زبان پارسی باستان
زبان پارسی باستان در شاخهٔ زبانهای ایرانی از گروه زبانهای هندوایرانی خانوادهٔ زبانهای هندواروپایی جای میگیرد.[2] این زبان به زبان پارسی میانه دگرگونی یافت که زبان ادبی و نوشتاری و رسمی روزگار ساسانیان بود و سپس به زبان پارسی دری یا پارسی نو دگرگونی یافت؛ این زبان از زبان نیاایرانی (زبان ایرانی باستان) سرچشمه گرفته است.[3]
پارسی باستان | |
---|---|
pārsa-𐎱𐎠𐎼𐎿 | |
منطقه | ایران باستان |
دوره | فرگشتیافته به پارسی میانه نزدیک به ۳۰۰ سال پیش از میلاد |
هندو-اروپایی
| |
خط میخی پارسی باستان | |
کدهای زبان | |
ایزو ۲–۶۳۹ | peo |
ایزو ۳–۶۳۹ | peo |
فهرست لینگوییست | peo |
گلاتولوگ | oldp1254 [1] |
پارسی باستان در کنار زبان اوستایی تنها زبانهای ایرانی روزگار کهن هستند که نوشتار یا سنگنبشته از آنها به جا مانده است. زبان پارسی باستان در باختر و جنوب باختری ایران، سخن گفته میشده است و دیرینهترین نوشتهای که از آن، بر جا مانده، به سده ششم پیش از میلاد، وابسته میشود؛ ولی باید این نکته را در نظر داشت که زبان بیشتر مردمان جنوبباختری ایران، عیلامی بوده است. [4]
ریشه و پیشینه
زبان پارسی باستان که در دوران پیش از حمله اسکندر به ایران، زبان دربار هخامنشی بوده، از زبانهای ایرانی جنوب غربی میباشد. این زبان با زبان مادی، نسبت بسیار نزدیک داشته که شاید دو گویش از یک زبان بودهاند. زبان پارسی باستان از زبانهای هندواروپایی شمرده میشود که گمان میرود در پدیدهٔ کوچنشینی آریاییان به همراه زبانهای مادی و اوستایی وارد فلات ایران شده است. این زبان، پیش از وارد شدن به سرزمین پارس در جنوب باختری ایران، بر پایه آنچه از سنگ نوشته شلمانسر سوم، پادشاه آشوری بهدست آمده در نزدیکی دریاچه ارومیه، روایی داشته است. در این کتیبه-که به سدهٔ نهم پیش از میلاد بازمیگردد-برای نخستین بار، نام پارس در زبان آشوری به گونه پارسوا گفته شدهاست. واژهٔ پارسوا (pārćwa)، شکل دیرینهتر واژهٔ پارس (pārsa) دانسته شده است.[5] نخستین سند رسمی، زبان پارسی باستان کتیبه بیستون در اطراف کرمانشاه است که به فرمان داریوش بزرگ نوشته شدهاست. داریوش که این کتیبه از زبان او نقل شده، زبان بهکاررفته در آن را زبان آریایی معرفی میکند.[6] بههمین دلیل، این احتمال هست که زبان مادی و پارسی باستان نیز مانند زبانهای شرقی ایرانی، همگی تحت نام آریایی بوده و گویشهایی جداگانه در هر منطقه داشتهاند. دورهٔ آغاز سخن گفتن به زبان پارسی باستان در میان پارسیان، مشخص نیست؛ ولی از شواهد و قرائن زبانشناختی، و مقایسه با زبانهای اوستایی و سنسکریت-که همدورهٔ زبان پارسی باستان هستند-بهنظر میرسد که به زبان پارسی باستان، مدتها پیش از دورهٔ هخامنشیان نیز سخن گفته میشد و نادرستیهای نگارشی و دستوری در کتیبههای متأخر دورهٔ هخامنشی، نشان میدهد که پارسی باستان در دهههای پایانی حکومت پیشگفته، احتمالاً زبانی خاموش بوده است. زبان پارسی باستان، جزو یکی از چند زبان هندواروپائی دورهٔ باستان است که در زمان رواجش به گونه نوشتاری، به کار رفته و سندهای مطالعهٔ زبانی برای امروز به جای گذاشته و از این رو در بسیاری از پژوهشهای زبانشناختی بهعنوان ثابت به کار میرود.