بیستون زیاری
بیستون یا بهستون سومین امیر زیاریان بود. او پیش از به قدرت رسیدن در زمان امارت پدرش، وشمگیر، فرماندار طبرستان بود. بعد از مرگ وشمگیر در سال ۳۵۷ هجری (برابر ۹۶۷ میلادی) به پایتخت وقت، گرگان، رفت و قدرت را به دست گرفت. البته به قدرت رسیدن او چالشبرانگیز بوده و لشکر سامانی (که اندکی قبل از مرگ وشمگیر و برای جنگ با رکنالدوله آلبویه عازم شده بودند) با او مقابله کرد و فرمانده لشکر از برادر کوچکتر بیستون، قابوس، برای حکومت بر آلزیار حمایت کرد. بیستون برای جلب حمایت رکنالدوله، اتحاد و تبعیت او را پذیرفت. ارتش سامانی مجبور به ترک گرگان به مقصد خراسان شد و قابوس با حمایت حسن بن فیروزان (حاکم وقت سمنان) سر به شورش برآورد؛ ولی بیستون توانست سمنان و گرگان را به کنترل خود درآورد و قابوس را از ادعایش بر حکومت منصرف کند.
بیستون | |
---|---|
امیر زیاری | |
![]() سکهٔ ضرب شده در زمان بیستون، که نام و لقبش در کنار اسامی پدرش (وشمگیر)، خلیفه (طائع) و امیر بویی (رکنالدوله) آمدهاست. این سکه در سال ۳۶۶ هجری در هوسم ضرب شدهاست. | |
سلطنت | ۳۵۷–۳۶۶ هجری قمری |
پیشین | وشمگیر |
جانشین | قابوس |
درگذشته | ۳۶۶ هجری گرگان (گنبد کاووس کنونی) |
همسر(ان) | دختر عضدالدوله دختر دباج بن بانی گیلی |
فرزند(ان) | یک پسر |
دودمان | زیاریان |
پدر | وشمگیر |
بیستون در سراسر سالهای امارتش رابطهٔ خوبی با آلبویه داشت. او با یکی از دخترهای عضدالدوله، پسر ارشد رکنالدوله، ازدواج کرد و در سال ۳۶۰ هجری قمری خلیفه عباسی، المطیع، به بیستون لقب ظهیرالدوله داد. بیستون همچنین به مرزهای غربی خود نیز توجه داشت. او ابوالفضل الثائر از خاندان علوی، که توسط وشمگیر زندانی شده بود، را آزاد کرد و از او حمایت مالی کرد تا بتواند حکومت شهر هوسم را سرنگون کند. اما ابومحمد الناصر او را شکست داده و به قتل رساند. پسر الثائر، ابوحسن علی، بعداً ابومحمد را از هوسم تبعید کرد و حکومت زیاری را به عنوان حکومت ارشد خود پذیرفت.
بیستون در سال ۳۶۶ قمری (۹۷۷ میلادی) از دنیا رفت. بعد از او، دباج گیلی، از نزدیکان بیستون، به عنوان نایبالسلطنهٔ پسر بیستون در مقابل قابوس مقاومت کرد تا امارت زیاریان را نگهدارد ولی در نهایت شکست خورد و قابوس قدرت را به دست گرفته و رسماً امیر بعدی آل زیار شد.
