لری بویراحمدی

لری بویراحمدی یکی از گویش‌های جنوبی زبان لری است که اکثریت مردم شهرستان‌ بویراحمد، شماری از مردم شهرستان کهگیلویه، دنا، گچساران، چرام وشهرستان رستم به این گویش صحبت می‌کنند. این گویش همچنین با تغییرات بسیار اندکی در شهرستان ممسنی، رستم و برخی مناطق لردگان صحبت می‌شود. گویش بویراحمدی صرفا به ایل بویراحمد تعلق دارد و سایر ایلات استان کهگیلویه و بویراحمد نظیر نوئی، طیبی، بهمئی، سادات و دشمن زیاری هر کدام گویش مخصوص به خود را دارند و نمی توان نام بویراحمدی بر این گویش ها گذاشت. لری بویراحمدی گویشی از لری جنوبی و هم خانواده بختیاری است که دارای کد زبانی Luz در مجامع زبان‌شناسی می‌باشد.[1]

لری بویراحمدی
کدهای زبان
ایزو ۳–۶۳۹

لری جنوبی در پنج استان عمده تکلم می‌شود:

  1. کهگیلویه و بویراحمد: تمامی شهرستانها
  2. خوزستان: شهرستان‌های جنوب شرقی استان؛ از جمله شهرستانهای: رامهرمز، باغملک، بهبهان، هندیجان، ماهشهر
  1. فارس: شهرستانهای: ممسنی، رستم، کازرون.
  2. بوشهر: شهرستانهای: دیلم، گناوه، دشتستان
  3. چهارمحال و بختیاری: لردگان (در روستاها و شهرهای جنوبی شهرستان)

در زیر تعدادی از واژه‌ها و اصطلاحات و افعالی که برای لری بویراحمدی اختصاصی تر هستند برای نمونه آورده می‌شود.

