علویان طبرستان
علویان طبرستان در دورهٔ اموی و عباسی به دلیل عدم وجود امنیت در عراق و حجاز راهی ایران شدند و ایران را مکان مناسبی برای حضور خود دیدند. دولت علویان در طبرستان، نخستین دولتی است که در شرق اسلامی به دور از تأیید خلفای عباسی، تشکیل شد. این تهدیدی جدی برای خلافت عباسی بود و آنها به هر قیمت بود در صدد نابودی آن بودند.[1] این علویها پیرو مذهب زیدیه بودند و با قیام داعی کبیر، توانستند قدرت سیاسی جدیدی ایجاد کنند. داعی کبیر توانست با فتح قسمتهای بسیاری از شمال ایران، حکومت خود را استقرار دهد ولی پس از مرگ او، اختلاف میان برادر و دامادش موجب ضعف علویان شده و این حکومت توسط سامانیان مورد حمله قرار گرفت. چندی والیان سامانی در طبرستان قدرت را در دست داشتند تا این که ناصر کبیر توانست با مسلمان کردن گروهی از اهالی دیلمان، ارتشی فراهم کرده و حکومت علویان را مجدداً مستقر گرداند. با این حال، تدریجاً حکومت علویان در طبرستان دچار اختلافات داخلی شده و فروپاشیدند. اسفار بن شیرویه، مرداویج زیاری، ماکان کاکی و آل بویه، از فرماندهان نظامی سپاهیان علوی بودند که پس از مدتی رأساً اعلان استقلال کرده و قدرت یافتند.
علویان طبرستان و گیلان علویون علویان طبرستان | |||||||||||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
۲۵۰–۳۱۶ هجری | |||||||||||||||||
گسترهٔ فرمانروایی علویان طبرستان و گیلان | |||||||||||||||||
پایتخت | آمل | ||||||||||||||||
پایتخت در تبعید | ساری و استرآباد | ||||||||||||||||
زبان(های) رسمی | عربی | ||||||||||||||||
زبان(های) محلی | طبری | ||||||||||||||||
دین(ها) | زیدیه | ||||||||||||||||
حکومت | تئوکراسی | ||||||||||||||||
• داعی | حسن بن زید | ||||||||||||||||
• داعی | محمد بن زید | ||||||||||||||||
• امام | ناصر کبیر | ||||||||||||||||
• داعی | حسن بن قاسم | ||||||||||||||||
دوره تاریخی | تمدن اسلامی | ||||||||||||||||
• بنیانگذاری | ۲۵۰ | ||||||||||||||||
• فروپاشی | ۳۱۶ هجری | ||||||||||||||||
واحد پول | درهم و دینار | ||||||||||||||||
گاهشماری | هجری قمری | ||||||||||||||||
| |||||||||||||||||
امروز بخشی از | ایران |
نفوذ علویان در طبرستان
مناطق شمالی ایران از اواخر عهد عثمان، از جنوب و سمت غربی در ناحیه گرگان هجوم مسلمانان قرار گرفت در طول قرن اول و دوم، مردم مازندران در پرداخت جزیه با مسلمانان، موافقت کردند. اما منطقه گیلان و دیلم تا مدتها مقاومت کرد و تنها در قرن سوم با پذیرفتن اسلام زیدی بود تسلیم شد. حاکمان و مردمان این بخش تا زمانی که حکومت علویان در آنجا استقرار یافت از سرسختترین دشمنان مسلمانان بودند. آنان مرتب به مناطق جنوبی خود، به خصوص قزوین هجوم میبردند. قزوین در آن موقع، دژ مستحکم مسلمانان بود و حدّفاصل میان سرزمین کفار به حساب میآمد. این دشمنی سبب شد تا برخی از دشمنان خلافت عباسی از شیعیان و حتی خوارج به دنبال مقرّی برای خویش در این دیار باشند. سادات علوی نیز در برابر فشار منصور و پس از آن هادی، مهدی و رشید، به این نواحی کوچ کردند.