سبک و هنر شعری حافظ
حافظ بیش از آن که مبتکر باشد، بهکمالرسانندهٔ سُنتهای خوبی است که گذشتگان آفریدند. در توصیف کلی شعر حافظ میتوان دو نکته ذکر کرد: یکی فشردگی بسیار در بهکاربستن عناصر مختلفِ رسیده از سنت سدههای پیشین و دیگری، توانایی سبکشناسی و بهرهبردن از اصول بلاغت.[1] او از طریق موضوعات و واژگان معیار، دربارهٔ لذتگرایی، تأسف برای مرگ، انسان و عشق عارفانه و مانند اینها سخن گفته؛ اما با هنرمندی و زبردستی در ادبیات و زبانشناسی، این قالبها را بسیار فراتر از پیشینیانش بهکار گرفتهاست.[2]
از سلسله مقالات دربارهٔ |
|
هنر و اندیشه |
|
دیگر |
|
|
مدح در غزل
بهباور شبلی نعمانی، حافظ نخستین شاعری است که وسعت دامنهٔ موضوعات غزل را، با حفظ زبان تغزلی آن، از عشق به اخلاق، فلسفه، عرفان، وعظ و حتی سیاست گسترانید. برای سنجش سهم حافظ در تکامل غزل، باید اثرپذیری او را از پیشینیان و همروزگارانش در نظر داشت.[3]
حافظ در هردو زمینهٔ غزل و مدیحه انقلابی ایجاد کرد و جایگاهی برای غزل آفرید که پیشتر به قصیده اختصاص داشت.[4][5] حافظ مانند دیگر شاعران، برای بلندپایگان شیراز مدیحه میسرود؛ اما به جای قصیده، از غزل استفاده میکرد. از آنجا که غزل بسیار کوتاهتر است، مدیحه به یک یا دو بیت در غزل محدود میشد و سایر بیتها دربردارندهٴ عناصر عشق و بزمپرستی بودند. بنابراین، استعارههای کامگرایانه به محیط واقعی پیوند زده میشد؛ چنان که در شعر حافظ، به تعبیر ریپکا، معشوق همان ممدوح بود.[6]
استقلال ابیات
یکی از مهمترین شاخصههای سبک حافظ، استقلال ابیات و نبودِ «وحدت هنریِ» اشعار است. حتی تصور بر این است که نظم متنوعِ ابیات به یکنواختی اولیه تقلیل یافتهاست و هیچ وحدتِ حقیقی در این غزلها وجود ندارد. شاید حافظ پس از ناکامی در بهبود استوارِ هرگونه موضوعی، به پریشانی متمایل شده باشد. این موضوع، گفتمانی قدیمی است؛ چنان که بنابر داستانی که پس از زمان خواندمیر منتشر شد، فرضیهای هست که شاه شجاع نیز چنین انتقادی داشتهاست. استدلالهایی توسط آرتور آربری ارائه شده مبنی بر این که وحدت واقعی شعر حافظ موضوعی یا نمایشی در معنای کلاسیک غربی نیست، بلکه در بافتِ ظریفِ تصویرسازی و کنایه زدن به یک یا چند مفهومِ مرکزی نهفته است.[7] آربری عقیده داشت که پس از تکامل قابلیتهای هنری ساختار متعارف غزل — بهویژه در غزل سعدی — حافظ بر آن شد تا مفهوم تازهای از غزل بیابد و «روشی موضوعی» آفرید؛ اینگونه که در هر غزلی تعداد محدودی از مجموعه موضوعاتی را برمیگزیند که این موضوعات بسیار محدود و تا اندازهٔ زیادی قراردادیاند.[8] این استدلالها را یان ریپکا، ویکنز، رِدِر، مایکل هیلمن و دیگران رد کردند.[9][10] برخی مانند سیروس شمیسا و بهاءالدین خرمشاهی بین ابیات رابطهای قائلند که گاه چنان ظریف است که بهسختی کشف میشود.[11] خرمشاهی نوآوری اصلی حافظ را در تکبیتهای مستقل و خوشمضمون او دانستهاست؛ به اعتقاد وی، استقلالی که حافظ از این راه به غزل داده به میزان زیادی از ساختار سورههای قرآن تأثیر گرفتهاست.[12] فِرِدْریش فایْت نیز معتقد بود در هر غزل از حافظ اندیشهای هست که معانی عاشقانه، عارفانه و میپرستانه را به یک سو هدایت میکند؛ اگرچه در بسیاری از مواقع، چون نسخهبرداران ترتیب بیتها را بر هم زدهاند، دریافتن این اندیشه به آسانی میسر نیست.[13]
