بوراندخت
بوراندخت، پوراندخت یا بوران (به پارسی میانه:) شهبانوی ایران ساسانی (بانشبن) از سال ۶۳۰ تا ۶۳۲ میلادی با گسستی چندماهه بود. او دختر خسرو پرویز (حکومت از ۵۹۰ تا ۶۲۸) و مریم، شاهزادهٔ بیزانسی، بود. وی دومین و یکی از تنها سه زنی در تاریخ ایران است که توانسته بر ایران حکومت کند. دو زن دیگر موزا، شهبانوی اشکانی، و خواهر بوران، آزرمیدخت، هستند.
بوراندخت | |
---|---|
شهبانوی شهبانوان ایرانشهر بازگردانندهٔ نژاد خدایان | |
نخستین دوره فرمانروایی | |
سلطنت | ۱۷ ژوئن ۶۲۹ – ۱۶ ژوئن ۶۳۰ |
تاجگذاری | ۱۷ ژوئن ۶۲۹ میلادی |
پیشین | جوانشیر |
جانشین | گشتاسب شاپور شهروراز |
دومین دوره فرمانروایی | |
سلطنت | ۶۳۱–۶۳۲ میلادی |
تاجگذاری | ۶۳۱ میلادی |
پیشین | آزرمیدخت |
جانشین | یزدگرد سوم |
زاده | ۵۹۰ میلادی |
درگذشته | ژوئن ۶۳۲ میلادی تیسفون |
همنشین | شیرویه |
خاندان | خاندان ساسان |
پدر | خسرو پرویز |
مادر | مریم |
دین و مذهب | مزدیسنا |
خسروپرویز در سال ۶۲۸ توسط پسرش، شیرویه (قباد دوم)، سرنگون و کشته شد. شیرویه همهٔ برادران و برادران ناتنی بوران را نیز اعدام کرد و این کار باعث آغاز دورهای از جناحبندی در شاهنشاهی شد. شیرویه چند ماه بعد درگذشت و پسر هشت سالهاش اردشیر سوم، جانشین وی شد، که او نیز پس از یک دوره حکومت تقریباً دو ساله، توسط اسپهبد ایرانی شهربراز، ربوده و کشته شد. بوران اندکی بعد با کمک فرمانده نظامی فرخهرمز، شهربراز را از حکومت کنار زد و خود بر تخت سلطنت نشست. او و خواهرش آزرمیدخت در آن زمان تنها وارثان قانونی بودند که میتوانستند بر کشور حکومت کنند. بوران میراثدار امپراتوری رو به زوالی شدهبود که درگیر جنگ داخلی میان دو خاندان بزرگ پارسی (پارسیگ) و پارتی (پهلو) بود. او متعهد به احیای یاد و اعتبار پدرش بود که در دوران سلطنتش شاهنشاهی ساسانی به اوج گستردگی سرزمینی خود رسیده بود.
دیری نپایید که بوراندخت نیز از سلطنت کنار زده شد و پسرعمهاش به نام شاپور شهروراز، که حتی از او نیز کمتر سلطنت کرد، جانشین او شد. شاپور نیز با آزرمیدخت که نماینده انجمن پارسیگ بود جایگزین شد. او نیز پس از مدت کوتاهی سرنگون شد و توسط پهلوها به فرماندهی رستم فرخهرمز (فرخزاد)، فرزند فرخ هرمز، کشته شد که این کار باعث بازگشت بوراندخت به سلطنت برای دومین بار شد. در دوره دوم سلطنت او، قدرت بیشتر در دست رستم بود، که این وضعیت باعث نارضایتی پارسیگها و شورش آنها شد که در طی آن بوران با خفهسازی کشته شد. پس از او برادرزادهاش یزدگرد سوم حکومت را در دست گرفت که با حمله اعراب به ایران و سرنگونی شاهنشاهی ساسانی، وی به آخرین حکمران این امپراتوری تبدیل شد.
اگرچه دو دورهٔ حکومت بوراندخت کوتاهمدت بود، او تلاش کرد با اجرای قوانین عادلانه، بازسازی زیرساختها و کاهش مالیات و ضرب سکه، ثبات را در ایران به ارمغان آورد. او از نظر دیپلماتیکی خواستار روابط خوب با همسایهٔ غربی، یعنی بیزانس، بود و یک فرستاده را به نزد امپراتور هراکلیوس (حکومت از ۶۱۰ تا ۶۴۱) فرستاد که از سمت او با احترام پذیرفته شد.
