جنگ داخلی سزار
جنگ داخلی بزرگ روم یا جنگ داخلی سزار (۴۹ تا ۴۵ پیش از میلاد) یکی از آخرین درگیریهای سیاسی-نظامی در جمهوری روم پیش از بنیانگذاری امپراتوری روم بود. جنگ داخلی بزرگ روم، به صورت مجموعهای از رویاروییهای سیاسی و نظامی بین ژولیوس سزار و حامیان سیاسیاش موسوم به پوپولارها (عوامیون) از یک سو، با اپتیماتهای محافظهکار سنا تحت رهبری گنایوس پومپیئوس کبیر از سوی دیگر، آغاز شد. این جنگ با گذر سزار از روبیکن در ۱۰ ژانویهٔ ۴۹ پیش از میلاد آعاز شده و تا ۱۷ مارس ۴۵ پیش از میلاد به طول انجامید. این جنگِ چهار سال و دو ماه و یک هفتهای با پیروزی سزار و یارانش پایان یافت و در نتیجهٔ آن ژولیوس سزار دیکتاتور مطلق جمهوری شد.[1]
جنگ داخلی سزار | |||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
بخشی از جنگهای داخلی روم | |||||||
نقشه عملیاتهای نظامی گایوس یولیوس سزار، فاتح جنگ داخلی سالهای ۴۹ تا ۴۵ پیش از میلاد در برابر گنایوس پومپیئوس کبیر | |||||||
| |||||||
طرفین درگیر | |||||||
یولیوس سزار، پوپولارها | سنای روم، اپتیماتها | ||||||
فرماندهان و رهبران | |||||||
ژولیوس سزار گایوس اسکریبونیوس کوریو † مارکوس آنتونیوس دسیموس یونیوس بروتوس آلبینوس پوبلیوس کورنلیوس سولا گنایوس دومیتیوس کالوینوس |
گنایوس پومپیئوس کبیر † تیتوس لابینوس † کوینتوس کایسیلیوس متلوس پیوس شیپیو ناسیکا † کاتوی کوچک † گنایوس پومپیئوس جوانتر † پوبلیوس آتیوس واروس † سکستوس پومپیئوس |
شرح
بسیاری از تاریخنگاران متفقالقول هستند که این جنگ داخلی نتیجه منطقی روند طویل «انحطاط» نهادهای سیاسی روم بود، انحطاطی که با قتل برادران گراکی در ۱۳۳ و ۱۲۱ پیش از میلاد آغاز شده بود و با اصلاحات گایوس ماریوس[یادداشت 1] در لژیونها، جنگ اجتماعی سالهای ۹۱ تا ۸۸ پیش از میلاد، جنگ جنگ داخلی میان ماریانها و حامیان سولا که با احیای منصب دیکتاتوری توسط لوکیوس کورنلیوس سولا پایان یافت، و درنهایت تریومویرات اول ادامه یافت. این حوادث پایههای جمهوری را سست کردند و روشن است که سزار فرصتهایی که بر اثر انحطاط و زوال نهادها جمهوری پدید آمده بودند را استادانه به سود خود بهکار گرفت؛ چنانکه سیسرون میگوید:
«این است مردی که باید با وی نبرد کنیم. وی همه چیز دارد بهجز نیت خیر»
پس از اختلافات تند با سنا، سزار در ژانویه ۴۹ پیش از میلاد مسلحانه نیروهایش را از رود روبیکن که حدود میان استان گالیا کیسالپینا و قلمرو ایتالیا را مشخص میکرد عبور داد؛ در مقابل، سنا نیز حول و حوش پومپیئوس گرد آمد و در تلاش برای دفاع از نهادهای جمهوری، تصمیم به اعلان جنگ به سزار گرفت. پس از زد و خوردهایی چند، دو نیرو در فارسالوس با یکدیگر رویارو شدند، جاییکه سزار شکستی علاجناپذیر به نیروهای پومپیوس تحمیل کرد. پومپیوس به مصر گریخت امّا به دستور بطلمیوس سیزدهم سربریده شد (۴۸ ق. م). سزار نیز به مصر رفت و در نبرد بر سر جانشینی میان کلئوپاترای هفتم و برادرش بطلمیوس سیزدهم درگیر شد؛ پس از حل این قضیه، جنگ را ادامه داد و پادشاه پنتوس به نام فارناک دوم را در نبرد زیله (زیله در ترکیه امروزی) را شکست داد (۴۷ ق. م). سپس روانه آفریکا (استان روم) شد، جاییکه بازماندگان پومپیئوس بهرهبری کاتوی کوچک مجدداً سازمان یافته بودند، و آنان را در نبرد تاپسوس[یادداشت 2] شکست داد (۴۶ ق. م). بازماندگان به هیسپانیا پناهنده شدند، جاییکه سزار روانه شد و آنان را در نبرد موندا[یادداشت 3] اینبار قاطعانه درهم کوبید (۴۵ ق. م).
