کلار (طبرستان)
کلار از شهرهای بومی و تاریخی طبرستان است که نامش در منابع تاریخی سدههای نخست اسلامی و آثار جغرافی نگاران بعنوان شهری آباد و یکی از پایگاههای اسپهبدان طبرستان آمدهاست. موقعیت جغرافیایی آن در منطقه کوهستانی و هممرز با دیلم خاصه، مطابق با کلاردشت در مازندران امروزی بودهاست.[1][2][3]
تاریخ
پژوهشگران باستانشناس بر این باورند که شهر کلار در دوره اسلامی بعنوان مرکز فرمانروایان اسلامی کلار در محوطه ای بالغ بر ۲۵ هکتار که امروزه در زبان طبری به شهر دِلِه (Shahr-e Dele) به معنای «محوطه واقع شده درون شهر» نامیده میشود، با فاصله اندکی از بقایا و موقعیت جغرافیایی شهر کلار دوره ساسانی در فاصله یک و نیم کیلومتری محور شمالی تپه کلار و در مجاورت حریم شمالی رودخانه سرد آبرود بنا شده بود. هرچند که این شهر در میانه سده سوم هجری مرکز شکلگیری قیام علویان طبرستان بر ضد طاهریان بودهاست. در منابعی چون «المسالک و الممالک» ابن خردادبه و «البلدان» ابن فقیه و «مسالک و ممالک» اصطخری و صورة الارض ابن حوقل و کتاب حدود العالم از کلار بعنوان یکی از شهرهای آباد طبرستان یاد شدهاست. در حدود العالم آمدهاست: «ناتل و چالوس و روذان و کلار، شهرکهایی اند اندر کوهها و شکستگیها و این ناحیتی است هم از طبرستان … و کلار و چالوس بر حدی است میان دیلم خاصه و طبرستان … و ایشان را هیچ شهری با منبر نیست و شهرشان کلار است و چالوس» در آثار مورخانی چون ابن اسفندیار و اولیاالله آملی و طبری نیز در روایت رخدادهای طبرستان در دوره اسلامی بارها از شهر کلار و اسپهبدان، مرزبانان و بازرگانانی که از این منطقه و شهر برخاسته اند، یاد کردهاند. پژوهشگران تغییر نام شهر تاریخی کلار به کلارستاق و کلاردشت بعنوان یک منطقه را دال بر کاهش اهمیت شهری و جایگزینی اهمیت منطقه ای آن در طبرستان دانستهاند. اهمیت موقعیت شهر تاریخی کلار بعنوان سرحد دیلم خاصه و طبرستان و نیز وجود راه ارتباطی دره چالوس با نواحی آن سوی رشته کوه البرز بویژه ری در دوران آغازین اسلامی چنان بوده که در سده دوم اسلامی، شاهزادگان دودمان پادوسبانیان طبرستان از این شهر بعنوان پایگاه قدرت خود بهره ببرند. نام کلار در رخدادهای مهم طبرستان چون شورش طبرستان یا همان شورش همگانی اسپهبدان و مردم طبرستان که بسالهای ۱۶۹ و ۱۸۱ هجری قمری که به کشتار گسترده والیان عرب خلیفه عباسی انجامید و همچنین در شورش مازیار به سال ۲۲۴ هجری قمری، بعنوان نقش آفرینان آن رخدادها آمدهاست. در سال ۲۵۰ هجری قمری کلار نخستین محل ورود و بیعت حسن بن زید در طبرستان بود و بدین گونه رخداد تشکیل دولت شیعی علویان در طبرستان رقم خورد.[4][5]
در کتب تاریخی و جغرافی
در مسالک و الممالک اصطخری آمدهاست: آمل و ناتل و سالوس (چالوس) و کلار و رویان و میله و برجی و چشمه الهم و ممطیر و ساری و مهروان و لمراسک و تمیشه در شمار طبرستان است[6] در حدود العالم آمدهاست: «ناتل، چالوس، رودان، کلار، شهرکهایی اند اندر کوهها و شکستگیها و این ناحیتی است هم از طبرستان لکن پادشاهی دیگر و پادشاه او را استندار خوانند، حد وی از حدود ری تا دریا بکشد و کلار و چالوس بر حدیست میان دیلمان خاصه و طبرستان و این چالوس بر کران دریاست و کلار اندر کوهست[7]... دیلمان ناحیتست دیلم خاصه کی از این ناحیت باشند میان طبرستان و جبال و گیلان و دریاء خزران نهادهاست … ایشان را ده ناحیت است خُرد چون لترا، وارپوا، لنکا، مرد، جالک رود، کرک رود، دینار رود، جود اهنجان، ملان رودبار، هوسم … ایشان را هیچ شهری با منبر نیست و شهر شان کلار است و چالوس.[8]...گیلان ناحیست جدا میان دیلمان و آذربادگان و دریای خزران.