوش سوم مجدداً مصر را مطیع ایرانیان کرد، اسکندر مقدونی و سپاهیانش به سوی آسیا لشکرکشی کردند. اسکندر در سه نبرد مهم، گرانیک، ایسوس و گوگمل که در طی تنها سه سال روی دادند، ایرانیان را شکست داد. پس از آن، به سمت شوش و پارس به راه افتاد و در اوایل سال ۳۳۰ پیش از میلاد، به تخت جمشید وارد شد و آن را به آتش کشید. وی سپس به سمت شمال به راه افتاد و از پاسارگاد و آرامگاه کوروش دوم دیدن کرد. منابع یونانی از این میگویند که در جریان هرج و مرجی که به دلیل حمله اسکندر به ایران به راه افتاده بود، قبر کوروش مورد دستبرد واقع گردیده بود و اسکندر مغان را به این دلیل مجازات کرد؛[37][38] اما منابع امروزی بر این باورند که او به دنبال این بوده تا از نفوذ آنان بکاهد. به هر صورت، او دستور داد تا آرامگاه بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی بازسازی شود.[39] وی سپس به سمت هگمتانه، جایی که داریوش سوم حضور داشت، به راه افتاد.
داریوش سوم توسط بسوس، شهربان بلخ دستگیر شد و زمانی که اسکندر به هگمتانه رسید، دیگر شاهنشاه ایرانی کشته شده بود. پس از مرگ داریوش، بسوس خودش را اردشیر پنجم خواند و مدعی شاهنشاهی ایران شد و سپس به سمت آسیای مرکزی به راه افتاد. یونانیان میگویند که او جسد داریوش را در راه گذاشت و اسکندر آن را پیدا کرده و دستور داد تا وی را با احترام به تختجمشید بفرستند. اسکندر که بیم آن را داشت که بسوس در سرزمینهای ایرانی شرقی قدرت را در دست بگیرد،[40] بدون معطلی به آن سمت به راه افتاد و وی را دستگیر کرد. او سپس دادگاهی تشکیل داد و بسوس را به یک مرگ «دردناک و وحشیانه» محکوم کرد.[41]
به قدرت رسیدن اسکندر مقدونی تأثیر چندان زیادی در امپراتوری هخامنشی ایجاد نکرد و بسیاری از مورخان امروزی، او را «آخرین شاهنشاه هخامنشی» برمیشمارند[42] و با مرگ او در سال ۳۲۳ پیش از میلاد بود که این امپراتوری تجزیه گردید و از بین رفت. پس از تجزیه امپراتوری، دولتهای بیشماری در سرزمینهای سابق شاهنشاهی هخامنشی سر برآوردند که بزرگترین آنها - که جهان ایرانی را نیز تحت کنترل خود داشت - امپراتوری سلوکی بود. یک قرن و نیم بعد، ایرانیان امپراتوری اشکانیان را بنیان نهادند و استقلال خود را بازیافتند.
دلایل سقوط
از بزرگترین دلایل سقوط شاهنشاهی هخامنشی، بار سنگین مالیات بر دوش شهربانیها بود که سرانجام به یک رکود اقتصادی بزرگ انجامید.[43][44] بر اساس برآوردها، میانگین مالیات هر ساتراپی در سال، برابر با ۱۸۰ میلیون دلار آمریکا بودهاست؛ و این تنها مالیات نقدیای بوده که جدا از مالیاتهای غیرنقدی دریافت میشدهاست.[45] پس از برداشت بودجه موردنیازِ ارتش، دیوانسالاری و سایر بخشهای دولت، باقی مانده مالیاتها به خزانه شاهنشاهی روانه میشد. دیودوروس میگوید که اسکندر تنها در تخت جمشید ۱۸۰٬۰۰۰ تالان نقره پیدا کردهاست[46] که برابر با ۲٫۷ میلیارد دلار آمریکا برآورد شدهاست.[47] گفته شده که تا زمان مرگ اسکندر، ۱۳۰ هزار تالان در ساخت شهرها، معبدها، راهها و هزینه ارتش خرج شد.[48] همچنین او ۶ هزار تالان به آتن فرستاد تا آنها بتوانند با استفاده از آن اقتصاد خود را بازسازی کنند؛[49] گرچه ورود این حجم از پول به اقتصاد آتن ضربه شدیدی زد و منجر به افزایش سرسام آور قیمتها شد.[50]
از دیگر دلایل سقوط امپراتوری، عدم موفقیت در ایجاد یک هویت ملی بود. در واقع این شاهنشاهی که به رواداری خود معروف بود، هرگز تلاشی برای ساخت یک هویت مشترک برای سرزمینهای خود که از شمال آفریقا تا شمال هند در امتداد بودند، نکرد[51] و این مسئله در دراز مدت تأثیر خود را نشان داده و با اولین بحران جدی، امپراتوری محکوم به سقوط گردید.[52]
سبک و روش حکومت
تورج دریایی مورخ و ایرانشناس در دانشگاه کالیفرنیا، علی موسوی مدرس تاریخ در دانشگاه کالیفرنیا و خداداد رضاخانی محقق تاریخ از دانشگاه برلین در کتاب «واکاوی یک شاهنشاهی» با عنوان فرعی «گذر زمان در تاریخنگاری هخامنشیان»، سبک حکومت هخامنشیان را اینگونه ذکر میکنند:
حضور این سلسله پادشاهی بر مناطق تحت حکومت خود، حضوری خفیف و ملایم یا به بیان دیگر حداقلی بود. اول از آنجا که ایرانیهای حاضر در امپراتوری در اقلیت بودند و دریافته بودند که تنها با مدارا میتوانند در مناطق متنوع تحت امرشان توازن ایجاد کنند. روش مداراگرایانه (رواداری) هخامنشیان این بود که هر منطقهای را آزاد میگذاشتند که بر مبنای فرهنگ و ساختار محلی و منطقهای خود اداره شود. شیوه حکمرانی هخامنشیان بر اساس استثمار ملل تحت حاکمیت خود نبوده و از منابع این سرزمینها بهرهبرداری نمیکرد و همچنین نمیخواسته همه فرهنگها را تحت یک «مرکز اجتماعی و فرهنگی و سیاسی» ادغام کنند؛ هرچند یک قدرت مرکزی برای حکمرانی همواره وجود داشت: «در نتیجه، مناطق تحت کنترل هخامنشیان، علیرغم همبستگی این بخشهای ایران با امپراتوری، مستقیماً تحت تأثیر برنامه دولت مرکزی با اثرات دراز مدت قرار نمیگرفت.» ساختار امپراتوری هخامنشی مبتنی بر سلطه سیاسی یک قدرت متمرکز بود که با «بهرهبرداری از اقتصاد پیرامونی، پردازش مرکزی و توزیع منابع اقتصادی» در واقع به شکل نظام جهانی والرشتاینی قابل توضیح است.[53]
آنتونیو پانینو، پژوهشگر ایرانشناس دربارهٔ اینکه آیا نظام هخامنشی با توجه به اینکه سرزمینهای وسیعی را شامل میشده، نظامی روادار بوده یا تمامیتخواه، اینگونه پاسخ میدهد:
پانینو از کتاب «سیاست ارسطو» کمک میگیرد تا مسئله رواداری یا تمامیتخواهی هخامنشی را بررسی کند و مینویسد شاهنشاهی ایرانیان، از نوع خودکامگی نبود، میتوان آن را نوعی حکومت استبدادی دانست اما نه بهطور کامل چون شاه بنا به قانون، قلمروهای خود را اداره میکرد. با رویکرد ارسطویی، حکومت هخامنشیان، آریستوکراتیک یا حکومت شایسته سالاران بود که افراد در آن بهطور مورثی به قدرت میرسیدند. ارسطو تصور میکرد کوروش بزرگ مردمش را آزاد کرد و پادشاهی بود که به دلیل فضیلت شخصی، قدرت را کسب کرده بود. برخی یونانیان معتقد بودند سیستم حکومتی ایران با اینکه مردم را از ورود به قدرت بازمیداشت، اما به نفع عامه مردم و همگام با قانون بود. اما به نظر پانینو، رواداری در سلسله هخامنشی، از نوع انسانگرایی یا اومانیسم نوع غربی نبود، بلکه «رواداری ایرانیان، ابزار هوشمند قدرت و حکومتداری بود، که به وسیله آن، تعداد معدودی از ایرانیان بر عده کثیری نظارت و کنترل داشتند، عده کثیری از مردم که دارای فرهنگ، زبان، دین، و آداب متفاوت بودند.» این نوع رواداری را باید به حکومتداری خردمندانه تعبیر کرد. در این نوع رواداری، برخی آزادیها، حقوق و امتیازات به حکومتداران محلی و دشمنان شکست خورده اعطا میشد.[53]
شهربانیها
نام باستانی | نام امروزی | نام باستانی | نام امروزی |
---|---|---|---|
مادَ | سرزمین مادْ | اَثورا | آسور (آشور) |
خُوَجَ | خوزستان | اَرَبایَ | عربستان |
پَرْثْوَ | پارت (خراسان و گرگان و سغد امروزی) | مودَرایَ | مصر |
هَرای وَ (آریا) | هرات | اَرمَیْنَ (آرمینا) | ارمنستان |
باخْتَریشْ | باختر (بلخ) | کَ تَ پَ تُ کَ | کاپادوکیه (بخش باختری آسیا صغیر) |
سوغودَ | سغد | سْپرْد | خاور آسیا صغیر یا شهر سارد |
زَرَنْکَ | سیستان | یَ ئونَ | یونانیهای آسیا صغیر |
هرَخوواتیشْ | رَخَّجْ (افغانستان جنوبی تا قندهار) | سکودر | مقدونیه |
ثَتتَگوشْ | پنجاب هند | یَئونا تَکَ بَرا | یونانیهای سپر دار (تراکیه امروزی) |
گِنْدارَ | کابل و پیشاور | پوتی یا | سومالی و عدن امروزی |
هیندوس | سِنْدْ | کوشیا (کوشا) | حبشه |
خوارَزمیش | خوارزم | مَکیا (مچیا) | بَرْقَهْ |
سَکا هومَ وَرْکَ | سکاهای ماورای جیحون | کرخا (کرکا) | قرناجنه |
سَکا تیگْرَ خَئودا | سکاهای ماورای سیحون | ||
سَکا هَئومِ وِرْگا | سکاهای پادشاهی | ||
سَکا لیگْرا مَئوسا | سکاهای بدوی | ||
سَکا وارْشا لَئورگا | سکاهای کشاورز | ||
سَکا تی یَ تَرَ دَرَیا | سکاهای آنطرف دریا | ||
بابیروس | بابِلْ |
پارسه
تختجمشید یا پارسه مجموعه کاخهایی است که داریوش اول دستور ساخت آن را در دامنهٔ کوه رحمت داد و بهعنوان یکی از پایتختهای هخامنشیان بود.
