دین الهی
توحید الهی یا دین الهی نام آیینی بود که اکبر کبیر، پادشاه گورکانیان در هندوستان، با توجه به علاقهاش به ادیان و عقاید به صورت دینی تلفیقی و جدید در حدود ۱۵۶۰ میلادی ابداع کرد.[1] این دین آمیزهای از ادیان هندوئیسم، اسلام، مسیحیت، جینیسم و زرتشتی بهشمار میرفت.
دوران فرمانروایی اکبرشاه و فرزندانش، تنها حکومت اسلامی ثبت شده در تاریخ است که بدون فشار خارجی اتباع غیرمسلمان حقوقی برابر با مسلمانان داشتند.[2] اکبرشاه پس از تعاملات، مباحثات و مجادلههای بسیاری که با علمای ادیان مختلف در «عبادتخانه» انجام داد، برای اتحاد مذهبی مردم هندوستان و شاید ارتقای جایگاه مذهبی خود، این آیین نوین را بنیان نهاد.
اکبرشاه در راستای مفاهیم «صلح کل» و «عبادتخانه» که پیشتر مطرح کردهبود و با توجه به گذشت هزار سال از بعثت محمد، خود را مصلح دین اسلام و «هزاره» معرفی کرده و «توحید الهی» را مذهب خود دانست. پس از ارائهٔ دین الهی توسط اکبرشاه، گاهشمار رسمی امپراتوری نیز به «تقویم الهی» تغییر یافت. نشر این آیین توسط اکبرشاه مخالفتهای بسیاری در میان علمای مسلمان بهوجود آورد و عدهای از روحانیان او را به کفر و بدعت متهم کردند.
احکام و عقاید دین الهی متأثر از ادیان پیشین بود و با تکیه بر این مسئله بود که چرا باید حقیقت را محدود به یک مذهب دانست، در حالی که حقیقتِ پشت تمامی ادیان واحد و یگانه است. دین الهی سیستمی اخلاقی است که نفسپرستی، شهوت، اختلاس، نیرنگ، افترا، ستم، ارعاب و غرور را نهی میکرد، کشتن و خوردن حیوانات را عملی قبیح میشمرد و آزادگی، بردباری، پرهیز و اجتناب از دلبستگی شدید به مادیات، تقوا، ایثار، دوراندیشی، نجابت و ملاطفت را از اصول کار خود قرار داده بود. این آیین نوزده عضو داشت که یکیشان پیشتر هندو بود. دین الهی پس از مرگ اکبرشاه هیچ پیروِ دیگری نداشتهاست ولی تأثیراتی بر جامعهٔ هند بر جای گذاشت.
پیشزمینه
پیشینهٔ مذهبی مغولان
اکبر از نسل چنگیزخان و تیمور گورکانی بود و رویکرد پیشینیان بر او تأثیرگذار بودهاست. به لحاظ عقاید دینی چنگیزخان پیرو شمنیسم بود ولی برای تمامی ادیان احترام قائل بود و در مراسمهای دینی مذاهب مختلف، از مراسم مسیحیان نسطوری و مسلمان تا آیین بوداییان، حاضر میشد و به ضرورت گفتگوی بین ادیان توجه ویژهای داشت. تیمور گورکانی نیز مقاطعی از عمر خود به ادیان شمنیسم، بودیسم، مسیحیت و نهایتاً اسلام گروید. قوبیلای قاآن، از دیگر نوادگان چنگیز، نیز در ۱۲۶۹ میلادی برای رسیدن به زمینههای اشتراک فکری و عملی با مسیحیان از پاپ درخواست کرد صد عالم دینی را به دربارش بفرستد. همچنین منگوقاآن، دیگر پادشاه مغول، همزمان از چندین مشاور مسیحی نسطوری و شمن بهره میبرد. بابر، مؤسس پادشاهی گورکانیان در هند، در وصیتنامهاش اخلاف خود را به اجتناب از «تعصب دینی» فراخوانده و به رفتار بر مبنای عدالت و بر اساس آیین هر دین، با پیروان ادیان توصیه میکند و فرزندانش را به تبلیغ اسلام با حجت به جای شمشیر فرامیخواند. او همچنین اختلاف تسنن و تشیع را سبب ضعف اسلام و آسیبپذیری آن میداند.[3]
شکلگیری عقاید اکبر
اکبر از خاندان مغول گورکانیان بود و نخستین شاهزادهٔ این دودمان است که در هند به دنیا آمده و مادر او «حمیده بانو» و پدرش «همایون شاه» هر دو دارای ملیتی خارجی بودند.[4] اعضای خانوادهٔ اکبر دارای مذهب تسنن حنفی بودند[5] ولی پدر او، همایون شاه، که به همراه اعضای خانواده به دربار شاه طهماسب صفوی پناه بردهبود، با امضای تعهدنامهای قول داد که در طول مدت اقامتشان در ایران طبق تعالیم شیعه رفتار کند. در این دوره اکبر با مذهب تشیع آشنایی یافت و آثار این آشنایی در نامگذاری فرزندانش، حسن و حسین، نمایان است. پس از سنین بلوغ وی در هند بوده و تحت تأثیر ادیان هندیان قرار داشت. تأثیرات این دوره چنان است که نویسندگانی، همچون اسمیت، او را فردی «نیمه هندو» میدانند. همچنین معاشرت او با عارفان صوفیه در کابل و آشنایی او با مفهوم عرفانی «نیل به لقاءالله»، که پاکی قلب و روح را نسبت به اتکا و پیروی از دستورالعملهای خشک و ظاهرگرایانه دین دارای اولویت میداند، در شکلگیری دیدگاههای آزاداندیشانه اکبر نقش عمدهای داشتند.[3]
پس از ورود مسلمانان به شبهقاره هند، که پیش از این نیز ادیان بسیاری در آن میزیستند، همواره طریقهٔ مواجهه و تعامل حاکمان مسلمان با پیروان دیگر ادیان مسئلهای برای آنان بودهاست. نخستین فرمانروایان مسلمان در صدد مقابله با این واقعیتهای جامعهٔ هند و گسترش اسلام بودند اما تدریجاً به این نتیجه رسیدند که برای حفظ حکومتشان در برخی مقاطع مجبور به تعامل مسالمتآمیز با پیروان سایر ادیان هستند و این احوال عرصه را برای ارائهٔ دیدگاههای اصلاحگرایانه در خصوص دین میگشود.[3] از دیگر موارد الهامبخش برای اکبرشاه، که در شکلگیری دین الهی نقش داشتند، انحطاط و فساد علمای معاصر او، اعتقادات مذهبی متنوع پیرامونش و تسامح او، شکگرایی او نسبت به ادیان و همچنین مصاحبت با وزیرش، ابوالفضل علامی، بودند.[6]
سلطنت اکبر کبیر
اکبرشاه به کمک شاه طهماسب، پادشاه صفویان ایران، در سنین کودکی به حکومت گورکانیان دست یافت. او به دستور پدر در سال ۹۶۳ هجری قمری به همراه بیرم خان راهی نبرد با اسکندرخان افغان شد و در میانهٔ راه خبر مرگ پدر را شنید. بیرم خان موافقت امرای لشکر را کسب کرده و او را رسماً در ۲۷ ربیعالاول ۹۶۳ هجری بر تخت سلطنت نشاند. بیرم خان پس از آن سپهسالار و پیشکار کل هند گشت و موانع بسیاری که بر سر حکومت اکبرشاه وجود داشت را برطرف کرد و نهایتاً در ۹۶۸ هجری به قتل رسید. پس از مرگ بیرم خان، اکبرشاه سر رشته امور را به دست گرفت و خط مشی سیاستهای بیرم خان را ادامه داد. وی بیش از نیم قرن به سلطنت در هندوستان پرداخت و تا حد زیادی به هدف خود، که ایجاد دولتی یکپارچه و متحد در هند بود، دست یافت.[7][4]
عبادتخانه و فلسفهٔ صلح کل
هنگامی که اکبرشاه در ۱۳ سالگی بر تخت سلطنت نشست کرد، کاملاً بیسواد بود. او تحتتأثیر مادرش فردی مذهبی و سنتگرا بار آمده بود و به عرفان و درویشی علاقهمند بود. در دربار او تسلط مسلمانان سنتگرا بر امور مملکت غالب بود و در چنین فضایی تا حدود ۲۰ سالگی به عنوان مسلمانی معتقد و مقید به آداب ظاهری دین بود. از سویی سرپرست او، بیرم خان، که در به سلطنت رسیدنش نقش به سزایی داشت و از نفوذ شدیدی برخوردار بود، مذهب تشیع داشت.[3] آموزشهای مذهبی اکبر نیز توسط بیرم خان به «عبدالطیف» سپرده شد و احتمالاً ارائهٔ راهکار «صلح کل» توسط اکبر در سن شانزده سالگی تحت تأثیر تعالیم او بودهاست.[8]
در این دوران، ذهن اکبرشاه تجربههای روحانی، اجتماعی و سیاسی خود را آغاز کرد و او شبها دربارهٔ خدا و راه رسیدن به او تأمل میکرد و همواره در فاصلهٔ میان جنگها به مسائل دینی بازمیگشت. از نخستین اقدامات او، که به عنوان تسامح میان مذاهب شمرده میشود، بخشودن مالیات زائران هندو و جزیه نامسلمانان بود. بسیاری از راجپوتها در نتیجهٔ این اقدام به اکبرشاه پیوستند و اکبرشاه با زنی راجپوت ازدواج کرد و هندوان را در ادارهٔ امور کشور به خدمت گرفت. این اقدام موجب انتقاداتی از سوی علمای مسلمان شد ولی حرکتی به سوی وحدت و توسعهٔ امپراتوری بود. در مقابل متفکرانی اکبرشاه را برای هدایت جامعهٔ هند به سوی «وحدت ملی» و حرکتی آگاهانه برای استقرار اندیشهٔ «ملیت هندی»، بالاتر از تفرقهٔ مذهبی میستایند. چنانچه او را «پدر ملت» و «بهوجود آورندهٔ ملیت هندی» خواندهاند. گروه بسیاری از شاعران، متفکران و دانشمندان ایرانی به علت فشارهای متعصبانهٔ دینی دودمان صفویه به دربار همایون و اکبر پناه بردند و غالب این افراد «متفکرانی آزاده با دیدگاههای نو و ضدسنتی» وصف شدهاند. منتقدان اکبرشاه نفوذ این افراد و علیالخصوص شیخ مبارک و پسرانش، ابوالفضل علامی و فیضی دکنی، را موجب گرایشهای او دانستهاند.[9][10]
