کمبوجیه دوم

کمبوجیه دوم (به پارسی باستان: ) (به یونانی باستان: Καμβύσης) (پادشاهی: ۵۳۰ تا ۵۲۲ پیش از میلاد) که گاهی در پارسی نوین با نام کامبیز یا کامبوزیا نیز شناخته می‌شود، دومین شاه دودمان هخامنشی و آغازکنندهٔ دودمان بیست و هفتم مصر و فرزند ارشد کوروش بزرگ و کاساندان است. مهم‌ترین اتفاق دوران فرمانروایی وی، فتح مصر بود. برخی از پژوهشگران معتقدند ریشهٔ نام کمبوجیه ایلامی است. در حالی که پژوهشگران دیگری آن را با قبیله‌های سانسکریت‌زبان موسوم به کمبوجه، که در شمال‌غرب هند زندگی می‌کنند، در پیوند می‌دانند و بر این باورند که کمبوجیه صورت وصفی نام این قبیله است.

کمبوجیه
شاه شاهان
شاه بزرگ
شاه پارس
شاه بابل
فرعون مصر
شاه سرزمین‌ها
کمبوجیه به عنوان فرعون مصر هنگام عبادت یک گاو آپیس مربوط به ۵۲۴ قبل از میلاد
دومین شاهنشاه هخامنشی
سلطنت۵۳۰–۵۲۲ پ.م.
(۸ سال)
تاج‌گذاری۵۳۰ پ.م.
پیشینکوروش بزرگ
جانشینگئومات
بردیا
فرعون مصر
سلطنت۵۲۵–۵۲۲ پ.م.
پیشینپسامتیخ سوم
جانشینگئومات
بردیا
درگذشتهژوئیهٔ ۵۲۲ پ.م. (۳۶ سال)
جایی در سوریهٔ امروزی
همسرانآتوسا[1]
رکسانا[2]
فیدیما[3]
فرزند(ان)مشخص نیست
نام کامل
کمبوجيه دوم هخامنشی
خاندانهخامنشیان
پدرکوروش بزرگ
مادرکاساندان
دین و مذهبمزدیسنا

کمبوجیه پیش از پادشاهی، در دوران فرمانروایی پدرش کوروش، عنوان «شاه بابل» را داشته و نایب‌السلطنه بوده‌است و پس از مرگ پدرش، جانشین وی شد. البته جانشینی در زمان هخامنشیان با پسر ارشد نبوده بلکه به خواست فرمانروا وابسته بود و او از میان فرزندانش یکی را به جانشینی برمی‌گزیند. هرچند انتصاب نخستین پسر معمول بود ولی قانون لازم‌الاجرایی نبود. او پس از به تخت‌نشینی، بیش از هر چیز وقت خود را صرف تهیهٔ مقدمات لشکرکشی به مصر کرد. سپاه او در ماه مه سال ۵۲۵ پیش از میلاد خود را به پلوزیوم رساند و با سپاه مصر درگیر شدند و سرانجام بر سپاه پسامتیخ سوم غلبه کرد. در ماه ژوئن سال ۵۲۵ پیش از میلاد، سپاه او با پیمودن درهٔ نیل از شمال به جنوب، سراسر مصر را تسخیر کرد.

کمبوجیه پس از فتح مصر، نظم و امنیت را برقرار کرد و سیاست تساهل دینی پدرش را در پیش گرفت. براساس قوانین سنتی مصر، او رسماً «فرعون مصر» لقب گرفت و خود را «شاه مصر علیا و مصر سفلی» و «از نسل خدایان هوروس، رع و اوزیریس» نامید. پس از پیروزی کمبوجیه در برابر مصر، وی تصمیم گرفت فتوحات خود را گسترش دهد و به سرزمین‌های ثروت‌مند دیگری همچون لیبی و کارتاژ لشکر بکشد. وی از تبس پنجاه هزار تن را به تصرف واحهٔ آمون فرستاد، اما سپاه وی پس از عبور از واحهٔ بزرگ در بیابان گم شد و هرگز خبری از آن نیامد.

در پاییز سال ۵۲۳ پیش از میلاد، خبرهای نگران‌کننده‌ای کمبوجیه را وادار به بازگشت از نوبه به‌سوی مصر کرد. سپاه وی نیل را تا کوروسکو طی کرد و سپس از راه بیابان عازم نوبه گردید، اما هنگامی که آن‌ها یک‌چهارم راه را پیمودند، آب و آذوقهٔ سپاه تمام شد و آن‌ها پس از دادن تلفات بسیار، ناگزیر به بازگشت شدند.

بنا به روایت هرودوت، بردیا به‌همراه کمبوجیه به مصر رفت ولی پس از مدتی بین آن‌ها اختلافاتی ایجاد شد و کمبوجیه دستور داد برادرش به ایران بازگردد و مخفیانه فرمان قتل او را صادر کرد که در بین راه توسط مأموران دولتی کشته شد. اما بنا بر سنگ‌نبشتهٔ داریوش در بیستون، کمبوجیه قبل از حرکت به‌سوی مصر، بردیا را به قتل رسانید. اما پژوهشگران معاصر در درستی قتل بردیا توسط کمبوجیه اتفاق نظر ندارند. کارل جولیوس بلوخ، آلبرت اومستد و برخی دیگر از تاریخ‌دان‌ها معقتدند مردی که بر کمبوجیه شورید، در واقع بردیای واقعی پسر کوروش بزرگ و وارث حقیقی سلطنت بود. داریوش بزرگ او را کشت، آنگاه او را گئومات نامید و داستان بردیای دروغین را اختراع کرد تا غصب سلطنت را موجه جلوه دهد.

هرودوت می‌گوید که ایرانیان به کمبوجیه «جبار» می‌گفتند زیرا او نیمه‌دیوانه، ستمگر و گستاخ بود؛ اما این ارزیابی، نشان‌دهندهٔ تبلیغات منفی ایرانیان و مصری‌ها در دوران پس از کمبوجیه است. مورخان یونانی گزارش می‌دهند که کمبوجیه، گاو آپیس را با خنجر زخمی‌کرد و این گاو چندی بعد بر اثر زخم خنجر کشته شد. اما در مطالعات تازه‌ای که براساس کاوش‌های باستان‌شناسی صورت گرفته، نتایج تازه‌ای دربارهٔ اتهامات مورخان به کمبوجیه را روشن می‌سازد؛ بر پایهٔ نوشته‌های رسمی درون مقبرهٔ گاوهای آپیس، مشخص شده که یک گاو در ششمین سال سلطنت کمبوجیه، زمانی که او به نوبه و اتیوپی رفته بود، بی‌آنکه در مصر باشد مرده بود. گاو بعدی هم در ماه اوت سال ۵۲۵ پیش از میلاد مُرده و در تابوتی از جنس سنگ گرانیت قرار گرفته و دفن شده‌است. این واقعه چهار سال پس از مرگ کمبوجیه روی می‌دهد.

بر پایهٔ سنگ‌نبشتهٔ بیستون و متون رسمی بابلی، کمبوجیه پس از ماه ژوئیه سال ۵۲۲ پیش از میلاد درگذشته‌است. بر اساس گفته‌های هرودوت، او در راه بازگشت به ایران، در سوریه بود که خبر برتخت‌نشینی گئومات را از جارچی دریافت کرد. داریوش بزرگ در سنگ‌نبشتهٔ بیستون می‌گوید او «به مرگ خود مُرد».

برخی از پژوهشگران عقیده دارند بنایی که «تخت رستم» نامیده می‌شود و در نزدیکی نقش رستم و در چهار کیلومتری شمال تخت جمشید قرار دارد، برای آرامگاه کمبوجیه در نظر گرفته شده بود ولی پس از مرگش ناتمام ماند. برخی دیگر نیز اعتقاد دارند ویرانهٔ سنگی «زندان سلیمان» در پاسارگاد آرامگاه کمبوجیه است. گروهی دیگر نیز آثار سنگی بین تخت جمشید و نقش رستم که به نام تخت گوهر معروف است را آرامگاه کمبوجیه دانسته‌اند.