پیشزمینه
وشمگیر زیاری سه[1] یا چهار[2] پسر داشت؛ و این اختلاف از آنجاست که بعضی از مورخان سالار را همان لنگر میدانند.[3] لنگر پسر ارشد وشمگیر بود که از طرف او به حکومت گیلان منصوب شدهبود[4] و در آنجا به دست ابومحمد الحسن الناصر در نبردی، کشته شد.[5] بیستون که بزرگتر از قابوس بود، در زمان امارت وشمگیر، فرماندهٔ سپاه بود، اما منابع تنها از دو شکست او یکی در سال ۳۴۸ هجری، هنگام نبرد با علی بن کامه و دیگری در ۳۵۵ در دیلم از ابوعبدالله ابن داعی علوی یاد کردهاند.[6] او همچنین در زمان درگذشت پدرش بر طبرستان فرمانروایی میکرد.[7] قابوس، برادر کوچکتر، نوهٔ دختری اسپهبد شروین دوم از خاندان باوندیان بود،[8] اما بیستون از مادر دیگری به دنیا آمده بود و رابطهٔ نسبی اشرافی همچون قابوس نداشت. اطلاع چندانی از کودکی و دوران پیش از به قدرت رسیدن بیستون در دست نیست.[9]
به قدرت رسیدن
بخشی از مجموعه مقالات تاریخ طبرستان و دیلم |
![]() ![]() ![]() ![]() |
هنگامی که وشمگیر، در محرم ۳۵۷ هجری، برای آخرین نبرد خود در برابر آل بویه آماده میشد، در شکار توسط گرازی کشته شد. در زمان مرگ وشمگیر، لشکریان سامانیان برای کمک به او، به گرگان آمده بودند و محمد بن ابراهیم سیمجور آنها را فرماندهی میکرد. وشمگیر دو پسر داشت؛ بزرگترشان که بیستون نام داشت، در طبرستان بود و کوچکتر، به نام قابوس، در لشکرگاه پدر را همراهی میکرد. پس از مرگ وشمگیر، ابراهیم سیمجور و بزرگان طبرستان با قابوس، یعنی برادر کوچکتر، بیعت کردند. بیستون سریعاً به گرگان آمده و به ملاقات سیمجور رفت.[10][11] سپس امیری زیاریان را بر عهده گرفت و چون لشکریان سامانی خواستار آذوقه شدند، گفت برای تهیهٔ آذوقه بایستی به طبرستان بازگردد و بدین گونه آنها را رها کرد.[12] آنگاه پیکی نزد رکنالدوله بویی فرستاد و به شهر ری رفت.[13] لشکریان سامانی که آذوقه کافی نداشتند، مجبور شدند پراکنده شده و بازگردند. بیستون هم با بوییان متحد شده و با دختر عضدالدوله بن رکنالدین ازدواج کرد و توانست از خلیفه عباسیان لقب «ظهیرالدوله» دریافت کند.[14][15] البته برخی منابع به اشتباه نوشتهاند که عضدالدوله با دختر بیستون ازدواج کرده که با توجه به سن این دو، نمیتواند صحیح باشد. همچنین برخی منابع نوشتهاند عضدالدوله به خلیفه دستور داد که بیستون را لقب بخشد، که این ادعا نمیتواند صحیح باشد؛ زیرا عضدالدوله چهار سال پس از این واقعه بغداد را فتح کرد و زمانی که به خلافت تسلط یافت، خلیفه مطیع درگذشته بود و طائع به خلافت رسیده بود.[16]
به گفتهٔ ویلفرد مادلونگ، قابوس پس از بازگشت لشکریان سامانی به خراسان نزد حسن بن فیروزان، که در این هنگام حاکم سمنان بود، رفت و با او متحد شد؛ ولی بیستون به گرگان و سمنان لشکر کشید و این مناطق را تحت سیطرهٔ خود درآورد.[17] رضا رضازاده لنگرودی شرح متفاوتی در دایرةالمعارف بزرگ اسلامی ارائه کرده و چنین میپندارد که قابوس در گرگان و بیستون در طبرستان حکومت داشتند؛ ولی با توجه به سکههایی که به نام بیستون در گرگان ضرب شدهاست و در آنها از حاکمان آل بویه نیز نام برده شده، میگوید قابوس از همان ابتدا جانشینی بیستون بر تخت آل زیار را پذیرفته بود و تحت امر او بود.[18] حسین عماری نیز در دایرةالمعارف بزرگ اسلامی گفتهاست قابوس در گرگان و بیستون در طبرستان امارت داشتند، تا آن که بیستون درگذشت.[19] میترا مهرآبادی هم با اشاره به سکههای ضرب شده میان ۳۵۷ تا ۳۶۶ در گرگان، که نام بیستون را بر خود دارند، حکومت قابوس در این شهر را تحت پذیرش حاکمیت برادرش میداند.[20]