دیگر اقدام مهم اکبرشاه برای گسترش روحیهٔ تسامح و عقلگرایی در جامعه، تأسیس «عبادتخانه» یا «انجمن آگاهی» بود. او در ۹۸۳ هجری قمری (۱۵۷۵ میلادی)، در پایتختش، فاتح پور سیکری، بنای ویژهای برای این انجمن ساخت. او ابتدا تنها عالمان اهل سنت را به این انجمن دعوت کرد و تدریجاً از عالمان تمامی ادیان، مذاهب، فرقهها و ملل افرادی را گردآورد که منجر به بحث و تبادل نظر در موضوعات گوناگون دینی و حتی حوزههایی چون اعتبار قرآن و ماهیت خدا شد.[11] فکر تأسیس عبادتخانه تا حدودی تحت تأثیر اقدامات شاهان همسایه با قلمرو مغولان، مانند سلیمان کررانی (در بنگال) و میرزا سلیمان شاه (در بدخشان)، بودهاست.[3]
ابتدا هر جمعه شب پس از نماز، در عبادتخانه حلقههای چندگانه تشکیل میشد و میان عالمان دینی بحث و مجادله درمیگرفت و اکبر خود به حلقهها سر میزد و در بحثهایشان شرکت میکرد؛ بدین ترتیب نمایندگان ادیان و آیینها در کنار هم جمع میشدند و به بیان آزادانهٔ عقاید و استدلالهایشان میپرداختند و گونهای از تسامح و آزاداندیشی مذهبی و عقلانیت را در هند به نمایش گذاشت. اندکی بعد، در رجب سال ۹۸۷ هجری، اکبر در طرح تازهای، ظاهراً بنا بر درخواست عالمان دینی به قضاوت میان آنان پرداخت. گویا این مسئله به اشارهٔ خود اکبرشاه صورت گرفتهاست و عالمان مختلف سندی تهیه و تنظیم کردند که به او اختیار میداد از میان فتواهای مختلف دربارهٔ یک مسئله، حکم ارجح را برگزیند. احتمالاً پذیرش امضای این سند توسط علمای اهل سنت، نه به اجبار و فشار، بلکه برای مقابله با گسترش روزافزون تشیع بودهاست. به هر ترتیب، با این شیوه اکبرشاه میتوانست علاوه بر قدرت سلطنت، در عمل به بالاترین مقام دینی کشور در میان تمامی مذاهب موجود، تبدیل شود؛ به گونهای که به بالاترین مجتهد مملکت بدل شد و کسی را یارای مقابله با او نبود.[9] موفقیت عبادتخانه دوام نیافت زیرا هرکدام از عالمان با متهم کردن دیگر ادیان ادعای برتری میکردند و با شدیدتر شدن بحثها، برخلاف هدف مذکور، عالمان از یکدیگر ناراحت شده و اختلافاتشان فزونی یافت و این روند باعث شد در سال ۱۵۸۲ اکبرشاه عبادتخانه را ببندد.[11] با این حال، تعاملات اکبرشاه با عالمان دینی مذاهب گوناگون موجب شد او متقاعد شود که تمامی ادیان نکات مثبتی دارند و تصمیم به ادغام آنان گرفت.[11][12]
در همین سال رسم «خطبه» را نیز بهوجود آورد و از آن پس با تمامی امکانات تبلیغاتیش آراء و نظرهای خود را میپراکند. وجود حکومتهای قدرتمند صفوی، عثمانی و پاپ که در آنان پادشاه رهبری روحانی کشور را نیز در دست داشت، میتوانست از انگیزههای تأسیس عبادتخانه باشد؛ چنانچه حضور علمای مسلمان در دستگاه حکومت مانعی برای اختیارات اکبرشاه محسوب میشد. اکبر به بیدینی، شیعیگری و برهمنی متهم و تکفیر شد ولی این اتهامها را انکار کرد و بر مسلمان بودن خود تأکید داشت.[9][10]
پیدایش دین الهی
اکبرشاه پس از سرکوب شورشهای قلمروش و تثبیت موقعیت خود، سیاستی دوگانه در پیش گرفت و با چرخشی آرام به سوی روشنگری به گسترش نظریهٔ «صلح کل» خود پرداخت. در این دوره اکبرشاه با تجربهای که از ۲۰ سال آزمون و خطای مداخله در امور دینی داشت، اقدامات جدیدی را آغاز کرد. رفتار او در زمینههای دین و مذهب شفاف نبود، اما در هر صورت سیاستهایی نه تنها در جهت افزایش نفوذ و قدرت شخصی، بلکه با توجه به سود و منافع ملی تمامی مردمان هند بود و در جهت اجرای عدالت عمومی طرحریزی شده بود. پیش از آن اکبرشاه کوشیده بود با راهکارهای خود در جامعهٔ اسلامی موقعیت بهتری را به دست آورد ولی همواره با مشکل عدم تسلط روحانی بر غیرمسلمانان مواجه بود. با وجود ادیان بسیاری که در هندوستان وجود داشت، رؤیای ایجاد ملتی یگانه سالها ذهن او را به خود مشغول کردهبود.
اکبرشاه برای حل این مشکل یکی از بزرگترین اقدامات دوران حکومتش را انجام داد و آیین جدیدی ابداع کرد که به «توحید الهی» مشهور شد و محتوای آن با دیگر اندیشههایش مانند تأسیس عبادتخانه، آزادی بیان و عقیده و ترویج فلسفهٔ «صلح کل» هماهنگی کامل داشت. بنابر آنچه به نقل از ابوالفضل علامی در تاریخ آمده، اکبرشاه همواره مایل بود کارهای سیاسی، اجتماعی و حکومتی را از سلطهٔ عالمان دینی بیرون آورد ولی تا زمانی که رهبری دینی جامعه اسلامی برایش مسلم نشدهبود، این قصد را پنهان نگه میداشت.[9]
اکبر سرانجام در ۹۹۰ هجری قمری برابر با ۱۵۸۲ میلادی، با عنوان کردن «هزاره»، خود را از قیود دین و روحانیان آزاد کرد.[9] جنبش «اَلفی» یا «هزارهگرایی» نوعی جنبش بدعتگزار اسلامی در قرن دهم هجری بود که در هند گسترش یافته بود[6] و بر لزوم بازنگری و اصلاح در دین اسلام پس از گذشت هزار سال از ظهور پیامبر اسلام تأکید داشت و از آنجا که اکبرشاه هزار سال بعد از ظهور پیامبر به حکومت رسیده بود، خود را به عنوان اصلاحگر اسلام معرفی کرد. در میان مخالفان، این مسئله شایعهٔ ادعای نبوت و حتی خدایی اکبرشاه را تقویت کرد، اما او این مسئله را تکذیب کرد[3] و ضمن آن که خود را همچنان مسلمان میدانست، سعی در جمعبندی عقاید مختلف و نیل به خداباوری خالص داشت.[13] ابهامهایی که دربارهٔ زمان آشکار شدن دین الهی وجود دارد، نشان میدهد که دین الهی به یکباره معرفی نشده و ابتدا به شکل شایعه، اخبار نیمهرسمی یا در محافل خاص عنوان میشد و تدریجاً علنی شد.[9] در گزارشی از منابع اولیه آمدهاست که شیخ مبارک (یا شیخ پیر) پیش از اعلام علنی دین الهی، در اعلامیهای رسمی به سراسر امپراتوری دستور داد تا خود را آماده کنند و آنچه به زودی ابلاغ میشود را محترم شمرده و به بهترین وجه اجرا نمایند. اما اطلاعات دربارهٔ چنین اعلامیهای گنگ است و چیز زیادی در این باره نمیدانیم. ضمن این که چنین روایتی با سیر اندیشههای اکبرشاه مطابقت ندارد.[14] دانشنامه اسلام سال ۹۸۹ هجری قمری (۱۵۸۱ میلادی) را سال علنی شدن دین الهی عنوان میکند.[6]
در آیین اکبری گفته شده که این سلسله سلطنتی در یک روز یکشنبه معرفی شد. در این روز ابتدا اکبرشاه به یکی از نوکیشها «شست»، که نوعی نشان است، داد که بر آن عبارات ایهامانگیز «اسم اعظم، طلسم اقدس، الله اکبر» نوشته شده بود؛ عبارت الله اکبر میتواند به دو شکل ترجمه شود: «خدا بزرگ است» و «اکبر خداست.»[یادداشتها 1] پس از مراسم اعطای نشان، پادشاه اکبر به عنوان پیر، نصیحتهایی به مرید تازهاش انجام داد.[15]
وجه تسمیه
نخستین بار عبارت «دین الهی» در نوشتههای عبدالقدیر بدائونی در منتخب التواریخ یاد شدهاست. وی در بیان اعلامیهٔ «میرزا جانی»، حاکم ارغون و ثاتا، که در حدود ۱۰۰۱ هجری (۱۵۹۳ میلادی) امضا شده، از زبان وی مینویسد: «من… خود را از قید اسلام مجازی و تقلیدی آزاد میکنم… و وارد دین الهی اکبرشاه میشوم.»[15]
نامی که در زمان اکبرشاه برای این آیین به کار برده میشد، «توحید الهی» بود و این عبارت در آثار معاصر او به همین شکل ذکر شدهاست. عبارت «دین الهی» را مورخان بریتانیایی به اشتباه بدین شکل ترجمه کردند.[16][17] گویا H. Blochmann و W. H. Lowe با تصور اشتباهی که از آیین اکبر داشتند، عبارت «دین» را برگزیدند؛ آنها گمان میکردند این آیین با خروج از اسلام و ایجاد دین جدیدی همراه بودهاست. پس از آن «دین الهی» به اشتباهی رایج تبدیل شد.[15]
