داریوش بزرگ

داریوش یکم (به پارسی باستان: )، یا داریوش بزرگ چهارمین شاهنشاه هخامنشی، پسر ویشتاسپ، همسر آتوسا و داماد کوروش بزرگ بود.

داریوش بزرگ
𐎭𐎠𐎼𐎹𐎺𐎢𐏁
شاه شاهان
شاه بزرگ
شاه پارس
شاه بابل
فرعون مصر
شاه کشورها
سنگ نگاره داریوش بزرگ بر فراز کوه بیستون[1]
چهارمین شاهنشاه هخامنشی
سلطنت۲۹ سپتامبر ۵۲۲ پ.م.
تا اکتبر ۴۸۶ پ.م.
(۳۶ سال)
تاج‌گذاریپاسارگاد
پیشینگئومات یا بردیا
جانشینخشایارشا
زاده۵۴۹ پ.م.
درگذشته۴۸۶ پ.م.
آرامگاه
همسران
فرزند(ان)
نام کامل
داریوش یکم هخامنشی
خاندانهخامنشیان
پدرویشتاسپ
مادرروزگونه
دین و مذهبمزدیسنا[2]

وی در سال ۵۲۲ پیش از میلاد، با کمک چندی از بزرگان هفت خانوادهٔ اشرافی پارسی با کشتن گئومات مغ بر تخت نشست. پس از آن به فرونشاندن شورش‌های درون‌مرزی پرداخت. فرمانروایی شاهنشاهی را استحکام بخشید و سرزمین‌هایی چند به شاهنشاهی افزود. آغاز ساخت پارسه (تخت جمشید) در زمان پادشاهی او بود.

از دیگر کارهای او حفر راه آبی بود که دریای سرخ را به رود نیل و از آن سو به دریای مدیترانه پیوند می‌داد. آرامگاه او در دل کوه رحمت در جایی به نام نقش رستم در مرودشت فارس (نزدیک شیراز) است. پس از جهانگیری کوروش بزرگ و کمبوجیه سراسر آسیا (آسیای کوچک) جزو قلمرو او محسوب می‌گردید.

نام

دآریَ وَئوش (D. ā. Ra. ya. va.u. Ša) که در کتیبه بیستون آمده نام داریوش سومین پادشاه سلسله هخامنشی است. این کلمه مرکب است از دو جزء «دآرَیَ» از ریشه «دارَ» یعنی داشتن و «واَ هـ اوُ» به معنی خوب که «هـ» طبق قاعده حذف شده و به اضافه «ش» علامت ضمیر مفرد مذکر در حالت فاعلی.[3]

داریوش در زبان لاتین «دَرَیوس»، زبان یونانی «داریوس» و در پارسی باستان «دارَیَوَهوش» تلفظ می‌شود. شکل این نام در زبان عیلامی «داریامائویس»، در زبان اکدی «داریاموس» و در زبان آرامی «دِرایس» و «دِرایوس» است و احتمال می‌رود نام یونانی دیگرش «داریائوس» باشد. این نام در زبان پارسی باستان به‌معنای «استوار نگهدارِ نیکویی» می‌باشد.[4]

داریوش که نام کامل آن «داریا وهومنه»(Darya- Vahumanah) بوده یعنی آن کس که پندار نیک را پشتیبانی می‌کند، کلمه زردشتی است و این اسم تقریباً منطبق می‌شود با یک عبارت از «گاثاها» (یسنا: 7-31).[5]

این نام در تحریر بابلی کتیبه بیستون به صورت [داریاموش] آمده‌است: من «داریاموش «(داریوش)، شاه، پسر «اوشْتاسْپَه» (ویشتاسپ)، «اَهَمَنیش» (هخامنشی)، شاه شاهان، پارسی، شاه «پَرسو» (پارس).

معادل نام داریوش در فارسی نو، دارا است. این نام، به ترتیب متحول گشته کلمات Dārāw از Dāryāw است که در نهایت از Dārayavau- فارسی باستان نشئت گرفته شده‌است. داراب، نام دو شاه خاندان اسطوره‌ای کیانی است.[6]

منابع برای تاریخ‌نگاری زندگانی داریوش بزرگ

یکی از دو لوح طلایی داریوش بزرگ به تاریخ ۵۱۰ پیش از میلاد مسیح. دو لوح نقره‌ای دیگر هم در دسترس است. سه لوح آن بطور قاچاق از ایران سرقت شد و در موزه‌های انگلستان نگهداری می‌شود. متن هر چهار لوح یکسان می‌باشد.
لوح کشف شده در قاب سنگی آپادانا؛ در زیر لوح سکه‌های طلایی و نقره‌ای بسیاری کشف شد.

متن لوح داریوش هخامنشی به شرح زیر است:

داریوش شاه بزرگ؛ شاهنشاه؛ شاه کشورها؛ پسر ویشتاسپ هخامنشی؛ این پادشاهی من است که از سکا و سغد تا کوش و سِند و لیدی گسترده‌است. این چیزی است که اهورامزدا، بزرگترینِ خدایان به من ارزانی داشته. باشد که اهورامزدا من و خاندان وفادارم را نگهدار باشد.[7]

چهار منبع اصلی برای زندگانی داریوش وجود دارد. اولی، کتیبه بیستون داریوش (DB) است. دومین سند، شامل بناهای یادبود و متون پرسپولیس، شوش و بابل و مصر است. منبع سوم روایت پررنگ و لعاب و با جزئیات هرودوت است. سند چهارم، گزارش‌های خلاصه نویسندگان کلاسیک و اشاراتی در عهدعتیق است.[8]

سالشمار پادشاهی تا مرگ

تخت بران در کتاب ژ شاردن (آمستردام ۱۷۳۵)

سال‌ها پیش از میلاد است.

بر تخت نشستن داریوش از دید پژوهشگران

نظریه بردیای دروغین

گزنفون و کتزیاس با هرودوت در موضوع کشته شدن بردیا به فرمان کمبوجیه هم داستان هستند.[10] کتزیاس اسم این مغ را سپنت‌دات یعنی دادهٔ مقدسات نوشته‌است که به زبان امروزی اسفندیار می‌شود.[11] گزنفون نوشته‌است این مغ با تسلطی که بر روی کمبوجیه داشت ذهن پادشاه را ضد برادرش مُشَوِب ساخت و پس از قتل بردیا خود به جای او ادعای پادشاهی کرد.[12]

در روایات داریوش هیچ اشاره‌ای به شباهت مغ با شاهزادهٔ واقعی بردیا نشده‌است و این داستان باید از مبالغات شاعرانهٔ معمول مورخان قدیم یونان سرچشمه گرفته باشد.[13] داریوش در سال ۵۲۲ پیش از میلاد گئومات (بردیای دروغین) را به قتل رساند.[14][15][16][17][18][19]

هفت هم قسم و کشتن مدعی تاج و تخت

هرودوت می‌گوید که[20] هفت تن از اشراف و نجبای پارس به نام‌های اتانس، آسپاتی نس، گبریاس(گوبریااینتافرنس، مگابیزوس(مهابیزهیدارنس و داریوش پسر ویشتاسپ (ویستاسب) بعد از اینکه متوجه شدند همگان فریب خورده‌اند، درصدد قتل مغ‌ها برآمدند، کتیبهٔ بیستون هم این اسامی را تأیید می‌کند، و تنها یک اسم از آن هفت تا با گفتهٔ هرودوت مغایر است، یعنی «آسپاتینس»، توضیح این که داریوش در کتیبهٔ بیستون اسامی هفت نفر مزبور را چنین برمی‌شمارد:ویندفرنه، اوتانه، گئوبرووه، ویدرنه، بگابوخشه(بغابوخشآردومانیش(اردومنیش) (و البته خود داریوش، که در آن زمان والی پارس بوده و در آنجا حضور داشته‌است) مسلم است که در این مسئله، باید گفتهٔ خود داریوش را صحیح بدانیم.