سکههای متعددی از بیستون در دست است که استانلی لین پول و به پیروی از او، کلیفورد ادموند بازورث، به اشتباه تعدادی از این سکهها را به وشمگیر نسبت دادهاند. این سکهها تا ۳۶۰ با نام «بیستون» و بعدتر با لقب «ظهیرالدوله» دیده میشوند. در سکههای بسیاری که میان سالهای ۳۵۷ تا ۳۶۶ در گرگان ضرب شدهاند، بیستون تسلط آل بویه را بر خود پذیرفتهاست.[21] در بسیاری از سکههای مکشوفهٔ دوران بیستون، نام او به صورت «ظهیرالدوله وشمگیر» آمده که موجب شده برخی سکهشناسان به اشتباه این سکهها را متعلق به حکومت وشمگیر بدانند. سکههای بیستون در شهرهای ساریه، آمل، جرجان، استرآباد، قومس و هوسم ضرب شدهاند.[22]
بیستون نخستین فرد از زیاریان است که خلیفه به او لقب و لوا و منشور حکومت اعطا کرد. بیستون در ازای آن اعلان اطاعت کرده و شصت هزار دینار همراه لباس و اسبی به هدیه، برای خلیفه فرستاد. بدین ترتیب بیستون بر خلاف پدر و عمویش توانست با واقعبینی و دوری از تعصبات مذهبی، با قدرتهای بزرگتر رابطه ایجاد کند و این گونه بتواند حکومتی آرام و به دور از آشوب و تشنج داشته باشد. حاکمان بعدی زیاری هم در این زمینه، به پیروی از روش بیستون پرداختند.[23] لقب بخشیدن خلیفه به بیستون، علاوه بر این که نشان میدهد آل بویه در این دوره بر خلافت و زیاریان تسلط داشتند، حاکی از آن است که آل زیار پس از تنها یک نسل، از شعارها و آرمانهای مذهبی ابتدایی خود صرف نظر کردند و برای دستیابی به قدرت و مشروعیت دینی، به اطاعت از خلافت تن دادند.[24]
اقدامات در گیلان
در زمان وشمگیر، لنگر (برادر بیستون و پسر وشمگیر) به دست علویان گیلان به قتل رسیده بود و وشمگیر در واپسین سالهای حکومتش درگیر قیام یکی از داعیان به نام المهدی لدینالله بود.[25] بیستون سیاست متفاوتی را نسبت به داعیان علوی اتخاذ کرد. او الثائر فی الله، که در بند وشمگیر بود، را از حبس آزاد کرد. بیستون همچنین با تأمین مالی الثائر، او را برای فتح شهر هوسم (رودسر امروزی) فرستاد. در آن زمان هوسم در اختیار ابومحمد الناصر (خواهرزادهٔ داعی المهدی لدینالله) بود که تحت لوای رکنالدوله بویی قدرت را به دست گرفته بود. الثائر در نبرد با او کشته شد و پسرش، به نام ابوالحسن علی، برای انتقام و خونخواهیش قیام کرد و به گواهی سکههایی که به نام او باقی مانده و تاریخ ضربشان سال ۳۶۴ هجری است، توانست ابومحمد را از هوسم بیرون براند. بیستون نیز به احتمال فراوان از ابوالحسن پشتیبانی کرده، زیرا ابوالحسن حکومت و تسلط زیاریان بر خود را به رسمیت شناخت. ابوالحسن تا سال ۳۶۹ حکومت میکرده، در حالی که رقیب او، ابومحمد، قدرت خود را کاملاً از دست داده بود و در میان امیران قویتر به دنبال متحد میگشت.[26][27]