نام
نام بوراندخت بر روی سکههایش بوران عنوان شده[1] که فیلیپ ژینیو تاریخنگار فرانسوی آن را کوتاهشدهٔ اسم *بئوراسپا («دارندهٔ اسبهای زیاد») میداند.[2] فردوسی شاعر ایرانی در اثر حماسی خود شاهنامه از او به عنوان پوراندخت یاد میکند. پسوند دخت (دوخت در زبان پارسی میانه) به معنای «دختر» است که در زبانهای ایرانی برای تمایز دادن میان نامهای دختران و پسران ایجاد شدهاست.[3][4] این پسوند را نباید عیناً در نظر گرفت.[3] از او در آثار ابوعلی بلعمی در سده چهارم هجری با نام توراندخت یاد شده،[5] سبئوس، تاریخنگار سده هفتمی ارمنی، او را شهبانو بُر[6] و سیف بن عمر، تاریخنگار صدراسلام عرب، او را دخت زبان نامیدهاست.[7]
نام بورانی، پیشغذای ایرانی، ممکن است از بوراندخت گرفته شده باشد.[8]
پیشزمینه و اوایل زندگی
بوراندخت دختر واپسین شاه برجسته ایران، خسرو دوم، معروف به خسرو پرویز (حکومت از ۵۹۰ تا ۶۲۸) و مریم، شاهزادهٔ بیزانسی، بود.[2] او در سال ۵۹۰ و اندکی پس از تاجگذاری پدرش در تیسفون زاده شد.[9] بوراندخت یکی از ۶ شاهزادهای بود که در تیسفون زندگی می کرد.[9]
خسرو پرویز در سال ۶۲۸ توسط پسر خود شیرویه، که به نام قباد دوم نیز شناخته میشود، سرنگون و اعدام شد. شیرویه همچنین اقدام به کشتن همه برادران و برادران ناتنی خویش، از جمله ولیعهد، مردانشاه، کرد.[10][11] این کار چنان ضربهٔ سنگینی به امپراتوری وارد کرد که امپراتوری دیگر هرگز نتوانست دوباره به پا خیزد. گفته میشود که بوراندخت و خواهرش آزرمیدخت از اقدامات وحشیانهٔ شیرویه انتقاد کرده و او را سرزنش کردهاند و او در آخر از کارهایش ابراز پشیمانی کردهاست.[12] طبق گزارش رویدادنامه خوزستان، بوراندخت همچنین همسر شیرویه بود که این نشاندهندهٔ آیین زرتشتی خویدوده یا ازدواج با خویشاوندان است.[13][2][persian-alpha 1]
سرنگونی خسرو پرویز با جنگ داخلی ۶۲۸ تا ۶۳۲ ساسانیان به اوج خود رسید که با استقلال کامل خاندانهای ممتاز مقتدر و ایجاد دولتهای جدید همراه بود. در این میان، درگیریها میان خاندانهای ممتاز پارسی (پارسیگ) و پارتی (پهلو) نیز از سر گرفته شد که که باعث بدتر شدن اوضاع شد.[16] چند ماه بعد، طاعونی ویرانگر استانهای غربی ساسانیان را فرا گرفت و نیمی از جمعیت آن مناطق را از جمله شیرویه، به کشتن داد.[16] پس از شیرویه پسر هشت سالهاش، که اردشیر سوم نامیده شد، جانشین وی شد. تاجگذاری اردشیر توسط هر دو انجمن پهلو و پارسیگ و همچنین سومین انجمن بزرگ به نام نیمروزی پشتیبانی میشد.[17] با این وجود، در سال ۶۲۹، نیمروزیها حمایت خود را از شاه پس گرفتند و با کمک سپهبد برجسته ایرانی شهربراز، برای سرنگونی او توطئه کردند.[18]
پهلوها به رهبری فرخهرمز از خاندان ممتاز اسپهبد، شروع به حمایت از بوراندخت به عنوان شاهنشاه جدید ایران کردند و از آن پس او ضرب سکه را در مناطق پهلو آمل، نیشاپور، گرگان و ری آغاز کرد.[18] در ۲۷ آوریل ۶۳۰ اردشیر سوم توسط شهربراز کشته شد،[19] که او نیز به نوبه خود، پس از چهل روز سلطنت، در کودتایی توسط فرخهرمز به قتل رسید.[20] سپس فرخهرمز در اواخر ژوئن ۶۳۰ به بوراندخت در رسیدن به سلطنت کمک کرد.[21] به احتمال زیاد به قدرت رسیدن بوراندخت به این دلیل بود که او در کنار آزرمیدخت تنها وارثان قانونی باقیمانده از شاهنشاهی بودند که میتوانستند بر کشور حکومت کنند.[22][persian-alpha 2]