منابع زندگانی کمبوجیه

هیچ کتیبه پارسی باستان، از دوران پادشاهی کمبوجیه یافت نشد، در حالی که نام او در متون بابلی و مصری آمده‌است.[4] به گفته محمود جعفری دهقی، یکی از چالش‌ها و مشکلات منابع تاریخ هخامنشی، عدم دسترسی به منابع مکتوب از مورخان معاصر شاهان هخامنشی است. در واقع، برخلاف امپراتوری‌های دیگر که دارای دبیر و وقایع‌نگار بودند، هخامنشیان فرمانی مبنی بر نگارش مشروح عملیات نظامی خود صادر نکرده‌اند یا حداقل اثری از آن مکتوبات برجای نمانده‌است. از سوی دیگر، پراکندگی اندک منابع موجود و گوناگونی و تنوع آن‌ها به اشکال و زبان‌های مختلف، بر این چالش‌ها و دشواری‌ها افزوده‌است.[5] از منظری دیگر، به نوشتهٔ آملی کورت مشکل نه کم‌تعداد بودن منابع بلکه ناهمخوان بودن آن‌هاست. مردمانی که تحت فرمان امپراتوری بودند، فرهنگ و سنت‌های مختلفی داشتند که این موضوع سبب می‌شود مورخان به منابع به‌شدت گوناگونی دسترسی داشته باشند.[6]

یکی از منابع مهم برای تاریخ‌نویسی تاریخ هخامنشیان، سنگ‌نوشته‌ها و الواح برجای‌مانده از این دوران است. نام کمبوجیه در استوانهٔ کوروش و در رویدادنامهٔ نبونعید، که منبعی بابلی است، به عنوان فرزند کوروش یاد شده‌است، که به سال ۵۳۸ پیش از میلاد مربوط می‌شود. وی در این سال شاه بابل بوده‌است.[7] این رویدادنامه حاوی گزارشی از کمبوجیه است که در مراسمی که برای او به مناسبت جشن سال نو در ۲۷ مارس سال ۵۳۸ پیش از میلاد برگزار شده بود، شرکت کرد (خط‌های ۲۴–۲۸). کمبوجیه در سال ۵۳۸ پیش از میلاد توسط پدرش به عنوان شاه بابل گماشته شد و تلاش کرد تا منصب خود را مشروع جلوه دهد، به گونه‌ای که فرمانروایی خود را از دستان خدای اعظم مردوک در معبدش در اساگیلا دریافت کرد.[8] در سنگ‌نبشتهٔ بیستون (۵۲۰ پ. م) نیز شرح کوتاهی دربارهٔ کمبوجیه آمده‌است.[9] به نوشته کورت، روایت داریوش از فرجام کار کمبوجیه و برآمدن وی، تبدیل به روایت رسمی امپراتوری شد و سپس مبنای روایت‌های دیگر مورخان نظیر مورخان یونانی و رومی قرار گرفت.[10]

در مورد کمبوجیه، منابع مصری با گفته‌های هرودوت ناسازگار است. زیرا منابع مصری نشان می‌دهند که مصریان، کمبوجیه را همچون فرعون جدیدی از دودمان بیست و هفتم مصر پذیرا شدند و او نیز به سنت‌های بومی و دینی مصری‌ها سپاس گذاشت.[11] اما هرودوت او را فردی ظالم و مبتلا به بیماری روانی پارانویا توصیف می‌کند. تصویر کمبوجیه در کتاب هرودوت، تصویر مهاجم بیگانهٔ سنگدلی است که علاقه یا حساسیتی نسبت به عقاید اجتماعی و مذهبی مصریان ندارد. این در حالی‌ست که متون مصری مربوط به آن روزگار، این تصویر را تأیید نمی‌کنند.[12] پس از آنکه هرودوت بعلت خصومت‌هایی که یونانی‌ها با بربرها و به ویژه پارس‌ها داشتند، کمبوجیه را به دیوانگی و کفر متهم نمود، مورخین دیگر از قبیل ژوستین و استرابون و دیودور سیسیلی نیز با او همصدا شدند.[13]

منابع یهودی و عبرانی نیز اغلب با تعصبات دینی آمیخته‌اند و در طی گذشت زمان، در متون ادبی توراتی، بسیاری از وقایع تاریخی عمداً جابجا شده‌اند؛ برای نمونه رویدادهای دوران کمبوجیه را به عهد پدرش کوروش نسبت داده‌اند.[14] در فصل چهارم کتاب عزرا (۴۸۰–۴۴۰ پ. م)، نام کمبوجیه در میان شاهان هخامنشی ذکر نشده‌است. برخی از پژوهشگران عقیده دارند که «اخشورش» (۴:۶) نام دیگری برای کمبوجیه است، چرا که یوسفوس فلاویوس (۳۷–۱۰۰ م) می‌گوید افتراهای کتاب عزرا مربوط به زمان کمبوجیه است.[15] یوسفوس با پیروی از منابع غیریهودی معتقد است در کتاب عزرا به اشتباه به جای کمبوجیه، از اردشیر یکم به عنوان پادشاه پیش از داریوش نام برده شده‌است و حوادث زمان کمبوجیه به وی و نیز کوروش منتسب شده‌است. وی به نامه سامری‌ها با کمبوجیه که منجر به دستور منع ساخت بنای جدید معبد سلیمان شد می‌پردازد.[16][17]

تردیدی نیست که روایت هرودوت حاوی مطالبی است که تبلیغات مصری را منعکس می‌کنند. برای مثال، هرودوت (فصل ۳، بخش ۲) کمبوجیه را پسر نیته‌تیس، شاهدخت مصری و کوروش معرفی می‌کند. این به معنی تبدیل شدن شاه پارسی به شاه مصری است و راهی برای پذیرفتنی کردن او برای مصریان است. روایت دیگر (فصل ۳، بخش ۲) اینکه ادعا می‌شود که نته‌نتیس مادر کمبوجیه و دختر آمازیس (فرعون پیشین) و نه دختر آمازیس (فرعون کنونی) است. از متن‌ها و روایات حفظ شده از داستان‌های عاشقانه قبطی دربارهٔ کمبوجیه پیدا است که آمازیس از سوی همه محافل مصری، شاهی مشروع و بر حق تلقی نمی‌شده و این نمایانگر آن است که در تاریخ هرودوت (فصل ۳، بخش ۲) منابع مصری هرودوت از دسته هواداران آپری‌یس بوده و برای او تبلیغ می‌کرده‌است. از قرار معلوم هرودوت از روایاتی که میان محافل ضد کمبوجیه رواج داشته‌اند، استفاده کرده‌است (فصل ۳ بخش ۱و۵و۱۵و ۳۰). در هر دوی این موارد، موضوع اصلی، جریحه دار کردن احساسات مذهبی مصریان توسط کمبوجیه است. منشأ دیدگاه دشمنانه آن است که مصریان آماده پذیرش این نظر شده بودند که کمبوجیه دیوانه و دشمن خدایان مصری بوده‌است. این به نوبه خود این امکان را مطرح می‌سازد که مصریان عملاً به نحوی رواج این روایت را تشویق می‌کرده‌اند.[18]

نام

کمبوجیه به هیروگلیف مصری


kmbwt
Kambut (کمبوت)
کمبوجیه به یونانیΚαμβύσης
کمبوجیه به خط میخی

نام کمبوجیه در زبان فارسی باستان Kambūǰiya، در زبان عیلامی Kanbuziya، در اکدی Kambuziya و در زبان آرامی «کنبوزی» خوانده می‌شد.[19] این نام در اسناد مصری و سغدی کنبوت و کمبوت و در یونانی Καμβύσης Kambysēs بوده‌است.[20] از مورخان دورهٔ اسلامی، ابوریحان بیرونی نام این شاه را «قُمب‌سوس» و «قُمبوزِس» و ابوالفرج بن عبری آن را «قُمباسوس بن کوروش» نوشته‌اند.[21]

براساس نظر برخی از دانش‌پژوهان، ریشهٔ این نام عیلامی است.[22] در حالی که پژوهشگران دیگری از جمله ارنست هرتسفلد، فریدریش فون اشپیگل و جیمز هوپ مولتن، آن را با قبیله‌های سانسکریت‌زبان موسوم به کمبوجه، که در شمال‌غرب هند زندگی می‌کنند، در پیوند می‌دانند و بر این باورند که «کمبوجیه» صورت وصفی نام این قبیله است.[23][24] اما ریچارد نلسون فرای این تفسیر را نادرست می‌داند و معتقد است که پیش‌تر نیز نام دو تن از هخامنشیان، کمبوجیه بوده‌است و گزارش‌های حضور کمبوجیه در شرق ایران هنوز تأیید نشده‌اند.[25]

اشپیگل همچنین معتقد است که کمبوجیه و کوروش نام دو قهرمان افسانه‌ای پیشاتاریخی هندوایرانیان بوده‌اند (پیش از جدایش میان ایرانیان و هندوآریایی‌ها) که سپس این دو قهرمان در دودمان پادشاهی هخامنشی به‌طور طبیعی تجدید حیات یافته‌اند و سپس چنین اظهار نظر می‌کند که اسطوره‌های مربوط به کوروش تا درجهٔ زیادی حاصل درهم‌آمیختگی میان داستان کوروش افسانه‌ای پیشاتاریخی و کوروش تاریخی است. جیمز هوپ مولتون نظریهٔ اشپیگل را دربارهٔ ریشه‌شناسی این دو نام بهترین تفسیر موجود می‌داند.[26]

در مقابل، آرنولد توینبی استدلال می‌کند که این دو نام فارسی از نام کوچ‌نشینان اوراسیایی کمبوجه و کورو – که در متن‌های سانسکریت از ایشان یادشده – گرفته شده‌است که بر طبق گفتهٔ او در عصر مهاجرت در سده‌های هشتم و هفتم پیش از میلاد به ایران هند وارد شده‌اند.[27] توینبی نتیجه می‌گیرد که فتح جهان به دست شاخهٔ بزرگ‌تر دودمان هخامنشی با دلاوری نیروی کمکی کوچ‌نشینان کامبوجه و کورو به دست آمد، از این رو برای یادبود این موضوع، شاخهٔ بزرگتر خاندان، همهٔ شاهزادگان بزرگ خود را از کوروش یکم به بعد یک‌سره کوروش و کمبوجیه نام‌گذاری نمود.[28]

