چالوس
چالوس از شهرهای کهن استان مازندران است که در جلگه میانی کرانه دریای خزر جای گرفتهاست. شهر چالوس در شرق شهرستان چالوس قرار دارد. اکثریت جمعیت شهر چالوس را بومیان کلارستاق که طبری تبار هستند تشکیل میدهند. مردم بومی شهر چالوس به لهجه ای از زبان مازندرانی[1][2][3] گویش میکنند.[4][5][6] در دوران پهلوی گروهی اهالی شرق گیلان به ویژه لنگرود برای کار در کارخانهٔ حریربافی و کار زراعت به چالوس مهاجرت نمودند و در دوران قاجار نیز ایل کرد خواجوند به چالوس تبعید شدند.[7] همچنین در نواحی شرق چالوس که خود بخشی از کجور است،[8] کجوریها ساکن هستند که به گویش کجوری زبان مازندرانی سخن میگویند.[9]بر اساس آخرین آمار سازمان سرشماری ایران در سال ۱۳۹۵ شهر چالوس با جمعیتی بالغ بر ۶۵٬۱۹۶ نفر ششمین شهر پرجمعیت استان مازندران و پرجمعیتترین شهر غرب مازندران بودهاست.[10]دمای هوای این شهر در تابستان ۲۵ تا ۳۶ درجه و در زمستان ۵ تا ۱۲ درجهٔ سانتیگراد است.
چالوس چالِس (چالوس) | |
---|---|
![]() | |
کشور | ![]() |
استان | مازندران |
شهرستان | چالوس |
بخش | مرکزی |
نام(های) پیشین | شالوس، سالوس |
سال شهرشدن | ۱۳۲۵ |
مردم | |
جمعیت | ۶۵٬۱۹۶ نفر (۱۳۹۵) |
تراکم جمعیت | ۷۵ نفر بر کیلومتر مربع |
جغرافیای طبیعی | |
مساحت | ۱۵۹۷ کیلومتر مربع |
ارتفاع | ۲۹ |
میانگین دمای سالانه | ۴ |
میانگین بارش سالانه | ۷۸۵ |
روزهای یخبندان سالانه | ندارد |
اطلاعات شهری | |
شهردار | جعفر ردایی |
تأسیس شهرداری | ۱۳۲۵ |
رهآورد | برنج، کلوچه، نارنج گونهها، سازههای دستی، ماهیگیری |
پیششمارهٔ تلفن | ۰۱۱–۵۲ |
شناسهٔ ملی خودرو | ![]() |
کد آماری | ۱۱۹۰ |
![]() ![]() چالوس |
محدوده جغرافیایی
بخش شرقی شهر چالوس در ناحیه کُجور و بخش غربی چالوس در منطقهٔ کلارستاق قرار دارد.
کلارستاق
منطقهای کوهستانی در ساحل دریای خزر است که از رود نمک آبرود در غرب تا رود چالوس در شرق که به ترتیب آن را از بخشهای لنگا و کجور جدا میکنند، امتداد دارد. کلارستاق از جنوب توسط ارتفاعات تخت سلیمان و کندوان در کوههای البرز مرکزی از طالقان جدا میشود که شامل شهرستانهای چالوس و کلاردشت است. بومیان کلارستاق به زبان مازندرانی و گویش طبری کلارستاقی صحبت میکنند. منطقه کلارستاق (چالوس، مرزن آباد و کلاردشت) به همراه کُجور (نور و نوشهر)، لنگا (عباسآباد و نشتارود) و تنکابن بخشی از رویان کهن بود که بعدها رستمدار نام گرفت. رویان کهن از نواحی غربی طبرستان محسوب میشدهاست.[11]
کُجور
کجور از شمال به دریای مازندران و از غرب به رود چالوس و از شرق به سولده (نور) و از جنوب به دره نور محدود میشود که شامل شهرستانهای نور و نوشهر و بخش شرقی شهرستان چالوس میشود. بومیان کجور به زبان مازندرانی و گویش طبری کجوری صحبت میکنند.[12]
رویان
رویان به سرزمینی آباد در غرب مازندران گفته میشد که شامل نور، کجور، کلارستاق، لنگا، تنکابن، سختسر، هوسم، الموت، طالقان، لورا، ارنگه، رودبار قصران و لارقصران میشد.[13]
رستمدار
از قرن هفتم تا دوره صفویه منطقهٔ رویان عمدتاً با نام رویان و رستمدار یا رستمدار شناخته میشد و در این دوره مرزها ی ولایت رستمدار شامل مناطق کلارستاق، کجور، نور، طالقان، لاریجان، لواسانات، شمیرانات و مناطق پشت کوه البرز مرکزی میشد.[14]
تاریخچه
دوران باستان
در دوران باستان چالوس بخشی از تپورستان و ناحیه رویان بود. چالوس که خود بخشی از کلارستاق هست به همراه کجور و تنکابن از نواحی اصلی سرزمین رویان بودهاست.[15] رویان به سرزمینی آباد در غرب مازندران گفته میشد که شامل کجور (نور و نوشهر)، کلارستاق (چالوس، مرزن آباد و کلاردشت)، لنگا (عباسآباد و نشتارود)، تنکابن، سختسر، هوسم، طالقان، الموت، لورا، ارنگه، رودبار قصران و لارقصران میشد.[16] در دوران اشکانی و ساسانی منطقه رویان که چالوس نیز بخشی از آن بود تحت حاکمیت خاندان گشنسپ از پادشاهان تپورستان بودهاست.[17]
عصر هخامنشی و اسکندر
فرادات حاکم تپوری ها در نبرد داریوش سوم و اسکندر بود. وی همچون آتورپاتکان با اسکندر به مصالحه پرداخت. پس از این مصالحه، مناپیس از سوی اسکندر والی هیرکانیا گردید و فرادات را به حکومت تپورستان باقی ماند.[18] اسکندر پس از دست یابی به سرزمین آمارد ولایت آمارد را به تپورستان که والی آن فرادات بود ضمیمه کرد.[19]
عصر اشکانی و ساسانی
گشنسب شاهان یا گشنسپداد گرشاهی (۳۳۰ق.م-۵۳۰ب.م) سلسلهٔ پادشاهی در طبرستان[20] بوده که در عصر اشکانیان در منطقه کوهستانی شرق مازندران[21] شکل گرفت. این سلسله در اوایل عصر ساسانی قلمروی خود را تا گیلان گسترش دادند. [22] در دوران اردشیر ساسانی قلمروی گشنسب شاهان علاوه بر رویان و طبرستان شامل گیلان، دیلمان و دماوند[23] می شده است.[24] ریشه خاندان گشنسپداد گرشاهی به مناطق کوهستانی شرق طبرستان منطقه هزارگری و شهر تمیشه می رسد[25] و واژه گر به مردمان طبری کوهستان شرقی طبرستان اطلاق می گشت. از آنجا که این خاندان ساکن در منطقه کوهستانی مازندران بودند گرشاه لقب گرفتند.[26] لقب پتشخوارگرشاه به پادشاههان کوهستان طبرستان داده میشد.[27]
دژ چالوس
دژ چالوس توسط اسپهبدان طبرستان برای جلوگیری از تعرضات دیلمیان به چالوس در منطقه نمکابرود چالوس بنا شد. دیلمیان بواسطه سبک زندگی به نواحی غربی طبرستان همچون چالوس و کلار و برخی نواحی دیگر همچون طارم و قزوین دستبرد می زدند به همین علت اسپهبدان طبرستان برای جلوگیری از تعرضات دیلمیان دژی در چالوس بنا نمودند. این دژ تا عصر علویان پا برجا ماند و پس از تسلط علویان طبرستان بر دیلمان و شرق گیلان در زمان ناصر للحق اطروش علوی دژ چالوس تخریب شد.[28]
پس از اسلام
نام این شهر بهصورت سالوش و سالوس یا شالوس هم ضبط گردیده. مقدسی گوید در آنجا قلعهای است که از سنگ ساخته شده و مسجدی در یک سمت آن است. پس از شکست اسپهبد خورشید آخرین اسپهبد طبرستان در سال ۱۴۴ قمری عمر بن علاء عامل خلافت عباسی توانست کلار و چالوس را فتح کند.[29][30] از چهل و پنج موضعی که خلیفه عباسی از تمیشه تا کلار در طبرستان سپاه گذاشته بود ده موضع در رویان قرار داشت که در کجور مرکز رویان شش هزار مرد و در چالوس پانصد مرد و کلار(کلاردشت) پانصد مرد و ناتل پانصد مرد و سعیدآباد(مرزنآباد) هزار مرد جنگجو عباسی حضور داشتند که پس از شورش طبرستان در سال ۱۶۹ قمری تمام آنها توسط مردمان طبرستان کشته شدند.[31] اسم شالوس در زمان جنگهای امیر تیمور به نام چالوس آمده است. ظاهراً امیر تیمور در ضمن لشکرکشیهایی که در این بلاد کرد تمام آن بلاد و همچنین بلاد کوهستانی جنوب آن یعنی رویان و رستمدار را بهکلی خراب کرد. [32]
نام این شهر در متون اسلامی بصورت سالوس و شالوس ذکر شدهاست که در پیرامون آن دو شهر کوچک دیگر به نام کبیره و کچه نیز وجود داشتهاست. علمای جغرافیا نویس، از چالوس به عنوان یکی از آبادیهای طبرستان و ناحیهٔ رویان نام بردهاند. بلاذری مورخ قرن دوم از رویان که چالوس نیز بخشی از آن است به عنوان یکی از هشت ناحیه طبرستان نام میبرد همچنین ابن رسته مورخ قرن دوم از چالوس و کلار به عنوان یکی از چهارده بخش طبرستان نام میبرد.[33] قیام علویان در طبرستان از یک شورش محلی که در آن ولایت ضد بیرسمیهای عمال و حکام طاهریان درگرفت در نواحی کلاروشالوس (چالوس) روی داد و آرام آرام از دیلمان تا جرجان تقریباً همه جا را فراگرفت. در ورود شورشیان علوی به طبرستان، شورشیان دیلم با وجوه مردم رویان (کلار و چالوس) نسبت به امام علوی اظهار وفاداری کردند.[34] محمدبن اویس از امرای دوره تسلط خلفای عرب به دستور خلیفه معتصم به حکمرانی چالوس منصوب شد. محمد بن اویس خود در رویان (قسمت غربی طبرستان) استقرار یافت و پسرش احمد را به حکومت چالوس گمارد.
