مذهب در دوران ساسانی
بهطور کلی تا عهد خسرو انوشیروان تاریخ ساسانیان عبارت بود از سعی در تقویت آیین ملی به منظور مبارزه با مذاهب تفرقهانگیز غیر ملی، یا تسامح در مقابل اینگونه مذاهب به قصد مقاومت در برابر نفوذ طبقهای که آیین ملی در دست آنها وسیلهای میشد برای کسب قدرت و اعمال نفوذ در امور حکومت. در بین کسانی که مشرب تسامح را در مسائل دینی جهت جلوگیری از قدرت گرفتن موبدان بکار بردند، میتوان از یزدگرد یکم و قباد نام برد. شاهپور دوم و خسرو انوشیروان کسانی بودند که در جهت تأمین وحدت کشور و به قصد مبارزه با عوامل مخالف، آیین زرتشت را با قدرت و شدت ترویج کردند.[1] در عصر نخستین شاهنشاهان ساسانی دو گرایش دینی عمده، وجود داشت که هر یک از آنها میکوشید به آیین رسمی دستگاه دولتی تبدیل شود. نمایندگان این دو گرایش دینی، مانی و کرتیر بودند. شاهنشاهی به مقتضای وحدت سیاسی به دین رسمی واحدی نیاز داشت. آیین مانی از آنجا که عناصر اصلی ادیان بزرگ را در خود فراهم داشت جلب نظر میکرد. دین زرتشتی نیز که توانسته بود خود را با سنتها و معتقدات آریایی سازگاری بخشد، زمینهٔ بسیار مساعدی داشت. سرانجام در کشمکش میان این دو گرایش دینی، کرتیر پیروز شد و توانست قدرت سیاسی شگرف شاهنشاهی را پشتیبان خود سازد.[2]
اردشیر بابکان، پایهگذار سیاست اتحاد دین و دولت در ایران
اردشیر بابکان (دوران پادشاهی از ۲۲۶ تا سال ۲۴۱ میلادی) پایهگذاری سیاست اتحاد دین و دولت در ایران قبل از اسلام به اردشیر بابکان پایهگذار دولت ساسانی نسبت داده شدهاست. بر طبق روایت طبری خاندان اردشیر متولی آتشکدهٔ ناهید در استخر قدیم فارس بودهاند و طبیعی است هنگامی که اردشیر به قدرت رسید، در پی این بوده باشد که دین مزدیسنی را که در زمان اشکانیان در کنار حکومت قرار داشت با حکومت یکی سازد و از آن به عنوان حربهٔ سیاسی بهره برد. عامل اجرای این سیاست از زمان اردشیر به بعد موبدی به نام کرتیر، موبد پرنفوذ دوران ساسانی بود که در مدت سلطنت شش پادشاه از اردشیر یکم تا نرسه میزیستهاست.[4] زرتشتی بودن اردشیر و علاقهٔ او در نشر و ترویج آیین زرتشت و اقدام او جهت رسمی دین زرتشتی، در زمان او منجر به محدود کردن سایر ادیان نشد و توسعهٔ امپراتوری بدون اظهار تسامح دینی، مخصوصاً در اوایل دوران ساسانی غیرممکن بودهاست.[5]
شاپور یکم، گسترش دین مانی
از روایتهای گوناگون چنین برمیآید که شاپور یکم (دوران سلطنت از ۲۴۱ تا سال ۲۷۱ میلادی) نسبت به ادیان و مذاهب و افکار خارجی تسامح داشتهاست. مانی در زمان شاپور ظهور کرد و به حضور شاپور رسید و اجازه یافت، دین خود را تبلیغ کند. انتشار مانویت در قلمرو ساسانی که اثر دیرپایی داشت، مدیون همین روحیهٔ تسامح بود که بیتردید پسند خاطر کرتیر نبود.[6] شاپور حتی اگر هم به دین تازهٔ مانی با نظر علاقه نگریسته باشد بدون شک باید خیلی زود متوجه احتمال بروز مقاومت و عکسالعمل شدید عامه در مقابل آن شده باشد وی برخلاف برادران خویش که بهطور رسمی به دین مانی گرویدند تسامح در مورد تعلیم مانی را تا حد گرایش رسمی به آن دنبال نکرد.[7]
هرمز یکم و حمایت از مانی
هرمز یکم (دوران پادشاهی از سال ۲۷۲ تا ۲۷۳ میلادی) نیز نسبت به مانی نظر تأیید و مساعدت داشتهاست و او را یک چند در دستگرد بابل، در کاخ خویش، از تعقیب مخالفان پناه داد. وی نسبت به کرتیر دشمن مانی، هم علاقه نشان داده و حتی با اعطای کلاه و کمر که نشانههای اشرافیت بود، به این موبد پرشور متعصب او را در ردیف بزرگان عصر درآورد.[8] در دوران یکسالهٔ پادشاهی هرمزد هنوز تسامح دینی دوران پدرش شاپور یکم حکمفرما بود. به نظر میرسد که قدرت واقعی کرتیر از زمان بهرام یکم آغاز میشود.[9]