داریوش اول ساخت خزانه، کاخ آپادانا و تچر را شروعکرد، خشایارشا پسر داریوش این دو کاخ و خزانه را تکمیل و کاخهای دروازهٔ ملل، صد ستون، هدیش، ملکه را به تختجمشید افزود. اردشیر اول نیز کاخ سه دروازه (شورا) و ساختمان بایگانی اسناد را به تختجمشید افزود. شاهان دیگر هخامنشی نیز کاخهای کوچک دیگری در تختجمشید ایجاد کردند.[54]
زیرپایه (صفه)
از آنجایی که تختجمشید در دامنهٔ کوه واقعشدهاست، برای هموارسازی سطح آن قطعه سنگهای بزرگی را در سطحی به مساحت تقریبی ۱۳ هکتار (۳۰۰متر×۴۵۵متر) روی هم قرار دادند که ارتفاع آنها به ۱۵ متر هم میرسید.[55]
کاخ آپادانا (کاخ بارعام)
کاخ آپادانا اولین و مهمترین کاخ تختجمشید است که در ضلع غربی آن قراردارد. مساحت این کاخ حدود ۳۶۰۰ متر مربع (۶۰/۵متر×۶۰/۵متر) است. این کاخ شامل یک تالار در مرکز با ۳۶ستون (۶×۶) و چهار ایوان شمالی، جنوبی، شرقی و غربی است که در ایوانهای شرقی و غربی هر کدام ۱۲ ستون (۲×۶) قراردارد، است. ارتفاع تمامی ستونها حدود ۲۰ متر و جنس آنها سنگی، ضخامت دیوارها ۵/۳ متر و جنس آنها خشتی و سقف و درها چوبی بودهاست. کاخ آپادانا را روی یک سکوی سنگی ساختند (سکو با زیرپایه اشتباه نشود)[55]
از این کاخ برای انجام آیین نوروز استفاده میشد و گنجایش بیش از ۱۰ هزار مهمان را داشت.[54]
در گوشه و کنار این کاخ طرحها و نقش برجستههای گوناگون وجوددارد که نشاندهنده عقاید و وضعیت هخامنشیان است.[55]
خزانه
خزانه اولین بنایی در تختجمشید بود که شروع به ساختهشدنشد. در ابتدا استفادهٔ آن مسکونی، بعداً اداری و در نهایت به خزانه تغییر یافت. نقشهٔ اولیهٔ آن شامل چهار تالار، تعدادی اتاق کوچک (بیش از ۱۵ اتاق کوچک و بزرگ) و یک نور گیر بزرگ بود. در آن ستونهایی با پایهٔ سنگی و تنهٔ چوبی وجود داشتهاست و جنس دیوارهای آن خشتی بودهاست که هنوز پایههای آن وجوددارد. سقف آن مانند سقف تمام بناهای تختجمشید چوبی بودهاست.
تبدیل کاربری خزانه در زمان داریوش اتفاق افتاد، با افزایش درآمدها داریوش تصمیم گرفت خزانه را گسترش دهد و مساحتی حدود ۷۵٪ مساحت اولیه به آن بیفزاید. در اواخر این کار داریوش فوتکرد و در زمان خشایارشا به اتمامرسید.
خشایارشا برای بار دوم خزانه را تغییر داد زیرا با نقشهٔ کاخ ملکه تداخل داشت. خشایارشا قسمتی از خزانه را تخریب و بهجای آن به قسمت شمالی یک تالار ۱۰۰ ستون بزرگ افزود. نهایتاً بین کاخ ملکه و خزانه خیابانی بزرگ ایجادشد.
خزانه در سمت غرب و جنوب دری نداشت و در سمت شمال یک در و در سمت شرق نیز یک در داشت.
نقشهٔ نهایی خزانه شامل یک تالار ۱۰۰ ستون (۵×۲۰)، یک تالار ۹۹ (ستون۹×۱۱)، یک تالار ۳۰ ستون (۵×۶)، یک تالار ۲۰ ستون (۴×۵) با ۵ انبار، یک اتاق ۱۲ ستون (۲×۶)، یک اتاق ۶ ستون (۲×۳)، یک اتاق ۵ ستون (۱×۵)، یک اتاق ۴ ستون (۲×۲)، دو نورگیر بزرگ که اولی دارای یک ایوان ۶ ستون (۱×۶) و سه ایوان ۴ ستون (۱×۴) و دومی دارای چهار ایوان ۴ ستون (۱×۴) و تعدادی راهرو و راهرومانند که ممکن است از بعضی قسمتهای آنها برای استقرار محافظ استفاده میشدهاست، میباشد.[55]
کاخ دروازهٔ ملل (کاخ انتظار)
مساحت این کاخ حدود ۶۲۵ مترمربع (۲۵متر×۲۵متر) است. این کاخ شامل یک تالار بود که در آن چهار ستون (۲×۲) به ارتفاع تقریبی ۱۷متر (ارتفاع کاخ) قرار داشت و دارای سه درواز] غربی، شرقی و جنوبی بود. مهمانان از دروازهٔ غربی وارد و روی سکوهایی که در اطراف تالار قرار داشت برای اجازه ورود منتظر مینشستند، پس اجازهٔ ورود از دروازهٔ جنوبی خارج و به سمت کاخ آپادانا حرکتمیکردند.[54][55]
در دو سمت دروازهٔ غربی مجسمهٔ گاو بزرگ، و در دو سمت دروازهٔ شرقی موجودی با بدن گاو، سر انسان و بال عقاب قرار دارد. بهدلیل تخریب کامل دروازهٔ جنوبی مشخص نیست که آیا مجسمهٔ در این قسمت قرارداشتهاست یا نه.[55]
در چهار کتیبهٔ باقیمانده بر روی درگاه غربی و شرقی که به سه زبان پارسی باستان، عیلامی و بابلی است نوشتهشدهاست: «... خشایارشا شاه گوید: به خواست اهورامزدا این دروازهٔ همه سرزمین را من ساختم. ....»
در این متن از واژهٔ سرزمین استفادهشدهاست که مفرد میباشد، درحقیقت مقصود خشایارشا از این نامگذاری این بوده که همانطور که تختجشید نماد کل سرزمین هخامنشیان بودهاست، این دروازه نیز دروازهٔ کل سرزمین ایران است.[55]
وضع اجتماعی و اقتصادی در دوره هخامنشی
اقتصاد هخامنشیان با توجه به موقعیت جغرافیایی آنها و کمبود آب در ایران بیشتر بر پایهٔ اقتصاد تجاری بود. سرزمین هخامنشیان به عنوان واسطه کالاهای ترانزیتی بین سه قارهٔ آسیا، اروپا و آفریقا عمل مینمود و از این راه درآمد سرشاری نصیب شاهنشاهان هخامنشی میشد. در دورهٔ هخامنشیان تجارت اهمیت به سزایی داشت. جنبهٔ محلی تجارت عبارت بود از مبادلهٔ کالا بین مردم دهنشین و کوچ نشین. ضمناً بین ایالات مترقی حکومت و کشورهای همسایه نیز تجارت اشیای زینتی و همچنین منسوجات و بعضی از فراوردههای کشاورزی، از قبیل غلات و خرما رواج داشت. این تجارت در شاهراههای بزرگی که در جهات متفاوت کشور با یکدیگر تقاطع داشتند انجام میشد.[56]
در عهد هخامنشی نخستین قدمها در تنظیم اقتصاد ملی برداشته شد. دولت مالیاتی وضع کرد که از املاک، مزارع، باغها، احشام و معادن گرفته میشد. نوعی مالیات متعلق به زمین وجود داشت که کاملاً شبیه مالیات بر مصنوعات صنعتی بود. عوارضی بر رصیفهای بنادر وضع کرده بودند. مالیاتی که توسط عمال جمعآوری میشد، در صندوق ایالات گرد میآمد و سپس به خزانه ارسال میشد. از زمان ایجاد شاهنشاهی هخامنشی، جهان در عصر اقتصادی مساعدی قدم گذاشته بود. روابط تجارتی بین نواحی که سابقاً وجود نداشته – مثلاً بین بابل و یونان- ایجاد شد و توسعه یافت. بر اثر احتیاج به محصول، نرخ منافع (بهره)، مانند بهای جنس افزوده شد، به استثنای اجناسی که حمل آنها مشکل بود مانند گاو، به عکس بهای زمین در ایران و یونان پائین آمد.[57]
در زمینه مناسبات ارضی اسناد موجود نشان میدهند که نظام مالیاتی براساس مسّاحی دقیق زمینها تعیین میشد و به نسبت پرآبی و کمآبی منطقه و حاصلخیزی زمین، تغییر میکرد. چنانکه متذکر شدیم، آبیاری مصنوعی چه به وسیله ایجاد قناتها یا بستن آببندها- و به اصطلاح امروز سدها- در بالا بردن سطح درآمد کشاورزان به ویژه دولت ارزش داشت. مالکان زمینها، اگر صاحبان قناتها نبودند میتوانستند با دادن آببها از آن استفاده کنند و در مواقع کم بارانی و پائین رفتن سفرهٔ آبهای زیرزمینی و در نتیجه کم شدن آب قناتها و حتی خشک شدن موقتی آنها، از میزان مالیات زمین کاسته میشد. در سراسر متصرفات آسیایی هخامنشیان سد و قنات دو عامل عمده کشاورزی بود که اولی، یعنی سدها را، جز در مناطق کنار رودخانههای کوچک محلی، دولت میساخت و در اختیار داشت و احتمال دارد که در دوره مورد بحث ما کمکهایی نیز به کشاورزان در جهت ایجاد قنوات و آببندهای محلی صورت میگرفت.