تبار و خانواده

هخامنش
نیای بزرگ
چیش‌پیش
شاه انشان و پارس
آریارمنه
شاه پارس
کوروش یکم
شاه انشان
آرشامه
شاه پارس
کمبوجیه یکم
شاه انشان
ویشتاسپ
شاهزاده
کوروش بزرگ
شاه ایران
داریوش بزرگ
شاه ایران
کمبوجیه دوم
شاه ایران
بردیا
شاهزاده
آرتیستون
شاهدخت
رکسانا
شاهدخت
آتوسا
شاهدخت
پارمیدا
شاهدخت

هرودوت می‌گوید کمبوجیه فرزند ارشد کوروش بزرگ و کاساندان است. این در حالی است که کتزیاس گزارش داده، کمبوجیه فرزند کوروش و آمیتیس، دختر شاه ماد است که این روایت صحیح نیست. در سنگ‌نبشته بیستون آمده‌است که برادر کمبوجیه، بردیا نام داشته و هردوی آن‌ها «از یک پدر و مادر بودند.» در استوانهٔ کوروش نیز کوروش از مردوک می‌خواهد نه‌تنها خود او را، بلکه «پسرش» کمبوجیه را نیز مورد رحمت قرار دهد. به گفتهٔ هرودوت، کمبوجیه دارای سه زن بود که دو تن از آن‌ها خواهران او به نام‌های آتوسا و رکسانا بودند و دیگری، فیدیما دختر هوتن بود. کمبوجیه از هیچ‌کدام از زن‌هایش فرزندی نداشت.[29]

دوران ولیعهدی و اوایل حکومت

اندکی پس از آنکه بابل توسط کوروش بزرگ فتح شد، کمبوجیه نیز «شاه بابل» معرفی شد و عملاً به‌عنوان جانشین تعیین شده بود و کوروش، امور این مملکت را به او واگذار کرد.[30] فقط در اسنادی که مربوط به ماه‌های دوم تا یازدهم نخستین سال حکومت کوروش می‌شوند، یعنی بین آوریل تا دسامبر سال ۵۳۸ پیش از میلاد، کمبوجیه دارای عنوان «شاه بابل» است. پدر او عنوان «شاه سرزمین‌ها»، یعنی امپراتوری ایران را دارد. در رویدادنامهٔ نبونعید گزارش این انتصاب آمده‌است؛ کمبوجیه برای قانونی شدن انتصابش، در جشن سال نوی بابلی که در ۲۷ مارس سال ۵۳۸ پیش از میلاد برگزار شد، شرکت کرد و آیین مذهبی بابلی‌ها را به جا آورد؛ بنابراین کمبوجیه تنها ۹ ماه شاه بابل بود تا اینکه پدرش او را به دلایلی که بر ما معلوم نیست، از این منصب محروم کرد.[31] این در حالی‌ست که ادوین ماسائو یامائوچی معتقد است دلیل این امر، عدم همکاری بابلیان با کمبوجیه بوده‌است که باعث شد او از فرمانروایی بابل کنار گذاشته شود.[32]

از این گذشته، وی تنها شاه شهر بابل و برخی نواحی شمالی کشور بود. در حالی که کنترل نواحی مرکزی و جنوبی کشور، همچنان در دستان کوروش بود.[33] ولی کوروش پیش از لشکرکشی به شرق، دوباره کمبوجیه را به‌عنوان ولیعهد خود و شاه بابل انتخاب کرد.[34][35] برخی از پژوهشگران عقیده دارند که کمبوجیه پیش از حملهٔ پدرش به آسیای مرکزی و نبرد با ماساژتها، در سال ۵۳۸ پیش از میلاد، شاه بابل نبود، بلکه در سال ۵۳۰ پیش از میلاد به این سمت منصوب شد؛ ولی محمد داندامایف می‌گوید که این دیدگاه با اسناد تاریخی بابلی هماهنگ نیست زیرا در یکی از اسناد گفته می‌شود «نخستین سال سلطنت کوروش، شاه سرزمین‌ها، و کمبوجیه، شاه بابل» که بدون شک مشخص می‌کند سال ۵۳۸ پیش از میلاد، تاریخ درستی است.[36] باید توجه داشت که جانشینی در زمان هخامنشیان با پسر ارشد نبوده بلکه به خواست فرمانروا وابسته بود و او از میان فرزندانش یکی را به جانشینی برمی‌گزید. هرچند انتصاب نخستین پسر معمول بود ولی قانون لازم‌الاجرایی نبود.[37]

به نظر می‌رسد پس از جنگ کوروش در میان‌رودان و در دورهٔ کوتاهی که کمبوجیه شاه بابل بود، اغلب اوقاتش را در شهرهای بابل و سیپار گذرانده باشد. در برخی از اسناد حقوقی که در بین سال‌های ۵۳۶ و ۵۳۴ پیش از میلاد در سیپار یافت شده‌اند، به مباشر و کاتبان «ولیعهد کمبوجیه» اشاره می‌شود. در سال ۵۳۵ پیش از میلاد یکی از نمایندگان کمبوجیه، ۱ مین و ۲ شِکِل نقره از دارایی‌های «ولیعهد کمبوجیه» را به مردی که در بابل نگهبان اسب‌ها بوده وام می‌دهد.[38]

دو سند معتبر از نوشته‌های بابلی به‌دست‌آمده که مربوط به دورهٔ پادشاهی کوروش است. نخستین آن‌ها در نیپور پیدا شده و تاریخ آن سیزدهمین روز از ماه آبو در نهمین سال پادشاهی کوروش است که با ۲ مه ۵۳۰ پیش از میلاد برابر است. دومین سند در بورسیبا یافت شده و تاریخ بیست و سومین روز از همان سال را دارد که نام ماه آن نامشخص است و امضای آن نیز تاحدودی مخدوش است. با اندکی کوشش می‌توان امضای «اُلولُ» (Ulūlu) را خواند؛ اگر این خوانش درست باشد، تاریخ مترادف می‌بایست در ۱۲ سپتامبر ۵۳۰ پیش از میلاد باشد. ریچارد آنتونی پارکر و والدو دوبراشتاین این خوانش را به‌علت وجود متنی که از بابل به‌دست‌آمده و مربوط به روز دوازدهم اولولو در سالِ به تخت‌نشستن کمبوجیه به‌عنوان شاه بابل و شاه سرزمین‌ها (۳۱ اوت ۵۳۰ پیش از میلاد) می‌شود، رد کرده‌اند. آن‌ها نشانهٔ مورد مناقشه را در متن برسیپا به عنوان آبو خوانده‌اند که این متن مربوط به ۱۲ اوت ۵۳۰ پیش از میلاد می‌شود. این دیدگاه باید در پرتو متن دیگری که به تاریخ روز نوزدهم آراهسامنا در سال نهم کوروش، شاه سرزمین‌ها (۴ دسامبر ۵۳۰ پیش از میلاد) بازمی‌گردد، دوباره در نظر گرفته شود. این متن که در کیش کشف‌شده، تاریخی جدیدتر از پایان فرمانروایی انفرادی کوروش را نشان می‌دهد. از پایان سال ۵۳۰ پیش از میلاد، کوروش و کمبوجیه هر دو هم‌زمان عنوان شاه بابل، شاه سرزمین‌ها را به مدت دست کم سه ماه داشتند. به نظر می‌رسد که کوروش پیش از لشکرکشی به سوی ماساژت‌ها، کمبوجیه را در کنار خود به عنوان فرمانروا منصوب نمود، زیرا بنا بر نوشتهٔ هرودوت، کمبوجیه به نبرد با ماساژت‌ها پیوست ولی به‌عنوان جانشین تاج و تخت، دوباره به پارس بازگردانده شد، پیش از اینکه کوروش، در نبردی سرنوشت‌ساز کشته شود.[39]

پس از مرگ کوروش و آغاز پادشاهی کمبوجیه، قدرت پادشاه جدید را همه‌جا، بی‌درنگ به رسمیت شناختند و او را به عنوان پادشاهی جدید، قبول کردند.[40] به نظر می‌رسد که کمبوجیه، در دوران چهارسالهٔ پیش از حمله به مصر، علاوه بر تلاش برای ایجاد امنیت در مرزهای شرقی و تلاش برای گسترش مرزهای غربی از جمله فتح قبرس و تثبیت مرزهای پیشین و پیش‌بینی تدارکات لازم برای حملهٔ بزرگ نظامی علیه مصریان، بخشی از وقت خود را نیز صرف کارهای عمرانی و زیربنایی از جمله انتخاب مکانی مناسب و جدید برای ایجاد بناها و کاخ‌های جدید برای خود به سبک و طرح آثار جلگهٔ پاسارگاد نمود.[41]

کمبوجیه به صورت بک آدم معمولی ولی بی‌تجربه در تاریخ ۵۳۸ پ. م. در جشن سال نوی بابل با جامه ایلامی ظاهر گردید، خیلی زود توانست خود را با زندگی جدید وفق دهد و با زیردست‌هایش کنار بیاید.[42] کمبوجیه پس از مرگ پدرش کوشید که مرزهای شمال شرقی کشورش را علیه تاخت و تاز سکاها حفظ کند، امکان این مسئله وجود دارد ولی منابع گوناگون در این زمینه خاموش هستند. در هر حال کمبوجیه لشکرکشی‌های خود را پس از پنج سال سال آغاز کرد.[43]

فتح مصر

نقشهٔ مصر و مکان جنگ‌های کمبوجیه.

