اخوینی بخاری
پزشک ابوبکر ربیع بن احمد الاخوینی البخاری
نویسنده کتاب هدایة المتعلمین فی الطب
اَخوینی بُخاری، ابوبکر ربیع، نامدار به ابوحکیم،[1] پزشک ایرانی و پسر احمد پزشک فرارودی در سده ۴ق است، اسامی دیگر وی که در اثر اشتباه در هنگام رونویسی (استنساخ) به وجود آمده است عبارتند از:اجوینی. اخوین، اخوی. آخربی.[1] از زندگی او آگاهی اندکی در دست است. اخوینی از مردم بخارا و شاگرد ابوالقاسم مقانعی و او شاگرد محمد زکریای رازی بود. او را به واسطه استادی در درمان بیماران مالیخولیایی، پزشک دیوانگان میخواندند. در برخی نسخههای چهار مقاله نظامی عروضی از او با نسبت ناشناخته اجوینی یاد شدهاست.
محقق مشهور استاد مجتبی مینوی حدس زده است که چون اخوینی خودرا شاگرد ابوالقاسم طاهر بن محمد بن ابراهیم مقانعی اعلام نموده و ابراهیم مقانعی نیز شاگرد محمد بن زکریای رازی (د ۳۱۳ ق) بوده، بنا بر این سال از دنیا رفتن اخوینی حدود سال ۳۷۱ هجری قمری بودهاست.[1] پس میتوان گفت
در حدود سال ۳۰۰ خورشیدی در شهر بخارا کودکی چشم به جهان گشود به نام ابوبکر که در جوانی پای در مکتب حکیم محمد زکریای رازی گذاشت و با پشتکار و آزمون و خطا توانست سرآمد پزشکان روزگار خویش گردد. او ترفندها و شگردهای جراحی ویژهای به کار میبست که با گذشت هزار سال همچنان شگفتی آورند. از جااندازی مهره های گردن با کلبتین (گازانبر) تا جراحی سرطان پستان و توده های بینی، مفاصل، استخوانها، سنگهای ادراری، چشم و … . او اندوخته پربار خویش را در کتابی به نام هدایت المتعلمین فی الطب برای همیشه ماندگار کرد.
(پس از مرگ او در همان شهر بخارا کودک دیگری به دنیا آمد که راه اخوینی را دنبال کرد و به پورسینای بزرگ (ابوعلی سینا) تبدیل شد.
ویژگیهای پزشک اخوینی
پزشک اخوینی نسبت به پورسینا چهار ویژگی منحصر به فرد داشته که همچنان مغفول مانده است.
الف) در یک یا دو نسل پیش از پورسینا میزیسته است
ب) در بیماریهای مشابه بیش از پورسینا دست به کارد میبُرده و جراحی میکرده است
ج) برخلاف رسم رایج آن زمان، کتاب خود را به زبان پارسی، و نه به عربی، مینویسد
د) و باز بر خلاف دیگر دانشمندان آن روزگار، کتابش را به هیچ شاه یا امیری هدیه نمیکند
آثار
تنها اثر بازماندهاش هدایة المتعلمین فی الطب یکی از کهنترین کتابهای پزشکی به زبان فارسی است که اخوینی آن را برای فرزند خود نوشته بودهاست. اخوینی در هدایة به دو اثر دیگر خود به نامهای قرابادین و کتاب نبض اشاره میکند.
کتاب هدایت المتعلمین فی الطب
کتاب هدایت المتعلمین فی الطب گرچه عنوان عربی دارد ولی پیکره آن به پارسی شیرین تاجیکی یا ازبکی آن زمان است و نخستین کتاب علمی و نخستین کتاب پزشکی پارسی است که تاکنون به دست ما رسیده. این کتاب نه تنها ارزش پزشکی دارد بلکه برای شناخت ادبیات و رسم الخط پارسی میانه در سده چهارم هجری از ارزش ادبی بالایی نیز برخوردار است که استاد مجتبیی مینوی آن را کشف نمودند.
اینک بر جامعه پزشکی است که با شناساندن این گوهر فروزان به جهانیان، دُری دیگر به گنجینه معنوی ایرانیان بیفزایند و نام او را بر تارک میراث فرهنگی بشریت بنشانند.