[7] زبان پارسی میانه یا پهلوی ساسانی که زبان رسمی ایران در دوره ساسانی بوده از پارسی باستان منشعب شده است. زبان فارسی و دیگر زبانهای ایرانی جنوب غربی که از زیرمجموعههای زبان پهلوی ساسانی هستند همگی از پارسی باستان ریشه گرفتهاند.[8]
دگرگونی زبانی پارسی باستان
کتیبههای سدهٔ چهارم پیش از میلاد در دورهٔ هخامنشی-که به اردشیر دوم و اردشیر سوم هخامنشی مربوط میشود-ضمن داشتن اشکالات و تفاوتهای بسیار با زبان پارسیِ بهکاررفته در کتیبههای قدیمیتر، مانند بیستون، خبر از دگرگونی زبان پارسی در آن دوره میدهد که از آن، گاه به پارسی پیشامیانه یا پارسی باستان متأخر، یاد شدهاست. زبان پارسی باستان در این دوره به پارسی میانه، تبدیل شد که آن زبان نیز بعدها فارسی نو را پدید آورد. پروفسور ژیلبر لازار، ایرانشناس مشهور اهل فرانسه در این مورد این چنین گفته است:[9]
زبانی که امروزه بهنام فارسی نو میشناسیم و در دوران نخستین اسلامی به فارسی دری شهره بود را میتوان به عنوان دنباله زبان پارسی میانه-که زبان رسمی، دینی و ادبی ایران ساسانی بود-طبقهبندی کرد که خود این زبان اخیر نیز بازمانده زبان پارسی باستان و نیز زبان دربار هخامنشیان بودهاست. برخلاف سایر گویشها و زبانهای باستانی و نو ایرانی، مانند اوستایی، پارتی، سغدی، کردی، پشتو و غیره، زبان فارسی نو، در پی پارسی میانه، در نمودار درختی زبانهای ایرانی در امتداد یکدیگر قرار میگیرند..
زبان پارسی میانهای را که به دنبال پارسی باستان، پدید آمد، گاه، پهلوی نیز نامیدهاند. این زبان، پس از دگرگونی گستردهٔ زبان پارسی باستان، هم در آواشناسی و هم در ساختار و دستور زبان، به گونهٔ سادهتر از نیای باستانی خود، پدید آمد.
رمزگشایی فارسی باستان
زباننگاره (خط) فارسی باستان، مدتی پس از فروپاشی سلسلهٔ هخامنشی، رو به فراموشی گذاشت و حتی آخرین نوشتهای که به فارسی باستان، نوشته شده، به خط آرامی است؛ بنابراین تا مدتها کسی نه محتوای آنان را میدانست و نه از اصالت آنها مطلع بود. مدتها سپری شد تا توجه گردشگران غربی به این نوشتههای کهن، جلب شد. پیترو دلاواله ایتالیایی در اوایل سدهٔ هفدهم و همزمان با دوره صفوی، تصویری از آنها ثبت نمود. بعدها چند تن دیگر نیز دست به کارهای مشابه زدند؛ ولی هیچکس در پی خواندن آنان برنیامد. از اواخر سدهٔ هجدهم تلاشها برای خواندن این نوشتهها آغاز شد. این پیگیریها-که عمدتاً از سوی پژوهشگرانی آلمانی دنبال میشد-تا مدتها نتیجهای دربر نداشت و حتی نوشتهها را به اشتباه، متعلق به دوره اشکانی میپنداشتند. بعدها نظام خطی چپ به راست و واژهجداکنها شناسایی شد و تشخیص میان خطوط فارسی باستان با خطهای کتیبههای چندزبانهٔ دیگر، فراهم شد.