در خلال سال‌هایی که کمبوجیه با ماساگت‌ها درگیر بود، مصری‌ها که متوجه خطر روزافزون شده بودند، خود را برای جنگ آماده کردند. در تاریخ ۶۲۵ پ. م. پس از آنکه آسوری‌ها از مصر بیرون رانده شدند، تاج و تخت را پِسامِتیکوس اول تصاحب کرد و بدین ترتیب بنیان‌گذار بیست و ششمین دودمان سلطنتی آنجا شد.[44]

کمبوجیه در سال‌های پس از به تخت‌نشینی، بیش از هر چیز وقت خود را صرف تهیهٔ مقدمات لشکرکشی به مصر کرد، یعنی همان کاری که پدرش کوروش هم قصد آن را داشت و نکرد.[45][46] در سال ۵۲۵ پیش از میلاد، تدارک لازم برای لشکرکشی به مصر پایان یافت و پس از برگزاری جشن‌های نوروز، سپاه کمبوجیه با پشتیبانی و کمک رئیسان و شیوخ عرب نبطی در طی ده روز از صحرای سینا گذشت. رؤسای قبایل متعهد شدند که با قرار دادن هزاران شتر با مشک‌های آب در منازل مختلف سفر، آب آشامیدنی سپاهیان را تأمین کنند.[47] کشتی‌های جنگی هخامنشی نیز در طول ساحل دریای مدیترانه، این سپاهیان را که در خشکی راه می‌پیمودند، پشتیبانی می‌کردند.[48] این سپاه متشکل از اقوام گوناگونی بود، به‌طوری‌که بعدها اوجاهورسنت، دریاسالار ناوگان مصری، برداشت خود را چنین نوشت: «بیگانگانی از سرزمین‌های بیگانه همراه کمبوجیه بودند.» کمی پیش از این حمله، آماسیس دوم فرعون مصر پس از حکومتی طولانی درگذشته بود و سلطنت به پسرش پسامتیخ سوم رسیده بود.[49] ایرانیان در ماه مه سال ۵۲۵ پیش از میلاد خود را به پلوزیوم که دروازهٔ شمال شرقی مصر محسوب می‌شد رساندند و با سپاه مصر درگیر شدند و سرانجام سپاه کمبوجیه بر سپاه پسامتیخ غلبه کرد. شهر مقدس و کاهن‌نشین هلیوپولیس نیز در برابر کمبوجیه ایستادگی کرد ولی این مقاومت طولانی نبود و به‌زودی شکسته شد. فرعون پسامتیخ سوم به «کاخ سفید» خود در پایتخش ممفیس عقب‌نشینی کرد. کمبوجیه نماینده‌ای به سوی او فرستاد و وی را دعوت به تسلیم کرد اما مردم ممفیس این نماینده و ملوانان قایق او را کشتند. پس از این، شهر محاصره شد و پس از ده روز مقاومت، در ماه ژوئن سال ۵۲۵ پیش از میلاد، بدون هیچ قید و شرطی تسلیم شد و به این ترتیب، هخامنشیان با پیمودن درهٔ نیل از شمال به جنوب، سراسر مصر را تسخیر کردند.[50][51] لیبیایی‌های ساکن در غرب مصر، و نیز یونانی‌های دولت- شهر ساحلی «کیرِن» و شهر «بارکا» با فرستادن پیشکش، داوطلبانه به تبعیت کمبوجیه درآمدند.[52] کمبوجیه در ابتدا با پسامتیخ به ملاطفت رفتار کرد و او را به عنوان ساتراپ مصر منصوب کرد ولی پس از آنکه پسامتیخ علیهٔ او شورش کرد، به قتل رسید و به‌جای او یک فرماندهٔ ایرانی به‌نام آریاند، ساتراپ مصر شد.[53]

اقدامات کمبوجیه در مصر

مجسمهٔ اوجاهورسنت که در موزهٔ واتیکان نگهداری می‌شود.

کمبوجیه پس از حمله به مصر، نظم و امنیت را برقرار کرد، سیاست تساهل دینی پدرش را در پیش گرفت، نیروهای خود را از معابد اشغال‌شده فرا خواند و مسئولیت‌های اجرایی بیش‌تری به مصری‌ها، از جمله اوجاهورسنت سپرد و درآمدهای پیشین معبد الههٔ نیت در سائیس را مقرر کرد.[54][55] براساس قوانین سنتی شاهانهٔ مصری، او رسماً «فرعون مصر» لقب گرفت و خود را «شاه مصر علیا و مصر سفلی» و «از نسل خدایان هوروس، رع و اوزیریس» نامید.[56] این سیاست‌ها همانند کارهای پدرش در بابل بود و با هدف جبران گذشته و جذب مصری‌ها صورت گرفت ولی با شورش پسامتیخ سوم، به یکباره پایان یافت.[57]

نوشته‌های روی تندیس اوجاهورسنت که امروزه در موزهٔ واتیکان نگهداری می‌شود، نشان می‌دهد که سیاست کمبوجیه در مصر، دقیقاً پیرو سیاست پدرش کوروش در بابل بوده‌است.[58] کمبوجیه به اوجاهورسنت دستور داد که عناوین سلطنتی را برای او بیاورد تا خود را با فرعون‌های پیشین هم‌تراز کند. علاوه بر این، کمبوجیه می‌خواست خود را به عنوان وارث قانونی سلطنت مصر معرفی کند.[59] در تبلیغات حکومتی نیز چنین عنوان می‌شد که کمبوجیه، پسر کوروش و نیتتیس دختر فرعون آپریس است و بنابراین کمبوجیه از طرف مادر، مصری است.[60] دلیل حملهٔ او به مصر نیز، گرفتن انتقام پدربزرگش از فرعون آماسیس عنوان می‌شد که پیش‌تر غاصبانه سلطنت را از آپریس ستانده بود و اکنون کمبوجیه سلطنت بر مصر را که حق قانونی خاندانش بوده را پس می‌گیرد.[61] ظاهراً داستان ازدواج کوروش با دختر فرعون مصر بعدها توسط کاهنان مصری جعل شده تا فتح مصر را به یک نوادهٔ فرعون که به روایات آنان کمبوجیه باشد، نسبت دهند.[62] برخی از تاریخ‌نگاران یونانی ادعا می‌کنند که کمبوجیه پس از فتح مصر، مقبرهٔ آماسیس را ویران کرد و جسد مومیایی وی را سوزاند. این در حالی‌ست که تاکنون هیچگونه گزارش و مدرکی از منابع مصری، مبنی بر تعرض و تخریب معابد مصر توسط کمبوجیه بدست نیامده است.[63] اما در گروهی از الواح سلطنتی، نام آماسیس عمداً از سندها پاک شده‌است و اگر به درستی روایت‌های نویسندگان یونانی تکیه کنیم، احتمالاً این حذف القاب در دورهٔ پادشاهی کمبوجیه بوده‌است.[64]

فرعون آماسیس به معابد امتیازهای فراوانی اعطا کرده بود اما کمبوجیه با اقدامات اقتصادی، به مقابله با این کاهنان برخاست و این امتیازها را کاهش داد. او در ابتدا فقط ۳ معبد را مستثنی کرد. در پاپیروسی که کتابخانه ملی فرانسه وجود دارد، برخی از این تصمیمات ذکر شده‌اند: «از چارپایان کوچکی که وقف معابد خدایان بوده‌است، بعد از این فقط نیمی داده شود». در مورد پرندگان اهدایی دولت نیز آمده‌است: «دیگر به آن‌ها ندهید! کاهن‌ها باید خودشان غاز پرورش بدهند و آن‌ها را به خدایان‌شان تقدیم کنند». در این سند به مقدار زیادی غله، نان، هیزم، کتان، پاپیروس و… اشاره می‌کند که معابد از آن‌ها محروم شده‌اند. بزرگ‌ترین موردی که حذف می‌شود، نقره است؛ نقره‌ای به وزن ۱۴٬۶۰۸ کیلوگرم.[65] متون قانونی و اجرایی مصریان در سال اول سلطنت کمبوجیه در مصر نیز تأیید می‌کنند که غلبهٔ هخامنشیان بر این سرزمین باعث ضربه و خسارت اقتصادی به زندگی مردم مصر نشده‌است.[66] به گفتهٔ ادا برسیانی، این دوراندیشی کمبوجیه که تعهدات مالی دوران آمازیس را کاهش داد، باید به حق اقدامی اقتصادی دانست نه بی‌حرمتی یا تنفر از خدایان و عقاید مصریان؛ زیرا او به سه معبد اجازه داد تا مراسم کهن خود را ادامه دهند و پرستش را در معابد دیگر منع نکرد.[67] همچنین ممکن است که کمبوجیه در نظر داشته تا با لغو عواید دوران آماسیس، خاطرهٔ او را از بین ببرد که طبیعتاً، این فرمان تنفر شدیدی را در میان کاهنان مصری نسبت به کمبوجیه برانگیخت.[68]

به هر روی، با بررسی مدارک و اسناد مختلف می‌توان به این نکته پی برد که کمبوجیه ماهرانه از اعتقادات محلی استفاده کرد و خود را در قالب یک فرعون مشروع مصری درآورد.[69] متون مصری اشعاری دارند مبنی بر اینکه کمبوجیه سیاست سلسلهٔ بیست و ششمین، دودمان پیشین در مصر را کماکان ادامه داد و کوشید تا مردم مصر را به طرف خود بکشاند.[70]

لشکرکشی به کارتاژ و لیبی

نقاشی‌ای از سدهٔ نوزدهم میلادی دربارهٔ سپاه گمشده کمبوجیه.

