اربابرعیتی
نظام ارباب–رعیتی یا فئودالیسم که تیولداری، حکومت ملوک الطوایفی و خانخانی نیز نامیده میشود نظامی اجتماعی-اقتصادی است که در نتیجهٔ فروپاشی جامعه بردهداری و کمون اولیه (نظام اشتراکی) به وجود آمده و با وجود تنوع راههای رسیدن بدان، تقریباً در کلیه سرزمینهای جهان، البته در هر جا با ویژگیهای مشخص خود، وجود داشتهاست. در اروپای غربی این نظام از قرن ۵ تا قرون ۱۷ و ۱۸ میلادی و در روسیه و شرق اروپا از قرن نهم تا نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی را در بر میگرفت.
بخشی از سلسله مقالههای سیاسی |
شیوههای حکومت |
---|
ساختار قدرت |
منبع قدرت |
الیگارشی (فرمانروایی یک گروه) |
اقتدارگرایی (فرمانروایی یک نفر) |
نظریه قدرت |
جمهوری-پادشاهی (نظریات سیاسی-اجتماعی)
|
درگاه سیاست (en) |
فئودالیسم در توصیف دورهٔ معینی از تاریخ اروپا از قرن نهم تا سیزدهم میلادی اشاره دارد که در آن قدرت سیاسی میان زمینداران بزرگ تقسیم شدهاست و هر زمیندار یا ارباب دارای جماعتی رعیت یا دستنشانده است که در ازای خدمات نظامی یا سایر خدمات، حق تملک یا استفاده از زمین را از ارباب بدست میآورند. نظام فئودالی برابر و مشابه با نظام ارباب-رعیتی در ایران و آسیای میانه است.
در بسیاری از کشورها فئودالیسم با اصلاحات ارضی و تقسیم زمینهای زراعی بین کشاورزان از میان رفته ولی هنوز هم در بعضی از کشورهای جهان سوم قدرت واقعی در دست فئودالها و زمینداران بزرگ است. در گذشته فئودالیسم در ایران بیشتر با نام حکومت ملوکالطوایفی یا خانخانی معروف شده بود.
در اروپای قرون وسطی
یکی از مهمترین ویژگیهای قرون وسطی، فئودالیسم به عنوان ساختار اقتصادی و سیاسی این دوره بود.
نظام فئودالی طرحریزی نشده بود بلکه به عنوان پیامد آشفتگی اجتماعی سقوط امپراتوری روم غربی، رشد و نمو پیدا کرد و گسترش یافت. نظام فئودالی نظم تازهای برقرار کرد و زنجیرهٔ فرمانروایی به وجود آورد که جایگزین زنجیرهای شد که از امپراتور و سنا تا ایالات، شهرها و شهرکها تداوم داشت.
اصطلاح نظام ارباب-رعیتی معنای آمریت اربابی یک فئودال بر کشاورزی (رعیت) که بر روی ملک او به کشت و کار مشغول است، را دارد. در نظام ارباب-رعیتی که با زور بر رعیت تحمیل میشود او میبایست برخی از درخواستهای اربابش را به شکل کالایی، نقدی یا خدماتی انجام دهد. این عامل وادار کننده ممکن است نیروی نظامی فئودال یا سنتی باشد که از حمایت نوعی رویهٔ قضایی برخوردار است.
پیشزمینه
امپراتوری روم با یک سازمان دیوانسالاری پیچیده اداره میشد و مخارج آن از طریق یک نظام مالی پیچیده با انواع مالیاتها و در راس آن مالیات بر زمین تأمین میگردید. مقدار زیادی از این مالیاتها از استانهای متمولتر جنوبی همچون مصر به دست میآمد. درآمد حاصل از این نظام مالی عموماً خرج نیروهای نظامی میگشت که طبقه اجتماعی مجزایی نسبت به سایر نخبگان همچون اشراف و زمینداران تشکیل داده بودند.[1]
با سقوط آفریقا و تصرف شهر کارتاژ به دست وندالها، درآمد مالیاتی امپراتوری روم غربی به شدت کاهش یافت. این امر موجب توسل هر چه بیشتر آنها به نیروهای قبایل بربر شمالی به جای استفاده از ارتش منظم شد.[2] سران این قبایل به عنوان زمین داران محلی که بدین ترتیب به رهبران نظامی امپراتوری تبدیل شده بودند، بر خلاف پیشینان خود که دنبال منافع سیاسی خواستار افزایش مواجب نیروهای ارتش بودند، تمایل به کاهش یا قطع مالیات بر زمین داشتند.[3]
با فروپاشی امپراتوری روم غربی و تشکیل چندین پادشاهی کوچکتر به سردمداری همین رهبران نظامی، با وجود ادامه یافتن دریافت مالیات بر زمین تا جای ممکن، میزان این گونه مالیاتها افت ناگهانی پیدا کرد و اعطای بخشودگی مالیاتی از جانب پادشاهان و حاکمان به زمین داران به گونهای از امتیاز سیاسی بدل گشت.[4]
نجیبزادگان اروپایی سدههای میانه (به خصوص در فرانسه) معافیت از پرداخت مالیات مستقیم سرانه و املاک یافته بودند. البته مالیات بر فروش همچنان شامل حال آنها نیز میشد که به هر صورت نسبت به فقرا کمتر بود چرا که پرداخت مالیات درخور شان آنها فرض نمیشد. این شرایط با بهانه ارائه خدمات نظامی و مورد تهدید واقع بودن جان و اموال آنها در صورت وقوع جنگ، توجیه میشد اما در عمل، این قوانین با اضافات یک بار مصرفِ در هم و برهم، همانند «ابرهای آسمان بادی»، متغیر و پراکنده بودند به وجهی که برآورد دقیق عواید حاصل از آن را غیرممکن میکردند.[5]
از همین رو پادشاهان بیش از آن که بر دریافت مالیات تکیه نمایند، از زمینهای خود که به شکل گسترده در سرتاسر قلمرو آنها پراکنده بود، کسب درآمد مینمودند. بدین ترتیب کل زیربنای اقتصادی اقدامات سیاسی از دریافت مالیات به زمینداری تغییر ماهیت داد.[6]
ظهور فئودالیسم
ظهور فئودالیسم در اروپا به دنبال تجزیهٔ امپراتوری شارلمانی صورت گرفت، که پس از تجزیه آن، قدرتهای محلی رونق یافتند.