منابع رسمی گورکانی - مانند آیین اکبری، اکبرنامه و مجالس جهانگیری - هیچگاه نام «دین الهی» را به کار نبردهاند؛ اما القابی همچون «ذات مقدس» و «مظهر کل دین» را به اکبرشاه نسبت دادهاند و او را شخصی معرفی میکنند که از نفاق میان ادیان گریخته و دستورهای عالم معنوی را ترمیم کردهاست.[15]
کلیات و اصول
دین الهی کتابی نداشت و مجموعهای از عقاید و آداب و رسوم گوناگون بود و در واقع نوعی فلسفهٔ شیوه زندگی بهشمار میرفت که اکبرشاه از تلفیق بحثهای عبادتخانه استنباط کرده و ایمان در آن، بر اصول و پیشفرضهایی که در قلب او تجلی کرده بود، استوار بود. براساس نظرات نویسندهٔ دانشنامه بزرگ اسلامی این مجموعه را دیگران با مبالغه یک «دین» نامیدهاند.[9] اسمیت نیز معتقدست که اصول سیستم این دین به درستی تعریف نشده بود و در مورد معنای آن تا سال ۱۵۸۷ عدم اطمینان وجود دارد. فردریک آگاستس فن نوئر معتقدست از آنجا که دین الهی همچون فراماسونری و ایلومیناتی آیینی مخفی بوده، نیازی به اعلام علنی عقایدش وجود نداشته.[14]
میتوان گفت اصول صلح کل و دین الهی بیش از آن که دینی مستقل باشند، سیستمی بوده که با اهداف سیاسی و برای کنترل قلمرو گورکانیان به وجود آمد تا میان آحاد مردم وحدت ایجاد کند[18][19] و همچنین پایه و اساس سیاستهای اکبرشاه در مورد اعتقادات مذهبی را شکل میداد.[17] در دانشنامه اسلام دین الهی در جهت سلطهٔ هژمونی اکبرشاه معرفی شدهاست و شخصیت پادشاه در این ایدئولوژی مذهبی در برابر نخبگان پادشاهی، مشابه رابطه پیر و مرید است. نصیحتهای اکبر به مریدانش بهطور عمده به اعمال جسمانی مربوط میشود؛ از قبیل گیاهخواری و اجتناب از همخوابی، که مورد اشتراک اکثر ادیان است و باور به مفهوم تولد دوبارهٔ روح و تناسخ. همچنین در جهانگیرنامه به موضوعات مراعات صلح کل و ستایش ستارگان نیز تأکید کردهاست.[15]
برخی از محققان مدرن ادعا میکنند که اکبرشاه یک دین جدید نساخته. اسکار ر. گومز اصلاحات اکبرشاه را مشابه باورهای تکثرگرایانه در بودیسم تبتی میداند.[20] ملاقاتهای خصوصی اکبر با عالمان ادیان مختلف و آشنایی با مذاهب مختلف سهم بهسزایی در تغییر باورهای او داشت.[9] برخی از محققان، مانند شریرام شارما نیز دین الهی را گونهای از تصوف میدانند.[21]عبدالرحمن مصطفی میگوید اکبر با کمک توجیههای مکتب صوفی اشراقیون و فلسفه شیعی خواجه نصیرالدین توسی، توانست دین را تحت تسلط مقام پادشاهی درآورد.[22] اکبر بنا بر تعالیم صوفیان، علیالخصوص ابن عربی، به بررسی باورهای مشترک ادیان بزرگ پرداخت و آنها را از یک منشأ میدانست.[19] این مسائل او را به این نتیجه رسانده بود که چرا باید حقیقت را در یک دین محدود کرد و به آن مختص دانست و چون حقیقت واحد است، پس وجه ترجیح چیست؟[9] دین الهی همچنین بیان میکند که چگونگی توسعهٔ یک دین در واقع برگرفته از تجربیات رهبر و پیشینهٔ آن است و اختلاف در ایدئال نهایی نیست یا به عباراتی دیگر، شیء پرستش تقریباً یکسان است و قالب عبادت تفاوت دارد؛ یا جنگ در مسیر است، نه در مقصد؛ لذا تشریفات و آداب ادیان را هدف نمیداند بلکه وسایل رسیدن به هدف میپندارد که در طول تاریخ بدل به اصل دین شدهاست.[14] اکبر در نامهای به پادشاه اسپانیا، فیلیپ دوم، در سال ۱۵۸۲ میلادی، تأسف میخورد از این که غالب مردم جهان بدون تحقیق و وارسی حقیقت و استفاده از استدلالهای عقلانی، دینی که با آن متولد شدهاند یا آموزش دیدهاند را کورکورانه میپذیرند و بدین شکل خود را از راستی و حقیقت، که هدف غایی انسان خردمند است، محروم میکنند. او مردم را به چالش شناخت ادیانی، به جز آیین خود، دعوت میکرد و میگفت هیچ مذهبی منحصراً حقیقت را در خود ندارد.[19] در یکی از مباحثات عبادتخانه پیشنهاد شد که به وسیله «آزمون آتش» واقعیت ادیان مورد آزمایش قرار گیرد، که اکبرشاه آن را پذیرفت، ولی با مخالفت برخی روحانیان انجام نپذیرفت.[23]
کسانی که در این دوره از دربار گورکانی بازدید کردهاند، توصیفهای گوناگون و متفاوتی داشتهاند که گاه مخلوطی از واقعیات و شایعات است.[14] اکبر در ماه رمضان، روزه میگرفت و زکاتش را به فقرا میپرداخت و حامی مراسم حج بود. او همچنین یک بار مسیر آگرا-اجمیر را دو ماه پیاده پیمود تا به زیارتگاه یک صوفی رود.[21] بدائونی، معاصر اکبرشاه، میگوید «مجتهد» در دین الهی تنها کسی بود که اصول ایمان آن را تعیین میکرد و برخی از آداب آیین مذکور را با توجه به مشاهدهٔ اعمال اکبرشاه شرح دادهاست که البته تشریفات ذیل را با اصول دین اشتباه گرفتهاست:[14] تراشیدن ریش، نواختهشدن ناقوس کلیساها، نصب علنی نقاشیهای حاوی مضمون تثلیث، آوازخوانی و نواختن موسیقی، ورود سگ و خوک به غذاخوری دربار، رفع وجوب غسل، رفع تحریم خوردن گوشت شیر و گراز، جواز شرب خمر، منع اطعام عمومی در مجالس ختم و جایگزینی آن با «آش حیات» که در سالروز تولد شخص پخت و توزیع میشد، ممنوعیت ازدواج با فرزندان عمو، دایی، خاله و عمه، ممنوعیت ازدواج دختران پیش از چهاردهسالگی و پسران پیش از شانزده سالگی، رفع تحریم پوشیدن لباس زربافت و ابریشمی برای مردان مسلمان، رفع وجوب نماز، روزه و حج، منع فراگیری زبان عربی، فقه، تفسیر و حدیث و به جای آن تدریس نجوم، طب، ریاضیات و تاریخ.[3][یادداشتها 2]
یکی از تنها نویسندگان معاصری که مبانی دین الهی را برشمرده، محسن فانی است که در کتاب دبستان مذاهب بهطور غیرمستقیم و در جریان گزارش یک گفتگو اصول درونی این آیین را از زبان یک فیلسوف بیان کردهاست. تفاوت این متن با دیگر گزارشهایی که امثال بدائونی یا کشیشان پرتغالی نوشتهاند، این است که محسن فانی خود طرفدار اکبرشاه بوده و به آیین مذکور علاقمندست و در این داستان هم فیلسوفی که مناظره را با پیروزی به پایان میرساند، نمایندهٔ دیدگاه امپراتور است و نهایتاً ده فضیلت دین الهی را چنین برمیشمارد:
- آزادگی و خیرخواهی
- تحمل در برابر اعمال بد و رفع خشم با ملایمت
- پرهیز از امیال دنیوی
- احتیاط در رهایی از پیوندهای موجود دنیایی و خشونت و همچنین انباشت و ذخیره وسایل ارزشمند برای دنیای مادی و باقی
- خردمندی و فداکاری در مراقبههای مکرر برای عواقب اقداماتمان
- قدرت تدبیر ماهرانه در اعمال متعالی
- صدای آرام، کلمات ملایم و سخنان دلنشین برای همگان
- جامعهای خوب با برادران چنانکه اراده آنها اولویتمان باشد
- بیگانگی کامل با موجودات و دلبستگی کامل به حق تعالی
- فدای روح در عشق به خدا و وحدت با خداوند حافظ همه.[14]
دین الهی اساساً سیستمی اخلاقی بود که گناهانی مانند شهوت، نفسگرایی، تهمت و غرور را ممنوع شمرده و رعایت فضایلی مانند تقوا، ملاحظه، پرهیز و مهربانی را توصیه میکرد. افراد تشویق میشدند که روح که خود را از طریق تقوی به خداوند نزدیک کنند (یکی از اصول صوفیان در عرفان اسلامی)، از ازدواج پرهیز میشد (برگرفته از مذهب کاتولیک در مسیحیت)، کشتن حیوانات ممنوع بود (همانطور که در آیین جین ممنوع است)، در آداب عبادت، دین الهی به شدت از زرتشتیان اقتباس کرده بود و نور (خورشید و آتش) در آن به عنوان نمادی از خداوند تفسیر شد و همانند هندوئیسم، هزار نام سانسکریت خورشید ذکر میشد.[یادداشتها 3] هیچ مقبرهٔ مقدس، قدیس یا معصومی در دین الهی وجود نداشت[12] و هیچگاه ادعایی در خصوص عرضهٔ متنی مقدس یا ایجاد نظام روحانیتی خاص خود نداشتهاست.[6][14] پیروان دین الهی نماز را در سه نوبت صبح، عصر و شب میخواندند (برخلاف اهل تسنن که پنج نوبت میخوانند) و اکبر پس از درگذشت ابوالفتح، برای او نماز وحشت خواند. ابوالفضل علامی دارای مسجدی بر روی رواق خود بود که مؤذن آنجا اذان میگفت؛ هیچ مسجد دیگری که به دین الهی نسبت داده شود، وجود نداشته. خود ابوالفضل علامی تا واپسین روزهای عمرش به کتابت قرآن اظهار افتخار میکرد.[14]