در همه ممالک به کارهای عامالمنفعه- که استعداد تولیدی را افزون میکرد- اقدام نمودند. حفر قنوات زیرزمینی، که در ایران و بعضی نواحی کمآب دارای ارزش اساسی است، کاری است که در زمان شاهان هخامنشی تحقق یافت. باید قبول کرد که در آن زمان، در شاهنشاهی هخامنشی به خشک کردن باتلاقها میپرداختند، زیرا یونانیان این کار را در همان عصر انجام میدادند. کشاورزی توسعه یافت، و بر اثر جنگها، خارجیان نباتات سودمند و ایران را شناختند و در کشور خود کاشتند. در درجه اول آنها اسپست قرار داشت که به وفور در درههای ماد به عمل میآمد، و خوراک عالی اسبان بهشمار میرفت. جنگهای مادی آن را برای تغذیه سواره نظام ایران به یونان برد، و مردم آن کشور کاشت آن را اقتباس کردند. در نتیجه همان جنگها خروس، کبوتر سفید و طاوس- که بومی آسیا هستند- به اروپا حمل شدند.[56]
کوروش در دوران زمامداری خود، از سیاست اقتصادی و اجتماعی عاقلانهای که کمابیش بر اساس خواستههای کشورهای وابسته بود، پیروی میکرد او تمامی زمینهای قابل کشت را دقیقاً مساحی نمود و در اختیار مردمان تهیدست قرار داد، حفر قنوات زیرزمینی نیز از دیگر اقدامات اساسی او و جانشینانش بود.[58] از این سخن او که میگوید: «رفتار پادشاه با رفتار شبان تفاوت ندارد، چنانکه شبان نمیتواند از گلهاش بیش از آنچه به آنها خدمت میکند، بردارد. همچنان پادشاه از شهرها و مردم همانقدر میتواند استفاده کند که آنها را خوشبخت میدارد.» و نیز از رفتار و سیاست همگانی او، به خوبی پیداست که وی تحکیم و تثبیت پادشاهی خود را در تأمین خوشبختی مردم میدانست و کمتر به دنبال زراندوزی و تحمیل مالیات بر کشورهای وابستهٔ خود بود. او در دوران کشورگشایی نه تنها از کشتن و کشتارهای وحشتناک خودداری کرد بلکه به باورهای مردم احترام گذاشت و آنچه را که از کشورهای شکستخورده ربوده بودند، پس داد. «بر اساس تورات، پنج هزار و چهارصد ظرف طلا و سیم را به بنی اسرائیل میبخشد، پرستشگاههای مردم شکستخورده را میسازد و میآراید.» و به گفتهٔ گزنفون، رفتار او به گونهای بوده که «همه میخواستند جز خواستهٔ او چیزی بر آنها حکومت نکند.» کمبوجیه با آنکه از کیاست کورش بهرهای نداشت و از سیاست آزادهٔ وی پیروی نمیکرد، در دوران توانمندی خود به گرفتن مالیات از مردم شکستخورده نپرداخت، بلکه مانند کورش بزرگ به گرفتن هدیههایی چند قانع بود.[59]
اما از دورهٔ خشایارشا به بعد به واسطهٔ عدم لیاقت شاهنشاهان هخامنشی وضع اقتصادی هخامنشیان دچار رکود شد و مالیات بومیان ساکن ایران را خرد میکرد فزونی پی در پی خراج و آزمندی مأموران هخامنشی که دو عامل برجسته بودند، مانع پیشرفت و گسترش کشاورزی و آبیاری، داد و ستد و بازرگانی و تولید فراوردههای دست ساخته میشد که همه از ویژگیهای روزگار آغازین و پر آرامش شاهنشاهی هخامنشی از دورهٔ کورش تا خشایارشا بودند و مایهٔ رونق و بهره جویی بسیاری از مردم میشدند.[60][61]
کنکاش اخیر استاپلر در بایگانی موراشو این فرضیه را تضعیف میکند که مالیات سنگین موجب کمبود نقدینگی در کل اقتصاد ساتراپی بابل در دورهٔ هخامنشیان شدهاست. اما این مالیاتها ثروت را در دست اعضای خاندان پادشاهی و نهادهای بازرگانی ای همانند موراشو و پسران انباشته میکرد که میتوانستند از این وضعیت سود ببرند. استاپلر نتیجه میگیرد: شاه و وابستگان طبقهٔ ممتاز سیاسی سود میبردند: همچنین بنگاه موراشو؛ دهقانان کوچک -یا دست کم خرده اجاره داران- سودی نمیبردند. آن تیول دارانی که ملک خود را به این بنگاه اجاره میدادند، فقط از زمین کم بها درآمدی حاصل میکردند. وضعیت اقتصادی آنان متزلزل و رو به وخامت بود.[62]
والدو دابرستاین در تحقیقی آشکار ساختهاست که قیمت خرما در دورهٔ داریوش اول و اردشیر اول و نخستین سالهای پادشاهی داریوش دوم دو برابر شدهاست.[63]
طبقات اجتماعی
به سبب فقدان منابع سودمند، مطالعهٔ طبقات اجتماعی در ایران باستان بسیار دشوار است. بلند پایگان بزرگ شاهنشاهی، مانند ساتراپها، اعضای شورای شاهنشاهی، اعضای دیوان عالی کشور و به ویژه سرداران، متعلق به طبقهٔ شاه بودند. اسناد، به ویژه الواح خزانهٔ دربار تخت جمشید، در زیر این طبقهٔ حاکم سه طبقهٔ اجتماعی را از هم متمایز میکند.[64]
- نخستین طبقهٔ شاهنشاهی بودند که به ایلامی Shalup گفته میشدند. هالک این واژه را gentlemen ترجمه کردهاست. چون ظاهراً شمار اینها زیاد بود، بهترین معادل این اصطلاح آزادان» است یا شاید «شهروندان کامل». در هر حال این طبقه در درون خود لایههای گوناگونی داشت.
- در اواح خزانه برای طبقهٔ دوم نه یک واژهٔ ایلامی که یک واژهٔ فارسی باستان به کار رفتهاست، یعنی gardhya که لفظاً به معنای «خانگیان» یا «چاکران» است. در بسیاری موارد این لفظ به معنای «کارگر» است و در اسناد مذکور به هزاران کارگر در دربار اطلاق میشود؛ به خصوص بر کارگران نیمه آزاد یا موظفان اجباری. آنها را باید از نظر اجتماعی «نیمه آزادان» نامید. آنها معمولاً برای مدتی به کار اجباری فراخوانده میشدند. این نکته را داندامایف به استناد اسناد بابلی نشان دادهاست.
۳- طبقهٔ سوم که در اسناد با کلمهٔ ایلامی Libap نشان داده شدهاست خادمها بودند. شمار اینان به مراتب کمتر از آزادان و نیمه آزادان بود. جیرهٔ غذایی این دسته در واقع دو سوم جیرهٔ معمول یک کارگر سادهٔ نیمه آزاد بودهاست. دربار بردگان بسیار کمی در اختیار داشت و بردهٔ زن اصلاً. در اسناد مختلف در برابر هر صد نفر کارگر زن یا مرد تنها به یک برده برمیخوریم. در اصل بردگان همان جایگاه اجتماعی را داشتند که اسیران جنگی. اما آنچنان که پیداست، ناظران پارسی «برده دار» نبودهاند. بیشتر میشود چنین استنباط کرد که برای رسیدن به بازده بیشتر از شیوهٔ پرداخت جیرهٔ بیشتر استفاده میشد که در ظاهر نتیجهٔ آن هم مطلوب بودهاست.[65]
اوزان و مقادیر
هنگامی که پارسها در حدود سال ۷۰۰ پیش از میلاد به انزان آمدند، اوزان و مقادیر ایلامیان بومی را گرفتند، که اینها بیشتر آن را از بینالنهرین به ارث برده بودند. پارسها به اوزان و مقادیر ایلامیها نامی پارسی دادند و واحدهای تازهای به آن افزودند. سپس داریوش آنها را تبدیل به معیارهای هخامنشی کرد. از ادارهٔ اوزان و مقادیر داریوش چند وزنه از دیوریت سبز (نوعی سنگ) بر جای ماندهاست.[66]
اطلاعات مربوط به وزن، بر همهٔ وزنهها در سطر اول میآید و مربوط میشود به واحد پارسی، کرشَه، که در واقع به معنی وزن است. کرشَه به وزن ۸۳ و یک سوم گرم در سراسر فرمانروایی تا به مصر رواج داشت. کرشَه برابر با ده شِکِل (۸ و یک سوم گرم) بابلی بود. بزرگترین واحد، تالان، برابر با ۶۰ مینه یا پوند (۱/۳۰ کیلوگرم) بود. اصطلاح پارسی آن بر جای نماندهاست.