نمونه واژه‌ها

گستردگی مناطق لُرنشین خاورمیانه
لری بویراحمدیفارسیتلفظتوضیحات
بوباباbow
دی/دایدایه، مادرday/dey
کَکابرادرkaka
گوبرادرgow
دَدَ/دَیَهخواهرdaya/dada
بوآپدربزرگbavaa
نَنَهمادربزرگnana
تاتَهعموtata
حالوخالو_داییhaloo
همریشهمریش (باجناق)homrish
بنکو/بمکوگروه-دستهbomkoo/bonkoo
کُرپسرkor(کُره که به معنی (بچه مذکر) است از همین ریشه است)
دُوَردخترdooar
جمولودوقلوjmoloo
اُرسیکفشorsi
کوشکفشkowsh
دیندنبال، پیروdinکلمه دین در عربی از همین واژه گرفته شده‌است.
سیبرایsi
سی چهبرای چهsi che
هاآرهha
بهرسهمbahr
وَته، ازتهاصلاًvatah
هرگههرگاهharga
هردمبیلقاتی پاتیhardambil
گهکونسحرgahkoon
دس نمازوضو(دست نماز)das nemaz
پساپسعقب عقب(پس پس)pasaapas
هیباهم راستاhiba
گارَه(گاهواره) نوبتgara
گَهنوبتgah
ایسوایسون، اینسان، حالا-اکنونiso
اوسواوسون، آنسان، اونوقتouso
مِنمیان، تویmen
تواتاقtoo
پلشتکثیف، پلشتpelasht
پشنگهذرات مایعات که به اطراف پاشیده می‌شودpeshenga
پشکوچس فیلpeshkoo
جومهجامه-پیراهننjooma
ارخلقلباس مردانه قدیمیarkhalegh
دلگدلق-جامه ای جلیقه مانند و ضخیم که معمولاً زنان می‌پوشیدندdalg
چارقَیچارقد، روسریcharghay
پتیخالی-برهنهpati
گپوبزرگgapoo
گت، گتوبزرگgtoo, got
دوالکمربندdooal
کنارآبتوالتkenaraab
گُنجزنبورGonj
بنگشتگنجشکbengesht
گلوگربهgeloo , gloo
بَندیرمنتظرbandir
تیهدیه->دیده-> چشمtiya
نفتدماغnoft
فیردماغfir
کلیچانگشتclich
کچهچونهkacha
بتگلوbot
کپدهانkap
کپدرهدهان درهkapdara
چیللب و دهانchil
گردالهکلیهGordalah
گردهکلیهGorda
کمشکمkom
کنجرنیشگونkonjor
رَزدرخت انگورraz
پِرزذرهperz
پرزالوصفت چیزی که به راحتی مانند علف خشک ریز ریز می‌شودperzaloo
بردسنگbard
صبافرداsabaa
دوشدیشبdoosh
پرندوشپریشبparandoosh
دیگدیروزdig
پریگپریروزparig
پسینعصر-غروبpasin
دیسهمدت-دوره زمانیdisa
وَدَربه در -بیرونvadar
سیزه و درسیزده به درsiza vadar
حولکیبا عجلهhoulaki
وَدَسیازدستی، عمداًvadasi
وَراسی!به راستی-جدی! واقعا!varaasi
هیمَههیزمhima
هوارصاف (هموار)hovar
حونهخونه-خانهhoona
بالاخونهپشت بامbaalaa hoona
سیککنج، زاویهsik
رهگهمحل عبورrahgah
برمبرکه-گودال بزرگ آبbarm
سمَهسمبه-سوراخsema
تاپومحفظه ای درون دیوار زیر تاقچه که گندم را درون آن نگهداری می‌کردندtaapoo
گندناتره (سبزی)gandanaa
پیرمککپکpirmak
کاسه‌پشتلاک‌پشتkaasa posht
موریمورچهmouri
بققورباغهghorbak
باهِندَهپرندهbahenda
وَرزاگاو نر اخته با هیکل ورزیدهvarza
گووَرگودر، گوسالهgooar
کاوَهبره نرkaavah
کَهرَهبزغالهkahra
جولَه/جیلَهجوجه تیغیjoola/jila
کتوتوله سگ، سگktoo
سگ تورهشغالsag toora
گی ترنسرگین غلتانGi teran
گَرگَراک/گرگراشکمارمولک بزرگgargarashk/gargaraak
مارمَلِشک/تِیتَکُممارمولکteytakom/marmaleshk
گُندگرعنکبوتgondgor
کف دونکعنکبوتkaf davanak
بالداسکپرستوbaldasakبه دلیل شباهت بال‌های پرستو به داس
بال قبا سوزکقبا سبزbal ghaba sowzak
گندیعدسgendi
بُنگبانگ، صداbong
قاییقادی، ساندویچghaayi
پَلگیسو، گیسوی بافته شدهpal
شربتینکاسه کوچک، جام، شربت خوریSharbatin
می‌بریزماهی بریز، ظرفی مانند ماهی تابهmey beriz
لتپاره ای از چیزی-طرفlatیه لت هندونه: یه تکه هندونه - او لت: اون طرف
رورودroo
رویعزیزrooyدر گویش لری لرستانی روله گفته می‌شود
رِشکبچه شپشreshk
کولشانهkool
گوشتیلکشتیgoushtil
گُندبیضهGond
رمموهای زهارrom
پندمقعدpend
کندماتحت هر چیزیkend
دیگبردیگ بزرگdigbar
کلوکظرفی برای نگهداری روغنkolook
ترشپلاآب‌کش-تراوش پیالهtroshpla
دولدلوdool
دشکهنخdeshka
دولاغگردوخاکdoolagh
هلوشعلهhalo
تشآتشtash
بویای وای-اواbooy
سرپچگیجsarpach
کلودیوونهkaloo
لیوهآدم سادهliva
گیجالگیج و منگgijaal
شیتالشوت، گیج و منگshital
دندسر، بی‌حس، بدون فهمdondبه افراد با درک پایین نیز گفته می‌شود.
تش و برقرعد و برقtash o bargh
رقاتپشت سرهمreghaat
تلیشهتکه باریک از پارچه یا چیزهای دیگر مثلاً استخوانtlisha
هسهست-استخوانhasسه حرف ابتدای استخوان یعنی است همین کلمه است چنان‌که در لری بویراحمدی به استخوان هسخون نیز گفته می

شود در ضمن کلمه هسته (هسته میوه) نیز از همین ریشه است.

