زبان پارسی میانه
پارسیگ (𐭯𐭠𐭫𐭮𐭩𐭪)، شناخته شده به پهلوی در ادبیات فارسی نو و نامور به پارسی میانه در نوشتههای دانشگاهی، یکی از زبانهای ایرانی میانه است، که در دوران ساسانی، نخست در جنوب غرب فلات ایران و سپس در جای زبان میانجی در سراسر شاهنشاهی، بدان سخن گفته میشد. پارسیگ به شاخه زبانهای ایرانی جنوب غربی تعلق دارد و از زبان پارسی باستان ریشه گرفته است و خود نیای زبان فارسی و برخی دیگر از زبانهای ایرانی جنوب باختری مانند لری است.[1][2]
پارسی میانه یا پارسیگ | |
---|---|
Pārsīg | |
منطقه | ایران بهویژه منطقه غرب ایران روزگار ساسانی |
منقرضشده | کمابیش از سدهٔ سوم پیش از میلاد تا سدهٔ نهم میلادی (سدهٔ سوم هجری قمری) کاربرد داشتهاست. سپس به جای زبان دینی نزد موبدان تا (سده ششم هجری قمری) به کاربرد میرفته است. |
هندو-اروپایی
| |
پهلوی کتابی، فارسی میانهٔ کتیبهای، فارسی میانهٔ مانوی، پهلوی زبور | |
کدهای زبان | |
ایزو ۲–۶۳۹ | pal (see text left) |
ایزو ۳–۶۳۹ | pal |
زبانشناسی | 58-AAC-ca |
پارسی میانه یکی از زبانهای ایرانی است که بنا به تعریف از اوایل دوران اشکانی، نخست در جنوب غربی ایران و سپس در زمان ساسانیان به عنوان زبان رسمی همهٔ شاهنشاهی ایران تا صدر اسلام رواج داشتهاست. خاستگاه این زبان که فرزند پارسی باستان به شمار میآید، پارس بود. در دوران اشکانیان پارسی میانه زبانی محلی بود و از پهلوی اشکانی تأثیراتی پذیرفت، تا این که در زمان ساسانیان زبان رسمی شاهنشاهی شد. سنگنبشتهها و اسناد ساسانیان و بسیاری از کتابها به این زبان نوشته میشد. با برافتادن ساسانیان و تا چند سده پس از اسلام همچنان تولید اثر به این زبان ادامه داشت. گرچه در عمل زبانی نیمه مُرده بهشمار میآمد.
این زبان یا یکی از گویشها یا زبانهای بسیار نزدیک به آن، پس از دگرگونی و آمیختگی با لهجهها، گویشها و زبانهای خویشاوند دور و نزدیک و همچنین وارد شدن وامواژهها، پارسی نو را به وجود آوردهاست و شباهتهای فراوان از نظر واژگانی و از نظر دستوری میان این دو زبان از همین جهت است. در واقع تحولی که از پارسی باستان تا پارسی میانه اتفاق افتادهاست بسیار بزرگتر از تحولیاست که از پارسی میانه تا پارسی نو رخ دادهاست. همچنین به احتمال زیاد، ریشه شماری از زبانهای ایرانی جنوب باختری دیگر، نظیر گویشهای مختلف زبان لری و زبان لاری مانند زبان فارسی به پارسی میانه و از طریق پارسی میانه به پارسی باستان برمیگردد.[3][4][5][6]
این زبان از دیدگاه دستوری و واژگانی با گویشهای محلی نواحی پارس نزدیکی بسیاری دارد.[2]
نام زبان
در نوشتههای پارسی میانه، نام این زبان پارسیگ (Pārsīg) آمدهاست که به معنای «زبان منسوب به پارس» است.[1][7][8][9][10]
این زبان رفتهرفته و بهطور طبیعی دگرگونیهایی به خود دید و در نتیجهٔ این دگرگونیها بعدها تبدیل به زبانی شد که پارسی یا فارسی یا پارسی دری نام داشت. تبدیل شدن خود واژهٔ پارسیگ به پارسی هم از جملهٔ همین دگرگونیهای طبیعی زبان یادشده بودهاست؛ یعنی در این فرایندِ دگرگونی -گ-های پایان واژه میافتادهاند.[11] بنابراین، در دورههای آغازین پس از اسلام، هم زبان فارسی میانه و هم زبان فارسی نو نزد گویشورانشان یک نام داشتند، یعنی پارسیـ (ـگ) یا فارسی (برای نمونه در نوشتههای نریوسنگ،[12] در شاهنامه و همینطور در نوشتههای عربها و ایرانیان عربینویس شاهد چُنین کاربردی هستیم).