این جنگ داخلی مسیر پایان یافتن جمهوری روم را هموار کرد و مدّتی پس از آن جنگ داخلی روم (۳۱-۴۴ ق. م) ــ که با نبرد آکتیوم به پایان رسید ــ میان اوکتاویانوس و مارکوس آنتونیوس نیز تیرخلاص را بر پیکرهٔ نیمهجان جمهوری زد.
منابع تاریخی
منابع تاریخی در باب جنگ داخلی سالهای ۴۹ تا ۴۵ پیش از میلاد عبارتند از زندگی دوازده قیصر[یادداشت 4] از سوئتونیوس، زندگیهای موازی[یادداشت 5] از پلوتارک، تاریخ روم جلد چهاردهم، جنگهای داخلی[یادداشت 6] از آپیان، تاریخ روم[یادداشت 7] از دیون کاسیوس، تواریخ روم[یادداشت 8]اثر ولیوس پاترکولوس،[یادداشت 9] فیلیپیکائه اثر مارکوس تولیوس سیسرو، فارسالیا[یادداشت 10] اثر مارکوس آنیوس لوکانوس و نیز خاطراتی در باب جنگ گالی و در باب جنگ داخلی اثر یکی از طرفین نبرد یعنی یولیوس سزار.
زمینه تاریخی
در تابستان سال ۶۰ پیش از میلاد، سه تن از سران سیاسی ارشد عصر، سزار، کراسوس و پومپیئوس[یادداشت 11] اتحادی استراتژیک منعقد کردند که میتوانست در سالهای پیشرو جایگاه آنان را ترفیع دهد.[2][3] این معاهدهٔ شخصی که در تاریخنگاری امروزین از آن با عنوان تریومویرات اول یاد میکنند اتحادی میان سه شخص حقیقی بود که، با توجه به نفوذ این امضاکنندگان، بعدها پیامدهای بسیار قابلتوجهی بر حیات سیاسی جمهوری گذارد.[4]
کراسوس ثروتمندترین فرد روم بود که در حقیقت منابع مالیِ کارزار انتخاباتی کنسولی سزار را تأمین کرده بود و یکی از نمایندگان برجسته طبقهٔ اکوایتس (سواران) بهشمار میرفت.[5] پومپیئوس نیز پس از آنکه خط پایانی بر امپراتوری سلوکی کشید و جنگ مهردادی سوم در برابر مهرداد ششم در شرق را با موفقیّت به پایان رساند، فرماندهی نظامی با بیشترین موفقیّت در کارنامهاش بود. روابط میان کراسوس و پومپیئوس از نوع آرمانیترینها نبود امّا سزار با توان دیپلماتیک تیز خود توانست آنان را با یکدیگر آشتی دهد؛ چراکه وی به اتحاد میان این دو مرد به عنوان تنها راهی که با آن میتوانست به رأس هرم قدرت دست یابد مینگریست.[6] کراسوس در حقیقت نفرت بخصوصی نسبت به پومپیئوس داشت، از زمانیکه پومپیئوس یک تریومف (جشن پیروزی) بهخاطر پیروزی بر کوینتوس سرتوریوس در هیسپانیا و نیز پیروزی در سرکوبی سومین جنگ بردگان برگزار کرده بود. در این تریومفها بیشترین نقش در پیروزی را به پای پومپیئوس نوشتند درحالیکه کراسوس، معمار حقیقی پیروزیِ پُرمشقت بر اسپارتاکوس، فقط توانست یک اوواتیو[یادداشت 12] (تریومف کوچک) را جشن بگیرد.