هخامنشیان برای اندازهگیری طول از ذراع ایلامی استفاده میکردند که به فارسی باستان اَرَشنیش (فارسی جدید اَرَش) خوانده میشد و با واژه روسی arshin هم خانواده است. فریدریش کرفتر این واحد اندازهگیری را بر پایهٔ اندازههای کاخهای تخت جمشید دقیقاً ۳۶/۵۱ سانتیمتر محاسبه کردهاست. با این همه، پارسها یک واحد اندازهگیری خودی نیز پدیدآوردند که آرش شاهی نامیده میشد و احتمالاً به داریوش بازمیگردد. آرش شاهی دو پا طول داشت، یعنی ۴۸/۶۸ سانتیمتر.[67]
پیمانه (کِیل) در زندگی اقتصادی هخامنشی از ارزش ویژهای برخوردار بود، چون در آن روزگار بیشتر مواد خوراکی را به جای وزن کردن، اندازه میگرفتند. پیمانهٔ پایه، پیمانهٔ بسیار کهن بینالنهرینی قَه بود، که تورو-دانژَن آن را ۹۷/۰ لیتر محاسبه کردهاست. واژهٔ فارسی باستان برای آن دَثویَه به معنی یک دهم بود؛ یعنی یک دهم پیمانهٔ ایرانی گریوَه (جریب) که معادل بار بینالنهرینی و ایلامی بود؛ یعنی ۷/۹ لیتر. پیمانهای که یونانیان ارتابه مینامند اختراعی ایرانی است. در فارسی باستان به آن ردبهَه میگویند که لفظاً به معنای کشیده و راست است و ظاهراً منظور از آن یک کیل یهودی بودهاست. ارتبه ۳۰ پیمانه بود، برابر با ۱/۲۹ لیتر. در مصر این پیمانه با نام اِردَب یک سده بعد هم بدون دگرگونی بر جای بود.
پیمانه پایهٔ ۹۷/۰ لیتری برای مایعات نیز به کار میرفت. ده پیمانه، یعنی۷/۹ لیتر، یک کوزه بود. در پارسی باستان برای کوزه واژهٔ بازیش را به کار میبردند، که باج هممعنی میدهد.[68]
ظاهراً در روزگاران کهن مالیات را در کوزهها یی به نام «مَریس» جمع میکردهاند. با این همه «مَریس» - نام ایلامی واژه کوزه- در بین پارسها چنان مرسوم بود که حتی به صورت وام واژه وارد زبان فارسی باستان شد. واژهٔ ایلامی «مَریس» از پارسی به زبان یونانی راه یافت.[69]
کشاورزی
ایرانیان باستان به پیروی از دین زرتشت، کوشش در کاشت مزارع را وظیفهای میدانستند در قبال اهورامزدا. در اوستا -کتاب مقدس زرتشتیان- میخوانیم که یک اصل زندگی پرهیزگاران کشت غلات است. با این کار «نظم درست» میبالد و از فرمانروایی اهریمن بدخواه کاسته میشود. این عقیده به خود پیامبر ایران باستان، زرتشت، بازمیگردد. امشاسپند آرمیتی در آموزهٔ زرتشت موکِل بر شکوفایی زمین بود و از همین رو عجیب نیست که «نیمه مشرکان» بعدی از سپنتا آرمیتی، مراقبهٔ مقدس، ایزد بانوی باروری ساختند، که حتی به صورت سپَندَرَمِت (Spandaramet) به میان ارمنیان راه یافت.[70]
نگرش مسرت بار به کشت و زرع در میان همهٔ ایرانیان جاری بود و در برابر هنر جنگ نیز عرض اندام میکرد؛ مثلاً هنگامی که اسکندر وارد آسیای صغیر شد، مِمنون (memnon)، فرمانده مزدوران یونانی، به فرماندهان ایرانی پیشنهاد کرد که اصل زمین سوخته را به کار گیرند. این کار پیشروی اسکندر را دشوار میکرد و کمبود مواد غذایی او را ناگزیر از بازگشت میساخت. در شورای جنگی، رشیتَه (Rashita)، ساتراپ فروگیه، گفت که به هیچ وجه زیر بار چنین کاری نمیرود و باقی فرماندهان ایرانی نیز از او پیروی کردند. قانونی به ویژه به ایرانیان اجازه میداد در صورتی که زمین بایری را آباد کنند، تا پنج نسل میتوانند بدون پرداخت مالیات از آن بهره گیرند.[71]
ارتباط تنگاتنگ ایرانیان باستان با کشاورزی در تقویمشان نیز منعکس شدهاست. هنینگ به درستی پی برده که نامهای این تقویم همه با کشاورزی مربوطند. البته چنین تقویم ایلامی بود و ایلامیان نیز به نوبهٔ خود آن را از بابلیها گرفته بودند، اما نام ماهها ایرانی است و از ایلامی یا حتی بابلی ترجمه نشدهاند. شاید برخی از این نامها مربوط به دورهٔ پیش از جابه جایی و کوچ پارسها به ایران باشد.
میدانیم که سال، مانند امروز، با آغاز بهار شروع میشد. معنی نخستین ماه ایرانی هنوز مورد بحث است. پیش تر این ماه را، بنا به نظر یوستی، ماه «کندن قنات» میدانستند، یعنی ماهی که در آن قناتها را لایروبی میکردند. اما احتمالاً حق با امریک است که این ماه را ماه «بذر» میداند. بعد نوبت به ماههای «بهار کامل»، «سیرچینی»، «پایهٔ گرما»، «مالیات محصول»، «خاربندی» (ماهی که در بیابانها خارشتر خشک برای سوخت جمعآوری میشود)، «هرس باغ»، «شکار گرگ» و «تکریم اجاق» (ماهی که در ان ایرانیان با فراغ خاطر در پیرامون اجاق جمع میشدند) میرسید. معنای اصطلاح فارسی باستان برای ماه دی با قطعیت روشن نشدهاست. ظاهراً این ماه را ماه «بدنام» مینامیدند. ماه بهمن قطعاً ماه «دهشتناک» و اسفند ماه «شخم زنی» است.[72]
جو را بیش از غلات دیگر میکاشتند؛ بعد گندم و بسیار کمتر از آن ارزن. در هر حال به کمک الواح ایلامی خزانهٔ دربار، میتوان با اطمینان از میزان محصول خود پارس آگاه شد. بسته به بارندگی برداشت محصول از زمینهای دیمی سه تا ده برابر بذر بودهاست و از زمینهای آبی پنج تا بیست برابر.[73]
نظام اداری شاهنشاهی هخامنشی
نظام اداری شاهنشاهی هخامنشی از کوروش بزرگ آغاز شد، اما ساماندهی آن به بهترین وجه کار داریوش بزرگ بود.
هنگامی که داریوش بزرگ در سال ۵۲۵ پیش از میلاد به قدرت رسید، ۲۳ ساتراپی یا سرزمین متعلق به شاهنشاهی را، که پارس هم جزو آن بود از کمبوجیه به ارث برد. با این که او در طول شهریاری خود چند ساتراپی را به آنها افزود (سند، تراکیا، مقدونیه، سکاهای شمال دریای سیاه) در نبشتهای خود، جز پارس، از ۲۵ و گاه ۲۹ قوم شاهنشاهی خود نام میبرد. خشایارشاه جز پارس از ۳۱ سرزمین شاهنشاهی نام میبرد. به این ترتیب شمار و گسترهٔ ساتراپیها ثابت و نامتغیر نبودند. بستگی به میل شاهنشاه داشت که دو ساتراپی را در هم ادغام کند یا از یک ساتراپی دو تا بسازد.[74]
بر پارس که سرزمین اصلی شاهنشاهی بود، خود شاه شخصاً فرمان میراند. در رأس هر یک از دیگر سرزمینهای شاهنشاهی یک ساتراپ قرار داشت. این واژه از یونانی به ما رسیدهاست. به خشَثرَپای مادی برمیگردد. ساتراپها بیرون از دربار بالاترین مقام را داشتند و بدون واسطه زیر نظر شاهنشاه بودند. ساتراپها حق استفاده از مُهر شاهی را داشتند. شاهنشاهان برای آن که از وفاداری ساتراپها خاطر جمع شوند، مصلحت را در این میدیدند تا آنجا که ممکن است خویشان خود را به این مقام بگمارند.[75]
هر ساتراپی به چندین ساتراپی فرعی یا «حکمرانی» تقسیم میشد. بنا بر کتاب استر، در زمان خشایارشا شاهنشاهی هخامنشی از هند تا حبشه ۱۲۷ حکمران محلی داشتهاست. به این ترتیب به ساتراپی بهطور متوسط چهار یا پنج حکمرانی میرسید. برای نمونه ساتراپی سوریه عبارت بود از حکمرانیهای آشور، فنیقیه، سامرا، یهودا و قبرس. عنوان این حکمران به فارسی باستان فرَتَرَکَه بود. هر حکمرانی به هفت بخش تقسیم میشد که در رأس هر یک از آنان بخشدار قرار داشت، تحتاللفظی «یک هفتم دار».[76]
چند سنگ نبشتهٔ هیروگلیف از وادی حمامات، جایی که از آنجا معماران مصری سنگهای ساختمانی مورد نیازشان را میآوردند، بر حسب تصادف، سندی در اثبات فوق العادهٔ نظام اداری هخامنشیان در اختیار ما میگذارند. به واسطه این سنگ نبشتهها در مییابیم که کسی به نام اَثیاوَهیاه در زمان کمبوجیه، داریوش و خشایارشا، یعنی ۵۱ سال، بخشدار قُبط (کَفت امروزی در مصر وسطا) بودهاست. برادر کوچکتر او اَریاورَتَه از سال ۴۷۶ پیش از میلاد قائم مقام او بوده و سه سال بعد جانشینش شدهاست. او در مقام بخشدار قُبط تا هفدهمین سال پادشاهی اردشیر اول نیز یک هفتم دار بودهاست، یعنی دست کم ۲۷ سال تمام.[77]
نیروی نظامی
ایرانیان باستان، خاصه هخامنشیان، در کار ارتش دستاوردهای بزرگی داشتهاند، وگرنه هرگز نمیتوانستند نخستین فرمانروایی جهانی تاریخ را بر پا کنند و دو سده تمام از آن پاسداری نمایند.