[13] از این رو، مردمانی که اکنون به زبان فارسی سخن میگفتند به دلیلی به پارسی میانه یا همان پارسیگ باید نام دیگری میدادند تا این دو از هم بازشناخته شوند. زبان پارسی میانه را در متنهای کهن فارسی نو پهلوی و در متنهای کهن عربی فهلوی نامیدهاند. قدیمترین مأخذی که در آن زبان پارسی میانه پهلوی نامیده شده روایت جاحظ (متوفّی به سال ۲۵۵ هـ ق) است.[14] بنابراین، پهلوی نامیدن زبان پارسی میانه دستکم از سدهٔ سوم هجری رایج بودهاست. دلیل به کار رفتن اصطلاح پهلوی برای نامیدن صورت کهن زبان پارسی آن بود که در سدههای آغازین پس از اسلام واژهٔ پهلوی دربردارندهٔ این معنیها نیز شده بوده: «ایرانی (در معنای کلی واژه)» و «قدیمی (البته نه هر قدیمی، بلکه راه و رسم ایرانی قدیمی، که در شاهنامه بیشتر به این معنی برمیخوریم)»[15] حتّی این واژه هالهای از معناهای گوناگونی چون «اشرافی»، «باستانی»، «باشکوه» و.. یافته بوده که بازتاب آن را در شاهنامه میبینیم.[16] بنابر این، زبانی که یادآور آیینها و دورههای کهن ایران بود به سادگی میتوانست زبان پهلوی نامیده شود.[17][18] شایان یادآوری است که پَهْلَوی و پَهْلَوانی، یا اشکال عربیشدهٔ آن، بَهْلَوی و فَهْلَوی، به زبانها و قومهای دیگری چون گویشهای ایرانی شمال غربی نیز گفته شدهاست.[19]
واژه پهلوی در واقع به معنای «منسوب به پَهْلَو (یا همان پارت)» است. پَهْلَو از دورهٔ هخامنشی به بعد نام یکی از استانهای شمال شرقی ایران بوده. نام این استان در سنگنوشتههای هخامنشی پرثوه (-Parθava) آمدهاست. واژهٔ -Parθava با تبدیلهایِ بسیار رایجِ θ به h و r به l و نیز قلب جایگاه این دو در واژه، به پهلو (Pahlaw) بدل شدهاست. در دورهٔ ساسانی زبان رایج در استان پَهْلَو (یعنی همان استان پارت) را پهلویگ یا پهلوانیگ[20] مینامیدند. به سخن دیگر، پهلوی یا پهلوانی در اصل نام زبان دیگری بوده که با زبان پارسی میانه فرق دارد و امروزه آن را در کتابهای زبانشناسی پهلوی اشکانی یا پارتی مینامند.[21][22]
نخستین بار کارل زالمان نام پارسی میانه (به آلمانی: Mittelpersisch) را برای این زبان به کار بردهاست.[23] امروزه هم همچنان اصطلاحهایی چون پهلوی ساسانی و پهلوی برای نامیدن پارسی میانه به کار میرود. البته منظور از پهلوی بیشتر گونهٔ خاصی از پارسی میانه است که در کتابهای زردشتی به کار رفتهاست.[24]
کد استاندارد ایزو ۶۳۹ پارسی میانه pal است.
پس از اسلام
با آنکه نام زبان و خط پهلوی از دیوانهای کارگزاران عرب در ایران برافتاد، اما خط و زبان پهلوی در میان ایرانیان غیرمسلمان و مسلمان تا حدود سده پنجم کم و بیش رواج داشت چنانکه در برخی از نواحی ایران سنگنگارههای سازهها را به خط پهلوی یا بخط کوفی و پهلوی هر دو مینوشتند مانند کتیبه برج لاجیم نزدیک زیراب در مازندران که از سده پنجم هجری و یک خط آن به پهلوی و خط دیگر آن به کوفی است. این برج مقبره کیا ابوالفوارس شهریار بوده و در تاریخ ۴۱۳ بنا شدهاست. برج دیگری هم نزدیک برج لاجیم است که ظاهراً در آغاز سده پنجم بنا شده و کتیبه آن به خط کوفی و پهلوی است. میل رادکان کردکوی نزدیک بندرگز نیز از همین گونه برجهای آرامگاهی و دارای دو سنگنوشته کوفی و پارسی میانه است.