سبک شعر حافظ دارای سه فضای عاشقانه، عارفانه و مدحی است. خواجوی کرمانی برجستهترین شاعر در این زمینه بود و حافظ با او مراوده داشت و علت اینکه برخی حافظ را دنبالهروی خواجو در شعر میدانند، همین مراودهٔ و محشور بودن حافظ با خواجو در مدت توقف خواجو در شیراز بودهاست.[14] ازاینرو، شعر حافظ دارای ویژگیهای شعری شاعران تلفیق مانند سلمان ساوجی، عماد فقیه، عبید زاکانی، ناصر بخارایی و خواجوی کرمانی است اما ویژگیهای خاص خود را نیز دارد. محمد گلندام — دوست، همدرس و نیز جامع دیوان حافظ — به چندمعنایی بودن و یا ساحتهای گوناگون معنایی بهعنوان برخی از ویژگیهای سبک حافظ اشاره میکند. سیروس شمیسا در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی میگوید جامی در اشاره به سبک حافظ، او را به نزاری قهستانی مانند میداند که بهاحتمال بیشتر منظور وی، سبک شاعران تلفیق است. نیز جامی در نفحات الانس، از قبول شعر حافظ نزد صوفیه گزارش میکند که به ظرفیت گستردهٔ تفاسیر عرفانی شعر حافظ اشاره دارد، با آنکه به گفتهٔ جامی روشن نیست که حافظ در زمرهٔ صوفیان بوده باشد. بهگفتهٔ شمیسا این موضوع بهخاطر عاشقانه یا عارفانه بودن شعر حافظ در محور افقی و مدحی بودنش در محور عمودی است؛ و نیز دلیل دیگر آنکه حافظ با معانی ایهام تناسبی شعر را دارای چندمعنا میکند. بدینترتیب، نظرات گذشتگان دربارهٔ ویژگیهای سبک حافظ را میتوان در چند مورد خلاصه کرد: ۱. عدم انسجام یا استقلال ابیات؛ ۲. چندمعنایی بودن؛ ۳. نزدیکی به شعر شاعران تلفیق؛ ۴. قوت وجه عرفانی شعر حافظ.[15]
تلفیق غزل عاشقانه و غزل عارفانه
حافظ افکارِ مولوی و خیام را با سخنِ سعدی پیوند زد و از عناصرِ دیگر مانند طنز و نگرشهای سیاسی و اجتماعی بر آن افزود.[16] او غزل عاشقانه و عارفانه را با استفاده از صنعتِ ایهام، به یکدیگر پیوند زدهاست.[17] غزلِ عاشقانه را سعدی، و غزلِ عارفانه را مولوی به اوج رسانده بودند، و بدینترتیب غزل را دیگر یارایِ پیش رفتن نبود، بدینمعنی که تلاشِ هر شاعری در هر کدام از طرفینِ غزل، بیثمر بود؛ و تنها راه، آمیختنِ این دو به یکدیگر بود. اما تلفیقِ این دو غزل در شعرِ حافظ به عالیترین وجه صورت پذیرفته و زبانِ بلیغ و هنرمندانه با مضامینی بلند گرد آمدهاست.[18]
بهکارگیری صور خیال