بهرام یکم و قتل مانی
کرتیر که از دشمنان سرسخت مانی بود، سرانجام سبب زندانی شدن و مرگ مانی در سال (۲۷۶ میلادی)، در دوران پادشاهی بهرام یکم (دوران پادشاهی از ۲۷۳ تا سال ۲۷۶ میلادی) شد. قتل مانی ضعف سلطنت را در مقابل قدرت روز افزون کرتیر آشکارتر کرد.[10]
بهرام دوم و اوج قدرت کرتیر
کرتیر در زمان بهرام دوم (دوران پادشاهی از ۲۷۶ تا ۲۹۳ میلادی)، به قدرت بسیاری دست یافت. شاهنشاهان ساسانی در آغاز اعلام دین زرتشت به عنوان آئین رسمی خویش، آتشکدههای زرتشتی را چون تکیهگاهی پایدار جهت فرمانروایی خود یافتند ولی برای پیروزی و شکوهمندی واقعی آئین زرتشت در سراسر کشور مبارزه و پیکار ضرورت یافت. این مبارزه با شدت و خشونتی تمام صورت گرفت. انهدام نفوذ دین یهود، مسیحیت، بودایی، برهمائیگری، و مندائیگری و نیز از میان برداشتن ارتداد در آئین زرتشت و پایان دادن به نهضت مانی و مانویان در ایران ضروری مینمود.[11] کرتیر برای برقراری حکومت دینی از همهٔ امکانات برخوردار بود. تفسیر و تأویل ارادهٔ اهورامزدا ویژهٔ کرتیر بود.[12]
پادشاهی نرسه و پایان قدرت کرتیر
نرسه (دوران پادشاهی از ۲۹۳ تا سال ۳۰۲ میلادی) با قیام نرسی خود، در واقع به قدرت کرتیر پایان داد و از آن پس تا یک چند سایهٔ آتشگاه از فراز تاج و تخت دور شد. بعد از آن دوران خاطرات دوران کرتیر چنان فراموش شد که حتی در اوایل دورهٔ اسلام هم وقتی مزدیسنان کتاب پهلوی دینکرت را تدوین میکردند، ذکری از نام او در آن کتاب نکردند و در عصری که بخاطر تسامح خویش درخشندگی خاص داشت، کسی را که مظهر تعصب بود و جز تعقیب و آزار مخالفان حاصل دیگری هم عاید آیین زرتشت نکردهبود، در ردیف موبدان و هیربدان بزرگ و نامآور دوران گذشته، یاد ننمودند.[13]
شاپور دوم و تبدیل مسیحیت به عنوان آیین رسمی روم
در قلمرو روم در مدت کودکی شاپور دوم (دوران پادشاهی از ۳۰۹ تا سال ۳۷۹ میلادی) دگرگونیهایی پیش آمده بود که سبب میشد، تا امپراتور روم، در داخل سرزمین ایران نیز برای خود، هواخواهانی داشته باشد. قضیه عبارت بود از اینکه کنستانتین کبیر امپراتور روم در سال ۳۱۳ میلادی طبق فرمانی موسوم به، فرمان میلان، رسماً به آیین مسیح گروید و مسیحیت آیین رسمی رومیان شد که طبعاً وی را حامی مسیحیهای ایران نیز میکرد.[14] این امر موجب میشد که وقتی شاپور در صدد جنگ با روم برآید، مسیحیهایی که در این اوقات در قلمرو شاهنشاهی ایران تعدادشان، تدریجاً زیاد هم شده بود، نسبت به روم علاقه و احساسات موافق نشان دهند و چنانکه از قول خود شاپور نقل شدهاست در سرزمین وی سکونت ورزند و در عین حال دوستدار دشمن وی قیصر روم باشند.[14]
این اوضاع آیین مسیحیت را که پیش از آن جز به عنوان یک آیین غیر مجاز قلمداد نشده بود به آیین دشمن تبدیل کرد این احوال سیاست تعقیب و تعصب را که از زمان کرتیر موبد، تقریباً فراموش شده بود، دوباره در ایران احیاء کرد. با شروع جنگ با روم تعقیب و آزار مسیحیهای ایران هم که شاه ایران به آنها به چشم یک دشمن خانگی مینگریست، شروع شد. شاپور برخلاف موبدان عصر، ظاهراً مسیحیها را بیشتر به عنوان یک مسئلهٔ سیاسی تلقی میکرد و با یهودیان ایران که از نظر سیاسی، بیطرف بودند، شاپور با تسامح رفتار میکرد.[14] تعقیب عیسویان ایران از سال ۳۳۹ میلادی آغاز یافت. در کتب سریانی «اعمال شهدا» آزار و تعقیب عیسویان که مدت دویست سال، با فواصل چند به طول انجامید، نوشته شدهاست. این کتب با اینکه از روی تعصب شدید نگاشته شده و به افسانههای بسیار زینت یافتهاست، از آنجا که متکی به اسناد و روایات معتبر است. از منابع بسیار خوب بهشمار میآید.[15]