در سده چهارم و پنجم بسیاری از ایرانیان به خط و زبان پارسی میانه آشنایی داشتند. گردآورندگان شاهنامه ابومنصوری و مترجمان شماری از دفترهای پهلوی به پارسی در همین دوره رسالاتی از پهلوی مانند یادگار زریران و کارنامه اردشیر بابکان و داستانهای بهرام گور و یادگار بزرگ مهر و گزارش شترنگ و دیگر نوشتهها را به پارسی دری و به خط پارسی بازنویسی کرده و جزو شاهنامه قرارداده بودند. نفوذ زبان پارسی میانه در این بازگفتهها به اندازهای بود که پس از نظم آنها به پارسی بهوسیله دقیقی و فردوسی هم نزدیکی فراوانی میان آنها با اصل پهلوی هریک مشهود است.
در میانههای سده پنجم یکی از کتابهای مشهور که گویا اصل آن از دوره اشکانی بودهاست یعنی ویس و رامین از متن پهلوی به پارسی گردانده شد و سپس به همت فخرالدین اسعد گرگانی به نظم پارسی درآمد و در این منظومه تأثیر لغتها و ترکیبهای پهلوی بسیار دیده میشود.
آشنایی شاعران و نویسندگان ایران با متون پهلوی و نقل آنها به پارسی تا سده هفتم هم ادامه داشتهاست چنانکه در همین روزگار شاعری به نام زرتشت بهرام پژدو کتاب ارداویرافنامه را از پهلوی به شعر پارسی برگرداند. این شواهد نشانگر آن است که آشنایی ایرانیان با خط و زبان پهلوی ساسانی با فروپاشی حکومت ساسانی یکباره از میان نرفت بلکه تا دیرگاه ادامه داشت.
آثار پارسی میانه
آثاری که از این زبان باقیماندهاند دو دستهاند. آثار کتیبهای و آثار کتابی. این آثار بعضاً با خطوط متفاوت ولی خویشاوند نوشته شدهاند. آثار پارسی میانه شامل سکهنوشتههای شاهان ساسانی، کتیبهها، آثار مکتوب عصر ساسانی و سه سده نخست هجری و متون مانوی میشود که به الفباهای نسبتاً متفاوت نوشته شدهاند. برخی از آثار کتابی پارسی میانه تاریخی و ادبی هستند اما عمده مطالب را آثار دینی زرتشتی دربر گرفتهاند. پس از فروپاشی حکومت ساسانی و فتح ایرانشهر بدست مسلمانان حجاز شمار زیادی از آثار زبان پهلوی که در دانشگاه گندی شاپور یا سایر نقاط ایران در دست بود به زبان عربی ترجمه شد. این آثار عمدتاً نسخه اصلی پهلوی آن از میان رفتهاست. داستانهای هزار و یک شب، سیرالملوک، ادب الکبیر، کلیله و دمنه، سندبادنامه و شماری اثر علمی و تحقیقی از این دسته هستند. از آثار کتابی مهم عصر ساسانی به زبان پارسی میانه که بدست ما رسیده نیز میتوان به کارنامه اردشیر بابکان، شاپورگان مانی اشاره کرد. عمده متون به جای مانده در قرون نخست اسلامی نوشته شده با این وجود احتمالاً بسیاری از آنها تحریر آثار دوره ساسانی بودهاند. از مهمترین آثار متاخر پارسی میانه میتوان به آثار پرحجمی مانند بندهشن، دینکرد، شایست نشایست، گزیدههای زادسپرم، دادستان دینی و شکندگمانیک وزار اشاره کرد.[25]
سنگنبشتههای پارسی میانه
به جز کتابها و آثاری که در الگوی زیر ذکر شده، پارهنوشتهها و سنگنوشتههای پراکندهای نیز از پارسی میانه در نقاط گوناگون سرزمین پهناور ایران قدیم به جای ماندهاست.[26] این سنگنوشتهها شامل آثار مکتوب شاهان نخستین ساسانی و وزرا و ملازمان نزدیک آنهاست. الفبای بکار گرفته شده در این آثار با الفبای کتابت اندکی تفاوت داشته و به خط پهلوی اشکانی نزدیک است. این کتیبهها بیشتر در پارس، کرمانشاه، کردستان عراق و آذربایجان و حمص سوریه واقع شدهاند. همچنین در دوره اسلامی نیز کتیبهنویسی پهلوی رایج بود و در برخی مناطق شمال ایران کتیبههای اسلامی دارای خط پهلوی نیز بودهاند مانند برج لاجیم.