در سال ۵۲۱ پیش از میلاد داریوش بزرگ از خویشاوندان کوروش با یاری جمعی از نجیب‌زادگان پارسی، گئومات را کشت و به پادشاهی رسید.[9]

نظریهٔ قتل بردیای واقعی به‌دست داریوش

مُهر داریوش بزرگ سوار بر ارابه جنگی درحال شکار شیر با متن:
«منم داریوش شاه بزرگ»
(𐎠𐎭𐎶𐏐𐎭𐎠𐎼𐎹𐎺𐎢𐏁𐎴 𐏋, "adam Dārayavaʰuš xšāyaθiya")آدم دارایاوَهوش خشایائیا. موزه بیرتانیا.[21][22]

برخی از دانشمندان مدرن، برای نمونه آلبرت اومستد آشورشناس آمریکایی عقیده دارند مردی که بر کمبوجیه شورید بردیای واقعی و وارث حقیقی سلطنت بود که داریوش او را کشت، آنگاه او را گئومات نامید و داستان بردیای دروغین را اختراع کرد تا غصب سلطنت را موجه جلوه دهد. اومستد می‌نویسد، داریوش پس از پادشاهی در گزارش رسمی خود روی صخرهٔ بهستان، طوری وانمود و به جهان آگهی کرد که گویی وارث قانونی تاج و تخت است. هرودوت، کتزیاس و جانشینان یونانی آن‌ها آن را پذیرفتند ولی نشانه‌هایی هست که این داستان بسیار دور از حقیقت است.[23] بردیا دختری بنام پارمیس داشت که داریوش وقتی شاه شد با پارمیس ازدواج کرد تا به جایگاه خود، وجاهت قانونی ببخشد.[24]

شورش در استان‌ها

پس از پادشاهی داریوش، کلیه استان‌ها سر به شورش برداشتند که داریوش و یارانش طی ۱۹ نبرد، ۹ پادشاه را که با وی به منازعه برخاستند، سرکوب کرد. اولین طغیان در عیلام روی داد. در ماد هم یک مدعی که خود را از اخلاف هووخشتره می‌خواند، مدعی سلطنت ماد بود. در پارس یک مدعی دیگر خود را بردیا پسر کوروش خواند. این نکته که شورشیان همواره در یک زمان سر بر نمی‌داشتند و هدف مشترک یا پیوند اتحادی هم با یکدیگر نداشتند، عامل عمده‌ای بود که داریوش را در دفع شورش‌ها یاری کرد. طغیان بابل نیز کمتر از دیگر طغیان‌ها، موجب دغدغهٔ خاطر داریوش نبود. تمام این اغتشاش‌ها که در ارمنستان، ماد، کردستان، رخج، و مرو روی داد، با خشونت سرکوب شد و داریوش خشونت را در این مواقع همچون وسیله‌ای تلقی می‌کرد که می‌توانست از توسعه و تکرار نظایر این حوادث، جلوگیری کند.[25] در بند شانزدهم کتیبه بیستون دربارهٔ شورش پارت (خراسان) و گرگان چنین آمده‌است

پارت و گرگان بر من شوریدند و ویشتاسپ پدر من در پارت بود. پس از آن سپاه پارسی را از ری نزد ویشتاسپ فرستادم. وقتی که این سپاه به ویشتاسپ رسید، عازم جنگ دشمن شد. در محلی موسوم به ویش پااوزت در پارت با آنان جنگید. اهورامزدا مرا یاری کرد و به ارادهٔ او ویشتاسپ شورشیان را شکست داد. پس از آن مملکت مطیع من شد.[26]

کتیبه بیستون که گزارش این جنگ‌های تمام نشدنی است، نشان می‌دهد که توانایی او در تأمین نظم و امنیت شاهنشاهی، به بهای چه اندازه رنج و سعی مستمر و بی‌انقطاع، به دست آمده‌است. ساتراپ‌هایی که کوروش بعد از فتح و ضبط ولایات در هر قلمرو تازه‌ای گماشته بود، اکثراً درین ایام، خود رأی شده بودند و سپاه و تجهیزات هم در اختیار داشتند. با مرگ کمبوجیه و قتل کسی که بسیاری از مردم ولایات او را پسر کوروش، شناخته بودند، تعدی این حکام استقلال‌جوی، به ناخرسندی مردم انجامیده‌بود و مردم استان‌ها، بهانه برای شورش بدست می‌آوردند. داریوش مردی جهاندیده بود و با ازدواج با دختر کوروش و با تعدادی از دختران خانواده‌های بزرگ پارسی او را در موقعیتی قرار داده‌بود که نجبای پارسی و مادی هر یک بخاطر خویشاوندی نسبی یا سببی خویش، نسبت به این پادشاه نوخاسته که در حمایت و تبعیت از وی، هم‌پیمان هم شده بودند، وفادار و حتی علاقه‌مند بمانند.[27]

در تحریر بابلی کتیبه‌های بیستون دیده می‌شود، که داریوش پس از دستگیری فرورتیش، بینی و گوش و زبان وی را بریده و سپس او را به صلیب کشیده‌است. همچنین داریوش پس از دستگیری Citrantakhma، علاوه بر بریدن بینی و گوش وی، چشمانش را نیز درآورده است.[28]

تشکیلات داریوش بزرگ

کاخ تچر، کاخ اختصاصی داریوش
نقش‌برجستهٔ داریوش بزرگ در تخت جمشید.

بازگرداندن امنیت در تمام این نواحی شورش زده، طبعاً هم ضرورت ایجاد یک سازمان سامانمند اداری را به داریوش الهام کرد و هم وسایل و تجارب لازم را در اختیارش گذاشت.[29] داریوش اهتمام فراوانی از خود برای ساماندهی تشکیلات داخلی کشور به خرج داد به‌طوری‌که نظام تشکیلاتی که وی بنیان نهاد، مدت‌ها بعد با اندک تغییری، توسط سایر حکومت‌ها از جمله سلوکیه، ساسانیان و حتی اعراب دنبال گردید. داریوش فوق‌العاده مراقب بود که از طرف مأمورین دولتی تعدی به مردم نشود و با این مقصود همواره در ممالک ایران حرکت و از نزدیک به امور سرکشی می‌کرد. نجبا که از این مراقبت شاه دلخوش نبودند او را دوره‌گرد نامیدند ولیکن مورخین این سخریه را برای او بهترین تمجید می‌دانند.[30]

شاهشاهی هخامنشی در بزرگترین اندازه خود، در زمان داریوش بزرگ.

در زمان او یک دستگاه منظم اداری در کشور به وجود آمد که تمرکز امور را ممکن می‌ساخت و ظاهراً تا حدی نیز از نظام رایج در مصر که داریوش در جوانی و در ضمن اقامت سه سالهٔ خود در آنجا با آن آشنا شده بود، الهام می‌گرفت چون نجبا و اعیان پارسی و مادی که غالباً روحیهٔ نظامی داشتند، به کارهای دبیری تن درنمی‌دادند، این کار به دست اقوام تابع افتاد و اقوام عیلامی که درین امور سررشته را به دست گرفتند، زبان عیلامی را در قلمرو هخامنشیها زبان دیوانی و اداری کشور کردند.[31] داریوش در طول ۳۶ سال پادشاهی خود، اقداماتی به شرح ذیل انجام داد.

تقسیم قلمرو شاهنشاهی به چندین شهربانی

داریوش سرزمین‌های ایران را به چند قسمت تقسیم نموده، برای هر کدام یک شهربان گماشت. «شهربان» را به زبان پارسی هخامنشی (خِشَتَرَپاون) می‌گفتند و یونانیها، ساتراپ. تعداد بخش‌ها را بین بیست تا بیست و شش بخش ذکر کرده‌اند ولیکن تعداد ولایات در کتیبهٔ نقش رستم به سی ولایت می‌رسد. برای این که کارها همه در دست یک نفر نباشد، دو نفر از مرکز مأمور می‌شدند که یکی به فرماندهی قشون محلی منصوب بود و دیگری به اسم سردبیر که کارهای کشوری را اداره می‌کرد. سردبیر در واقع بازرس مرکز در استان‌ها بود و مقصود از تأسیس این شغل این بود که مرکز بداند احکامی که به شهربانی‌ها صادر می‌شود اجرا می‌گردد یا نه. بازرسانی که از مرکز برای دیدن اوضاع ایالات مأمور می‌شدند، لقب چشم و گوش دولت را داشتند.[32] درست است که این شهربان‌ها در حوزهٔ حکومت خویش مثل یک پادشاه دست نشانده، قدرت و شکوه داشتند اما در واقع تمام احوالشان تحت نظارت دقیق شاه و «چشم» و «گوش» او بود و این نکته کمتر به آن‌ها مجال می‌داد که ادعای استقلال یا فکر تجاوز از قانون پادشاه را در خاطر بگذرانند. این نظارت‌ها در عین حال هم دهقانان را از بهره‌کشی شهربان‌ها در امان نگه می‌داشت و هم به شهربان‌ها اجازه نمی‌داد تا با جمع‌آوری باج و مالیات‌های بی‌جا خزانهٔ خود را تقویت کنند و به فکر توسعهٔ قدرت خود بیفتند.[33]

ایجاد راه شاهی

از جمله اقدامات داریوش در این زمینه می‌توان به ایجاد راه شاهی که سارد پایتخت سابق لیدی، را به شوش (شهر باستانی) پایتخت هخامنشیان وصل می‌کرد. یک راه دیگر نیز بابل را به مصر مربوط می‌کرد.