مردم شهرها و روستاها که خود را در خطر هجوم بیگانگان میدیدند چارهای جز توسل به زورمندان و فرمانروایان محلی نیافتند. بدین ترتیب ارباب محلی تنها پاسدار آنها شناخته میشد و این آغاز استمرار نظام فئودالی در اروپای غربی بود.
در ظرف سه قرن این نظام به صورت منظم تری درآمد. بسیاری از مورخان معتقدند که این نظام مخصوص همان دورهٔ خاص از تاریخ اروپاست و نباید آن را در جوامع دیگر جستجو کرد ولی برخی به خاطر پارهای از شباهتها، بهخصوص مسئلهٔ پراکندگی قدرت و به وجود آمدن اربابهای محلی، اصطلاح فئودالیسم را برای کشورها و محلهای دیگر نیز به کار بردهاند.
بسیاری ریشهٔ واگذاری بنهفیس را به شارلمانی برمیگردانند که در زمان حملهٔ اعراب به اسپانیا که اروپا را تهدید مینمود برای جمعآوری سپاه و تأمین ساز و برگ و نیز تحریک و دادن انگیزه به جنگ مبادرت به ضبط قسمت زیادی از زمینهای کلیسایی برای واگذاری به نظامیان نمود. این واگذاری از همان ابتدا بنفیس نام گرفت.
به هنگام ضعف حکومت مرکزی اشرافیت نظامی در صدد موروثی جلوه دادن بنفیسها مینمودند اما از نظر حقوقی رسمیت نداشت تا اینکه در دورههای بعدی واگذاری زمین به صورت فیف رسمیت یافت و دورهٔ فئودالیسم آغاز شد که در زمان شارل لوشو و بر طبق فرمان ۸۷۷ میلادی وی، اراضی و املاکی که بهطور موقت در اختیار نجبا و فرماندهان سپاه قرار گرفته بود تا از عواید آن بهرهمند شوند به صورت موروثی در اختیار آنان قرار گرفت.
سوگند وفاداری
فئودالیسم در مرحلهای از قرون وسطی شکل گرفت که واگذاری زمین از نوع فیف جایگزین واگذاری بنهفیس شد.
در نظام فئودالی دو نجیبزاده با هم پیمانی میبستند که بر مبنای آن خادم یا دستنشانده (واسال) به انجام پارهای وظایف که مهمترین آنها خدمات نظامی بود، متعهد میشد و در عوض نجیبزاده دیگر که ارباب، سرور یا سالار نامیده میشد، از دستنشانده حمایت میکرد و نیازهای اساسی او نظیر خوراک و پوشاک را تأمین مینمود. تعهدی که دستنشانده میداد به صورت «سوگند وفاداری» بود.
این سوگند وفاداری برای دستنشانده یک تیول به همراه میآورد که اصطلاح فئودال از آن ریشه میگیرد. تیول بخششی بود که امتیازات معینی را به دستنشانده میداد. ممکن بود حق استفاده از یک دارایی خاص ارباب به دستنشانده واگذار شود که میتوانست هر چیزی از یک قلعه تا کل یک ایالت باشد.
با این حال، تیولها لزوماً با ملک و دارایی ارتباطی نداشتند و تیول یک خادم ممکن بود مجوز جمعآوری مالیاتها، ضرب سکّه یا تعیین و وصول جریمهها باشد.
غالباً اربابها به خادمها علاوه بر تیول، مصونیت نیز میبخشیدند که به ایشان اجازه میداد قوانین خود را وضع کنند و دادگاههای خود را به راه بیندازند. تیول و مصونیت معمولاً در ازای این داده میشد که دستنشانده تعداد معینی سرباز در اختیار سپاه اربابش قرار دهد.
در ابتدای دورهٔ فئودالیسم تیولها موروثی نبودند اما در اواخر دورهٔ فئودالیسم معمولاً تیول به ارث میرسید. وارث دستنشانده میبایست شکلی از مالیات بر ارث را که «عوض» نامیده میشد به اربابش میپرداخت. این عوض ممکن بود به میزان درآمد یکسالهٔ آن تیول باشد. در مورد دستنشاندههایی که بدون وارث از دنیا میرفتند، ارباب هرطور که شایسته میدانست در مورد تیول آنها تصمیم میگرفت.
