بوف کور
بوف کور شناختهشدهترین اثر صادق هدایت نویسنده معاصر ایرانی، رمانی کوتاه و از نخستین نثرهای داستانی ادبیات ایران در سدهٔ ۲۰ میلادی است. این رمان به سبک فراواقع نوشته شده و تکگویی یک راوی است که دچار تَوَهُم و پندارهای روانی است. کتاب بوف کور تاکنون، در هفتاد کشور، از فارسی به ۳۲ زبان زنده از جمله انگلیسی، فرانسه، آلمانی، عربی ترجمه شدهاست.[1]
نویسنده(ها) | صادق هدایت |
---|---|
کشور | بمبئی |
زبان | فارسی |
گونه(های) ادبی | سورئالیسم |
ناشر | نویسنده |
تاریخ نشر | ۱۳۱۵ (۱۹۳۷ میلادی) |
شمار صفحات | ۱۴۴ |
پس از | ترانههای خیام (۱۳۱۳) |
پیش از | سگ ولگرد (۱۳۲۱) |
تاریخچه
تاریخچهٔ نگارش
ونسان مونتی، خاورشناس فرانسوی و دوست هدایت،[2] در کتاب صادق هدایت که هشت ماه پس از مرگ هدایت و به زبان فرانسه در تهران منتشر شد، سال ۱۳۰۹ خورشیدی (۱۹۳۰ میلادی) را به عنوان سال نوشتهشدن بوف کور معرفی میکند. وی که از راهنماییهای خانوادهٔ هدایت، دوستان فرانسوی او و بزرگ علوی برخوردار بوده، در این کتاب هیچ دلیلی را برای این تاریخ ذکر نکردهاست و به نظر میرسد این تاریخ را از قول آنها نوشتهاست. بعدها افراد دیگری (از جمله مصطفی فرزانه در کتاب آشنایی با صادق هدایت) نیز سال ۱۳۰۹ را به عنوان سال نگارش بوف کور ذکر کردهاند.[3]
هدایت تا نیمهٔ سال ۱۳۰۹ مشغول به تحصیل در فرانسه بودهاست. او پس از بازگشت به ایران بلافاصله مجموعه داستان زنده به گور و نمایشنامهٔ پروین دختر ساسان را منتشر کرد. به نوشتهٔ فرزانه: «هدایت مدعی بود که بوف کور را در فرنگستان نوشته و بعداً، برای چاپ آن — که به گمانش در ایران زمان رضاشاه امکان نداشتهاست — به هند میرود و از این رمان تعداد پنجاه نسخه پلیکپی میکند.»[4]
در سال ۱۳۱۴ جمالزاده هدایت را به سوئیس دعوت کرد. هدایت نیز تمام کتابهایش را به مبلغ ۴۰۰ تومان فروخت تا خرج سفرش را بپردازد. با این وجود این سفر به دلیل مشکلاتی (از جمله ندادن ارز خارجی به هدایت) منتفی شد.[5] هدایت در آن زمان به دلیل فعالیتهای ادبیاش در سال ۱۳۱۳، ممنوعالقلم شده بود و در واقع هیچ امیدی برای ادامهٔ فعالیتهای او در ایران وجود نداشتهاست.[6] در سال ۱۳۱۵، شین پرتو که از دوستان قدیم هدایت بود و در آن زمان در کنسولگری ایران در بمبئی کار میکرد، به تهران آمد و به هدایت پیشنهاد کرد که با وی به هندوستان برود.[7] بدین ترتیب هدایت دست خالی رهسپار هندوستان میشود.[8] هدایت در نامهای به مجتبی مینوی (از بمبئی به لندن) به تاریخ ۱۲ فوریه ۱۹۳۷[9] (۲۳ بهمن ۱۳۱۵، یعنی زمانی که چند ماه از زمان اقامتش در هند میگذشتهاست) ماجرا را چنین شرح میدهد: «تا اینکه دری به تخته خورد و دکتر پرتو به عنوان مرخصی به ایران آمد. از دهنش دررفت گفت: آمدم تو را با خودم ببرم. کور از خدا چه میخواهد: دو چشم بینا… باری تا موقعی که از خرمشهر وارد کشتی شدم خارج شدن از گندستان را امری محال و تصور میکردم در فیلمی مشغول بازی هستم… همینقدر میدانم که از آن قبرستان گندیدهٔ نکبتبار ادبار و خفهکننده عجالتاً خلاص شدهام. فردا را کسی ندیده.»[10]
آنچه مسلم است این است که هدایت دستنویس بوف کور را با خود به بمبئی برده بودهاست.[11] شین پرتو، همسفر هدایت در این باره نوشتهاست: «بوف کور را هدایت قبل از مسافرت به هند نوشتهاست و هنگامی که من صادق را از تهران به بمبئی میبردم پس از آنکه در کشتیسوار شدیم و به اتاق خود رفتم، هدایت با بوف کور و یک ماشین تحریر «اریکای آند»، نسخهٔ خطی آن را به من داد که بخوانم.»[یادداشت 1] هدایت خود در نامهای به مینوی مینویسد: «تقریباً ۲۰ نوول و یک تئاتر و یک «بوف کور» و دو سه سفرنامهٔ حاضر چاپ دارم.»[12]
هدایت در بمبئی دچار مشکلات مالی بودهاست و در نامههای خود از فقر و شکست و بیاعتنایی جامعه به خود شکایت کردهاست.[14] او پس از ورود به بمبئی با قوم پارسیان آن شهر آشنا شد و نزد یکی از دانشمندان آن قوم به نام بهرام گور انکلساریا به آموختن زبان پهلوی میپردازد.[15] هدایت در نامهای به پروفسور یان ریپکا با زبان طنز مینویسد: «چندی است که نزد آقای بهرام گور انگل ساریا مشغول تحصیل زبان پهلوی شدهام، ولی گمان میکنم نه به درد دنیا و نه به درد آخرتم بخورد.»[16]