به نظر وحید غزنوی، این که اکبرشاه خود را جانشین و خلیفهٔ خداوند بر روی زمین میخواند، میتواند تحت تأثیر این باور هندوها باشد که شاه تصویری از خداوند است.[21] ولی اکبرشاه، برخلاف گزارشی که برخی منابع دادهاند، خود را در جایگاه پاپ قرار نداد؛ او در جملهای، که به نقلقول آشوکا (امپراتور ۱۸۰۰ سال قبل هند) شبیه است، میگوید: «چرا باید ادعا کنم که پیش از آن که خودم راهنمایی شوم، دیگران را راهنمایی میکنم؟»[14] خواهان برابری تمامی اهالی قلمروش بود و معتقد بود که لازم نیست همگی مسلمان باشند تا از حقوق برابر برخوردار شوند. هنگامی که او به وزیران هندوی خود اجازه داد با مال خود معابد دینشان را تعمیر کنند، یکی از پسرانش به نام «سلیم» از او انتقاد کرده و علت چنین دستوری را جویا شد. اکبر در پاسخ به او گفت: «پسرم، من دین خودم را دوست دارم… وزیر هندو نیز دین خود را دوست دارد. اگر او بخواهد پول خود را در راه دین خود بپردازد، چرا من باید جلویش را بگیرم؟ آیا او حق ندارد عاشق چیزهایی باشد که کاملاً از آن اوست؟»[19] او همچنین به افسران خود امر کرد بدون هیچ تمایزی، به افرادی که خدا را صبح و عصر و شب پرستش میکنند، احترام بگذارند و در دستوری کلی که برای مقامات ایالتی صادر کرد، میگوید: «والی نباید با عقیدت و دین مخلوقات خدا مخالفت کند؛ از آنجا که یک انسان خردمند ضرر خود را در گذر این جهان فناپذیر انتخاب نمیکند، چگونه میتواند ادیانی را بپذیرد که خود میداند هلاک او میانجامد؟ اگر ایمان او صحیح باشد، که شما علیه خداوند خواهید بود و اگر خداوند به او راه غلط را شناساند، خواهان امداد و ترحم میشود و با دوستی و شفقت به سوی شما میآید، نه با جنگ و دشمنی.»[14]
در دانشنامه بزرگ اسلامی نیز توحید الهی اکبر مجموعهٔ قانونهای اخلاقی - اجتماعی و آیینهایی معرفی شده، که در جهت «تنظیم رابطهٔ فرد در جامعه، گروههای اجتماعی و سرانجام فرد و جامعه با حکومت و عاملان آن» به کار گرفته شد. نه تنها هیچگونه اجباری برای پیوستن به توحید الهی از سوی اکبر به کار نرفت، او حتی برای پیوستن مردم به آیینش، تبلیغ نیز نمیکرد چون او معتقد بود خدا را از هر راهی میتوان پرستید و توحید و یگانگی او در ذهنها و قلبهای مردمان به اشکال مختلف بازتاب مییابد و دین باید انتخابی باشد، نه ارثی. سه جنبهٔ متفاوت آیین او خداشناسی و توحید، مفاهیم اخلاقی و دستورهای عملی زندگی اجتماعی بودهاند. اکبر در وضع این اندیشهها و قانونها، از همهٔ ادیان بهره برد. او بسیاری از دستورهای اخلاقی و عملی آیینش را از عرفان و تصوف اسلامی گرفت. توحید الهی روی هم رفته به خداباوری، تعقلگرایی و فلسفهای انعطافپذیر و لطیف برای برآوردن نیازهای عینی زندگی وصف شدهاست. طریقهٔ گرویدن به توحید الهی نیز مشابه روشهای مریدی و مرادی در طریقتهای تصوف است.[9]
اکبرشاه برای تکمیل اندیشهها و تئوریهایش گاهشماری نوینی ایجاد کرد. بنابر شواهد تغییر تقویم هجری قمری از سالها پیش در فکر اکبر بودهاست، لذا در این فرصت مقتضی دانشمندی ایرانی، به نام امیر فتحالله شیرازی، را مأمور ساختن تقویمی جدید کرد. مبدأ سالشماری تقویم جدید تاجگذاری اکبرشاه بود و به نام «تقویم الهی» استفاده شد.[9] تقویم الهی بسیار تحتتأثیر گاهشماری زرتشتی بود.[3]
تأثیرپذیری اکبر از مذاهب مختلف
صدرالصدور دربار اکبر در ابتدای بر تخت نشستن او، عبدالنبی، فردی اهل تسنن و متعصب بود و هدایت علمای سنی را برعهده داشت. این علما چارچوب شریعت را برای اکبر تعیین میکردند و قدرت و نفوذ مذهبی صدرالصدور به جایی رسیده بود که عملاً اسلام همان چیزی بود که او میگفت. اکبرشاه تا ۲۰ سالگی شدیداً به مذهب تسنن پایبند بوده و گاه فرمان تکفیر و قتل افراد را صادر میکرد، ولی رفتهرفته رویکرد متفاوتی در پیش گرفت. تأسیس عبادتخانه و دعوت تدریجی از علمای شیعه و پس از آن دیگر ادیان برای حضور یافتن در آن، بخشی از علمای اهل سنت را ناراضی و تحقیر کرد. از سوی دیگر، از گذشته تعدادی از علمای شیعه در دربار گورکانی حضور داشتند. سه برادر به نامهای «ابوالفتح»، «همایون» و «نورالدین گیلانی» در این دوره خود را به اکبرشاه نزدیک کردند و به پرسشهای فقهی اکبرشاه پاسخ میدادند. «بدائونی»، از علمای اهل سنت، ابوالفتح را از کسانی میداند که اکبرشاه را از اسلام دور کردند. یکی دیگر از عناصر شیعی دربار «ملا محمد یزدی» بود که سعی در شیعه کردن شاه داشت. محسن فانی در دبستان مذاهب چنین بیان میکند که اختلاف علمای سنی و شیعه بر سر مسائل فقهی، کلامی و حدیثی و خطاپذیری منابع کلام اسلامی، یعنی قرآن و احادیث، کمکم باعث شد اکبرشاه در نبوت و معجزات نیز دچار تردید شود. اکبرشاه ابتدا گروهی به نام «چهلتن» برقرار کرد تا قضاوت را، تنها بر اساس عقل، برعهده گیرند.[3]
از سوی دیگر از زمان سلطنت بابر و همایون در بلخ، پیروان تصوف به خاطر ذوق و توجهشان به ادبیات و هنر، در دربار شاهان گورکانی حضور یافتند.[یادداشتها 4][8] بسیاری از عقاید اکبرشاه تحت تأثیر تصوف و شاخههای گوناگونش بود.[12] بهطور مثال آثار آداب ذکر گفتن صوفیان، باورشان بر نیل به لقاءالله و تقوی داشتن،[6] تزکیهٔ نفس،[3] و گفتههای ابن عربی، دربارهٔ بررسی باورهای مشترک ادیان بزرگ و منشأ یگانهٔ آنها،[19] الجلیلی، دربارهٔ انسان کامل، سهروردی دربارهٔ نور و معینالدین چشتی دربارهٔ تسامح مذاهب را میتوان در دین الهی مشاهده کرد.[6] نوشتههای سهروردی در قرن چهاردهم میلادی به هندوستان تحت سلطه اکبر رسید و شاه بسیار تحت تأثیر فلسفه اشراقی او قرار گرفته و بسیاری از آموزههای آن را در دین الهی خود گنجانید.[24] فؤاد نعیم گرایش اکبر به حکمت اشراق را تحت تأثیر ابوالفضل علامی، یکی از نزدیکترین مشاوران و معتمدان فکری او، میداند.[25] همچنین طریقت چشتیه که در ۱۱۹۳ وارد هندوستان شده بود، مورد توجه اکبر قرار گرفت[22] و بهطور مثال، آیین عضویت در دین الهی مشابه روش گرویدن به چشتیه بود.[3] با این حال، پیروان چشتیه، که از نزدیکی به حاکمان خودداری میکردند، با رویکرد اکبر مخالف بودند.[22]
یکی از زرتشتیان فارس، به نام آذر کیوان، در زمان سلطنت اکبر وارد شهر پتنه در هند شد. او تحت تأثیر آثار شهابالدین یحیی سهروردی (معروف به شیخ اشراق) بود و در دین زرتشت مکتب جدیدی بنیان نهاد. این هماهنگی و ارتباط میان اسلام و زرتشت در نتیجهٔ اصلاحات مذهبی اکبرشاه انجام شد. آذرکیوانیان به وحدت ادیان و یکی بودن سرچشمهٔ آنها معتقد بودند. در آثار سهروردی شخصیتهای زرتشتی، مانند فریدون و کیخسرو، با پیامبران قرآن و عهدین منطبق شمرده میشدند. آذرکیوانیان چنین میپنداشتند که داستانهای اساطیری و باستانی به وقوع نپیوسته و انعکاسی از رخدادهای دنیایی میانی، که اشراقیان به آن «عالم مثال» میگفتند، است.[26]