تقسیمات سپاه
از دستاوردهای ویژهٔ ایرانیان در زمینهٔ نظامی، تقسیم نیروهای رزمنده به روش دهدهی است. کوچکترین واحد، دسته یا گروه ده نفری بود. ده دسته، یک «واحد صد نفره» یا گروهان را درست میکرد. ده گروهان، یک «واحد هزار نفره» یا هنگ را تشکیل میداد و ده هنگ نیز یک «واحد ده هزار نفره» یا لشکر را. فرمانده گروه ده نفری، گروه صد نفری، گروه هزار نفری و گروه ده هزار نفری خوانده میشد. تقریباً معادل گروهبان، سروان، سرهنگ و سرلشکر امروزی.[78]
گارد هخامنشیان
از زمان کوروش بزرگ هخامنشیان صاحب سپاه ثابتی بودهاند به نام «جاویدان» که متشکل از ده هزار نفر بودهاست. این گارد از این رو گارد جاویدان نامیده میشد که در صورت بیماری، زخمی شدن یا مرگ یکی از اعضاء بیدرنگ کسی از ذخیرهها جای او را میگرفت. افراد گارد ده هزار نفری جاویدان و هنگ گارد سواره تشکیل نخبگان سپاه هخامنشی را میدادند.
گروه هزار نفریِ نخست، یعنی هنگی که نیزههایش به انار زرین ختم میشد، «هنگ محافظان» بود. اینها همه پارسی بودند و بسیار مشهور و هراسانگیز. محافظت از شاهنشاه به هنگ محافظ سپرده شده بود و از این رو به هنگام نبرد، درست در جلو و کنار فرمانروا قرار میگرفتند. به هنگام بار در دربار نیز افراد این گارد نزدیک تر از دیگر سپاهیان به شاه میایستادند؛ چون پاسداری از شاه وظیفهٔ اصلی آنها بود، فقط هنگی که قبضهٔ نیزههایشان زرین بود مجهز به سپر بودند. در عوض باید از تیر و کمان و ترکش صرف نظر میکردند، اما دشنهٔ کوتاه ایلامی داشتند.[79]
یونگِه با تکیه بر بررسیهای یوستی و مارکوارت، فرمانده گارد هخامنشیان، که یونانیان Chiliarchos (فارسی باستان: هزار پَتیش) مینامیدند را بزرگترین مقام شاهنشاهی هخامنشی و همچنین ریاست کل دیوان اداری و درباری هخامنشی دانستهاست. اما والتر هینتس این نظریه را رد میکند. رئیس تشریفات از نظر نظامی تقریباً مقام یک ده هزار پد را داشتهاست، اما او زیر نظر فرمانده گارد ویژه (هزار پَتیش) انجام وظیفه میکردهاست. او بر بقیهٔ نه هزار نفر افراد گارد (با نیزههای دسته نقرهای) فرمان میراندهاست.[80]
فرمانده هنگ محافظ شاه، همزمان فرمانده گارد ده هزار نفری جاویدان هم بود. احتمالاً او مافوق فرمانده گارد سوار نیز بودهاست. او از قدرتمندترین شخصیتهای شاهنشاهی بهشمار میآمد و در اواخر عهد هخامنشی رسماً «نایب السلطنه شاه» بود و به فارسی باستان «حاکم دوم» نامیده میشد.[81]
هنر هخامنشی
نخستین کانون امپراتوری هخامنشی در پاسارگاد است. آنچه که بعدها از شوش به مجموعه معماری هخامنشی راه پیدا کرد در قالب یک کاخ بزرگ بود با دیوارهای منقوش به حیوانات اساطیری و نگهبانان، که با خود هنر بینالملل آن دوره را هم به ارمغان آورد. در دوره هخامنشی شاهد ترکیب عناصر فراوانی از هنر ایرانی، آشوری، مصری، یونانی و سکایی هستیم.[82]
ایرانیها بر خلاف یونانیان، پیش از آنکه به تندیسسازی علاقه داشته باشند، شیفتهٔ نگارههای مسطح بودند. ممکن است یک علت آن از میان رفتن تندیسها و کمبود کشفیات باشد. چون میدانیم که سپاهیان اسکندر هنگام تسخیر تخت جمشید تندیسی از خشایارشا را بر زمین افکنده بودند.
دستاورد اصلی و بزرگ هخامنشیان در زمینهٔ پیکر تراشی، نگارههای مسطح بودهاست. در اینجا نیز پای میراثی ایلامی در کار است. اما این بار نیز پارسیان از روی الگوی بیگانه هنری کاملاً مستقل پدیدآوردند که با دیگر هنرها اشتباه نمیشود.[83]
ظرفهای سیمین و زرین ایران باستان در دوره هخامنشیان بینظیرند. در میان ظرفهای فلزی هخامنشیان به وفور به دستههای زینتی پر نقش و نگاری برمیخوریم به شکل قوچ کوهی. این نماد خورنه هستند. در تصویرهای تخت جمشید به عطردانهای رخامی، عود سوزهای زرین، سطل زرین کندر، و حولههای ظریف کتان در دست جامه دار و خواجگان شاهنشاه برمیخوریم. در زمان هخامنشیان حتی قالی بافی هم ارج و قرب بسیار داشت.[84]
موسیقی
بهطوریکه از منابع متأخر بر میآید، موسیقی در ایران باستان هنری ظریف و به کمال بود، و قواعد آن از نظر دقت قابل قیاس است با «کُنترپوان» غربی. ظاهراً رایجترین ساز در دربار چنگ بودهاست. شواهد دیگری نیز مبنی بر استفاده از رباب، بربط، تنبور، قانون، نی و نیز دف و دهل موجود است. در دوره هخامنشیان به استادان موسیقی در دربار احترام بسیار گذاشته میشد. بهطوریکه اینان در میان ملازمان دربار از بلند پایگان بودند. خوانندگان و نوازندگان به سه طبقه تقسیم میشدند. هیچ خوانندهای نمیتوانست با نوازندهای بخواند که در طبقهٔ او نبود. اگر شاهنشاه ضیافتی میداد، در سکوتی که نفسهای مهمانان در سینهها حبس بود، پردهای که پادشاه را از چشم درباریان او پنهان نگه میداشت کنار میرفت. سپس رئیس تشریفات که عنوان پر معنی «شادباش» را داشت، استاد آواز را به خواندن ترانهای معین ندا میداد یا از یکی از نوازندگان دربار میخواست تا قطعهای را که با دقت گزیده شدهاست بنوازد.[85]
دادگستری و دیوان قضایی
دیوان عالی کشور که عبارت بود از هفت «قاضی شاهی»، شاهنشاه را در مقام عالیترین مرجع قضایی یاری میکرد. آنها کهنسالانی بودند که تا پایان عمر خود در این منصب میماندند. ریاست دیوان با بلند مرتبهترین آنها، قاضی اعظم دربار بود. او احتمالاً عضو شورای شاهنشاهی بودهاست، یعنی یکی از هفت مرد بزرگی که شهریار برای رایزنی در کنار خود داشت.[86]
هرودوت مینویسد: قضات شاهی با توجه به قوانینی که از پدرانشان به ارث میبرند، قضاوت میکنند. قدرت در دست آن هاست. اگر قاضیهای شاهی رشوه میگرفتند، چنان تنبیه میشدند که در یادها بماند. به دستور کمبوجیه قاضی چیسَمَنه را، که با گرفتن پول حق را پایمال کرده بود، پوست کندند و با آن بندهایی چرمی درست کردند و بر صندلی قضاوت او کشیدند و کمبوجیه پسر چیسَمَنه به نام هوتانه را برای مقام قاضی شاهی به جانشینی او گمارد تا به یاد داشته باشد که برای داوری بر روی کدام صندلی نشستهاست. همچنین هرودوت در چند جای کتاب خود از «داوران شاهی» نام بردهاست.[87]
به احتمال زیاد در دوران هخامنشیان منابع کتبی حقوقی نیز وجود داشتهاست و قوانین فقط شفاهی نبودهاست.[88]
دانش و فناوری هخامنشیان
ایرانیان باستان از فرهنگهای پیرامون خود میآموختند و از آنها ایدههایی میگرفتند و گاهی آنها را بهتر از آنچه که بودند، ارتقا میدادند. نجوم با بهکارگیری موقعیت سیارات برای پیشبینی آینده، در هم آمیخته شده بود. در حدود ۷۰۰ سال پیش از میلاد بابلیان شروع به ثبت حرکت ماه و سیارات کردند، در دوران حکومت هخامنشیان آنها ستاره شناسان ماهری بودند. پیگیری حرکت خورشید و ماه به اختر شناسان در ایجاد تقویم کمک کرد. تقویم ایرانیان در دورهٔ هخامنشیان ۱۲ ماه داشت؛ آنها از تقویم دومی نیز بهره میبردند که بر اساس آموزههای زرتشت بود. نسخهٔ بعدی این تقویم اوستایی برای نشان دادن روزهای مختلف ماه به جای عدد از نام خدایان و اشیای مقدس استفاده میکرد. ایرانیان در تکنولوژی بر بهبود آبیاری تمرکز کرده بودند. این آبیاری کانالهای آبی زیر زمینی را در بر میگرفت که قنات نام داشت. هخامنشیان همچنین برای کنترل جریان آب برای استفادهٔ انسان سدهای بزرگ بنا کردند. این سدها از خاک و سنگ ساخته میشدند و در زمانهای مشخصی از سال که بارش زیاد بود، آب را برای آبیاری ذخیره میکرد.[89]
منابع پژوهش دربارهٔ هخامنشیان
دربارهٔ دوره هخامنشیان سه گروه منبع کتبی که از نظر اعتبار، حجم و نحوه بیان بسیار متفاوت است، در دست است. این منابع عبارت است از: سنگ نبشتههای شاهان، گزارشهای کم و بیش مفصل نویسندگان یونانی و رومی و لوحهای بیشمار گلی با متنهای کوتاه و به ویژه لوحهای دیوانی تخت جمشید به زبان عیلامی.[90]
لوحهای گلی تخت جمشید
این الواح در حفاریهای خزانهٔ تخت جمشید کشف شدهاند و تعداد آنها به بیش از ۳۰ هزار لوح میرسد. اندازه هر یک از این الواح به اندازهٔ یک کف دست است و با روی آن به ایلامی نوشته شدهاست.[55][54][91]
علت سالم ماندن آنها را پخته شدن آنها بر اثر به آتش کشیدن تخت جمشید توسط اسکندر میدانند.[91][54]
این الواح اطلاعات دقیق و زیادی در مورد چگونگی زندگی مردم درآن زمان و نحوهٔ اداره امپراتوری هخامنشیان بدون واسطهٔ مورخان، به ویژه مورخان خارجی (تحریف در واقعیت) در اختیار میگذارد.[91]
این الوح بیان میکند که تمام افرادی که در ساخت تخت جمشید (پارسه) کار میکردند، علاوه بر حقوق عادلانه، بیمه هم بودند. زنان مانند مروان کار میکردند و حقوق میگرفتند. (در کارهایی مثل دوخت لباس، صیقل دادن نقش برجستهها و … .) زنانی که بچه به دنیا میآوردند علاوه بر مرخصی با حقوق مبلغی نیز به عنوان پاداش دریافت میکردند. فروشگاههایی وجود داشته که کارگران مایحتاج خود را از آنجا میخریدند.[54][91]نام حدود ۴۰۰ آبادی در این لوحها بیان شدهاست، دراین الواح پستهای مختلف وحتی نام صاحبان آنها وجود دارد.[55]
اطلاعات این الواح به قدری دقیق است که حتی مثلاً مشخص است در مسیر تخت جمشید تا شوش ۲۲ چاپارخانه با فاصلههای ۲۴ کیلومتری وجود داشتهاست.[55]
امروزه تنها تعداد کمی از این الواح در ایران (موزهٔ ایران باستان) نگهداری میشود و بخش اعظم آن در موزهٔ شرقشناسی دانشگاه شیکاگو آمریکا نگهداری میشود.