معاهده تریومویرات پومپیئوس را متعهد میکرد از کاندیداتوری سزار به کنسولی حمایت کند و در همان حال کراسوس آنرا تأمین مالی کند.[7] در عوضِ این پشتیبانی، سزار باید کاری میکرد که زمینها برای کهنهسربازان پومپیئوس بازتوزیع شوند[8] و سنا نیز اقدامات پومپیئوس در شرق را تصویب کند.[یادداشت 13] همزمان با آن به سود کراسوس و سوارانش قانونی[یادداشت 14] را از تصویب گذراند؛ این قانون یک-سوم پولی که مقاطعهکاران مالیاتی استان آسیا باید میپرداختند را بدانان میبخشید.[9] برای محکم کردنِ هرچه بیشتر این حکومتسهنفره[یادداشت 15] پومپیئوس با جولیا، دختر سزار، ازدواج کرد.[10][11] چنانکه ژروم کارکوپینو میگوید:
«تا هنگامیکه [این] سه مرد متحد باقی بمانند نه هیچ قانونی، نه هیچ جناحی و نه هیچ شخصی قادر به ایستادگی در برابر اراده آنان نیست.»
— Carcopino، 1981, p. 222
در ۵۹ پیش از میلاد که سزار برای اولین بار به کنسولی رسید، وی محبوبیت سیاسی و پرستیژ خود را در خدمت این اتحاد به کار برد تا اصلاحاتی که با دو تریومویر دیگر (کراسوس و پومپیئوس) در موردشان توافق کرده بود را پیش ببرد. باوجود مخالفتهای محکم کنسول همکار سزار (هر ساله دوکنسول انتخاب میشدند)، مارکوس کالپورنیوس بیبولوس، که کوشش کرد به هر قیمتی مانع ابتکاراتش شود، سزار موفق به بازتوزیع قسمتی از زمینهای عامالمنفعه[یادداشت 16] برای کهنهسربازان پومپیئوس[12] و حتّی برخی شهروندان با ثروت کمتر شد. بیبولوس هنگامیکه متوجه شد سیاستش ــ که منحصراً متوجه پاسداری از منافع اشراف سناتوری بود ــ شکست خورده، از زندگی سیاسی کناره گرفت و با این اقدام پنداشت که اقدامات همکارش را محدود میکند امّا در عوض سزار توانست به شکلی کاملاً مسالمتآمیز برنامه انقلابیاش را پیش ببرد. کارکوپینو، تاریخنگار معاصر فرانسوی، میگوید که هنگامیکه بیبولوس به حق وتوی خود متوسل شد و در اینباره سه تریبون دیگر نیز وی را همیاری میکردند، توسط رقیبانش (حامیان سزار) فراری داده شد، کسانیکه وی و دو تن از دوستان وفادارش را زخمی و گِلآلود کردند.[13][14]
سزار اینچنین توانست پایههای مستعمرات جدید در ایتالیا را پایهریزی کند، و برای حفاظت از استانها در برابر فساد حُکام محلی نیز قوانینی برضد باجگیری تصویب نمود،[یادداشت 17] همچنین در همان سال ۵۹ ق. م قانون دیگری[یادداشت 14] تصویب کرد که رضایت طبقه سواران (اکوایتس)[یادداشت 18] را جلب کرد؛ با این قانون وی یک-سوم پولی که سوارکاران باید به دولت میپرداختند را کاهش میداد و بدینوسیله فعالیتهای آنان را تشویق نمود. در نهایت قانونی از تصویب گذراند که سنا را وامیداشت گزارش هر جلسهاش را بنویسد (ارائه دهد).[15] بدینگونه بود که سزار از پشتیبانی تمامی مردم رومی اطمینان یافت و پایه موفقیّتهای آیندهاش را بنیان نهاد.[16]
در یکم مارس ۵۹ پیش از میلاد، سزار که هنوز کنسول بود به لطف حمایت دو تریومویر دیگر (کراسوس و پومپیئوس) با قانون واتینیا[یادداشت 19] منصب پروکنسولی استانهای گالیا کیسالپینا و ایلیریکوم را برای پنج سال (تا یکم مارس ۵۴ ق. م)، بهعلاوهٔ ارتشی متشکل از سه لژیون (هفتم، هشتم، و نهم) تحت اختیار خود میگرفت. مدتی کوتاه پس از صدور یک قطعنامه سنا به وی ایالت همسایهٔ گل ناربونی ــ که پروکنسول آن کوینتوس کایکیلیوس متلوس کلر[یادداشت 20] بهصورتی غیرمنتظره فوت کرده بود[17] ــ به همراه یک لژیون دیگر (لژیون دهم) نیز اعطا شد.[18]
