محمد خدابنده اولجایتو

سلطان محمد خدابنده - اولجایتو (به مغولی: ᠦᠯᠵᠡᠢᠲᠦ ᠺᠬᠠᠨ, Өлзийт Хаан) هشتمین سلطان از سلسله ایلخانان بود که از ۷۰۳ تا ۷۱۶ ه‍.ق بر ایران حکمرانی کرد. وی پسر ارغون (چهارمین ایلخان مغول) و برادر غازان (هفتمین ایلخان مغول) بود.

سلطان محمد خدابنده الجایتو
هشتمین ایلخان مغول
محمد خدابنده الجایتو و سفیران چینی امپراتوری مغول. ۱۴۳۸ میلادی مجمع‌التواریخ
سلطنت۶۸۳ - ۶۹۵ خ.
۷۰۳ - ۷۱۶ ه‍. ق
۱۳۰۴ - ۱۳۱۶ م.
تاج‌گذاریتبریز
پیشینغازان
جانشینابوسعید
زاده۶۵۹ خ.
۱۲۸۰ م.
درگذشته۲۵ آذر ۶۹۵ خ.
۱۶ دسامبر ۱۳۱۶ م.
سلطانیه
آرامگاه
دودمانایلخانان
اولجایتو در کنار برادرش غازان خان

مادر وی اوروک خاتون، مسیحی بود و تحت تأثیر کشیشان دربار، فرزند خود را غسل تعمید داده و به افتخار پاپ زمان که نیکولای چهارم بود، او را «نیکولو» نام نهاده بود. بروز یک بیماری در کودکی موجب شد که نامش را به «خربنده» تغییر دهند و در زمانی که اسلام آورد به «خدابنده» تغییر نام داد. به هنگام تاجگذاری نامش را به «محمد اولجایتو خان» تغییر داد که به معنای «پادشاه بزرگ مبارک» بود و تا پایان عمر به این نام باقی ماند.[1]

زندگانی

سال‌های آغازین

اولجایتو در سال … ه‍.ق به دنیا آمد، مادر وی اوروک خاتون مسیحی بود و تحت تأثیر کشیشان دربار، فرزند خود را غسل تعمید داده و به افتخار پاپ زمان که نیکولای چهارم بود، او را «نیکولو» نام نهاده بود. در کودکی در جوی که مسیحیان نیرو و احترام فراوان داشتند، رشد کرد. پدر وی ارغون کلیساهایی را که به دستور احمد تگودار ویران شده بود، مرمت کرد و همچنین ماریهبالاها، اسقف کلیسای نسطوری ایران را بر اریکه قدرت نشانید و کلیسای مارشلیطه در مراغه را که مرکز مسیحیان ایران به‌شمار می‌رفت، رونق دوباره بخشید.

نیکولو در کودکی بیمار شد و به دنبال عقاید خرافی مغولی نامش را به «خربنده» تغییر دادند، که به حروف ابجد «سایه خاص آفریننده» معنا می‌دهد که رشید الدین فضل‌الله همدانی طی ابیاتی آن را توضیح داده‌است. تغییر نام هنگام حوادث ناگوار نزد مغول سنتی رایج بود.

سال‌های نوجوانی

در نوجوانی به فرمانروایی خراسان منصوب شد. در این دوران بود که روحانیان حنفی ملازمش شدند و پیوسته او را به گرویدن به این مذهب تشویق می‌کردند. تلاش آنان به سرانجام رسید؛ خربنده مسلمان و حنفی شد و حنفیان را احترام و تکریم فراوان کرد. وی پس از اسلام آوردن نام خود را از «خربنده» به «خدابنده» تغییر داد.

به حکومت رسیدن

پس از مرگ غازان‌خان به ایلخانی مغول در ایران رسید. وی علاوه بر تأکید بر اجرای قوانین اسلامی، منشوری صادر کرد مبنی بر اینکه کلیه فرامینی که توسط غازان صادرشده، پابرجا و محترم باقی بماند. وی کسانی را که غازان بر کارها گمارده بود ابقا کرد و در مناصب نیز تغییری را اعمال نکرد؛ بنابراین می‌توان حکومت اولجایتو را، ادامه حکومت غازان دانست.[2]