[9]..» مولانا اولیاالله آملی در کتاب تاریخ رویان در ذکر ملوک استندار یا همان اسپهبدان پادوسبان طبرستان آوردهاست: و به زبان طبری «استان» کوه را گویند. پس معنی استندار ملک جبال باشد یعنی حاکم و پادشاه کوه، همچنانکه ملوک باوند را در آن عهد ملک الجبال خوانندی، پس معنی استندار نیز همان باشد.[10] چراغعلی اعظمی سنگسری در باب حدود رویان که کلار در آن واقع شده بود اینچنین آوردهاست: نویسندگان اسلامی همچون ابن خردادبه، ابن فقیه، ابن رسته، اصطخری، یاقوت، دمشقی، عبدالمومن از قرن سوم تا هشتم هجری در کتابهای مسالک و ممالک و بلدان و حدود العالم از رویان یاد کرده و حدود آن را نگاشتهاند که چنین خلاصه میشود «ناحیه ایست شامل کوه و دشت در مغرب خاک طبرستان میان رودخانه چالوس و کرج از یک طرف و رودخانه هراز از طرف دیگر و کوههای توچال در شمال ری، شامل شهرهای ناتل، چالوس، کلار، سعید آباد، کجه یا کجور حاکم نشین رویان از شمال به دریا از جنوب به کوههای ری از غرب به چالوس و کلار و از شرق به دهکده ناتل رستاق محدود بودهاست. کوههای رویان را به اعتبار فرمانروایان پادوسبانی آن که در آغاز اسپهبد و بعد استندار نامیده میشدند، ناحیه استندار میگفتند. از قرن هفتم به بعد در کتابهای جغرافیا و تاریخ از رویان بنام رستمدار یاد شده که شکل منحرف شده استندار است و حدود خاک آن را در دشت و زمینهای هموار تا نمکاوه رود پیش بردهاند.[11] رابینو می نویسد: دیلم نام طایفهای است که در ناحیه کوهستانی جنوب شرقی سفیدرود زندگی میکردند و وسعت این ناحیه تا بیش از یک منزلی مغرب ناحیه کلار طبرستان نبوده است.[12]
منابع
- «مکانیابی، تعیین فرم و سازمان فضایی شهر کلار در سدههای نخستین اسلامی بر اساس شواهد باستان شناختی». وبسایت مجله مطالعات باستانشناسی دانشکدة ادبیّات و علوم انسانی دانشگاه تهران. بایگانیشده از اصلی در ۲۸ سپتامبر ۲۰۱۹. دریافتشده در ۲۸ سپتامبر ۲۰۱۹.
- «مکانیابی، تعیین فرم و سازمان فضایی شهر کلار در سدههای نخستین اسلامی بر اساس شواهد باستان شناختی». وبسایت پایگاه مرکز اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی.
- «مکانیابی، تعیین فرم و سازمان فضایی شهر کلار در سدههای نخستین اسلامی بر اساس شواهد باستان شناختی». پایگاه مجلات تخصصی نور.
- «مکانیابی، تعیین فرم و سازمان فضایی شهر کلار در سدههای نخستین اسلامی بر اساس شواهد باستان شناختی». وبسایت مجله مطالعات باستانشناسی دانشکدة ادبیّات و علوم انسانی دانشگاه تهران. بایگانیشده از اصلی در ۲۸ سپتامبر ۲۰۱۹. دریافتشده در ۲۸ سپتامبر ۲۰۱۹.
- «مکانیابی، تعیین فرم و سازمان فضایی شهر کلار در سدههای نخستین اسلامی بر اساس شواهد باستان شناختی». وبسایت پایگاه مرکز اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی.
- بن محمد فارسی اصطخری، ابواسحاق ابراهیم (۱۳۴۰). مسالک و ممالک. به کوشش ایرج افشار. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. ص. صفحات ۱۶۹ و ۱۷۰.
- حدود العالم. به کوشش منوچهر ستوده. تهران چاپ شرکت افست گلشن: کتابخانه طهوری. ۱۳۶۲. ص. صفحه ۱۴۶.
- حدود العالم. به کوشش منوچهر ستوده. تهران چاپ شرکت افست گلشن: کتابخانه طهوری. ۱۳۶۲. ص. صفحه ۱۴۸.
- حدود العالم. به کوشش منوچهر ستوده. تهران چاپ شرکت افست گلشن: کتابخانه طهوری. ۱۳۶۲. ص. صفحه ۱۴۹.
- آملی، محمد بن حسن (۱۳۴۸). تاریخ رویان. به کوشش به تصحیح و تحشیه منوچهر ستوده. تهران چاپ کتابخانه داورپناه: بنیاد فرهنگ ایران. ص. صفحه ۱۲۱.
- اعظمی سنگسری، چراغعلی (۱۳۵۴). گاوبارگان پادوسبانی «بازماندگان ساسانیان در رویان از سال ۲۲ تا ۱۰۰۶ هجری قمری». تهران: شرکت افست. ص. صفحه ۶ پیشگفتار کتاب.
- سجادی، محمد تقی (۱۳۷۸). تاریخ و جغرافیای تاریخی رامسر. انتشارات معین. ص. ۳۴.