[2]گویا یحیی بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب، برادر نفس زکیه، اولین علویی است که به سوی دیلم رهسپار شد. یحیی بن عبدالله در سال ۱۶۹هجری در قیام فخّ شرکت کرده و بعد از اتمام جنگ مخفیانه و به همراه حجّاج ایرانی به سوی ایران آمد و در مناطق کوهستانی و دور دست سکنی گزید.[3]نشانههایی در دست نیست که اقامت کوتاهش در این کوهستانها پیش از آنکه به فضل بن یحیی برمکی تسلیم شود، موجب نفوذ فعال کیش زیدی در این ناحیه شده باشددر سال ۲۱۹هجری اندکی پس از به خلافت رسیدن معتصم، محمد بن قاسم حسنی با گروهی کوچک از زیدیان کوفه به طالقان در خراسان آمد و در آنجا شورشی به راه انداخت که به زودی سرکوب شد. نشانههایی دردست نیست که هیچیک از پشتیبانان محلی او پیروان فرقه زیدی بوده باشند. آموزشهای زیدی را نخست در ایران برخی از پیروان امام قاسم بن ابراهیم رسی حسنی رواج دادند. امام قاسم در جبل الرس واقع در خاور مدینه میزیست و تدریس میکرد. در نگاشتههایش از برخی مردم تبرستان یاد میکند که دربارهٔ کارهای مذهبی از او پرسشهایی میکردهاند. یکی از راویان اصلی نظریه فقهی او جعفر بن محمد نیروسی تبری بود که شهر زادگاهش نیروس در کوههای تبرستان باختری در چند میلی خاور رودخانه چالوس بودهاست.[4]
تشکیل دولت علویان در طبرستان
بخشی از مجموعه مقالات تاریخ طبرستان و دیلم |
گرگان • طبرستان • گیلان • تالش |
در نیمه نخست قرن سوم منطقه طبرستان، در دست طاهریان بود و پس از آن که یحیی بن عمر طالبی به دست محمّد بن عبدالله طاهر شکست خورد، مستعین به پاس این عمل، منطق چالوس و کلار را به او واگذار کرد. محمد، شخصی را به نام جابر بن هارون نصرانی که برادر بشر بن هارون کاتب محمد بن طاهر بود به نیابت خود بدانجافرستاد. سلیمان بن عبدالله بن طاهر حاکم طبرستان کارگزاری با نام محمد بن اوس بلخی داشت که در عمل امور جاری طبرستان در دست او میگشت. وی فرزندان جوان خود را بر نواحی مختلف طبرستان حاکم کرده و اینان با مردم بد رفتاری زیادی کردند. این مسئله سبب بدنامی طاهریان شد. کارهای زشت محمد بن اوس تنها در محدوده طبرستان نبود بلکه به دیلم نیز حمله کرده و مردم آن ناحیه را نیز مورد ضرب و شتم قرار داده و گروهی را به اسارت گرفت. تعدّی طاهریان به املاک بی صاحب نواحی گیلان که در اختیار مردم بود، سبب شد تا آنها شورشی کرده و جابر بن هارون را از ان ناحیه بیرون راندند. دو نفر با نامهای محمد و جعفر فرزندان رستم رهبری این شورش را عهدهدار بودند. از اسامی آنها چنین بدست میآید که پیش از این خود از پدری نامسلمان با نام رستم متولد شده، اما مسلمان گشتهاند و از قضا نام جعفر نشان میدهد که بر مذهب تشیع بودهاند. پس از آن برای آن که میان خویش اتحادی استوار بر پا کنند، در اندیشه دعوت یکی از علویان ری به این ناحیه برآمدند. دیلمیها به سراغ یکی از علویان طبرستان به نام محمد بن ابراهیم رفته و از او خواستند تا رهبری آنها را به دست گیرد. اما او با اظهار ناتوانی از چنین کاری، آنها را به سوی حسن بن زید حسنی که بعدها به نام داعی اول یا داعی کبیر لقب یافت راهنمایی کرد. رفتن به سراغ یک فرد علوی، میتوانست علل چندی داشته باشد:نخست آن که اینان به پاکی شهرت داشتند و چنانکه ابن اسفندیار مینویسد: به هر وقت ساداتی را که به نواحی ایشان نشسته بودند، میدیدند، زهد و علم و ورع ایشان را اعتقاد می کردندو میگفتند:آنچه سیرت مسلمانی است، با سادات است. علت دیگر دشمنی میان عباسیان و علویان از یک سو، و دشمنی علویان با طاهریان به دلیل قتل یحیی بن عرم در پنج سال پیش از آن از سوی دیگر بود. طبیعی بود که اینها با توجه به این دشمنی به کمک دیلمیان شورشی بر طاهریان بشتابند.[5]