بهرام چهارم و تقسیم ارمنستان بین ایران و روم
در زمان بهرام چهارم (دوران پادشاهی از ۳۸۸ تا سال ۳۹۹ میلادی)، بسته شدن پیمان صلح با روم و تقسیم ارمنستان بین ایران و روم، شاید بدان سبب که موبدان را، از تعقیب و آزار مسیحیان آن حدود، باز میداشت، منجر به ناخرسندی آنها، از بهرام شد. در دنبال همین ناخرسندی نجبا بود که ناگهان بهرام، به دست بدخواهان کشته شد.[16] مسئلهٔ تقویت فوقالعادهٔ آیین زرتشتی از نظر فرمانروایان ساسانی این اشکال را هم داشت که غالباً قدرت سلطنت را محدود میکرد و منجر به مداخلات تحمل ناپذیر نجبا و طبقات روحانی در امور مربوط به سلطنت میشد.[17]
یزدگرد یکم، از مسامحه تا دشمنی با عیسویان
در نوشتههای مؤرخان عیسوی و مؤلفان ایرانی، اختلاف بسیار راجع به احوال یزدگرد یکم (دوران پادشاهی از ۳۹۹ تا ۴۲۰ میلادی) مشهوداست. یکی از منابع سریانی او را یزدگرد نیکوکار و عیسوی رحیم و مقدسترین پادشاهان، خوانده و از احسان او به فقرا و بینوایان تمجید کردهاست. مؤرخان عرب و ایرانی که نوشتههایشان، مبتنی بر تواریخ عهد ساسانی، است و مأخوذ از عقاید روحانیون زرتشتی و اعیان و نجبا میباشد، او را بصفاتی از قبیل یزدگرد بزه گر (بزه کار) و فریبنده خواندهاند.[18] سبب عمدهٔ ناخرسندی نجبا از یزدگرد، تسامحی بود که وی نسبت به مسیحیهای ایران، نشان میداد.[16] در زمان یزدگرد یکم رابطه میان ایران و روم شرقی به بخش نویی رسید و دو کشور در حل مسائل درونی یکدیگر را یاری میرساندند.[19] یزدگرد قبول کرد که بین دولت و اتباع عیسوی او طریقه و روشی معین برقرار باشد و فرمان داد، کلیساهایی را که خراب کرده بودند، مجدداً بنا کنند و کسانی که به جرم عیسوی بودن به زندان افتاده بودند، آزادی دهند و به روحانیون عیسوی نیز اجازه داده شد که به همه جای ایران سفر کنند.[20] مسالمتی که یزدگرد یکم در روابط خود با عیسویان اظهار میکرد، بی شک معلول مقاصد سیاسی بود زیرا که با استوار کردن بنیان صلح ایران و روم میتوانست، در تحکیم اقتدار سلطنت خویش بکوشد اما به نظر میآید که غیر از ضرورت سیاسی، یزدگرد طبعاً مایل به مسامحه در امور دیانتی بودهاست. نسبت به قوم یهود هم که از نظر سیاسی، بیطرف محسوب میشدند، خوش رفتاری میکرد و شاید بخاطر همین طرز فکر با شوشیندخت دختری یهودی، ازدواج کرد. اگر یزدگرد در اواخر سلطنت، رفتارش را نسبت به عیسویان تغییر داد، گناه از آنها بود. عیسویان به تدریج چنان از فرط جسارت ایرانیان را رنجیده کردند که پادشاه چارهای جز سختگیری و تنبیه ندید. در شهر هرمزداردشیر واقع در خوزستان یک اسقف، آتشکدهای را که در نزدیکی کلیسای عیسویان بود، ویران کرد و بعد از دستگیری، شاه شخصاً از او استنطاق کرد. این اسقف در حضور شاه معترف شد که خود او آتشکده را خراب نموده و الفاظی رکیک نسبت به دیانت زرتشتی بر زبان آورد. شاه به او دستور داد که خود آتشکده را دوباره بنا کند و چون او مصراً امتناع کرد، محکوم و اعدام شد.[21] خشونتهایی که عیسویان میکردند، طبعاً به ضرر آنان تمام میشد و شاید انتصاب مهرنرسی دشمن بزرگ عیسویان را به مقام وزیری (وزرگ فرمذار) بتوان دلیل تغییر رفتار شاه نسبت به عیسویان دانست.[22] مؤرخان عرب و ایرانی مهرنرسی را مردی هوشمند و دانا و صاحب تدبیر شمردهاند ولی مؤلفین عیسوی به جهت توجهی که این وزیر به دیانت زرتشتی داشت، نسبت به او کینه ورزیده و او را خائن و دو رو و بیرحم خواندهاند. مهرنرسی آتشکدهها و ابنیههای بسیاری بنا نمود.