مرگ و میراث
ابن اثیر، ابن اسفندیار و خواندمیر درگذشت بیستون را در سال ۳۶۶ هجری ذکر کردهاند و مستوفی سال ۳۶۷ را عنوان کرده که به نظر گزارشهای نخست صحیحاند.[28] رضا رضازاده لنگرودی میگوید: «عبارت رجب سنه و ستین و ثلاثمائه که در تاریخ گردیزی آمده به احتمال زیاد اشتباه چاپی است و آن را باید سته و ستین… (۳۶۶) خواند. از طرف دیگر، ابن خلدون مدت حکومت بیستون را هفت سال برشمرده است که این نکته با سایر منابع همخوانی ندارد. اما اگر عدد سبع (هفت) را که در نوشتهٔ او به صورت لِسَبع سنین من ولایته آمدهاست تصحیف تِسع (نه) بدانیم با تاریخ مرگ بیستون در ۳۶۶ همخوانی دارد.»[29] برای بیستون دو همسر، یکی دختر عضدالدوله و یکی دختر دباج گیلی، ذکر شده و تنها یک پسر خردسال از همسر دوم داشتهاست.[30]
وقتی که بیستون به ناگاه در گرگان درگذشت، قابوس نزد دایی خود، رستم، در شهریار کوه بود. بعد از مرگ بیستون، فرزندی از او برجای مانده بود، که نزد جد مادری خود، دباج بن بانی گیلی، به سر میبرد. دباج ولایت طبرستان را داشت، اما طمع گرگان موجب شد، تا با شتاب به سوی گرگان روانه شود. گروهی از سرداران لشکر گرگان، متمایل به قابوس بودند. دباج آنها را زندانی کرد. هنگامی که قابوس این خبر را شنید، به گرگان آمد. وقتی که قابوس به نزدیکی گرگان رسید، سپاهیان، او را به پادشاهی برگزیدند و طرفداران فرزند بیستون فرار کردند و قابوس، برادرزادهٔ خردسالش را تحت سرپرستی خود درآورد و حتی از فرزندان خود، او را گرامیتر داشت. قابوس منطقهٔ گرگان و طبرستان را به اطاعت خود درآورد. خلیفه الطایعبالله، حکومت قابوس را در سال ۳۶۸ هجری، به رسمیت شناخت و به او لقب «شمسالمعالی» داد.[31] در جریان درگیری میان دباج و قابوس، دباج تلاش کرد حمایت سامانیان را به سمت خود جلب کند و آل بویه هم به حمایت از قابوس پرداختند. به خصوص قابوس از جانب همسرش نسبت خانوادگی با فخرالدوله داشت و گفته شده که با وساطت عضدالدوله بود که خلیفه الطایع، به قابوس خلعت و لوا بخشید.[32][33][34]
تبارنامه
وردان | دختر تیرداد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
زیار | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مرداویج فرمانروایی ۳۱۹ تا ۳۲۳ | وشمگیر فرمانروایی ۳۲۳ تا ۳۵۷ | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فرهاد | لنگر (سالار) | بیستون فرمانروایی ۳۵۷ تا ۳۶۶ | قابوس فرمانروایی ۳۶۶ تا ۳۷۱ مجدداً ۳۸۸ تا ۴۰۳ | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منوچهر فرمانروایی ۴۰۳ تا ۴۲۱ | دارا فرمانروایی ۴۳۶ تا ۴۴۱ | اسکندر | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
انوشیروان فرمانروایی ۴۲۱ تا ۴۲۲ و مجدداً ۴۳۳ تا ۴۳۵ | کیکاووس فرمانروایی ۴۴۱ تا ۴۸۳ | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
جستان | گیلانشاه فرمانروایی ۴۸۳ تا ۴۸۶ | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

پانویس
- مفرد، ظهور و سقوط آل زیار، ۱۸۹.
- فهیمی، وشمگیربن زیار.
- مفرد، ظهور و سقوط آل زیار، ۱۰۴.
- مفرد، ظهور و سقوط آل زیار، ۱۸۸.
- مفرد، ظهور و سقوط آل زیار، ۱۰۴.