ایجاد سپاه جاویدان

برای اینکه نیروی نظامی بقدر کفایت و با سرعت به جاهای لازم برسد، داریوش لشکری ترتیب داده بود که موسوم به لشکر جاویدان بود، زیرا هیچگاه از تعداد آن‌ها نمی‌کاست و فوراً جاهای خالی را پر می‌کرد. تعداد این لشکر ده هزار نفر بود.[34]

تنظیم مالیات‌ها

حجم خراج سالانه به ازای هر منطقه ، در شاهنشاهی هخامنشی.[35][36][37]

مورخین یونانی نوشته‌اند داریوش برای هر ایالتی مالیات نقدی و جنسی معین کرد. پلوتارک مورخ یونانی می‌نویسد «داریوش در صدد تحقیق برآمد تا معلوم نماید که مالیات تعیین شده، بر مردم گران است یا نه و چون جواب آمد که گران نیست و مردم می‌توانند بپردازند، باز مالیات‌ها را کم کرد تا تحمیلی بر مردم نشود.»

همچنین آمده‌است که در زمان داریوش مصر رفاهیت داشته ولیکن در سال‌های آخر سلطنت داریوش، در مصر بواسطهٔ مالیات‌های گزاف، زارعین مصری شورش کردند.[38]

ارتباط دادن دریای مدیترانه و دریای سرخ

وقتی داریوش در هند بود مشاهده کرد که بازرگانی مصر و شامات با هند از راه خشکی مشکل است و حمل و نقل گران تمام می‌شود این بود که امر کرد، که کانالی که امروزه به نام کانال سوئز معروف است و نخستین بار در سال ۶۰۹ پیش از میلاد ایجاد شده و در زمان داریوش پر شده بود، را پاک کرده و سیر کشتی‌ها را در این کانال، برقرار نمودند.[39] گویا داریوش در سر راه خود به مصر این آبراه ناتمام را دیده بود و دربارهٔ آن از مردم پرسشهایی کرده بود. در سنگ نوشته‌هایی که به خط هیروگلیف مصری به یادبود ساختن این کانال، در دست است، اشاراتی به این پرسش‌ها وجود دارد.[40] سه سنگ‌نوشته از داریوش در کانال سوئز کشف شده که مفصل‌ترین و مهم‌ترین آن‌ها ۱۲ سطر دارد و مشتمل است بر مدح اهورامزدا و معرفی داریوش و دستور حفر ترعهٔ سوئز. دو کتیبهٔ دیگر کوچک‌ترند و مشتمل بر معرفی داریوش هستند.[41]

«داریوش بزرگ، شاهنشاه بزرگ هخامنشی هنگامی که می‌خواست بخش‌های باختری و خاوری شاهنشاهی خود را با یک راه آبی به هم بپیوندد، باید به آشکار کردن (: کشف) راه‌های آبی ناشناخته دست می‌زد. از این روی به «اسکولاکس کاریایی» اهل کاریاندا، فرمان داد با چند کشتی جنگی پارسی سراسر کرانه‌های دریایی شاهنشاهی را شناسایی کند و در این‌باره گزارش دهد. اسکولاکس از شهر گنداره –در خاور افغانستان امروزی- سفر خود را آغاز کرد. او رود کابل را در مسیرش به سوی خاور تا پیوستن به سند راند و از آن پس بر روی سند، رو به جنوب، خود را به اقیانوس هند رساند. وی با رسیدن به اقیانوس هند، در حالی که به سوی باختر می‌راند، کرانه‌های خلیج فارس تا «بندر کاریایی» در بنیشو (در نزدیکی خرمشهر کنونی) را بررسی کرد. او پس از این، دلیرانه آغاز به دور زدن دریاییِ شبه جزیره عربستان کرد، تا پس از سی ماه به «سوئز» کنونی رسید. اسکولاکس گزارش‌های کار خود را پس از بازگشت از مصر به داریوش بزرگ داد. داریوش که پیوستن مصر و کرانه‌های باختری و خاوری دریای سرخ به هند و ایران را در سر می‌پروراند؛ به این اندیشه افتاد که رود نیل را با آبراه‌هایی به دریای سرخ بپیوندد. بنا به گزارش هرودت، پیش از داریوش، فرعون نِخو(۶۱۰–۵۹۵پ. م) و پادشاهان مصری پیش از او در اندیشهٔ پیوستن نیل به دریای سرخ بوده‌اند. اما چون در مسیر راه کوه‌های سنگی وجود داشت که کندن آن‌ها کار آسانی نبود و همچنین آبراهه از میان وادی خشکی می‌گذشت که در آن آب نبود، این کار به پایان نرسید. حتی به روزگار پادشاهی نِخو ۱۲۰ هزار مصری در کار کندن آبراهه کشته شدند.

نشان سلطنتی داریوش بزرگ به زبان مصری

پس از بررسی‌های گوناگون داریوش پی برد که باید ۸۴ کیلومتر دیگر کَنده شود تا آبراه‌هایی که فرمانروایان مصری ساخت آن را آغاز کرده و نتوانسته بودند آن را به پایان ببرند، به دریای سرخ برسد. از سوی دیگر برای مشکل آب آشامیدنی ناگزیر بود چاه‌های گوناگونی پدید بیاورد تا کارگران از تشنگی نمیرند؛ بنابراین داریوش که کار به پایان رساندن آبراهه را با یاری مهندسان ایرانی که از زمان‌های کهن در کار کندن آبراهه و کاریز و چاه و سدبندی مهارت داشتند آسان می‌پنداشت، فرمان داد تا کار دوباره آغاز شود و بر سر راه چاه‌هایی کنده شوند تا آب آشامیدنی برای کارگران بدست آید. سرانجام این کار بزرگ پس از ده سال به پایان رسید و در سال ۴۹۷ شاهنشاه با همهٔ درباریان خود از شوش به مصر رفت، تا نخستین آبراههٔ سوئز را گشایش کند. آبراههٔ نام برده شده مانند امروز از دریای مدیترانه آغاز نمی‌شد بلکه از رود نیل و کنار «بوباستیس» در شمال قاهره کنونی آغاز و پس از دور زدن دریاچهٔ بزرگ تلخ در باختر آبراههٔ امروزی به سمت جنوب می‌رفت تا برسد به سوئز و دریای سرخ. این کار بزرگ را داریوش با چهار سنگ نبشته در مسیر آبراهه جاودانه کرد و امروزه سه سنگ نبشتهٔ آن به دست ما رسیده‌است. بدین ترتیب طرح‌های بزرگ داریوش برای پیوستن مرزهای دو امپراتوری به سرانجام رسید؛ و ۲۴ یا ۳۲ کشتی پر از باج مصری به سوی ایران و خلیج فارس حرکت کرد. از این پس فراورده‌ها و کالاهای گوناگون خاور و باختر امپراتوری، افزون بر راه‌هایی که از خشکی می‌گذشت از طریق این راه جدید آبی به سراسر قلمرو پهناور هخامنشی می‌رسید و افزون بر سودهای اقتصادی فراوانی که به شاهنشاهی آن روزگار می‌رسید و یک تجارت جهانی بزرگ را برای نخستین بار در تاریخ باستان پدیدمی‌آورد؛ توانمندی شاه بزرگ را در اداره کردن، بر همهٔ سرزمین‌های شناخته شدهٔ آن روزگار استوارتر می‌ساخت. چرا که شاهنشاه می‌توانست با سرعت بیشتری نیروهای رزمی(:نظامی) خویش را به سراسر امپراتوری بفرستد. داریوش بزرگ افزون بر اینکه در طرح بزرگ خویش به پیروزی رسید، نقش مهمی را نیز در شناساندن راه‌های دریایی تازه برای جهانیان باز کرد. کردار وی از این راه نه تنها زمینه‌هایی را برای آشنایی فرهنگی مردمان آن روزگار پدیدآورد بلکه مردمان اروپا را نیز برای نخستین بار با هندیان آشنا کرد.»[42]

یکسان کردن واحد پول و واحد اندازه‌گیری

ارتباط اقتصادی دائم بین تمام ولایات، یک دستگاه واحد پول و یک نظام اوزان و مقادیر قابل تبدیل را، در سراسر کشور الزامی می‌نمود. سکه‌های طلایی که در این دوران، در تمام ایران رواج پیدا کرد، به سکه دریک موسوم بود. در تاریخ جهان، لیدیه نخستین مملکتی بود که سکه در آنجا زده شد ولی در تاریخ ایران، در زمان داریوش بود که نخستین سکهٔ متعلق به ایران به‌وجود آمد.