برای نمونه ۲۵ سنگنوشتهٔ کوچک به خط پیوسته پهلوی در باروی شهر دربند قفقاز کشف شده بود و اخیراً باستانشناسان شش کتیبه دیگر به پارسی میانه نیز در آنجا پیدا کردند. این ۳۱ کتیبه نام سنگتراشان یا کسانی را ذکر میکند که به نوعی در کشیدن دیوار سهم داشتند.[27]
آثار زند و پازند
در اواخر دوره ساسانی، متون اوستا به زبان پارسی میانه برگردانده شد (یک دلیل این امر ظاهراً مقابله با اعتقادات مزدکی بودهاست). اگرچه تمامی بخشهای قدیمی اوستا امروزه در دست نیست، اما بخشهای زیادی از آن باقی ماندهاست. این متون پارسی میانه ترجمه مستقیم متون اوستایی نیستند بلکه ترجمه تفسیری آنها بهشمار میآیند. در دوره ساسانی شمار کسانی که زبان اوستایی را میفهمیدند چندان زیاد نبود چراکه زبان اوستایی در آن دوره، زبانی مرده و تقریباً منسوخ شده بهشمار میرفت. متون پازند که بعدها ایجاد شد، نگارش این تفاسیر و سایر کتابهای پارسی میانه به الفبای دین دبیره یا همان خط اوستایی هستند و از آنجاکه آسانتر بود برای نگارش بهکار گرفته شد.[28]
نمونه متن
پارسیگ:[29]
pad nām ī yazdān ēdōn gōwēnd kū ēw-bār ahlaw zardušt dēn ī padīrift andar gēhān rawāg be kard. tā bawandagīh [ī] sēsad sāl dēn andar abēzagīh ud mardōm andar abē-gumānīh būd hēnd. ud pas gizistag gannāg mēnōg [ī] druwand gumān kardan ī mardōmān pad ēn dēn rāy ān gizistag *alek/sandar ī *hrōmāyīg ī muzrāyīg-mānišn wiyāb/ānēnīd *ud pad garān sezd ud *nibard ud *wišēg ō ērān-šahr *frēstīd. u-š ōy ērān dahibed ōzad ud dar ud xwadāyīh wišuft ud awērān kard. ud ēn dēn čiyōn hamāg abestāg ud zand [ī] abar gāw pōstīhā ī wirāstag pad āb ī zarr nibištag andar staxr [ī] pābagān pad diz [ī] *nibišt nihād ēstād. ōy petyārag ī wad-baxt ī ahlomōγ ī druwand ī anāg-kardār *aleksandar [ī] hrōmāyīg [ī] mu/zrāyīg-mānišn abar āwurd ud be sōxt.
فارسی:
به نام یزدان ایدون گویند که چنان که زرتشت درستکار دین (مزدیسنا) را پذیرفت، آن را اندر جهان رواج داد. تا سیصد سال دین به پا بود و مردمان هیچ بیم نداشتند. و پس از آن، اهریمن گجسته برای دور کردن مردمان از دین، اسکندر رومی را آفرید و از مصر او را به همراه خشم و خشونت سوی ایرانشهر فرستاد. او فرمانروای ایران را بکشت و دربار را، و همچنین دین را به همراه همه نوشتههای اوستا و زند (که) با آب طلا بر روی پوستین گاو نوشته شده بودند و در استخر نگهداری میشدند را، ویران کرد. اسکندر رومی، آن پستِ بد سرنوشتِ بدعتگذار، آن گناهکار، همه آنها را بسوخت.