تاریخچهٔ چاپ و ترجمه
بوف کور نخستین بار در سال ۱۳۱۵ خورشیدی (۱۹۳۷ میلادی) در بمبئی چاپ شد. صادق هدایت نسخهٔ دستنویس بوف کور را در حدود پنجاه نسخه به صورت پلیکپی چاپ کرد.[17] هدایت در نامهٔ ۱۶ تیر ۱۳۱۶ (دو ماه پیش از بازگشتش از بمبئی به تهران)، به مینوی در لندن مینویسد: «همهاش چهلپنجاه جلد [بوف کور] بیشتر چاپ نکردم اگر بنا بشود به ایران برگردم یک صفحه کاغذ و نوشته نیز نخواهم توانست با خودم ببرم، آیا ممکن است کاغذهایم را به تو بفرستم و بعد به وسیلهای به من برسانی؟»[18] هدایت در نهایت حدود سی نسخه از بوف کور را برای جمالزاده به سوئیس میفرستد[19] و پس از بازگشت هدایت به ایران، یکی از دوستان جمالزاده به نام ژرژ دوستور که از ژنو عازم ایران بودهاست، کمتر از سی نسخه از بوف کور را در تهران به دست هدایت میرساند.[20] در سالهای ۱۳۵۰ تنها دو نسخه از این چاپ بوف کور نزد جمالزاده مانده بودهاست که او یک نسخه را به کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران داد و یک نسخهٔ دیگر (که حاوی یادداشتهایی از خود جمالزاده بوده) نیز همان نسخهای است که بعدها در سال ۱۹۹۰ توسط مصطفی فرزانه در خارج از ایران چاپ شد.[21]
ویژگیهای بوف کور چاپ بمبئی عبارتند از: صفحهٔ ۱ عنوان: بوف کور؛ صفحهٔ ۲ فهرست تألیفات هدایت؛[یادداشت 2] صفحهٔ ۳ شناسنامهٔ کتاب: صادق هدایت، بوف کور، بمبئی—۱۳۱۵؛ صفحهٔ ۴ «طبع و فروش در ایران ممنوع است»؛[یادداشت 3] صفحهٔ ۵ شروع رمان با نقاشی «زن اثیری»؛ پایان کتاب صفحهٔ ۱۴۴ است با نقاشی جغد، هر صفحهٔ این چاپ دارای بیست سطر است.[22]
صادق هدایت تا نیمهٔ دوم سال ۱۳۲۰ نتوانست بوف کور را در ایران منتشر کند. پس از برکنار شدن رضا شاه در سال ۱۳۲۰ شرایط برای چاپ بوف کور فراهم شد. به گفتهٔ احسان طبری: «هدایت بنا به خواهش حمید رهنما دستنویس «بوف کور» را که تا آن موقع در کشور نشر نیافته بود، در اختیار روزنامهٔ ایران گذاشت.» بنابراین در سال ۱۳۲۰ بوف کور به صورت پاورقی در روزنامهٔ ایران چاپ شد.[23] وانگهی این چاپ بوف کور با متن اصلی آن تفاوتهای قابل توجهی دارد. دربارهٔ چرایی این تفاوتها دیدگاههای گوناگونی مطرح شدهاست. فریدون هویدا معتقد است که این افتادگیها ناشی از تصمیم خود صادق هدایت بودهاست در حالی که حسن قائمیان این تفاوتها را ناشی از دخل و تصرف خودسرانهٔ حسینقلی مستعان که در آن زمان عضو هیئت تحریریهٔ روزنامهٔ ایران بودهاست، میداند. با این وجود روزنامهٔ ایران یک سال بعد بوف کور را به صورت کتاب در انتشارات خود منتشر میکند. این چاپ، سومین چاپ بوف کور دانسته میشود.[24]
متن بوف کور چاپ شده توسط انتشارات روزنامهٔ ایران پیش از چاپ توسط صادق هدایت مورد تجدید نظر قرار گرفت.[25] بنابراین این چاپ بوف کور نسبت به بوف کور چاپ بمبئی و بوف کوری که به صورت پاورقی در روزنامهٔ ایران چاپ شده بود معتبرتر است. این چاپ بوف کور در واقع دقیقترین و معتبرترین نسخهٔ بوف کور دانسته میشود؛ چرا که متن آن توسط خود هدایت مورد تجدید نظر قرار گرفتهاست.[26] از تفاوتهای بوف کور چاپ انتشارات روزنامهٔ ایران و دو نسخهٔ پیشین بوف کور میتوان به تغییر در رسمالخط، پاراگرافبندی، نقطهگذاری، حذف گیومههای سر پاراگرافها و حذف یا افزودن برخی واژهها و ترکیبها اشاره کرد.[27]
ویژگیهای بوف کور منتشرشده توسط روزنامهٔ ایران عبارتند از: صفحهٔ ۱ عنوان: بوف کور، صادق هدایت، چاپخانهٔ مظاهری؛ صفحهٔ ۲ سفید؛ صفحهٔ ۳ از انتشارات روزنامهٔ ایران، حق چاپ محفوظ، چاپخانهٔ مظاهری؛ صفحهٔ ۴ صادق هدایت، بوف کور؛ صفحهٔ ۵ شروع رمان؛ پایان کتاب صفحهٔ ۶۰ است به اضافهٔ یک غلطنامه. هر صفحه دارای سی و هفت سطر است. چاپ و تعداد نسخههای این کتاب مشخص نشده اما گویا در سال ۱۳۲۱ و در حدود پانصد نسخه منتشر شدهاست.[28]