پارس‌ها به اوزان و مقادیر ایلامی‌ها نامی پارسی دادند و واحدهای تازه‌ای به آن افزودند. سپس داریوش آن‌ها را تبدیل به «معیارهای هخامنشی» کرد. از ادارهٔ اوزان و مقادیر داریوش چند وزنه از دیوریت سبز برجای مانده‌است. یک واحد وزن پارسی «کرشَه» که در واقع به معنای وزن بود. کرشَه به وزن ۸۳ و یک سوم گرم در سراسر فرمانروایی تا به مصر رواج داشت. کرشَه برابر با ده شِکِل (۸ و یک سوم گرم) بابلی بود. بزرگترین واحد، تالان، برابر با ۶۰ مینه یا پوند (۳۰٬۱ کیلوگرم) بود. اصطلاح پارسی آن برجای نمانده‌است.[43]

پارس‌ها برای اندازه‌گیری طول از ذراع ایلامی استفاده می‌کردند که به فارسی باستان اَرَشنیش (فارسی نو:اَرَش) خوانده می‌شد و با واژهٔ روسی Arshin هم خانواده است. فریدریش کرفتر این واحد اندازه‌گیری را بر پایهٔ اندازه‌های کاخ‌های تخت جمشید دقیقاً (۵۱٬۳۶) سانتی‌متر محاسبه کرده‌است. با این همه، پارس‌ها یک واحد اندازه‌گیری خودی نیز پدیدآوردند که آرش شاهی نامیده می‌شد و احتمالاً به داریوش بازمی‌گردد. آرش شاهی دو پا طول داشت، یعنی (۶۸٬۴۸) سانتی‌متر.[44]

پیمانه (کِیل) در زندگی اقتصادی شاهنشاهی هخامنشی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود، چون در آن روزگار بیشتر مواد خوراکی را به جای وزن کردن، اندازه می‌گرفتند. پیمانهٔ پایه، پیمانهٔ بسیار کهن بین‌النهرینی قَه بود، که تو-دانژَن (۰٬۹۷) لیتر محاسبه کرده‌است. واژهٔ فارسی باستان برای آن دَثویَه به معنی یک دهم بود. یعنی یک دهم پیمانهٔ ایرانی گریوَه (جریب) که معادل بار بین‌النهرینی و ایلامی بود؛ یعنی (۹٬۷) لیتر (ده قه). پیمانه‌ای که یونانیان ارتابه می‌نامند اختراعی پارسی است. در فارسی باستان به آن ردبهه می‌گویند که لفظا به معنای کشیده و راست است و منظور از آن یک کیل یهودی بوده‌است. ارتابه ۳۰ پیمانه بود، برابر با (۲۹٬۱) لیتر. در مصر این پیمانه با نام اِردَب یک قرن بعد هم بدون دگرگونی بر جای بود. پیمانهٔ پایل (۰٬۹۷) لیتری برای مایعات نیز به کار می‌رفت. ده پیمانه، یعنی(۰٬۹۷) لیتر، یک کوزه بود. پارس‌ها برای کوزه واژهٔ بازیش را به کار می‌بردند.[45]

بازسازی نیایشگاه‌ها

داریوش در سنگ‌نوشته بیستون از بازسازی نیایشگاه‌هایی که گئومات مغ ویران کرده بود، سخن می‌گوید. همچنین برای دلجویی از مصری‌ها که در زمان کمبوجیه نیایشگاه‌هایشان ویران شده بود، به معابد آن‌ها رفته و ادای احترام کرد و نیایشگاه تازه‌ای برای آمون ساخت که خرابه‌های آن، هنوز از مملکت‌داری داریوش حکایت می‌کند. کاهن بزرگ مصر را که به شوش تبعید شده بود، به مصر بازگرداند و او را بسیار احترام کرد. بواسطهٔ این اقدامات مصری‌ها از داریوش راضی شده و او را یکی از قانون‌گذاران بزرگ خود دانستند.[46]

تدوین قانون مصر

داریوش اول فرعون مصر در پرستشگاه هیبیس

دیودوروس پس از نام بردن از پنج تن از قانونگذاران مصر (منه وس و شاید منس؛ ساسوشی [ششی؟]؛ سسون خیسش [ششیغ]؛ بئکخوریس؛ و آماسیس) می‌افزاید: می‌گویند ششمین مردی که به تدوین قانون مصر پرداخت، داریوش پدر خشایارشا بود؛ زیرا او از بی قانونی سلف خود کمبوجیه، که در رفتار او با مقدسات مصر بروز یافته بود، خشمگین بود و بر آن شد تا زندگی توأم با فضیلت و احترام به خدایان در پیش گیرد.[47]

تأیید قاطع این موضوع در پاپیروس عامیانهٔ شمارهٔ ۲۱۵ کتابخانهٔ ملی پاریس یافت می‌شود. این متن در سدهٔ سوم پ. م نوشته شده‌است و در کنار متن، گزارشی از حکم داریوش در سال ۵۱۸ پ. م دیده می‌شود: «داریوش فرمان می‌دهد که خردمندان از میان سپاهیان و مردان مذهبی و دبیران گرد هم آیند و تمام قانون‌های مصری را که تا سال ۴۴ سلطنت آماسیس (سال ۵۲۶ پ. م) جاری بوده‌اند، به نوشته درآورند.»[48]

داریوش بزرگ در کتاب مقدس

داریوش همچنین در بازسازی معابد یهودیان که توسط بخت النصر ویران شده بود، به یهودیان یاری کرد. نام داریوش بزرگ در کتاب مقدس عهد عتیق، در ۲۵ آیه، ذکر شده‌است. در کتاب مقدس دربارهٔ ثبات و تزلزل ناپذیری قوانین ماد و پارس در کتاب دانیال و استر سخن رفته‌است. به رغم اشکالی که در صحت و قدمت اصل آن کتاب‌ها هست، باز روی هم رفته، اهمیتی که قانون در حفظ وحدت امپراتوری داریوش و اخلاف او داشته‌است، بیان می‌کند حتی افلاطون نیز نقش قانون‌های داریوش را در حفظ و ادارهٔ کشور وی نشان گوشزد کرده‌است.[49]

داریوش و حمایت از اخترشناسی در بابل

داریوش تنها یک امپراتوری لایق و مشوق تجارت نبود بلکه حامی سرسخت دانش، به ویژه در بابل به‌شمار می‌آمد. بابل پیش از تأسیس شاهنشاهی هخامنشی، سنتی دو هزار ساله در نجوم و ریاضیات داشت. دانش بابلی با دانش مصر و یونان رقابت می‌کرد و محاسبات محققان بابلی در نجوم به پایه‌گذاری ریاضیات پیشرفته کمک کرد. داریوش بزرگ به خوبی از توان علمی بابلی‌ها آگاه بود و دانشمندان بابلی را در دربار خود گردآورد تا به کار اصلاح تقویم و محاسبه سال نوی ایرانیان بپردازند که خود از یک جشن بسیار کهن بابلی به نام نیسان برگرفته شده بود. دانشمندان بابلی تا مدت‌ها پس از مرگ داریوش همچنان در دربار حضور داشتند. یکی از آن‌ها کیدینو است که در هنگام سلطنت اردشیر دوم به سال ۳۷۵ ق. م در دربار به سر می‌برد. محاسبات کیدینو چنان دقیق بود که با ساعت‌ها، تلسکوپ‌ها و حتی کامپیوترهای امروزی اختلاف بسیار اندکی دارد.[50]