دستنشانده بودن افتخار به حساب میآمد و معمولاً به آسانی به کسی داده نمیشد. در واقع، تنها اعضای طبقهٔ فرادست و نجیبزادگان اجازه داشتند دستنشانده شوند. از این رو، اشرافی چون دوکها و شوالیهها اجازه داشتند سوگند وفاداری یاد کنند، اما کشاورزان به این کار مجاز نبودند. مقامهای عالی رتبهٔ کلیسای کاتولیک نیز میتوانستند دستنشانده شوند که شامل سراسقفها، اسقفها و راهبان بلندمرتبه میشد. اینان وظایف فئودالی خدمت نظامی و مدیریت کشاورزی را نیز در بعضی موارد عهدهدار میشدند. هیچکس دیگری از جمله کشیشان دون پایه، نمیتوانستند دستنشانده شوند و حتی در میان طبقه فرادست هم همه دستنشانده نبودند. با این حال اکثر این افراد چنین منصبی داشتند.
با گذر زمان و افزایش پیچیدگی و مخارج دستگاهای حکومتی، رعیتزادگانی که میتوانستند نیاز حاکمان را از طریق پرداختهای نقدی یا کمک در زمینه مدیریت مالی و قضایی در سطوح مختلف، تأمین نمایند، با دریافت زمین یا منصب در جایگاه نجیبزادگان قرار میگرفتند. این افراد که نجیبزاده کسوتی نامیده میشدند، به منبع سرشاری برای دستگاه سلطنت بدل گشتند. این تحولات که باعث پدیداری گروهی از خدمتگزاران مدنی ماهر شد، موجب بروز نگرانی در طبقه نجیبزادگان آبا و اجدادی که کم و بیش در حال از دست دادن جایگاه مشاورهای خود بودند، میشد.[7]
در نظام فئودالی هم ارباب و هم دستنشاندهٔ حقوق و وظایفی داشتند. ارباب متعهد میشد از دستنشاندهٔ خود و تیول او محافظت کند و برای این منظور در صورت لزوم به جنگ برود. ارباب همچنین متعهد میشد در صورتی که یک دستنشانده به شکستن سوگند خود یا هر جرم دیگری متهم شد، این فرصت را داشته باشد تا در برابر همتایان خویش از خود دفاع کند.
در عوض دستنشانده نیز متعهد میشد که در خصوص مسائل نظامی و سیاسی هم به ارباب و هم به دیگر دستنشاندههای ارباب مشاوره بدهد. دستنشانده همچنین متعهد میگردید به اربابش، به ویژه در امور نظامی، یاری رساند؛ بنابراین، اگر اربابش فرمان میداد دستنشانده میبایست به جنگ میرفت. با این حال، برای این که جنگ برای دستنشانده بیش از حد وقتگیر و پرهزینه نشود، این خدمت نظامی به چهل روز در سال محدود میشد.
ارباب میتوانست از دستنشانده خود تقاضای پول هم بکند. دستنشانده در مواقع اضطراری، جنگهای طولانی یا رخدادهای مهم نظیر ازدواج بزرگترین دختر ارباب یا شوالیه شدن بزرگترین پسر او، مستلزم چنین کمکهای مالی بود.
پیمان فئودالی معمولاً برای تمام عمر بود؛ اگر چه در صورتی که دستنشانده به وظایفش عمل نمیکرد، پیمان بین او و اربابش گسسته میشد. در این صورت ارباب دستنشانده را از تیولش خلع ید میکرد و اعلام میداشت که دستنشانده باید همهٔ آن زمینی را که از او به تیول گرفته بازگرداند. دستنشاندهای که پیمان فئودالی او گسسته میشد، روزگار سختی پیدا میکرد. البته دستنشانده نیز تنها تا جایی به سوگند خود متعهد بود که ارباب هم به عهد خود وفادار باشد.[8] برای دستنشاندهها مگر در موارد نقض شدید پیمان وفاداری مانند تلاش ارباب برای کشتن دستنشانده، غیرقانونی بود که اربابشان را ترک گویند.
اکثر نجبا هم ارباب و هم دستنشانده بودند. دستنشاندههای دارای املاک بزرگ معمولاً دستنشاندههای دیگری را به خدمت میگرفتند. این کار غالباً با علاقه و تمایل ارباب خود آنها انجام میشد، چون بدین ترتیب آنها میتوانستند تعداد بیشتری جنگ جو در خدمت خود بگیرند.
به لحاظ نظری، سلسله مراتب فئودالی، یعنی ردهبندی اربابان و دستنشاندهها، به شکل یک هرم درمیآمد که پادشاه در راس آن بود. در ردهٔ بعد از پادشاه دستنشاندههای شخصی او بودند، که خودشان اربابان دستنشاندههای زیردستشان بودند. این هرم به پایین ادامه مییافت تا دستنشاندههای بدون دستنشانده میرسید.