چاپ چهارم بوف کور در سال ۱۳۳۱ (یک سال پس از مرگ هدایت) منتشر شد. این چاپ براساس بوف کور چاپ روزنامهٔ ایران و با تغییرهای اندکی منتشر شد. این چاپ اساس چاپهای بعدی بوف کور بودهاست.[29]
بوف کور همچنین اولین رمان مدرن ایران بود که به زبان انگلیسی ترجمه شد. این کتاب، نخستین بار در ۱۹۵۷ میلادی توسط دزموند پاتریک کاستلو با نام The Blind Owl به انگلیسی برگردانده شد و علیرغم اشکالاتی که داشت، همچنان محبوبترین ترجمه انگلیسی بوف کور است. ایرج بشیری در سال ۱۹۷۴ و نوید نوری در سال ۲۰۱۱ نیز این کتاب را به انگلیسی ترجمه کردند. بشیری ترجمه خود را سه بار ویرایش کرد که آخرین نسخه آن در سال ۲۰۱۳ به صورت آنلاین منتشر شد.[30]
علاوه بر انگلیسی، بوف کور تاکنون به زبانهای گوناگونی از جمله فرانسه، آلمانی، سوئدی، اسپانیایی، عبری، چکی، مجارستانی، ترکی، ارمنی و کرهای[31] ترجمه شدهاست.[32] نخستین بار ژوزه لسکو با همکاری هدایت بوف کور را به فرانسه ترجمه کرد و آن را در سال ۱۹۵۲ (دو سال پس از مرگ هدایت) با عنوان La chouette aveugle در فرانسه منتشر ساخت.[33] ترجمهٔ انگلیسی بوف کور نیز با ترجمهٔ پی. دی. کاستلو با عنوان The Blind Owlدر سال ۱۹۵۸ منتشر شد.[34]
بوف کور همچنین توسط توانا امین در کردستان عراق به زبان کردی و گویش سورانی ترجمه شدهاست. ترجمهٔ دیگری از این کتاب نیز توسط فرشید شریفی به کردی سورانی انجام شده که توسط انتشارات غزلنوس در کردستان عراق به چاپ رسیدهاست.[35] علاوه بر این دو ترجمه، آمنه رحیمی نیز این کتاب را به کردی هورامی ترجمه کرده که توسط انتشارات اوین در مریوان منتشر شدهاست.[36]
خلاصهٔ داستان
تمامی رمان از زاویه دید اول شخص روایت میشود و از دو بخش نسبتاً جدا از هم ساخته شدهاست. این دو بخش گاه با استفاده از شباهت توصیفها و اشارهها به هم مربوط میشوند.
خلاصهٔ بخش نخست
کتاب با این جملات مشهور آغاز میشود «در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته و در انزواء میخورد و میتراشد. این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد؛ چون عموماً عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزء اتفاقات و پیشآمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سَبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی میکنند آن را با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند؛ زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی به توسط شراب و خواب مصنوعی بهوسیله افیون و مواد مخدره است؛ ولی افسوس که تأثیر اینگونه داروها موقت است و به جای تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید».
در این بخش اول شخص - که ساکن خانهای در بیرون خندق در شهر ری است - به شرح یکی از این دردهای خورهوار میپردازد که برای خودش اتفاق افتاده. وی که حرفهٔ نقاشی روی قلمدان را اختیار کردهاست به طرز مرموزی همیشه نقشی یکسان بر روی قلمدان میکشد که عبارت است از دختری در لباس سیاه که شاخهای گل نیلوفر آبی به پیرمردی که به حالت جوکیان هند چمباتمه زده و زیر درخت سروی نشستهاست هدیه میدهد. میان دختر و پیرمرد جوی آبی وجود دارد.
ماجرا از اینجا آغاز میشود که روزی راوی از سوراخ رف پستوی خانهاش - که گویا اصلاً چنین سوراخی وجود نداشتهاست - منظرهای را که همواره نقاشی میکردهاست میبیند و مفتون نگاه دختر (اثیری) میشود و زندگیاش به طرز وحشتناکی دگرگون میگردد تا اینکه مغربهنگامی دختر را نشسته در کنار در خانهاش مییابد. دختر چند هنگامی بعد در رختخواب راوی به طرز اسرارآمیزی جان میدهد. راوی طی قضیهای موفق میشود که چشمهای دختر را نقاشی و آن را لااقل برای خودش جاودانه کند. سپس دختر اثیری را قطعه قطعه کرده داخل چمدانی گذاشته و به گورستان میبرد. گورکنی که مغاک دختر را حفر میکند طی حفاری، گلدانی مییابد که بعداً به راوی به رسم یادگاری داده میشود. راوی پس از بازگشت به خانه در کمال ناباوری درمییابد که بر روی گلدان (گلدان راغه) یک جفت چشم درست مثل آن جفت چشمی که همان شب کشیدهبود، کشیده شدهاست.