سیاست دینی داریوش بزرگ

داریوش همه دین‌ها را به یک چشم می‌نگریست و از تعصب دینی رویگردان بود. در نتیجه، همه تابعانش از آزادی دینی برخوردار بودند. داریوش حتی دستور داد که هر ملتی، قوانین دینی و اخلاقی خود را گرد آورد و بنویسد، و بر مبنای سنن و قوانین خود رفتار کند. بدین سان هر جامعه مذهبی یا هر ملتی که به‌طور رسمی شناخته شده بود، قانون نامه‌ای تهیه کرد.[51]

لشکرکشی‌های داریوش بزرگ

علاقه‌ای که داریوش به نظم و انضباط اداری و تأمین امنیت، در سراسر قلمرو خویش داشت، طبعاً از وی مطالبه می‌کرد تا برای توسعهٔ روابط اقتصادی و سرعت بخشیدن در نقل و انتقال‌های محتمل نظامی، غیر از راه‌های زمینی، از راه‌های دریایی هم استفاده کند و همین اندیشه، سرانجام وی را در مدیترانه با اقوام یونانی درگیر کرد.

ضمیمه کردن سند و پنجاب

در سال ۵۱۲ پیش از میلاد، داریوش پس از برقرار کردن امنیت در ممالک تابعه، چند ولایت نیز به ایران ضمیمه کرد، یکی از آن‌ها پنجاب و دیگری سند است که هر دو در هند واقع هستند.[52] نام هند البته در کتیبهٔ بیستون در شمار ایالت‌های تابعه نیست و اینکه در کتیبهٔ پرسپولیس هست نشان می‌دهد که این ولایات جنوب شرقی بعد از جنگ‌های مربوط به دفع شورش‌ها می‌بایست به قلمرو داریوش درآمده باشد. مناطق تصرف شده بعدها با نام ساتراپ‌نشین هیندوش نامگذاری شدند. این منطقه گنجینه‌هایی بزرگ را به خزانهٔ ایرانیان سرازیر کرد؛ حدود ۳۶۰ تالنت خاک طلا در هر سال. داریوش به اسکولاکس دریانوردی کاریایی اهل کاریاندا مأموریت داد که در رود سند تا دهانه اش به اکتشاف بپردازد و سپس به سوی غرب به دریای سرخ برود. اسکولاکس و همراهانش سفر خود را از کاسپاتوروس، شاید جایی در نزدیکی آتوک جدید(۳۳ درجهٔ شمالی و ۷۲ درجهٔ شرقی) آغاز کردند. سفر اکتشافی او به‌طور غیرعادی دو سال و نیم به طول انجامید. مکس کری و اریک وارمینگتون حدس می‌زنند که علت دیرکرد او بادهای موسمی مخالف بوده‌اند.[53]

لشکرکشی به سرزمین سکاها

اقدام داریوش در لشکرکشی به سرزمین سکاهای اروپا، در این سال‌های توسعه و آرامش تا حدی غریب به نظر می‌آید. چندین نظریهٔ مختلف، دربارهٔ هدف و محرک داریوش از این لشکرکشی وجود دارد. شاید وی می‌خواسته‌است، آن‌ها را بخاطر حمله‌های مخربی که بارها به سرزمین ایران کرده بودند، تنبیه کند و برای همیشه خیال آن‌ها را از اقدام به آنگونه حمله‌ها منصرف نماید، این احتمالی است که از قول هرودوت نیز بر می‌آید.

در سرزمین سکاها داریوش به جای آنکه با مقاومت این طوایف مواجه شود با عقب‌نشینی آن‌ها روبرو شد. طی مدت دو ماه سپاه ایران در طول دشت‌های خلوت و بی‌پایان به دنبال دشمن سرگردان بودند و نتیجه‌ای که مطلوب داریوش از این لشکر کشی بود، بلافاصله حاصل نیامد. این لشکرکشی، هر چند خسارت‌های گران برای داریوش به بار آورد ولی هدف این لشکر کشی چندی بعد تحقق یافت، چرا که هم سکاها تا مدت‌ها اندیشهٔ تجاوز به مرزهای ایران را در خاطر راه ندادند و هم مراکز تجارت گندم و چوب یونان تحت نظارت ایران درآمد.[54]

داریوش هخامنشی در سال ۵۱۴ پ. م برای سرکوبی سکاهای جنوب روسیهٔ کنونی به اروپا لشکرکشی کرد. «آریارَمنه» ساتراپ «کاپادوکیه» به دستور داریوش تا شبه جزیره کریمه - در اوکراین امروزی - پیش راند و در این نواحی با سکاها درگیر شده و به قول کتزیاس حتی توانسته برادر شاه سکاها را نیز اسیر کند. پیش از داریوش هخامنشی، کوروش بزرگ و فرزندش کمبوجیه، بخش‌های گسترده‌ای از آسیا و آفریقا را به خاک ایران افزوده بودند و در آن زمان داریوش در صورت پیروزی می‌توانست نخستین فرمانروای سه قارهٔ آسیا، آفریقا و اروپا شود. آهنگ نظامی داریوش علیه سکاها، افزون بر رسمیت یافتن قدرت سیاسی و نظامی ایرانیان در بالکان، انگیزه‌های دیگری همچون گرفتن بخش‌های از یونان شمالی و کوتاه کردن دست سکاها از مرزهای شمالی و خاوری(:شرقی) ایران و سفر به سرزمین‌های ناشناخته را دربرداشت. سرانجام داریوش پس از دریافت گزارش‌های گوناگون، از شوش به‌سوی آسیای کوچک(:آسیای صغیر) به راه افتاد و تا «بسفر» پیش راند. «ماندروکِلِس» به سفارش شاهنشاه، پلی از کشتی بر روی بسفور زد. داریوش از کار معمار «ساموسی» سپاسگزاری کرد و به او پیشکش‌های گرانبهایی بخشید. به دستور «ماندروکلس» پرده‌ای از داریوش بزرگ کشیدند که او را تکیه زده بر تخت شاهی نشان می‌داد در حالی که سپاه او آمادهٔ گذشتن از پل بود. او پس از چندی این اثر را در شهر خود به معبد الاهه هِرا پیشکش کرد.

شاهنشاه دستور داد تا در کرانهٔ اروپایی بسفور دو سنگ ایستاده از مرمر سفید برپا کنند. یکی با نبشتهٔ پارسی باستان، ایلامی و بابلی و یکی هم با نبشته‌ای به یونانی. هرودوت گزارش می‌کند: «او در آن به نام همهٔ مردمانی که به همراه داشت اشاره کرده‌است؛ و او همهٔ مردمانی را که بر آن فرمان می‌راند به همراه داشت». داریوش به «ایونیایی‌ها» -مردمان خاوری مدیترانه- فرمان داد که با ناوگان‌های خود تا مَصَب رود دانوب پیش روند و در آن‌جا پلی بر روی رودخانه بزنند و خود با نیروی زمینی رو به آن سوی نهاد. داریوش در هیچ جایی از تراکیه با پایداری روبه‌رو نشد. در بلغارستان کنونی «گت‌ها» -گونه‌ای از مردمان بلغارستان- پایداری کردند، اما سپاه ایران این پایداری را درهم شکست. ایونیایی‌ها به فرمان «هیستیایوس‌ملطی» پلی از کشتی ساخته بودند؛ در بالای دلتای رود و در پایین مَصَب «پروث». داریوش به آن‌ها فرمان داد تا از پل نگهبانی کنند و دو ماه چشم به راه او بمانند و اگر او پس از دو ماه بازنگشت پل را برچینند و ناوگان به میهن بازگردد.