داعیان علوی
حسن بن زید
حسن بن زید بن محمد بن اسماعیل بن حسن بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب، ملقب به داعی اول، داعی کبیر و داعی الی الحق (داعی الحق) که در زمان متوکل به ری فرار کرده بود، به درخواست مردم طبرستان در سال ۲۵۰ هجری از ری به طبرستان رفته و از مردم بیعت گرفت.[6]حسن بن زید در فاصله حکومت خود از ۲۵۰ تا ۲۷۰ هجری چند مرتبه بر مناطق ری و زنجان و قزوین چیره گردید. همان سال نخست یکی از علویان را با نام محمد بن جعفر بدان سوی فرستاد که پس از چندی گرفتار طاهریان شد. در سال ۲۵۱ حسین بن احمد علوی در قزوین به پاخاسته و عمال طاهریان را از آن دیار بیرون راند. حسین بن زید در همان هنگام که برادرش بر ساری مسلط شد با مردم لاریجان و قصران (شمال تهران فعلی) بیعت کرد. بنا به گفته ابن اسفندیار:حسن بن زید هر آفریده را که هوادار مسودّین (سیاه جامگان، عباسیان) بودند، به عقوبتها میکشت؛ و ملامتها میکرد تا دلهای مردم چنان هراسان شد که جزء طاعت و رضای او فکرتی نماند. طبعاً عباسیان مایل بودند تا این قیام سرکوب شود. در حالی که بغداد یعقوب لیث را عنصری سالم نمیدانست، اما او را تحریک به رفتن طبرستان کرد که البته شکست خورد. پیش از او هم بغداد، موسی بن بغا و مفلح ترکی را برای سرکوبی آنها فرستاد که گرچه توفیقی بدست آوردند، اما به سبب مرگ خلیفه المعتز بالله، به اجبار بازگشتند و بار دیگر حسن بن زید بر آن نواحی مسلط گردید. معمولاً عقیده حسن بن زید را تشیع زیدی دانستهاند. اما برخی از منابع وی را از سادات و علمای شیعی دانسته و از ولات امامیه به حساب آوردهاند. نسبت امامی به وی نمیتواند درست باشد طبعاً او به عنوان زیدی در این دوره فقهی حنفی داشتهاست. با این حال دانستهاست که فقه زیدی نقاط اشتراکی هم با فقه امامی داشت. بنیاد فقه و عقاید شیعی در طبرستان، با تالیفات خود حسن بن زید قوی تر شد. ابن ندیم چند کتاب به او نسبت دادهاست. از جمله آنها است؛ الجامع فی الفقه، کتاب البیان، و کتاب الحجه فی الامامه. کتاب اخیر بحثی را دربارهٔ امامت مطرح کردهاست؛ اما روشن نیست که وی چه نگرشی در این کتاب در این باره به دست دادهاست. از روایت دیگری استفاده میشود که او به هر حال با عقایدی که بر خلاف نگرش مذهبی وی بوده مبارزه سختی داشتهاست. ابن حوقل نقل کرده کهکه او واسطه ای برای اسلام آوردن گروهی از دیلمیان بود، آن هم پس از آن که تا آن موقع هنوز نیز مردم این دیار کافر بودند. افزون بر آن وی در جهاد با کفار نیز کوشا بود، چنانکه دو هزار کافر را به قتل رساند و غنیمت بسیار به دست آورد و در میان دیالمه قسمت کرد. او همچنین در دفع ظلم و فساد از طبرستان کوشش نمود، و هنگامی که شنید بعضی از دیلمیان سر به سرقت و فساد نهادهاند، ابتدا آنها را نصیحت کرد. وقتی نپذیرفتند دست و پای یک هزار نفر آنها را قطع نمود. وی روزی نیز که با مردم بیعت کرده بود، اساس آن را عمل به کتاب خدا و سنت رسول (ص) و امر به معروف و نهی از منکر، قرار داده بود.[7]