گشایش منطقی خط فارسی باستان در سال ۱۸۰۲ توسط گئورگ فریدریش گروتفند آلمانی کلید خورد. این دانشمند برجسته متوجه وجود برخی واژگان تکراری در کتیبهها شد و آنها را به درستی برابر مفهوم شاه تشخیص داد. او که بر این باور بود که کتیبهها متعلق به دورهٔ هخامنشی و به زبانی نزدیک به زبان اوستایی است این واژه را «شاه» فرض کرد و در ادامه متوجه شد کتیبههای مورد بررسیَش از دو شاه مختلف با دو نام مختلفست. در یکی از کتیبهها واژهٔ مفروض بر شاه دو بار در آغاز و در یکی تنها یک بار تکرار شده بود. از آنجا به این نتیجه رسید که این کتیبهها توسط دو نفر از شاهان هخامنشی نوشته شده که پدر یکی از آنها شاه بوده و پدر دیگری نه. در ضمن فهمید که نام شاهی که پدرش شاه نبوده دقیقاً در کتیبهٔ دیگر پیش از دومین واژهٔ شاه آمده در نتیجه دریافت که شاه دومی پسر شاه اولی بوده است. او با مطالعهٔ منابع یونانی به این مهم رسید که تنها دو تن از شاهان هخامنشی پدرانی داشتند که خود شاه بوده، اما پدرانشان شاه نبودهاند. یعنی کوروش - کمبوجیه و نیز داریوش - خشایارشا. او با توجه به اینکه نام دو شاه با یک حرف آغاز نمیشوند، گزینهٔ اول را کنار گذاشت و با توجه به قرائتهای اوستائی سبک ملفوظ نام خشایارشا، ویشتاسپ، داریوش، پدر و شاه را حدس زد. بدین ترتیب او توانست ارزش نوشتاری پانزده حرف را مشخص کند. اما به دلیل اشتباهاتی که در حدس صورت ملفوظ واژههای فارسی باستان داشت تنها ده مورد آن درست بود.[10]
بعد از تلاشهای گروتفند که حتی نام کوروش در کتیبه مرغاب را هم شناسائی کرده بود، دانشمندان دانمارکی به ویژه راسموس راسک راه او را ادامه دادند. اوژن بورنوف فرانسوی نیز موفق شد تا اندازه زیادی از آواها را شناسائی کرده و با توجه به مشابهت نزدیک این زبان با اوستایی حالات صرفی آن نیز مسجل شد. بعدها شناسائی کامل این زبان به درک و دریافت زبان و خط اکدی و عیلامی که در برخی کتیبههای هخامنشی در کنار فارسی باستان ترجمه شده بودند، منجر شد.
الفبای فارسی باستان
خطی که فارسی باستان به آن نوشته میشد در زمرهٔ الفباهائیست که به خط میخی مشهورند.[11] نوشتار فارسی باستان تنها خط به کار رفته در زبانهای باستانی ایرانیست که از چپ به راست نوشته میشده است. این خط که احتمالاً در زمان داریوش بزرگ (یا شاید پیش از آن) ازالفبای اکدی و اکدی از الفبای سومری اقتباس شده دارای ۳۶ حرف، ۸ اندیشهنگار و ۲ گونه واژهجداکن بوده.[11] در خط میخی تک تک واژگان به کار رفته در متن با خطوطی مورّب از یکدیگر جدا میشدند و همچنین جهت سهولت نگارش، هشت علامت اندیشهنگار برای واژگان پرکاربرد در کتیبهها مانند (شاه، سرزمین، کشور، اهورامزدا) ابداع شده بود.
خط فارسی باستان هجائی است، به این معنی که هر حرف آن معرف یک هجا بوده که شامل یک صامت و یک مصوت میشده است. برخی از حروف نیز تنها یک آوا را ثبت میکردند.
نوشتههای فارسی باستان
از زبان فارسی باستان نوشتههای نسبتاً زیادی به جای مانده که بیشترین حجم آن را کتیبهها تشکیل میدهند. به جز کتیبهها که همگی متعلق به شاهان و نیاکان ایشان هستند نوشتههائی بر روی لوح و سنگ وزنه و سکه و ظروف نیز به جای مانده است.[12] این نوشتهها اگرچه از نظر ارزش تاریخی و زبانشناختی معتبر هستند اما ارزش ادبی آنها بسیار پائین است. با این وجود برخی به وجود ابیات و سرودهائی در ضمن این کتیبهها اشاره داشته و آنها به خصوص آغاز کتیبهها را دارای ارزش ادبی تعبیر کردهاند.