بخشهایی از این الواح:
به هردکامهٔ نجار که سرکردهٔ ۱۰۰ کارگر مصری است که در پارسه کار میکنند، ۳ کرشه و ۲/۵ شکل نقره داده شد … این مبلغ دستمزد کار برای مدت ۵ ماه است از سال سی و دوم پادشاهی داریوش.[54]
۵/۱ سکهٔ نقره برای نجاران و سنگتراشان، ۲/۵ سکهٔ نقره برای زرگران و یک پیمانه شربت برای هرکدام از ۷۴ کارگر سوری که در کاخ ستون دار کار میکردهاند.[91]
سالشمار استقلال و تابعیت مصر در دوران هخامنشیان
- در سال ۵۲۵ پیش از میلاد سپاه ایران تحت فرماندهی کمبوجیه دوم دومین شاه هخامنشی، سرزمین مصر را کاملاً ضمیمه قلمرو پادشاهی این دودمان کرد.[92]
- در سال ۴۸۵ پیش از میلاد خشایارشا شورش مصر را سرکوب کرد و برادرش هخامنش را به عنوان فرماندار ساتراپی مصر منصوب کرد.[92]
- در سال ۴۰۵ پیش از میلاد در دوران داریوش دوم مصر از خاک ایران جدا شد.[92]
اِ. مایر و به پیروی از او، بسیاری از پژوهشگران دیگر، معتقد بودند تمام سرزمین مصر از سال ۴۰۴ پیش از میلاد در کنترل شورشیان بودهاست. اما بعداً پاپیروسهای آرامی دیگری یافتند که نشان میداد پادگان «الفانتین» تا دسامبر ۴۰۱ پیش از میلاد به شاه ایران وفادار بودهاست. ایرانیان در ۴۰۲ تا ۴۰۱ پیش از میلاد کماکان «الفانتین» و به احتمال زیاد، بیشتر مصر بالا را در کنترل خود داشتهاند؛ زیرا پاپیروسهایی از این دوره یافتهاند که در سال سوم و چهارم پادشاهی اردشیر دوم تاریخگذاری شدهاست.[93]
- در سال ۳۴۲ پیش از میلاد در دوران اردشیر سوم مصر پس از شصت سال دوباره به تبعیت شاهنشاهی هخامنشی درآمد؛ هر چند دورهٔ دوم استیلای ایرانیان بر مصر، تنها ده سال دوام آورد.[94]
بستری برای تبادلات فرهنگی شرق و غرب
دربار هخامنشیان که صلح و رواداری را در گسترهٔ وسیعی از جهان متمدن آن روزگار استوار کرده بود همچون محملی پذیرای پیشهوران و دانشمندان از سراسر امپراتوری و عامل تبادل فرهنگ و اندیشه بهشمار میرفت.[95]
پول طلای هخامنشیان با نام دریک که رواج بسیاری داشت و از یونان تا هند اعتبار داشت باعث رشد تبادلات اقتصادی و در پی آن آشنایی بیشتر فرهنگهای دورافتاده با یکدیگر میشد.[96] در زمان داریوش بزرگ نخستین آبراهای که دریای مدیترانه را از طریق رود نیل به دریای سرخ پیوند میداد به نام کانال سوئز حفر شد. افزون بر کالاها، دانشها و فرهنگهای خاور و باختر سوار بر کشتیها به گوشهگوشهٔ سواحل امپراتوری راه مییافتند. یونانیان که دریانوردانی زبردست بودند با گذر از این آبراه از فلسفه و دانشهای غنی هند باستان بسیار بهره بردند.[97][98]
معرفی کلی شاهنشاهی هخامنشی
شناخت تمدن ایران دوران هخامنشیان که تأثیری بنیادین بر دورانهای پسین گذاردهاست، برای شناخت جامع فرهنگ ایران گریزناپذیر میباشد. از نظر نام و عنوان، این درست است که شاهنشاهی بزرگ ماد دورانی دراز پایید و سپس جای خود را به شاهنشاهی هخامنشی سپرد، ولی نکته بسیار مهم آنکه شاهنشاهی هخامنشی چیزی جز تداوم دولت و تمدن ماد نبود. همان خاندانها و همان مردم، روندی را که برگزیده بودند با پویایی و رشد بیشتر تداوم بخشیدند و در پهنهای بسیار پهناور، آن را تا پایه بزرگترین شاهنشاهی شناخته شده جهان، گسترش دادند.
فرمانروایی هخامنشیان – به خصوص در آغاز – موجب گسترش کشاورزی، تأمین بازرگانی و حتی تشویق پژوهشهای علمی و جغرافیایی نیز بودهاست. پایههای اخلاقی این شاهنشاهی نیز به ویژه در دورهٔ کسانی مانند کورش و داریوش بزرگ متضمن احترام به باورهای مردم پیرو و پشتیبانی از ناتوانان در برابر نیرومندان بودهاست، از دیدگاه تاریخی جالب توجهاست. بیانیه معروف کوروش در هنگام پیروزی بر بابل را، پژوهشگران یک نمونه از پایههای حقوق بشر در دوران باستان برشمردهاند.
هخامنشیان ۲۲۰ سال (۵۵۰ تا ۳۳۰ پیش از میلاد) بر بخش بزرگی از جهان شناختهشده آن روز از رود سند تا دانوب در اروپا و از آسیای میانه تا شمال خاوری آفریقا فرمان راندند. شاهنشاهی هخامنشی به دست اسکندر مقدونی برافتاد. امپراتوری بزرگ هخامنشیان که بنیانگذار آن کوروش بزرگ بود، در سازمان جهانی یونسکو به بزرگترین و اولین امپراتوری جهان طبق اسناد به ثبت رسیدهاست.