محمد بن زید
جانشین حسن بن زید برادرش محمد بن زید بود. او در این اواخر از ناحیه حسن بن زید به ولایت گرگان منصوب شده بود. داعی کبیر در وقت رحلت برای برادر بیعت گرفت. اما پس از وفات، داماد او ابوالحسین، خروج کرد و گروهی با وی بیعت نمودند با آمدن محمد از گرگان ابوالحسین به چالوس گریخت. در این مدت شمال ایران در کشاکش سه قدرت بود. از یک سو عمرو بن لیث صفاری از سوی دیگر رافع بن هرثمه و محمد بن زید و بغداد نیز از طرف دیگر سعی میکرد تا از اختلافات میان آنها برای خویش بهره برد. او مرتب یکی را به شهری فرمان میداد و دیگری را تحریک میکرد تا آن شهر را به زور از چنگ او درآورد. خود این افراد نیز در مورد خراسان و ری، بی طمع نبودند، به همین دلیل بهطور مداوم بر سر این مناطق میان آنها جنگ درمیگرفت. در نهیات در جنگی رافع بن هرثمه گریخت و سپس کشته شد. عمروبن لیث در خراسان گرفتار سامانیان شد و بدین ترتیب طبرستان برای محمد بن زید آزاد گردیدمرعشی در این مورد مینویسد: در سنه ۲۸۷ خبر رسید که اسماعیل بن احمد سامانی، عمرو بن لیث را بگرفت و بکشت. سید به کلی از همه جوانب فارغ گشت و آوازه همت و مروت او منتشر شد. از عرب و عجم و روم و هند و ملوک و اکابر، به موافقت و مواخات او رغبت نمودند و نام نیک او بدین معنی شهرت گرفت. از این عبارت چنین بدست میآید که او نیز با تواضع بین مردم رفتار کرده و حکومت او از جمله حکومتهای عدل علویان در ایران بودهاست. مورخان به این نکته اشاره دارند که محمد بن زید با ارسال کمک مالی، علویانی را که تحت سلطه عراق و حجاز بودهاند، حمایت میکردهاست. صابی نیز نوشتهاست که ظهرت منه احوال جملیه و افعال جلیله سعه صدر و کرم خلق و انعام و افضال و احسان. پس از آن به کمک وی به علویان اشاره کرده و نوشتهاست که و اسلم علی یدیه قوم من الدیلم. وی سپس اشاره کردهاست که وی نخستین کسی بود که بنایی بر قبر امیرالمؤمنین و امام حسین (ع) بنا کرد و در این راه بیست هزار دینار خرج کرد. ابن اسفندیار نوشتهاست: هر سال سی هزار درهم سرخ به مشاهده حسین علی و امیرالمؤمنین علی و حسن بن علی (ع) و سایر سادات و اقربای خویش فرستادی؛ و چون متوکل مشاهده ائمه خراب کرد، اول کسی که اعدات آن عمارت بود او بود. پس از آنکه سامانیان بر ماوراءالنهر مسلط شده، در خراسان بر عمرو بن لیثغلبه یافتند، هوس حکومت طبرستان کردند. اسماعیل بن احمد سامانی، سپاهی به سوی طبرستان فرستاد. این سپاه در سال ۲۸۷ به جنگ با سپاه محمد بن زید پرداخت که داعی مجروح و سپس کشته شد. بدین شکل، حکومت سامانیان در طبرستان استقرار یافت.[8]
ناصر کبیر
در مدتی که طبرستان به تصرف اسماعیل سامانی درآمد که مذهب سنت را بدانجا بازگرداند و غرامتهای سخاوتمندانه ای به قربانیان حکومت زیدیان بخشید. مردم رویان و کلار در حمایت از دو داعی مذکور ثابت قدم تر از نواحی دیگر بودند. در طبرستان و گرگان شور و گرمی نخستین نسبت به حکومت جدید بزودی جای خود را به حمایت مردد یا مخالفت درونی داد.