بهرام گور و وزیر مقتدرش مهر نرسه
پس از جلوس بهرام گور (دوران پادشاهی از ۴۲۱ تا سال ۴۳۸ میلادی) نیز قتل و زجر مسیحیان ادامه پیدا کرد. بسیاری از مسیحیان ایران در این زمان به دولت بیزانس پناهنده شدند. بهرام از دولت بیزانس استرداد آنها را خواستار شد لکن اجابت نیافت. همین وقایع در سال ۴۲۱ میلادی منجر به جنگ جدیدی بین بیزانس و دولت ایران شد اما این جنگ چندان طولی نکشید. فرماندهی سپاه ایران با مهر نرسی بود.[23] به موجب صلح نامهای که سال بعد ۴۲۲ میلادی میلادی منعقد شد، ایرانیان در کشور خود به عیسویان آزادی مذهبی دادند و نظیر همین آزادی را رومیان، در حق زرتشتیان مقیم بیزانس قائل شدند.[23]
یزدگرد دوم و جنگ با ارمنستان
در دوران یزدگرد دوم (دوران پادشاهی از ۴۳۸ تا سال ۴۵۷ میلادی) مذهب عیسوی در ارمنستان در حال گسترش بود. یزدگرد میخواست آن مملکت را در مذهب زرتشتی نگاه دارد تا اینکه از ایران جدا نشود ولیکن مسروب ماشتوتس نامی ارمنی، در سال ۳۹۷ میلادی، خطی برای زبان ارمنی اختراع کرده بود که باعث استحکام مبانی ملیت آنها گردیده بود.
وزیر ایران مهرنرسی اعلامیهای که به فرمان مهرنرسی مشهور است، منتشر و اصول مذهبی عیسوی را رد کرد. رؤسای روحانیون ارامنه، ردی بر این اعلامیه نوشتند و کار به اقدامات جبری کشید و ارامنه شوریدند[24] و روحانیون عیسوی جهاد را اعلام نمودند ولی مانند همیشه رقابت خاندانهای بزرگ ارمنستان، مانع انجام یک اقدام مشترک شد. شورشیان از امپراتور روم یاری جستند، ولی نتیجه نداد. یزدگرد، به ارمنستان لشکر کشی کرد و به سال ۳۱۵ میلادی، شورشیان را در جنگ سختی مغلوب کرد.[25] به دنبال گرفتاریهایی که در ارمنستان برای وی پیش آمد نه فقط دوباره تعقیب مسیحیها شروع شد بلکه نسبت به یهود هم سختگیریهایی آغاز گشت.[26]
پیروز یکم
در دوران پیروز یکم (دوران پادشاهی از ۴۵۹ تا ۴۸۳ میلادی) یهودیان گرفتار قتل و آزار شدند و سبب آن انتشار این خبر بود که یهود دو تن از موبدان زرتشتی را زنده پوست کندهاند. کشتار یهودیان در شهر اصفهان که مسکن جماعت کثیری از بنیاسرائیل بود، شدت فوقالعاده یافت.[27] در سلطنت پیروز یکم، ارمنستان شورید. علت این شورش، تعصب مذهبی مأمورین ایرانی و ضدیت آنها با مذهب عیسوی بود. ایبریها هم به ارامنه، ملحق شدند ولکن زرمهر سردار ایرانی، در غیاب پیروز، بخرج خود به ارمنستان، قشون کشی کرد و پیروز شد. شورش موقتاً خوابید ولیکن اوضاع حقیقی این مملکت خوب نبود.[28] خود پیروز یکم در حین جنگ سردارانش با ارمنیان، در جنگ با هفتالیان کشته شد و مناطق وسیعی از مناطق شرقی از جمله مرو و هرات به تصرف هفتالیان درآمد.[29][30] ارمنیان از وضع آشفته پس از کشته شدن پیروز استفاده کردند و شرائط صلح خود را به شاه بعدی بلاش تحمیل کردند.[31]
بلاش و قرارداد صلح با ارمنیان
در زمان بلاش (دوران پادشاهی از سال ۴۸۴ تا ۴۸۸ میلادی) سردار شورشی ارامنه، نه تنها آزادی کامل دیانت مسیح را طلب کرد بلکه درخواست کرد که دیانت زرتشتی در ارمنستان ملغی شود و آتشکدههای آنجا را خراب کنند. بلاش شرایط صلح سردار ارامنه را قبول کرد و مذهب عیسوی در ارمنستان و ایبری رسمیت یافت.[32] این نکته به دشمنی مسیحیهای آن حدود با ایران تا حدی پایان داد. در روایات مسیحی سریانی و ارمنی از بلاش به نیکی یاد شدهاست.[33] بلاش توسط نجبا از سلطنت خلع شد و او را توقیف و نابینا کردند.[34]