یاقوت رویان را گاهی «مدینه» و گاهی «کوره واسعه» میخواند و شهر «کجه» (کجور) را حاکم نشین رویان میداند. «شهر» یا «مدینه» خواندن رویان به اعتبار معنی قدیمی این کلمه در فارسی است، زیرا «شهر» به معنی ناحیه و مملکت هم به کار میرفتهاست. ناحیه رویان را بعدها، از قرن هفتم تا زمان صفویه، رستمدار هم گفتهاند. احتمال میرود که رستمدار صورت دیگری از استندار باشد، زیرا این ناحیه از قرن چهارم به بعد به وسیله فرمانروایانی اداره میشد که استندار خوانده میشدند. این کلمه در زبانِ عامّه به «رستمدار»، که معروفتر و آشناتر بود، بدل گردید و بعدها این اسم نیز فراموش شد. اولیاءالله آملی در کتاب تاریخ رویان تألیف قرن هشتم دربارهٔ واژه استندار قید کردهاست: و به زبان طبری استان کوه را گویند. پس معنی استندار، ملک الجبال باشد، یعنی حاکم و پادشاه کوه، همچنانکه ملوک باوند را در آن عهد ملک الجبال خوانندی، پس معنی استندار نیز همان باشد[35] ملا شیخ علی گیلانی در کتاب تاریخ مازندران که در سال ۱۰۴۴ هجری قمری تألیف شده استندار را ناحیتی بالتمام در طبرستان قید کردهاست[36] بهاءالدین محمد بن حسن بن اسفندیار نویسنده کتاب تاریخ اسفندیار که در قرن ششم و هفتم میزیست در این زمان حدود مازندران و رویان را از دینار جاری در شرق ملاط که در نزدیکی هوسم (رودسر) قرار دارد میداند.[37]ملا شیخ علی گیلانی مؤلف کتاب تاریخ مازندران که در تاریخ ۱۰۴۴ قمری و در دوران صفویه کتاب را نگاشتهاست، در ذکر حدود مازندران آوردهاست: «حد غربی طبرستان قریه ملاط گیلان است ورای هوسم که اکنون به رودسر اشتهار یافته و سامان شرقی دینار چار که اهالی آن دیار دوناچال میخوانند، قریب به شهر سارویه واقع است. استندار بالتمام داخل طبرستان است»[38] ناتل، چالوس، رودان، کلار، شهرکهایی اند اندر کوهها و شکستگیها و این ناحیتی است هم از طبرستان و لکن پادشاهی دیگر است و پادشاه او را استندار خوانند و این چالوس بر کران دریاست و کلار اندر کوهست.[39] گیلان ناحیتیست جدا میان دیلمان و جبال و آذربایگان و دریاء خزران و این ناحیتیست بر صحرا نهاده میان با آبهاء روان بسیار، یکی رودیست عظیم سپید رود خوانند، میان گیلان ببرد و به دریاء خزران افتد، و این گیلان دو گروه اند، یک گروه میان دریا و این رودند و ایشان را «از این سوی رودی» خوانند و گروهی دیگر میان رود و کوهند ایشان را «از آن سوی رودی» خوانند، اما «ازین سوی رودیان» را هفت ناحیتست بزرگ چون: لافجان، میالفجان، کشکجان، برفجان، داخل، تجن، جمه؛ و اما آنک «از آن سوی رودیان» اند ایشان را یازده ناحیتست بزرگ چون حانکجان، نَنَک، کوتم، سراوان، پیلمان شهر، رشت، تولیم، دولاب، کهن روذ، استراب، خوان بلی[40]
تاریخ چالوس در عصر استنداران
استنداران طایفه ای کجوری حاکم بر منطقه رویان (استندار) می باشد که از قرن ششم تا قرن دهم بر منطقه رویان(نور، کجور، چالوس و کلار) و بعضا دیلمان حکومت راندند.[41] به گفته اولیالله آملی منظور از استندار منطقه کجور می باشد وی در کتاب خود می نویسد که در گذشته به کجور استانرستاق می گفتند و استان در زبان طبری به معنای کوه است و استاندار به معنای ملک الجبال یا حاکم کوه(کوه دار) است.[42] نخستین بار نام استندار در کتاب تاریخ طبرستان ابن اسفندیار آمده است که در آن شخصی به نام استندار به عنوان حاکم رویان در پی جنگ های حسن فیروزان با وشمگیر به شخص حسن فیروزان پناه داده است.[43] استندار رویان شخصی به نام ابوالفضل ثائر علوی را که لشکر آل بویه را شکست داده بود به چالوس برده و در آنجا نشانده است همچنین سکه هایی در آمل با نام استنداران در سال 337 و 347 ضرب شده است.[44]
استندار شهریوش بن هزارسب
استندار شهریوش بن هزارسب نخستین استنداری است که اولیا الله در کتاب تاریخ رویان از او به عنوان حاکم رویان نام می برد.[45] استندار شهر یوش بن هزارسب پس از اینکه شاه غازی رستم باوندی پادشاه طبرستان گردید مملکت او از دهستان(گرگان) تا سیاه رود گیلان(شرق گیلان) وسعت داشت و در پی اتحادی که بین او و استندار شهریوش بن هزارسب ایجاد شده بود اداره ی دشت رستاق (احتمالا نور) تا سیاه رود گیلان (رودی در نزدیکی رشت) را به استندار شهریوش بن هزارسب سپرد.[46]
استندار کیکاووس بن هزارسب
استندار کیکاووس بن هزارسب برادر شهریوش بود که پس از وی به حکومت رویان رسید.[47]او نیز به مانند برادر خویش متحد و ملازم شاه غازی باوندی بود و در این دوره بین شاه غازی باوندی و ملاحده (کافران) دیلمان جنگ در گرفت و در یک روز شاه غازی هجده هزار ملاحده دیلمی را در رودبار گردن زد.[48] سپس شاه غازی چند سری به الموت حمله نمود و تمام ملاحده (کافران) از منطقه الموت فرار نمودن.[49] در این دوره شاه غازی باوندی کیا بزرگ امید(جانشین حسن صباح) را که پدر زن او بود حاکم دیلمان ساخت و پس از وفات کیا بزرگ امید ملک دیلمان را به استندار کیکاوس بن هزارسب سپرد. کیکاووس پس از فرمان شاه غازی باوندی در دیلمان حاکم شد و همه روز با ملاحده جنگ می نمود و دست به کشتار آنها می زد. کیکاووس کجوری به مدت سه سال پادشاه دیلمان بود و سپس نائبی از جانب خود به دیلمان فرستاد تا دیلمان را از ملاحده حفظ نماید و خود به کجور بازگشت تا رویان را اداره نماید[50] کیکاوس دارای پسری به نام جستان بود که قبل از وی در گذشت و نوه ای به نام زرینکمر از جوستان داشت.
استندار هزارسب بن شهر یوش
استندار هزارسب بن شهریوش برادر زاده ی کیکاوس بود که پس از مرگ وی به حکومت رویان رسید.[51] استندار هزارسب بر خلاف عموی خود سنت جنگ با ملاحده دیلم را کنار گذاشت. او فرستاده ای نزد ملاحده دیلم فرستاد و با آنها صلح نمود و قلعه هایی را که قبلا حاکمان طبرستان در دیلمان تصرف نموده بودند به ملاحده پس داد. مردم پس از موضوع از استندار هزارسب گریزان شدند و بین استندار و ملک اردشیر باوندی اختلاف افتاد و ملک اردشیر قلعه قلعه ی ولیج کجور را فتح نمود. استندار هزارسب پس از عدم همراهی مردم کجور و کلار ناامید گشت و به سوی ری و سپس همدان رفت. ملک اردشیر به سوی ازبلو و تنکا رفت و قلعه های آن را فتح نمود و مردم دو ولایت ازبلو و تنکا را مظیع خود ساخت. او حاجی شاه خسرو زا به نیابت از خود حاکم ازبله و تنکا نمود و و در رویان هزبرالدین خورشید را به نیابت از خود حاکم کرد و به ساری بازگشت.[52]
استندار زرینکمر بن جوستان
وی نوه ی استندار کیکاوس بود پس از هزارسب به حکومت رویان رسید.