جختیتازهjakhti
نچکنوچnachak
دسپلودستمالی کردن چیزیdasploo
دنگمحکمdeng
سلهنوعی سبدsalah
شپلاقسیلیshapalagh
کپهتودهkpah
کرکنارker
کلمتوده سفتklom
گل کلمتکه‌های گل که خشک وسفت شده‌استgel klom
کتهتوده سفتی که روی زخم پس از مدتی ایجاد می‌شودkota
کرکرته دیگkerkerاین کلمه از ریشه کروندن یعنی خراشیدن آمده است.
قاتقغذایی که با نان خورده می‌شودghaatogh
گله گلهجای به جایgla gla
گمبهدستهgomba
گمبگلدسته گلgomb gol
گمبلهکوتاه وچاقgembla
مازَهمنطقه بالا و وسط هر چیز تپه مانندmaazah
گرنوکgor
لیم لیمآرام آرامLim Lim
مَشتغلیظ وپرمایهmasht
منگهصدای زیرلبیmongah
وایهآرزوvaaya
وَلمزیاد، حسابیvalm
کخبرجستگیkokh
ن‌هاجلوnhaa
دینداپشت سرdindaa
رِکچوبی که به عنوان حائل زیر شاخه سنگین شده درخت می‌گذارند تا نشکندrek
خاگتخمkhagهاگ همان خاگ به معنی تخم یا خایه می‌باشد.
کلپوست یک شئ مانند تخم مرغkol
دم ریروبرو و مقابلdam ri
دمریدمر-وارونهdamari
وقشهعطسهvakhsha
گردله باگردبادgerdelaba
کشکاورخمیازهKashkaver
یه پیوسمدامya peyvas
همدا (هندا )هم اندازهhomda
کاکخشک و تمیزkaak
درکخشک و پاکderk
آسرهبرآمدهasera
تمببرآمدگیtomb
آفریمراسم ختمafari
کولینظرفی قدیمی مخصوص نگهداری کرهkooleen
پناپله (پنهان پله)مخفیpanaapala
تزگ
بوگرد (بومگرد)قطعه چوب ضخیمی که در گذشته به وسیله بندی که به دو طرفش بسته می‌شد به عنوان غلتک روی پشت بام به کار می‌رفتboogard
چمبریک دو حلقه فلزی که با بند به هم بسته می‌شد و به دو طرف بوگرد وصل و برای کشیدن بوگرد به کار می‌رفت chambarik
کَرَهسنگ چین هاییکه از روی هم انباشتن سنگ‌های کوچک و بزرگ از داخل زمین‌ها و باغ‌ها ایجاد می‌شود و معمولاً به عنوان مرز زمین‌ها و باغ‌ها استفاده می‌شودkarra
لووه (لوده)ظرفی مانند کجاوه برای حمل انگور که از چوب به صورت دو طرف هم شکل درست و روی خر انداخته می‌شدlowa
مَهلیخیلیmahli
یَه کلیخیلیya kli
یه چنینیاینقدرya chniniهمراه با نشان دادن چیزی برای مقایسه مانند حجم مشت
هورظرفی خورجین مانند بافته شده از نوارهای پارچه‌های مختلف که برای حمل گندم بر روی خر استفاده می‌شدhoor
شَلَهظرفی خورجین مانند بافته شده از نوارهای پارچه‌های مختلف و رشته‌هایی از موی بز که برای حمل کاه بر روی خر استفاده می‌شدshala
پندومورمpandoom
جِرقوزjer

بعضی از واژه‌ها به صورت شکسته ادا می‌شوند و در بیشتر موارد حروف صدادار تغییر می‌کنند یعنی مثلاً آ به او و او به‌ای تبدیل می‌شود یا حروفی که در یک کلمه تلفظ آن‌ها کمی مشکل است حذف می‌شوند مانند:

  • زونی:زانو
  • نون:(نان)
  • واری:وارو
  • دس:دست
  • چو:چوب
  • رَه:راه
  • کُه:کوه
  • می:مو
  • رووَه:روباه
  • حونه:خونه
  • نخون:ناخن
  • او:آب
  • سوز:سبز
  • دو:دوغ
  • کلا:کلاغ

پاره ای از کلمات به شکلی شکسته شده‌اند که به نظر می‌آید ارتباطی با فارسی ندارند. مثلاً کلمه (تیه) که همان دیده یعنی چشم می‌باشد.