قباد یکم و پیدایش نهضت مزدک
مقارن جلوس قباد یکم (دوران پادشاهی بار نخست از سال ۴۸۸ تا ۴۹۶ و بار دوم ۴۹۹ تا ۵۳۱ میلادی) وضع اقتصادی ایران به علت پرداخت خسارت جنگی سنگین و تهیهٔ فدیه برای آزادی قباد یکم که در اسارت هفتالیان بود بسیار وخیم بود و خزانه بر اثر جنگها خالی شده و مالیاتهای سنگینی به مردم تحمیل میشد.[35] طبقات عامه به سبب کشتارها، غارتها، و گرانیهایی که در دنبال اشغال کشور به وسیلهٔ هفتالیان پیش آمده بود، از نجبا و غلبهٔ آنها به شدت ناراضی بودند. خود شاه هم به خاطر غرور فوقالعادهٔ نجبا که احیاناً به قدرت سلطنت هم از در معارضه درمیآمدند از آنها نارضایی داشت. در چنین احوالی هم چنانکه بعضی از محققان به درستی خاطر نشان کردهاند نهضت اشتراکی به آسانی میتوانست ریشه بگیرد.[36] در دورهٔ نخست پادشاهی قباد یکم موبدی به نام مزدک به قباد نزدیک شد و او را به انجام اصلاحات اجتماعی برانگیخت. او نظامی برابری جویانه را تبلیغ میکرد که آموزههایی فراتر از باور زرتشتیگری داشت. گفته شده که او اشتراک دارایی و مالکیت و زنان را تبلیغ میکردهاست. قباد به یاری او توانست از توان زمینداران و موبدان و اشراف بکاهد. همچنین قباد با پشتیبانی از مزدک میان توده مردم محبوبیتی یافت. به فرمان او در انبارهای غلهٔ شاهنشاهی به روی مردم گشوده شد و زمینهای کشاورزی میان دهقانان بخش گردید. البته در نوشتههای زرتشتیان این دوره را دورهٔ آشوب میشناسند. اظهار علاقهٔ پادشاه، به مزدک و یارانش فرصت داد به نهضت خود شکل انقلابی ببخشد و اعیان و نجبا که ضربت را در واقع از قباد خورده بودند، ضد وی با موبدان و روحانیان همدست شدند. سرانجام در سال ۴۹۶ میلادی، قباد یکم را دستگیر کردند و در زندانی به نام زندان فراموشی به بند کشیدند و برادرش جاماسپ را به جای او به شاهی برداشتند. قباد از زندان گریخت و به یاری هواخواهانش دیگر بار بر تخت پادشاهی نشست. قباد سه پسر داشت، کاووس که ارشد بود، فرزند دوم از یک چشم نابینا بود و پسر سوم او خسرو نام داشت. کاووس تربیت یافتهٔ مزدکیان بود. قباد خصالی را که شایستهٔ پادشاهان است، در خسرو انوشیروان جمع میدید بنابراین فرزند کوچک خود را، بر پسر ارشد یعنی کاووس که علناً پیرو کیش مزدک بود ترجیح داد و همین امر تبدیل و تغییر عقیده شاهنشاه را نسبت به این فرقه که در آغاز به آن گرویده بود، بهطور وضوح آشکار میکند.[37]
خسرو انوشیروان، سرکوب مزدکیان و اعتلاء دادن به آیین زرتشت
با آنکه قتل و کشتار پیروان مزدک در اواخر عهد قباد روی داد، عامل اصلی این واقعه، خسرو انوشیروان (دوران پادشاهی ۵۳۱ تا سال ۵۷۹ میلادی) بود که پیروان مزدک ولیعهدی وی را بخطر انداخته بودند و طبیعی است که او در آغاز سلطنت خویش نیز، در قلع و قمع بقایای پیروان مزدک دست به اقدامات جدی و شدیدی زده باشد. انوشیروان با حمایت و ترویج آیین اکثریت موبدان مذهب زروانی را نیز مثل مزدکی و مانوی به شدت تعقیب کرد.[38]