در زمان اکبرشاه شهر نوساری[یادداشتها 5] بزرگترین مرکز سکونت زرتشتیان هند بود.[3] ماهیار رانا، دستور زرتشتی که برخی وی را از شاگردان آذر کیوان دانستهاند، نخستین بار در سال ۱۵۷۳ با اکبرشاه در نزدیکی سورات دیدار کرد.[27] عقاید و باورهای زرتشتیان دربارهٔ آتش و نور با دیدگاههای شخصی اکبرشاه همخوانی داشت و اکبر از سال ۱۵۷۶ میلادی بزرگان نوساری را به دربار خود دعوت کرد. وی تحت تأثیر موبدان به آیینهای تقویم زرتشتی علاقهمند شد و در سال ۱۵۸۰–۱۵۸۱ جشنهای پارسی و روزهای تعطیل تقویم پارسیان را به فهرست تعطیلات رسمی مملکت افزود.[3] محمدجواد رحمتی، دانشجوی دکتری ادیان در دانشگاه سن ژوزف، دربارهٔ دین الهی گفتهاست «این باورهای جدید سیاسی بیش از هر چیز بر آیین زرتشتی و آداب و رسوم و فرهنگ ملی باستانی ایران استوار شده بود. اکبر خورشید را پرستش کرد، زیرا خورشید را بزرگترین مظهر تجلی خدای یگانه میدانست، و جشنهای باستانی ایرانیان را تجدید کرد. سال و ماه ایران باستان را به جای سال و ماه قمری مرسوم کرد و آتش را مقدس شمرد.» وی به نقل از بدائونی، از علمای منتقد در عصر اکبرشاه، گفتهاست: «بیربر ملعون خاطرنشان ساخت که چون آفتاب مظهر تام است و پختن غله، زراعت، میوه و سبزه از تأثیر اوست و روشنی عالم و حیات عالمیان وابسته به او؛ پس لایق عبادت و تعظیم، او باشد. این معنا باعث تعظیم نوروز جلالی شد و آتشپرستان دین زرتشت را حق نمودند و تعظیم آتش را عبادت عظیم گفتند و [اکبر] فرمود که آتش را به روش ملوک عجم، که آتشکدهٔ ایشان همیشه برپای بود، دائمالاوقات، چه در روز و چه در شب، در محل نگاه میداشته باشند، که آیتی است از آیات خدا و نوری است از انوار وی. در ایام نوروز سال ۲۵ از جلوس، سجده آفتاب و هم سجده آتش علانیه میکردند.»[23] این آتش همیشه روشن را اکبرشاه «فر ایزدی» مینامید.[28] چودهاری معتقدست که علاقهی ویژهی اکبر به ایران باستان و زبان فارسی به خاطر رشد او در ایران و اطرافیان ایرانی که پیرامونش حضور داشتند، بودهاست و ارتباطی با ارتداد او ندارد.[29]
سال ۱۵۷۲ میلادی هنگامی که اکبر به قصد فتح گجرات به سوی این منطقه حرکت کرد، در کامبای با بازرگانان پرتغالی مواجه شد که برای دیدن او آمده بودند. در این میان چند کشیش کاتولیک نیز حضور داشتند و به گفتگو با اکبرشاه پرداختند. این مصادف با شکوفایی عبادتخانه بود و موجب شد اکبرشاه از مسیحیان گوا دعوت کند در مباحثات شرکت کنند. انگیزهٔ اکبر از دعوت علمای مسیحی این بود که کتب دینیشان، به ویژه عهدین، را همراه بیاورند تا با آنها آشنا شود و دیدگاههایشان را در مسائل الاهیاتی از نزدیک بشنود.[3] اکبرشاه همسری مسیحی، به نام «ماریا زمانه بیگم»، نیز اختیار کرد و برای او کلیسای مخصوصی در قصرش ساخت. بنا بر گزارشهای «عبدالقدیر»، از درباریان اکبر، او به یکی از فرزندان خود، به نام «مراد»، عهد جدید را آموخت و در ابتدای جلسات درس به جای بسمالله از عبارت به نام مسیح استفاده میکرد. در عصر سلطنت اکبرشاه آیههایی از قرآن دربارهٔ عیسی مسیح در کتیبهها استفاده شدند.[19] ژروم خاویر، برادرزادهٔ فرانسیس خاویر، که به عنوان یک کشیش توسط حکومت پرتغال به هندوستان اعزام شده بود و در سال ۹۷۹ هجری قمری (۱۶۰۰ میلادی) وارد هند شد، در دربار اکبرشاه و پسرش جهانگیر حضور داشت و مورد احترام بود. اکبرشاه از او درخواست تألیف کتابی دربارهٔ آیین مسیحیت کرد. وی کتاب آیینه حقنما را در پاسخ به این درخواست نگاشتهاست. اکبرشاه نامهنگاریهایی با پادشاه وقت اسپانیا و پاپ معاصرش داشته و تلاش بسیاری برای دستیابی به نسخههای انجیل و ترجمههای آن داشتهاست. او نهایتاً موفق شد نسخهای قدیمی از ترجمههای فارسی انجیل را به دست آورد که آن را برای پاپ به رم فرستاد. برای او نسخههای دیگری از انجیل نیز آوردند و در یکی از موارد او پس از تورق کتاب، هر صفحه از آن را میبوسید و بر روی سرش میگذاشت. نقاشیهای این کتاب مقدس تأثیر بسیاری بر نگارگری در عصر گورکانیان گذاشتهاند. همچنین اکبرشاه درباریان را تشویق به آموزش زبان پرتغالی میکرد که نتیجهای دربر نداشت. مسیحیان در کاخ اکبرشاه آزادانه رفتوآمد میکردند و توجه اکبر به مسیحیت به قدری بود که آنان خیال کردند شاید او قلباً مسیحی شده باشد.[23]
هندوها از دیگر قشرهای حاضر در دربار شاه بودند و اکبرشاه هندوها را بر مناصبی همچون سرلشکر، مطرب، صورتگر، طبیب و جراح برگزید. در هند کارگزاران مالی، بازرگانان و پیشهوران اغلب از میان هندوها بودند. بهتدریج هندوها هم در جلسات عبادتخانه حضور یافتند. ترجمهٔ کتب کلاسیک آیین هندو یکی از علل آشنایی اکبر با مفاهیم و ارزشهای این دین و علاقهمندی به آن شد.[3] با دستور اکبر هندوهایی که اجباراً مسلمان شده بودند، میتوانستند بدون مجازات به آیین خود بازگردند. روزهایی که اکبرشاه رواداری میکرد، هندوهای بسیاری علاقهمند به ملاقات با او بودند و اکبرشاه در اشعار مذهبی و مناجات هندوها مدح میشد.[30] اکبر تعدادی از آداب هندوها را به کار برد.[31] ذکر هزار نام خورشید به سانسکریت، که از آداب اقلیت بهکتی هندوها بود،[یادداشتها 6] در دین الهی رواج یافت.[6] اکبرشاه دیوالی را جشن گرفت و به روحانیان برهمن اجازه داد تا رشتههای نگیندار را بر مچ دست خود ببندند و پس از رسیدن به سلطنت تعدادی از درباریان پی بردند که اکبرشاه خود هم بر مچش راکی (طلسم محافظ) بستهاست. او همچنین از خوردن گوشت گاو پرهیز میکرد و خرید و فروش آن را در بعضی ایام خاص ممنوع کرده بود. او حتی زمانی که در پنجاب، در فاصلهٔ ۲۰۰ مایلی از گنگ، بود، آب رود گنگ را در کوزههایی با خود حمل میکرد و در اشاره به آن از عنوان «آب حیات» یاد میکرد.[یادداشتها 7] شایعهای وجود داشت که هر شب یک روحانی هندو در کنار پنجرهای مشرف بر تخت خواب اکبرشاه، برای او داستانهایی از خدایان هندوئیسم بازگو میکند.[31] اکبرشاه در قصرش معبدی برای عبادت همسر هندویش، جودا بای، ساخت و برای آن که او بتواند آواز مذهبی «میرابای» را بشنود، خوانندهٔ آن را پنهانی به معبد برد و خود چنان تحتتأثیر ترانهاش دربارهٔ خداوند قرار گرفت که جهت نشان دادن احترام، گردنبندی از الماس را بر پای پیکرهٔ کریشنا گذاشت.[19]
در اوایل ورود اسلام به شبهقاره هند، جینیسم بیشتر مختص به نواحی جنوبی هند بود.[3] اولین برخورد اکبرشاه با پیروان جین زمانی بود که او با یکی از مراسمهای مذهبی آنان مواجه شد که شش ماه به طول میانجامید. او سپس «آچاریا هیراویجایا سوری»، گورو و مرشد آیین جین، را به پایتخت خود دعوت کرد. آچاریا دعوتش را پذیرفت و با پای پیاده از گجرات به فاتح پور سیکری رفت.[32] اکبر تحت تأثیر ویژگیهای آچاریا قرار گرفت و نشستهایی بین او و دیگر فیلسوفان ادیان مختلف برگزار کرد. استدلال جینها برای پرهیز خوردن گوشت او را متقاعد کرد که گیاهخواری کرده[33] و در فرمانی حکومتی کشتن حیوانات را ممنوع کند.[34] همچنین جزیه و مالیات زیارتی پیروان جین را برداشت. در سالهای اخیر، دادگاه عالی هند با اشاره به همزیستی مغولان و جین، اکبرشاه را «معمار هند مدرن» نامیده و از احترام ویژهٔ او به آیین جین تجلیل کردهاست.[35]
پیش از این آیین سیک فراگیری چندانی نداشت ولی اکبرشاه با برخی گوروها به گفتگو نشست و سیاستهای تسامح او موجب گسترش مذهب سیک در هندوستان شد و در زمان گورو ارجن در اقصی نقاط هند انتشار یافت.[3] ابوالفضل علامی در اکبرنامه به ملاقات گورو ارجن با اکبرشاه و درباریان او در سال ۱۵۹۸ اشاره کردهاست. لوئیس فنچ، مورخ معاصر، معتقدست این دیدار تأثیراتی بر آیین سیک گذاشت و موجب توسعهٔ کتابت نسخ خطی و سنت رزمی آنان شد.[36] پس از آن که گورو ارجن کتاب آدی گرانت را در هرمندیر صاحب نوشت، به اکبرشاه خبر رسید که این کتاب مواضع خصمانه علیه اسلام را توسعه داده. او دستور داد یک نسخه از این کتاب را برایش بیاورند. گورو ارجون یک طالی (به معنی لوحه و بشقاب) برای او نوشت و ارسال کرد که بر روی آن چنین شعری نوشته بود:
بر این طالی (بشقاب) سه چیز خواهی یافت: حقیقت، صلح و تفکر
و در آن همچنین نام را خواهی نوشید که پشتیبان همهٔ انسانهاست.