داریوش پیش‌بینی کرده بود که حتی اگر سکاها از نبرد رودررو پرهیز کنند باز هم می‌تواند در زمان گفته شده به دانوب بازگردد. همین‌گونه هم شد. سکاها از فن جنگی زمین سوخته استفاده کردند. آن‌ها از نبرد دوری می‌کردند، چراگاه‌ها را تباه کردند و به شیوهٔ جنگ و گریز به سپاه ایران تلفاتی وارد آوردند. با این وجود داریوش سراسر «بیسارابیا» را درنوردید، اما در «دنیٍستر» می‌بایست سفر خود را به پایان می‌برد. هیستیایوس‌ملطی آهنگ آن را داشت که پل روی دانوب را برچیند، که شاهنشاه درست پس از دو ماه بازگشت. گویا او به پیروزی‌هایی در این سفر دست یافته بوده که به او اجازه می‌داد در سنگ‌نبشته‌های سپسین(:بعدی) خود از «سکاهای آن‌سوی دریا» هم در میان مردمان زیر فرمان خود نام ببرد. داریوش بزرگ با رسیدن به «بیزانس» فرماندهی سپاه را به سردار خود مگابیز (بغ‌باد) داد و از او خواست تا بر دیگر بخش‌های «تراکیه» چیره شود و به سمت غرب پیشروی کند و به قول هرودوت بغ‌باد تا سواحل دریای آدریاتیک پیشرفت و بخش‌های وسیعی از جنوب اروپا تابع هخامنشیان شد. شاهنشاه زمستان را در سارد گذراند و در این‌جا برادر خود «آرتافرنس» را به ساتراپی «لودیا» گمارد. بغ‌باد نیز به پاس خدماتش به ساتراپی تراکیه و مقدونیه رسید.[55] به جای او اوتاتس، فاتح ساموس، به فرماندهی نیروهای ایرانی در کرانه‌های آسیای کوچک گمارده شد و او بر جزیره‌های بی‌شماری در دریای مدیترانه چیره شد، در ضمن این هجوم زمینه‌ساز پادشاهی بسفور شد که تابع هخامنشیان بود،[56] بنابراین باید گفت هجوم به سکاییه یک کردار بزرگ نظامی بود که جهان آن زمان چنین شکوهمندی شاهانه‌ای را به خود ندیده بود. همچنین نه پیش از آن زمان، هیچ سرداری توانسته بود آن مسافت دراز را از کرخه تا ولگا بپیماید و نه پس از آن در ذهن سرداران نظامی جهان توانست پدید آید. مدیریت و کاردانی داریوش شوندی(: دلیل) شد که پس از آن تا پایان روزگار هخامنشیان هرگز سکاها به مرزهای ایران نزدیک نشوند. در نتیجه داریوش با این امر نخستین فردی بود که توانست بر بخش‌های گسترده‌ای از قاره آسیا، آفریقا و اروپا فرمانروایی کند.[57][58]

جنگ با یونان

نخستین جنگ بین ایران و یونان در سال ۴۹۲ پیش از میلاد و محل نبرد ماراتن در سال ۴۹۰ پیش از میلاد. برای بهتر دیدن تصویر، بر روی آن کلیک کنید.

یونانی‌ها با آنکه با خطر اجتناب ناپذیر مواجه بودند، هنوز از تفرقه به اتحاد نمی‌گراییدند. در حقیقت رقابت دیرینه‌ای بین آتن و اسپارت وجود داشت. در این ایام آتن برخلاف اسپارت نسبت به ایران اظهار انقیاد یا وفاداری کرده بود، با این حال هنگامی که شورش‌هایی در شهرهای یونانی‌نشین به ویژه پیرامون دریای اژه، مرمر و قبرس آغاز شد، اسپارتها، حاضر به حمایت از شورشگران نشدند و این آتنی‌ها بودند که به شورشیان کمک کردند.

در سال ۴۹۶ پ.م شورشیان به همراهی آتنی‌ها شهر سارد (پایتخت سابق لیدیه) را آتش زدند اما تسخیر بر ارگ ممکن نشد و هنگام رسیدن نیروهای کمکی شورشگران از سارد عقب‌نشینی کردند، پس از این واقعه ارتش هخامنشی به فرماندهی ارته‌بان(اردوان) با همراهی فنیقی‌ها و یونانیان متحدشان به قبرس حمله کرده و همهٔ شهرهای آن را در مدت پنج ماه فتح کردند و آخرین شهر سولوی بود که بیشترین ایستادگی را از خود نشان داد و با تخریب دیوارهای بارویش فتح شد.[59] در همین احوال آرتافرن والی سارد ارتش دیگر پارس را به دو بخش تقسیم کرد، داور فرمانده گروه اول پس از فتح بخشی از هلسپونت به سمت کاریا حرکت کرده و مقاومت این نواحی را درهم شکست و همای سردار دوم به نواحی موسیا حرکت کرده و بدون مقاومت آنچنانی مناطق پروپونت، کیوس و بخش‌های باقی‌مانده هلسپونت را فتح کرد، وی در تروآ بیمار شد و درگذشت. پس از مرگ او، آرتافرن به هوتن مأموریت داد که شهرهای باقی‌مانده در ایونیه را بگشاید، او هم کلازومنای و کومه را فتح کرد.[60] در سال ۴۹۴ پ.م آخرین شورشیان که در میلتوس مقاوت می‌کردند، در جنگ لاده از پارسیان شکست خورده و مقر اصلی شورشیان پس از این شکست به سادگی گشوده شد.[61] یک سال پس از ختم شورش ایونیه سردار جوانی به نام مردونیه از هلسپونت گذشته و شورش‌های نواحی بین تراکیه تا تسالی را خواباند و تا زمان خشایارشا والی این نواحی بود. آرتافرن نیز همین سیاست را در نواحی اژه پیش گرفت و تا سال ۴۹۰ پ.م، ساموس، اوبه، کریستوس و کل جزایر کوکلاد مستعمره هخامنشیان شد. درست یک سال پس از حمله مردونیه به شمال یونان، داریوش پیکهایی به دولت‌شهرهای یونانی فرستاد و ایشان را به اطاعت فراخواند و نتیجه آن شد که بیشتر شهرهای یونانی و تمام جزیره‌های اژه برای شاه آب و خاک فرستادند و اظهار فرمانبرداری کردند.[62]

در سال ۴۹۱ ارتافرن، داد را برای برقراری نظم در نواحی جنوب شرقی یونان اعزام کرد. دکتر بدیع در کتابش به بی‌اهمیت بودن این عملیات اشاره می‌کند،[63] داد با ناوگانی متشکل از قوای فنیقی و ایونی به سمت یونان حرکت کرد و این با روش مرسوم پارسیان که همواره بر نیروی زمینی تأکید می‌کردند تفاوت داشت، ضمناً حمله با نیروی دریایی اهمیت بیشتر جزایر اطراف یونان را نشان می‌دهد به همین دلیل داد ابتدا ناکسوس و دلوس را تصرف می‌کند سپس به ارتریا لشکر کشید (که در حمله به شهر سارد حضور داشتند) و با محاصره شهر در شش[64] یا سه روز[65] آن را فتح کرد.

پس از فتح ارتریا داد با پیشنهاد هیپاس والی پیشین آتن به دشت ماراتون وارد شد که منجر به نبرد ماراتون شد، آتنی‌ها هم با ارتش خود و همراهی لشکری از پلاته در ماراتون حاضر شدند. دو لشکر هشت روز روی در روی هم بودند و هنوز سرداران آتن بین اعلام جنگ و اظهار انقیاد تردید داشتند. در شورای جنگی، میلیتیادس با حیلهٔ رأی یازدهم، یک سردار پیر را وارد تصمیم‌گیری کرد و در نهایت نبرد را تصویب کرد و خودش به عنوان فرمانده کل انتخاب شد. داد که از وعده‌های هیپاس (مبنی بر تسلیم شدن آتنی‌ها هنگام حضور او) ناامید شده بود تصمیم به بازگشت گرفت، در این هنگام یونانیان که بازگشت ارتش پارسیان به کشتیهایشان را دیدند شروع به حمله کرده و شش کشتی باری (هرودوت در کتاب خود کشتی‌ها را به اسم نئون بیان کرده که منظور کشتی باری است نه جنگی) را تصاحب کردند. میلیتیادس که پیروزی خود را بسیار بزرگ جلوه داده بود، ارتشی از آتنیان گرفته و به پاروس که مستعمرهٔ پارسیان بود حمله کرد و پس از ۲۶ روز محاصره و زخمی شدن خودش مجبور به بازگشت شد. کسانتیپوس او را به جرم فریب دادن آتنیان و تلف کردن نیروهایشان به دادگاه کشاند و میلیتیادس در این دادگاه به پرداخت ۵۰ تالان نقره محکوم شد. او مدتی بعد در اثر همان زخم جنگ پاروس - احتمالاً در زندان - درگذشت.[66]

میراث

کتیبه بیستون در نزدیکی کرمانشاه.