اصطلاحات

  • وخوگرتن:به خودگرفتن:اعتراف کردن vakho geroftan
  • آمخته وابین:عادت کردن، آموخته شدن Amokhta vabiyan
  • بونگ کردن:صدازدن bong
  • ورفراهسن:یهو از خواب پریدن varfrahesan
  • چاکسن: چاک خوردن chakesan
  • ترزسن: سوختن terzesan
  • بُل کردن: بال کردن، پریدن bol
  • دک زدن: درنگ کردن dok
  • تک کردن: چکیدن tok kerdan
  • پق کردن: اخم کردن pogh
  • سیل کردن: نگاه کردن seyl
  • شی کردن: شوی کردن، شوهر کردن shi
  • بسی کردن: فرستادن bsi
  • بهر کردن:تقسیم کردن bahr
  • رو کردن:حرکت کردن (رو کن:حرکت کن)row
  • تنگسن :tengesan پرتاب شدن
  • ور کردن: به تن کردن- پوشیدن var kerdan
  • ور داین: انداختن ver dayan
  • تر دادن: غلتاندن ter
  • وتاسه رفتن: به تاسه رفتن: از نفس افتادن در اثر گریه یا خنده زیادtaasah
  • واداشتن: نگه داشتن vadashtan
  • جر کردن: دعوا کردنjar
  • رمسن/رمبسن:فرو ریختن rombesan/remesan
  • نشسن سرکرپا:نشستن روی دوپاsar krapaa
  • سک زین: سیخونک زدن sok zayan
  • لک زین: چرت زدن lek zayan
  • داسون گرتن: بدی کسی را پشت سرش گفتن و دادخواهی از او نزد دیگران (داسون در اصل دادستاندن است)daasoon
  • رنجه رنجه کردن:ریزریز کردن renja renja
  • شفت دادن: سخن را به درازا کشاندن Sheft
  • غمه زدن: غمبه زدن-غرولند کردن ghoma
  • غل زدن: غل غل کردن- جوشیدن ghel
  • کمخزه کردن: خزیدن بچه نوزاد روی شکم komkheza
  • چنگ پل کردن:راه رفتن نوزاد روی دو دست و دو زانو Changa pol
  • لت و لو خوردن: تلوتلو خوردن lat low
  • خنج زین: چنگ زدن khenj
  • بنا کردن: آغاز کردن bena kerdan
  • مله کردن: شنا کردن mala kerdan
  • بندیر بیین:منتظر بودن bandir biyan
  • آخون کردن: خرمن کردن Akhoon
  • تش پرکردن: آتش برکردن tash bor kerdan
  • تنگ کردن: محکم بستن چیزی مانند بار خر Teng
  • پشک داین (پشک دادن): ریختن و پخش کردن چیزی مانند آب Peshk dayan
  • یه پاره: بعضی
  • او خردن؛آب خوردن