پس از فتح مصر، کمبوجیه به فکر تسلط بر کل شمال آفریقا گردید. برای اجرای این نقشه‌ها، پارسی‌ها ناچار بودند که تسلط خود را بر بخش غربی مدیترانه، گسترش دهند؛ ولی خیلی زود، نقشه برای تسخیر کارتاژ اجباراً متوقف شد. چرا که فنیقی‌ها، شدیداً با آن مخالف بودند و از شرکت در جنگ علیه سازمانی که خود بنیان‌گذاری کرده بودند، خودداری ورزیدند. بدون ناوگان فنیقی‌ها، کمبوجیه نمی‌توانست برنامه‌های بزرگ دریایی خویش را به انجام رساند. به این ترتیب، تنها راه چاره‌ای که باقی‌مانده بود، تسخیر واحهٔ آمون در غرب مصر در صحرای لیبی و همچنین تسخیر سرزمین نوبیا (معادل سرزمین حبشه در تاریخ هرودوت یا کوش در کتیبه‌های هخامنشی) بود.[71]

طبق نوشته‌های هرودوت، سپاهیان ایرانی که به واحه آمون در لیبی رسیده بودند، در یک طوفان شن، مطلقاً از میان رفتند. اما مورخانی چون پراشک، اشمیت و برن در این گفته هرودوت شک دارند، آن‌ها بر این باورند که کمبوجیه لیبی را تسخیر کرد؛ و اگر عقیده این گروه صحیح باشد، می‌بایست نام لیبی در فهرست سرزمین‌های تصرف شده در کتیبه‌های بیستون هم می‌آمده و نه تنها در متون سالیان بعد آورده شود؛ بنابراین داندامایف فتح لیبی را به دوران سلطنت داریوش اول می‌داند.[72] در همین زمان، کمبوجیه با سپاه اصلی، برای گشودن نوبه از تب روانهٔ جنوب بود.[73] شاهنشاه برای تأمین امنیت تدارکات پشت جبهه، خود را به کرانهٔ غربی نیل، میان دومین و سومین تندآب رساند؛ این محل تدارکات تا قرن‌ها بعد هم، هنوز به «بازار کمبوجیه» معروف بود.[74] سرانجام، ایرانیان در جهت مخالف نیل خود را به شهر مقدس نپته در پای کوه خدایان بَرکَل رساندند و آن را فتح کردند. به این ترتیب، سراسر بخش شمالی سودان امروزی، ساتراپی هخامنشی شد. اشغال الفانتین در نزدیکی تندآب اول نیل، تسلط هخامنشیان بر نوبه را تضمین کرد.[75]

در پاییز سال ۵۲۳ پیش از میلاد، خبرهای نگران‌کننده‌ای کمبوجیه را وادار به بازگشت از نوبه به‌سوی مصر کرد. زیرا در همین هنگام رکسانا درگذشت و پسامتیخ به‌دلیل غیبت طولانی شاه و شایعاتی مبنی بر تلفات سپاه ایران، شورش کرد. شاهنشاه برای تعجیل در بازگشت، راهی را که درست از میان کویر بی‌آب نوبه می‌گذشت انتخاب کرد و چون آب و آذوقهٔ سپاه کافی نبود، پیش از رسیدن به مقصد، دچار قحطی گردید و پس از دادن تلفات زیاد، به تب رسید.[76] البته برخی این قحطی و تلفات سپاه را در هنگام حرکت به سوی نوبه می‌دانند و معتقدند که سپاه وی نیل را تا کوروسکو طی کرد و سپس از راه بیابان عازم نوبه گردید، اما هنگامی که آن‌ها یک‌چهارم راه را پیمودند، آب و آذوقهٔ سپاه تمام شد و آن‌ها پس از دادن تلفات بسیار، ناگزیر به بازگشت شدند.[77][78] به هر حال، کمبوجیه پس از بازگشت به تب، شورش پسامتیخ را به‌گونه‌ای خونین سرکوب کرد و او را به دار آویخت. استرابون می‌نویسد: «هنگامی که در سال ۲۴ میلادی تب را دیدم، بسیاری از معابد این شهر ویران بود، می‌گویند این ویرانی کار کمبوجیه بوده‌است». اما والتر هینتس معتقد است داوری دراین‌باره که کمبوجیه واقعاً معابد مصری را ویران کرده‌است، دشوار است.[79]

گاو آپیس

بخشی از تابوت گاو آپیسی که در زمان کمبوجیه مُرده بود.

به گفته هرودوت، کمبوجیه تا فتح مصر رفتار معتدلی در پیش گرفته بود: «حتی رحم آورده» و فرمان قتل پسر پسامتیک را لغو کرده بود. اما به چشم همین مورخ، فرمان لشکرکشی به سرزمین اِتیوپیان را در حالت «جنون، چون مردی بی‌بهره از عقل سلیم» صادر کرده بود. در بازگشت به ممفیس، جنون بر روح او کاملاً مستولی شد و به خدایان، مذاهب، معابد و کاهنان مصری خشم گرفت، گویی آن‌ها را مسئول شکست خود می‌داند.[80] هرودوت به خصوص بر قتل گاو مقدس آپیس و خدام آن تأکید کرده، و گفته‌است که کمبوجیه پنداشت که جشن‌هایی که به افتخار آپیس برپا شده‌است، برای استقبال از شکست او در لشکرکشی اتیوپیایی (نوبیایی) است:

کمبوجیه به عمال خود فرمان داد کاهنان را تازیانه زنند و مصریانی را که سرگرم برگذاری جشن بودند، از میان بردارند. به این ترتیب جشن‌های مردم پایان گرفت و کاهنان کیفر دیدند. آپیس، که از ران زخم برداشته بود، درد می‌کشید و در پرستشگاه خود می‌نالید. وقتی آپیس بر اثر این جراحت جان سپرد، کاهنان جسدش را محرمانه دفن کردند. کمی پس از آن، بنابر گفته مصریان، به سبب ارتکاب این جنایت، جنون بر کمبوجیه، که پیش از آن نیز از عقل سلیم بی‌بهره بود، مستولی شد.[81]

«جنون جنایت‌بار» کمبوجیه ادامه می‌یابد و ضررش متوجه پارسیان والامقام، برادرش بردیا، خواهر-همسرش و کرسوس لیدیایی می‌شود. هرودوت اتهام‌های سنگینی به شاه وارد می‌کند و می‌نویسد که قبور قدیم را باز کرد و اجساد را تفتیش نمود… حتی به پرستشگاه هفایستوس (پتاح) رفت و پیکره او را مسخره کرد. هرودوت در اینجا نتیجه می‌گیرد که: پس از این وقایع، برایم از هر نظر مسلم است که کمبوجیه در چنگ جنون وحشتناکی گرفتار آمده بود. وگرنه اشیاء مقدس و تقدس یافته بر اثر رسم و عادت را مسخره نمی‌کرد.[82]

پس از هرودوت مضمون جنون و اعمال کفرآمیز کمبوجیه را تمام نویسندگان دوران باستان تکرار کرده‌اند. حتی پرستینوس نوشته‌است که کمبوجیه که از اعمال مذهبی مصریان حیرت‌زده شده بود، معبد آپیس و خدایان دیگر را منهدم کرد. استرابون همان توضیحات را برای توجیه تخریب معابد هلیوپولیس و طیوه، ارائه داده‌است.[83]

بسیاری از پژوهشگران، در مطالعات تازه‌ای که براساس کاوش‌های باستان‌شناسی، از جمله کاوش‌هایی در سراپیوم ممفیس، مدفن گاوهای آپیس انجام شده‌است، به نتایج تازه‌ای دربارهٔ اتهامات مورخان به کمبوجیه دست یافته‌اند و معتقدند تصویری که هرودوت از کمبوجیه ارائه داده کاملاً نادرست است.[84] بر پایهٔ نوشته‌های رسمی درون مقبرهٔ گاوهای آپیس، مشخص شده که یک گاو در ششمین سال سلطنت کمبوجیه مُرده بود. این در حالی‌ست که در این زمان، کمبوجیه به نوبه و اتیوپی رفته بود و در مصر نبود.[85] گاو بعدی هم در ماه اوت سال ۵۲۵ پیش از میلاد مُرده و در تابوتی از جنس سنگ گرانیت قرار گرفته و دفن شده‌است. این واقعه چهار سال پس از مرگ کمبوجیه و در چهارمین سال سلطنت داریوش اول روی می‌دهد.[86][87]

در کنار مقبرهٔ گاو آپیسی که در دوران کمبوجیه مُرده است، کتیبه‌ای به بلندای ۶۶ سانتیمتر و پهنای ۴۴ سانتیمتر وجود دارد که نشان می‌دهد به دستور کمبوجیه مراسم خاکسپاری با تشریفات ویژه‌ای انجام‌شده و تابوت گرانبهایی را نیز برای آپیس هدیه داده‌است. متن کتیبه چنین است:[88]

«در سال ششم، سومین ماه از فصل شمسو، روز دهم در دوران پادشاهی شاهنشاه دو مصر بالا و پایین و ازبس، پروردگار بزرگ رع که او را زندگی جاودانی باد. خداوند آپیس با آرامشی تمام به سوی باختر زیبایش [آرامگاهش] راهنمایی شد؛ و او را در گورستان و در جایی که فرعون برای او ساخته بود، جای دادند. پس از انجام همهٔ مراسم که برای مومیایی کردن آن لازم بود، جامه‌ای گرانبها بر او پوشانیدند و همهٔ آرایش‌ها و گوهرهای گرانبهایش را با وی در آرامگاه جاودانیش جای دادند. این‌ها همه به همان روش انجام شد که فرعون کمبوجیه که جاویدان باد، فرموده بودند.»