سرکوبی مزدکیان، آیین زرتشت و طبقهٔ روحانیان را اعتلاء فوقالعاده داد. در این ایام برای مقابله با تحریکات مسیحی و بیزانس و برای جلوگیری از بدعتهایی که در داخل ممکن بود اساس سلطنت را متزلزل کند، وجود یک آیین ملی لازم بنظر میآمد. آنچه این اقدام خسرو انوشیروان را بیشتر تثبیت نمود، توفیق او در جمعآوری اوستا بود. آنچه از وقایع بر میاید، این است که انوشیروان نسبت بمذهب مسیحی، نظر سیاسی داشته، یعنی اساساً ضد این مذهب نبوده، ولیکن چون عیسویها را آلت دست رومیها میدانسته، نسبت به آنها ظنین و مراقب بودهاست. انوشیروان نسبت به مسیحیانی که از روم رانده شده و به دربار او پناه آورده بودند، مساعدت کرده و هفت تن از فیلسوفان اسکندریه را در دربار خود پذیرفته و با آنها مهربانی کرد. نسطوریها که از نقطهٔ نظر عیسویها، در آن زمان فرقهٔ ضاله محسوب و تعقیب میشدند و به دربار ایران پناه آورده بودند، مورد توجه انوشیروان واقع شدند، بطوریکه کلیساهای آنها در تاریخ مذهب عیسوی، کلیساهای ایرانی نامیده شدند. نسطوریها از این وضع استفاده کرده، در انتشار مذهب عیسوی جد و جدیت حیرتانگیزی بروز دادند. در زمان انوشیروان در هرات و سمرقند کلیساهای آنها دایر بود و در زمانهای بعد مبلغین آنها تا چین و هند هم رفتند.[39]
خسروپرویز، تشتت مذهبی در ایران
خسرو پرویز (دوران پادشاهی از ۵۹۰ تا سال ۶۲۸ میلادی) بخاطر علاقهای که به زنان مسیحی خویش داشت گاه گاه خود را نسبت به آیین مسیح علاقمند نشان داد و این اظهار علاقه تا حدی بود که پارهای از ساده لوحان مسیحی، او را مسیحی پنداشتند. خسرو بیآنکه علاقهٔ قلبی به آیین مسیح داشته باشد، گاه تا حد یک مسیحی ساده دل، به خرافات این قوم علاقه نشان میداد. این اظهارعلاقهاش به آیین مسیح نه از روی تسامح اخلاقی بلکه بیشتر ناشی از بیاعتنایی وی، به سنتهای دینی موبدان بود.[40] باجلوس خسرو پرویز عیسویان به آزادی دینی نایل شدند ولی حق نداشتند که زرتشتیان را به کیش خود دعوت کنند زیرا که هر کس از زرتشتیان دین رسمی ملی خود را ترک میگفت، علیالاصول مستحق قتل میشد اگر چه در عمال غالباً اغماض میکردند. درین زمان روحانیون زرتشتی چندان قدرت نداشتند و با اینکه نمایندهٔ دیانت رسمی ایران محسوب میشدند ولی چنان ضعفی در قدرت آنان راه یافته بود که در پیش چشم آنها مسیحیان به بلندترین مقامات مالیه در کشور رسیدند.[41] درین عهد علما زرتشت سعی بسیاری کردند تا مجدداً اصول ایمانی را نیرویی ببخشند. در دینکرد اشاره شدهاست که خسروپرویز هوشیارترین موبدان را فرمود تا تفسیری نو بر کتاب اوستا بنگارند. البته ابداً نمیتوان گفت که خسرو پرویز شخصاً علاقهای به مباحث الهی و مسائل دینی داشتهاست ولی ممکن است مواقعی برای مقاصد سیاسی لازم دیدهباشد که اهتمامی در باب دین زرتشتی نشان بدهد و بدگمانی روحانیان را نسبت به اعتقادات خود برطرف کند.[41] هجوم رومیان در زمان هراکلیوس امپراتور روم به ایران در احوال عیسویان ایران اثر بخشید و خسرو سوگند خورد که اگر در جنگ با هراکلیوس پیروز شود در سرتاسر کشور کلیسایی یا ناقوس کلیسایی را برپای نخواهد گذاشت. در زمان خسرو پرویز مجادله و نزاع بین دو فرقه مسیحی ایران، یعنی نسطوری که معتقد بودند که مسیح دو طبیعت مجزی از یکدیگر داشته، یکی انسان و دیگر ربانی و فرقه یعقوبی (مونو فیزیت) که معتقد بودند، این دو طبیعت، در ذات مسیح وحدت یافتهاست، شدت یافته بود و یعقوبیان برتری یافته بودند. در هر حال در اواخر سلطنت خسرو هم نسطوریان و هم یعقوبیان دچار تعقیب و فشار شدند.[42]
رواج دین مسیح