[9] دراین هنگام یکنفر علوی که وابسته به یاران دو داعی بود با نام ابومحمد، حسن بن علی بن حسن بن علی بن عمر بن علی (امام سجاد) بن حسین الشهید ملقب به ناصر کبیر، ناصر اطروش، ناصر الحق، سیدنا داعی الی الحق، یکی از مردان خدا و انسانی شریف از سلاله نبوی و علوی بود دست به قیام زد. مرعشی در این زمینه مینویسد:[مردمانی که] از طریق زردشتی به یُمن انفاس متبرکه او به دین محمدی نقل کردند و مذهب او اختیار کردند و هزار بار هزار آدمی تقریباً بر او جمع شدند و در سنه سبع و ثمانین ماتین[۲۸۷هجری] خروج کرد و با خلقی انبوه رو به آمل نهاد…[در جنگ با سامانیان] سید منهزم گشت و دیالم بسیار کشته شدند… سید دیگر باره [در سال ۲۹۰ هجری] روی به طبرستان نهاد… چهل شبانه روز حرب و ضرب بود، عاقبت سید مظفر گشته. سید بعد از چند ماه که در طبرستان بود،[به علت شکست مجدد از سامانیان]باز به گیلان رفت… سید ناصر مدت چهارده سال به اجتهاد و علم مشغول بود… تا وقتی که اهالی گیلان و دیلمان سید را به استخلاص طبرستان رغبت نمودند. سید متوجه طبرستان شد… و [در سال ۳۰۱ هجری] به آمل شد و به سرای حسن بن زید [داعی کبیر]نزول فرمود و با خلق طریقه انصاف و عدل پیش گرفت و گناهها عفو فرمود… سید احکام پادشاهی و امر و نهی ملک را به سید حسن بن قاسم که ابن عم[پسر عمو] بود بازگذاشت و او را بر فرزندان صُلبی خود ترجیح داد.. سید پسری بود ابوالحسین احمد… و او امامی المذهب بود… حرص دنیا او را[حسن بن قاسم] از راه سلامت بگردانید… سید را گرفته و دست بسته به قلعه لارجان[لاریجان] فرستاد…[و این چنین دستمزد ناصر اطروش را داد و معرفت را به کمال رسانید]... تعدادی از سپاهیان حسن بن قاسم که این واقعه را دیدند به خانه ناصر اطروش ریخته و به غارت اموال پرداخته، اهل و عیال ناصر اطروش را با خود بردند. برخی از سپاهیان به حسن بن قاسم اعتراض کرده و حسن بن قاسم که اوضاع را وخیم یافت، به مقابله با شورشیان پرداخت، ولی در این حین مجروح گشت و خانه نشین شد. در این هنگام لیلی بن نعمان، نماینده سید ناصر در ساری با عجله خود را به آمل رسانده و اوضاع را به دست گرفت و سید ناصر را آزاد کرد. سید مردانگی را به اتمام رسانده و حسن بن قاسم را بخشید و بعد از چندی دخترش را به عقد حسن بن قاسم درآورد و حکومت گرگان را به وی سپرد. با شرایط پیش آمده ناصر کبیر سیاست را کنار گذاشت و به طاعت و تألیف مشغول گشت. مدرسه ای بنا نهاده و به تعلیم و تربیت شاگردان پرداخت. ناصرالحق با عمری تلاش در راه ترویج شیعه در سال ۳۰۴ هجری دار فانی را وداع گفت و دعوت حق را لبیک نمود.[10]
حسن بن قاسم
چون اطروش در گذشت پسرش ابوالحسین احمد حسن را از گیلان فرا خواند و حکومت را به وی سپرد. اما ابوالقاسم جعفر، برادر احمد وی را از این کار سرزنش کرد و به قصد بازگرفتن تاج و تخت پدر با قوه قهریه از آمل بیرون آمد. حسن که نام پادشاهی داعی الی الحق اختیار کرده بود، شروین باوندی و شهریار قارنوندی را به پرداخت خراج بیشتر مجبور کرد و به گرگان دست یافت. مردم طبرستان، خصوصاً از آن جهت که وی سربازان دیلمی را زیر نظارت مستقیم خود داشت دوستش میداشتند. در سال ۳۰۶ هجری ابوالحسین احمد داعی را فروگذاشت و در گرگان به برادرش جعفر پیوست. جعفر داعی را شکست داد و حکومت آمل را در دست گرفت. در نتیجه دو برادر گرگان را متصرف شدند. داعی که به محمد بن شهریار قارنوندی پناهنده شده بود هم به دست وی گرفتار گردید، و محمد وی را نزد علی بن وهسودان جستانی فرستاد که در این