بر سنگ تابوت هم نوشته شده:

«مظهر هوروس، پروردگار آفتاب درخشان، شاهنشاه دو مصر بالا و پایین، پسر پروردگار بزرگ رع کمبوجیه که جاودانی باد. این ساختمان بزرگ را از سنگ گرانیت برای آرامگاه آپیس ازیریس برپا داشت، و این تابوت از سوی او [کمبوجیه] که فرعون دو مصر بالا و پایین و پسر پروردگار بزرگ رع است، پیشکش شد. بهره‌مندی از همهٔ خواسته‌ها، زندگی جاودانی و بخت خوب، تندرستی، و شادی فراوان او را باد که پادشاه دو مصر بالایی و پایینی است.»

در سمت چپ کتیبهٔ مذکور، کمبوجیه دیده می‌شود که در برابر آپیس زانو زده و بالای سرش نام و عنوان‌های «نماد هوروس، پروردگار آفتاب درخشان، فرعون مصر بالا و پایین. پروردگار رع، کمبوجیه خداوندگار مهربان و سرور دو کشور» را نوشته‌اند.[89]

به هر حال داستان هرودوت را نمی‌توان در پوند اوجاهورسنه دانست که بنابر آن، حضور کمبوجیه در سائیس علت دیگری داشته و آن، پرستش الههٔ نه ایث بوده‌است. داستان هرودوت را آشکارا بعدها کاهن‌های مصری و برای بدنام کردن کمبوجیه بافته‌اند. تنها می‌توان گفت پس از سرکوب قیام مصر، چند معبد غارت شده که دلیل آن هم، نه خصومت کمبوجیه با عقاید مصری‌ها، که روی برتافتن ایشان از تابعیت شاه هخامنشی بوده‌است.[90] بنابراین با دلیل می‌توانیم باور کنیم که کمبوجیه نیز مانند سلف و خلف خویش، کوروش بزرگ و داریوش بزرگ، کوشید تا از سیاست کلی ایرانیان بر پایهٔ مسامحه و سازگاری پیروی کند.[91]

واقعهٔ بردیا

بنا به روایت هرودوت، بردیا به‌همراه کمبوجیه به مصر رفت ولی پس از مدتی بین آن‌ها اختلافاتی ایجاد شد و کمبوجیه دستور داد برادرش به ایران بازگردد و مخفیانه فرمان قتل او را صادر کرد که در بین راه توسط مأموران دولتی کشته شد. اما بنا بر سنگ‌نبشتهٔ داریوش در بیستون، کمبوجیه قبل از حرکت به‌سوی مصر، بردیا را به قتل رسانید.[92] هرودوت می‌گوید، بردیا پس از فتح مصر در این کشور بود و کمبوجیه بخاطر رشک بر او فرمان داد تا او به ایران برگردد. پس از رفتن او، کمبوجیه بیمناک بود و ترس از این داشت که بردیا او را بکشد و خود بر تخت بنشیند. او به پرکساسپ فرمان داد تا به پارس برود و بردیا را به‌طور پنهانی بکشد. پرکساسپ نیز چنین کرد و بنا بر گفتهٔ برخی، بردیا را در شکارگاهی کشت و برخی دیگر نیز می‌گویند که او را در دریای اریتره در آب غرق کرد.[93] پس از کشتن بردیا، جز چند تن از مردم، کسی از راز کشتن او باخبر نبود؛ از جملهٔ آنان پیشکار کمبوجیه بود که کاخ شاهی را در دست داشت. این مرد برادری داشت که به بردیا شباهت بسیاری داشت. او طرحی اندیشید و به برادر خود گفت که تو باید به‌نام پسر کوروش بر تخت شاهی بنشینی. بردیای دروغین بر تخت نشست و دو برادر به سراسر کشور و از جمله به مصر، پیک و پیغام فرستادند که از این پس باید فرمانبردار بردیا پسر کوروش بود نه کمبوجیه. کمبوجیه اندکی بعد از این واقعه و پس از اعتراف به کشتن بردیا در نزد بزرگان پارس که در بستر مرگ او حضور داشتند، پس از هفت سال و پنج ماه شاهی درگذشت. بزرگان پارس حرف کمبوجیه را باور نکردند و گمان کردند که او چنین گفته‌است تا آن‌ها را به ستیزه با بردیا برانگیزد. پرکساسپ نیز که با مرگ کمبوجیه خود را در امان نمی‌دید کشتن بردیا را انکار می‌کرد. بدین ترتیب بردیای دروغین با مرگ کمبوجیه بی‌رقیب شد. او مالیات سه سال را به مردم کشورهای شاهنشاهی بخشید و نیز آنان را از خدمت جنگی معاف ساخت.[94]

اما برخی از پژوهشگران معاصر در درستی قتل بردیا توسط کمبوجیه اتفاق نظر ندارند و برخی همچون وینکلر، رست، کارل جولیوس بلوخ، آلبرت اومستد و دیگران، معقتدند مردی که بر کمبوجیه شورید، در واقع بردیای واقعی پسر کوروش بزرگ و وارث حقیقی سلطنت بود. داریوش بزرگ او را کشت، آنگاه او را گئومات نامید و داستان بردیای دروغین را اختراع کرد تا غصب سلطنت را موجه جلوه دهد.[95] آلبرت اومستد می‌گوید، آرشام پدربزرگ داریوش، تنها یک شاه کوچک محلی بود، و پسرش ویشتاسب فرماندار پارت و گرگان بود. با این حال اگر جانشینی بر اساس پیوندهای خونی و خانوادگی باشد، پدربزرگ و پدر داریوش هنوز زنده بودند و بر او پیشی داشتند.[96] داریوش فقط از راه یک شاخهٔ فرعی با خاندان شاهنشاهی بستگی داشت و هیچ دلیلی نیست که باور کنیم او را پس از شاه وارث تاج و تخت می‌دانستند.[97] طرفداران این نظریه همچنین می‌گویند که هرودوت و اسناد بابلی کسی را که بر کمبوجیه شورید، گئومات نخوانده‌اند و با نام بردیا از او یاد کرده‌اند. این نشان می‌دهد که غاصب نامی جز بردیا نداشته‌است. برای نمونه، از نیمهٔ ماه آوریل ۵۲۲ پیش از میلاد، در میان‌رودان اسناد را به نام «شاه برزیه» تاریخ‌گذاری کرده‌اند که تلفظ مادی بردیا است.[98] مخالفان این نظریه نیز در پاسخ می‌گویند، نام گئومات در نوشته‌های برخی از مورخان یونانی مانند تروگوس پمپیوس که او را کوماتس یا گوماتس می‌خواند، آمده‌است. از این گذشته، گئومات لقب بردیا را بر خود نهاده‌بود و طبیعی است که مردم او را بردیا بنامند.[99]


مرگ کمبوجیه

سکه هخامنشی منقش به سر شیر و گاو که احتمالاً در دوران حکومت کمبوجیه دوم ضرب شده است.

بر پایهٔ سنگ‌نبشتهٔ بیستون و متون رسمی بابلی، کمبوجیه پس از ماه ژوئیه سال ۵۲۲ پیش از میلاد درگذشته‌است. او هنوز در مصر بود که گئومات در ۱۱ مارس سال ۵۲۲ در ایران جای او را گرفت و بر تخت نشست.[100] بر اساس گفته‌های هرودوت، او در راه بازگشت به ایران، در سوریه بود، که خبر برتخت‌نشینی گئومات را از جارچی دریافت کرد.[101]

مرگ کمبوجیه در هاله‌ای از ابهام و افسانه است: بر اساس کتیبهٔ بیستون، او «به مرگ خود مُرد». این عبارت مشخص نمی‌کند که آیا کمبوجیه خودکشی کرد یا چنانچه برخی استدلال کرده‌اند، منظور داریوش، مرگی بر اثر جهالت و عقوبت کارهای کمبوجیه بود.

عبدالحسین زرین‌کوب معتقد است که این جملهٔ داریوش، هم فکر وقوع خودکشی را نفی و هم مرگ طبیعی را انکار می‌کند.[102] پژوهشگران در تفسیر این عبارت، اتفاق نظر ندارند و مشخص نیست، منظور داریوش مرگی طبیعی، خودکشی یا هردو بوده‌است. برخی معتقدند مرگ کمبوجیه تصادفی و به‌دست خودش بوده‌است. در سالنامه‌ها و رویدادنامه‌های محلی مصریان، تنها گفته‌شده که مرگ کمبوجیه در زمان مسافرت روی داده‌است و جزئیات بیش‌تری ذکر نشده‌است.[103] هرودوت گزارش می‌دهد شاه هنگام سوارشدن بر اسب بی‌احتیاطی کرد و خنجری که بر کمر داشت در رانش فرورفت و پس از سه هفته، درگذشت.[104] از سوی دیگر، کتزیاس گزارش می‌دهد که کمبوجیه بر اثر حادثه‌ای در خانه‌اش در بابل درگذشت: «هنگامی که او برای سرگرمی خویش تکه چوبی را با کاردش می‌تراشید، کارد در رانش فرورفت، آن را شکافت و بعد از یازده روز درگذشت.»[105] او همچنین می‌نویسد که ایگسابات، یکی از سرداران هخامنشی جنازهٔ او را با خود به پایتخت آورد.[106]

میراث کمبوجیه

بنای موسوم به «زندان سلیمان» در پاسارگاد که به عقیدهٔ برخی، آرامگاه کمبوجیه بوده‌است.