- رضازاده لنگرودی، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
- مهرآبادی، سرگذشت علویان طبرستان و آل زیار، ۱۱۵.
- رضازاده لنگرودی، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
- مفرد، ظهور و سقوط آل زیار، ١٠۶.
- مهرآبادی، سرگذشت علویان طبرستان و آل زیار، ۱۱۵.
- Bosworth, Encyclopaedia Iranica.
- مفرد، ظهور و سقوط آل زیار، ۱۰۶–۱۰۷.
- مهرآبادی، سرگذشت علویان طبرستان و آل زیار، ۱۱۵.
- مفرد، ظهور و سقوط آل زیار، ۱۰۶–۱۰۷.
- Bosworth, Encyclopaedia Iranica.
- مهرآبادی، تاریخ سلسله زیاری، ۱۰۲–۱۰۳.
- Madelung, The Cambridge history of Iran, 214.
- رضازاده لنگرودی، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
- عماری، آل زیار.
- مهرآبادی، تاریخ سلسله زیاری، ۱۰۳.
- رضازاده لنگرودی، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
- مهرآبادی، تاریخ سلسله زیاری، ۲۷۷–۲۸۴.
- مفرد، ظهور و سقوط آل زیار، ٢١١.
- مفرد، ظهور و سقوط آل زیار، ۱۶٧.
- مهرآبادی، تاریخ سلسله زیاری، ۱۰۳.
- رضازاده لنگرودی، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
- Madelung, Encyclopaedia Iranica, 881-886.
- مفرد، ظهور و سقوط آل زیار، ۱۰۷.
- رضازاده لنگرودی، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
- مهرآبادی، تاریخ سلسله زیاری، ۱۰۴.
- مفرد، ظهور و سقوط آل زیار، ۱۰۸.
- مفرد، ظهور و سقوط آل زیار، ۱۰۸.
- ملکزادهبیابانی، سکههای زیاری، ۵۹.
- Bosworth, Encyclopaedia Iranica.
منابع
- رضازاده لنگرودی، رضا. «بیستون». دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. بایگانیشده از اصلی در ۴ مارس ۲۰۱۶.
- عماری، حسین. «آل زیار». دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. بایگانیشده از اصلی در ۷ اکتبر ۲۰۲۰. دریافتشده در ۱ مهر ۱۳۹۹.
- فهیمی، مهین (۵ خرداد ۱۳۹۲). «وشمگیربن زیار». دانشنامهٔ جهان اسلام. بایگانیشده از اصلی در ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۶. دریافتشده در ۲ سپتامبر ۲۰۱۶.
- مفرد، محمدعلی (۱۳۸۶). ظهور و سقوط آلزیار. تهران: رسانش. شابک ۹۶۴-۷۱۸۲-۹۴-۵.
- ملکزادهبیابانی، بانو (۱۳۵۳). «سکههای زیاری» (۱۶). تهران: پایگاه محلات تخصصی نور.
- مهرآبادی، میترا (۱۳۷۴). تاریخ سلسله زیاریان. مشهد: دنیای کتاب.
- مهرآبادی، میترا (۱۳۸۱). سرگذشت علویان طبرستان و آل زیار. تهران: اهل قلم. شابک ۹۶۴-۵۵۶۸-۹۲-۷.
- Bosworth, Edmund (2002). "ZIYARIDS". Encyclopaedia of Islam. 11. Brill.
- Bosworth, Edmund (2010). "ZIYARIDS". Encyclopaedia Iranica. Bibliotheca Persica Press.
- Madelung, Wilferd Ferdinand (1975). "Minor dynasties of northern Iran". The Cambridge history of Iran. 4.
- Madelung, Wilferd Ferdinand (1985). "ʿALIDS". Encyclopaedia Iranica. 1.
بیستون زیاری امیر زیاریان | ||
اسپهبدان طبرستان | ||
---|---|---|
پیشین: وشمگیر زیاری |
امیر جرجان و طبرستان میان ۳۵۷–۳۶۶ |
پسین: قابوس زیاری |