در این سلسله مراتب دستنشاندههای ردههای مختلف تفاوت بسیاری داشتند. برای مثال در فرانسه این سلسله میتوانست شامل یک دوک بزرگ با درآمد سالانه ده هزار لیور تا ارباب کوچک یک قلعه با یک یا دو شوالیه به عنوان دستنشانده و کمتر از ۵۰۰ لیور عایدی سالانه باشد. در قعر هرم نیز شوالیههایی بودند که ارباب کسی جز رعایا به حساب نمیآمدند و تنها تیول آنها یک خانه و چند مزرعه بود که دهقانان در آن ساکن بودند و از اجاره هر کدام از آنها ۲۵ لیور یا کمتر نصیبشان میشد.[9]
اما در عمل، نظام فئودالی هیچگاه چنین منظم نبود. اولاً نظم و ترتیب هرمی ایجاب میکند که هر چه نجیبزادهای در سلسله مراتب فئودالی جایگاه بالاتری داشته باشد، از قدرت بیشتری نیز برخوردار باشد. اما واقعیت این بود که دستنشاندهها غالباً قدرتمندتر از اربابانشان بودند. در واقع ممکن بود دستنشاندهٔ یک پادشاه بیشتر از خود او قدرت داشته باشد.
با رشد فئودالیسم، برخی دستنشاندهها به بیش از یک ارباب سوگند وفاداری یاد میکردند، چون میخواستند از بیشتر از یک تیول درآمد داشته باشند. نتیجه این بود که این نجبا در سلسله مراتب فئودالی در یک زمان سطوح مختلفی را اشغال میکردند.
این سوگندهای چندجانبه به سردرگمی زیادی منجر میشد، به ویژه هنگامی که چندین ارباب به کمک یک دستنشانده نیاز پیدا میکردند. برای روشن شدن این که کدام سوگند وفاداری مقدم است، اربابی، لیج یا ارباب اصلی دستنشانده میشد که فرمانروا نامیده میشد. فرمانروا شخصی بود که دستنشانده نخست به او سوگند وفاداری یاد کرده بود و بنابراین مقدم بر ارباب بود.
اصلاحات فئودالی همه برای سامان بخشیدن به وفاداریها شکل گرفت اما هیچیک کارایی و موفقیت نداشت. سرانجام بسیاری از نجبا دریافتند که اگر سرباز کافی در اختیار داشته باشند لازم نیست نگران سوگندهای وفاداری باشند.
در عوض میتوانستند به جنگ دیگر اشراف یا نجبا بروند و املاکی را که میخواهند متصرف شوند. هیچ سنت و قانون و دادگاهی توانایی پایان بخشیدن به این جنگهای خصوصی را که باعث اسراف نیرو، زمان و منابع زیاد مادی میشد، نداشت.
در این خصومتهای خصوصی، فئودالهای رقیب که غالباً در پناه برج و باروهای خود در امان بودند، در یک «جنگ دیوانهوار» برای به حداقل رساندن عایدی اقتصادی طرف مقابل اقدام به کشتار و مثله کردن رعایا به عنوان قربانیان اصلی یا از بین بردن مزارع و باغات یکدیگر مینمودند، تا دشمن را به ورطه نابودی بکشانند[10]
ضعف و نابودی فئودالها در اروپا
قحطی و طاعون باعث نابودی یکچهارم جمعیت اروپا در قرن ۱۴ شد. این واقعه شوم به همراه فرار رعایا از نقطهای به نقطهٔ دیگر، اثرات تخریبکنندهای بر زندگی و قدرت فئودالها گذاشت. با شروع جنگ صد ساله از ۱۳۳۸ تا ۱۴۵۳ فشار بیشتر برای کاهش قدرت فئودالها شروع شد، فئودالها به ناچار برای دفاع از املاک خود زیر پرچم پادشاهان انگلستان و فرانسه رفتند و این امر به تمرکز قدرت و فرمانبری آنان انجامید.
حمایت شهرها از پادشاهان عامل دیگری بود که باعث کاهش قدرت فئودالها شد. با پایان جنگهای صد ساله قدرت سیاسی و اقتصادی فئودالها نیز پایان یافت و با پایان جنگهای سی ساله موسوم به جنگ رزها (War Of Rose) قدرت آنان بهطور کامل مقهور شاهان شد. با شکلگیری دولتهای دوران مدرن در فرانسه و انگلستان، فئودالها دیگر قدرت کامل را از دست داده بودند و به خدمت شاهان درآمده بودند.
از جمله علل و عوامل اصلی فروپاشی نظام فئودالی،
- ستیز میان مالک و کشاورز بر سر تصاحب زمین و آب مصرفی؛
- فشارهایی که از جانب اربابان بر پیکره نظام تولیدی وارد میشد؛
- ایجاد و گسترش شهرها و رشد مبادلات تجاری و بازرگانی؛
- ظهور دولتهای مرکزی مطلقه به جای کلیسای قرون وسطایی؛
- و ایجاد جنبش حصارکشی و گسترش شهرها است.
ویژگیهای نظام فئودالی
وابستگی کشاورز به زمین
شیوهٔ تولید فئودالی مبتنی بر مالکیت ارباب بر زمین و بر وابستگی شخصی کشاورزان به ارباب فئودال استوار بود. وابستگی شخصی کشاورز به ارباب بدین معنی بود که در این شیوهٔ تولید رعیت و رعیتدار دیگر بنده و برده نبود، اختیار جان او در دست مالک نبود و مستقلاً و جداگانه فروخته نمیشد اما همراه زمینی که به فروش میرسید، به مالک جدید منتقل میشد، همچنین کشاورز مجاز نبود زمین اربابی را ترک کند و این اختیار را نداشت که آزادانه بخواهد به خدمت اربابی دیگر در آید.
بهرهٔ مالکانه و انواع آن
کشاورزان از آن جا که خود مالک زمین نبودند میبایست بر روی نسق، از زمینی که متعلق به ارباب فئودال بود، کار کنند و به این ترتیب مالک میتوانست به عنوان بهره مالکانه ثمره کار آنها را به سود خود ضبط کند.