پس راوی تصمیم میگیرد برای مرتب کردن افکارش نقاشی خود و نقاشی گلدان را جلوی منقل تریاک روبروی خود بگذارد شراب بنوشد و تریاک بکشد. راوی بر اثر استعمال تریاک به حالت خلسه میرود و در عالم رؤیا به سدههای قبل بازمیگردد و خود را در محیطی جدید مییابد که علیرغم جدید بودن برایش کاملاً آشناست.
خلاصهٔ بخش دوم
بخش دوم ماجرای راوی در این دنیای تازه (در چندین سده قبل) است. از اینجا به بعد راوی مشغول نوشتن و شرح ماجرا برای سایهاش میشود که شکل جغد است و با ولع هرچه تمام تر هرآنچه را راوی مینویسد میبلعد. راوی در اینجا شخص جوان ولی بیمار و رنجوری است که زنش (که راوی او را به نام اصلی نمیخواند بلکه از وی تحت عنوان لکاته یاد میکند) از وی تمکین نمیکند و حاضر به همبستری با شوهرش نیست ولی دهها فاسق دارد. ویژگیهای ظاهری «لکاته» درست همانند ویژگیهای ظاهری «دختر اثیری» در بخش نخست رمان است. راوی همچنین به ماجرای آشنایی پدر و مادرش (که یک رقاصهٔ هندی بودهاست) اشاره میکند و اینکه از کودکی نزد عمهاش (مادر «لکاته») بزرگ شدهاست.
او در تمام طول بخش دوم رمان به تقابل خود و رجّالهها اشاره میکند و از ایشان ابراز تنفر میکند. وی معتقد است که دنیای بیرونی دنیای رجالههاست. رجّالهها از نظر او «هریک دهانی هستند با مشتی روده که از آن آویزان شدهاست و به آلت تناسلی شان ختم میشود و دائم دنبال پول و شهوت میدوند».
پرستار راوی دایهٔ پیر اوست که دایهٔ «لکاته» هم بودهاست و به طرز احمقانهٔ خویش (از دید راوی) به تسکین آلام راوی میپردازد و برایش حکیم میآورد و فال گوش میایستد و معجونهای گونهگون به وی میخوراند.
در مقابل خانهٔ راوی پیرمرد مرموزی (پیرمرد خنزر پنزری) همواره بساط خود را پهن کردهاست. این پیرمرد از نظر راوی یکی از فاسقهای لکاته است و خود راوی اعتراف میکند که جای دندانهای پیرمرد را بر گونهٔ لکاته دیدهاست. به علاوه راوی معتقد است که پیرمرد با دیگران فرق دارد و میتوان گفت که یک نیمچه خدا محسوب میشود و بساطی که جلوی او پهن است چون بساط آفرینش است.
سرانجام راوی تصمیم به قتل لکاته میگیرد. در هیئتی شبیه پیرمرد خنزرپنزری وارد اتاق لکاته میگردد و گِزلیک استخوانیای را که از پیرمرد خریداری کرده در چشم لکاته فرومیکند و او را میکشد. چون از اتاق بیرون میآید و به تصویر خود در آیینه مینگرد میبیند که موهایش سفید گشته و قیافهاش درست مانند پیرمرد خنزرپنزری شدهاست.
شخصیتها
- راوی
- ظاهراً تمام داستان از زبان راوی بیان میشود.[37] راوی در بخش اول بوف کور جوان نقاشی است که تنها زندگی میکند.[38][39] او که سودای زن اثیری را دارد[40] با ریختن شراب زهر آلودی در دهانش او را میکشد.[41] در بخش دوم راوی نویسندهای است که همسر دارد. او نسبت به همسرش (لکاته) بهطور همزمان احساس عشق و کینه و اکراه و اشتیاق دارد.[42] او که میپندارد همسرش به او خیانت میکند، در نهایت لکاته را نیز میکشد و به پیرمرد خنزرپنزری تبدیل میشود.[43]
- راوی انسانی عادی نیست و خود از این موضوع آگاه است.[44] او فردی منزوی است و نسبت به مردم عادی (رجّالهها) احساس بیگانگی میکند.[45] راوی از رجالهها بیزار است[46] و خود را از آنان برتر میداند.[47] او جامعه را عامل دردها و رنجهایش معرفی میکند.[48] راوی بهطور ناخودآگاه از ناتوانی خود در انجام کارهایی که رجالهها در آنها توانا هستند خشمگین است.[49] راوی نگران و وحشتزدهاست.[50] او که در آرزوی مرگ است، زندگی خود را جبری و تغییرناپذیر میداند و از آن هراس دارد.[51]
- زن اثیری
- زن اثیری یا فرشته از شخصیتهای بخش نخست داستان است. برخی از ویژگیهای ظاهری او عبارتند از: سیاهپوش بودن، چشمهای سیاه درشت که سرزنشکننده و جذاب هستند، پیشانی بلند، گونههای برجسته، چشمهای مورب ترکمنی، ابروهای باریک به هم پیوسته، لبهای گوشتالوی نیمهباز[52] و لبهایی که مثل این است که تازه از یک «بوسهٔ گرم طولانی» جدا شدهاست. موهای سیاه ژولیده و نا مرتب دور صورت مهتابی او را گرفته.[53] نخستین برخورد خواننده با زن اثیری در توصیف راوی از نقاشیهای تغییرناپذیرش بر روی قلمدانهاست.[54] زن اثیری با زندگی زمینی پیوندی ندارد.[55] راوی بر زیبایی و جذابیت زن اثیری تأکید دارد تا غیرعادی بودن و «اثیری» بودن او را برساند.[56]