احمدرضا عبادی و محمدمهدی علیمردی میگویند بوداییگری در زمان اکبرشاه در هند رایج نبوده و هیچ مدرکی که نشان از حضور بوداییان در عبادتخانهها باشد، وجود ندارد.[3] اما چودهاری اکبرشاه را متأثر از بوداییان هم میداند و تراشیدن قسمت تاج سر را در نتیجهٔ عقیدهٔ بوداییها بر گذر روح از سر میداند.[29] همچنین بنابر نوشتههای کتاب دبستان مذاهب پیروان یهودیت نیز در مباحثات عبادتخانه دیده میشدند ولی اکبرشاه احترام چندانی برای آنان قائل نبود.[3] رحمتی دربارهٔ تأثیرات آیین شمنی مغولها بر دین الهی اکبر نیز مطالبی را بیان داشتهاست و توجه به آتش را مرتبط با آن میشمارد.[23]
پیروان
ما عقل به صد جام لبالب ندهیم
یک پرتو دل به هفت کوکب ندهیم
با ناز فروغ شب مهتاب بگو
ما یک دم صبح را به صد شب ندهیم
برای سنجش درجهٔ اخلاص پیروان دین الهی مراتبی به نام «چهارگانه اخلاص» وجود داشت: «کسانی که اموال خود را به شاه میبخشیدند، کسانی که مال و جان خود را به شاه میبخشیدند، کسانی که جان و شرف خود را به شاه میبخشیدند و کسانی که شرف و دین خود را به شاه میسپردند.» گروه آخر بهترین دسته در این میان بودند.[21] در سال ۱۵۷۹ میلادی، که هنوز خبری از دین الهی نبود، اکبرشاه از چهارگانهٔ اخلاص برای فهمیدن میزان وفاداری افراد پیرامونش استفاده میکرد و گرچه لازم نبود اشخاص به یک باره هر چهار اخلاص را به جای آورند، ولی در ازای پذیرفتن این خلوص به «درجهٔ یک»، «درجهٔ دو» و غیره نائل میشدند. از آنجا که دین و سیاست آن دوران در هم آمیخته بود، زمانی که دین الهی معرفی شد، این مراتب به آیین جدید هم افزون گشت و آنچه پیشتر تنها نشانگر میزان وفاداری شخصی به شاه بود، بدل به میزان برجستگی معنوی در پیشگاه دین الهی شد.[14]
افراد جدیدی که خواهان پیوست به دین الهی بودند، پس از آن که آزمایشهایی را میگذراندند، روزهای یکشنبه به درگاه اکبرشاه میرفتند و در مراسمی به مریدی پذیرفته میشدند؛ با نزدیک شده به شاه، عمامه از سر به زمین گذاشته و سر خود را به سمت پای اکبرشاه میبردند و اکبر، طبق آنچه در میان حلقههای صوفیان رایج بود، آنها را بلند کرده و عمامه را بر سرشان میگذاشت. بنا به نقل ابوالفضل علامی، در این سنت عمامه نمادی از خودپسندی و غرور بود که مرید جدید بایستی آن را به کنار مینهاد. این مراسم در قالب گروهی دوازده نفره و چرخشی اجرا میشد و مریدان از شاه درخواست «زمینبوسی» میکردند. افراد تازه پیوسته را «چلاس» مینامیدند که در هندی به معنای «شاگردان» است. این جمعیت یک پیمان برادری تشکیل داده بودند و نماد مشترکشان «شست» نام داشت و در واقع پوشیدنیای بود که روی آن «اسم اعظم» حک شده بود و شعار «الله اکبر» بر آن بود. در معنای واژهٔ شست اختلاف نظر وجود دارد؛ یک معنای آن میتواند «هدف» باشد و معنای ثانوی آن طناب و نخی است که همچون حلقه به دور چیزی پیچیده شود. شکل این نماد یحتمل چیزی مانند سواستیکا بود. شست دارای جواهراتی بود و بالای سر، بر روی عمامه، پوشیده میشد. در گزارش بدائونی آمده که تصویر اکبرشاه بر آن حک بود ولی دیگران تنها حکاکی کلمهٔ «هو» بر آن را ثبت کردهاند؛ هو در اشاره به ذات الله است که کسی را در کنار خود نمیپذیرد و این لقب در شعائر صوفیان رایج است. از آداب چلاسها بود که نزد شاه زمینبوسی و سجده میکردند و اکبرشاه به آنان «در شأن منزل» میبخشید که خانهای در ناحیهٔ سلطنتیش بود. همچنین وقتی دو نفر از پیمان برادری دین الهی یکدیگر را میدیدند، با عبارات «الله اکبر» و «جل جلاله» سلام و علیک میکردند.[14]
مریدان دین الهی دو دسته بودند: کسانی که فقط شست پوشیده و کلیات آن را پذیرفته بودند و دستهٔ دیگر که اعتقاد به آن را در همهٔ جنبهها و اشکال داخلی و خارجی پذیرفته بودند.[29] برخی منابع پیروان دین الهی را تنها ۱۹ نفر عنوان کرده و نامشان را علاوه بر اکبرشاه و پسرش جهانگیرشاه، بیربال، شیخ مبارک، ابوالفضل علامی، فیضی دکنی، جعفر بیگ، شاهزاده مراد، قاسم خان، اعظم خان، عبدالصمد، ملا شاه محمد شهداد، صوفی احمد، میر شریف آمال، سلطان خواجه، میرزا صدرالدین، تکی شوستر، شیخزاده گوسالا بنارسی، صدر جهان و دو پسر ارشدش، ذکر کردهاند؛ ولی در واقع این فهرست افرادی است که دین الهی را با تمامی جنبههایش پذیرفته بودند.[38][12][39]
نقدها
برخی منابع اکبرشاه را نخستین پژوهندهٔ رشتهٔ ادیان تطبیقی دانستند؛ در حالی که گروهی دیگر، نداشتن آموزش علمی و رسمی را دلیل ناتوانی او در پژوهش تطبیقی و ابراز نظر کارشناسانه و معیاری عقلانی و منطقی در شناخت ادیان عنوان کردند و گفتهاند کارهای او حرکتی عامیانه و دارای تناقضهایی بودهاست.[9] چودهاری معتقدست برخی از اعمال اکبرشاه جنبههای شخصی داشته و تلاشهایی برای افزایش عُمرش بوده؛ به طور مثال آتش روشن کردن و ذکر هزار نام خورشید، گیاهخواری، صرف یک وعدهٔ غذایی و سه ساعت خوابیدن در شبانهروز میتواند به هدف افزایش عمر بوده باشند و ارتباطی با دین الهی نداشته باشند. چودهاری روایتهای بدائونی را مسبب این خلط مبحث میداند..[29]
بزرگترین انتقاد مسلمانان سنتگرای معاصر با اکبرشاه به ادعای پیغمبری و حتی الهیت او اشاره داشت. استفاده از عبارتهای دارای ایهام «الله اکبر» و «جل جلاله» نیز به این انتقادات دامن میزدند؛ در حالی که چنین ذکرهایی در میان صوفیان مرسوم است.[6][یادداشتها 8] خود اکبرشاه در نامهنگاری با حاکم ازبک، عبدالله خان، هرگونه ادعای نبوت و الهیت خود را کاملاً تکذیب کردهاست و به عقلانی بودن آیینش تأکید دارد. از سوی دیگر ابوالفضل علامی حداقل به صورت تلویحی، به خروج از اسلام او اشاره کردهاست.[6] شیخ احمد سرهندی از منتقدان جدی اکبرشاه بود که او را «غرقه در دریای بدعت» توصیف کردهاست.[9]