نخستین دورهٔ پادشاهی
بوراندخت نخستین شهبانویی بود که بر شاهنشاهی ساسانی حکومت میکرد؛ هرچند پیش از او حضور زنان سلطنتی در مقامهای مدیریتی کشور امری غیرمعمول نبود و زنان بسیاری پیش از بوران به مناصب بالایی رسیده بودند. برای نمونه شهبانوی بزرگ سده پنجمی ساسانی به نام دینگ از سال ۴۵۷ تا ۴۵۹ در طول مبارزه دودمانی برای تاجوتخت میان پسرانش هرمز سوم (حکومت از ۴۵۷ تا ۴۵۹) و پیروز یکم (حکومت از ۴۵۹ تا ۴۸۴) به عنوان نایبالسلطنهٔ امپراتوری از پایتخت آن، تیسفون، بر کشور حکومت کرده بود.[23] تاریخنگار آلمانی یوزف ویزههوفر نیز نقش زنان نجیبزاده را در ایران ساسانی برجسته میداند و اظهار میکند که «مدارک ایرانی سده سوم (کتیبهها، نقشبرجستهها، سکهها) نشان میدهد که اعضای زن خانواده سلطنتی مورد توجه و احترام غیرمعمولی قرار گرفتهاند.»[24] داستان شهبانوی افسانهای کیانیان به نام همای چهرزاد و احترام به آناهیتا، ایزدبانوی ایرانی، نیز احتمالاً به تأیید حکومت بوراندخت کمک کردهاست.[25]
بوراندخت در سن ۳۹ یا ۴۰ سالگی تاجگذاری کرد[9] و فرخهرمز را به عنوان وزیر ارشد (وزرگ فرمذار) شاهنشاهی گماشت.[14] وی سپس با اجرای قوانین عادلانه، بازسازی زیرساختها، کاهش مالیات و ضرب سکه سعی در ایجاد ثبات در ایران کرد.[26] حکومت او توسط اشراف و روحانیون پذیرفته شد که این امر با سکههای ضربشده به نام او در استانهای پارس، خوزستان، ماد و ابرشهر مشهود است.[13][27] هیچ اثری مبنی بر مخالفت با جنسیت وی یافت نشدهاست.[28] با این حال، او در سال ۶۳۰ از سلطنت کنار گذاشته شد و پسرعمهاش شاپور شهروراز، پسر شهربراز، شاه ایران شد.[29] او نیز هنگامی که توسط انجمن پارسیگ به رهبری سپهبد مقتدر پیروز خسرو به رسمیت شناخته نشد، از سلطنت برکنار و آزرمیدخت، خواهر بوراندخت، جانشین او شد.[30]
دومین دورهٔ پادشاهی
فرخهرمز، به منظور تقویت اقتدار خود و ایجاد یک قرار موقت میان خاندانهای پهلو و پارسیگ، به آزرمیدخت (که نماینده پارسیگها بود) درخواست ازدواج داد.[31] آزرمیدخت که توان در درخواست او را نداشت، با کمک سیاوخش نجیبزاده از خاندان مهران، که نوهٔ بهرام چوبین، اسپهبد معروف و شاه کوتاهمدت ایران بود، فرخهرمز را کشت.[32] رستم فرخهرمز (فرخزاد)، پسر فرخهرمز، که در آن زمان در خراسان مستقر بود، جانشین پدرش به عنوان رهبر پهلوها شد. وی به خونخواهی پدرش، خود را به تیسفون، پایتخت امپراتوری ساسانی، رسانید و به گفتهٔ سیف بن عمر در راه هر ارتشی از آزرمیدخت را که دید، شکست داد.[33] وی سپس نیروهای سیاوخش را در تیسفون شکست داد و شهر را تصرف کرد.[33] آزرمیدخت اندکی بعد توسط رستم کور و سپس کشته شد و این کار باعث بازگشت دوباره بوراندخت به سلطنت در ژوئن ۶۳۱ شد.[34][35] بوراندخت از رستم در مورد وضعیت نابسامان و رو به زوال شاهنشاهی شکایت کرد. گفته میشود در این دوره که بوراندخت رستم را برای اداره امور کشور دعوت کرده و به او اجازه داد تا قدرت کلی را به دست گیرد.[33]