- پیرمرد قوزی
- پیرمرد قوزی در بخش اول داستان دستکم دارای دو عکسبرگردان است. او به صورت پیرمردی که روبری زن اثیری نشسته و راوی او را از سوراخ بالای رف اتاقش میبیند و به صورت یک نعشکش ظاهر میشود. او نخستین بار در توصیف صحنهٔ نقاشیهای روی قلمدان راوی معرفی میشود.[57] برخلاف راوی و فرشته، پیرمرد قوزی پر حرف و پرجنبوجوش است.[58] او سر و رویش را با شالگردن پیچیدهاست و خندهٔ خشک زنندهای سر میدهد. او که آدرس خانهٔ راوی را بلد است در دفن زن اثیری به وی کمک میکند.[59]
- عموی راوی
- عموی راوی در بخش اول داستان به دیدن او میآید. او شبیه خود راوی و شبیه پدر اوست.[60]
- لکّاته
- از شخصیتهای بخش دوم داستان است. لکاته زن راوی، دختر عمه و خواهر شیری اوست.[61] راوی به دلیل دلبستگی به مادر لکاته با او ازدواج کردهاست وانگهی یک رابطهٔ زن و شوهری میان آنها وجود ندارد.[62]
- پیرمرد خنزرپنزری
- به گفتهٔ دایهٔ راوی، در جوانی کوزهگر بودهاست. او در بیرون از خانهٔ راوی بساطی پهن کردهاست و با لکّاته (زن راوی) رابطه دارد.[63]
- دایه
- دایهٔ راوی و لکاته است. او در بخش دوم داستان از راوی پرستاری میکند. دایه راوی را دیوانه میداند[64] و در بخشی از داستان که از دست راوی خسته شده آرزوی مرگ او را میکند.[65]
جایگاه بوف کور و نظر دیگران در مورد آن
بوف کور یکی از نخستین رمانهای مدرن فارسی است.[66]
- آندره بروتون، مؤسس جنبش فراواقعگرایی در فرانسه، بوف کور را جزو بیست کتاب شاهکار سدهٔ بیستم میلادی دانستهاست.[67]
- هنری میلر، نویسندهٔ معاصر آمریکایی، دربارهٔ آن گفتهاست: «بوف کور هدایت کتابی است که من آرزو دارم روزی نظیر آن را بنویسم. مانند این داستان در هیچ زبانی ندیدهام. آن را واقعاً دوست میدارم.»[68]
- رنه لالو نیز گفتهاست: «در این کتاب اهمیت هنر به معنی بسیار آبرومند کلمه، در نظر من بسیار صریح جلوه میکند».
- داریوش مهرجویی میگوید: «بوف کور» به واقع اولین اثر ادبیات مدرن است که در ایران خلق میشود. ادامه جریانی که یک قرن و نیم پیش در اروپا شروع شده بود؛ یعنی ظهور انسان خودآگاه و طرح مسئله «سرنوشت بشری».[69]
- جلال آل احمد نیز در خصوص بوف کور هدایت گفتهاست:
سکوتی که در آن دوران حکومت میکند، درخودفرورفتگی و انزوایی که ناشی از حکومت سانسور است، نهتنها در اوراق انگشتشمار مطبوعات رسمی و در سکوت نویسندگان نمودار است، بیش از همه در بوف کور خوانده میشود. ترس از گزمه، انزواء، گوشهنشینی، عدم اعتقاد به واقعیتهای فریبنده، به ظاهرسازیهایی که به جای واقعیت جا زده میشوند، غم غربت (نوستالژی)، انکار حقایق موجود، قناعت به رؤیاها و کابوسها، همه از مشخصات طرز فکر مردمی است که زیر سلطهٔ جاسوس و مفتش (انکیزیتور) و «گپئو» زندگی میکنند. وقتی آدم میترسد با دوستش، با زنش، با همکارش و با هر کس دیگر درددل کند و حرف بزند ناچار فقط با سایه خودش میتواند حرف بزند. بوف کور گذشته از ارزش هنری آن یک سند اجتماعی است؛ سند محکومیت حکومت زور.[70]
- ماشاالله آجودانی، پژوهشگر مطرح تاریخ و ادبیات مشروطه، بوف کور را شاهکار بیمانند ادبیات معاصر فارسی مینامد.[71]
- یوسف اسحاقپور، استاد تاریخ هنر و تاریخ سینما در دانشگاه پاریس ۸ Descartes University -->، بوف کور را شاهکار صادق هدایت میداند. وی همچنین این کتاب را «چند سر و گردن» بالاتر از دیگر نوشتههای هدایت، و به دلیل پیچیدگی، عمق و غنایش متمایز از همهٔ آنها میداند.[72][73]
- نجف دریابندری در مورد بوف کور میگوید:
منظور من از منحط احتمالاً غیر از آن چیزی است که شما از این کلمه میفهمید. منظور من آن چیزی است که به فرانسه هنر یا ادبیات «دکادان» میگویند. مثل اشعار سمبولیستهای آخر قرن گذشته در فرانسه یا از بعضی جهات ـ ولی البته نه از همه جهات ـ مثل اشعار سبک هندی خودمان؛ بنابراین منحط لزوماً به معنای بد یا فاسد یا ناشیانه نیست.[74]
تأثیر بوف کور در سینما و نویسندگی
چند سینماگر بوف کور را دستمایه آثار سینمایی خود قرار دادهاند:[75]
- رائول روییز در سال ۱۹۸۷ فیلمی بر اساس رمان بوف کور ساخت.