اولجایتو در سال‌های اول سلطنت خود، نقشه غازان را که موفق به اجرای آن نشد آغاز کرد؛ در منطقه‌ای که دارای چمنزارهای سبز و خرم بود به یاد موطن مألوف و دشت‌های وسیعش، شهری مهم و بزرگ ساخت که به سلطانیه معروف شد و از آن پس پایتخت را از تبریز به سلطانیه منتقل کرد. به پیروی از سبک غازانی (که خود تقلیدی از شهرسازی ایرانی بود)، در مرکز شهر سلطانیه ارگی بناشد که به بناهای آرامگاهی سلطان اختصاص یافت و در مرکز آن، گنبدی با هشت منار برپا شد. همچنین خانقاه، مدرسه، دارالسّیاده، دارالضّیافه و دارالشفا نیز در کنار آن بنا شد. موقوفات فراوان برای مخارج آن در نظر گرفته شد و تولیت آن به خواجه رشید الدین فضل‌الله همدانی سپرده شد، «چون این جمله به تعلیم و ارشاد او بود.»[3]

اولجایتو پس از رسیدن به فرمان‌روایی، دستور به قتل آلافرنک پسر گیخاتو داد. او پسرش ابوسعید را به فرمان‌روایی خراسان فرستاد. الجایتو شهر سلطانیه را به وجود آورد (این کار را پپشتر پدرش ارغون آغاز کرده بود) و آن را پایتخت خود قرار داد. او دیلم (گیلان) را که با وجود گذشت پنجاه سال از برقراری ایلخانیان هنوز کاملاً مطیع نشده بود فتح کرد، اما سپاهش در این راه متحمل تلفات زیادی شد.

اولجایتو نیز همچون ایلخانان پیشین برای کسب حمایت اروپاییان در برابر مملوکان مصر با پاپ نوشت و خواند داشت اما نتوانست در عمل کمکی از آنان برای جنگ با مصریان دریافت کند، سرانجام در سال ۷۱۲ ه‍.ق / ۱۳۱۲ م. به تشویق گروهی از امرای ناراضی سوریه رهسپار موصل شد، از فرات گذشت و در کنار فرات، شهر رحبه‌الشام را به محاصره درآورد اما موفق به فتح آن نشد، اهل شهر در برابر مهاجمان سرسختانه مقاومت کردند و چون مغولان متحمل تلفات سنگین گردیدند و نیز آذوقه آنان تمام شده بود دست از محاصره شهر برداشتند و از طریق فرات مراجعت نمودند و بدین ترتیب تاریخ پنجاه ساله مبارزه مغولان و ممالیک بر سر تصرف سوریه پایان یافت.

شیعه شدن

اولجایتو که در کودکی با نام مسیحی نیکولا تعمید یافته بود پس از چندی به آیین بودایی درآمد و سرانجام قبول اسلام کرد و پیرو مذهب ابوحنیفه گردید، ظاهراً مناظره زشتی که در حضور ایلخان بین فقهای مذاهب حنفی و شافعی درگرفت در تغییر مذهب اولجایتو به شیعه بی‌تأثیر نبوده‌است. نمایندگان این مکاتب فقهی آنچنان اتهامات زشت و ناروایی بر یکدیگر وارد ساختند که اولجایتو از هردو رنجیده خاطر گشت.[4] پس از مناظره با علامه حلی و نظام‌الدین مراغه‌ای مذهب تشیع را اختیار کرد. اولجایتو نخست دستور داد که نام ابوبکر، عمر و عثمان از خطبه‌های نماز جمعه و از سکه‌ها برداشته شود. اما در انتها برای جلوگیری از جنگ‌های مذهبی دستور داد که دوباره نام خلفاء را بر روی سکه ضرب کنند و محققین تاریخ بر این باورند که او بر عقاید شیعی جان سپرد و خدمات شایانی به ایران و ایرانیان ان زمان نموده است که مثال آن احداث پل تاریخی بابا محمود در شهر تاریخی سهرفیروزان اصفهان است که دومین پل تاریخی استان اصفهان می باشد و به دستور محمد اولجایتو و توسط بابا محمود سهرفیروزانی مشاور ارشد او در لنجانات و حاکم سهرفیروزان ساخته می شود که راه ارتباطی اصفهان به فارس و خوزستان بوده است. و عده ای هم بر این باورند که مذهب رسمی او در انتها همان سنی حنفی می‌باشد . الجایتو در سن سی و شش سالگی وفات یافت و پیکرش در سلطانیه به خاک سپرده شد. وزیر یهودی تبارش رشیدالدین فضل‌الله همدانی متهم به مسموم کردن و قتل وی شد و توسط پسر و جانشین شاه ابوسعید بهادرخان اعدام شد.