معاهدهٔ تریومویرات در آوریل ۵۶ پیش از میلاد با نشستی دیگر میان سه تریومویر (کراسوس، پومپیئوس و سزار) در لوکا واقع درگالیا کیسالپینا، تجدید شد. در این روزهای بهیادماندنی این شهرستان توسکانی در شمال آرنو «تبدیل به مرکز واقعی جهان شد، [جهانی] که تریومویرها ــ که بار دیگر باهم به توافق رسیده بودند ــ میان خود به اشتراک گذاشتند و در باب سرنوشت آن تصمیمگیری کردند».[19][20][21] پلوتارک یونانی در مورد معاهدهٔ جدید میان این سه میگوید:
«[سزار] با پومپیئوس و کراسوس معاهده ای با این مضامین منعقد کرد: آنان برای کنسولی نامزد میشدند، و سزار نیز با فرستادن شمار زیادی از سربازان برای رأی دادن، آنان را حمایت میکرد [تا به کنسولی انتخاب شوند]؛ وقتی هم انتخاب میشدند، ایالاتی (سوریه برای کراسوس و هیسپانیا برای پومپیئوس) و ارتشهایی دریافت کرده و [در عوض] باید برای سزار حکمِ فرمانداری بر ایالاتی که بر آنان حاکم بود (گالیا کیسالپینا، گل ناربونی، و ایلیریکوم) را تا پنج سال دیگر تمدید میکردند.»
در ۵۵ ق. م حالا نوبت کراسوس و پومپیئوس بود که کنسول شوند. پس از آنکه در این سال به کنسولی انتخاب شدند، بهواسطهٔ یکی از تریبونهای عوام به نام گایوس تربونیوس پیشنهاد کردند که حکومت پروکنسولی سزار (بر گالیا کیسالپینا، ایلیریکوم و گل ناربونی) ــ چنانکه در معاهدهٔ لوکا در سال قبل قرارش را گذاشته بودند ــ برای پنج سال دیگر (تا ۵۰ ق. م) تمدید شود. کراسوس بدینترتیب استان سوریه روم را از آن خود کرد تا نبرد در برابر پارتیان را رهبری کند، پومپیئوس نیز آفریکا، هیسپانیای سیتریور و اولتریور و چهار لژیون را تصاحب میکرد ــ دو تای آنان را به سزار (پدر همسرش) برای جنگهای گالی امانت میداد.[22]
اما معاهدهٔ تریومویرات اکنون رو به پایان خود بود: پس از مرگ جولیا ــ دختر سزار که با پومپیئوس ازدواج کرده بود ــ در سپتامبر ۵۴ پیش از میلاد، کراسوس نیز در نبرد حران در برابر پارتها در ۱۲ ژوئن ۵۳ ق. م کُشته شد.[23] افزونبر این حوادث سزار ناچار بود با شورشی در گل که توسط ورسینگتوریکس هدایت میشد مقابله کند، شورشی که در ۵۲ ق. م برای مدتی کوتاه عملیات فتح سرزمین گل را با مشکل مواجه کرد.[24] اینچنین بود که در پایان ۵۳ ق. م سزار در راونا با پومپیئوس دیدار کرد تا معاهدهٔ شخصی جدیدی میان خود منعقد کنند. وی موفق شد دو لژیون جدید بگیرد تا از دست رفتنِ لژیون چهاردهم را جبران کند که یکی از آنان را از داماد سابقش گرفت؛ پومپیئوس نیز بهخاطر مصلحت جمهوری روم و حفظ دوستی با پدرهمسر سابقش پذیرفت.[25] سزار به داماد سابقش پیشنهاد کرد که ازدواج نوهٔ خواهرش ــ اکتاویای کوچک[یادداشت 21]ــ با گایوس کلودیوس مارسلوس را بههم بزند تا اکتاویا را به همسری پومپیئوس دربیاورد، و در عوضِ این لطف از پومپیئوس خواست که دختر خود بهنام پومپیئا را ــ که همسر شخص دیگری[یادداشت 22] بود ــ به همسری او درآورد؛ امّا این ازدواجهای خیالی رنگ واقعیت به خود نگرفتند.[26] کارکوپینو مینویسد:
«پس از چند هفته پومپیئوس که [این] پیشنهاد را رد کرده بود، در پنجمین ازدواجش، با کورنلیا متلا ــ دختر متلوس شیپیو که عروس کراسوس[یادداشت 23] نگونبخت نیز بود ــ ازدواج کرد. اینچنین پومپیئوس خواست نشان دهد که مستقل است، [و دیگر] اتکایی به استحکام تریومویرات ندارد.»