استندار بیستون بن زرینکمر
استندار بیستون فرزند زرینکمر پس از پدر بر رویان و دیلمان حکومت راند. در عصر او ملوک گیلان بر آن شدند که دیلمان را از رستمدار جدا نمایند ولیکن استندار بیستون به مقاومت برخواست و در چند نوبت لشکر گیلان را شکست داد و تا سیاه رود گیلان را تصرف نمود. به گفته اولیاالله آملی بخاطر لشکرکشی استندار بیستون هیچ شبی در شهر های گیلان از ترس استندار ایمن نبود و مردم ترسیدند و فریاد برآوردند اکنون رستمداریان آمده اند.[53]
استندار فخر الدوله ناماور بن بیستون
استندار فخرالدوله ناماور فرزند استندار بیستون بود که به مدت بیست سال بر بر رویان و تمام دیلم تا حدود گیلان حکومت نمود. او پسر خود حسام الدوله اردشیر را قائم مقام خود بر دیلمان کرد و پسر دیگر خود اسکندر را قائم مقام خود در ناتل کرد و خود بر رویان (کجور و چالوس و کلار) حکومت راند. وی در سال 640 قمری از دنیا رفت.[54]
استندار شهراگیم بن ناماور
استندار شهراگیم پسر استندار فخرالدوله ناماور بود که سی و یک سال به حکومت پرداخت. در عصر او ملوک گیلان در پی آن آمدند تا دیلمان را از رستمدار جدا نمایند. استندار شهراگیم طاقت مقاومت نداشت و از دیلمان عقب نشست و به نمکابرود آمد و لشکر گیلان تا چند روز در نمکابرود به جنگ پرداختند ولی نتوانستند شهراگیم را بیشتر به عقب برانند بنابراین نمکابرود حد بین گیلان و رستمدار شد. [55]
نبرد رویان (کلارستاق، کجور و نور) و گیلان
درسال ۸۳۰ میان ملک کیومرث رستمدار حاکم رویان (کلارستاق، کجور و نور) با حکام کیایی گیلان دشمنی سخت پدید آمد و در نهایت ملک کیومرث رستمدار با حمایت اهالی کجور و کلارستاق در سال ۸۳۱ قمری به سرزمین کیاییان گیلان حمله نموده و منطقهٔ تنکابن را فتح نمود و عمارت خاصه سید داوود کارکیا را آتش زده و برخی از حامیان کیاییان را به قتل رساند کیاییان ناحیه تنکابن را به او واگذار نمودند ملک کیومرث بین سالهای ۸۰۷ تا ۸۵۷ قمری بر رویان حکومت راند و مرزهای حکومت ملک کیومرث از شرق تا لاریجان آمل و از غرب تا تنکابن و از جنوب تا طالقان امتداد مییافت.[56]پس از ملک کیومرث حکومت او بین دو پسرش کاووس و اسکندر تقسیم گشت ملک کاووس و هشت تن از نوادگان اسکندر بر کجور و کلارستاق حاکم گشتند و ملک کاووس و نه تن از نوادگان او بر نور و لاریجان حاکم گشتند و این دو سلسله تا اواسط سلسله صفوی بر منطقهٔ رویان (کلارستاق، کجور و نور) پایدار ماند.
محال ثلاث نور (محال ثلاث نور، کجور و کلارستاق)
محال ثلاث نور منطقه ای در غرب مازندران متشکل از سه منطقهٔ نور، کجور و کلارستاق (چالوس، مرزن آباد و کلاردشت) بوده که پس از انقراض سلسلهٔ پادوسبان در منطقهٔ رویان و رستمدار شکل گرفت که از آن به عنوان ولایت نور یا محال ثلاث نور یاد میشدهاست. در عصر صفوی منطقه کلارستاق و کجور از توابع نور به حساب میآمدند و این مسئله تا اواخر عصر صفوی پایدار ماند. در این دوره حکامی از منطقه یوش نور همچون عباسعلی بیک ویلک یوشی نوری بر محال ثلاث نور، کجور و کلارستاق حاکم بودند.[57] در دوران سلطان حسین صفوی، کیا نعیم بیک میار از خاندان کلارستاق که از نوادگان ملک کیومرث رستمدار بود حکمران محال کجور، کلارستاق، کلاردشت و مضافات گردید و پس از او برادرش کیا عباس میار کلارستاقی حاکم ولایت نور گشت.[58] در عصر زندیه محمد خان دادوئی از خاندان سوادکوه حاکم مازندران و محال ثلاث نور، کجور و کلارستاق گشت.[59]
محال ثلاث تنکابن، کلارستاق و کجور
پس از الحاق دوبارهٔ تنکابن به مازندران توسط مهدی خان خلابر در عصر قاجار منطقه کجور و کلارستاق از ولایت نور به تنکابن الحاق گشتند و اینگونه محال ثلاث تنکابن شکل گرفت که مرکزیت آن با شهر خرمآباد بود که حاکمیت آن معمولاً با خاندان خلابر تنکابن بود ولی در دورانی نیز نصرالله خان نوری و عباس قلی خان نوری و اقتدار الممالک کجوری هر سه از منطقه کجور و عبدالعلی خان فقیه از منطقهٔ کلارستاق به حاکمیت محال ثلاث تنکابن رسیدند و در اواخر عصر قاجار افرادی چون کلنل بصیر دیوان و سرهنگ فضلالله پهلوی هر دو از منطقهٔ سوادکوه به حاکمیت محال ثلاث تنکابن رسیدند. در دوران قاجار و اوایل پهلوی اشخاصی چون محمود میار و آقا خان میار و اسدالله میار (پسر مرتضی قلی بیک میار) و آقا بزرگ میار و علی خان میار (پسر اسدالله خان میار) و عزیزالله خان میار (پسر زمان خان میار) و محمد امین میار (پسر میرزا عبدالله خان میار) و همچنین میرزا محمد خان فقیه و عبدالعلی خان فقیه با عنوان نائب الحکمهٔ کلارستاق به حاکمیت کلارستاق رسیدند. الحاق کلارستاق و کجور به تنکابن جنگهای صد ساله بین خاندانهای کلارستاق و کجور با خاندان خلابر تنکابن را در پی داشت.[60]
نبرد تنکابن و کلارستاق
جعفر قلی خان خلابر تنکابنی با ورود به منطقهٔ کلارستاق بنای ناسازگاری و تکالیف شاق بر آنها داشت. این واقعه موجب اعتراض مردم کلارستاق گردید که در راس آن آقا خان میار کلارستاقی قرار داشت. در این میار آقاخان میار توانست با حمایت اهالی کلارستاق و کجور مقر جعفر قلی خان خلعتبری را مورد حمله قرار داده و موفق شد او را شکست دهد[61] و جعفر قلی خان تنکابنی پس از این شکست به خرمآباد مرکز تنکابن فرار نمود و در نهایت فتحعلی شاه قاجار فرمان حکومت کلارستاق به نام آقا بزرگ میار کلارستاقی زد.[62]
فتح تنکابن توسط مجاهدان مازندران (کلارستاق و کجور)
پس از مشروطه ناراضیت مردم منطقه کلارستاق و کجور نسبت به خلابران تنکابن شدت یافت و در سال ۱۳۳۳ قمری عده ای از ناراضیان محلی کجور و کلارستاق که در راس آن علی دیوسالار کجوری (سالار فاتح) قرار داشت برای شکایت از حکومت علی قلی خان امیر اسعد خلعتبری (حاکم تنکابن) به تهران نزد سپهسالار تنکابنی نخستوزیر وقت شکایت میکنند ولی از آنجا که حاکم تنکابن خود توسط سپهسالار تنکابنی انتخاب شده بود این نارضیان به نتیجه ای نمیرسند بنابراین خود به محال ثلاث مراجعت کردند تا امیر اسعد خلعتبری را خود اخراج کنند؛ بنابراین علی دیوسالار کجوری ابتدا قصد تصرف اموال محمد ولی خان تنکابنی (سپهسالار تنکابنی) را در مناطق کجور و کلارستاق را نمود در این هنگام محمد ولی خان تنکابنی نیروهای خواجوند را علیه علی دیوسالار کجوری تحریک نمود اما علی دیوسالار کجوری توانست در منطقه لیتنگان نوشهر نیروهای خواجوند را شکست دهد. در همین راستا علی دیوسالار کجوری (سالار فاتح) در صدد تصرف تنکابن برآمد در این میان نیروهای کجور و کلارستاق به فرماندهی علی دیوسالار کجوری توانست نیروهای تنکابن را که فرماندهی آنها را اکرم الممالک خلعتبری پسر امیر اسعد خلعتبری برعهده داشت را شکست دهند و خرمآباد مرکز تنکابن به اشغال نیروهای کجور و کلارستاق درآمد.[63] امیر اسعد خلعتبری حاکم تنکابن پس از اینکه از علی دیوسالار کجوری شکست خورد به سوی رودبار الموت فرار نمود.[64]
حزب جنگل کلارستاق