پل تاریخی بابا محمود عهد اولجایتو ساخته شده در 704 هجری به دست بابا محمود سهر فیروزانی که دومین پل تاریخی بر روی زاینده رود در استان اصفهان می باشد و در 25 اسفند 1345 به شماره 634 به ثبت ملی رسیده است
سکه طلا ۱۶/۶۷ گرمی اولجایتو

نحوه رسیدن به سلطنت

غازان خان، در ایام حیات خود برادر خویش محمد را به جانشینی خود تعیین نمود؛ ولی محمد در وفات غازان در اردو حضور نداشت و در خراسان به حکومت و ادارهٔ امور آن مملکت مشغول بود. از امرای غازانی امیر مولای، محرمانه محمد را از اوضاع اردو و خیالات شاهزادگان و امرای سرکش مطلع می‌ساخت؛ مخصوصاً او را از داعیهٔ سلطنت آلافرنگ پسر کیخاتون مخبر کرد و به او فهماند که این شاهزاده به دستیاری هرقداق سپهسالار اردوی خراسان که زوجه اش دختر قتلغشاه خواهرزادهٔ آلافرنگ بوده، هوای ایلخانی در سر دارد و اگر محمد می‌خواهد به آرامی بر تخت بنشیند و دنبالهٔ اصلاحات برادر را بگیرد؛ نخست باید از جانب آلافرنگ و هرقداق آسوده‌خاطر شود. محمد در قوریلتایی که پس از وصول خبر مرگ غازان منعقد ساخت، چنین صلاح دید که پیش از شیوع این خبر کار آلافرنگ و هرقداق را بسازد و به همین نیت سه نفر از امرای خود را به این مهم گماشت و ایشان قبل از آن که آلافرنگ بر مردن غازان مطلع شود، با او خلوت کردند و یکی از آن سه مأمور سر او را با شمشیر از بدن جدا ساخت و هرقداق هم اگرچه گریخت، ولی به زودی دستگیر شد و با دو برادر و سه پسر خود به قتل رسید و محمد از شر غائلهٔ بزرگی رهائی یافت. بعد از دفع فتنهٔ آلافرنگ و هرقداق و گرفتن اطاعت از لشکریان ایشان و آرام کردن خراسان، محمد از آن مملکت عازم دارالملک تبریز گردید و در این سفر سپاهیان فراوان و یک عده از امرا و نوینان بزرگ مثل امیر مولای و سونج وایسن قتلغ و علی قوشچی و حسین بیک با او همراه بودند. محمد در پنجم ذی الحجة سال ۷۰۳ هَ.ق. به شهر اوجان رسید و در این مقام به اقامهٔ مراسم عزاداری برادر خود قیام کرد و در ۱۵ ذی الحجة همان سال رسماً به تخت ایلخانی جلوس نمود، در حالی که قتلغشاه و امیر چوپان و امیرفولادقیا و سونج وایسن قتلغ در طرف راست تخت او و شاهزاده خانم‌های خاندان چنگیزی در سمت چپ و امرای دیگر در مقابل آن ایستاده و لشکر در پشت چادر مخصوص ایلخانی صف زده بودند. محمد که پس از جلوس به تخت لقب سلطان اولجایتو یعنی سلطان آمرزیده اختیار کرد؛ در این موقع بیش از بیست وسه سال نداشت و او سومین پسر ارغون خان بود، از طرف مادر نوادهٔ برادر دوقوز خاتون محسوب می‌شد. سلطان محمد اولجایتو را به مناسبت تعلقی که به مذهب شیعه اظهار می‌داشت، شیعیان خدابنده لقب داده‌اند؛ ولی اهل تسنن از راه دشمنی و کینه جویی این کلمه را خربنده کرده و سلطان محمد اولجایتو به همین علت در کتب قدما به هر دو عنوان خدابنده و خربنده مذکور شده است. اولجایتو سه روز بعد از جلوس فرمانی دایر بر اقامهٔ مراسم دینی و شعائر اسلام و رعایت قوانین و یاساهای غازانی صادر نمود و به امرا و سران لشکری خلعت های بسیار بخشید. قتلغشاه نویان را به عنوان بیگلربیگی فرماندهی و سپهسالاری کل اردو و در میان رجال مملکتی مقام اول داد و امیر چوپان و فولادقیا و حسین بیک و سونج وایسن قتلغ را در تحت امر او گذاشت. سپس خواجه رشیدالدین فضل اﷲ همدانی طبیب را مثل ایام برادر به صدارت و خواجه سعدالدین محمد ساوجی را به مشارکت او در امور دیوانی و وزارتی گماشت و اوقاف را به قتلغقیا و بهاءالدین یعقوب سپرد و دو نفر از فرستادگان سلطان مصر را که در سنوات آخر سلطنت غازان به ایران آمده و به امر آن پادشاه تحت نظر مانده بودند، آزادی بخشید و در خدمت خودنگاهداشت.[5]