اساساً سزار آرزوی فتح گل را داشت تا در اذهان عمومی با فتوحات پومپیئوس در شرق برابری کند و از منبع تقریباً بیپایانی از پول،[27] ارتشی آماده و وفادار،[28] و انبوهی از اتباع و هزاران بَرده بهرهمند شود. این اهداف اساساً برآورده شدند و یولیوس سزار پس از فتح سرزمین گل نامش در شمار فاتحان بزرگ روم (از جمله پومپیئوس) درآمد. وی محبوب پلبیهای روم بود، کسانی که سزار به لطف غنایم جنگی عاقلانه به آنان مزایا (اعانه) یی از انواع گوناگون بخشید. اکنون سنا و پومپیئوس از وی میترسیدند، و میدانستند که لژیونهایی آبدیده در استخدام خود دارد که متشکل از شهروندانی است که به آنان حقوق شهروندی اعطا نموده و به وی وفادارند. سوئتونیوس مینویسد:
«در گل معابد و قربانگاههای خدایان را خالی کرد، [معابدی که] سرشار از هدایای نذری بودند، و شهرها را بیشتر برای غارت ویران میکرد تا برای تنبیه کردنشان. اینگونه بود که طلا به میزان وافر داشت و در استانهای ایتالیا آنان را در معرض فروش گذارد.»
فتح گل توازن قدرت سیاسیای که از زمان دیکتاتوری لوکیوس کورنلیوس سولا تا بدین هنگام برقرار بود را عیناً برهمزد.
علل جنگ
پس از برخوردهایی که میان باندهای تیتوس آنیوس میلو (از اپتیماتها) و پوبلیوس کلادیوس پولکروس (از پوپولارها) رخ داد و به کشته شدن دومی انجامید (۱۸ ژانویه ۵۲ پیش از میلاد)، سزار و پومپیئوس مخفیانه با یکدیگر موافقت کردند بر ضد میلو عمل کنند. فعالیتهایی که متعاقب آن انجام گرفتند سنا را واداشتند که پومپیئوس را ــ به پیشنهاد بیبولوس و با تأیید کاتوی کوچک ــ برای سال ۵۲ ق. م به منصب «کنسول بدون همکار» (به لاتین: به لاتین consul sine collega) بگمارند.[29] این اقدام دو علت داشت: پاتریسیها با نفرتی که از دیکتاتوری داشتند با این عنوان حداقل بهطور اسمی از دیکتاتوری اجتناب میکردند؛ افزون بر آن با اعطای چنین قدرت زیادی به پومپیئوس میتوانستند او را اغوا کنند که در برابر سزار (که بیشتر از پومپیئوس مورد نفرت پاتریسیها بود) به خدمت آنان درآید.[30] لوچانو کانفورا میافزاید که انتصاب پومپیئوس به عنوان «کنسول بدون همکار» در فوریه ۵۲ پیش از میلاد شوکی به تریومویرات وارد کرد، تریومویراتی که اکنون با مرگ کراسوس بدون سر شده بود.[31]
از این هنگام تا ۴۹ ق. م که جنگ داخلی آغاز شد، پاتریسیها (اشرافیان) و پومپیئوس تلاش کردند سزار را در توری از فرامین سنا بپیچانند؛ و سزار را وادار میکردند با پایان یافتن جنگهای گالی، ارتش و استان گل را زودتر از پومپیئوس (پروکنسول اسپانیا) تحویل دهد. شایان ذکر است که بر طبق قانونی در سال ۵۵ ق. م موسوم به Lex Licinia Pompeia[یادداشت 24] فرماندهی پروکنسولی سزار بر ایالت گل که در یکم مارس ۵۴ ق. م منقضی میشد تا پنج سال دیگر یعنی تا یکم مارس ۵۰ ق. م تمدید شده بود.[32]