اتحادیه کشاورزان کجور و کلارستاق توسط جمعی از خانهای کلارستاق و کلاردشت در غرب مازندران، مانند کاظم خان عسگری، ناصر خان یزدانی، عزیزالله خان میار، کاظم خان زالزر و چند تن دیگر از خوانین غرب کلارستاق به مرکزیت روستای سینوا در چالوس تأسیس شد. حرب جنگل که نام آن بیشتر با نام محمدکاظم زال زر از خوانین محلی پیوند خورده در سال ۱۳۲۴ اعلام موجودیت نمود. اکثریت اعضای حزب جنگل را بومیان و مالکان کلارستاق تشکیل می دادند که در جهت حفظ منافع خود به مقابله با حزب توده که عمدتاً از مهاجران گیلانی تشکیل شده بود، پرداختند. اعضای حزب جنگل کلارستاق در نامه ای به محمدرضا شاه، اعضای حزب توده مازندران را خائنین مختلط النسل گیلانی- تبریزی، جنایت کاران بی ملیت و عدهٔ کثیری از حیوانات درندهخوی قفقازی شاغل در کارخانجات مازندران دانستنه و آنان را در پی خودمختاری می دانستند.[65] اعضای حزب جنگل کلارستاق با جمعیت طبرستان که در کجور (نوشهر) و نور شکل گرفته بود نزدیکی و اتحاد داشتند. حزب کشاورز که بعدها حزب جنگل نام گرفت در اوایل پهلوی دوم برای مبارزه با حزب توده و کمونیستها توسط بومیان کلارستاق (چالوس، مرزن آباد و کلاردشت) در منطقهٔ کلارستاق ایجاد گشت. در دوران پهلوی اول گروهی از مردم شرق گیلان و شرق مازندران به ویژه از شهرهای لنگرود و آمل برای کار زراعت و همچین کار در کارخانه حریربافی به شهر چالوس مهاجرت نمودند به گفتهٔ عزیزالله خان میار (حاکم کلارستاق) پس از اینکه روسها تمام نواحی شمال ایران را تصرف نمود تمام زارعین و کارگران گیلانی و تعداد کمی از طبقات بومی کلارستاق عضو حزب توده شدند و روسها هم به آنها کمک میکردند.[66] قبل از تأسیس حزب جنگل مردم بومی منطقه کلارستاق و کجور حزبی به نام (اتحادیه کشاورزان و کارگران کجور و کلارستاق) را ایجاد نمودند در این زمان (اتحادیه محال ثلاث) که جنبهٔ سیاسی نداشت در شهر شهسوار ایجاد گشت و بعدها (حزب دموکرات) توسط ایل کجور ایجاد گشت.[67] عزیزالله خان میار میگوید روزی دیدم حزب توده عده ای از مالکین (بومیان کلارستاق) را گرفتند و با گذاشتن پوست هندوانه بر سر آنها بدترین رفتار را با آنها میکردند.[68] من همان شب سران کجور و کلارستاق را جمع نمودم و قرار بر این شد علیه حزب توده قیام کنیم و در جنگل سینوا چالوس ستاد خود را تشکیل دادیم و شروع به مبارزه کردیم. در نهایت به دعوت اسدالله رزمجو در منزل شیخ عباس فاخری در روستای علویکلا (الف کلا) شهرستان چالوس حزب به صورت رسمی تشکیل گشت. در مقدمهٔ تأسیس حزب در نامهٔ لطفعلی خان میار به برادری و اتحاد اهالی کلارستاق با برادران کجوری و نوری و کسب حمایت از آنان اشاره شد. از جمله خاندانهای کلارستاق که عضو حزب جنگل بودند میتوان به خاندانهایی همچون میار (میارکیانی، میارکجوری، میار کلارستاقی، میار سوادکوهی، میار تبرسویی، میار بورسر، میار لاهویی، میار کلاردشتی، میارکلایی، میار ملک مرزبان)، فقیه، نجار (نجاریان)، عسکرج (عسکری)، حیدریان، یزدانی، سلطانی، درخشان، کیاپاشا، انگورج، تقوی، حاتمی، فشکورج (فشکوری، کوهستان، باباکوهستانی)، براری، بابایی، بابازاده، طاها، زندی، سام (سام دلیری)، دلیرج (دلیر، دلیری)، الیتیج (الیت، الیتی، بالی، بائی)، زال زر، زال، زال نژاد، الکائیج (الکایی، الکایی نژاد، شاه حسینی، بالی لاشک)، بانج، بادرج، گلامرج، ازوج (ازوجی)، متکا، مکارج (مکا)، دادوئی، سیار، الاملج (الاملی، ردایی، قطبی)، هرج، بانج، کاویانی، کیانی (کیان)، ثنایی، جمشیدی، شیخ (شیخی)، اسفندیاری، ناترج (ناطری، ناتری، شمس ناتری)، شمس، ناتلی، رویانی، چنس، فشمی، کیا (کیا لاشکی، کیا نوری، کیا کجوری، کیا دلیری، کیا مکارج)، کالج (کالجی)، کیله (کیله رودبارکی)، کلورج، کلورت، کاوه، فرهادی (فرهادیان)، لهراسب (لهراسبی)، خواچکی، درجان، فولادی، نادری، نصیری، نجاتی، سمایی، منوچهری، پوستین دوز، ارسقانی، سلیمانی، ولایی، رئیس، نمدسو، سادات (حسنی، حسینی، موسوی، محمدی، علوی، مرتضی خان علیزاده کجوری، هاشمی، هاشمی نژاد، هاشمنژاد، مهدوی)، احمدی، محمدی، محمدنژاد، طبری، طبرسی، طبرسویی (تبرسویی)، سوادکوهی، کلاگر، کاردر، کاردگر، میردار (میردار منصور پناهی)، شرج (شیرج، شیرسوار)، اکج (اکیج)، امرج، ورج (وریج)، مالج (مالمیری)، مجلج (مجلی)، توپا (توپا ابراهیمی، توپا اسفندیاری، توبا)، متاج (متاجی)، ردایی، رودگر، رنگرز، روجات، تیرگرج (تیرگر، تیرگری، تیرگرسناری، فاخری، مقیمی)، درزی، نکورایی، یاوری، صدیقی، کریمی، لاریجانی، نوری، رودبارکی، کلاری، کلارستاقی، کندولسی، لاشکی، دیوسالار، قارن، دیکلا، منکلا، گالش، گرجی، کِرد (کُرد)، کراکلایی، کَر (کَر خواچکی)، کرکبودی (نعیم حسنی، نعیم امینی، نعیمایی)، آهنگر (حدادی)، قمی، ناترج، دلفان و غفاری اشاره کرد. اعضای حزب توده در شهر چالوس و بعدها در شهرهای نوشهر و کلاردشت و شهسوار و رامسر به اعمال خشونت باری دست زدند من جمله: حمله به کلانتری و مراکز نظامی برای به دست آوردن اسلحه و کشتار عده ای ژاندارم، جلوگیری از حمل برنج توسط کشاورزان، حمله به ساختمانهای اداری و تخلیه آنها، آتش زدن مهمانخانهها، کشتار مردم و غارت خانهها و غیره.[69] در میانهٔ درگیری حزب جنگل با حزب توده اعضای دو حزب شکایات خود را علیه یکدیگر به دولت وقت مطرح میکردند و در این میان حزب توده نه تنها اعمال خشونت بار خود را به گردن نگرفت بلکه آن را به اعضای حزب جنگل نسبت میداد. در این میان به علت گرایش برخی از اعضای دولت به کمونیست و حزب توده باعث گشت شکایات حزب جنگل راه به جایی نبرد و افکار عمومی به شدت علیه حزب جنگل جبهه گرفتند؛ بنابراین عزیزالله خان میار و کاظم خان زال زر به محمدرضا شاه نامه نوشتند و ژاندارمری کل کشور دستور خلع سلاح حزب توده را نمود. اعضای حزب توده نیز با وعده پول و مقام برخی از اعضای حزب جنگل همچون ناصر قلی خان یزدانی را به سمت خود کشیدند و به او ریاست حزب تودهٔ ایل خواجوند را دادند. در جریان مبارزات حزب جنگل با حزب توده در سال ۱۳۲۵ در واقعهٔ کریم آباد عزیزالله خان میار که فرماندهی مبارزات را بر عهده داشت با شلیک گلوله مجروح گشت. پس از مجروحیت عزیزالله خان اعضای حزب جنگل علیه حزب توده به قوام السلطنه نام نوشتند و بعد از بررسی با دستور پیرنیا رئیس کل بازرسی قرار بر این شد که اعضای حزب توده تحت تعقیب قرار گیرند. اعضای حزب جنگل به محمدرضاشاه جریان منازعات را تلگراف نمودند و خواهان کیفر اعضای حزب توده شدند. در تلگراف چنین آمده بود که جان نثاران حزب فداکار جنگل کلارستاق با بودن قشون بیگانه برای استقلال کشور دست از از جان و مال کشیده، با جانبازی مدت یکسال در جنگل و کوهها با مشقت به سر بردند، حزب توده و خائنین چالوس و مازندران و گیلان که بر ضد دولت مرکزی به نام وطن فروشی قیام نموده و خواستند حکومت خودمختاری تشکیل دهند، ما جانثاران با مبارزات اقدام شوم آنان را فلج نمودیم.[70]ژاندارمری مازندران با کمک از ژاندارمری کل کشور نیروهای خود را برای مبارزه با اعضای حزب توده اعزام نمود. طبق گزارش شهربانی شهسوار در نهایت طیبی رهبر حزب توده توسط اعضای حزب جنگل کلارستاق دستگیر گشت. عزیزالله خان میار و دیگر کلارستاقیها و کجوریهای عضو حزب جنگل به پاس دفاع از استقلال کشور مفتخر به دریاقت تقدیرنامه و کسب مدال افتخار از محمدرضاشاه پهلوی شدند.[71] عزیزالله خان میار رهبر حزب جنگل کلارستاق در سال ۱۳۳۶ در سن ۵۷ سالگی در گذشت و در شهر مرزن آباد شهرستان چالوس به خاک سپرده شد.