در موقعی که سلسله ساسانی جانشین اشکانیان شد، عیسویان مرکز تبلیغی مهمی در شهر رها (در جنوب ترکیهٔ امروزی) داشتند. دولت ایران در جنگهای بزرگی که با روم کرد، اسیران را در نواحی دوردست کشور ایران مسکن داد. پادشاهان ایران در لشکرکشیهای خود به سوریه گاهی تمام سکنهٔ یک شهر یا یک ناحیه را کوچ داده، در یکی از نقاط داخلی کشور مقیم میکردند. چون قسمت اعظم این مهاجرین عیسوی مذهب بودند در اواخر این دوره، دیانت مسیح در هر گوشهای از ایران اندکی رواج گرفته بود.[43]
پس از اینکه نوستوریوس در سال ۴۳۱ محکوم به تبعید شد، پیروان او نستوریان به کشور ساسانیان پناهنده شدند و در سال ۴۸۴ جدا از مسیحیان دیگر کلیسای خود را برپا کردند و این کلیسا توانست با ساسانیان تا اندازهای به خوبی کنار بیاید زیرا این کلیسا با نیروی دولت ایران در پیکار با دشمن دیرین، بیزانس همداستان بود. دیری نپائید که کلیسای نستوری شبکهای از اسقف نشینها در سراسر کشور گسترد. آئین نستوری در پایان روزگار ساسانی به راستی در این راه میکوشید که دین راستین کشور بشود.[44]
رواج دین بودایی در نواحی شرقی ایران
جستار وابسته: آیین بودایی در خاور ایران باستان
در آسیای میانه دین بودایی مورد تعقیب قرار نداشت و بعضی از حاکمان هفتالیان از دین بودایی پشتیبانی میکردند. در پایان قرن ششم و اوایل قرن هفتم میلادی بعضی حاکمان خاقانات غربی ترک نیز به دین بودایی میپیوندند و هم در جنوب آسیای میانه هم در افغانستان و شمال هندوستان شروع به ساختن معبدهای بودایی مینمایند و از بوداییان پشتیبانی میکنند. در قرن هفتم از اطلاعات به دست آمده، بر میآید که در تخارستان دین بودایی خیلی انتشار داشت و در پایتخت تخارستان (افغانستان کنونی)، شهر بلخ، صدها دیر بودایی، وجود داشتهاست. در زمان خسرو انوشیروان هفتالیان به دست قوای مشترک ایران و ترکان از بین رفتند و ولایت باختر (بلخ) نیز بار دیگر در سال ۵۵۷ میلادی به ایران الحاق یافت. بدین ترتیب میتوان گفت که بااینکه اکثریت مردم ساکن در شرق ایران مثل دورههای قدیم زرتشتی بودند. موقعیت دین بودایی نیز در آن نواحی بسیار مستحکم بود.[45]
رواج عقاید زروانی در اواخر دوران ساسانی
در دورههای پایانی ساسانی در تحت تأثیر افکار جدید، آن خوش بینی نخستین که بنیان دین زرتشتی و محرک مردمان به کار و کوشش بود پژمرده و گسیخته شد. میل به زهد و ترک که در فرقههای ایرانی مخالف آیین زرتشت، رواجی به سزا داشت، رفتهرفته وارد آیین زرتشتیان نیز شد و بنیان این دیانت را برانداخت.[46] اعراض از ین جهان مخالف اصول اساسی دیانت زرتشتی است، لکن عیسویان و گنوستیکها و مانویان و مزدکیان به قدری در باب زهد و ترک دنیا بحث کرده بودند که رفتهرفته اذهان زرتشتیان هم انس گرفته بود. علاقهٔ خسرو انوشیروان به فرهنگ هندی و نفوذ فکر هندی که بزرگترین و عالیترین نمایندهٔ آن برزویه حکیم است، نیز بر آن عوامل قبلی افزوده شد.[47] این حکیم در پایان تأمل و تفکر در سرنوشت بشر و تکلیف او در این عالم، به این جا رسیده بود که بهترین راهها زهد و ترک است.[48]