- گفته میشود دیوید لینچ در فیلم بزرگراه گمشده از شخصیت زن اثیری الهام گرفتهاست.[76]
- بزرگمهر رفیعا در سال ۱۹۷۳ در آمریکا فیلمی ۹۵ دقیقهای بر پایه رمان بوف کور ساخت و به عنوان پایاننامه خود ارائه کرد.
- در سال ۱۳۵۳، کیومرث درمبخش فیلمی ۵۵ دقیقهای بر پایه این رمان ساخت.
- خسرو سینایی در سال ۱۳۸۵ دربارهٔ زندگی «صادق هدایت» فیلمی با نام «گفتگو با سایه» ساخت که کم تأثر از بوف کور نبود.
- از خانه شماره عنوان فیلم مستندی است ساخته مشترک سام کلانتری و محسن شهرنازدار که از دیگر آثار سینمایی ساخته شده دربارهٔ «هدایت» و آثار او است.
- داریوش مهرجویی الگوی خود را برای ساخت فیلم هامون، بوف کور میداند.
- به گفته فرهاد غبرایی مضمون رمان خانواده پاسکوآل دوآرته (کامیلو خوزه سلا) صرف نظر از سبک و سیاق و ساختار، شباهتهایی با بوف کور دارد.
دربارهٔ بوف کور
- داستان یک روح (شرح و متن کامل بوف کور صادق هدایت) سیروس شمیسا، چاپ اول، تهران ۱۳۷۹
- صادق هدایت و هراس از مرگ، ساختشکنی روانتحلیلگرانهٔ بوف کور، محمد صنعتی، چاپ اول، تهران ۱۳۸۰ نشر مرکز.
- «گشودن بوف کور»، فصل اول از کتاب گشودن رمان، نوشته حسین پاینده، چاپ چهارم، تهران: انتشارات مروارید، ۱۳۹۸.
- دربارهٔ بوف کور هدایت، محمدعلی همایون کاتوزیان، نشر مرکز.
- این است بوف کور، تفسیری بر بوفکور نوشته م.ی. قطبی (۱۳۵۶)
- بازتاب اسطوره در بوف کور (ادیپ یا مادینه جان؟) نوشته جلال ستاری(۱۳۷۷)
- تاویل بوف کور (قصه زندگی) نوشته محمد تقی غیاثی(۱۳۸۱)
- هدایت، بوف کور و ناسیونالیسم نوشته آجودانی
- بوف کور نوشته داریوش آشوری در رادیو زمانه
- «زندگی، عشق و مرگ از دیدگاه صادق هدایت»، شاپور جورکش، نشر آگه، ۱۳۷۴
- لکاته یا اثیری! نوشتهٔ نوشین شاهرخی
- نقدی بر بوف کور صادق هدایت نوشتهٔ بهمن سقائی
- روایت نابودی ناب/ تحلیل بوردیویی بوف کور در میدان تولید ادبی ایران/ نوشته شهرام پرستش/ نشر ثالث/۱۳۹۰
یادداشتها
- بعدها هدایت به دلیل مشکلات مادی ناچار میشود این ماشین تحریر را بفروشد.
- شامل: سه قطره خون، زنده بگور، سایهٔ مغول (انیران)، علویه خانم، میهنپرست، سایهروشن، افسانهٔ آفرینش، پروین [دختر ساسانی]، مازیار (با م. مینوی)، اوسانه، نیرنگستان، فواید گیاهخواری، اصفهان نصف جهان، انسان و حیوان، البعثةالاسلامیه، وغ وغ ساهاب (با م. فرزاد)، ترانههای خیام، حکایت با نتیجه.
- این عبارت نشاندهندهٔ «ممنوعالقلم» بودن هدایت در ایران و سانسور دولتی در این کشور بودهاست.
پانویس
- «انتشار «بوف کور» به 32 زبان در هفتاد کشور».
- غیاثی، تأویل بوف کور (قصهٔ زندگی)، ۵۱.
- بهارلوییان و اسماعیلی، شناختنامهٔ صادق هدایت، ۲۸۳.
- بهارلوییان و اسماعیلی، شناختنامهٔ صادق هدایت، ۲۸۴.
- کاتوزیان، صادق هدایت و مرگ نویسنده، ۱۵۰.
- بهارلوییان و اسماعیلی، شناختنامهٔ صادق هدایت، ۲۸۴.
- کاتوزیان، صادق هدایت و مرگ نویسنده، ۱۵۱.
- کاتوزیان، صادق هدایت و مرگ نویسنده، ۱۵۲.
- کاتوزیان، صادق هدایت و مرگ نویسنده، ۱۶۱.