داریوش از پروژه‌های ساختمانی بزرگ در شوش، بابل، میترا (مصر) و پارسه (تخت جمشید) حمایت مالی می‌کرد. بناهای تاریخی گاهی با الفبا و زبان‌های پارسی باستان، ایلامی، بابلی و مصری هیروگلیف نوشته می‌شد. شمار بسیاری از کارگران و پیشه وران در این پروژه‌ها از تبارهای گوناگون بودند که سبب افزایش پیوندهای فرهنگی می‌شد. شاه بسیار به کشاورزی دلبستگی داشت. در نامه‌اش به گاداتس (شهربان آسیای کوچک) او نوشتار اوستایی را بازگو می‌کند: «زمین خوشحالترین را حس می‌کند… آنجا که بلال، میوه و چمنزار بروید». او همچنین قانون مصر و دیگر مناطق را سامان بخشید.[67]

داریوش برای فراهم آوردن نظم درست «این جهانی» از تحمل هچ سختی ای رویگردان نبود. او فرمانروایی بزرگش را تا دورافتاده‌ترین روستاها هم نظم و سامان بخشید. این نتیجهٔ دیوانی بود که حتی از دیدگاه امروزی هم بی‌همتا شمرده می‌شود.[68]

نه برف، نه باران، نه گرما، نه تاریکی شب نمی‌تواند این پیک‌ها را از انجام تند و تیز وظیفه‌شان بازدارد. سخن داریوش بزرگ هخامنشی به عنوان شعار خدمات پستی ایالات متحده آمریکا

[69]

تبار و خانواده

هخامنش
نیای بزرگ
چیش‌پیش
شاه انشان و پارس
آریارمنه
شاه پارس
کوروش یکم
شاه انشان
آرشامه
شاه پارس
کمبوجیه یکم
شاه انشان
ویشتاسپ
شاهزاده
کوروش بزرگ
شاه ایران
داریوش بزرگ
شاه ایران
کمبوجیه دوم
شاه ایران
فیدیما
شهبانو
بردیا
شاهزاده
آتوسا
شهبانو
خشایارشا یکم
شاه ایران

داریوش یکم پسر بزرگ ویشتاسپ (فرزند آرشام از نسل خاندان هخامنشی) و روزگونه بود. او سه برادر کوچکتر به نام‌های آرتانوس و آرتافرنس و ارتان داشت. الواح گلی تخت جمشید و گفته‌های هرودوت نشان می‌دهد در زمان به سلطنت رسیدن داریوش پدرش و پدربزرگش زنده بودند. داریوش پیش از به سلطنت رسیدن با دختر گبریاس به نام رته‌بامه ازدواج کرد و از او صاحب سه پسر بود. او پس از به سلطنت رسیدن با دختر بزرگ کوروش بزرگ، آتوسا که قبلاً با کمبوجیه دوم ازدواج کرده بود، وصلت کرد و از او صاحب چهار پسر و یک دختر شد. داریوش سپس با دختر کوچک کوروش بزرگ، آرتیستونه ازدواج کرد. البته داریوش در میا همسرانش تنها به آتوسا لقب شهبانو داد و او را بیشتر از همه دوست می‌داشت و به او قدرت و نفوذ فراوانی در درباره هخامنشی داد و پسر او خشایارشا را که چهارمین پسر داریوش بود به دلیل آن که اولین شاهزاده‌ای بود که بعد از به سلطنت رسیدنش به دنیا آمد هم‌چنین مادر او آتوسا از فره کوروش بزرگ بود، ولیعهد و جانشین خود قرار داد و او را نسبت به پسر بزرگتر خود آرته‌بازان که سلطنت را حق خود می‌دانست برتری داد.

درگذشت و آرامگاه

تصویر خطی از کتیبه داریوش در تخت جمشید (DPg) مجموعه اسلون ۵۲۳۲/۶۷–۶۸

داریوش در سال ۴۸۶ پیش از میلاد، پس از یک دورهٔ یک‌ماهه بیماری وفات یافت. مقبرهٔ او در دل کوه رحمت در مکانی به نام نقش رستم در مرودشت فارس، نزدیک شیراز است سر در آرامگاه داریوش همچون دیگر آرامگاه‌ها به شکل صلیبی بزرگ به بلندای ۲۲ متر و پهنای ۱۱ متر کنده شده‌است. در بخش بالایی نقش برجسته‌ای وجود دارد که در اصل نقاشی شده بوده‌است و شاه را در حالت ایستاده بر جایگاهی نشان می‌دهد که دو ردیف از نمایندگان سی قوم که هویتشان در کتیبه‌ای سه زبانه یاد شده‌است، آن را نگه داشته‌اند.[70] وصیت جالبی از زبان داریوش که آخرین آرزویش هم فقط آن بود، بر کتیبهٔ مزار او حک شده‌است.

اهورامزدا این کشور را از لشکر دشمن، از خشکسالی و از دروغ پاس دارد.[71]

سیارک داریوش ۷۲۱۰

به افتخار داریوش هخامنشی سیارک داریوش ۷۲۱۰ به نام وی نامگذاری شد.