در این وقت عقیدهٔ زروانیان که در عهد ساسانی شیوع یافته بود، موجب شد که مردمان اعتقاد به جبر پیدا کردند و این اعتقاد به منزلهٔ زهری جانگزای بود که روح مزدیسنی قدیم را از پای درآورد. این آیین البته دین تازهای در مقابل کیش زرتشتی محسوب نمیشد بلکه بیشتر یک طرز تلقی دیگر از مسئلهٔ خیر و شر بود و زروانیان همیشه خود را همچون یک فرقهٔ اصیل زرتشتی تلقی میکردهاند.[1] بنا بر عقیدهٔ زروانیان، زروان، پدر اهورامزدا و اهریمن بود و او را نه فقط زمان نامتناهی میدانستند بلکه اسم دیگرش «قضا» بود.[46] تفاوت عمده بین این دو شعبه مذهبی ظاهراً در مسئلهٔ جبر و اختیار بود. آیین کرتیر مبنی بر اعتقاد به آزادی و اختیار انسان بود و نزد آنها حتی انگره مینو نه از روی طبع بلکه از روی اختیار به شر گرائیده بود در صورتیکه زروانیان در مقابل مشیت زروان که اصل خیر و شر بود و هر دو مخلوق و مولود او بهشمار میآمد، حدی نمیدیدند و اعتقاد آنها به وجود خدایی مافوق خیر و شر طبعاً به قبول نوعی جبر منتهی میشد.[49] روحانیان زرتشتی هر روز قدمی واپس رفتند و دیگر قدرت سابق را نداشتند که بتوانند در برابر جریانهای جدید سدی بکشند.[50]
پانویس
- زرین کوب، ص ۴۸۷
- ادبیات ساسانی، ص ۱۵
- تمدن ایران ساسانی، ص ۳۱۱
- دکتر تفضلی، ص ۷۲۱
- زرین کوب، ص ۴۲۵
- یکی قطره باران، ۷۲۸
- زرین کوب، ص ۴۳۳
- زرین کوب، ص ۴۳۵
- دکتر تفضلی، ۷۲۹
- زرین کوب، ص ۴۳۷
- تمدن ایران ساسانی، ص ۱۵۸
- تمدن ایران ساسانی، ص ۱۶۰
- زرین کوب، ص ۴۴۵
- زرین کوب، ص ۴۵۰
- کریستن سن، ص ۲۹۲
- زرین کوب، ص ۴۵۵
- زرین کوب، ص ۴۸۵
- کریستن سن، ص ۲۹۳
- پیرنیا، ص ۳۰۸
- کریستن سن، ص ۲۹۴
- کریستن سن، ص ۲۹۶
- کریستن سن، ص ۲۹۷
- کریستن سن، ص ۳۰۴
- پیرنیا، ص ۳۱۵
- کریستن سن، ص ۳۱۱
- زرین کوب، ص ۴۶۰
- کریستن سن، ص ۳۱۴
- پیرنیا، ص ۳۱۸
- کریستن سن، ص۳۱۷
- تاریخ تاجیکان، ص ۳۷۷
- کریستن سن، ص ۳۸
- پیرنیا، ص ۳۱۹
- زرین کوب، ص ۴۶۵
- زرین کوب، ص ۴۶۶
- تاجیکان، ص۳۰۲
- زرین کوب، ص ۴۶۷
- کریستن سن، ص ۳۷۸
- زرین کوب، ص ۴۸۹
- پیرنیا، ص ۳۳۹
- تاریخ ایران قبل از اسلام، ص ۵۱۸
- ایران در زمان ساسانیان، ص ۵۱۴
- کریستن سن، ص ۵۱۵
- کریستن سن، ۲۹۰
- دینهای ایران باستان، ص ۴۲۹
- تاریخ تاجیکان، ص ۳۷۶
- کریستن سن، ص ۴۵۷
- کریستن سن، ص ۴۵۳
- کریستن سن، ص ۴۶۱
- زرین کوب، ص ۴۸۸
- کریستن سن، ص ۴۵۶
جستارهای وابسته
منابع
- زرین کوب، عبدالحسین . تاریخ مردم ایران. تهران: انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۴
- کریستن سن، آرتور. ایران در زمان ساسانیان، تهران: انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۷
- پیرنیا، حسن( مشیرالدوله). تاریخ باستانی ایران. تهران: انتشارات دنیای کتاب، ۱۳۶۲
- تفضلی، احمد. یکی قطره باران، جشن نامهٔ استاد دکتر عباس زریاب خوئی. تهران: چاپخانه مهارت، ۱۳۷۰
- لوکونین، گریگورویچ ولادمیر. ترجمه عنایت الله رضا. تمدن ایران ساسانی. تهران: انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، سال ۱۳۵۰
- سمیعی احمد. ادبیات ساسانی. تهران: انتشارات دانشگاه آزاد ایران، ۱۳۵۵
- تفضلی، احمد، و به کوشش آموزگار، ژاله. تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام. تهران: انتشارات سخن، ۱۳۷۶ شابک ۹۶۴−۵۹۸۳−۱۴−۲
- غفوروف، باباجان. تاجیکان. تاریخ قدیم، قرون وسطی، و دورهٔ نوین. دوشنبه: مؤسسهٔ انتشاراتی عرفان، لیتوگرافی چاپ و صحافی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۷
- نیبرگ، هنریک ساموئل. ترجمه نجمآبادی، سیف الدین. دینهای ایران باستان. تهران:انتشارات مرکز ایرانی مطالعهٔ فرهنگها، ۱۳۵۹