اکبر تا ۹۸۳ هجری قمری برابر ۱۵۷۵ میلادی، به روش سنتی اجدادش مسلمان بود و اعمال دینی را انجام میداد، ولی پایبندی محض به اسلام نداشت. منوچهر پزشک، از نویسندگان دانشنامه بزرگ اسلامی، در مقالهٔ اکبرشاه مینویسد: «پیداست که اندیشهها و کارهای اکبر که امروزه در ذهنیت جهان جدید ساده و پذیرفتنی هستند، در زمان خود به ضرورت تلاقی با ویژگیهای سنتی خاصِ از پیش شکل گرفتهٔ جامعهٔ هند، به انحراف از دین حاکم تعبیر شده و مخالفتهای مهمی را برانگیخته است.» وی همچنین معتقد است، اگر دلیل تأسیس آیین توحید الهی توسط اکبرشاه، تنها مقاصد سیاسی میبود، میبایست به دین هندوئیسم، که مذهب اکثریت جامعهٔ هندوستان بود، تظاهر میکرد؛ در حالی که وی با پافشاری بر اسلام، در عین حال به همهٔ ادیان و مذاهب آزادی و امنیت بخشید.[9] چودهاری هم میگوید کم بودن هندوها در میان پیروان این آیین نشان میدهد که دین الهی صرفاً یک حرکت سیاسی برای اتحاد پادشاهی هندوستان نبودهاست وگرنه بایستی تلاش بیشتری برای جذب هندوها میکرد.[29] در مقابل عزیز کُکا، یکی از اشراف پیشین دربار اکبر، در نامهای که در سال ۱۵۹۴ میلادی از شهر مکه برای او فرستاده، استدلال کرد که دین الهی چیزی نیست، به جز راهکاری برای برتریجویی در امور مذهبی.[40] منوچهر پزشک همچنین معتقدست اکبرشاه برخی از مخالفان نوآوریهایش را پنهانی به قتل رساند و برخی را تبعید کرد و از آن جمله، «شیخ عبدالنبی» و «ملا عبدالله سلطانپوری» را به عنوان «امیر الحاج» مسئول همراهی با حاجیان کرد و از پیرامون خود پراکند.[9]
دانشنامه اسلام نیز مبنای دین الهی را هژمونی دودمان مغولان در هندوستان میداند؛ که برابری و آزادی تمامی ادیان را، مادامی که برای پادشاهی و قوانین مادی و معنوی سلطنت، احترام قائلند، محترم میشمارد.[15] وینسنت آرتور اسمیث نیز هدف شاه از ساخت دین الهی را تبدیل جایگاه امپراتور به خداوندگاری میداند که او را بپرستند و هرکس در راه او قربانی شد، از بهترین پیروان کیش الهی شمرده شود.[21] خود منوچهر پزشک نیز مباحث و تفکرات اکبرشاه را موجب به ایجاد آیین جدیدی میداند که هم متضمن «وحدت دینی جامعه» هند بود و هم روح این آیین با عقل قابل تفسیر بود.[9]
محمدجواد رحمتی معتقد است دین الهی بیش از آن که یک دین باشد، یک نحلهٔ فکری است که با گذشت زمان به فراموشی سپرده شد و حتی خود اکبرشاه نیز آن را از یاد برد. وی در ادامه ضمن ارجاعی به یک نوشته از جانشین اکبرشاه، میگوید: «غالب مردم از این بدعت گریزان بودند و همچنان علیرغم شکنجه و زندان که اکبرشاه بر آنها روا میداشت، بر دین سابق خود باقی ماندند. مخالفت ملت با این بدعت شاه تا پایان عمر وی ادامه یافت.» در این مقاله همچنین از بیماری خودشیفتگی (narcissism) اکبرشاه صحبت شدهاست و رحمتی ساختن دین الهی را نتیجهٔ همین بیماری روانی میداند.[23]
سر هائیج نیز ایجاد دین الهی توسط اکبر و مشاورانش را به خاطر غرور فرمانرواییش میداند. وحید غزنوی خود را خلیفهٔ خداوند نامیدن اکبر را باعث افزایش چاپلوسان در اطراف او میداند، که موجب شد اکبر پس از مدتی از پیروانش بخواهد در برابرش فروتن باشند و کسانی که او را میستاییدند را تهدید به مجازات کرد.[21]
میراث
پس از مرگ اکبرشاه دین الهی هیچ پیروی نیافت.[23] بنابر نوشتههای عبدالستار بن قادر لاهوری (متوفی ۱۰۲۸ هجری) در کتاب مجالس جهانگیری، کتاب دستورالعمل مریدان تازهوارد به دربار پادشاه، که فرقهٔ مذهبی پادشاه مغول و ایدئولوژی رهبری معنوی جهان را توضیح میداد، پس از مرگ اکبرشاه، توسط جهانگیر شاه ادامه یافت.[15]
محمد داراشکوه، شاهزاده گورکانی و فرزند شاه جهان، همچون اکبرشاه، جدش، به هندوییسم و مذهب تطبیقی علاقهمند شد و اعتقاد داشت که اختلافهای میان دو آیین هندو و اسلام، در سطح عرفانی فقط جنبه لفظی دارد. «سرّ اکبر» که عنوان ترجمه فارسی «اوپانیشاد» به وسیله داراشکوه است، یحتمل مهمترین اثری است که در این زمینه فراهم آمده و ژرفترین تأثیر را نیز بر جای گذاشت. کتاب داراشکوه از بسیاری جهات اوج و در عین حال افول تلاشهای آشتی دادن دو دین بزرگ هند، هندوییسم و اسلام، است. تلاشی که به رغم اصالت احساسهای برانگیزاننده آن، دامنهای بس کوتاه داشت. در مقدمهٔ خود بر ترجمهٔ اوپانیشادها میگوید تورات، انجیلها و مزامیر را مطالعه کرده اما به این نتیجه رسیدهاست که نظریهٔ توحید در تمامی کتب آسمانی مخفی و پر از رمز و راز است و امکان ندارد که بتوان از طریق ترجمههایی که افراد ذینفع انجام دادهاند، اصل آنان را دریافت. او میافزاید: «بی شک و شبهه، اولین کتاب سماوی و سرچشمه تحقیق و بحر توحید است و موافق قرآن مجید، بلکه تفسیر آن است» این جمله گویای نیت و هدف نویسنده است که همه ادیان را به چشم جریانهای برخاسته از یک سرچشمهٔ واحد مینگریست.[41]
علیرغم تلاشهای اکبر کبیر برای ساختن یک امپراتوری مبتنی بر تسامح دینی، چشمانداز پلورالیست اکبر برای سلطنت گورکانی بسیار کوتاهمدت بود. هنگامی که نوادهٔ او و برادر داراشکوه، اورنگزیب عالمگیر، به عنوان امپراتور مغول به سلطنت رسید، سیاست متفاوتی اتخاذ کرد و قوانین تبعیضآمیز گذشته، همچون جزیه، مجدداً برقرار شد و معابد هندو به دستور وی تخریب شدند. مدتی پس از حکومت اورنگزیب، گورکانیان توسط امپراتوری بریتانیا مورد حمله قرار گرفتند؛ شبه قاره هند به دست غربیها فتح شد و از آن پس سنتها و ارزشهای آنان بر مردمان هند تحمیل میشد.[19] بریتانیاییها از شیوهٔ حکومت اکبر الگوبرداری کردند؛ از لحاظ مذهبی خنثی بوده و از لحاظ تمرکز قدرت سلطهجو بودند.[42]
تحولات سیاسی قرن بیستم منجر به دیدگاههای دوگانهای نسبت به اکبر و میراث وی شد؛ استعمارگران بریتانیایی، هندوها و کسانی که بهطور کلی خواهان تشکیل یک دولت ملی سکولار در هندوستان بودند، اکبر را به عنوان یک حاکم مسلمان روشنفکر و ایدئال که مروج یک دولت سکولار و مدرن بوده، تحسین کردهاند. در مقابل، ملیگرایان مسلمان، همانطور که در ایدئولوژی بنیادین کشور پاکستان منعکس شده، وی را به عنوان شروری دانستند که به هندوها علیه مسلمانان قدرت بخشید و جامعه مسلمانان هند را تقریباً نابود نمود. از دیدگاه اخیر، اورنگزیب به عنوان قهرمانی شناخته میشود که اسلام و عزت جامعه مسلمانان را احیا کرده و نمونهٔ اولیهای از تعیین سرنوشت و قدرت مسلمانان در هند بودهاست.[25]
جستارهای وابسته
- فهرست پادشاهان گورکانی هند
- زبان فارسی در هندوستان
- امیر خسرو دهلوی
- آیین سیک
یادداشتها
- در زمان جهانگیر شاه، این نشان همراه با مینیاتوری طلاکوب، به مریدان داده میشد و در دورههای بعدی پادشاهان مغول تنها مینیاتوری به مریدان میدادند و دیگر از شست خبری نیست. گویا هنوز شست جهانگیرشاه وجود دارد.
- بدائونی از منتقدان معاصر اکبرشاه بوده و برخی موارد گفته شده توسط او مشکوک هستند. بهطور مثال مجوز خوردن گراز و شیر با گیاهخواری و ممنوعیت کشتن حیوانات در تعارض است.
- در توضیح اعمال و عقاید توحید الهی دربارهٔ خورشید و نور در بخش «ارتباط با مذاهب مختلف» توضیحات بیشتری داده شدهاست.