به گفته سیف میان خاندان بوراندخت و رستم توافقی انجام شد؛ بدین ترتیب که ملکه میبایست حکومت را برای ده سال به رستم بسپارد و در آن زمان اگر یک زادهٔ پسر از خاندان ساسان پیدا میشد، حاکمیت باید به او و اگر پیدا نمیشد به یکی از زنان خاندان بازگردد.[33] بوراندخت این توافق را مناسب پنداشت و انجمنهای کشور (از جمله پارسیگها) را احضار و رستم را به عنوان رهبر کشور و فرمانده نظامی آن اعلام کرد.[33] انجمن پارسیگ با این شرایط موافقت کرد و پیروز خسرو نیز در اداره کشور در کنار رستم شریک شد.[36]
پارسیگها به دلیل شکنندگی و زوال ایران و همچنین به دلیل اینکه خاندان مهران، متحدان آنها، موقتاً از رستم شکست خورده بودند، موافقت کردند که با پهلوها کار کنند.[36] با این حال، همکاری میان پارسیگها و پهلوها کوتاه مدت بود؛ چرا که با تصویب بوراندخت میان دو انجمن شرایط نابرابری حاکم بود و انجمن رستم یک بخش بسیار مهمتری از قدرت را در دست داشت.[36] بوراندخت خواستار برقراری رابطه خوب با امپراتوری بیزانس بود و بنابراین یک فرستاده را به رهبری جاثلیق یشوعیهب دوم و دیگر بزرگان کلیسای ایران، به نزد امپراتور هراکلیوس (حکومت از ۶۱۰ تا ۶۴۱) فرستاد.[14][37] این فرستاده با استقبال دوستانه هراکلیوس روبرو شد[38] و حامل صلیب مقدسی بود که پدرش در جنگ با رومیان به غنیمت گرفته بود.[9]
مرگ
در سال بعد شورشی در تیسفون آغاز شد. در حالی که ارتش شاهنشاهی به امور دیگری مشغول بود، پارسیگها که از سلطنت رستم ناراضی بودند، خواستار سرنگونی بوراندخت و بازگشت بهمن جادویه، شخصیت برجسته پارسیگ، بودند که توسط بوراندخت اخراج شده بود.[39] بوراندخت اندکی بعد کشته شد. طبق رویدادنامههای سریانی ناشناس و رویدادنامه سیرت، او را خفه کردند.[14] این کار احتمالاً به دست پیروز خسرو بود.[40][38] در آثار دیگری از جمله شاهنامه پایان پادشاهی او با مرگ طبیعیاش عنوان شدهاست.[9]
برخی از تاریخنگاران سلطنت او را یک سال و چهار ماه و برخی دیگر آن را یک سال و شش ماه عنوان میکنند.[14] سبئوس آن را دو سال میداند.[14] بورن احتمالاً در پاییز سال ۶۳۱، در سومین سال تقویمی حکومتش که نمیتوانست بیش از یک و نیم سال را در قدرت باشد، درگذشت.[14]
پس از مرگ بوراندخت، ستیزهٔ میان دو انجمن از سر گرفته شد.[39] چندی نگذشت که رستم و پیروز خسرو توسط افراد خود که از اوضاع رو به زوال کشور نگران شده بودند، تهدید شدند.[41] آن دو سپس توافق کردند که یک بار دیگر با هم کار کنند و برادرزاده بوراندخت و نوهٔ خسرو پرویز را به نام یزدگرد سوم (حکومت از ۶۳۲ تا ۶۵۱) بر تخت سلطنت نشانده و به جنگ داخلی پایان دهند.[41] به گفتهٔ طبری (درگذشتهٔ ۹۲۳ میلادی) بوراندخت مجموعاً شانزده ماه سلطنت کرد.[38]
ضرب سکه و ایدئولوژی شاهنشاهی
در زمان سلطنت بوراندخت، سکهها به یاد گذشته و احترام شخصی او به پدرش، به طرحی که پدرش استفاده میکرد برگردانده شد.[42] او همچنین دارای سکههایی با طرحهای رسمیتر بوده که برای استفاده عمومی در نظر گرفته نمیشدند.[42] بر روی سکههای بوراندخت از او به عنوان بازگردانندهٔ میراث خود، یعنی نژاد خدایان، یاد شدهاست. در نوشته روی سکههای وی چنین آمدهاست: «بوران، بازگردانندهٔ نژاد خدایان» (پارسی میانه: Bōrān ī yazdān tōhm winārdār).[43] ادعای از تبار خدایان بودن شاهان ساسانی از سده سوم و زمان شاپور دوم (حکومت از ۳۰۹ تا ۳۷۹) دیگر استفاده نشده بود.[44]