دوران پهلوی
شهر چالوس از جمله شهرهای مشهور رویان و طبرستان قدیم بود. این شهر در زمان حمله امیر تیمور تخریب شد و سپس تا قرنهای متمادی به صورت روستایی کوچک در منطقهٔ رستمدار درآمد. در دوران پهلوی اول با پشتیبانی دولت وقت آرام آرام به صورت شهری سازمان یافته درآمد و امروزه به شهری زیبا با امکانات فراوان جهانگردی تبدیل شدهاست. دربارهٔ وجه تسمیه این شهر میگویند چون بخش جلگهای نسبت به ارتفاعات پستتر دیده میشود؛ و به همین دلیل آن را «چالهاست» یا «چالهاس» مینامیدند که در گویش طبری کلارستاقی به آن به چالِس میگفتند.

آثار تاریخی
- کاخ چایخوران (شماره ثبت تاریخی ۱۰۴۵)
این کاخ که از بناهای دوره پهلوی اول است در جنوب میدان معلم چالوس و در منطقهای موسوم به محوطه کاخ واقع شده و اکنون به عنوان مکان اداره میراث فرهنگی چالوس مورد استفاده قرار دارد. این بنا در محوطهای به مساحت تقریبی ۴۰۰۰ متر مربع در یک طبقه و زیر زمین احداث شدهاست.
- کاخ ملکه مادر (کاخ مادر شاه)
این کاخ که از بناهای دوره پهلوی دوم است که در مجاورت شهر چالوس در روستای مازوپشته، ابتدای جاده ذوات و در ابتدای کمربندی نمک آبرود در کنار جنگل احداث شدهاست. این کاخ در دو طبقه ساخته شدهاست و برای اقامت موقت مادر محمدرضا شاه پهلوی تاجالملوک آیرُملو (همسر دوم رضا شاه)در مدتی که محمدرضا پهلوی در رامسر به سر میبرد به دستور وی و توسط بنیاد پهلوی و تحت نظر اسدالله علم ساخته شد.
- هتل بنیاد پهلوی چالوس
هتل بنیاد پهلوی در ضلع شرقی میدان معلم شهر چالوس واقع شدهاست. این بنا در دوره پهلوی اول به عنوان هتل در دو طبقه و زیرزمین، در امتداد شمالی و جنوبی احداث گردیده و بعد از انقلاب به سپاه پاسداران واگذار شد و هماکنون به عنوان درمانگاه تخصصی امام رضا مورد بهرهبرداری میباشد.
- ویلاهای جنگلبانی
مجموعهای شامل پنج ویلا در ضلع شمالی میدان معلم شهر چالوس درمحوطه سازمان جنگلها و در فاصله اندکی از جانب شرقی رودخانه چالوس واقع شدهاست. این ویلاها تماماً دو طبقه و تنها قسمت کرسی آنها از سنگهای تراشیده ساخته شدهاست. علاوه بر سنگ مصالح متداول روز از جمله آجر و چوب و … در ساخت آنها بکار رفتهاست.
- پل فلزی چالوس
این پل که در مرکز شهر و بر فراز رود چالوس قرار دارد بنای آن در سال ۱۳۱۱ خورشیدی شروع و در سال ۱۳۱۲ به بهرهبرداری رسید. طول پل ۲۰۰ متر و عرض گذرگاه باجان پناه ۶٫۵ متر میباشد. قسمت فلزی آن دارای یک چشمه به طول ۶۸٫۵ متر است و در سو به دو دهانه طاق منتهی میشود. اتصالات فلزی تماماً پرچ کاری و به گونه تزئینی است. دو طرف پل به صورت پایه چراغها و مجسمه شیرهای سیمانی آراسته شدهاست.
- دبستان پروین اعتصامی
این بنا که در ضلع شمالی خیابان امام واقع شدهاست. در سال ۱۳۱۲ خورشیدی همزمان با احداث کارخانه حریربافی به عنوان رستوران کارخانه بنا گردید و در سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۴ خورشیدی مرکز فرماندهی نیروهای ارتش شوروی سابق بود. پس از خروج متفقین از سال ۱۳۲۵ تاکنون این بنا با نام دبیرستان شاپور و پس از مدتی تحت نام دبستان پروین اعتصامی مورد بهرهبرداری آموزشی است. ساختمان مدرسه از یک طبقه و زیرزمین تشکیل شدهاست و ورودی آن در جهت جنوبی و دارای سردر تزئینی است.
- کارخانه حریربافی چالوس
عملیات ساختمانی کارخانه از سال ۱۳۱۲ ش آغاز و در سال ۱۳۱۵ به پایان رسید. حریربافی چالوس که در زمان خود در خاورمیانه بینظیر بوده از سال ۱۳۱۵ تا سال ۱۳۳۷ بکار تولید محصولات ابریشمی طبیعی انواع پارچه، جوراب، پرده و کراوات و غیره به منظور صدور به کشورهای دیگر اختصاص داشت. در این سال کارخانه تعطیل و دستگاههای آن به رشت انتقال یافت.
- پارک جنگلی نمک آبرود
این پارک بیش از ۲۰۰ هکتار مساحت دارد و مانند سایر پارکهای جنگلی، درختان خودرو و انبوهی را درخود جای دادهاست. گونههای مختلف گیاهان شمشاد آن بیش از ۷۰۰ سال برآورد گردیدهاست. پارک نمک آبرود با طبیعت بکر و وحشی، ضمن حفظ سیستمهای اکولوژیکی به عنوان یکی از پارکهای جنگلی زیبای جهان محسوب میشود.
- راه سنگفرش
این راه که از آن به عنوان راه ناصرالدین شاهی یاد میکنند. ۳ متر عرض دارد و از سنگهای چیده شده در کنار هم شکل گرفتهاست و اکنون در برخی از نقاط جنوب شهر چالوس نظیر سینوا و مازی پشته میتوان این راه را مشاهده نمود. گویا این راه چالوس را به منظریه شمیران متصل مینمودهاست.
- هتل نیمه تمام
این بنا در مرکز شهر میباشد و مربوط به دوره پهلوی اول میباشد و عملیات احداث آن در سه طبقه توسط شرکت آلمانی در دست انجام بود. اما گویا از آنجا که سازندگان آن نتوانستند رضاخان را در مورد استحکام آن متقاعد سازند، ادامه ساخت آن متوقف و تا به امروز به صورت نیمه تمام باقیماندهاست. امروزه بخشهایی از آن توسط برخی نهادها مورد استفاده میباشد.
مردم
جمعیت
بر اساس آخرین آمار سازمان سرشماری ایران در سال ۱۳۹۵ شهر چالوس با جمعیتی بالغ بر ۶۵٬۱۹۶ نفر پرجمعیتترین شهر غرب مازندران بودهاست.