- خاستگاه تصوف در خراسان بود و پیروان این مسلک در سرودن شعر ماهر بودند. شاعرانی چون سعدی، مولانا، عمر خیام، حافظ و جامی را در میان اهل تصوف دانستهاند.
- نوساری شهری است که عدهای از زرتشتیان اهل شهر ساری پس از گریز از حاکمان مسلمان و کوچیدن به هند، در غرب هندوستان بنا کردند و هنوز هم از مراکز پارسیان (زرتشتیان هند) است.
- در حالی که بیربال، پیرو سابق جنبش بهکتی، موجب افزودن این آیین به دین الهی بود، Bhagwān Dās و Mān Singh، از دیگر علمای هندوئیسم، با این اعمال مخالف بودند.
- این رود برای پیروان هندوئیسم مقدس است.
- رک. به وحدت وجود
منابع
- "Chronology of Iranian History Part 1". Iranica. Archived from the original on 18 February 2018.
c. 1560 Akbar, a thinker interested in religious ideas, devises a syncretistic religion, din-e elāhi (Divine Religion), in which elements of Islam and Hinduism are combined in a broad, tolerant spirit.
- از چیزهای دیگر، عبدالحسین زرینکوب، تهران: سخن، ۱۳۷۹، صفحهٔ ۱۲۰
- احمدرضا عبادی و محمدمهدی علیمردی (۱۳۹۴). «دلایل مطرحشدن «دین الاهی» از سوی اکبرشاه گورکانی در هند». پژوهشهای ادیانی. بایگانیشده از اصلی در ۱۰ فوریه ۲۰۱۸. (این منبع دارای همپوشانی بسیار زیادی با مقاله موجود در «فصلنامه خردنامه» میباشد و احتمال کپیرایت بودن یکی از این دو اثر وجود دارد)
- F. Lehmann (July 29, 2011). AKBAR I. 1. Iranica online. p. 707-711. Archived from the original on 16 January 2018. Retrieved 10 February 2018.
- Habib, Irfan (1997). Akbar and His India. New Delhi: Oxford University Press. p. 80. ISBN 978-0-19-563791-5.
- Ahmad, Aziz, “Dīn-i Ilāhī بایگانیشده در ۱۲ فوریه ۲۰۱۸ توسط Wayback Machine”, in: The Encyclopaedia of Islam, Second Edition, Edited by: P. Bearman, Th. Bianquis, C.E. Bosworth, E. van Donzel, W.P. Heinrichs. Consulted online on 11 February 2018. First print edition: ISBN 9789004161214, 1960-2007.
- یعقوب پناهی و فرزاد فتاحی (بهار ۱۳۹۱). «تبیین تسامح مذهبی در بستر حکمرانی اکبرشاه گورکانی». دانشگاه شهید بهشتی: فصلنامه خردنامه: ۴–۵.
- Sinha, H N. The Genesis of the Din i Ilahi. Journal of Indian History; Trivandrum Vol. 9, Iss. 3, (Dec 1, 1930). pp: 111-134
- منوچهر پزشک. «اکبرشاه». دانشنامه بزرگ اسلامی. نهم. ص. ۳۸۰۲.
- معزی، مهتاب (۱۳۹۳). «تأثیرات دین الهی اکبرشاه بر اتحاد شبه قاره هند». پارسه (۲۲): ۹۷–۱۱۱. دریافتشده در ۲۱ مه ۲۰۲۱.
- Chandra, Satish (2007). History of Medieval India. New Delhi: Orient Longman. p. 254-255. ISBN 978-81-250-3226-7.
- "Dīn-i Ilāhī". Britannica.
- John Bowker (2000). "Akbar the Great (Jalāl ud-Dīn Muḥammad, 1542–1605)". The Concise Oxford Dictionary of World Religions. Oxford University Press. ISBN 9780192800947.
- M. L. Roy Choudhury (1939). "AKBAR (In the light of the "Din-i-Ilahi") Part I". Proceedings of the Indian History Congress. 3. Indian History Congress: 1073–1082.
- Lefèvre, Corinne, “Dīn-i ilāhī بایگانیشده در ۱۴ فوریه ۲۰۱۸ توسط Wayback Machine”, in: Encyclopaedia of Islam, THREE, Edited by: Kate Fleet, Gudrun Krämer, Denis Matringe, John Nawas, Everett Rowson. First published online: 2015. First print edition: 9789004282117, 2015, 2015-2.
- Abu'l-Fazl ibn Mubarak (2010) [1902–39]. The Akbarnama of Abu'l-Fazl. Delhi: Low Price Publications. ISBN 81-7536-481-5.
- Ali, M. Athar (2006). Mughal India: Studies in Polity, Ideas, Society and Culture. Oxford University Press. pp. 163–164. ISBN 978-0-19-569661-5.
- "Why putting less Mughal history in school textbooks may be a good idea". Archived from the original on 24 January 2018. Retrieved 11 February 2018.
- Craig Considine (2013). "Finding Tolerance in Akbar, the Philosopher-King". Archived from the original on 23 December 2017. Retrieved 11 February 2018.
- Gómez, Oscar R (2013). Tantrism in the Society of Jesus - from Tibet to the Vaticcan today. Editorial MenteClara. p. 51. ISBN 978-987-24510-3-5.
- Ghaznavi, A Waheed (1 Oct 1988), A note on Din-i-ilahi, Journal of the Pakistan Historical Society, pp. 377–380
- Abdul Rahman Mustafa (2014). "Islam and Politics in South Asia". The Oxford Encyclopedia of Islam and Politics. Oxford University Press. ISBN 9780199739356.
- محمدجواد رحمتی (۱۳۹۵). «خودشیفتگی جلالالدین اکبر گورکانی در تعامل با ژزوئیتها و دین الاهی». پژوهشهای ادیانی. بایگانیشده از اصلی در ۱۳ فوریه ۲۰۱۸.
- Fuad Naseem (2009). "Suhrawardī, Shaykh al-Ishrāq". The Oxford Encyclopedia of the Islamic World. Oxford University Press. ISBN 9780195305135.
- Fuad Naseem (2009). "Akbar". The Oxford Encyclopedia of the Islamic World. Oxford University Press. ISBN 9780195305135.
- H. Corbin (December 15, 1987). ĀẔAR KAYVĀN. 3. Iranica online. p. 183-187. Archived from the original on 10 March 2018. Retrieved 14 March 2018.
- Noshir Dadrawala. "FIRST DASTUR MEHERJI RANA". Traditional Zoroastrianism: Tenets of the Religion. Archived from the original on 3 March 2016. Retrieved 14 March 2018.
- Suman Khanna (2017). "Zoroastrians Influence on the Religious Ideology of Akbar" (PDF). International Journal of Interdisciplinary and Multidisciplinary Studies. Archived from the original on 24 May 2021. Retrieved 13 February 2018.
- M. L. Roy Choudhury (1939). "AKBAR (In the light of the "Din-i-Ilahi") Part II". Proceedings of the Indian History Congress. 3. Indian History Congress: 1083–1097.
- Chua, Amy (2007). Day of Empire: How Hyperpowers Rise to Global Dominance--and Why They Fall. Doubleday. pp. 126& 187-. ISBN 978-0-385-51284-8.
- Collingham, Lizzie (2006). Curry: A Tale of Cooks and Conquerors. Oxford University Press. p. 30. ISBN 978-0-19-532001-5.
- Sanghmitra. Jain Dharma ke Prabhavak Acharya. Jain Vishwa Bharati, Ladnu.
- Sen, Amartya (2005). The Argumentative Indian. Allen Lane. pp. 288–289. ISBN 0-7139-9687-0.
- Truschke, Audrey. "Jains and the Mughals". JAINpedia. Archived from the original on 8 March 2018. Retrieved 11 February 2018.
- "Ahmedabad turned Akbar veggie". The Times of India. 23 November 2009. Archived from the original on 20 September 2018. Retrieved 2009-11-23.
- Louis Fenech (2014). Pashaura Singh, Louis E. Fenech, ed. The Oxford Handbook of Sikh Studies. Oxford University Press. pp. 45–46. ISBN 978-0-19-969930-8.
- William Owen Cole; Piara Singh Sambhi (1995). The Sikhs: Their Religious Beliefs and Practices. Sussex Academic Press. p. 26. ISBN 978-1-898723-13-4. Archived from the original on 5 March 2017. Retrieved 1 November 2018.
- Roy Choudhury, Makhan Lal (1997) [First published 1941], The Din-i-Ilahi, or, The religion of Akbar (4th ed.), New Delhi: Oriental Reprint, ISBN 978-81-215-0777-6
- THE DABISTÁN, OR SCHOOL OF MANNERS. Translated by DAVID SHEA and ANTHONY TROYER. The Packard Humanities Institute. 1843. Archived from the original on 17 March 2018. Retrieved 19 October 2019. (اصل کتاب «دبستان مذاهب» به فارسی در دسترس است)
- Koka, Aziz (1594). King's College Collection, MS 194. This letter is preserved in Cambridge University Library. p. ff.5b–8b.
- «آیین هندو و عرفان اسلامی». باشگاه اندیشه. فوریه ۱۳, ۲۰۱۸. بایگانیشده از اصلی در ۱۴ فوریه ۲۰۱۸. دریافتشده در ۱۳ فوریه ۲۰۱۸.
- Kozlowski, Gregory C. "Akbar (948/1542–1014/1605). بایگانیشده در ۲۴ مه ۲۰۲۱ توسط Wayback Machine" Encyclopedia of Islam and the Muslim World, edited by Richard C. Martin, 2nd ed. , vol. 1, Gale, 2016, pp. 31-32. Gale eBooks. Accessed 12 May 2021.