مفصلترین کتیبه هخامنشی همان سنگنوشته بیستون در استان کرمانشاه کنونی است که به دستور داریوش بزرگ نقر گردیده. این کتیبه سه زبانه که بجز فارسی باستان برگردانهای ایلامی و اکدی را نیز در کنار خود دارد بیشترین ارزش را از نظر زبانشناسی و تاریخی به پژوهشگران عرضه کردهاست. چرا که قدیمیترین کتیبه فارسی باستان دانسته شده و اینکه یکی از قدیمیترین اسناد زبانهای باستانی هندواروپایی است که در زمان کاربرد به الفبایی هجایی ثبت شدهاست. ضمن اینکه اطلاعات بسیار زیادی از اوضاع و احوال سرزمین هخامنشیان و منش و سیاستهای ایشان به دست داده و در نهایت کمک شایانی به کشف و درک زبانهای اکدی و عیلامی نمودهاست. داریوش به جز بیستون کتیبههای دیگری در خوزستان و پارس نیز داشتهاست.[13]
پس از داریوش شاهان دیگر بخصوص خشایارشا، اردشیر یکم و اردشیر دوم و همچنین داریوش دوم کتیبههایی به فارسی باستان دارند. از کوروش کبیر و نیز برخی پیشینیان هخامنشی مانند اریارمنه و ارشامه کتیبههای دیگری نیز وجود دارد که احتمال میرود این کتیبهها همگی پس از ابداع خط در زمان داریوش بزرگ نوشته شده باشند. همچنین یک کتیبه فارسی باستان هم در نقش رستم کشف شده که به خط آرامی نوشته شدهاست. البته اظهار نظر در مورد این کتیبه منحصربهفرد، که در زمان پس از سقوط هخامنشیان نیز نوشته شده، به دلیل آسیبدیدگی شدید آن همراه با قطعیت نیست.[14]
دستور زبان
در این زبان سه جنس مذکر و مؤنث و خنثی و سه شمار، مفرد و مثنی و جمع هست و کلمه با توجه به نقش نحوی آن صرف میشود. فارسی باستان دارای هشت حالت دستوری بودهاست.[15] بدین ترتیب: نهادی، مفعولی، وابستگی، ندایی، ازسویی، ابزاری، کنشگیری و مکانی.[16]
آواشناسی
پژوهشگران زبانهای باستانی پس از رمزگشایی کتیبهها نوعی آوانگاری برای آن ترتیب دادند تا محتوای نوشته شده در کتیبهها را با یک الفبای لاتین ثبت کنند. برای اینکار آنها با توجه به آواهای موجود در زبانهای اوستایی و سنسکریت و نیز تغییرات آوایی به ویژه قانون گردش اصوات در طول زمان ارزش آوایی هر یک از واژگان را مشخص نمودند. این آواها از آنچه در آواشناسی زبان اوستایی میبینیم به مراتب سادهتر است. از نظر آواشناسی آواهای فارسی باستان به دو دسته واکه و همخوان تقسیم میشوند.
- واکهها در فارسی باستان:
واکهها در زبان فارسی باستان به دو دسته ساده و مرکب تقسیم میشوند. واکههای مرکب معمولاً ترکیبی از دو مصوت کوتاه هستند که یک واحد آوایی مستقل را تشکیل میدهند. واکههای ساده زبان فارسی باستان همانند فارسی نو است با این تفاوت که آوای "O" یا همان ضمه عربی در فارسی باستان وجود نداشتهاست. واکههای ساده و مرکب به دو دسته کوتاه و بلند نیز بخش میشوند. واکهها یا همان حروف صدادار فارسی باستان از قرار زیر هستند:[17][18]
- واکههای ساده:
- کوتاه: a , u , i
- بلند: ā , ū , ī
- واکههای مرکب:
- کوتاه: au , ai
- بلند: āu , āi
- همخوانها در فارسی باستان:
همخوانهای فارسی باستان ۲۱ آوا را تشکیل میدهند باضافه آوای (L) برابر تلفظ حرف لام در زبان فارسی که تنها یکبار در واژه Labanāna به معنی لبنان بکار رفتهاست و بنظر میرسد چنین آوایی در زبان فارسی باستان وجود نداشته.[19] از میان سایر واکهها نیز برخی به زبانهای جانشین یعنی فارسی میانه و فارسی دری نرسیدهاست مانند آوای"ç" یا سین مشدد. سایر آواها احتمالاً با اندکی تغییر بعدها وارد فارسی میانه و فارسی نو گردید.[20] همخوانهای فارسی باستان به شرح زیر هستند:
همخوان | تلفظ | نمونه واژه | به خط فارسی | معنی |
---|---|---|---|---|
b | ب | būmi | بومی | بوم |
r | ر | rāsta | راستَ | راست |
k | ک | kāma | کامَ | کام |
v | واو | daiva | دَیوَ | دیو |
d | د | drāya | درایَ | دریا |
t | ت | dasta | دَستَ | دست |
j | ج | bāji | باجی | باج |
b | ب | basta | بَستَ | بسته |
X | خ | xaudā | خَودا | کلاهخود |
h | ه | hama | هَمَ | هم |
z | ز | vazarka | وَزَرکَ | بزرگ |
c | چ | carma | چـَرمَ | چرم |
g | گ | gauša | گـَوشَ | گوش |
n | ن | niyāka | نیاکَ | نیا، نیاکان |
m | م | martiya | مَرتیَ | مَردم |
p | پ | pitar | پیتـَر | پدر |
f | ف | framānā | فرَمانا | فرمان |
t | ت | tanū | تنو | تن |
L | ل | Labanānā | لَبَنانا | لبنان |
ç | سین مشدد | puça | پوسَّ | پسر |
θ | ث | θuxra | ثوخرَ | سرخ |
š | ش | šiyāti | شیاتی | شادی |
ریشههای تاریخی واژگان و اشتقاق آنها
واژگان فارسی باستان که یک زبان هندواروپایی است با واژگان سایر این زبانها ریشه مشترک دارد. با توجه به تعلق آن به مجموعه زبانهای هندوایرانی طبیعی است که ابتدا با زبان اوستایی و مادی و سپس با زبان سنسکریت همبستگی بیشتری داشته باشد. واژگان فارسی باستان مشتمل بر اسم، صفت، ضمیر، حروف اضافه و افعال بوده که هرکدام در جملههای مختلف، بنابر کاربردی که داشته تغییرات خاصی در شکل خود مییافتهاست. اسامی با توجه در این زبان اسامی به صورت مفرد، مثنی و جمع و دارای سه جنس مذکر، مؤنث و خنثی هستند. در هریک از این حالات صرف متفاوتی برای واژه وجود دارد و این بستگی به حالت واژه در جمله و نیز آوای پایانی آن دارد.[21]
- جنس:
همچنین در زبان فارسی باستان تمایز جنس وجود دارد. به این صورت که تمامی اسامی دارای جنس هستند. جنس در این زبان مشتمل بر مذکر، مؤنث و خنثی میباشد. این مقوله در زبان اوستایی نیز موجود بودهاست. جنس دستوری است و منطقی نیست به این نحو که گاهی اسامی که بر جنس مؤنث دلالت میکنند از نظر جنس مذکرند مانند vanta به معنی زن که مذکر است. تانیث از طریق شکل مذکر پرداخته میشود و برای این آوای پایانی واژگان معمولاً کشیده میشود. همچنین صفت و موصوف باید از نظر جنس تطابق داشته باشند و اگر موصوفی مؤنث باشد لازم است صفتی که برای آن بکار رفته نیز مؤنث شود. سه جنس مذکر و مؤنث و خنثی در اسامی به صورتهای مختلفی صرف میشوند که تمایز جنسشان آشکار میگردد، ضمایر نیز دارای جنس هستند اما دستگاه فعلی و صرف آن یکی است. به این معنی که در صرف افعال بین مؤنث و مذکر و خنثی هیچ تفاوتی وجود ندارد.[22]
- شمار:
شمار در زبان فارسی باستان با زبانهای میانه و نو ایرانی متفاوت است. به این معنی که به جز دو شمار مفرد و جمع یک شمار دیگر یعنی مثنی نیز دارد. حالت مثنی در فارسی باستان بر دو نفر دلالت میکند. شمار مثنی شناسههای متفاوتی از جمع دارد و صرف فعل برای صیغههای مثنی متفاوت از جمع بودهاست. صفت و موصوف از نظر شمار جمع و مفرد و مثنی با یکدیگر همخوانی داشتهاند. این حالت پس از فارسی باستان به دوره میانه نرسیدهاست. این سه حالت شمار در زبان اوستایی نیز وجود داشتهاست.[23]
- ستاک:
هر واژه یک شکل ساده به نام ستاک دارد. ستاک در حقیقت شکل ساده و بدون صرف و شناسه یک واژهاست که معمولاً به تنهایی بکار نمیرود. این ستاکها به آواهای متفاوتی ختم میشدهاند. برای نمونه، ستاک نام کوروش kūrū و ستاک نام داریوش dārayavau بوده که صورت فاعلی آنها که با š پایانی همراه است صرف نام آنها در حالت فاعلی بودهاست. اگر نام کوروش در جمله در جایگاه مفعول بکار میرفته آنگاه به صورت kūrūm پدیدار میشده. این تغییرات اسامی با توجه به جایگاه اسم در هریک از حالات هشتگانه صرفی در فارسی باستان وجود داشتهاست. نحوه تغییر کردن پایان واژهها در فارسی باستان-یا به اصطلاح دیگر صرف آنها- بستگی به ستاک یا شکل خام واژه داشته که به چه آوایی ختم میشدهاست. هر یک از واژهها یک ستاک اصلی داشتهاند. در صفتها که ممکن بوده مذکر، مؤنث یا خنثی باشند برای هر یک از این جنسها یک ستاک جداگانه وجود داشتهاست.[24]
* حالتهای دستوری: کاربرد اسم، صفت و نیز ضمیر در جمله همیشه در یکی از حالتهای دستوری هشتگانه: فاعلی، مفعولی، مفعولی له (برایی)، اضافی، مفعولی فیه (دری)، ندایی، مفعولی معه (بایی)، مفعولی عنه (ازی) است. در هریک از این حالات که قرار بگیرد با توجه به جنس، شمار و آوایی پایانی واژه، صرف میشده.
-a | -am | -ā | |||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
مفرد | مثنی | جمع | مفرد | مثنی | جمع | مفرد | مثنی | جمع | |
فاعلی | -a | -ā | -ā, -āha | -am | -ā | -ā | -ā | -ā | -ā |
ندایی | -ā | -ā | |||||||
مفعولی | -am | -ām | |||||||
مفعولی معه/ مفعولی عنه |
-ā | -aibiyā | -aibiš | -ā | -aibiyā | -aibiš | -āyā | -ābiyā | -ābiš |
مفعولی له | -ahyā, -ahya | -ahyā, -ahya | |||||||
اضافی | -āyā | -ānām | -āyā | -ānām | -āyā | -ānām | |||
مفعولی فیه | -aiy | -aišuvā | -aiy | -aišuvā | -āšuvā |
-iš | -iy | -uš | -uv | |||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
مفرد | مثنی | جمع | مفرد | مثنی | جمع | مفرد | مثنی | جمع | مفرد | مثنی | جمع | |
فاعلی | -iš | -īy | -iya | -iy | -in | -īn | -uš | -ūv | -uva | -uv | -un | -ūn |
Vocative | -i | -u | ||||||||||
مفعولی | -im | -iš | -um | -ūn | ||||||||
مفعولی معه/ مفعولی عنه |
-auš | -ībiyā | -ībiš | -auš | -ībiyā | -ībiš | -auv | -ūbiyā | -ūbiš | -auv | -ūbiyā | -ūbiš |
مفعولی له | -aiš | -aiš | -auš | -auš | ||||||||
اضافی | -īyā | -īnām | -īyā | -īnām | -ūvā | -ūnām | -ūvā | -ūnām | ||||
مفعولی فیه | -auv | -išuvā | -auv | -išuvā | -āvā | -ušuvā | -āvā | -ušuvā |
افعال در زبان فارسی باستان
فعل در زبان فارسی باستان ممکن است با پیشوند همراه باشد. بجز پیشوند احتمالی فعل تشکیل میشود از ریشه باستانی فعل بهمراه افزونهٔ ماده ساز و شناسه. افعال التزامی معمولاً یک نشانه التزامی نیز پیش از شناسه و پس از ماده دارند.
- ریشه فعلی: افعال در فارسی باستان و نیز اوستایی دارای ریشه مشترکی میباشند. این ریشه به سه صورت قوی، افزوده و ضعیف ظاهر میشود. این ریشههای یک و گاهی دو هجایی هرکدام دلالت بر فعل خاصی دارند. در واقع ریشه جزء مشترک تمامی واژگانیست که روی هم یک خانواده واژگانی را تشکیل میدهند.[25] مثلاً saok ریشه همه افعالی است که مفهوم سوختن از آنها استنباط میشود. این واژه میتواند به صورت افزوده که همان saok است یا صورت ضعیف (فاقد a) یعنی suč یا suk بیاید. برای برخی از وجوه و بابها از ریشه ضعیف و برای برخی از ریشه قوی فعل استفاده میشود. همچنین پیشوندهای مرسوم در زبان فارسی باستان میتوانند معنای فعل را دگرگون کنند.