اکثریت جمعیت شهر چالوس را بومیان کلارستاق که طبریتبار هستند تشکیل میدهند. مردم بومی شهر چالوس به زبان مازندرانی، که به تبری کلارستاقی شهرت دارد، صحبت میکنند.[72][73][74][75][76][77] همچنین بخشی از جمعیت این شهر را مهاجران گیلانی و کرد تشکیل میدهند که به زبانهای گیلکی و کردی سخن میگویند که به دلیل درآمیختگی فرهنگی از غلظت آن کاسته و جریان به سمت زبان غالب (فارسی)پیش رفتهاست. در دوران پهلوی گروهی اهالی شرق گیلان به ویژه لنگرود برای کار در کارخانهٔ حریربافی و کار زراعت به چالوس مهاجرت نمودند و در دوران قاجار نیز ایل کرد خواجوند به چالوس تبعید شدند.[78] همچنین در نواحی شرق چالوس که خود بخشی از کجور است،[79] کجوریها ساکن هستند که به گویش کجوری زبان مازندرانی سخن میگویند.[80] همچنین در دانشنامهٔ ایرانیکا به نقل از کتاب گیلان و آذربایجان شرقی مارسل بازن آمدهاست که در سرتاسر دره چالوس به گویش شرقی زبان گیلکی تکلم میشود، گرچه برخی قبایل کرد در دوره قاجار در ییلاق کجور و کلاردشت سکنی گزیدند.[81]
زبان
مردم چالوس به زبان طبری کلارستاقی[82] که لهجه ای از زبان مازندرانی است سخن میگویند. زبان طبری کلارستاقی به همراه زبان طبری کجوری زیر مجموعه گویش طبری رویانی میباشد که از شهرستان نور تا نشتارود در شرق تنکابن گویش میشود. گویش طبری رویانی زبان حکام اسپهبد رویان نیز بودهاست. در گذشته سرزمین رویان شهرستانهای نور، نوشهر، چالوس، کلاردشت (کلار)، عباسآباد (لنگا) و تنکابن را شامل میشد و گاهی مرز غربی آن تا رودسر ادامه مییافت.[83] زبان مازندرانی زبانی است که در استان مازندران و قسمتهایی از استانهای گلستان، سمنان، تهران و البرز رایج است. مازندرانی استان مازندران به سه گویش غربی، مرکزی و شرقی تقسیم میگردد. گویش طبری چالوس (کلارستاقی) جز گویش غربی مازندرانی محسوب میشود. گویش مازندرانی غربی در محدوده میان چالوس و تنکابن گویش میشود.[84]
- برخی جملات در گویش کلارستاقی چالوس به شرح زیر میباشند. (نمونه زیر براساس گویش چالوس تنظیم شدهاست)[85]
فارسی معیار | مازندرانی (لهجه چالوس) |
---|---|
اسبی سر پل گیر کردهاست | asbi pel-e sar gir hākurde |
فارسی معیار | مازندرانی (لهجه چالوس) |
---|---|
دختری آمد | kijaei bimā |
فارسی معیار | مازندرانی (لهجه چالوس) |
---|---|
مردانی داشتند میآمدند | mardakuni dar-e emanne |
فارسی معیار | مازندرانی (لهجه چالوس) |
---|---|
روزی پیش من میآیی | ye ruz me var eni |
فارسی معیار | مازندرانی (لهجه چالوس) |
---|---|
یک زن دارد میآید | yattā zanā dar-e ene |
فارسی معیار | مازندرانی (لهجه چالوس) |
---|---|
یک شب باید بروم پیش حسن | ya šu veni buāram hasane var |
فارسی معیار | مازندرانی (لهجه چالوس) |
---|---|
یک روز باید پیش تو بیایم | ya ruzi veni biyam te var |
فارسی معیار | مازندرانی (لهجه چالوس) |
---|---|
جایی او را دیدهام | ya jaei vere badiyamme |
فارسی معیار | مازندرانی (لهجه چالوس) |
---|---|
هر دختری دختر من نمیشود | har kijāei me kijā navune |
فارسی معیار | مازندرانی (لهجه چالوس) |
---|---|
هیچ درختی وجود ندارد | hič dāri da-niye |
فرهنگ
فرهنگ طبری و رسم و رسوم مازندرانی با زندگی مردم چالوس عجین شدهاست. از جمله آداب و رسوم مرسوم در چالوس نوروزخوانی است که بعد از نیمه اول اسفند ماه در شهر و روستای این دیار مرسوم است.
نوروزخوانان متشکل از چند نفر هستند که یک نفر اشعار را میخواند، یک نفر ساز میزند، نفر دیگر که به آن کولهکش میگویند به در خانههای مردم میرود و به زبان مازندرانی میخواند:
باد بهارون بیمو | نوروز سلطون بیمو | |
مژده هادین به دوستون | گل به گلستون بیمو |
از رسوم سنتی مردم چالوس میتوان به تیرماه سیزده، نوروزخوانی، چله شو، آفتاب خواهی، باران خواهی، آیین سنتی ۲۶ عید ماه، تیرگان و … اشاره کرد.
همچنین رقص دروم (تکدست) از رقصهای بومی و پهلوانی این منطقه است که در بین مردم چالوس، نوشهر، نور، عباسآباد و آمل رواج دارد.
از بازیهای سنتی مردم چالوس میتوان از آغوزکا (گردو بازی)، چلیک مارکا (گلی کاچ)، ریسمان بازی و رزین کا نام برد.
ورزش
ورزش کشتی به ویژه کشتیهای محلی مازندرانی همچون کشتی میس میسی و کشتی لوچو در این منطقه رایج است.
آیینهای مردم چالوس
- آیین خورمیا
مردم مازندران به ویژه مردم چالوس آیینی نمایشی را تحت عنوان «خورمیا= خورشیدخواهی» در باور دارند که به هنگام تداوم زمان بارندگی آن را به اجرا درمیآورند و به موجب آن از خداوندگار خود پایان ریزش باران و شروع تابش خورشید را خواهان میشوند.
کسانی که آیین «خورمیا» را بجا میآورند «خورمیا توار= از تبار خورمیا» نامیده میشوند. خورمیا تباران پس از مراجعهٔ مکرر مردم اقدام به اجرای آن میکنند. آنان این نمایش را گروهی اجرا میکنند. سردستهٔ «خورمیا گران» جارویی را بر نوک چوبی بلند فروکرده، پوست پر پشم بزی را به عنوان جلیقه بر تن میکند، سپس تعدادی چارق کهنه، یک عدد غربال و چند زنگوله به کمر و بازوها میآویزد. افراد گروه او نیز در حالیکه دستهای علف نسبتاً بلند یا سرشاخههای نرم درختان و بوتهها را در دست دارند لباس مشابه با رنگی متفاوت پوشیده و سردستهٔ آنان چماقی در دست دارد که جمجمهٔ اسبی را در آن فروکردهاست. گروه اول در حالیکه سرها را به سمت آسمان گرفتهاند و جارو یا دستههای علف را در هوا به نحوی میچرخانند که گویی دارند ابرها را از آسمان جارو میکنند با حرکاتی که تداعیکنندهٔ جارو کردن با حالتی خشمگینانه است اشعاری را به زبان مازندرانی (گویش کلارستاقی) با مضمون زیر میخوانند:[86]
آی خورمیا آی خورمیا، من در شمه قهر خدا
تیم جار تیم بَپیسه، ورزیگرِ لینگ بَپیسه، گسنِ دِم بَپیسه، کرد کینگِ بِن بَپیسه، وَرزایِ سم بَپیسه، وِ چک تا دم بَپیسه.
اوندَسِ واش بَپیسه، نِسُمِ راش بَپیسه، دارِ تَلی بَپیسه، باغِ هَلی بَپیسه، کَندِلِ بار بَپیسه، خوردیمِ دار بَپیسه…
آی خورمیا، آی خورمیا، من دشِّمه قهر خدا
ای خورشید که نمیتابی، ای خورشید که نمیتابی، من دارم میروم که شکایت به نزد خدا برم
بذر خزانه پوسید، پای برزگر پوسید، دم گوسفند پوسید، نشیمنگاه چوپان پوسید، سم گاو شخمزنی پوسید، از ساق پا تا دمش پوسید.
ارزاق در سیلو پوسید، درختی که در محل تابش خورشید قرار داشت پوسید، درخت تیغ دار پوسید، باغ آلوچه پوسید، بار گاو ماده پوسید، درخت آفتاب گیر پوسید…
ای خورشید که نمیتابی، ای خورشید که نمیتابی، من دارم میروم که شکایت نزد خدا برم
جاذبههای طبیعی و گردشگری
- رودخانهها
رود چالوس و سردآبرود و کرانههای زیبای این دو رود که جای بسیار خوب برای دورهمی و گذراندن با دوستان و خانواده میباشد.
- دریا
بلوار دریا و جایگاه و جُنگ گردشگری توسکا و جاده کرانهای شهر چالوس که تا کرانه خطهشت ادامه دارد.
- جاهای باستانی
کاخ چایخوران، کاخ شاهچشمه، کاخ شمس و کاخ مادر با چشماندازی بسیار زیبا و کارخانه حریربافی چالوس و مدرسه پرویناعتصامی و هتل چالوس (ساختمان کنونی بیمارستان امام رضا) ساختمان بانک ملی و بانک سپه در میانه شهر است.
- بوستانها
بوستان جنگلی فین در جاده چالوس، بوستان معلم، بوستان سنگی در ورودی شهر، بوستان محوطه کاخ و بوستان شهرک نواب که بر فراز شهر چالوس جای دارد به مانند بام چالوس برای دیدن همه جای شهر چالوس کاربرد دارد.
