فاطمه امینی
فاطمه امینی (درگذشته ۲۵ مرداد ۱۳۵۴ ه.ش) اولین زن کشته شدهٔ سازمان مجاهدین خلق توسط ساواک بود. وی که به دلیل تحمل شکنجههای فراوان در زیر شکنجه جان باخت، بعنوان الگوی زنان مجاهد شناخته شد و نماد ایستادگی و وفاداری به سازمان و همرزمانش بود.[1]
فاطمه امینی | |
---|---|
درگذشت | ۲۵ مرداد ۱۳۵۴ تهران |
ملیت | ایرانی |
کارهای برجسته | زندانی سیاسی زمان شاه، اولین زن کشته شده سازمان مجاهدین خلق |
مذهب | شیعه |
همسر(ها) | منصور بازرگان |
زندگی
فاطمه امینی در مشهد و در خانواده ای مذهبی متولد شد. وی زندگی مبارزاتی خود را از سال ۱۳۴۱ وقتی که در دانشکده ادبیات مشهد مشغول تحصیل بود آغاز کرد و در سال ۱۳۴۳ از دانشگاه فارغالتحصیل شد و به تدریس ادبیات در دبیرستانهای دخترانه مشهد مشغول گردید. در همان دانشگاه «انجمن اسلامی بانوان» را تشکیل داد و در آن با سایر دختران دانشجوی عضو انجمن، قرآن و کتب عقیدتی میخواندند. در سال ۴۹ با منصور بازرگان (که از اعضای کادر مرکزی سازمان مجاهدین خلق بود) ازدواج کرد و از مشهد به تهران رفت. او از سال ۱۳۴۹ بطور رسمی وارد سازمان مجاهدین خلق شد. دو سال بعد که همسرش منصور بازرگان دستگیر شد وی معلمی را رها کرد و صرفاً به مبارزه روی آورد. فاطمه امینی طی سه سال از ضربه سال ۱۳۵۰ تا بازداشتش در سال ۱۳۵۳ یکی از اصلیترین سازمان دهندگان خانوادههای مجاهدین زندانی بود.[2] وی در تابستان ۵۳ زندگی مخفی خود را شروع کرد. او همچنین در ملاقات با زندانیان مجاهد، یک عامل مهم انتقال و رد و بدل اخبار جنبش میان داخل زندان و بیرون زندان بود. در چند مورد نیز بررسیها و شناساییهایی در مورد امکان فرار از زندان بهعمل آورد که به نتیجه نرسید. فاطمه امینی ضمن تماسهای گستردهای که با خانوادهها داشت در مدت کوتاهی توانسته بود امکانات پشت جبهه تازه و وسیعی برای سازمان فراهم سازد که تأثیر بهسزایی در تثبیت و رشد سازمان مجاهدین در شرایط بعد از ضربه شهریور ۵۴(تغییر ایدئولوژی اسلامی سازمان به مارکسیست) داشت. فاطمه یکی از معدود کسانی بود که با تغییر ایدئولوژی در برابر مارکسیست مقاومت کرد و منتقد جدی تغییر ایدئولوژی بود. فاطمه سرانجام در اسفند ۱۳۵۳ بر سر یک قرار لو رفتهای که با یکی از سمپاتهایش داشت دستگیر و روانه زندان شد.[3][1]
زندان و شکنجه
فاطمه به دلیل اینکه حاضر نمیشد در بازجوییها حتی کوچکترین اطلاعاتی را لو بدهد، تحت شدیدترین شکنجهها و سوختگی قرار گرفت.[4] سیمین صالحی همسر بهرام آرام و از اعضای سازمان که با فاطمه همبند بود در خاطراتش آورده:"فاطی (فاطمه امینی) روح والایی داشت، همه عشق بود و عاطفه، بچهها را تکتک با تمام قلبش رفیقانه میپرستید… فاطی میگفت که خودش پیش از پیوستن به مبارزه مسلحانه، از شکنجه وحشت داشته و به همه میگفته «چیزی جلوی من نگین که زیر شکنجه طاقت نخواهم آورد.» اما حالا پر از اطلاعات بود… به فاطی گفتم باید راه برود وگرنه خون توی رگها لخته میشود. وسایل پانسمان و مسکن و آنتیبیوتیک خواستم به سرعت همهچیز را آوردند. قیچی، چاقوی تیز جراحی، داروی مسکن و… همه آن چیزهایی که یک لحظه هم دست زندانی نمیدهند. مات مانده بودم. فکر کردم پرستاری، نگهبانی، کسی مراقبت خواهد کرد. اما هیچکس نبود. همه چیز را داده بودند دست من. با آن قرصها میشد به آسانی خودکشی کرد. من از زمان دستگیریام دو بار سابقه خودکشی داشتم. اما جای این فکرها نبود. اول باید زخمها را پانسمان میکردم. فاطی را چرخاندم روی شکم. وقتی باندها را از روی لمبرِ سوختهاش برداشتم، خشکم زد. به زخمها نگاه میکردم و تمام بدنم میلرزید. خیلی سوختگی دیده بودم؛ دختر پانزده سالهای که خودسوزی کرده بود و از گردن به پایین همهجایش سوخته بود، کارگرهایی که در کارخانه میسوختند و به بیمارستان سینا میآوردند، اما زخمهای فاطی چیز دیگری بودند، دلخراش بودند. عمیق و قرمز و برشته بودند. سوختگی درجه سه. یک مشت آدمِ رذلِ جنونزده او را تا سر حد مرگ شکنجه کرده بودند… حالا که در برابر مقاومت فاطی شکست خورده بودند میخواستند حالش را خوب کنند تا دوباره او را شکنجه کنند." فاطمه در حفظ اطلاعات سازمان بسیار وفادار بود بطوریکه یکبار که از بیمارستان برگشته بود به منوچهری بازجوی ساواک گفته بود: "شماها هنوز این را نفهمیدهاید که اگر من میخواستم حرف بزنم و این حسابها را بکنم، این همه شکنجه را تحمل نمیکردم و همان موقع که سالم بودم بچهها را لو میدادم. میخواهید همرزمانام را معرفی کنم تا شما آنها را هم مثل من شکنجه کنید؟!"[2][1]
منابع
- «یادی از فاطمه امینی؛ معلم عشق، آزادی و شهادت».
- «به بهانهٔ ۳۹ مین سالگرد درگذشت محمد رضا پهلوی، از رقیه دانشگری».
- «فاطمه امینی تکرار میشود». ایران آزادی. ۲۰۱۸-۰۸-۱۸. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۱-۰۱.