بدین ترتیب، شیوه تولید فئودالی مبتنی بر انواع بهره مالکانه یا بهره اربابی است که از کشاورزها وصول میشود. بهره مالکانه در واقع محصول اضافی رعیت بود که تسلیم ارباب میشد. ما بهطور کلی به سه نوع بهره مالکانه برمیخوریم که در مراحل مختلف نظام فئودالی کما بیش در کنار یکدیگر وجود داشتند. یکی کار بهره یا بیگاری، دوم بهره کالایی و سوم بهره نقدی. باید توجه داشت که در هر یک از مراحل مختلف تکامل جامعه فئودالی، یکی از این اشکال یاد شده، تفوق یافتهاست.
در مرحله ابتدائی نظام فئودالی «کار بهره» که در عرف معمولی میتوان آن را به «بیگاری» تعبیر نمود شکل مسلط بهرهکشی از کشاورزان بود. بدین معنا که کشاورزان روزهای معینی از هفته را مستقیماً برای ارباب و روی زمین او کار میکردند و این یک کار اجباری و مجانی برای ارباب بود. شکل دیگر بهرهٔ مالکانه «بهره کالایی» بود که عبارت بود از تسلیم منظم مقداری از محصول زراعی و دامی به ارباب و صاحب زمین، و در نهایت نوع سوم بهرهٔ مالکانه شامل «بهره نقدی» میشد که به معنای پرداخت بهره مالکانه به صورت پول است. تفوق بهرهٔ نقدی در انواع بهره مالکانه مربوط به اواخر دوران فئودالیسم میباشد.
البته باید توجه داشت که علاوه بر بهره مالکانه منظم، مالک یک سلسله مالیات و عوارض نیز به کشاورزان تحمیل میکرد.
اقتصاد بسته (طبیعی)
ویژگی دیگر شیوهٔ تولید فئودالی، «طبیعی بودن یا بسته بودن اقتصاد آن» میباشد. اقتصاد طبیعی به معنای دایره بسته و محدود و تنگی از تولید است که هدف آن مصرف داخلی و خودی است. یعنی در آنجا تولید بیش از آن که هدف مبادلهای یا فروش داشته باشد، برای مصرف انجام میشود. به عبارت دیگر مقصود از اقتصاد طبیعی آن است که هر ارباب در املاک خود از عواید و بهرهای که از استثمار کشاورزان بدست میآورد زندگی میکرد و تقریباً کلیه نیازمندیهای ضروری وی و خدمهاش در املاک خود او تولید و تهیه میشد و به ندرت مبادلات با خارج از این محیط بسته مورد احتیاج بود. اقتصاد کشاورزی نیز بر همین پایه قرار داشت و خانواده کشاورزی خود اغلب به امور پیشهوری میپرداخت و بخش عمده نیازمندیهای خود را در داخل خود خانواده و شخصاً تأمین میکرد. با گذشت قرنها، به تدریج همراه توسعه شهرها، تولید پیشهوری و تقسیم کار و مبادلات بین شهر و ده بسط یافت و ناگزیر درهای اقتصاد طبیعی به خارج گشوده شد، دایره بسته شکسته شد و بازار گسترش یافت.
مذهب
مذهب و موسسات مذهبی در جامعه فئودالی نقش عظیمی داشت. موسسات مذهبی، عبادتگاهها، و خدام مذهب، اوقاف فراوان و املاک وسیعی در اختیار داشتند و با دولت فئودالی و اشراف فئودال از جهت ثروت و نفوذ پهلو میزدند. ایدئولوژی مذهبی، شکل مسلط ایدئولوژی در شیوهٔ تولید فئودالی است. در شکل کلاسیک نظام فئودالی، مذهب در خدمت فئودالیسم بود و آن را جاودانی، مقدر و مقدس معرفی میکرد. هر چند که در نقطه مقابل نیز جنبشهای کشاورزی نیز اغلب خصلت مذهبی داشت و تحت تأثیر جنبشهای پروتستانی علیه تفوق کلیسای کاتولیک صورت گرفت.
فئودالیسم در ایران
آنچه در اروپا به عنوان فئودال و نظام فئودالی شناخته میشود در ایران به نوعی برابر و مشابه با ارباب یا خان و نظام اربابرعیتی میباشد. تکامل نظام اربابرعیتی در ایران دارای فراز و نشیب بسیاری بود.
پیش از اسلام
در دوره هخامنشیان درست به سان بسیاری از کشورهای شرق باستان، تمام اتباع بندگان پادشاه شمرده میشدند. لقمان یونانی نوشته که جز پادشاه، تمامی مردم ایران جماعت بندگاناند. به همین ترتیب، اقتدار بزرگان خانوادههای پدرشاهی بر افراد خانوادههای خودشان مستبدانه بود و آنها میتوانستند با فرزندان ایشان چون برده رفتار کنند.