واحد اصلی پول بوراندخت، همچون سایر حاکمان ساسانی، درهم (پارسی میانه: drahm) نقره بود.[45] به نظر میرسد بوراندخت تنها حاکمی در دورهٔ سلطنت خسرو پرویز تا یزدگرد سوم بوده که سکههای مفرغی ضرب کردهاست.[45] فقط یک نسخه سکه طلایی از بوراندخت شناخته شدهاست که در موزه هنرهای زیبای بوستون نگهداری میشود.[45] روی درهم و سکههای مفرغی بوراندخت، تصویر نیمرخ راست او را نشان میدهد و در پشت آن آتشکدهٔ زرتشتیان به همراه دو نفر از خدمه تصویر شدهاست.[46] در سکههای طلای بوراندخت تصویر او به جای نیمرخ، از روبهرو است.[46]
در سکههای نقرهای و مفرغی بوراندخت، دو یا سه ردیف گلوله تصویر او را دربر گرفتهاند و نشانههای نجومی ماه و ستاره در حاشیهٔ خارجی آن قرار گرفتهاند.[46] بوراندخت با یک کلاه گرد با سه نگین و یک دیهیم به تصویر کشیده شدهاست. گیسوهای آراسته به جواهرات او نیز از زیر کلاه افتادهاند.[46] دیهیم شامل دو ردیف گلوله، احتمالاً مروارید، است که بخشهای پدیدار آن به دور پیشانی بوراندخت گره خوردهاست.[46] بالای تاج او به یک جفت بال پردار وجود دارد که نشاندهنده الوهیت زرتشتی بهرام، ایزد جنگاوری و پیروزی، است.[46] یک هلال و کره زمین میان بالهای پردار به تصویر کشیده شدهاست.[46] نشانههای نجومی بیشتری در سمت راست (یک ستاره و هلال) و سمت چپ (یک ستاره) بالای تاج به تصویر کشیده شدهاند.[46]
یادداشتها
- مطابق تاریخنگار سده هفتمی ارمنی سبئوس، بوران همسر شهربراز بود. گرچه مطابق نظر ماری لوئیس شومون و پروانه پورشریعتی، این امر نامحتمل است.[14][15]
- ابوحنیفه دینوری، تاریخنگار سده نهمی، به پسری از خسرو پرویز و گردیه به نام جوانشیر اشاره میکند که پیش از بوراندخت حکومت میکردهاست. اگر این درست باشد، بدین معناست که جوانشیر موفق شده از کشتار شیرویه در امان بماند. این پادشاه مبهم مانده و هنوز هیچ سکهای از او یافت نشدهاست.[2]
پانویس
- Daryaee 1999, pp. ۷۸, ۸۱.
- Al-Tabari & 1985–2007, v. 5: p. 404 (note 996).
- Schmitt 2005a.
- Schmitt 2005b.
- Pourshariati 2008, p. ۱۸۳.
- Pourshariati 2008, p. ۱۸۴.
- Pourshariati 2008, p. ۲۰۳.
- Ghanoonparvar 1989, pp. ۵۵۴–۵۵۵.
- «چگونگی مرگ اولین پادشاه زن ایران». برنانیوز. ۲۶ شهریور ۱۳۹۵. دریافتشده در ۱۶ فروردین ۱۴۰۰.
- Howard-Johnston 2010.
- Kia 2016, p. ۲۸۴.
- Al-Tabari & 1985–2007, v. 5: p. 399.
- Daryaee 1999, p. 77.
- Chaumont 1989, p. ۳۶۶.
- Pourshariati 2008, p. ۲۰۵ (note ۱۱۳۹).
- Shahbazi 2005.
- Pourshariati 2008, pp. ۱۷۸, ۲۰۹.
- Pourshariati 2008, p. ۲۰۹.
- Pourshariati 2008, pp. ۱۸۱, ۲۰۹.
- Pourshariati 2008, pp. ۱۸۲–۳.
- Pourshariati 2008, pp. ۱۸۵, ۲۰۵.
- Daryaee 2014, p. 36.
- Kia 2016, p. ۲۴۸.
- Emrani 2009, p. ۴.
- Emrani 2009, p. ۵.