- ماده فعل: هر فعل در زبان فارسی باستان از یک ماده تشکیل شده که عبارت است از ریشه فعل افزون بر هجای ماده ساز. مادههای مضارع و التزامی شناسه ویژه دارند.
- شناسه فعلی: شناسههای فعلی شامل شناسههای سه شخص در سه حالت مفرد مثنی و جمع در حالتهای متفاوتی برای ماضی مضارع و نیز گذرا و ناگذر هستند و از این رو شمار شناسههای فعلی که در انتهای افعال فارسی باستان میآیند زیاد است. بین شناسههای مؤنث و مذکر تفاوتی نیست.
- نمونه:
فعل ماضی barantiy به معنی «میبرند» در فارسی باستان از ریشه فعلی bar تشکیل شده که بهمراه ماده ساز a مجموعاً میشود bara که ماده فعلی مضارع گذرا است. در پایان هم شناسه فعلی ntiy برای سوم شخص جمع نیز به آن اضافه میشود. (bar-a-ntiy) در نتیجه فعل ساخته میشود.
واژهنامه
نیا ایرانی | فارسی باستانی | فارسی میانه | فارسی نوین | معنی |
---|---|---|---|---|
*arta | arta | ard | ard اَرد | ارد |
*açva | aspa | asp | asb اسب | اسب |
*bhāgī | bāji | bāj | bāj باج/باژ | باج |
*bhrātr- | brātar | brādar | barādar برادر | برادر |
* | Ahuramazda | Ohrmazd | Ormazd ارمزد | اهورا مزدا |
*kāma | kāma | kām | kām کام | دهان |
*daiva | daiva | div | div دیو | نفوذ ناپذیر |
drayah | drayā | daryā دریا | دریا | |
dasta | dast | dast دست | دست | |
bhūmī | būmi | būm | būm بوم | سرزمین |
*martya | martya | mard | mard مرد | مرد |
*māsa | māha | māh | māh ماه | ماه |
*vāsara | vāhara | Bahār | bahār بهار | بهار |
stūpā | stūnā | stūn | sotūn ستون | ستون |
šiyāta | šād | šād شاد | شاد | |
*draugh- | drauga | drōgh | dorōgh دروغ | دروغ |
آثار به این زبان
آثار بهجا مانده از زبان فارسی باستان به خط میخی هخامنشی است که از قرن ششم تا قرن چهارم پیش از میلاد نگارش یافتهاند. البته یک نمونه کتیبه هم در نقش رستم یافت شدهاست که به نظر میآید به زبان فارسی باستان است ولیکن به خط آرامی نوشته شدهاست و احتمال میرود که بعد از دورهٔ هخامنشی تحریر شده باشد. تنها چند واژه از آن تاکنون خوانده شدهاست.[26] کتیبههای فارسی باستان عمدتاً توسط شاهان هخامنشی پرداخته شده که ضمن آن بجز دریافت رویدادهای تاریخی میتوان به باورها و عقاید ایرانیان زمان هخامنشیان تا اندازهای پی برد.
قدیمیترین کتیبه فارسی باستان را متعلق به داریوش بزرگ میدانند. با این وجود برخی نیز اصالت کتیبههای منسوب به شاهان و بزرگان پیش از داریوش، مانند کوروش بزرگ، آرشام و آریارمنه را پذیرفتهاند.[27] نوشتههای بدست رسیده از این زبان در مناطق مختلف جهان مانند ایران (استانهای خوزستان، بوشهر، کرمانشاه، فارس)، عراق، ترکیه، ارمنستان، مصر، رومانی و روسیه کشف شدهاند. عمده آنها به صورت کتیبه، سنگنوشته و لوح بودهاند.
پانویس
- Nordhoff, Sebastian; Hammarström, Harald; Forkel, Robert; Haspelmath, Martin, eds. (2013). "پارسی باستان". Glottolog 2.2. Leipzig: Max Planck Institute for Evolutionary Anthropology.