بر خلاف برخی ادعاها در دورهٔ هخامنشیان بردهداری ممنوع نبود و در منشور کورش دربارهٔ منع بردهداری چیزی نوشته نشدهاست. اما در مجموع، حتی در پیشرفتهترین سرزمینهای قلمرو هخامنشی هم فقط تعداد کمی برده در قبال افراد آزاد وجود داشتهاند و کار برده هیچگاه جایگزین کار کارگران آزاد نمیشدهاست. با قضاوت از روی اسناد بابلی و پاپیروسهای آرامیِ دوره هخامنشی، میتوان گفت که بردگان اگر به خدمت ارباب ادامه میدادند غذا و لباسشان تا زمانی که زنده بودند، تأمین میشد و گاهی آزاد میشدند.[11][12][13][14][15]
در اواخر دورهٔ اشکانیان پویش تبدیل اعضای آزاد جماعتها به رعایای وابسته به ارباب زمین نسبت به گذشته سریعتر گردید. طی قرنهای دوم و چهارم میلادی جماعتها یا توسط اربابان بزرگ تجزیه گشتند، یا به جماعتهای وابستهای که اعضای آن از آزادی کامل برخوردار نبودند، و مورد بهرهکشی قرار میگرفتند، تبدیل شدند.
در دورهٔ ساسانیان جماعتهای خود مختار آزادی خود را از دست دادند، یا به زمینهای سلطنتی تبدیل شدند یا از طرف شاهان ساسانی به اشرافی که از پرداخت مالیات معاف بودند، اهداء گردیدند. در نتیجه بسیاری از مالکین کوچک و اعضای جماعتهای آزاد به منظور فرار از ظلم مأموران مالیات و نظامیان یا زمین خود را ترک کردند، یا زمین خود را در اختیار اربابان قدرتمند گذاشتند و به التجاء آنها درآمدند. این پویش از یک سوی به پیدایش زمینداران بزرگ کمک کرد، و از سوی دیگر مالیات دریافتی دولت را شدیداً کاهش داد.
پس از حمله اعراب
در دورهٔ ایران اسلامی، اشرافیت عرب توانسته بودند بر جامعه مسلط شوند، به ناگاه با قدرتگیری ترکان و در پی آن ترکمانان و مغولان طی قرون ۴ تا ۷ جایگاه خود را از دست دادند و در نتیجه اشرافیت جدید از سپاهیان ترک به همراه ایرانیانی که نقش دیوان سالاران را به عهده داشتند و نیز نخبگان مذهبی (علما) جایگزین طبقات نظامی، دیوان سالاری و زمیندار دوره قبلی شدند. طبقه مسلط به نیابت از دولت زمینهای کشاورزی را بر مبنای «اقطاع و تیول» اداره میکرد که به نهاد کشاورزی اروپایی بنفیس در سدههای میانه شباهت داشت. اقطاع در سدههای میانه و تیول در دوره بعد از آن در ازای ارائه خدمات نظامی، اداری و مذهبی و به صورت غیر موروثی واگذار میشد و اساساً واگذاری حق استفاده از مالیاتهای یک منطقه بود. سیورغال نیز که به سپاهیان برجسته مغول و ترکمان واگذار میشد بسیار به فیف اروپایی شباهت داشت از آن جهت که موروثی بود و فرد دارای آن را واجد مصونیت قضایی، اداری و مالی میکرد. اقطاع شکل مسلط مالکیت ارضی در تاریخ میانه ایران بود که خصوصیات مالکیت فئودالی را تا دورهٔ مشروطیت دارا بود. اقطاع بر اساس مبادله عواید زمین در ازای خدمات نظامی-اداری بین شاه-دولت و سرکردگان سیاسی و نظامی اعطا میشد. واگذاری و اعطای زمین منجر به پارهپاره شدن قلمرو حکومتی به صورت واحدهای سیاسی- نظامی نیمه مختاری با اختیارات قضایی محلی خاص خود شد. حکومتهای تاریخ میانه ایران علاوه بر اعطای زمین به اربابان نظامی؛ قسمتی از قدرت سیاسی خود را نیز به آنها واگذار میکردند.
در دورهٔ قاجاریه افراد والا رتبهٔ تیولدار قادر بودند در ناحیهای که تیول آنها قرار داشت یا در حین تصدی شغل دولتی، در ایالات صاحب میزان قابل توجهی زمین شوند. برای مثال عبدالله خان امیر نظام (سردار اکرم) به تدریج زمینهای کشاورزی وسیعی به دست آورد. گفته شده که ملک منصور میرزا شجاع السلطنه (پسر مظفرالدین شاه) در دوران تصدی حکومت فارس روستاهای خالصه و املاک خصوصی بیشماری را غصب کرد. شیخ خزعل خان قبایل عرب در اوایل قرن ۱۴ه، املاک خود در خوزستان را به بیش از ۲۶۰ کیلومتر مربع افزایش داد و تا میزان قابل ملاحظهای از خودمختاری در مناطق زیر فرمان خود برخوردار بود. در دوره قاجار هر چه املاک زمیندار وسیع تر بود قدرت او نیز بیشتر میبود و هر چه غیبت او از املاک خود به درازا میکشید مباشران از زارعان بهرهکشی بیشتری میکردند. زمین داران بزرگ با اقامت در شهرها میتوانستند با صاحبان قدرت رابطه برقرار سازند و به این ترتیب املاک خود را حفظ کنند.
این روند پس از انقلاب مشروطه نیز ادامه داشت و زمینداران توانستند موقعیت ممتاز خود را حفظ کنند و این امر از آنجا مشهود است که برای مثال در پنج دوره نخست مجلس تا پایان حکومت قاجار، زمینداران مجلس را در کنترل خود داشتند. نسبت نمایندگان زمینداران از ۲۱درصد در دوره اول مجلس (۲۶–۱۳۲۴) به ۳۰ درصد در دوره دوم (۲۹–۱۳۲۷) و ۴۹ درصد در دوره پنجم (۱۳۰۴–۱۳۰۲ش) افزایش یافت.