نگارخانه

جستارهای وابسته

پانویس

  1. هاشمی، کتیبه بیستون:تاریخ هخامنشیان از زبان داریوش، ۷۲.
  2. Mary Boyce, Zoroastrians: Their Religious Beliefs and Practices, (Taylor & Francis, 1979), 54–55.
  3. طوسی، مراغی (۱۳۸۲). کتیبه بیستون. سیمرو.
  4. Shahbazi، ۴۰.
  5. هرتسفلد، ارنست (۱۳۵۴). تاریخ باستانی ایران بر بنیاد باستانشناسی. ترجمهٔ حکمت علی اصغر. تهران: انجمن آثار ملی. صص. ۷۸.
  6. AḤMAD TAFAŻŻOLĪ, "DĀRĀ" in Encyclopedia Iranica, Vol. VII, Fasc. 1, pp. 1-2, http://www.iranicaonline.org/articles/darab-1#i
  7. DPh inscription, also Photographs of one of the gold plaques
  8. Shapur Shahbazi، Darius I the Great، 41-50.
  9. CHRONOLOGY OF IRANIAN HISTORY PART 1 iranicaonline.org
  10. شهبازی، جهانداری داریوش بزرگ، ۴۰.
  11. پیرنیا، تاریخ باستانی ایران، ۱۰۴.
  12. هرودوت، تاریخ هرودوت، ۲۵۸.
  13. زرین‌کوب، تاریخ مردم ایران، پیش از اسلام، ۱۴۲.
  14. شهبازی، جهانداری داریوش بزرگ، ۴۰.
  15. پیرنیا، تاریخ باستانی ایران، ۱۰۲.
  16. زرین‌کوب، روزگاران ایران (گذشتهٔ باستانی ایران)، ۷۵.
  17. سرافراز، ماد-هخامنشی-اشکانی-ساسانی، ۱۶۰.
  18. کخ، از زبان داریوش، ۵.
  19. هرودوت، تاریخ هرودوت، ۲۲۲.
  20. هرودوتوس هالیکارناسوسی، تواریخ
  21. The Darius Seal.
  22. Darius' seal: photo - Livius.
  23. اومستد، تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ۱۴۶ تا ۱۴۹.
  24. "bardiya-son-of-cyrus". Encyclopædia Iranica. Retrieved 11 December 2012.
  25. زرین‌کوب، تاریخ مردم ایران، پیش از اسلام، ۱۴۴.
  26. حقیقت، تاریخ قومس، ۲۱.
  27. زرین‌کوب، تاریخ مردم ایران، پیش از اسلام، ۱۴۴.
  28. http://archive.org/stream/sculpturesinscri00brituoft#page/182/mode/2up
  29. زرین‌کوب، تاریخ مردم ایران، پیش از اسلام، ۱۴۶.
  30. پیرنیا، تاریخ باستانی ایران، ۱۲۷.
  31. ماری کخ، از زبان داریوش، ۱۵۲.
  32. پیرنیا، تاریخ باستانی ایران، ۱۰۹.
  33. زرین‌کوب، تاریخ مردم ایران، پیش از اسلام، ۱۵۱.
  34. پیرنیا، تاریخ باستانی ایران، ۱۱۱.
  35. Herodotus Book III, 89–95
  36. Archibald, Zosia; Davies, John K.; Gabrielsen, Vincent (2011). The Economies of Hellenistic Societies, Third to First Centuries BC. Oxford University Press. p. 404. ISBN 9780199587926.
  37. "INDIA RELATIONS: ACHAEMENID PERIOD – Encyclopaedia Iranica". iranicaonline.org.
  38. پیرنیا، تاریخ باستانی ایران، ۱۰۹.
  39. پیرنیا، تاریخ باستانی ایران، ۱۱۳.
  40. فره‌وشی، ایرانویج، ۱۳۲.
  41. آموزگار و تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ۲۶.
  42. مقاله آبراهه‌ای که تجارت در جهان باستان را شکوفا کرد، تارنمای امرداد، میثم اسدی، 31/03/1392
  43. هینتس، داریوش و ایرانیان، 340.
  44. هینتس، داریوش و ایرانیان، 341.
  45. هینتس، داریوش و ایرانیان، 341.
  46. پیرنیا، تاریخ باستانی ایران، ۱۰۸.
  47. یامااوچی، ایران و ادیان باستانی، 159.
  48. Rwich، The Codification of the Egyptin Laws by Darius and the Origin of the Domotic Choronicle، 180.
  49. زرین‌کوب، تاریخ مردم ایران، پیش از اسلام، ۱۵۰.
  50. سایه‌های صحرا-کاوه فرخ-ترجمه:شهربانوصارمی-ص۱۱۱
  51. شاپور شهبازی، جهانداری داریوش بزرک، 119.
  52. پیرنیا، تاریخ باستانی ایران، ۱۱۴.
  53. یامااوچی، ایران و ادیان باستانی، 163.
  54. زرین‌کوب، تاریخ مردم ایران، پیش از اسلام، ۱۵۳ تا ۱۵۶.
  55. هرودوت، کتاب هفتم، بند ۱۰۸
  56. سولیمریسکی، ۱۳۷۴
  57. اصغر محمودآبادی، دیپلماسی هخامنشی از ماراتن تا گرانیک.
  58. هینتس والتر، داریوش و ایرانیان تاریخ فرهنگ و تمدن هخامنشیان.
  59. هرودوت، کتاب پنجم، بندهای ۱۰۸–۱۱۵
  60. هرودوت، کتاب پنجم، بندهای ۱۱۶–۱۲۳
  61. هرودوت، کتاب ششم، بندهای ۱۲–۱۸
  62. هرودوت، کتاب ششم، بند ۴۹
  63. بدیع، ۱۳۸۳؛ جلد سوم: ۶۶
  64. هرودوت، کتاب ششم، بند ۱۰۱
  65. افلاطون، مکالمات: ۲۴۰
  66. هرودوت، کتاب ششم، بند ۱۳۶
  67. Shapur Shahbazi، Darius I the Great، 41-50.
  68. هینتس، داریوش و ایرانیان، 206.
  69. «Smithsonian National Postal Museum». دریافت‌شده در ۱۲ ژانویه ۲۰۱۹.
  70. ُSchmidt، Persepolis III: The Royal Tombs and Other Monuments.
  71. زرین‌کوب، تاریخ مردم ایران، پیش از اسلام، ۱۶۲.

منابع

  • اومستد، آلبرت (۱۳۸۸). تاریخ شاهنشاهی هخامنشی. ترجمهٔ محمد مقدم. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
  • پیرنیا، حسن (۱۳۶۲). تاریخ باستانی ایران. تهران: انتشارات دنیای کتاب.
  • فره‌وشی، بهرام (۱۳۶۸ایرانویچ، تهران: انتشارات دانشگاه‌تهران
  • تفضلی، احمد، و به کوشش آموزگار، ژاله (۱۳۷۶تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، تهران: انتشارات سخن، شابک ۹۶۴-۵۹۸۳-۱۴-۲
  • حقیقت، عبدالرفیع (۱۳۷۰تاریخ قومس، تهران: انتشارات کومش
  • سرافراز، علی‌اکبر؛ فیروزمندی، بهمن (۱۳۷۲). ماد-هخامنشی-اشکانی-ساسانی. تهران: انتشارات مارلیک.
  • شاپور شهبازی، علیرضا (۱۳۸۹). جهانداری داریوش بزرگ. تهران: انتشارات پارسه کهن.
  • زرین‌کوب، عبدالحسین (۱۳۶۴). تاریخ مردم ایران، پیش از اسلام. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر.
  • زرین‌کوب، عبدالحسین (۱۳۷۵). روزگاران ایران (گذشتهٔ باستانی ایران). تهران: انتشارات سخن.
  • رازی، عبدالله (۱۳۴۷تاریخ کامل ایران، تهران: شرکت نسبی حاج محمد حسین اقبال و شرکاء
  • راوندی، مرتضی (۱۳۵۴). تاریخ اجتماعی ایران، جلد اول. تهران: موسسهٔ انتشارات امیرکبیر.
  • هجوان، موسی (۱۳۴۰تاریخ اجتماعی ایران باستان، تهران: مؤلف
  • کخ، هاید ماری (۱۳۷۹). از زبان داریوش. ترجمهٔ پرویز رجبی. تهران: کارنگ.
  • نیبرگ، هنریک ساموئل (۱۳۵۹). دین‌های ایران باستان. ترجمهٔ سیف‌الدین نجم‌آبادی. تهران: مرکز ایرانی مطالعهٔ فرهنگ‌ها.
  • یامااوچی، ادوین. ام (۱۳۹۰). ایران و ادیان باستانی. ترجمهٔ منوچهر پزشک. تهران: انتشارات ققنوس. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۱۱-۸۹۱-۴.
  • هینتس، والتر (۱۳۸۸). داریوش و ایرانیان. ترجمهٔ پرویز رجبی. تهران: نشر ماهی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۹۹۷۱-۲۰-۳ مقدار |شابک= را بررسی کنید: checksum (کمک).
  • هرودوت (۱۳۵۶). تاریخ هرودوت. ترجمهٔ وحید مازندرانی. تهران: انتشارات فرهنگستان ادب و هنر ایران.
  • بریان، پی یر. تاریخ امپراتوری هخامنشیان.
  • از کوروش تا اسکندر. ترجمهٔ مهدی سمسار.
  • Greenfield, Jonas C (2007). "DARIUS". ENCYCLOPAEDIA JUDAICA. ۵ (2nd ed.). p. ۴۳۴–۴۳۵.
  • Shapur Shahbazi, A (1996). "DARIUS iii. Darius I the Great". Encyclopædia Iranica. ۷. New York: Columbia University.
  • Schmitt, Rudiger (1996). "DARIUS i. The Name". Encyclopædia Iranica. ۷. New York: Columbia University.
  • Schmitt, Rüdiger (2006). "IMMORTALS". Encyclopædia Iranica. XIII. p. ۲–۳. Retrieved October 21, 2013.
  • Reich، N.J (۱۹۳۳). «The Codification of the Egyptain Laws by Darius and the Origin of the Demotic Cheronicle». Mizraim. ص. ۱۸۰.

پیوند به بیرون

در ویکی‌انبار پرونده‌هایی دربارهٔ داریوش بزرگ موجود است.
متن مربوطه در ویکی‌نبشته: وصیت‌نامه داریوش یکم
مجموعه‌ای از گفتاوردهای مربوط به داریوش بزرگ در ویکی‌گفتاورد موجود است.

}}

داريوش بزرگ
𐎭𐎠𐎼𐎹𐎺𐎢𐏁
زادهٔ: ۵۴۹ پ.م. درگذشتهٔ: ۴۸۶ پ.م.
عنوان سلطنتی
پیشین:
گئومات
شاهنشاه ایران‌
۵۲۲ – ۴۸۶ پ.م.
پسین:
خشایارشا
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.