ارنست هرتسفلد معتقد است بنایی که در زبان عامیانه «تخت رستم» نامیده می‌شود و در نزدیکی نقش رستم و در چهار کیلومتری شمال تخت جمشید قرار دارد، برای آرامگاه کمبوجیه در نظر گرفته شده بود ولی پس از مرگش ناتمام ماند.[107] کوشش‌های هرتسفلد در سال ۱۹۳۲ میلادی، برای دستیابی به اسناد سنگ بنا به جایی نرسید.[108] برخی دیگر، از جمله علیرضا شاپور شهبازی اعتقاد دارند ویرانهٔ سنگی «زندان سلیمان» در پاسارگاد آرامگاه کمبوجیه است.[109] گروهی دیگر نیز آثار سنگی بین تخت جمشید و نقش رستم که به نام تخت گوهر معروف است را آرامگاه کمبوجیه دانسته‌اند.[110] ایمان‌پور معتقد است که بنای تخت رستم، طرح نیمه‌تمام آرامگاه کمبوجیه به سبک آرامگاه کوروش بزرگ است که با مرگ نابهنگام وی نیمه‌تمام رها گردید و پس از مرگش مکان دیگری در نیریز برای وی ساخته و در آن دفن شد.[111]

شخصیت کمبوجیه

تصویری خیالی از کمبوجیه، مربوط به سال ۱۵۵۳ میلادی.

آشنایی ما با شخصیت کمبوجیه به کمک منابع دست دوم است زیرا سنگ‌نوشته‌ای از دوران او باقی نمانده تا تصویر کامل‌تری از شخصیتش به دست دهد.[112] بسیاری از تاریخ‌نگاران کلاسیک، گزارش می‌دهند که کمبوجیه از زمان کودکی به بیماری صرع و جنون مبتلا بوده و همچنین ذکر می‌کنند که رفتار کمبوجیه در مصر همراه با خشونت، تمسخر خدایان مصری و تعرض به مقبره‌های شاهانه بوده‌است.[113][114] این در حالی‌ست که تاکنون هیچگونه گزارش و مدرکی از منابع مصری، مبنی بر تعرض و تخریب معابد مصر توسط کمبوجیه بدست نیامده است.[115] هرودوت می‌گوید که ایرانیان به کمبوجیه «جبار» می‌گفتند زیرا او نیمه‌دیوانه، ستمگر و گستاخ بود؛ اما این ارزیابی، نشان‌دهندهٔ تبلیغات منفی ایرانیان و مصری‌ها در دوران پس از کمبوجیه است. او قطعاً از سوی بزرگان هخامنشی مورد تنفر بود زیرا کمبوجیه قدرت را در دستان خویش متمرکز کرده بود. روحانیون مصری نیز داستان‌های نادرستی دربارهٔ وی انتشار دادند زیرا کمبوجیه، حقوق و بودجه‌های دولتی معابد مصری را کاهش داده بود.[116] طبیعتاً این فرمان تنفر شدیدی را در میان کاهنان مصری نسبت به کمبوجیه برانگیخت که مطمئناً از سنت ضدکمبوجیه‌ای سرچشمه می‌گیرد.[117] اما گزارش دیگری که تصویری واقعی‌تر از کمبوجیه ارائه می‌دهد، کتیبهٔ روی مجسمهٔ اوجاهورسنت است که کمبوجیه را به منزلهٔ یک فرعون مصر و شخصیتی خیرخواه معرفی می‌کند.[118] بنابر عقیده مری بویس، کمبوجیه شخصیتی سختکوش بود و در قانون‌گذاری و احترام به سنن و آداب می‌کوشید.[119]

ازدواج با خواهران

مهمترین ادعای یونانیان در مورد کمبوجیه، این است که او نخستین کسی بود که با عمل خویدوده، یعنی زناشویی با نزدیکان را انجام داده‌است.[120]به گفته هرودوت، کمبوجیه دلباخته یکی از خواهرانش شده بود و می‌خواست با او زناشویی کند، ولی چون نقشه اش بر خلاف همه رسوم بود، پس موبدان را فراخواند و از آنان پرسید که آیا قانونی هست که اجازه دهد مردی با خواهر خویش - اگر او بخواهد - زناشویی کند. آن‌ها پاسخی به وی دادند که هم جانشان را ایمن می‌داشت و هم مطابق عدالت بود. آن‌ها گفتند که «قانونی نیافته‌اند که زناشویی خواهر و برادر را جایز شمرد، ولی قانونی دیگری یافته‌اند که اجازه می‌دهد شاه پارس هر چه دلش بخواهد انجام دهد.» به همین سبب، کموجیه نخست با این خواهر و سپس با خواهر دیگرش آتوسا زناشویی کرد. اگر جزئیات گزارش هرودوت قابل اعتماد باشد، نشان می‌دهد که تا پیش از روزگار کموجیه، خویدوده برای ایرانیان غربی امری ناشناخته بوده‌است. از نظر بویس شگفت‌آور است که عملی برخواسته از بلهوسی یک پادشاه، وظیفه دینی و و لازمه ایمان انگاشته شود. وانگهی از خانتوس لودیایی که هم‌روزگار هرودوت بوده‌است نیز نقل شده که «مغان با مادران خویش همبستر می‌شوند. آن‌ها ممکن است چنین رابطه‌ای هم با دختران و خواهران خویش داشته باشند.» وجود عمل زناشویی همخونی، به صورت گسترده در میان جوامع باستانی اثبات شده بود.[121] از نظر فرای، ازدواج با محارم توسط روحانیان زرتشتی در روزگارهای اخیرتر ترغیب شد. از آنجا که یونانیان ازدواج با محارم را ناپسند و مخالف قانون می‌دیدند و نیز از آنجا که هرودوت نظر دشمنانه یونانی-مصری شدیدی به دست می‌دهد و شاید هم شرحی ویژه از قول ایرانیان دربارهٔ کمبوجیه بیان می‌کند، پس ناممکن نیست که این عمل را از کارهای رایج شاهان هخامنشی بدانند.[122] به عقیدهٔ ریچارد فرای، منشأ این نوع ازدواج، شاید زرتشتی نبوده و ایلامی بوده‌است که هخامنشیان به منظور نگهداری از پاکی خون خاندان شاهی آن را اخذ کرده‌اند.[123] به عقیده احمدی، این احتمال که ازدواج با محارم، تاکتیکی مختص با اشراف‌زادگان باشد، بعید نیست. چرا که ازدواج‌های درون‌خانوادگی، سیاست دائمی و مؤثر در میان پادشاهان پارس بود؛ از این جهت که دودمان پادشاهی را در محدود خاندان حاکم پادشاه (انشان‌ها/هخامنش‌ها) نگه‌دارند و از جاه‌طلبی و قدرت‌گیری بزرگان پارسی و مداخله‌جویی آن‌ها در نظام جانشینی سلطنت، از طریق ازدواج با دختران دودمان شاهنشاهی، جلوگیری کنند. حتی ماریا بروسیوس، مدعی است که «ازدواج با محارم» هم، یکی دیگر از چندین اتهاماتی (همچون کشتن برادر، کشتن گاو مقدس مصر، آپیس) است که روحانیان مصری، جهت دیوانه‌نگاری جعل و شایع کرده بودند.[124]