- بهارلوییان و اسماعیلی، شناختنامهٔ صادق هدایت، ۲۸۵.
- بهارلوییان و اسماعیلی، شناختنامهٔ صادق هدایت، ۲۸۵.
- بهارلوییان و اسماعیلی، شناختنامهٔ صادق هدایت، ۲۸۶.
- طلوعی، نابغه یا دیوانه، ۶۶.
- کاتوزیان، صادق هدایت و مرگ نویسنده، ۱۵۳.
- کاتوزیان، صادق هدایت و مرگ نویسنده، ۱۵۴.
- کاتوزیان، صادق هدایت و مرگ نویسنده، ۱۵۵.
- Beard، Hedayat's "Blind Owl" as a Western Novel، 34.
- بهارلوییان و اسماعیلی، شناختنامهٔ صادق هدایت، ۲۸۶.
- کاتوزیان، صادق هدایت و مرگ نویسنده، ۱۵۶.
- بهارلوییان و اسماعیلی، شناختنامهٔ صادق هدایت، ۲۸۶.
- کاتوزیان، صادق هدایت و مرگ نویسنده، ۱۶۳.
- بهارلوییان و اسماعیلی، شناختنامهٔ صادق هدایت، ۲۹۲.
- بهارلوییان و اسماعیلی، شناختنامهٔ صادق هدایت، ۲۸۷.
- بهارلوییان و اسماعیلی، شناختنامهٔ صادق هدایت، ۲۸۸.
- بهارلوییان و اسماعیلی، شناختنامهٔ صادق هدایت، ۲۸۹.
- بهارلوییان و اسماعیلی، شناختنامهٔ صادق هدایت، ۲۹۳.
- بهارلوییان و اسماعیلی، شناختنامهٔ صادق هدایت، ۲۹۰.
- بهارلوییان و اسماعیلی، شناختنامهٔ صادق هدایت، ۲۹۲.
- بهارلوییان و اسماعیلی، شناختنامهٔ صادق هدایت، ۲۹۲.
- Bassiri، Modern Iran Through Its Novels.
- «بوف کور به زبان کرهای منتشر شد». ایلنا. ۱ تیر ۱۳۹۲. دریافتشده در ۲ ژوئن ۲۰۱۵.
- طلوعی، نابغه یا دیوانه، ۵۵.
- غیاثی، تأویل بوف کور (قصهٔ زندگی)، 56.
- Beard، Hedayat's "Blind Owl" as a Western Novel، 3.
- پایگاه خبری تحلیلی سلام پاوه: رمان بوف کور به زبان کُردی ترجمه شد، نووسراو له ۹ مهر ۱۳۹۴؛ بازدید در ۲۹ شهریور ۱۳۹۹.
- خبرگزاری مهر: «بوف کور» به هورامی ترجمه شد، نووسراو له ۱۳ آذر ۱۳۹۵؛ بازدید در ۲۹ شهریور ۱۳۹۹.
- کاتوزیان، دربارهٔ بوف کور هدایت، ۲۱.
- شمیسا، داستان یک روح، ۱۴۶.
- کاتوزیان، دربارهٔ بوف کور هدایت، ۱۴.
- جورکش، زندگی، عشق و مرگ از دیدگاه صادق هدایت، ۱۶۹.
- جورکش، زندگی، عشق و مرگ از دیدگاه صادق هدایت، ۱۵۴.
- جورکش، زندگی، عشق و مرگ از دیدگاه صادق هدایت، ۱۵۷.
- شمیسا، داستان یک روح، ۲۲۴.
- کاتوزیان، دربارهٔ بوف کور هدایت، ۴۹.
- کاتوزیان، دربارهٔ بوف کور هدایت، ۵۲.
- کاتوزیان، دربارهٔ بوف کور هدایت، ۵۵.
- کاتوزیان، دربارهٔ بوف کور هدایت، ۵۴.
- کاتوزیان، دربارهٔ بوف کور هدایت، ۵۳.
- کاتوزیان، دربارهٔ بوف کور هدایت، ۵۶.
- کاتوزیان، دربارهٔ بوف کور هدایت، ۶۲.
- کاتوزیان، دربارهٔ بوف کور هدایت، ۶۵.
- شمیسا، داستان یک روح، ۱۴۷.
- غیاثی، تأویل بوف کور (قصهٔ زندگی)، ۷۲.
- کاتوزیان، دربارهٔ بوف کور هدایت، ۳۸.
- غیاثی، تأویل بوف کور (قصهٔ زندگی)، ۲۷.
- کاتوزیان، دربارهٔ بوف کور هدایت، ۳۹.
- کاتوزیان، دربارهٔ بوف کور هدایت، ۳۱.
- غیاثی، تأویل بوف کور (قصهٔ زندگی)، ۲۷.
- کاتوزیان، دربارهٔ بوف کور هدایت، ۳۳.
- غیاثی، تأویل بوف کور (قصهٔ زندگی)، ۷۱.
- شمیسا، داستان یک روح، ۲۲۵.
- غیاثی، تأویل بوف کور (قصهٔ زندگی)، ۲۸.
- غیاثی، تأویل بوف کور (قصهٔ زندگی)، ۲۹.
- جورکش، زندگی، عشق و مرگ از دیدگاه صادق هدایت، ۱۹۷.
- غیاثی، تأویل بوف کور (قصهٔ زندگی)، ۲۸.