زبان حافظ، شاعرانه و استعاری است. کلمات در اشعار حافظ ابعاد مختلفی دارند و با هم ارتباطات گوناگون و پیچیدهای برقرار میکنند. محققانی چون مرتضوی و خانلری، ایهام را مهمترین مشخصهٴ زبان حافظ میدانند.[19] شبلی و نیز بسیاری از منتقدان پس از او، مجموعهٔ صُوَرِ خیال را از ویژگیهای مهم شعر حافظ برشمردهاند. بهگفتهٔ دبروئین در دانشنامهٔ ایرانیکا، حافظ با دگرگونیهای پیدرپی در صور خیال و بنمایهها سبب ایجاد این توهم میشود که موضوع شعر نیز تغییر میکند، درحالیکه شاید چنین نباشد. ازاینرو، برای تحلیل درست غزل حافظ باید مرز ظریف میان موضوع بیانشده و روشهای گوناگونِ بیان آن موضوع را در نظر داشت. بهخاطر آرایش پیوسته در دگرگونی مجموعهٔ سرشار و پیچیدهای از صور خیال در غزل حافظ، معمولاً چنین تصور میشود که ابیات از یکدیگر مستقلند و غزل فاقد ساختاری کلی و جامع است. در واقع شاید این تصور، سبب وجود تفاوت در چینش ابیات در نسخههای گوناگونی باشد که نتیجهٔ بررسیهای نسخهشناسی است. بدینترتیب، تردیدی نیست که بهرهگیری از استعارههای چندگانه برای نمایش درونمایهای واحد، جنبهای واقعی از هنر شعری حافظ است. نمونهای خوب از هنر حافظ، استعارههایی است که یکی بهجای دیگری در چهار بیت نخست غزلی جهت توصیف معشوق آورده شدهاست؛ چنانکه معشوق ابتدا به «غزال»، سپس «شکرفروش»، سوم «گل» و سرانجام «صیاد پرندگان» مانند میشود. و در برابر، عاشق نخست «سر به کوه و بیابان نهاده»، دوم «طوطی شکرخا»، سوم «عندلیب شیدا» و درنهایت «مرغ دانا» تصویر شدهاست. دبروئین میگوید مردمان روزگار حافظ به حل این مسئله فراخوانده میشدند تا با همهٔ این عناصر تصورآفرین، معنای کاملی بیافرینند. تفسیرگر امروزی شعر حافظ به این نکته باید توجه داشته باشد که آن مردمان با سرچشمه و گنجینهای که شاعر صور خیال خویش را از آن برمیگزیند آشنا بودند و ازاینرو بسیار بیشتر از مردمان امروز برای پذیرش شعر حافظ آمادگی داشتند.[20]
چنانکه گذشت، نظرات گذشتگان بیشتر بر معنا دلالت دارد؛ اما در دورهٔ معاصر نظرات سبکشناسی هم بر معنا و هم صورت شعر است. پژوهشگران معاصر دریافتند که در موضوعِ چندمعناییِ شعر حافظ، باید ابعاد دیگر مانند مسائل سیاسی و اجتماعی یا اندیشهٔ خیامی را نیز درنظر داشت. مرتضوی ایهام را مهمترین ویژگی شعر حافظ میدانند. آرتور آربری عدم انسجام ظاهری غزل را شیوهٔ حافظ میداند که خودش آن را آفریده است. احمد شاملو و مسعود فرزاد به برهمخوردن توالی ابیات اعتقاد دارند. خرمشاهی ریشهٔ ناپیوستگی ظاهری شعر حافظ را قرآن میداند و ساختار غزلش را اثرگرفته از قرآن. شاید بتوان در غزلهای حافظ بهمانند قرآن — که بهباور برخی پژوهشگران ساختاری دایرهای و نیز متوازی دارد — چنین ساختاری یافت. شمیسا موضوعاتی مانند طنز، ایهام، عرفان، مدح، سیاست، رندی، قرآن و شیرینزبانیهای بدیعی را از شاخصههای سبک حافظ میداند.[21]
طنز