ورود به دارالملک تبریز

بعد از ورود به تبریز اولجایتو سفرای تیمورقاآن (۶۹۴–۷۰۶ هَ. ق ) جانشین قوبیلای قاآن و اولوس اوگتای و جغتای را پذیرفت و در نتیجهٔ این ملاقات، بین ایلخان ایران و امپراتور چین و جانشینان اوگتای و جغتای رشتهٔ اتحاد و وداد مستحکم گردید. کمی بعد اولجایتو از تبریز به مراغه رفت و رصدخانهٔ آن را بازدید نمود. اصیل الدین پسر خواجه نصیرالدین طوسی را به ادارهٔ آن گماشت و پس از مراجعت بتبریز بدشت موقان حرکت نمود تا زمستان را در آن قشلاق بگذراند. اولجایتو از موقان دو نفر فرستادهٔ سلطان مصر را که آزادی بخشیده بود، بهمراهی نمایندگانی روانهٔ آن دیار نمود و به ایشان مأموریت داد که در مقابل از سلطان مصر خلاص ایرنجین برادر سونج را که در محاربات آخری بین غازان و مسلمین شام و مصر اسیر شده بود بخواهند و پیام دوستانهٔ اولجایتو را نیز بسلطان ابلاغ نمایند. در سال ۷۰۵ هَ.ق. یعنی سال دوم سلطنت اولجایتو تاج الدین گورسرخی نائب امیر هرقداق و بعضی دیگر از ساعیان خواجه رشیدالدین و خواجه سعدالدین را به اختلاس و برداشت مال دیوانی متهم کردند. اولجایتو قتلغنویان را مأمور تحقیق این قضیه نمود و چون بدخواهی و سعایت تاج الدین و دیگران با ثبات رسید، اولجایتو امر داد که ایشان را سیاست کنند و در نتیجه، تاج الدین گورسرخی بقتل رسید. بنای سلطانیه در ۷۰۴ هَ.ق. غازان خان در اواخر عمر خود خیال داشت که در محل چمن سلطانیه، یعنی درسرزمینی که دو رود کوچک ابهر و زنجان رود در آنجا سرچشمه می‌گیرند و اولی بطرف محال قزوین و دومی به سمت قزل اوزن متوجه می‌شود، شهری بنا کند و به این کار دست زد، ولی عمرش وفا نکرد و اولجایتو دنبالهٔ خیال برادر را در این خصوص گرفت. سرزمین حالیهٔ سلطانیه را مغول قنغورالانگ می‌گفتند و چمن آن مرتع احشام ایشان بود و غالباً ایلخانان و سرداران مغول در عبور از عراق به آذربایجان یا بالعکس در آن سرزمین رحل اقامت می‌انداختند. غازان خان در این محل که به هیچ وجه آبادی نداشت، اساس شهری را پی افکنده بود و اولجایتو همان را بنام سلطانیه در پنج فرسنگی ابهر در تاریخ ۷۰۴ هَ.ق. شروع به اتمام کرد و آن را در مدت ده سال به انجام رساند؛ به‌طوری‌که در سال ۷۱۳ ق. در محل قنغورالانگ که چمنی بیش نبود یکی از اعاظم بلاد اسلامی شرق ایجاد گردیدو ابنیهٔ بسیار از عمارات، مدارس، مساجد، حمام‌ها و بازارها در آن انشاء شد و جمعیت فراوان از هر طبقه در شهر مزبور مجتمع آمدند. دورادور سلطانیه به امر اولجایتو باروئی مربع شکل ساختند که طول آن ۳۰هزار قدم می‌شد و ضخامت دیوارهای آن به اندازه‌ای بود که چهار سوار پهلوی یکدیگر می‌توانستند روی آن حرکت کنند و در وسط آن اولجایتو قلعهٔ بزرگی ساخت که از جهت عظمت بشهری می‌ماند و در آن گنبدی جهت مقبرهٔ خود بنا کرد که همان گنبد معروف شاه خدابنده است که بعد از وفات، سلطان را در آنجا بخاک سپردند و آن از مهم‌ترین ابنیه و از نمونه‌های عالی معماری عهد مغول است. اولجایتو در بنای سلطانیه، همان راهی را که غازان در ساختن شنب غازان تبریز پیش گرفته بود، پیروی کرد؛ یعنی بعد ازساختن شهر و گنبد در اطراف مقبرهٔ خود به بنای هفت مسجد امر داد و یکی از آن‌ها را خود بخرج خویش از مرمر و چینی ساخت و ابنیهٔ بسیار دیگر نیز از دارالشفا، داروخانه، دارالسیادة و خانقاه در سلطانیه بر پا شد و اولجایتو علاوه بر بنای قصری جهت اقامت خویش مدرسهٔ بزرگی در آن شهر از روی گردهٔ مدرسهٔ مستنصریهٔ بغداد ایجاد نمود و از هر طرف مدرسین و علما و اهل بحث و درس را به آنجا خواند. در ساختن پایتخت جدید امراو وزرای اولجایتو نیز هر کدام بسهم خود شرکت کردند، از آنجمله خواجه رشیدالدین یک محلهٔ تمام از سلطانیه را که بر هزار خانه مشتمل بود به انضمام مدرسه و دارالشفا و خانقاهی به خرج خود ساخت. اولجایتو بعد از بنای سلطانیه با جماعتی از پیشه وران و اهل حرف و صنایع در مزید رونق آن شهر کوشید و سلطانیه در اندک مدتی بعد از تبریز، اولین شهر ممالک ایلخانی گردید؛ ولی افسوس که اعتبار آن دوامی نکرد و پس از اولجایتو و ابوسعیدخان یکباره از اهمیت افتاد و به همان سرعت که ایجاد شده بود رو به خرابی گذاشت این شهر از آن تاریخ به بعد دیگر جانی نگرفت و امروزه شهر کوچک و کم جمعیتی است.[5]