- هتلها
هتل کوروش، هتل ملک، هتل پارسیان خزر (هتلهایت) و چند مسافر خانه شهری
- بازار و فروشگاهها
بازار روز (ترهبار و ماهی) پاساژها ملت، ردایی، نصیری، الماس، میلادنور و… فروشگاه و نمایندگیهای الجی و سامسونگ و…
- دریاچه
دریاچه ولشت در جاده چالوس، آبگیر هسل (مشعل) و سد زیبای ذوات در دل بیشهزار چالوس
- جادهها
جاده جنگلی عباسآباد به کلاردشت، جاده شناخته شده کندوان و جاهای بسیار زیبا و دیدنی در راستا و ادامه آن مانند روستای و سد سیاه بیشه، گردنه هزارچم و هفت برادران و آبشار دیدنی جاده کندوان و دیگر…
- روستاها و جاهای دیدنی شهرستان
روستاهای بسیار زیبای انگوران و الیت و دلیر از وردی دزبن و روستاهای بسیار زیبای طویر، فشکور، بیجدنو و ناتر از ورودی دوراهسر و روستاهای ماسال و باندر مرزنآباد و روستاهای گویتر، کلنو، کردیچال، پیشنبور، مجل، رودبارک و شهر دیدنی حسنکیف در کلاردشت و روستای سنار و دریاچه زیبای ولشت در مرزنآباد و روستای ممدآباد در راستای جاده کندوان و روستای زیبای مازوپشته و ذوات همراه با چشماندازی زیبا در کنارهای بیشهزارهای چالوس و از تِجَک که بر فراز چالوس هست دیدن کنید، روستاهای امامرود و کلاچان و شهر هچیرود و روستای مِسده و سنگوارس و شهر نمک آبرود با بازی و سرگرمیها و رستورانها و تلهکابین و سورتمه و پرواز با بالن و هواپیمای کوچک و تفرجگاه نمک آبرود که بخش بالن سریال پایتخت در آن انجام شد و خرید از فروشگاههای ایرانکتان و اکسیر و پرشین و سالیان و…
….[87]
آب شهری
آب آشامیدنی جمعیت ۱۲۰۰۰۰ هزار نفری چالوس و حدود ۱۶ روستای پیرامون آن از ۱۰ حلقه چاه و چشمه گردوک نوشهر تأمین میشود. از ۳۵۰ کیلومتر شبکه آبرسانی شهر چالوس حدود ۷۰ کیلومتر آن مربوط به پیش از انقلاب ۵۷ و فرسودهاست. از اینرو ۲۵ درصد از آب آشامیدنی این شهر تا رسیدن به دست مصرفکننده در شبکه آبرسانی هدر میرود.[88]
نگارخانه
- کرانه دریای خزر (مازندران)(کاسپین) در چالوس
- پلهای آهنی چالوس که بر روی رودخانه چالوس در مرکز شهر واقع شدهاست(این پل توسط مهندسان آلمانی طراحی و ساخته شدهاست)
جستارهای وابسته
- مردمان مازندرانی
- طبرستان
- استان مازندران
- شهرستان چالوس
- گویش کلارستاقی
منابع
- برجیان، حبیب (۱۳۸۸). متون طبری. تهران: آینه میراث صاحب امتیاز مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب. ص. ۱۱. شابک ۱۵۶۱-۹۴۰۰ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: length (کمک). - اشمیت، رودیگر (١٣٨٢). راهنمای زبانهای ایرانی. به کوشش ترجمه زیر نظر حسن رضایی باغ بیدی. تهران: انتشارات ققنوس. ص. صفحه ۴۹۰ جلد دوم. شابک ۹۶۴-۳۱۱-۴۸۸-۰.
- نصری اشرافی، جهانگیر (١٣٧٧). واژهنامه بزرگ تبری. به کوشش حسین صمدی و سید کاظم مداح و کریم الله قائمی و علی اصغر یوسفی نیا و محمود داوودی درزی و محمد حسن شکوری و عسکری آقاجانیان میری و ابوالحسن واعظی و ناصر یداللهی و جمشید قائمی و فرهاد صابر و ناعمه پازوکی. تهران: اندیشه پرداز و خانه سبز. ص. صفحه ۳۱ جلد اول. شابک ۰-۵-۹۱۱۳۱-۹۶۴ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: checksum (کمک). - «نسخه آرشیو شده». بایگانیشده از اصلی در ۱۶ اوت ۲۰۱۷. دریافتشده در ۹ ژوئیه ۲۰۱۷.
- «قاسم احمدی لاشکی نماینده مردم نوشهر، چالوس و کلاردشت در مجلس، گفت: زبان مازندرانی در حال فراموشی است که باید برای احیای آن فکری شود». خبرگزاری مهر.
- «زبان مردم بومی چالوس مازندرانی است که به طبری کلارستاقی شهرت دارد». سایت استانداری مازندران فرمانداری چالوس. بایگانیشده از اصلی در ۲۴ سپتامبر ۲۰۱۸. دریافتشده در ۲۴ سپتامبر ۲۰۱۸.
- علی اصغر یوسفی نیا، مشروطه بی نقاب، ۳۳۰.
- http://www.iranicaonline.org/articles/kojur-i
- http://www.iranicaonline.org/articles/kojur-02-language
- «تعداد جمعیت و خانوار به تفکیک تقسیمات کشوری براساس سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال ۱۳۹۵». مرکز آمار ایران.
- http://www.iranicaonline.org/articles/kalarestaq-1
- http://www.iranicaonline.org/articles/kojur-i
- علی اصغر یوسفی نیا، لنگا، ۲۴.
- منوچهر ستوده، تاریخ رویان، ۱۲.
- http://www.iranicaonline.org/articles/kalarestaq-1
- علی اصغر یوسفی نیا، لنگا، ۲۴.
- ابن اسفندیار، کتاب تاریخ طبرستان، ۱۵–۴۱.
- حسن پیرنیا، تاریخ ایران باستان، ج2، انتشارات نگاه، 1391، ج 2، ص 1345
- حسن پیرنیا، تاریخ ایران باستان، ج2، انتشارات نگاه، 1391، ج 2، ص 1346
- اعظمی سنگسری، چراغعلی. نگاهی به سوخرائیان. آذر ۱۳۵۴ - شماره ۳۳ (صفحات ۷۲۸ تا ۷۳۳)
- رابینو، ترجمه جعفر خمامی زاده، ولایت دارالمرز ایران گیلان، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1357، ص 453
- رابینو، ترجمه جعفر خمامی زاده، ولایت دارالمرز ایران گیلان، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1357، ص 453
- جلیلیان، شهرام (۱۳۹۶). نامهٔ تَنْسَر به گُشْنَسْپ (پیشگفتار تاریخی، زندگینامهٔ تنسر و تاریخگذاری نامهٔ او، متن، یادداشتها، واژهنامه). اهواز: انتشارات دانشگاه شهید چمران اهواز. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۱۴۱-۲۰۸-۰. ص ۴۸-۵۸.
- ابن اسفندیار، کتاب تاریخ طبرستان، ۱۵–۴۱.
- شهروز ملاح، مهرشاد ملاح، از خندق (جر) تا دیوار، تهران:انتشارات کدیور، 1399، ص 26
- برزگر، اردشیر (۱۳۸۰). تاریخ تبرستان (جلد اول): پیش از اسلام. نشر رسانش. ص ۶۶.
- کریستین سن، آرتور (۱۳۸۵). ایران در زمان ساسانیان. ترجمهٔ رشید یاسمی (ویراست حسن رضایی باغبیدی). تهران: صدای معاصر(چاپخانه مهارت). ص. ۲۵۵. شابک ۹۶۴۶۴۹۴۰۶۴.
- حسن پیرنیا، تاریخ ایران، تهران، انتشارات پارمیس، 1389، ص 132
- Madelung, W. (1975). "The Minor Dynasties of Northern Iran". In Frye, R.N. The Cambridge History of Iran, Volume 4: From the Arab Invasion to the Saljuqs. Cambridge: Cambridge University Press. pp. 198–249. ISBN 978-0-521-20093-6.
- Madelung, W. (1985). "ʿALIDS OF ṬABARESTĀN, DAYLAMĀN, AND GĪLĀN". Encyclopaedia Iranica, Vol. I, Fasc. 8. London u.a.: Routledge & Kegan Paul. pp. 881–886. ISBN 0-7100-9099-4.
- اسلامی، حسین (۱۳۹۰). مازندران در تاریخ. نشر شلفین. ص. ۹-۲۰۸.
- لسترینج، گای (۱۳۹۳). جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی. تهران: علمی و فرهنگی. ص. ۳۹۸. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۴۵-۱۰۵-۸.
- مهجوری، اسمعیل (۱۳۴۲). تاریخ مازندران. ۱. ص. ۲۲. بیش از یک پارامتر
|کتاب=
و|عنوان=
دادهشده است (کمک) - عبدالحسین زرینکوب، روزگاران، انتشارات سخن، صص. ۳۸۲--۳۸۴.