ویژگی دیگر سبک حافظ، طنز است که برای نخستین بار گوته به آن پی برد. در میان پژوهشگران ایرانی، مرتضوی نخستین کسی بود که در کنار ایهام — اما نه به اندازهٔ آن — لحن «عنادی و استهزاآمیز» حافظ را مورد توجه قرار داد. دادبه طنز را ویژگی سبکی حافظ میداند که بسیاری از نمونههای ایهام، برای بیان طنز و انتقاد است. خرمشاهی نیز طنز و طربناکی را ویژگی شعر حافظ میداند. بهگفتهٔ شمیسا در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، میتوان با اطمینان ویژگی بنیادین سبک حافظ را ایهام و طنز دانست؛ اما این طنزها ظرافت بسیار دارند و برای درکشان نیاز به پیشزمینههای آگاهی در موضوعات عقاید کلامی، عرفانی و موضوعات اجتماعی روزگار حافظ است. شمیسا ادامه میدهد طنز حافظ را میتوان طنز هوراسی دانست که طنزش بیشتر سبب نشاط است تا آزردگی و گاهم هم خویش را مورد طنز و انتقاد قرار میدهد. در مقایسه با «کمدی عالی» طنز حافظ را میتوان «طنز متعالی» نامید که سبب خندهٔ روشنفکران میشود. دیگر ویژگی سبک حافظ، ساختارهای متضادنمایِ شعر او بیان شدهاست. این ویژگی شعر او را بیانکنندهٔ معنای مثبت یا معنای منفی میداند. ازسویی، طبیعی و ازدیگرسو غیرطبیعی جلوه میکند؛ در یک معنا حقیقی است و در معنایی دیگر دروغ. اگر طنز را نتیجه دهد، در بلاغت غربی «آیرونی» نامیده میشود، یعنی از سویی آسمانی — مثلاً مذهبی و عرفانی — و از سویی زمینی — مثلاً مدحی — است.[22]
اقتباس
به اعتقاد یان ریپکا، حافظ مضمون شعرهایش را ابداع نکرد، بلکه آنها را از شعرهای شاعران پیشین یا همعصر خود گرفت. با این حال، او «در محدودهٴ همین مفهومهای عرفپسند سنتی، از دوران و جامعه انتقاد نمود و احساسات و نیازهای خود را هم بیان کرد».[23] به باور فتحالله مجتبایی در دانشنامه جهان اسلام، او در انتخاب بهترین ترکیب و معنا در میان شاعران فارسیزبان یگانه است. او در اشعارش اقتباساتی از شاعرانی چون رودکی و فردوسی و امیرمعزی تا معاصران خودش آورده و با مقایسهٔ اقتباس با کلام خود حافظ، میتوان بلاغت و زیبایی بیشتر شعر او را دریافت؛ بهشکلی که گویا او بهقصد نشان دادن برتری هنری اشعار خویش به این اقتباسات دست زده است.[24] سیروس شمیسا نیز میگوید حافظ توجه زیاد و حتی افراطی نسبت به شعرهای گذشتگان و معاصران داشت و از آنجا که شاعری صاحب سبک بود، این اقتباسها در اشعار او استحاله و از شعر اصلی برجستهتر میشدند؛ تا آنجا که مردم آنها را به نام حافظ میشناختند.[25]
پانویس
- de Bruijn, “Hafez iii. Hafez’s Poetic Art”, Iranica.
- Wickens, “Ḥāfiẓ”, Encyclopedia of Islam 2.
- de Bruijn, “Hafez iii. Hafez’s Poetic Art”, Iranica.
- de Bruijn, “Hafez iii. Hafez’s Poetic Art”, Iranica.
- Wickens, “Ḥāfiẓ”, Encyclopedia of Islam 2.
- ریپکا، تاریخ ادبیات ایران، ۱: ۴۷۹.
- Wickens, “Ḥāfiẓ”, Encyclopedia of Islam 2.
- de Bruijn, “Hafez iii. Hafez’s Poetic Art”, Iranica.
- Wickens, “Ḥāfiẓ”, Encyclopedia of Islam 2.
- de Bruijn, “Hafez iii. Hafez’s Poetic Art”, Iranica.
- شمیسا، «حافظ»، دائرةالمعارف اسلامی، ۱۹: ۶۵۶–۶۵۷.