آرامگاه اولجایتو در سلطانیه

فتح گیلان

فتح گیلان در ۷۰۶ ه‍.ق ولایت کوچک گیلان در تمام دورهٔ استیلای مغول از حد اردبیل و خلخال تا حدود کلاردشت و سرحد خاک مازندران از دستبرد سرداران چنگیزی و هولاکو و ایلخانان؛ جانشین ایشان محفوظ مانده بود وبواسطهٔ وجود معابر صعب العبور و بیشه‌های انبوه مغول‌ها نتوانسته بودند بر آن دست یابند. در سال ۷۰۵ هَ.ق. موقعی که یکی از پسران امیر ارغون آقا؛ حاکم مشهور مغول برای رساندن خبر مرگ خان اولوس جغتای بدرباراولجایتو آمده بود، به آن پادشاه گفت: که چگونه است که ایلخانان ایران با این همه فتوحات که بر دست ایشان میسر شده هنوز نتوانسته‌اند که ولایت کوچکی مثل گیلان را که در جنب مقر ایشان است، مسخر نمایند و دست امرای محلی را که تا این تاریخ زیر بار فرمان مغول نرفته‌اند از آن ناحیه کوتاه سازند؟ این بیان در مزاج اولجایتو بحدی مؤثر افتاد که تصمیم گرفت تا گیلان را از وجود امرای محلی مصفی ̍ سازد و افتخار این فتح را که تا آن وقت بدست هیچ‌یک از خوانین مغول حاصل نشده ببرد، به همین خیال در سال ۷۰۶ هَ.ق. چهار دسته سپاهی از چهار طرف به سمت معابر صعب العبور گیلان فرستاد، بشرح ذیل: امیر چوپان از راه اردبیل و طالش، قتلغشاه از سمت خلخال، طوغان و مؤمن از راه قزوین و کلاردشت و خود او نیز با اردوی چهارم از طریق لاهیجان، گیلان را مورد هجوم قرار داد. گیلان و خلخال در این تاریخ، در دست امرای محلی بود و هر قسمت از آنجا را امیری در تصرف داشت. مثلاً خلخال را شرف الدین خلخالی و قسمت کسکرو فومن و پیه پس (گیلان غربی یعنی ساحل یسار سفیدرود) زنی از خاندان اسحاقوند یا امرای دباج تحت نفوذ خودداشتند و این زن که به امیرهٔ دباج معروفست و آنکه بمناسبت این که قطب الدین علامه محمودبن مسعود شیرازی (۶۲۴–۷۱۰ هَ. ق ) کتاب درةالتاج لغرةالدباج را بنام او ساخته، مشهور شده‌است؛ از جمیع امرای گیلان در این تاریخ نامی تر بود. اولجایتو قبل از لشکرکشی بخاک گیلان سُفرائی پیش امرای محلی آنجا فرستاد و ایشان را به اطاعت خود خواند. از ایشان امیرهٔ دباج هدایایی نزد اولجایتو روانه نمود و از در فرمان برداری درآمد و خود نیز به اردوی خدابنده آمد و مورد اکرام و احترام شد و سایر امرای گیلان نیز همین راه