افعال

  • دِر کِردن:برگشتن - در کو:برگرد der kerdan
  • وَریساین (وریستادن): پا شدن-برایست: پاشو varisayan
  • مِزنایَن:مکیدن - بِمِزْن : بمک meznayan
  • کُهتن:گاز گرفتن-فقط برای ساخت های ماضی_ کهت : گاز گرفت coht-کوزییَن(کوزیدن) - بکوز:گاز بگیر coziyan برای ساخت های مضارع
  • هلییدن(هلیدن):گذاشتن، اجازه دادن-بهل : اجازه بده heliyan فقط برای ساخت های مضارع
  • لِشتن:اجازه دادن، لشتم:اجازه دادم leshtan فقط برای ساخت های ماضی
  • جکسن (جیکستن):دویدن:جیکسم-جیکسی-جیکس-جیکسیم-جیکسیت-جیکسن jekesan
  • واداشتن:نگهداشتن (وادار:نگه دار)vadashtan
  • خُوسین: خسبیدن، خوابیدن khowsiyan
  • اِسَیَن (استدن):گرفتن (بسون:بگیر)Esayan
  • وابین (وابیدن): شدن- وابید-> وابود-> (شد) Vabiyan
  • ورچردن: بالا رفتن از چیزی مانند صخره با چنگ و پا varchardan
  • ورموتسن: پلاسیده شدن varmootesan
  • پروسن (پروستن):پرورش یافتن (به منظور بیان اینکه چیزی مانند ترشی خوب جا افتاده و به عمل آمده به کار می‌رود)parvestan
  • وریچسن (وریچستن):از هم باز شدن و پخش وپلا شدن یک مجموعه (ورریچنادن تلویزیون: باز کردن و جداکردن قطعات تلویزیون)varichesan
  • دلسن (دلستن):نشت کردن و بیرون رفتن شیره یا آب چیزی Dalesan
  • واپلادن (واپلاییدن): آب چیزی را گرفتن Vapladan
  • وراشکنادن: یک باره از جا پریدن و فرار کردن Varoshkanadan
  • پشکسن (پشکستن): پخش و پلا شدن Peshkesan

افعال ماضی یا مضارع استمراری که با اضافه کردن «می» به ریشه فعل در فارسی ساخته می‌شود در لری بویراحمدی با اضافه کردن «ای» ساخته می‌شود:

  • می‌رم: ایرَم (میروَم:ایرَوُم)
  • می‌رفتم: ایرَتُم
  • می‌پزم: ایپَزُم
  • می‌پختم: ایپختُم
  • می‌رفتند:ایرَتِن

بعضی کلمات مانند توانست و دانست به این صورت نبوده و با اضافه شدن (ست) به قسمت اصلی فعل مضارع ساخته می‌شوند. در لری بیشتر افعال گذشته با اضافه شدن این یکی (ست) ساخته می‌شوند مانند:

  • کندس: کندست، کنده شد
  • پَرس: پَرست، پرید
  • بُرس: بُرست، برید (از نفس افتاد)
  • خندس: خندید
  • درس: دریده شد
  • گریوس: گریه کرد
  • جِکِس: دوس، دوید
  • چسپس: چسپید
  • خارس: خارید
  • جمبس: جمبید

ماضی نقلی در این گویش با اضافه شدن (اِ) به ماضی ساده ساخته می‌شود که در نوشتن به (ه) تبدیل می‌شود مانند:

  • رَتِمِه=رفته‌ام
  • گُتیِی: گفته‌ای
  • بردیمه:برده‌ایم
  • گُتیتِه: گفته‌اید
  • ورگشتمه:برگشته ام
  • اِشنُفتِمِه: شنفته ام، شنیده ام

علامت جمع

پسوند /gal-/ و تکواژگونه‌های آن که به عنوان یکی از تکواژهای جمع در زبانهای بلوچی شرقی، بختیاری، کردی جنوبی، آشتیانی، آزرانی، آمره‌ای و نایه‌ای به کار میرپد در زبان بویراحمدی به تنها پسوند جمع‌ساز تبدیل شده‌است. علامت جمع در این زبان «اَل» یا «یَل» می‌باشد.‫‪‬‬ [2] مثال:
کتابَل (کتابها)، ماشینَل (ماشینها)، کُرَل (پسرها)

  • برای ضمایر اول شخص و دوم شخض به صورت «نَل» به کار می‌رود. مثال:

ایمانل (ماها)، ایشانل (شماها)

  • برای ضمایر سوم شخص به صورت «گَل» به کار می‌رود. مثال:

اینگل (اینها)، اونگل (اونها)

  • برای کلماتی که آخر آن‌ها صدا دار باشد «یَل» به کار می‌رود. مثال:

شاخَیَل (شاخه‌ها)، بچیل (بچه‌ها)

کلمه گله از همین ریشه گرفته شده‌است.