- Michael C. Hillmann (15 December 1989). "BŪF-E KŪR". Encyclopædia Iranica. Retrieved 2 June 2015.
- «اهمیت بوف کور، ابهام در بوف کور». بیبیسی. ۱۲ مه ۲۰۰۴. دریافتشده در ۲ ژوئن ۲۰۱۵.
- هنری میلر، «گفتگویی میان هنری میلر و مینو جوان»، سخن، دورهٔ پانزدهم، شمارهٔ هفت، تیر ماه ۱۳۴۴، صفحات ۷۲۹–۷۳۰
- مهرجویی ۱۲۵
- شریفی، صادق هدایت، زنده بگور و سه قطه خون، ۸.
- اسکندر آبادی (۲۶ مه ۲۰۱۴). «"بوف کور" صادق هدایت از نگاه ماشاالله آجودانی». دویچه وله. دریافتشده در ۲ ژوئن ۲۰۱۵.
- اسحاقپور، بر مزار صادق هدایت، ۲۶.
- اسحاقپور، بر مزار صادق هدایت، ۸۵.
- «نجف دریابندری:گلستان، مبتلا به لقوه زبانی/آل احمد، دچار سکسکه/ «بوف کور» منحط /اما «شوهر آهو خانم» / بازخوانی تاریخ». خبرآنلاین.
- روایتهای ناتمام سینمایی از روان
- کارا عبدالملکی. «The Female Gaze in The Blind Owl by Sadeq Hedayat and Lost Highway by David Lynch». Taylor and Francis Online.
منابع
- اسحاقپور، یوسف (۱۳۸۰). بر مزار صادق هدایت. ترجمهٔ باقر پرهام. تهران: آگاه. ص. ۸۶. شابک ۹۶۴-۴۱۶-۱۵۶-۴.
- بهارلوییان، شهرام؛ اسماعیلی، فتحالله (۱۳۷۹). شناختنامهٔ صادق هدایت. تهران: قطره. ص. ۶۳۵. شابک ۹۶۴-۳۴۱-۰۸۰-۳.
- جورکش، شاپور (۱۳۷۸). زندگی، عشق و مرگ از دیدگاه صادق هدایت. تهران: آگاه. ص. ۲۵۹. شابک ۹۶۴-۴۱۶-۰۷۸-۹.
- دریابندری، نجف (۱۳۷۶)، «بوف کور»، یک گفتگو ناصر حریری با نجف دریابندری، به کوشش به کوشش ناصر حریری.، تهران: نشر کارنامه، ص. ۲۱۹، شابک ۶۰۱۳۴۳۱۹۶۴ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: checksum (کمک) - ستاری، جلال (۱۳۷۷). بازتاب اسطوره در بوف کور. تهران: توس. ص. ۱۲۶. شابک ۹۶۴–۳۱۵–۴۷۵–۰–۹۶۴–۳۱۵–۴۷۵ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: invalid character (کمک). - شریفی، محمد (۱۳۷۲). صادق هدایت، زنده بگور و سه قطره خون. پارامتر
|تاریخ بازیابی=
نیاز به وارد کردن|پیوند=
دارد (کمک) - شمیسا، سیروس (۱۳۷۶). داستان یک روح. تهران: فردوس. ص. ۳۴۷.
- طلوعی، محمود (۱۳۷۸). نابغه یا دیوانه. تهران: علم. ص. ۵۹۷. شابک ۹۶۴-۴۰۵-۰۳۵-۵.
- غیاثی، محمدتقی (۱۳۸۱). تأویل بوف کور (قصهٔ زندگی). تهران: نیلوفر. ص. ۲۶۳. شابک ۹۶۴-۴۴۸-۰۳۷-۶.
- کاتوزیان، محمدعلی همایون (۱۳۸۱). دربارهٔ بوف کور هدایت. تهران: مرکز. ص. ۱۷۵. شابک ۶۹۴–۳۰۵–۰۲۰–۲ مقدار
|شابک=
را بررسی کنید: invalid character (کمک). - کاتوزیان، محمدعلی همایون (۱۳۷۷). صادق هدایت از افسانه تا واقعیت. ترجمهٔ فیروزه مهاجر. تهران: طرح نو. ص. ۳۸۹. شابک ۹۶۴-۵۶۲۵-۴۹-۱.
- کاتوزیان، محمدعلی همایون (۱۳۸۱). صادق هدایت و مرگ نویسنده. تهران: مرکز. ص. ۱۸۹. شابک ۹۶۴-۳۰۵-۱۱۶-۱.
- مهرجویی، داریوش (۱۳۷۳)، «مصاحبه با داریوش مهرجویی توسط رامین جهانبگلو»، هامون، تهران: انتشارات زمانه
- میرعابدینی، حسین (۱۳۷۷). کاظم فرهادی، ویراستار. صد سال داستاننویسی ایران. ۱ و ۲. تهران: چشمه. ص. ۷۵۴. شابک ۹۶۴-۶۱۹۴-۴۹-۴.
- Bassiri, Kaveh (23 February 2017). "Modern Iran Through Its Novels". Michigan Quarterly Review. Retrieved 8 August 2019.
- Beard, Michael (2014). Hedayat's "Blind Owl" as a Western Novel. Boston: Princeton University Press. ISBN 978-1-4008-6132-3. Retrieved 12 Feb. ۲۰۱۵. Check date values in:
|بازبینی=
(help) (نیازمند آبونمان)