قشرها مسلط در اوایل دوره رضاشاه همچون اواخر دوره قاجار شامل خاندان سلطنتی، کارمندان سطح بالای اداری، زمینداران بزرگ، خانهای عشایر، علمای با نفوذ و تجار ثروتمند بودند. در پایان عصر پهلوی تغییرات مهمی چه از لحاظ اندازه و چه از لحاظ ترکیب طبقاتی در این قشرها صورت گرفت. این تغییرات مشتمل بود بر جایگزینی نخبگان متخصص و اداری جدید به جای سیاستمداران کهنهکار قدیمی که اغلب از زمینداران سنتی و رؤسای ایلات بودند. در نخستین مراحل تثبیت حکومت رضاشاه، منزلت اجتماعی زمینداران بزرگ افول کرد. اما پس از آن، زمینداران بزرگ تا اواخر دهه ۱۳۳۰ نقش فعال و فزایندهای در عرصه سیاست محلی و ملی ایفا کردند. چرا که آنها طی این دوره بیشتر کرسیهای مجلس را اشغال کردند و حتی از قدرت سیاسی بیشتری در سطح محلی برخوردار شدند. از سالهای دهه اول ۱۳۰۰ تا دهه سی، دو سوم نمایندگان مجلس را زمینداران یا کسانی که از خانواده زمیندار بودند، تشکیل میدادند.
اصلاحات ارضی
به هنگام اعلام برنامه اصلاحات ارضی در ۱۹ دی ۱۳۴۰؛ اعضای خاندان سلطنتی، حدود صد تن از رؤسای ایلات و طوایف بزرگ زمیندار و چند صد تن از خاندانهای دیگر، مالک تقریباً دو سوم زمینهای زراعی کشور بودند. اصلاحات ارضی در عمل، طبقه زمیندار قدیمی و مناسبات ارباب- رعیتی سنتی در روستا را از میان برد. این برنامه همچنین به نقش میانجیگرانهای که زمینداران، اغلب بین دولت از یک سو و بازاریان و علما از سوی دیگر ایفا میکردند، خاتمه داد. حسن ارسنجانی که در دولت علی امینی سمت وزیر کشاورزی را داشت، مأمور انجام اصلاحات ارضی بود، ارسنجانی در طی مدتی که به عنوان وزیر کشاورزی فعالیت میکرد مخالفت خود با شاه، اربابان زمیندار و آمریکا را به خوبی نشان داد. ارسنجانی به انتقاد از نظام ارباب-رعیتی پرداخت و خواهان خاتمه یافتن نظام فئودالی در ایران شد. شاه و نخستوزیر او یعنی علی امینی که از اقدامات ارسنجانی در هراس بودند او را از وزارت عزل کردند، وی پس از عزل از وزارت گفت: «آخرین میخ را بر تابوت نظام ارباب–رعیتی و نیز بر تابوت شاه کوبیدهام.»
در سال ۱۳۴۰ شاه تصمیم به درهم شکستن قدرت اجتماعی و سیاسی زمینداران بزرگ گرفت. این تصمیم به دو منظور اتخاذ شد:
- تمرکز هرچه بیشتر قدرت در دست دولت مرکزی
- جلوگیری از شورشهای کشاورزی به دلیل وجود مالکیتهای بزرگ بر زمین و عدم تأمین مالی اکثریت عظیم کشاورزان.
اعمال چنین سیاستی، هدفی اصلاحی بود تا به این وسیله، حربه اصلی نیروهای چپگرا در روستا برای بسیج انقلابی کشاورزان را از دست آنها خارج نماید. از این رو شاه اقدام به اجرای طرح اصلاحات ارضی نمود و تلاش کرد روستاییان را در برابر زمینداران بزرگ بسیج کند. اصلاحات ارضی مهمترین کوشش حکومت برای در هم شکستن قدرت اجتماعی زمینداران بزرگ بود، چرا که به موجب این قانون زمینداران میتوانستند تنها یکی از روستاهای خود را نگه دارند و بقیه املاک آنها مشمول قانون تقسیم اراضی میشد. همچنین با از بین رفتن نظام ارباب رعیتی طی اصلاحات ارضی، متعلقات این نظام نیز از بین رفت، از جمله: اصلاحات ارضی دهه ۱۳۴۰ مسبب نابود کردن گروههای کار توده روستاییان که بنه نامیده میشدند، گردید. نظام بنه بخشی از نظام ارباب-رعیتی در مناطق خشک و نیمه خشک بود که در آنها کشت گندم رواج داشت. با الغای نظام ارباب رعیتی، سازمان تولیدی نظام بنه، که طبقه زمیندار قدیمی آن را پی انداخته و حفظ کرده بود، محو شد.