برای نمونه در اینجا بخشهایی از کتاب اخوینی با تصحیح دکتر مینوی بازگو می شود.
- فی هیات دماغ
… و از پسِ قِحف [کاسه سر] یکی سولاخ است که از مغز سر چیزی فرود آیذ از گوهر دماغ که در تازی به آن نخاع گویند همچون جوی که از حوض برون آیذ با هفت جفت عصب ... .
- فی باب الجرائحی
… اگر جراحت فراخ بُوَذ و نتوان لبهای جراحت یک با دیگر فراز آوردن، اکنون حاجت آیذ بدوختن زخم در چند جای به شرطی که چیزی به میان جراحت نیفتد و اگر زخم به هم نرسد ... از دیگر سوی بُباید کافتیدن زخم و ... .
... و اگر آماس به نزدیکی رگی یا عصبی یا پیوند بوذ نباید شتافتن در کافتیدن تا آن رگ و عصب تباه نشود که کار دشوار گردد.
و اگر رگ بزرگ است بُباید کافتیدن تا رگ به دید آیذ و آنگاه با ریسمان خیش باید آن را بستن و اگر از شریان است علاج وی گسستن رگ است که باید صناره [قلاب] به رگ افکنی و برپیچی تا بگسلد و باز داغ کنی به آتش تا خون بایستد.
- دررفتگی مهره گردن و قطع نخاع
و اگر از قبل فقار [مهره گردن] آمده بود آن مهره را به جای خویش باز بری به آلتی مانند کلبتین [گاز انبر، نیش کش دندانپزشکی] و انبر که سر وی دراز باشد فرو کنی به گلو و دسته های انبر را باز کشی تا آن سر انبر بر مهره افتد و به جای باز بَرَدَش و این علاج را مخاطره است.
- ترکیب العین
در بخش ترکیب العین پس از گفتن همه درمانهای عفونت چشم چنین نوشته است:
و اگر بدین نیز بهتر نشود بدو کارد بر باید گرفتن [تخلیه چشم]. در پایان درمان ظفره [ ناخنک ] و تَم [ کاتاراکت ] را هم جراحی با کارد دانسته است آنجا که نوشته:
... و علاج وی بر گرفتن بوَد بدو کارد … .
- فی السرطان
در سرطان چکیده سخنش این است که توده سرطان به سرعت رشد می کند و بهتر است هرچه زودتر اگر به
اندامی است که قابل بریدن است باید آن را از ریشه برید و جایش را داغ نمود یا جای آنرا سرد کرد:
... یا با سپیده سرب یا آبار [سرب] سوخته بسیار برنهادن با سرکه و گل ارمنی و جهد کنی تا بطلی خنک او
را فرو کشته داری تا نیفزاید و ریش [ریشه یا زخم] نکند و ...
در انحنای آلت تناسلی [Penile Curvature or Peyronie’s disease]
ایشان رباط زیر اندام نرینه را برش میدادند و سپس آنرا به لوح میبستند تا مدتی صاف بماند و ترمیم شود.
همچنین اگر سنگ در پیشابراه مردان گیر میکرد و با هیچ روش بیرون نمیآمد، به گفته خودش به آهن مشغول میشدند و با تیغ و برش جراحی سنگ را درمیآوردند.
... فتق به سه جای بوَد ... و نشان این آن بوَد که چون سِتان (دمر) بخسبد مَر غُندَه (توده) برود به همان جای که شکاف به دید بُوَذ به بَسودن [لمس]، و علاج وی اآن بوَذ که پوست شکم بکافند تا آن شکاف پدید آید، آنگاه آن شکاف را بدوزند و باز آن جراحت را داروی گوشت برآرنده برنهند، و این به قیاس آن بوَد که کسی را که شکم بکافنیده بُوَند بُباید دوختن.
- تورم بیضه
... و اگر آب بود بباید گشادن [گشودن، برش دادن] تا آب بیرون آید و آنگاه جای آن را که آب بُوَی فرود آمده بود داغ کنند که اگر نکنند دیگرباره فرود آید.