- خرمشاهی، حافظنامه، ۱: ۳۴.
- ریپکا، تاریخ ادبیات ایران، ۱: ۴۸۵.
- صفا، تاریخ ادبیات، ۳: ۱۰۷۳.
- شمیسا، «حافظ»، دائرةالمعارف اسلامی، ۱۹: ۶۵۶–۶۵۷.
- شمیسا، سیر غزل در شعر فارسی، ۱۳۳.
- نصر اصفهانی، «کرشمهٔ معشوقی در دیوان حافظ»، جامعهشناسی کاربردی.
- شمیسا، سیر غزل در شعر فارسی، ۱۳۹–۱۴۱.
- شمیسا، سیر غزل در شعر فارسی، ۱۳۳–۱۳۴.
- de Bruijn, “Hafez iii. Hafez’s Poetic Art”, Iranica.
- شمیسا، «حافظ»، دائرةالمعارف اسلامی، ۱۹: ۶۵۷–۶۵۸.
- شمیسا، «حافظ»، دائرةالمعارف اسلامی، ۱۹: ۶۵۸–۶۵۹.
- ریپکا، تاریخ ادبیات ایران، ۱: ۴۸۵.
- مجتبائی، «حافظ»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
- شمیسا، سیر غزل در شعر فارسی، ۱۳۲.
منابع
- آذرنوش، آذرتاش؛ اینجنیتو، دومینیکو؛ باقری، بهادر؛ بلوکباشی، علی؛ بیات، علی؛ پاکتچی، احمد؛ خرمشاهی، بهاءالدین؛ دادبه، اصغر؛ ساجدی، طهمورث؛ سجادی، صادق؛ سمسار، محمدحسن؛ شمس، اسماعیل؛ عبدالله، صفر؛ کردمافی، سعید؛ کیوانی، مجدالدین؛ مسعودی آرانی، عبدالله؛ میثمی، حسین؛ میرانصاری، علی؛ نکوروح، حسن؛ هاشمپور سبحانی، توفیق؛ بخش هنر و معماری (۱۳۹۰). «حافظ». در سید محمدکاظم موسوی بجنوردی. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ۱۹. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. شابک ۹۷۸۶۰۰۶۳۲۶۰۴۷.
- ثبوت، اکبر؛ روحالامینی، محمود؛ عطارزاده، عبدالکریم؛ مجتبایی، فتحالله؛ گروه فلسفه و عرفان (۱۳۹۳). «حافظ شمس الدین محمد». در غلامعلی حداد عادل. دانشنامهٔ جهان اسلام. ۱۲. تهران: بنیاد دائرةالمعارف اسلامی.
- خرمشاهی، بهاءالدین (۱۳۸۰). حافظنامه: شرح الفاظ، اعلام، مفاهیم کلیدی، و ابیات دشوار حافظ. ۱. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی. شابک ۹۶۴-۴۴۵-۱۷۳-۲.
- ریپکا، یان (۱۳۸۳). تاریخ ادبیات ایران. ۱. ترجمهٔ ابوالقاسم سری. تهران: سخن. شابک ۹۶۴-۳۷۲-۰۴۰-۳.
- شمیسا، سیروس (۱۳۷۰). سیر غزل در شعر فارسی. تهران: فردوس.
- صفا، ذبیحالله (۱۳۶۹). تاریخ ادبیات در ایران. ۳. تهران: فردوس.
- نصر اصفهانی، محمدرضا (پاییز و زمستان ۱۳۸۱). «کرشمهٔ معشوقی در دیوان حافظ و ابن فارض». جامعهشناسی کاربردی. اصفهان (۱۴): ۵۵–۷۶ – به واسطهٔ نورمگز.
- de Bruijn, J. T. P. (2002). "Hafez iii. Hafez's Poetic Art". Encyclopædia Iranica. Retrieved 20 March 2019.
- Wickens, G. M. (1986). "Ḥāfiẓ". Encyclopaedia of Islam (2nd ed.). Leiden: E. J. Brill.