- Daryaee 1999, p. ۷۷.
- Daryaee 2014, p. ۵۹.
- Emrani 2009, p. ۶.
- Pourshariati 2008, pp. ۲۰۴–۲۰۵.
- Pourshariati 2008, p. ۲۰۴.
- Pourshariati 2008, pp. ۲۰۵–۲۰۶.
- Pourshariati 2008, pp. ۲۰۶, ۲۱۰.
- Pourshariati 2008, p. ۲۱۰.
- Pourshariati 2008, pp. 209-210.
- Gignoux 1987, p. ۱۹۰.
- Pourshariati 2008, p. ۲۱۱.
- Daryaee 2014, p. ۳۶.
- Daryaee 2018, p. ۲۵۸.
- Pourshariati 2008, p. ۲۱۸.
- Pourshariati 2008, p. 218.
- Pourshariati 2008, p. ۲۱۹.
- Daryaee 2014, p. ۳۵.
- Daryaee 2014, pp. ۳۵–۳۶.
- Daryaee 2009.
- Malek & Curtis 1998, p. ۱۱۶.
- Malek & Curtis 1998, p. ۱۱۷.
منابع
- Al-Tabari, Abu Ja'far Muhammad ibn Jarir (1985–2007). Ehsan Yar-Shater, ed. The History of Al-Ṭabarī. V. Albany, NY: State University of New York Press. ISBN 978-0-7914-4355-2.
- Chaumont, Marie Louise (1989). "Bōrān". Encyclopaedia Iranica, Vol. IV, Fasc. 4. p. 366.
- Daryaee, Touraj (1999). "The Coinage of Queen Bōrān and Its Significance for Late Sāsānian Imperial Ideology". Bulletin (British Society for Middle Eastern Studies). 13: 77–82. JSTOR 24048959. (registration required)
- Daryaee, Touraj (2009). "Šāpur II". Encyclopaedia Iranica.
- Daryaee, Touraj (2014). Sasanian Persia: The Rise and Fall of an Empire. I.B.Tauris. ISBN 978-0-85771-666-8.
- Daryaee, Touraj (2018). "Boran". In Nicholson, Oliver. The Oxford Dictionary of Late Antiquity. Oxford: Oxford University Press. ISBN 978-0-19-866277-8.
- Emrani, Haleh (2009). Like Father, Like Daughter: Late Sasanian Imperial Ideology & the Rise of Bōrān to Power. University of California.
- Ghanoonparvar, Mohammad R. (1989). "Būrānī". Encyclopaedia Iranica, Vol. IV, Fasc. 5. pp. 554–555.
- Gignoux, Ph. (1987). "Āzarmīgduxt". Encyclopaedia Iranica, Vol. III, Fasc. 2. p. 190.
- Howard-Johnston, James (2010). "Ḵosrow II". Encyclopaedia Iranica.
- Kia, Mehrdad (2016). The Persian Empire [2 volumes]: A Historical Encyclopedia. ABC-CLIO. ISBN 978-1-61069-391-2.
- Malek, Hodge Mehdi; Curtis, Vesta Sarkhosh (1998). "History and Coinage of the Sasanian Queen Bōrān (AD 629-631)". The Numismatic Chronicle. Royal Numismatic Society. 158: 113–129. JSTOR 42668553. (registration required)
- Pourshariati, Parvaneh (2008). Decline and Fall of the Sasanian Empire: The Sasanian-Parthian Confederacy and the Arab Conquest of Iran (PDF). London and New York: I.B. Tauris. ISBN 978-1-84511-645-3.
- Schmitt, Rüdiger (2005a). "Personal Names, Iranian iv. Sasanian Period". Encyclopaedia Iranica.
- Schmitt, Rüdiger (2005b). "Personal Names, Iranian iv. Parthian Period". Encyclopaedia Iranica.
- Shahbazi, A. Shapur (2005). "Sasanian dynasty". Encyclopaedia Iranica.
پیوند به بیرون
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ بوراندخت موجود است. |
بوراندخت زادهٔ: ۵۹۰ م درگذشتهٔ: ۶۳۲ م | ||
عنوان سلطنتی | ||
---|---|---|
پیشین: شهربراز |
شهبانوی شهبانوان ایرانشهر ۶۳۱ م |
پسین: شاپور شهروراز |
پیشین: آزرمیدخت |
شهبانوی شهبانوان ایرانشهر ژوئن ۶۳۱– ژوئن ۶۳۲ م |
پسین: یزدگرد سوم |