حروف اضافه

حروف اضافه ای که در لری به کار می‌روند با معادل فارسی خود تفاوت دارند. در زیر چند نمونه از این حروف اضافه را می‌بینیم:

  • وه(va): به، از

مثال: ایخی بری وه کوچو؟ (می‌خواهی بری به کجا؟). وه کوچو اومِی؟ (از کجا آمدی؟)

  • نه(na) / اَ(a): را

نکته: «نه» بعد از کلماتی که آخرشان صدا دار باشد استفاده می‌شود
مثال: تنَه دوس دارُم (تورا دوس دارم). کتابَه بیِه (کتاب را بده). جیجَه نه غذا وَش بیِه (جوجه را بهش غذا بده)

  • سی(si): برای، واسه

مثال: بیو سی مو کار کو (بیا برای من کار کن). سیچه ایگریوی؟ (برای چه گریه می‌کنی؟)

پسوند «ین»

این پسوند به آخر برخی کلمات اضافه می‌شود و نشان دهنده زیاد بودن آن در فرد یا چیزیست که به آن نسبت داده شده‌است.
مثال:

  • لونجین (لونج + ین): کسی که لب‌های بزرگ و برآمده داشته باشد. لونج به معنی لب می‌باشد.
  • پقین (پق + ین): اخمو، کسی که زیاد اخم می‌کند. پُق به معنی اخم می‌باشد. پُق کردن: اخم کردن
  • کمین (کم + ین): شکمو، کسی که زیاد غذا می‌خورد. کُم: شکم
  • مُل ملین (مُل مل + ین): پر مو. مُل: مو

ضمایر ملکی

  • اُم-اِت -اِش- مون- تون- شون نمونه: کتابُم- کتابِت- کتابِش- کتابمون- کتابتون- کتابشون

البته «ن» آخر ضمایر در زبان گفتاری اکثراً گفته نمی‌شود

ضمایر شخصی

  • مو- تو- وو- ایما- ایشا- اونگل-اورو-ایرو

مثال:

  • «ایما رتیم وه حونه»: ما رفتیم خونه
  • «ای حونه مال مویه»: این خانه مال منه
  • «کو بره اورو»؛پسر برو اونجا

جمله‌ها

  • لری بیراحمئی یکی وه شاخه یَل زؤن لریه: لری بویراحمدی یکی از شاخه‌های زبان لریه
  • وَریس بِرَه درستَه بخو: پاشو برو درستو بخون
  • ینه سی ایشا اِسَمِه: این رو برای شما خریدم.
  • بره او سیم بیار؛برو و آب برام،بیار
  • بره بخواوس؛برو و بخواب

نمونه ای از ضرب‌المثل‌ها

  • داری که خَل وابی دَ راس وانیبو (درختی که خم شد دیگه راست نمیشه) در مورد آدمی که رذایل اخلاقی نهادینه شده ای دارد به کار می‌رود
  • گلو دسش وَه پِه نیرسه ایگه ترشه (گربه دستش به پی نمی‌رسه میگه ترشه) موقعی گفته می‌شود که فردی توانایی انجام کاری را نداشته باشد و با بهانه‌هایی سعی در انکار آن داشته باشد.
  • خر همو خره جلش عوض وابیه (خر همون خره پالونش عوض شده) موقعی گفته می‌شود که فردی در ظاهری جدید فخر فروشی کند
  • آردشه بخته آربیزشه آوِخته (آردشو بیخته و الکشو آویخته) در مورد کسی که از کاری برای همیشه دست می‌کشد و دیگر مسئولیتی را نمی‌پذیرد گفته می‌شود
  • دوست دارُم نه بهزه خوم (دوستت دارم نه بهتر از خودم) زمانی گفته می‌شود که یکی از دو دوست بخواهد چیزی را با دوستش تقسیم کند و تمایل دارد قسمت بهتر برای خودش باشد.

منابع

  1. «Luri, Southern - MultiTree». multitree.org. دریافت‌شده در ۲۰۱۶-۰۸-۱۰.
  2. اسفندیار طاهری (زمستان ۱۳۹۹«روند دستوری شدگی پسوند جمع‌ساز /gal-/ در زبانهای ایرانی»، فصلنامه علمی زبان پژوهی دانشگاه الزهرا (۳۷)، ص. ۲۰۴، ۲۰۵
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.