تقسیم اراضی از سال ۱۳۴۱در سه مرحلهٔ جداگانه و در طول ۱۰ سال صورت گرفت، نظام کشاورزی ایران را که مشخصهٔ آن وجود مناسبات فئودالی میان مالک و زارع بود را تغییر داد. اصلاحات ارضی نه فقط به دلیل تغییرات جامعه شناختی ای که در کشور به وجود آورد، بلکه از منظر تغییرات سیاسی نیز از اهمیت بسیاری در تاریخ معاصر ایران برخوردار است. این تغییرات که در سالهای دهه ۱۳۴۰ به صورت تضعیف نیروهای سیاسی فعال در دهه پیشین و همچنین وابستگی بیش از پیش مالکان بزرگ به دولت رخ نمود، در سالهای دهه ۱۳۵۰ و با بروز مشکلات جدی در پیشبرد این برنامه که در عین حال با افزایش آگاهی روستائیان به موقعیت فرودست اجتماعی خویش و افت تولید کشاورزی و جابهجاییهای کلان جمعیتی همراه بود، زمینه برآمدن نیروهای سیاسی جدیدی را در صحنه سیاسی کشور فراهم کرد. نیروهایی که مستقیم و بهطور غیرمستقیم در تغییر انقلابی اوضاع کشور در سال ۱۳۵۷ دخیل بودند.
پانویس
- Wickham، Medieval Europe، 28.
- Wickham، Medieval Europe، 25.
- Wickham، Medieval Europe، 29.
- Wickham، Medieval Europe، 29.
- Tuchman, p. ۱۵.
- Wickham، Medieval Europe، 29.
- Tuchman, p. ۱۷-۱۸.
- Tuchman, p. ۱۶.
- Tuchman, p. ۱۷.
- Tuchman, p. ۸.
- «برده و بردهداری».
- Encyclopædia Iranica http://www.iranicaonline.org/articles/barda-i Encyclopædia Iranica مقدار
|نشانی=
را بررسی کنید (کمک). پارامتر|عنوان= یا |title=
ناموجود یا خالی (کمک) - «The Article of Cyrus Cylinder in Wikipedia is being vandalized» (PDF). صص. ۷, This section of the article is mainly based on the personal views٫٫٫.
- Kutsko, John F. (۲۰۰۰). Between Heaven and Earth: Divine Presence and Absence in the Book of Ezekiel. Winona Lake, Indiana: Eisenbrauns publishers, book sellers. شابک ۱-۵۷۵۰۶-۰۴۱-۸.
- اشپیگل
منابع
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ اربابرعیتی موجود است. |
فارسی
- آشوری، داریوش. دانشنامه سیاسی (فرهنگ و اصطلاحات و مکتبهای سیاسی). تهران: انتشارات مروارید.
- آریانپور کاشانی، عباس. فرهنگ دانشگاهی انگلیسی-فارسی. چاپ بیستم. تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۷.
- اشرف، احمد و علی بنوعزیزی. طبقات اجتماعی، دولت و انقلاب ایران. ترجمهٔ سهیلا ترابی فارسانی. چاپ دوم. تهران: انتشارات نیلوفر، ۱۳۸۸.
- انصاف پور، غلامرضا. کامل فرهنگ فارسی. چاپ چهارم. تهران: انتشارات زوار، ۱۳۷۹.
- انوری، حسن. فرهنگ فشردهٔ سخن. جلد دوم. تهران: انتشارات سخن، ۱۳۸۲.
- بلوخ، مارک. جامعه فئودالی. جلد اول. ترجمهٔ بهزاد باشی. تهران: نشر آگاه، ۱۳۶۳.
- بیگدلی، علی. تاریخ اروپا در قرون وسطی. تهران: پیام نور، ۱۳۸۴.
- حیدری خوئی، امیر. مکتبها و اصطلاحات سیاسی. بی جا: انتشارات خاتم سبز، ۱۳۸۰.
- داب، موریس و دیگران. گذر از فئودالیسم به سرمایهداری. ترجمهٔ احمد تدین. تهران: انتشارات توکا، ۱۳۵۹.
- داب، موریس. مطالعاتی در زاد و رشد سرمایهداری. ترجمهٔ حبیبالله تیموری. تهران: نشر نی، ۱۳۷۹.
- طلوعی، محمود. فرهنگ جامع سیاسی. چاپ سوم. تهران: نشر علم، ۱۳۸۵.
- علی بابایی، غلامرضا. فرهنگ سیاسی آرش. چاپ دوم. تهران: نشر آشیان، ۱۳۸۴.
- عنایت، حمید. نهادها و اندیشههای سیاسی در اسلام و ایران. تهران: انتشارات روزنه، ۱۳۷۷.
- عیوضی، محمد رحیم. تئوریهای ساخت قدرت و رژیم پهلوی دوم. تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۲.
- ممتحن، حسینعلی. کلیات تاریخ و تمدن (قرون وسطی). جلد دوم. تهران: انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، ۱۳۷۰.
- نعمانی، فرهاد. تکامل فئودالیسم در ایران. جلد اول. تهران: انتشارات خوارزمی، ۱۳۵۸.
- ولی، عباس. ایران پیش از سرمایهداری (تاریخ نظری). ترجمهٔ حسن شمس آوری. تهران: نشر مرکز، ۱۳۸۰.
- هوگلاند، اریک. زمین و انقلاب در ایران۱۳۶۰–۱۳۴۰. مترجم فیروزه مهاجر. تهران: نشر شیرازه، ۱۳۸۱.
- فئودالیسم۱
- فئودالیسم۲
- نظام فئودالیسم چیست؟ / فئودالیسم در اروپا بایگانیشده در ۳۰ سپتامبر ۲۰۱۸ توسط Wayback Machine