و رسم را پذیرفتند؛ ولی اندکی بعد فهمیدند که بواسطهٔ ثروت فوق‌العادهٔ گیلان و صیت گرانی امتعهٔ حاصلهٔ از آن، مخصوصاً ابریشم امرای اولجایتو چشم طمع به این ولایت دوخته‌اند و هر کدام از امرای محلی توقعاتی بی پایان دارند. به همین جهت به‌تدریج سر از اطاعت پیچیدند و درصدد دفاع املاک موروثی و مال و نام خود برآمدند و از ایشان امیرهٔ دباج بدون تحصیل اجازه از اولجایتو بمستقر خود که فومن بود، رفت و این حرکت اولجایتو را خشمگین کرده به ترتیب اردو و تقسیم ایشان بچهار لشکر و استیلای گیلان از چهار حد تصمیم گرفت. اگرچه فتح گیلان در قدم اول بمناسبت کوچکی و نزدیکی و عدم اعتبار امرای محلی آسان می‌نمود، ولی کمی بعد معلوم شد که کاری بس مشکل است چه از طرفی سختی راه‌ها و موانع بیشمار از قبیل: جنگل و کوه و باران و گل، قدم بقدم اردوهای اولجایتو را دچار زحمت و خطر می‌کرد و از طرفی دیگر دفاع مردانهٔ مردم از جان و مال خود باعث وارد آمدن شکست‌های پی در پی بلشکریان خدابنده می‌شد و اگرچه اولجایتو بالاخره گیلان را مسخر ساخت و امرای آنجا را مطیع و خراج‌گذار خود کرد، ولی تلفات جانی داد و سپهسالار کل اردوی او، یعنی قتلغشاه که شخص اول مملکت بود در این واقعه بقتل رسید. در هجوم بگیلان امیر چوپان به آسانی حدود کسکر راغارت کرده با فتح و نصرت قبل از رسیدن اولجایتو به لاهیجان به اردوی او پیوست، ولی قتلغشاه پس از گرفتن دست اطاعت از شرف الدین خلخالی حکمران خلخال با اینکه شرف الدین او را از عبور از تنگه‌های کوهستانی سخت طالش منع نمود، بشوکت خود مغرور شد بطمع اموال مردم گیلان بطرف این خاک پیش تاخت و امیر فولادقیا را به پیش قراولی خود فرستاد. لشکریان امیرهٔ دباج بجلوی امیر فولاد آمدند و چون سه بار شکست خوردند، طلب صلح کردند؛ ولی قتلغشاه بتحریک پسر خود درخواست صلح گیلانیان رانپذیرفت و جلوتر آمد و پسر را نیز بهمراهی امیر فولاد فرستاد. لشکریان امیرهٔ دباج پسرقتلغشاه را منهزم کردند و اردوی او در گل و لای فروماند. چون قتلغشاه به انتقام جلو آمد، یکی از گیلانیان او را کشت و لشکریانش از معرکه گریخته و غنائم بسیار برای گیلانیان بجاگذاردند. امیر طغان و امیر مؤمن از طرف کلاردشت و رستمدار عازم گیلان بودند به آسانی حدو