- اصول و ضوابط واژه گزینی٫ بند 2.5.6 http://www.persianacademy.ir/UserFiles/File/OSOUL/310488.pdf بایگانیشده در ۲۶ سپتامبر ۲۰۱۰ توسط Wayback Machine
- مولایی، چنگیز: صفحه 22
- Iranian Languages Britannica
- «PERSIA & CREATION OF JUDAISM». The Circle of Ancient Iranian Studies. دریافتشده در ۵ نوامبر ۲۰۱۱.
- راهنمای زبانهای ایرانی باستان، صفحهٔ ۱۱۰
- «IRAN vi. IRANIAN LANGUAGES AND SCRIPTS». Encyclopædia Iranica. دریافتشده در ۵ نوامبر ۲۰۱۱.
- محسن ابوالقاسمی، تاریخ زبان فارسی. صفحهٔ ۱۳۲
- Lazard, Gilbert 1975, “The Rise of the New Persian Language” in Frye, R. N. , The Cambridge History of Iran, Vol. 4, pp. 595-632, Cambridge: Cambridge University Press
- چنگیز مولایی:صفحات۶تا۹
- محسن ابولقاسمی- تاریخ زبان فارسی-ص 30
- Kent:p107
- «دربارهٔ سنگنوشته داریوش بزرگ در بیستون». وبگاه پژوهشهای ایرانی. ۲۰ تیر ۱۳۸۵. دریافتشده در ۴ ژوئیهٔ ۲۰۱۲.
- Hening:p24
- باقری، مهری، تاریخ زبان فارسی، تهران: نشر قطره، ۱۳۷۳ خورشیدی. ص ۱۶۰.
- همان.
- کریستین بارتلمه: صفحات۷۲–۷۸
- محسن ابولقاسمی- تاریخ زبان فارسی-ص20
- کریستین بارتلمه: ص۶۰
- محسن ابوالقاسمی، تاریخ زبان فارسی: ص۱۵۲
- رودیگر اشمیت: صفحه۱۳۱–۱۳۳
- ابوالقاسمی: راهنمای زبانهای ایرانی، صفحات ۵–۳۶
- ویلیام جکسون: صفحهٔ ۱۷۴
- چنگیز مولایی:صفحهٔ ۳۹
- چنگیز مولایی: صفحهٔ ۶۶
- تفضلی ۲۴
- چنگیز مولایی:صفحهٔ ۲
منابع
- تفضلی، احمد (۱۳۷۸)، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش به کوشش ژاله آموزگار.، تهران: سخن
- ابوالقاسمی، محسن (۱۳۷۶)، راهنمای زبانهای باستانی ایران (جلد دوم: دستور و واژهنامه)، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، شابک ۹۶۴-۴۵۹-۲۲۷-۱
- مولایی، چنگیز (۱۳۸۷)، راهنمای زبان فارسی باستان، تهران: مهرنامگ، شابک ۹۶۴-۹۵۶۴۰-۵-۵
- اشمیت، رودیگر (۱۳۸۷)، راهنمای زبانهای ایرانی. جلد اول، ترجمهٔ رضائی باغ بیدی، حسن، تهران: ققنوس، شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۱۱-۴۰۳-۹
- بارتلمه، کریستین (۱۳۸۴)، تاریخچه واجهای ایرانی، ترجمهٔ دکتر واهه دومانیان، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، شابک ۹۶۴-۴۲۶-۲۳۱-X
- ابوالقاسمی، محسن (۱۳۸۰)، تاریخ زبان فارسی، تهران: سمت، شابک ۹۶۴-۴۵۹-۵۴۵-۹
- جکسون، ویلیام (۱۳۷۶)، دستور زبان اوستایی، ترجمهٔ رقیه بهزادی، تهران: فرزین، شابک ۹۶۴-۹۰۰۰۶-۹-۰
- ابوالقاسمی، محسن (۱۳۸۳)، شعر در ایران پیش از اسلام، تهران: طهوری، شابک ۹۶۴-۶۴۱۴-۴۴-۳
- منصوری، یدالله (۱۳۸۴)، بررسی ریشه شناختی فعلهای زبان پهلوی، تهران: سفرهنگستان زبان و ادب فارسی، شابک ۹۶۴-۷۵۳۱-۴۱-۹