و اگر ورم مفاصل صُلب گردد گاه ضمادهای ملّین برنهد و گاه محلل، و اگر نرم گردد این ورم نقرس بباید کافتیذن و آن چیزهای صلب همچون سنگباره [لوز بادی] و سَفالپاره از وی بیرون باید کردن ... و بدانکه اگر ورم به مفاصل بوَد نباید کافتیدن چه هیچ بِه نشود
آزخ [زگیل] را به موی اسب بُبَندد تا بُبرّد یا به آتش داغ کند تا بسوزد یا برکشدش از بُن.
یکی نایزه سازد از مس مرین کار را به اندازه آزخ و کرانه نایزه تیز کند به آزخ اندر افکنند و پوست آزخ ببرند به وی باز آزخ بگیرند به ناخن و بکشند تا بیرون آید و به زیر وی یکی بیخ بوَد همه بیرون آید.
فی حصرالبول .... یا سنگ در گُرده [کلیه] گیر کرده، یا در حالبین یا در مجرا؛ و یا اینکه "گوشتی بُوَذ رُسته اندر قَضیب از بس ریشی افتذ یا آزخی کوشت رسته بوذ و علاج وی دشوار بوذ"
"... مثانه همچون خیک بُوَذ پُر ... ک میز [ادرار] کمتر گردد تا جمله بایستد ... علاج کن به آبزن [قطاطیر، کاتتر] اندر نشانی ... تا بول فروذ آیذ و مجرا فراخ کردذ
سپس ابزار جراحی سنگ مثانه را رونمایی میکند:
مبوله یک میل بوذ از سیم یا زر یا از برنج میانه کاواک [لوله برنجی توخالی] و بر سر میل سولاخها بسیار [سوراخدار]. جنانک [چنانکه] گویی این میل نایزه استی [همچون نایژه باریک و تُهی است].
بر سر نایزه یَکی کئوکبستی [بر سر میل یک کوکب است]. چون نیمه جلاجل و ... و چون سولاخهای بالونه و باز میان این نایزه یکی آهن بوذ و بر سر آن آهن یکی باره استوار کرده تا این آهن را بکشد [مانند ماندرن درون کاتتر یا نیدلهای اسپاینال و اپیدورال] از میان این میل آب از مثانه اندر آیذ بمثال زُراقه [سرنگ تزریق]... و این را اضطرارالخلا گویند.
... باز اکر مثانه بُر [پُر] بُوَذ پرهیز کن از داروهای مُدر که هلاک کند.
- در بیماریهای تنفسی
… او را سورنک [پولیپ بینی] خوانند و یا ناصور که علاج وی آن بوَد که دو سرِ موی اسب بتابی نیک و بر وی سه چهار جا گره افکنی و از سرب به کردار [همانند] جوالدوزی کنی و این موی بدان سرب اندر کشی و سرب را به بینی اندر کنی و حیله کنی تا وِرا به حلق فرو کنی تا به کام فرود آید و این موی لختی سوی دهان اندر آید و لختی سوی بینی.
و تو موی را گاه از این سوی دهان کشی گاه از آن سوی بینی که همچون دست ارّهای آن گوشت افزونی [پولیپ بینی خونریزیدهنده را] بِبُرد و به مرهم زنکاری و کافوری علاج [پانسمان] کنی تا بِه شود تمام.
در بخش جراحات سخن از بخیه میگوید:
اگر جراحت فراخ بود و نتوانی لبهای جراحت یک با دیگر فراز آوردن، اکنون حاجت آید بدوختن زخم در چند جای به شرطی که چیزی به میان جراحت نیفتد و اگر زخم به هم نرسد از دیگر سوی بباید کافتیدن زخم [برش و آزادسازی زیر زخم] و ... .
و اگر آماس به نزدیکی رگی یا عصبی یا پیوند [تاندون] بود نباید شتافتن در کافتیدن تا آن رگ و عصب تباه نشود که کار دشوار گردد.
اگر از جراحت خون بسیار آید باید آن اندام را برسو داری [بالا بگیری یا ببندی] و به بیخ سرد کنی و بر آن صبر و کندور و خونسیاوشان و سپیدی خایه[تخم مرغ] و پشم خرگوش بمالی.
منابع
- انوشه، حسن (به سرپرستی) (۱۳۸۰)، دانشنامه ادب فارسی: ادب فارسی در آسیای میانه، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، شابک ۹۶۴-۴۲۲-۴۱۷-۵
- هدایة المتعلمین فی الطب،