نمونه شعر
|
|
واژه ها
افعال
کارهای درخور و ارزشمندی پیرامون شناسایی، واکاوی و ریشه شناسی فعلهای این زبان صورت گرفته است. برای این منظور به صفحه فعل در زبان پارسی میانه در ویکی پدیا رجوع کنید.
وندها
برخی از وندهای پارسیگ در گذر به پارسی نو، فراموش شدهاند.[30][31][32]
پارسی میانه | پارسی نو | در زبانهای هندواروپایی دیگر | نمونه |
---|---|---|---|
A- | نا – بی | a- در زبان یونانی (مانند اتم) | a-spās «ناسپاس»، a-bim «بیباک»، a-čār «ناچار»، a-dād «ناعادل» |
An- | نا – ن | un در انگلیسی، ant- در آلمانی | an-ērān «ناایرانی»، an-ast «نابود» یا «نیست»، an-āhit «ناهید» |
-ik (-ig در پارسیگ متاخر) | نسبت. «ــی» | -ic در انگلیسی، -icus در لاتین، –ikos در یونانی، -isku در زبانهای اسلاوی | Pārsīk «پارسی»، Āsōrik «آشوری»، Pahlavik «پهلوی»، Hrōmāyīk/Hrōmīk «رومی»، Tāzīk «تازی» |
پسوندهای مکان
پارسی میانه | در زبانهای هندواروپایی دیگر | نمونه |
---|---|---|
-gerd | -grād در زبانهای اسلاویک | سوسنگرد، دارابگرد، ویروگرد (بروجرد) |
-vīl | اردبیل (ارتهویل)، کابل (کاول)، زابل (زاول) | |
-āpāt (-ābād در نوشتههای متاخر) | اشکآباد (عشقآباد) | |
ـستان | stead در انگلیسی، به معنای «شهر»، stan در روسی، به معنای ساکن شدن، stand در زبانهای ژرمنی | تپورستان (طبرستان) |
همسنجی با فارسی
پارسیگ | پارسی نو | در زبانهای ایرانی دیگر | در زبانهای هندواروپایی دیگر |
---|---|---|---|
Drōd 𐭣𐭫𐭥𐭣 | Dōrūd (درود) | دْروت در بلوچی | |
Pad-drōt 𐭯𐭥𐭭 𐭣𐭫𐭥𐭣 | Bē dōrūd (به درود)، bedrūd (بدرود) در نوشتههای متاخرتر | پَدْروت در بلوچی | |
Spās 𐭮𐭯𐭠𐭮 | Sipās (سپاس) | Spās در کردی | Spasiba در روسی |
Pad 𐭯𐭥𐭭 | Bē (به) | Pa, Be پہ و بہ در بلوچی | |
Az 𐭬𐭭 | Az (از) | ač, az, až, aš, ča, ša, ža اَچ، از، اژ، اَش، چہ، شہ، ژہ در بلوچی | za در روسی |
Šagr𐭱𐭢𐭫, Šēr1 | Šēr (شیر) | *šagra- در پارسی باستان | |
Šīr𐭱𐭩𐭫 1 | Šīr (شیر) | *xšīra- در پارسی باستان | از *swēyd- در نیاهندواروپایی |
Asēm 𐭠𐭮𐭩𐭬 | Āhan (آهن) | Āsin (آسِن) در بلوچی مکرانی و کردی āhen در بلوچی رخشانی | Eisen در آلمانی |
Arjat | seem (سیم) | argentum در لاتین، arsat در ارمنی، airget در ایرلندی کهن، argent در فرانسوی، h₂erǵn̥t- در نیاهندواروپایی | |
Arž | Arj (ارج) | Arg در آسی | |
Ēvārak | ایوار،غروب [33] | ēvaraدر لری
ēvarدر کردی |
|
Tābestān 𐭲𐭠𐭯𐭮𐭲𐭠𐭭 | تابستان | ||
Hāmīn 𐭧𐭠𐭬𐭩𐭭 | عدم ورود به فارسی
(به معنای تابستان) |
Hāmīn در بلوچی و کردی مرکزی
Hāvīn در کردی شمالی |
|
Stārag 𐭮𐭲𐭠𐭫𐭪, Star 𐭮𐭲𐭫 | Setāre (ستاره) | Stār, Stērk در کردی شمالی و اِستار و اِستال در بلوچی | stella در لاتین، star در انگلیسی و... |
Fradom | عدم ورود به فارسی
(به معنای نخستین) |
pronin در زبان سنگسری | prathama در سانسکریت، primus لاتین |
Fradāk | Fardā (فردا) | Fra- 'بهسوی' | pro- در یونانی، pra در لیتوانیایی و... |
Murd 𐭬𐭥𐭫𐭣 | Mōrd (مرد) | مَردِین در بلوچی | morta در لاتین، murd-er در انگلیسی، mirtvu در روسی کهن و mirtis در لیتوانیایی |