تبارنامه
هخامنش شاه پارس[*] ۷۰۵–۶۷۵ | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چیشپیش شاه پارس ۶۷۵–۶۴۰ | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کوروش یکم شاه پارس ۶۴۰–۶۰۰ | آریارمنه شاهزاده[*] | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کمبوجیه یکم شاه پارس ۶۰۰–۵۵۹ | اروکو | آرشام شاهزاده[*] | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کوروش بزرگ شاه ایران ۵۵۹–۵۳۰/۲۸ | ویشتاسپ شاهزاده[*] | فارناک یکم ساتراپ فریگیه دودمان فارناکیان | مگاباتس رهبر نظامی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آرتیستون شاهدخت | بردیا | کمبوجیه دوم شاه ایران ۵۳۰–۵۲۲ | آتوسا شاهدخت | داریوش بزرگ شاه ایران ۵۲۲–۴۸۶ | آرتافرنه ساتراپ لیدیه | اردوان مستشار | مگابازوس فرمانده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پارمیس | (از دختر گوبریا) آریابیگنه دریاسالار | (از آتوسا) ماسیشته ساتراپ باختر | (از آتوسا) خشایارشا شاه ایران ۴۸۵–۴۶۵ | (از آتوسا) هخامنش ساتراپ مصر | (از آرتیستون) ارتهزوستر ازدواج کرده با مردونیه | (از پارمیس) آریامرد | آرتافرنه دوم ساتراپ لیدیه | آرتیفیوس فرمانده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آرتاینته | اردشیر یکم شاه ایران ۴۶۵–۴۲۴ | داریوش ولیعهد | ویشتاسپ ساتراپ باختر | آرشام ساتراپ مصر | امیتیس ازدواج کرده با مگابیزوس | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
خشایارشای دوم شاه ایران ۴۲۴ | سغدیانه شاه ایران ۴۲۴–۴۲۳ | داریوش دوم شاه ایران ۴۲۳–۴۰۴ | آرسیتس ساتراپ فریگیه | پروشات شاهدخت | باگاپایوس شاهزاده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اردشیر دوم شاه ایران ۴۰۴–۳۵۸ | آمستریس شاهدخت | کوروش کوچک شاهزاده | اوستن شاهزاده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اردشیر سوم شاه ایران ۳۵۸–۳۳۸ | آریاسپ شاهزاده | رودروگون ازدواج کرده با یرواند یکم ساتراپ سوفن و میتین | آپاما ازدواج کرده با فارنابازوس دوم ساتراپ فریگیه | سیسیگامبیس شاهدخت | آرشام دوم شاهزاده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
داریوش سوم شاه ایران ۳۳۶–۳۳۰ | هوخشدره هخامنشی شاهزاده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اردشیر چهارم شاه ایران ۳۳۸–۳۳۶ | پروشات شاهدخت | اسکندر مقدونی پادشاه مقدونیه و ایران ۳۲۹–۳۲۳ | استاتیرا شاهدخت | دریپهتیس ازدواج کرده با هفستیون فرمانده | آماستریس ازدواج کرده با کراتروس فرمانده؛ دیونیسیوس حاکم هراکلیا؛ لوسیماخوس پادشاه تراکیه | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اشیاء و کتیبههای باستانی
- سنگنبشته بیستون
- کتیبه داریوش بزرگ در کاخ آپادانای شوش
- کتیبه سه زبانه خشایارشا در ترکیه
- نقش برجسته سه سرباز کماندار سپاه جاویدان
- نگاره نبرد ایسوس
- سردیس سنگی آتوسا
- تکوک شیر غران
- کاسه طلایی با حکاکی خط میخی
- سنگنگاره پیشکشآوران تخت جمشید
- ارابه طلایی چهار اسب
- بازوبند طلایی بز و پرنده هما
- منشور حقوق بشر کوروش
- سرستون گاو دوسر کاخ آپادانا شوش
- نقش برجسته آجری شیر کاخ آپادانا شوش
- تکوک طلایی بز کوهی هگمتانه
نگارخانه
- نمایی از بازماندههای تختجمشید
- بازماندههای عمارت
- دریک (سکهٔ) هخامنشی ۴۹۰ سال پیش از میلاد
- قطعات برشخوردهٔ زرین
- تندیس زرین
- اشیاء زرین و سیمین از گنجینهٔ آموی
- سفال هخامنشی
- ظرف ماهیشکل از جنس زر
- سینی سنگی از تخت جمشید
- سرستون به شکل گاو
- نشان پرچم کوروش بزرگ. یافت شده در تخت جمشید
- ریتون
- طرحی از پارسه
- سردیس شیر
- تندیس سگی به نظر از نژاد ماستیف
- مُهر استوانهای
- نقشبرجستههای تخت جمشید
- تالار آپادانا، سربازان مادی و پارسی
- نوروز زرتشتی
- نقشبرجستهٔ یک خنجر
- چند سرباز پارسی — تخت جمشید
- نشان پیکر بالدار حکاکی شده در تخت جمشید
- سکه زمان هخامنشی
- سنگ نوشتهای در زمان هخامنشی
جستارهای وابسته
پانویس
- Daryaee, edited by Touraj; A. Shapour Shahbazi (2012). The Oxford handbook of Iranian history. Oxford: Oxford University Press. p. 131. doi:10.1093/oxfordhb/9780199732159.001.0001. ISBN 978-0-19-973215-9. Retrieved 29 December 2016.
Although the Persians and Medes shared domination and others were placed in important positions, the Achaemenids did not – could not – provide a name for their multinational state. Nevertheless, they referred to it as Khshassa, "the Empire".
- یارشاطر, احسان (1993). تاریخ ایران (کمبریج), Volume 3. انتشارات دانشگاه کمبریج. p. 482. ISBN 978-0-521-20092-9.
از چهار اقامتگاهی که هردوت نام برده: — هگمتانه، پاسارگاد یا پارسه، شوش و بابل — آخرینشان [در عراق جای دارد] از دیگر پایتختها بیشتر مورد اهمیت بوده؛ زیرا زمستانی متعادل داشته (اگر بابِل، پایتخت ارزشمندی بهشمار نمیرفت؛ اداره کشور در هنگام زمستان، بایستی در سمت دشتها و در تابستان در کوهستانها میبود) و در میانه کشور، جای داشتهاست. در روزگار سلوکیان و اشکانیان جایگاه پایتختی میانرودان به بالاتر از بابل؛ نزدیک به دجله انتقال یافت، همچون سلوکیه و تیسفون. این جابهجایی، بیانگر آن بوده که بنیادهای نو و سپس بغداد از آجرهای بابل باستان، ساخته شدند؛ زیرا اندکی بعد، بغداد نیز در فرادست رودخانه از آجرهای شهرهای سلوکیه-تیسفون از ساسانیان ساخته شد.
- Harald Kittel; Juliane House; Brigitte Schultze; Juliane House; Brigitte Schultze (2007). Traduction: encyclopédie internationale de la recherche sur la traduction. Walter de Gruyter. pp. 1194–5. ISBN 978-3-11-017145-7.
- Greek and Iranian, E. Tucker, A History of Ancient Greek: From the Beginnings to Late Antiquity, ed. Anastasios-Phoivos Christidēs, Maria Arapopoulou, Maria Chritē, (Cambridge University Press, 2001), 780.
- Windfuhr, Gernot. "IRAN vii. NON-IRANIAN LANGUAGES (1) Overview – Encyclopaedia Iranica". www.iranicaonline.org. Encyclopedia Iranica. Retrieved 8 February 2017.
Elamite as one of the official languages of the Achaemenid court was still widely spoken in the southwest.
- Boiy, T. (2004). Late Achaemenid and Hellenistic Babylon. Peeters Publishers. p. 101. ISBN 978-90-429-1449-0.
- Turchin, Peter; Adams, Jonathan M.; Hall, Thomas D (December 2006). "East-West Orientation of Historical Empires". Journal of world-systems research. 12 (2): 223. ISSN 1076-156X. Retrieved 12 September 2016.
- Taagepera, Rein (1979). "Size and Duration of Empires: Growth-Decline Curves, 600 B.C. to 600 A.D". Social Science History. 3 (3/4): 121. doi:10.2307/1170959. JSTOR 1170959.
- Morris, Ian; Scheidel, Walter (2009). The Dynamics of Ancient Empires: State Power from Assyria to Byzantium. Oxford University Press. p. 77. ISBN 978-0-19-975834-0.
- Josef Wiesehöfer, Ancient Persia, (I.B. Tauris Ltd, 2007), 119.
- Snow، Dan. The History of Iran: Part 1 with Ali Ansari [تاریخ ایران بخش ۱] (پادکست) (به انگلیسی). historyhit. روی داده در ۴۰ دقیقه. دریافتشده در ۱۲ شهریور ۱۳۹۹.
- علیرضا شاهپور شهبازی (۱۳۸۴)، راهنمای مستند تخت جمشید، به کوشش بنیاد پژوهشی پارسه-پاسارگاد.، تهران: انتشارات سفیران و انتشارات فرهنگسرای میردشتی، ص. ۱۹، شابک ۹۶۴-۹۱۹۶۰-۶-۴
- Archailogische Mittelungen aus Iran, Vol.1, Karl Shefold,(Berlin 1968), P.54.
- Sacks, David; Murray, Oswyn; Brody, Lisa (2005). Encyclopedia of the Ancient Greek World. Infobase Publishing. p. 256. ISBN 978-0-8160-5722-1.
- Ulrich Wilcken (1967). Alexander the Great. W.W. Norton & Company. p. 146. ISBN 978-0-393-00381-9.
- Taagepera, Rein (1979). "Size and Duration of Empires: Growth-Decline Curves, 600 B.C. to 600 A.D". Social Science History. 3 (3/4): 123. doi:10.2307/1170959. JSTOR 1170959.
A superimposition of the maps of Achaemenid and Alexander's empires shows a 90% match, except that Alexander's realm never reached the peak size of the Achaemenid realm.
- Schmitt, Rüdiger (21 July 2011). "Achaemenid Dynasty". Encyclopædia Iranica. Archived from the original on 3 December 2015. Retrieved 4 March 2019.
- Margaret Christina Miller (2004). Athens and Persia in the Fifth Century BC: A Study in Cultural Receptivity. Cambridge University Press. p. 243. ISBN 978-0-521-60758-2.
- Vesta Sarkhosh Curtis; Sarah Stewart (2005). Birth of the Persian Empire. I.B.Tauris. p. 7. ISBN 978-1-84511-062-8.
- «Gershevitch,, Ilya; Bayne Fisher, William; A. Boyle, J. (1985). The Cambridge History of Iran. II (reissue, illustrated, reprint ed.). Cambridge University Press. p. 62. ISBN 978-0-521-20091-2. Retrieved 15 January 2009».
- هرودوت، تاریخ هرودوت، 160.
- هرودوت، تاریخ هرودوت، 160.
- بروسیوس، ایران باستان، 25.
- http://geacron.com/home-en/
- Babylonian Historcal Texts, Sidney Smith, (Lindon,1924), P.111.
- داندامایف، تاریخ سیاسی هخامنشیان، 76.
- Greek Oracles,H.W.Parke,London:Hutchinson ,1967.P.70
- The Persian Period, in Sardis from Perhistoric to Roman Times, W.E.Mierse, Cambridge:Harvard University ,1983. p.19.
- Ancient Literary Sources on Sardis, J.G.Pedley, Cambridge,1972.
- برای نام راستین ایرانی این ملکه و ریشهشناسی آن نگا. F. Altheim und R. Stiehl, Geschichte Mittelasiens im Altertum (Berlin, I970).pp. 127–8
- تاریخ ایران باستان (حسن پیرنیا) - شروین وکیلی (داریوش دادگر)
- یامااوچی، ایران و ادیان باستانی، 99.
- بروسیوس، ایران باستان، 35.