هنگام از سوی عباسیانولایت ری داشت. علی داعی را به الموت فرستاد و در آنجا برادرش خسرو فیروز وی را در بند داشت. اما چون محمد بن مسافر سلاری علی را به قتل رساند خسرو فیروز داعی را از بند رها کرد. داعی هفت ماه پس از فرار با سپاهی که در گیلان بر خود فراز آورده بود به طبرستان بازگشت و احمد را نزدیک استرآباد بشکست. سپس با وی مصالحه کرد، اما جعفر به ری و از آنجا به گیلان گریخت. احمد غالباً از سوی داعی والی گرگان بود. در سال ۳۰۹ هجری لیلی بن نعمان سردار داعی (نام واقعی پدر وی شهدوست بود) که پس از تیرداذ شاه گیلها شده بود، دامغان، نیشابور و مرو را گشود، اما از سپاه سامانی شکست یافت و کشته شد. چون سپاه شکست خورده به گرگان بازگشت گروهی از روسای گیلی و دیلمی به کشتن داعی دسیه کردند. داعی از توطئه خبر یافت و به شتاب به گرگان آمد و پنج تن از آنها را از جمله هروسندان بن تیرداذ را که گیلها پس از مرگ داعی به پادشاهی خود برداشته بودن خائنانه به قتل آورد. این واقعه موجب نارضایی سپاه گیلی و دیلمی گردید، و سرانجام به قتل داعی بر دست مردآویچ بن زیار خواهرزاده هروسندان انجامید.[11]
پانویس
- جعفریان، رسول. تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی. صص. صص ۳۰۱_۳۰۰.
- جعفریان، رسول. تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی. صص. صص ۲۹۸_۲۹۷.
- فرمانیان، موسوی نژاد، مهدی، سید علی. درسنامه تاریخ و عقاید زیدیه. صص. صص ۶۶_۶۵.
- مادلونگ، ویلفرد. فرقههای اسلامی. صص. صص ۱۴۲_۱۴۱.
- جعفریان، رسول. تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی. صص. صص ۳۰۱_۳۰۰.
- فرمانیان، موسوی نژاد، مهدی، سید علی. درسنامه تاریخ و عقاید زیدیه. صص. صص ۶۷_۶۶.
- جعفریان، رسول. تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی. صص. صص ۳۰۵_۳۰۱.
- جعفریان، رسول. تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی. صص. صص ۳۰۷_۳۰۶.
- فرای، ر. ن. تاریخ تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه. صص. صص ۱۸۱_۱۸۰.
- فرمانیان، موسوی نژاد، مهدی، سید علی. درسنامه تاریخ و عقاید زیدیه. صص. صص ۷۱_۶۹.
- فرای، ر. ن. تاریخ تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه. صص. صص ۱۸۳_۱۸۲.
منابع
- جعفریان، رسول (۱۳۸۸). «دولت علویان در طبرستان در قرن چهارم». تاریخ ایران اسلامی. تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی. تهران: علم. شابک ۶-۸۲۲-۴۰۵-۹۶۴-۹۷۸ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: invalid prefix (کمک). - فرمانیان، موسوی نژاد، مهدی، سید علی (۱۳۸۶). «علویان طبرستان». تاریخ ایران اسلامی. درسنامه تاریخ و عقاید زیدیه. قم: ادیان. شابک ۹-۶۸۹-۹۶۸-۹۶۴-۹۷۸ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: invalid prefix (کمک). - مادلونگ، ویلفرد (۱۳۷۷). «تشیع:امامیان و زیدیان». تاریخ ایران اسلامی. فرقههای اسلامی. ترجمهٔ ابوالقاسم سری. تهران: اساطیر. شابک ۸-۵۶-۵۹۶۰-۹۶۴ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: checksum (کمک). - فرای، ر. ن (۱۳۶۳). «فرمانروایی علویان در طبرستان». تاریخ ایران اسلامی. چهار از اسلام تا سلاجقه. ترجمهٔ حسن اونشه. تهران: امیر کبیر.