ارتباط سیاسی و تجاری با اروپا

جنگجویان مغول در دوره اولجایتو، تصویر از کتاب مجمع التواریخ تالیف رشیدالدین فضل الله همدانی
نامه اولجایتو به فیلیپ چهارم (پادشاه فرانسه)
ترجمه نامه اولجایتو به فیلیپ چهارم (پادشاه فرانسه) توسط بوسکارلو د گیتزولفی

مناسبات تجاری با قدرت های اروپایی در دوران سلطان محمد خدابنده بسیار گسترش و رونق یافت. طی سلطنت او، مردم جنوا نخستین بار در سال 1280 میلادی به پایتخت ایلخانیان یعنی تبریز وارد شدند، و ایتالیایی ها كنسول مقیم را تا سال 1304 ایجاد كردند. اولجایتو همچنین از طریق پیمانی در سال 1306 كاملاً حقوق تجارت را به ونیزی ها داد (بعدها چنین پیمانی نیز با پسرش سلطان ابوسعید بهادرخان در سال 1320 به امضا رسید). به گفته مارکو پولو، تبریز در تولید طلا و ابریشم تخصص داشت و بازرگانان غربی می توانستند سنگ های قیمتی را در مقادیر زیاد خریداری کنند. [6]

اتحاد نظامی اولجایتو با اروپا

سلطنت مملوکان تُرک، دشمن مشترک مغولان و اروپاییان بودند. در سال ۱۲۴۴ م. مملوک‌ها اورشلیم را تصرف کردند. و لویی نهم (پادشاه فرانسه) با آنان وارد جنگ صلیبی شد. صلیبیون در سال ۱۲۴۴ م. در غزه با قوای تُرکان به رهبری ظاهر بیبرس روبه‌رو شدند و طی ۴۸ ساعت کاملاً شکست خورده و منهدم شدند. لویی نهم برای جبران شکست، مجدداً جنگ صلیبی دیگری را علیه ممالیک مصر در سال‌های ۱۲۴۸ تا ۱۲۵۴ م. تدارک دید. صلیبیون در این نبرد نیز شکست قاطعی خوردند و لویی اسیر شد. تُرک‌ها خون‌بهای هنگفتی بابت آزادی لویی دریافت کرده و در نهایت او را آزاد کردند.[7] مغول ها نیز در نبرد عین جالوت متحمل شکست سختی از مملوکان شده بودند. در این جنگ که در جنوب خاوری الجلیل در منطقهٔ عین جالوت در فلسطین کنونی اتفاق افتاد، مملوک‌های تُرک به فرماندهی سیف الدین قُطُز و ظاهر بیبرس موفق شدند تمامی نیروی ۱۰ هزار نفره مغول را کشته و پیروز قطعی این نبرد شوند. نبرد عین جالوت نقطه پایانی تصرفات مغول‌ بود و این نخستین باری بود که توسعه تصرفات سپاه مغول در نتیجه جنگ با قوای محلی برای همیشه در منطقه‌ای متوقف شده و پس رانده شد.[8][9]

الجایتو مانند ارغون و غازان، روابط دیپلماتیک خود با اروپا را ادامه داد، و برای اتحاد بین‌الملل مسیحی اروپا و مغول ها علیه سلطنت مملوکان مصر اعلام آمادگی کرد،[10] هرچند خود الجایتو به اسلام گرویده بود. در آوریل 1305، وی سفرای مغول را به سرپرستی بوسکارلو د گیتزولفی نزد پادشاه فرانسه فیلیپ چهارم، [11] پاپ کلمنت پنجم و ادوارد اول انگلیس فرستاد. نامه فیلیپ چهارم، تنها سند باقی مانده است و موارد توافق بین مغول ها و فرانک ها را شرح می دهد:

"ما، سلطان اولجایتو، سخن می گوییم. ما، که با قدرت آسمان، به تخت سلطنت رسیدیم (...)، ما، نوادگان چنگیزخان (...) هستیم. در واقع، این بهترین توافق است، در برابر دشمن مشترک ما با هم دفاع خواهیم کرد. بگذارید آسمان تصمیم بگیرد! "

- گزیده از نامه اولجایتو به فیلیپ. بایگانی ملی فرانسه. [12]

وی همچنین توضیح داد که اختلافات داخلی امپراتوری مغول اکنون به پایان رسیده است:

وی ادامه داد: اکنون همه ما، یعنی تیمورخاقان، تاچپار، توقوتاخان، توگبا و خودم، نوادگان اصلی چنگیزخان، همه ما فرزندان و برادران هستیم و با الهام و یاری خداوند آشتی می کنیم، به طوری که از چین در مشرق زمین، به دریاچه دالا مردم ما متحد هستند و مسیرها و راه ها امنیت دارد. "

- گزیده از نامه اولجایتو به فیلیپ. بایگانی ملی فرانسه. [13]

این پیام به ملل اروپایی اطمینان داد که اتحاد فرانکو-مغول یا حداقل تلاش برای چنین اتحادی متوقف نشده است، حتی اگر خان های مغول به اسلام گرویده اند. [14]

تاریخ و هنر در دوره الجایتو

الجایتو حامی و مشوق انواع هنرها بود، به اشاره او بود که رشیدالدین نخستین مجلد کتاب تاریخ غازانی را که بررسی تاریخ مغولان از آغاز تا مرگ غازان بود به پایان برد و دست به کار نوشتن مجلد دوم گردید که اولین کوشش برای ثبت تاریخ همه ملل بزرگ اوراسیا بود. اما تصویر الجایتو در درجه اول به عنوان کسی است که دوستدار سازندگی و آبادانی بود.

هم چنین، بنیان‌گذار و پدر آموزش عشایری در ایران حداقل از هفتصد سال پیش، سلطان محمد خدابنده الجایتو بوده‌است. به دستور وی مدرسه سیار ایجاد شد که همراه با اردوی سلطان در ییلاق و قشلاق در حرکت بوده و هیئت تعلیم و محصلان و اطرافیان آن می‌بایستی همراه سلطان محمد خدابنده الجایتو در حرکت باشند؛ بنابراین مدرسه متحرکی به وجود آمد که «وصاف الحضره» صاحب کتاب «تاریخ وصاف»، آن را «مدرسه سیار سلطانی» خوانده‌است.[15]

جستارهای وابسته

پانویس

  1. بیانی، شیرین (۱۳۷۱). دین و دولت در عهد ایغورها، جلد دوم. تهران: مرکز نشر دانشگاهی. صص. ۴۷۷–۴۷۸.
  2. بیانی، شیرین. دین و دولت در ایران عهد مغول. صص. ۴۷۹.
  3. حافظ ابرو. ذیل جامع التواریخ رشیدی. صص. ۶۹.
  4. تاریخ ایران کمبریج، جلد پنجم از آمدن سلجوقیان تا فروپاشی دولت ایلخانان، جی.آ. بویل، انتشارات امیرکبیر، صفحهٔ ۳۷۶
  5. «لغتنامه دهخدا». بایگانی‌شده از اصلی در ۲ فوریه ۲۰۱۴. دریافت‌شده در ۱ سپتامبر ۲۰۱۲.
  6. Jackson, Peter, The Mongols and the West, Pearson Education, ISBN 0-582-36896-0.
  7. Joseph R. Strayer, "The Crusades of Louis IX," in R. L. Wolff and H. W. Hazard, eds. , The later Crusades, ۱۱۸۹–۱۳۱۱ (۱۹۶۹) pp. 487-521 online edition; Peter Jackson, The Seventh Crusade, ۱۲۴۴–۱۲۵۴ (۲۰۰۷)excerpt and text search.
  8. Jack Weatherford, Genghis Khan and the Making of the Modern World.
  9. "Battle of Ayn Jalut | Summary". Encyclopedia Britannica. Retrieved 2020-08-14.
  10. "Öljeitü | Il-Khanid ruler of Iran". Encyclopedia Britannica. Retrieved 2020-08-14.
  11. Mostaert and Cleaves, pp. 56–57.
  12. Quoted in Jean-Paul Roux, Histoire de l'Empire Mongol, p. 437.
  13. «Les hégémonies mongoles». www.cosmovisions.com. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۰۸-۱۴.
  14. Jean-Paul Roux, in Histoire de l'Empire Mongol ISBN 2-213-03164-9: "The Occident was reassured that the Mongol alliance had not ceased with the conversion of the Khans to Islam. However, this alliance could not have ceased. The Mamelouks, through their repeated military actions, were becoming a strong enough danger to force Iran to maintain relations with Europe.", p. 437.
  15. روزنامه اعتماد - شماره ۱۶۶۶ ۱۴/۲/۸۷ - صفحه ۱۸(اجتماعی) - جوابیه اداره کل روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1613830

منابع

This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.