- http://geacron.com/home-en/
- http://geacron.com/home-en/
- http://geacron.com/home-en/
- Charles Dexter Cleveland (1861). A compendium of classical literature: comprising choice extracts translated from Greek and Roman writers, with biographical sketches. Biddle. p. 313.
- Abraham Valentine Williams Jackson (1906). Persia past and present. The Macmillan Company. p. 278.
- Charles Dexter Cleveland (1861). A compendium of classical literature: comprising choice extracts translated from Greek and Roman writers, with biographical sketches. Biddle. p. 313.
- Theodore Ayrault Dodge (1890). Alexander: a history of the origin and growth of the art of war from the earliest times to the battle of Ipsus, B.C. 301, with a detailed account of the campaigns of the great Macedonian. Houghton, Mifflin & Co. p. 438.
- William Smith (1887). A smaller history of Greece: from the earliest times to the Roman conquest. Harper & Brothers. p. 196.
- Pierre Briant; Amélie Kuhrt; Amélie Kuhrt (26 July 2010). Alexander the Great and His Empire: A Short Introduction. Princeton University Press. pp. 183–85. ISBN 978-0-691-14194-7.
- A.T. Olmstead, History of the Persian Empire, chapter XXI: "Overtaxation and Its Results", University of Chicago Press, 1948, pp. 289–301
- The Penguin Encyclopedia of Ancient Civilizations, ed. Arthur Cotterell, Penguin Books Ltd. , London, 1980, p. 154
- Will Durant, Our Oriental Heritage, Simon and Schuster, Inc. , New York, 1935, p. 363
- Charles Robinson Jr. , Ancient History, 2nd ed. , MacMillan Company, New York, 1967, pp. 328, 338
- Will Durant, Our Oriental Heritage, Simon and Schuster, Inc. , New York, 1935, p. 363
- Charles Robinson Jr. , Ancient History, 2nd ed. , MacMillan Company, New York, 1967, p. 391, 347
- Charles Robinson Jr. , Ancient History, 2nd ed. , MacMillan Company, New York, 1967, p. 351
- Peter Levi, The Greek World, Equinox Book-Andromeda, Oxford Ltd. , 1990, p. 182
- Will Durant, Our Oriental Heritage, Simon and Schuster, Inc. , New York, 1935, p. 382
- R.L. Fox, The Search For Alexander, Little Brown and Co. , Boston, 1980, pp. 121–22
- بیبیسی فارسی امپراتوری هخامنشی چگونه بر پهنه وسیعی از کره زمین دوام آورد؟ کتاب «واکاوی یک شاهنشاهی» با عنوان فرعی «گذر زمان در تاریخنگاری هخامنشیان، انتشارات مزدا، سال ۲۰۱۴
- کهندیار، جلد اول، نوشته بهنام محمد پناه.
- تخت جمشید از آغاز تا فرجام، نوشتهٔ محمد کاظم توانگر زمین.
- علیرضا اسدی. «اقتصاد در عصر هخامنشیان» (PDF). فصل نامه آموزش تاریخ. دریافتشده در ۱۵ آگوست ۲۰۱۴.
- رومن گیرشمن. ایران از آغاز تا اسلام. ترجمه محمد معین. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1386، چاپ هجدهم. ص 209
- اسدی، کورش و پانته آ شکوه عشق و عصمت، 225.
- اسدی، کورش و پانته آ شکوه عشق و عصمت، 226.
- علیرضا اسدی. ایجاد اقتصاد نوین تجاری در بین سه قاره، اقتصاد در عصر هخامنشیان. قسمت اول، هفته نامه نجوا. سال چهاردهم، شمارهٔ ۵۰۰، شنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۳، ص5
- علیرضا اسدی. «اقتصاد در عصر هخامنشیان» (PDF). فصل نامه آموزش تاریخ. دریافتشده در ۱۵ آگوست ۲۰۱۴.
- Stopler، Entrepreneurs and Empire، 151.
- Dubberstein، W.H (۱۹۳۹). «Comperative Prices in Later Babylonia». AJSL. ۵۶: ۲۰-۴۳.
- هینتس، داریوش و ایرانیان، 350.
- هینتس، داریوش و ایرانیان، 351.
- هینتس، داریوش و ایرانیان، 340.
- هینتس، داریوش و ایرانیان، 340.
- هینتس، داریوش و ایرانیان، 341.
- هینتس، داریوش و ایرانیان، 342.
- هینتس، داریوش و ایرانیان، 337.
- هینتس، داریوش و ایرانیان، 338.
- هینتس، داریوش و ایرانیان، 338.
- هینتس، داریوش و ایرانیان، 339.
- هینتس، داریوش و ایرانیان، 304.
- هینتس، داریوش و ایرانیان، 305.
- هینتس، داریوش و ایرانیان، 306.
- Posener، La premiere domination Parse en Egypte، 117-129.
- هینتس، داریوش و ایرانیان، 320.
- هینتس، داریوش و ایرانیان، 323.
- هینتس، یافتههای تازه از ایران باستان، 101.
- هینتس، داریوش و ایرانیان، 325.
- ابوذری، م. (١٣٨٠) آشنایی با میراث فرهنگی هنری ایران، تهران، سازمان پژوهش فرهنگی.
- هینتس، داریوش و ایرانیان، 402.
- هینتس، داریوش و ایرانیان، 406.
- هینتس، داریوش و ایرانیان، 408.
- هینتس، داریوش و ایرانیان، 313.
- هرودوت، تاریخ هرودوت، 365.
- هینتس، داریوش و ایرانیان، 314.
- امپراتوری پارس باستان، مایکل برگن-مترجم ایران نعمتی-ص۱۳۵شابک:۱-۱۲-۶۳۲۳-۶۰۰-۹۷۸
- از زبان داریوش، هاید ماری کخ-مترجم پرویز رجبی-ص۱۷شابک:۳-۴-۹۰۳۸۰-۹۶۴
- از کورش کبیر تا داریوش کبیر، نوشتهٔ بهنام محمد پناه.
- CHRONOLOGY OF IRANIAN HISTORY PART 1 iranicaonline.org
- داندمایف، تاریخ سیاسی هخامنشیان، 321.
- داندمایف، تاریخ سیاسی هخامنشیان، 352.
- علی سامی (۱۳۴۷). «دانشهای ایرانی در عهد باستان». هنر و مردم. ش. ۷۲. ص. ۵۸–۶۴. دریافتشده در ۱۲ اسفند ۱۳۹۳.
- محمدگلزارخان کیانی (۱۳۴۸). «هخامنشیان در پاکستان». هنر و مردم. ش. ۸۴. ص. ۸–۱۳. دریافتشده در ۱۲ اسفند ۱۳۹۳.
- عیسی بهنام (۱۳۴۷). «کوشش شاهنشاهان هخامنشی برای استقرار صلح وامنیت. آیا فکر ایجاد یک حکومت واحد جهانی برای اوّلینبارازایران سرچشمه گرفتهاست؟». هنر و مردم. ش. ۷۳. ص. ۲–۳. دریافتشده در ۱۲ اسفند ۱۳۹۳.
- ابوالفتح قهرمانی (۱۳۴۹). «سکّه، نشان قومیّت و آزادگی». هنر و مردم. ش. ۹۲. ص. ۲۱–۳۵. دریافتشده در ۱۲ اسفند ۱۳۹۳.
منابع
پروفسور دانشگاه کالیفرنیا
- The Persian Empire
- تاریخ شاهنشاهی هخامنشی - دکتر خنجی
- مرتضی راوندی: تاریخ اجتماعی ایران. (جلد ۱) - ۳۷۹–۵۲۷
- ریچارد ن. فرای، میراث ایران، ترجمه مسعود رجب نیا
- تاریخ تمدن ویل دورانت
- مشارکتکنندگان ویکیپدیا. «Empire Achaemenid Empire». در دانشنامهٔ ویکیپدیای انگلیسی، بازبینیشده در ۲ می۲۰۱۱.
- Livius.org on Achaemenids
- Persian History
- هینتس، والتر (۱۳۸۸). داریوش و ایرانیان. ترجمهٔ پرویز رجبی. تهران: نشر ماهی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۹۹۷۱-۲۰-۳ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: checksum (کمک). - هینتس، والتر (۱۳۸۷). یافتههای تازه از ایران باستان. ترجمهٔ پرویز رجبی. تهران: ققنوس. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۱۱-۶۳۸-۵.
- داندامایف، محمد. آ (۱۳۸۱). تاریخ سیاسی هخامنشیان. ترجمهٔ خشایار بهاری. تهران: نشر کارنگ. شابک ۹۶۴-۶۷۳۰-۵۲-۳.
- اسدی، علیرضا (۱۳۹۳)، کورش و پانته آ شکوه عشق و عصمت، ایلام: انتشارات جوهر حیات، شابک ۹۷۸-۶۰۰-۶۳۵۵-۷۴-۰
- هرودوت (۱۳۸۹). تاریخ هرودوت. ترجمهٔ مرتضی ثاقب فر. تهران: انتشارات اساطیر. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۳۱-۴۶۹-۲ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: checksum (کمک). - بروسیوس، ماریا (۱۳۸۸). ایران باستان. ترجمهٔ عیسی عبدی. تهران: نشر ماهی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۹۹۷۱-۴۹-۰.
- یامااوچی، ادوین ام (۱۳۹۰). ایران و ادیان باستانی. ترجمهٔ منوچهر پزشک. تهران: انتشارات ققنوس. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۱۱-۸۹۱-۴.
پیوند به بیرون
- قدیمیترین ویدئو گرفته شده از تخت جمشید و نقش رستم و طاق کسرا: قسمت اول در یوتیوب، قسمت دوم در یوتیوب
- پادشاهان هخامنشی و تاریخ دوره حکومتی ancienthistory.about.com (انگلیسی) based on Dynasties of the World, by John E. Morby; Oxford University Press, 2002.
- http://www.achemenet.com
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ شاهنشاهی هخامنشی موجود است. |