Rōz 𐭩𐭥𐭬 | Rūz (روز) | روژ در کردی
روچ در بلوچی |
lois در ارمنی، lux در لاتین. هر دو به معنای «نور» |
Sāl 𐭱𐭭𐭲 | Sāl (سال) | Sonne در آلمانی، sārd در ارمنی، солнце در روسی | |
Mātar 𐭬𐭠𐭲𐭥 | Mādar (مادر) | مات در بلوچی مکرانی و ماس در بلوچی سرحدی | māter در لاتین، mater در اسلاوی کلیسایی کهن، motina در لیتوانیایی |
Pidar 𐭯𐭣𐭫 | Pēdar (پدر) | پِت در بلوچی مکرانی و پِس در بلوچی سرحدی | pater در لاتین، padre در ایتالیایی، fater در ژرمنی کهن |
Brād,Brādar 𐭡𐭥𐭠𐭣𐭥 | Barādar (برادر) | بِرات در بلوچی مکرانی و بِراس در بلوچی سرحدی | brat(r)u در اسلاوی کلیسایی کهن، brolis در لیتوانیایی، frāter در لاتین، brathair در ایرلندی کهن، bruoder در ژرمنی کهن |
Xwāh(ar) 𐭧𐭥𐭠𐭧 | Xāhar (خواهر) | Gohár گُهار در بلوچی | khoyr در ارمنی |
Duxtar 𐭣𐭥𐭧𐭲𐭫 | Dōxtar (دختر) | dóhtag, dottag، dohtarدُھتگ، دُتگ، دھتر در بلوچی | dauhtar در گوتی، tohter در ژرمنی کهن، duckti در پروسی کهن، dowstr در ارمنی، dukte در لیتوانیایی، doch در روسی |
Ōhāy 𐭠𐭧𐭠𐭩 | ārī (آری) | ||
Nē 𐭫𐭠 | Na (نه) | no در انگلیسی، niet در روسی |
وامواژههای پارسیگ در عربی
تعداد بیشماری وامواژه در عربی وجود دارد که از پارسی میانه به این زبان وارد شدهاند.[34][35][36]
پارسیگ | فارسی | در زبانهای هندواروپایی دیگر | عربی | فارسی |
---|---|---|---|---|
Srat 𐭮𐭫𐭲 | خیابان | strata در لاتین، srat در ولزی، از ریشه stere- نیاهندواروپایی | Sirāt (صراط) | راه |
Burg 𐭡𐭥𐭫𐭢 | برج | burg در زبانهای ژرمنی، به معنای دژ | Burj (برج) | برج |
A-sar | بیکران | siras در سانسکریت. harsar در هیتی | Azal (أزل) | بیکران |
A-pad؛ a- (پیشوند نفی) + pad (پایان) | بیپایان | Abad (ابد) | برای همیشه، بیپایان | |
Dēn 𐭣𐭩𐭭 | دین | Dīn (دین) | دین | |
Bōstān | بوستان | Bustān (بستان) | بوستان | |
Čirāg | چراغ | Sirāj (سراج) | چراغ | |
Tāg | تاج | Tāj (تاج) | تاج | |
Pargār | پرگار | Firjār (فرجار) | پرگار | |
Ravāg | فعلی | Rawāj (رواج) | رواج | |
Ravāk (شکل قدیمیتر ravāg) | فعلی | Riwāq (رواق) | محل گذر | |
Gund | گردان | Jund (جند) | ارتش | |
Šalwār | شلوار | Sirwāl (سروال) | شلوار | |
Rōstāk | روستا | Ruzdāq (رزداق) | روستا | |
Zar-parān | زعفران | zaʿfarān (زعفران) | زعفران | |
kādīg | قاضی | qādˤi (قاضی) | قاضی |
همسنجی نامها در گذر از پارسی کهن به نوین
پارسی باستان | پارسی میانه | فارسی |
---|---|---|
Anāhitā | Anāhid | Nāhid |
Artaxšatra | Artaxšēr | Ardašir |
Mithra | Mihr | Mehr |
Rokh-šwana | Rokhsāna | Rowšanak |
Pāpak | Bābak | |
Āleksandar, Sukandar | Eskandar | |
Pērōč | Pērōz | Pīruz |
Mithradata | Mihrdāt | Mehrdād |
Borān | Borān | |
Husravah | Husraw, Xusraw | Khosrow |
Zartušt | Zaratu(x)št | Zartōšt |
Ahura Mazda | Ōhrmazd | Hurmoz |
پانویس
- بزرگمهر لقمان. «پارسیگویانِ باستان زبانِ خویش را چه مینامیدند؟».