جستارهای وابسته

پانویس

  1. Dandamayev، CAMBYSES.
  2. Dandamayev، CAMBYSES.
  3. Dandamayev، CAMBYSES.
  4. Dandamayev, CAMBYSES, 726–729.
  5. جعفری دهقی، بازشناسی منابع تاریخ ایران، ۷۱.
  6. Kuhrt, The Persian Empire, 6.
  7. Gershevitch، The Cambridge History of Iran، 2: 554.
  8. Dandamayev, BABYLONIAN CHRONICLES.
  9. جعفری دهقی، بازشناسی منابع تاریخ ایران، ۸۲.
  10. Kuhrt, The Persian Empire, 136.
  11. فرای، تاریخ باستانی ایران، ۱۶۰.
  12. کورت، هخامنشیان، ۴۹.
  13. جعفری دهقی، بازشناسی منابع تاریخ ایران، ۱۰۵.
  14. جعفری دهقی، بازشناسی منابع تاریخ ایران، ۱۱۶.
  15. Tadmor، Cambyses.
  16. Siebeck، The Samaritans in Flavius Josephus، 90-92.
  17. Feldman, Josephus's Interpretation of the Bible, 169.
  18. لوید، هرودوت و کمبوجیه، ۱۰۵-۱۰۶.
  19. Dandamayev, CAMBYSES, 726–729.
  20. سامی، تمدن هخامنشی، ۲۶۳.
  21. پیرنیا، ایران باستان، ۴۷۸.
  22. Curtis, Birth of Persian Empire, 21.
  23. Tarvernier, Iranica Achaemenid Period, 18–19.
  24. Dandamayev, CAMBYSES.
  25. فرای، تاریخ باستانی ایران، ۱۵۹.
  26. Moulton, Early Zoroastrianism, 45.
  27. Toynbee, study of history, 553.
  28. Toynbee, study of history, 577.
  29. Dandamayev، CAMBYSES.
  30. کوک، تاریخ ایران کمبریج، ۲۵۲.
  31. Dandamayev، CAMBYSES.
  32. Yamauchi، CAMBYSES، ۹۵.
  33. Dandamayev، CAMBYSES.
  34. Tadmor، Cambyses.
  35. هینتس، داریوش و ایرانیان، ۱۰۸.
  36. Dandamayev، CAMBYSES.
  37. فرای، تاریخ باستانی ایران، ۱۵۹.
  38. Dandamayev، CAMBYSES.
  39. Dandamayev، CAMBYSES.
  40. هوار، ایران و تمدن ایرانی، ۵۱.
  41. Brosius، The Persian، ۱۳.
  42. داندامایف، تاریخ سیاسی هخامنشیان، 95.
  43. داندامایف، تاریخ سیاسی هخامنشیان، 96.
  44. داندامایف، تاریخ سیاسی هخامنشیان، 97.
  45. ، Cambyses II.
  46. هینتس، داریوش و ایرانیان، ۱۲۱.
  47. هوار، ایران و تمدن ایرانی، ۵۲.
  48. بیانی، تاریخ ایران باستان، ۱۰۸.
  49. هینتس، داریوش و ایرانیان، ۱۲۵.
  50. بیانی، تاریخ ایران باستان، ۱۰۹.
  51. هینتس، داریوش و ایرانیان، ۱۲۷.
  52. داندمایف، تاریخ سیاسی هخامنشیان، 109.
  53. بیانی، تاریخ ایران باستان، ۱۰۹.
  54. زرین‌کوب، تاریخ مردم ایران، ۱۳۶.
  55. برسیانی، هخامنشیان در مصر، ۶۱۰.
  56. Dandamayev، CAMBYSES.
  57. هینتس، داریوش و ایرانیان، ۱۳۱.
  58. کورت، هخامنشیان، ۴۹.
  59. برسیانی، هخامنشیان در مصر، ۶۰۸.
  60. Dandamayev، CAMBYSES.
  61. برسیانی، هخامنشیان در مصر، ۶۰۹.
  62. زرین‌کوب، تاریخ مردم ایران، ۱۳۳.
  63. Dandamayev، CAMBYSES.
  64. برسیانی، هخامنشیان در مصر، ۶۰۹.
  65. هینتس، داریوش و ایرانیان، ۱۳۰.
  66. Dandamayev، CAMBYSES.
  67. برسیانی، هخامنشیان در مصر، ۶۱۱.
  68. برسیانی، هخامنشیان در مصر، ۶۱۲.
  69. کورت، هخامنشیان، ۵۲.
  70. داندمایف، تاریخ سیاسی هخامنشیان، ۱۰۳.
  71. داندامایف، تاریخ سیاسی هخامنشیان، 107.
  72. داندامایف، تاریخ سیاسی هخامنشیان، ۱۰۸–۱۰۹.
  73. هینتس، داریوش و ایرانیان، ۱۲۸.
  74. Dandamayev، CAMBYSES.
  75. هینتس، داریوش و ایرانیان، ۱۳۳.
  76. هینتس، داریوش و ایرانیان، ۱۲۹.
  77. Dandamayev، CAMBYSES.
  78. هوار، ایران و تمدن ایرانی، ۵۳.
  79. هینتس، داریوش و ایرانیان، ۱۳۰.
  80. بریان، امپراتوری هخامنشی، ۸۵.
  81. بریان، امپراتوری هخامنشی، 85.
  82. بریان، امپراتوری هخامنشی، ۸۵.
  83. بریان، امپراتوری هخامنشی، ۸۵–۸۶.
  84. ، Cambyses II.
  85. زرین‌کوب، تاریخ مردم ایران، ۱۳۶.
  86. بریان، تاریخ امپراتوری هخامنشیان، ۱۵۵.
  87. Dandamayev، CAMBYSES.
  88. قائم‌مقامی، کشته شدن گاو آپیس، ۱۳۵.
  89. قائم‌مقامی، کشته شدن گاو آپیس، ۱۳۵.
  90. داندامایف، تاریخ سیاسی هخامنشیان، 117.
  91. یامااوچی، ایران و ادیان باستانی، 124.
  92. بیانی، تاریخ ایران باستان، ۱۰۸.
  93. هینتس، داریوش و ایرانیان، ۱۳۰.
  94. یارشاطر، داستان‌های ایران باستان، ۱۲۶–۱۱۰.
  95. شهبازی، جهانداری داریوش بزرگ، ۴۰.
  96. اومستد، تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ۱۴۶.
  97. راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، ۳۸۸.
  98. هینتس، داریوش و ایرانیان، ۱۳۳.
  99. شهبازی، جهانداری داریوش بزرگ، ۴۲.
  100. Dandamayev، CAMBYSES.
  101. هوار، ایران و تمدن ایرانی، ۵۴.
  102. زرین‌کوب، تاریخ مردم ایران، ۱۳۶.
  103. Dandamayev، CAMBYSES.
  104. هوار، ایران و تمدن ایرانی، ۵۴.
  105. Dandamayev، CAMBYSES.
  106. سامی، تمدن هخامنشی، ۲۶۳.
  107. Dandamayev، CAMBYSES.
  108. هینتس، داریوش و ایرانیان، ۱۲۳.
  109. شهبازی، پاسارگاد، ۹۶.
  110. سامی، تمدن هخامنشی، ۲۶۳.
  111. ایمان‌پور، تخت رستم و مقبرهٔ کمبوجیه، ۱.
  112. کخ، از زبان داریوش، ۳۴۵.
  113. Dandamayev، CAMBYSES.
  114. زرین‌کوب، تاریخ مردم ایران، ۱۳۶.
  115. Dandamayev، CAMBYSES.
  116. Dandamayev، CAMBYSES.
  117. برسیانی، هخامنشیان در مصر، ۶۱۲.
  118. بیانی، تاریخ ایران باستان، ۱۱۱.
  119. بویس، تاریخ کیش زرتشت، ۱۱۷.
  120. فصل هشتم کتاب روایت پهلوی
  121. بویس، باورها و آداب دینی، ۸۰–۸۱.
  122. فرای، تاریخ باستانی ایران، ۱۵۹.
  123. دریایی، شاهنشاهی ساسانی، ۱۷۷.
  124. احمدی، جایگاه آتوسا در تاریخ و اساطیر ایران، 51-59.

منابع

  • Brosius, Maria (2006). The Persians. Peoples of the Ancient World. Taylor & Francis. ISBN 9780203068151. Retrieved 28 July 2013.
  • Dandamayev, Muhammad A (1993). "CAMBYSES". Encyclopædia Iranica. Archived from the original on 22 August 2013. Retrieved 28 July 2013.
  • Dandamayev, M (2002). "BABYLONIAN CHRONICLES". Encyclopædia Iranica. Retrieved ۲۰۱۳-۰۲-۱۱.
  • Kuhrt، Amélie (۲۰۰۷). The Persian Empire: A Corpus of Sources of the Achaemenid Period. London: Routledge. شابک ۰-۴۱۵-۴۳۶۲۸-۱.
  • Skjærvø, Prods Oktor (2013). "MARRIAGE ii. NEXT OF KIN MARRIAGE IN ZOROASTRIANISM". Encyclopædia Iranica. Retrieved 7 September 2013.
  • Tadmor, Hayim (2007). "Cambyses". Encyclopaedia Judaica. HighBeam Research. Archived from the original on 22 August 2013.
  • Tarvernier, J. (2007). Iranica in the Achaemenid Period (CA. 550-330 BC): Lexicon of Old Iranian Proper Names and Loanwords, Attested in Non-Iranian Texts. Peeters. ISBN 978-9042918337. Archived from the original on 22 August 2013.
  • Moulton, James Hope (2004). Early Zoroastrianism. London: Elibron Classics. ISBN 1-4212-6765-9. Archived from the original on 22 August 2013.
  • Curtis, Vesta Sarkhosh (2005). Birth of the Persian Empire. ۱. I.B. Tauris. ISBN 978-1845110628. Archived from the original on 22 August 2013.
  • Toynbee, Arnold Joseph (1961). A study of history. ۷. Royal Institute of International Affairs.
  • Yamauchi, Edwin M (1990). Persia and the Bible. Baker Book House. ISBN 0-8010-9899-8.

پیوند به بیرون

کمبوجیه دوم
زادهٔ: ؟؟؟ پ.م. درگذشتهٔ: ح. ۵۲۲ پ.م.
عنوان سلطنتی
پیشین:
کوروش بزرگ
شاهنشاه ایران
۵۳۰ – ۵۲۲ پ.م.
پسین:
گئومات
پیشین:
پسامتیخ سوم
فرعون مصر
۵۲۵ – ۵۲۲ پ.م.
پسین:
گئومات
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.