- اولیاالله آملی، مولانا (١٣٤٨). تاریخ رویان. صفحه ۱۲۰. به کوشش به تصحیح منوچهر ستوده. انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
- گیلانی، ملاشیخعلی (١٣۵٢). تاریخ مازندران. به کوشش بتصحیح و تحشیه منوچهر ستوده. تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران. ص. صفحه ۲۹.
- «اِبْنِ اِسْفَنْدیار،». دانشنامه بزرگ اسلامی. بایگانیشده از اصلی در ۲۴ ژوئیه ۲۰۱۸.
- گیلانی، ملاشیخعلی (١٣۵٢). تاریخ مازندران. به کوشش بتصحیح و تحشیه منوچهر ستوده. تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران. ص. صفحه ۲۹.
- حدود العالم. به کوشش بتصحیح منوچهر ستوده. تهران: کتابخانه طهوری. ١٣٦٢. ص. صفحه ۱۴۶.
- حدود العالم. به کوشش بتصحیح منوچهر ستوده. تهران: کتابخانه طهوری. ١٣٦٢. ص. صفحه ۱۴۹.
- مولانا اولیاءالله آملی، تصحیح منوچهر ستوده، تاریخ رویان، 1348، ص 120
- مولانا اولیاءالله آملی، تصحیح منوچهر ستوده، تاریخ رویان، 1348، ص 120
- ابن اسفندیار، چاپ عباس اقبال، تاریخ طبرستان، 1320، ج 1، ص 299
- ابن اسفندیار، چاپ عباس اقبال، تاریخ طبرستان، 1320، ج 1، ص 297
- مولانا اولیاءالله آملی، تصحیح منوچهر ستوده، تاریخ رویان، 1348، ص 124
- مولانا اولیاءالله آملی، تصحیح منوچهر ستوده، تاریخ رویان، 1348، ص 125
- مولانا اولیاءالله آملی، تصحیح منوچهر ستوده، تاریخ رویان، 1348، ص 127
- مولانا اولیاءالله آملی، تصحیح منوچهر ستوده، تاریخ رویان، 1348، ص 127
- مولانا اولیاءالله آملی، تصحیح منوچهر ستوده، تاریخ رویان، 1348، ص 128
- مولانا اولیاءالله آملی، تصحیح منوچهر ستوده، تاریخ رویان، 1348، ص 128
- مولانا اولیاءالله آملی، تصحیح منوچهر ستوده، تاریخ رویان، 1348، ص 143
- مولانا اولیاءالله آملی، تصحیح منوچهر ستوده، تاریخ رویان، 1348، ص 147
- مولانا اولیاءالله آملی، تصحیح منوچهر ستوده، تاریخ رویان، 1348، ص 151
- مولانا اولیاءالله آملی، تصحیح منوچهر ستوده، تاریخ رویان، 1348، ص 154-153
- مولانا اولیاءالله آملی، تصحیح منوچهر ستوده، تاریخ رویان، 1348، ص 160
- مرعشی، ظهیر الدین (١٣٤۵). تاریخ طبرستان و رویان و مازندران. به کوشش محمد حسین تسبیحی و با مقدمه محمدجواد مشکور. تهران: موسسه مطبوعاتی شرق. ص. صفحات صد و چهل و هفت و صد و چهل و هشت از دیباچه کتاب.
- میرزا عبدالله میار کلارستاقی، تاریخ خاندان میار، ۱۲.
- امین نعیمایی عالی، مقدمه ای بر تاریخ اقوام، طوایف و خاندانهای کلارستاق (چالوس و کلاردشت) و تاریخ خاندان میار، ۲۵۰.
- امین نعیمایی عالی، مقدمه ای بر تاریخ اقوام، طوایف و خاندانهای کلارستاق (چالوس و کلاردشت) و تاریخ خاندان میار، ۱۷۴.
- امین نعیمایی عالی، مقدمه ای بر تاریخ اقوام، طوایف و خاندانهای کلارستاق (چالوس و کلاردشت) و تاریخ خاندان میار، ۳۶۸.
- میرزا عبدالله میار کلارستاقی، تاریخ خاندان میار، ۲۹.
- امین نعیمایی عالی، مقدمه ای بر تاریخ اقوام، طوایف و خاندانهای کلارستاق (چالوس و کلاردشت) و تاریخ خاندان میار، ۲۵۱–۲۵۰.
- رضا خواجه نوریی نیا، خاطرات تصرف تنکابن به دست مجاهدان مازندران، ۳۹.
- علی اصغریوسفی نیا، تاریخ تنکابن، ۵۰۳.
- حسن نژاد، زمانه؛ نورائی، حسن (۱۳۹۵). «بررسی فعالیت احزاب سیاسی در سطح محلی در دورهٔ پهلوی دوم نمونه موردی مازندران» (PDF). ۱ (۱): ۳۶.
- علی اصغر یوسفی نیا، مشروطه بی نقاب، ۳۳۰.
- علی اصغر یوسفی نیا، مشروطه بی نقاب، ۳۳۵.
- علی اصغر یوسفی نیا، مشروطه بی نقاب، ۲۱۴.
- علی اصغر یوسفی نیا، مشروطه بی نقاب، ۳۳۶.
- علی اصغر یوسفی نیا، مشروطه بی نقاب، ۳۳۹.
- علی اصغر یوسفی نیا، مشروطه بی نقاب، ۱۵۳.
- خبرگزاری فارس. پارامتر
|عنوان= یا |title=
ناموجود یا خالی (کمک); پارامتر|پیوند=
ناموجود یا خالی (کمک) - «نسخه آرشیو شده». بایگانیشده از اصلی در ۱۶ اوت ۲۰۱۷. دریافتشده در ۹ ژوئیه ۲۰۱۷.
- «قاسم احمدی لاشکی نماینده مردم نوشهر، چالوس و کلاردشت در مجلس، گفت: زبان مازندرانی در حال فراموشی است که باید برای احیای آن فکری شود». خبرگزاری مهر.
- «زبان مردم بومی چالوس مازندرانی است که به طبری کلارستاقی شهرت دارد». سایت استانداری مازندران فرمانداری چالوس. بایگانیشده از اصلی در ۲۴ سپتامبر ۲۰۱۸. دریافتشده در ۲۴ سپتامبر ۲۰۱۸.
- اشمیت، رودیگر (١٣٨٢). راهنمای زبانهای ایرانی. به کوشش ترجمه زیر نظر حسن رضایی باغ بیدی. تهران: انتشارات ققنوس. ص. صفحه ۴۹۰ جلد دوم. شابک ۹۶۴-۳۱۱-۴۸۸-۰.
- نصری اشرافی، جهانگیر (١٣٧٧). واژهنامه بزرگ تبری. به کوشش حسین صمدی و سید کاظم مداح و کریم الله قائمی و علی اصغر یوسفی نیا و محمود داوودی درزی و محمد حسن شکوری و عسکری آقاجانیان میری و ابوالحسن واعظی و ناصر یداللهی و جمشید قائمی و فرهاد صابر و ناعمه پازوکی. تهران: اندیشه پرداز و خانه سبز. ص. صفحه ۳۱ جلد اول. شابک ۰-۵-۹۱۱۳۱-۹۶۴ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: checksum (کمک). - علی اصغر یوسفی نیا، مشروطه بی نقاب، ۳۳۰.
- http://www.iranicaonline.org/articles/kojur-i
- http://www.iranicaonline.org/articles/kojur-02-language
- "ČĀLŪS – Encyclopaedia Iranica". Encyclopædia Iranica. 1990-12-15. Retrieved 2017-07-07.
- واژهنامه بزرگ تبری، گروه پدید آورندگان به سرپرستی: جهانگیر نصراشرفی و حسین صمدی، سال 1377، جلد اول، ص 31
- دکتر فرزاد بختیاری مرکیه، تاریخ کنفرانس بینالمللی =بررسی مسائل جاری زبانها، گویشها و زبانشناسی14_15، ۲.
- دکتر فرزاد بختیاری مرکیه، تاریخ کنفرانس بینالمللی =بررسی مسائل جاری زبانها، گویشها و زبانشناسی14_15، ۱.
- دکتر فرزاد بختیاری مرکیه، تاریخ کنفرانس بینالمللی =بررسی مسائل جاری زبانها، گویشها و زبانشناسی14_15، ۱٠.
- «نسخه آرشیو شده». بایگانیشده از اصلی در ۱۶ اوت ۲۰۱۷. دریافتشده در ۹ ژوئیه ۲۰۱۷.
- نقشهٔ مازندران بایگانیشده در ۷ نوامبر ۲۰۱۱ توسط Wayback Machine، بازدید: اکتبر ۲۰۰۹.
- «هدر رفت ۲۵ درصدی آب شرب چالوس در شبکه آبرسانی.» خبرگزاری جمهوری اسلامی. Accessed December 14, 2017. .