- اشمیت، رودیگر، راهنمای زبانهای ایرانی، جلد دوم: زبانهای ایرانی نو، ترجمه پارسی زیر نظر حسن رضایی باغبیدی، تهران: انتشارات ققنوس، ص۴۳۷.
- "Isfahan xxi. PROVINCIAL DIALECTS" Check
|نشانی بایگانی=
value (help). Encyclopædia Iranica. Archived from the original on 11 September 2014. Retrieved 11 September 2014. - «Erik John Anonby , Update on Luri: How many languages? Journal of the Royal Asiatic Society (Third Series) , Volume 13 , Issue 02 , Jul 2003 , pp 171-197» (PDF). بایگانیشده (PDF) از روی نسخه اصلی در ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۴. دریافتشده در ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۴.
- p.125,lari Language,Mahinnaz Mirdehghan,Department of Linguistics, Shahid Beheshti University, http://irssh.com/yahoo_site_admin/assets/docs/15_IRSSH-659-V6N1.329192517.pdf بایگانیشده در ۱۹ اکتبر ۲۰۱۴ توسط Wayback Machine
- LORI DIALECTS,Iranica http://www.iranicaonline.org/articles/lori-dialects
- لازار ۱۳۸۴، ص ۸۰
- آموزگار، تفضّلی ۱۳۸۲، ص ۱۳
- تاوادیا ۱۳۸۳، ص ۲
- رضایی باغبیدی ۱۳۸۷، ص ۷۹، ستون ۲
- در مسیر تبدیل شدن فارسی میانه به فارسی نو واژههای فراوانی را میتوان نمونه آورد که -گی پایانیشان افتادهاست؛ برای نمونه: nihānīg> نهانی؛ nāmīg> نامی؛ gētīg> گیتی، parīg> پَری (نک زیر مدخلها در واژهنامهٔ مکنزی ۱۳۸۳)
- نام Neryosang در فارسی نریوسنگ نیز نوشته میشود.
- لازار 1384، صص 80-82
- صادقی ۱۳۵۷، ص ۴۰ به بعد
- صادقی ۱۳۸۹، ص ۲
- آموزگار، تفضّلی 1382، ص 14، پن 3
- تاوادیا ۱۳۸۳، صص ۲ به بعد
- آموزگار و تفضلی ۱۳۸۰، ص ۱۴
- رضاییِ باغبیدی 1387، ص 79، ستونِ 2
- این نام برای نمونه در کتاب Boyce 1975، ص 40: در متن فارسی میانهٔ h و در بند سوم آن آمدهاست.
- رضایی باغبیدی 1385، ص 15
- رضایی باغبیدی 1387، ص 79، ستون 2
- تاوادیا ۱۳۸۳، ص نه؛ یادآوری میشود که این نقل قول در واقع از پیشگفتار س. نجمآبادی، یعنی برگردانندهٔ کتاب تاوادیا به فارسی است.
- آموزگار، تفضّلی ۱۳۸۲، ص ۱۴
- تاریخ زبان پارسی. صفحه ۱۳۳–۱۳۶
- روزنامهٔ اطلاعات، شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۸، ۸ مه ۲۰۰۹، شماره ۲۴۴۶۳
- همان.
- زبان پهلوی ادبیات و دستور آن. صفحهٔ ۲۸
- R. Mehri's Parsik/Pahlavi Web page (archived copy) at the Internet Archive
- Joneidi, F. (1966). Pahlavi Script and Language (Arsacid and Sassanid) نامه پهلوانی: آموزش خط و زبان پهلوی اشکانی و ساسانی (p. 54). Balkh (نشر بلخ).
- David Neil MacKenzie (1971). A Concise Pahlavi Dictionary. London: Oxford University Press.
- Joneidi, F. (1972). The Story of Iran. First Book: Beginning of Time to Dormancy of Mount Damavand (داستان ایران بر بنیاد گفتارهای ایرانی، دفتر نخست: از آغاز تا خاموشی دماوند).
- http://www.vajehyab.com/moein/%D8%A7%DB%8C%D9%88%D8%A7%D8%B1
- Mackenzie, D. N. (2014). A Concise Pahlavi Dictionary. Routledge. ISBN 978-1-136-61396-8.
- "ARABIC LANGUAGE ii. Iranian loanwords in Arabic". Encyclopædia Iranica. 15 December 1986. Retrieved 31 December 2015.
- Joneidi, F. (1965). Dictionary of Pahlavi Ideograms (فرهنگ هزوارش هاي دبيره پهلوی) (p. 8). Balkh (نشر بلخ).
جستارهای وابسته
- ادبیات پارسی میانه
- نامه پهلوانی؛ خودآموز زبان پارسی میانه نوشتهٔ فریدون جنیدی
- زبان پارسیگ؛ زبان پارسیگ (پهلوی): دستور زبان، واژهسازی و واجشناسی، نوشتهٔ رهام اشه، ترجمهٔ مریم تاجبخش و بزرگمهر لقمان
منابع
- آموزگار، ژاله و تفضلی، احمد (۱۳۸۰)، زبان پهلوی: ادبیات و دستور آن، تهران: معین، شابک ۹۶۴-۵۶۴۳-۱۱-۲
- تاوادیا، ج (۱۳۸۳). زبان و ادبیات پهلوی (فارسی میانه). تهران: مؤسسهٔ انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.
- خوارزمی محمد (۱۳۴۷)، مفاتیح العلوم، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران
- تاریخ ادبیات ایران.
- رضائی باغبیدی، حسن (۱۳۸۷). «پَهْلَوی، زَبانْ وَ اَدَبیّات». دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ۱۴. تهران. ص. ۷۹–۹۱.
- رضایی باغبیدی، حسن (۱۳۸۸). تاریخ زبانهای ایرانی. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۰۲۵-۸۴-۳.
- صادقی، علیاشرف (۱۳۵۷). تکوین زبان فارسی.
- لازار، ژیلبر. شکلگیری زبان فارسی. تهران: انتشارات هرمس.
- Cereti, Carlo G. "PAHLAVI LITERATURE". Encyclopædia Iranica.
پیوند به بیرون
پروژهٔ ویکیپدیا پهلوی آزمایشی در ویکیمدیا انکوباتور موجود است. |
- تارنمای رهام اشه (انگلیسی)
- فریدون جنیدی. «نامه پهلوانی، خودآموز خط و زبان پهلوی اشکانی و ساسانی» (PDF). ویکینبشته. بنیاد نیشابور. دریافتشده در ۲۳ آبان ۱۳۹۲.
- ویدئو و فایل شنیداری کلاس آموزش خط و زبان پهلوی در سه جلسه توسط دکتر علی امینی
- ترجمه انگلیسی متون پارسی میانه
- متن فرهنگ لغات پهلوی-انگلیسی، انگلیسی-پهلوی مککنزی
- جستجوگر فرهنگ لغت پهلوی-انگلیسی، انگلیسی-پهلوی مککنزی (گزینهٔ Dictionary در بالای صفحه را باید بر روی Concise Pahlvi Dictionary قرار دهید)
- فهلویات، مقاله احمد تفضلی در دانشنامه ایرانیکا، ترجمه فریبا شکوهی به پارسی
- پَهلَوی، مقالهای از ژاله آموزگار یگانه و یحیی ماهیار نوابی، دانشنامه جهان اسلام.
- پهلوی، زبان و ادبیات، مقالهای حسن رضایی باغبیدی در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.