سزار که حکم پروکنسولیاش در گل (فرانسه) در سال ۵۰ ق. م به پایان میرسید مشتاق بود برای ۴۹ پیش از میلاد به کنسولی انتخاب شود. برای چنین کاری میخواست خود را به صورت «غیابی»[یادداشت 25] نامزد کنسولی کند (زیرا وی از ۵۸ تا ۵۰ ق. م به عنوان پروکنسول در گل مشغول بود و در روم حضور نداشت)، امّا قانونـهرچند در دیگر مواقع نادیده گرفته میشدـ چنین اجازهای به وی نمیداد. بایستی حتماً در روم حضور مییافت و تنها در قامت یک شهروند خصوصی میتوانست چنین کاری کند و در نتیجه باید گالیا کیسالپینا و لژیونهای خود را ترک کند؛ از سوی دیگر اگر شهامت آنرا میداشت که در روم حضور یابد، در بهترین حالت توسط دشمنانش از حیات سیاسی برکنار میشد و در بدترین حالت مقتول.[33]
پس از کشته شدن کراسوس، پومپیئوس کوشید اوضاع را به سود خود تغییر دهد، بهطوریکه التزام «وقفه دهساله میان دو دوره تصدی متوالی کنسولی» که برخواسته از قوانین لوکیوس کورنلیوس سولا بود را ملغی ساخت. واضح بود که وی از اینکه بتواند در ۵۲ ق. م برای سومین مرتبه[یادداشت 26] و تنها با سه سال فاصله از تصدی پیشینش (که در ۵۵ ق. م بود) به کنسولی منصوب شود بسی خرسند بود. سزار نه اعتراضی کرد و نه از طریق تریبون پلبیهایش آنرا وتو کرد. تاریخنگاری حدس میزند که علت اعتراض نکردن سزار آن بود که شورش ورسینگتوریکس به وی مهلت اعتراض نداد. اینچنین بود که وقتی پروکنسول سرزمین گل (سزار) دانست که آرامسازی سرزمینهایش زمان زیادی تلف کرده از دومین کاندیداتوری اش به کنسولی[یادداشت 27] انصراف داد و درخواست کرد که همانطور که حکم پروکنسولی پومپیئوس در اسپانیا تا یکم ژانویه ۴۵ ق. م تمدید شده، حکم پروکنسولی او در گل نیز تا ۳۱ دسامبر ۴۹ ق. م تمدید شود[34][35] (پروکنسولی سزار در یکم مارس ۵۰ ق. م منقضی میشد). در ابتدای سال ۵۱ ق. م سرویوس سولپیکیوس روفوس[یادداشت 28] و مارکوس کلادیوس مارسلوس[یادداشت 29] به منصب کنسولی برگزیده شدند، مارسلوس پیشنهاد نمود که بر طبق قانون Lex Licinia Pompeia از یکم مارس ۵۰ ق. م سزار گل را ترک کند و فرد دیگری به جای وی منصوب شود. سپس مارسلوس در ژوئن ۵۱ ق. م یک شهروند کومو[یادداشت 30] ــ شهرستانی با حقوق لاتین که سزار آن را به یک مستعمره رومی ارتقا داده بود ــ را شلاق زد و بدینگونه پروکنسول گل را به ریشخند گرفت.[36]
از اینجا بود که گسست حاصل شد. در سال بعد (۵۰ ق. م) گایوس کلادیوس مارسلوس (خویشاوند مارسلوس نامبرده) و لوسیوس امیلیوس لپیدوس پاولوس به کنسولی برگزیده شدند؛ از یک سو گایوس اسکریبونیوس کوریو به عنوان تریبون مردم بیهوده پیشنهاد کرد که هم سزار و هم پومپیئوس ارتشهای خود را معاف کنند،[37][38] و از سوی دیگر کنسول جدید، مارسلوس، در دستورکار (آوریل ۵۰ ق. م) قید کرد که حکم پروکنسولی یولیوس سزار به پایان میرسد و باید مقدمات اعزام یک جانشین در سیزدهم نوامبر تدارک دیده شود. همچنین برای بدتر کردن آن، سنا با هدف حفاظت از سوریه در برابر پارتها حکم کرد که دو لژیون به این استان خاوری اختصاص داده شود، و این لژیونها را باید از دو پروکنسول غربی (سزار و پومپیئوس) میگرفتند. پومپیئوس در پذیرش این فرمان زرنگی (شتاب) کرد و لژیونهایی که در ۵۳ ق. م به سزار قرض داده بود را در اختیار سنا نهاد. اینچنین بود که قیصر (سزار) ناچار شد به خواست سنا تن در داده و دو تا از لژیونهایش (لژیونهای یکم و پانزدهم) را تحویل دهد، لژیونهایی که فوراً به کاپوآ فرستاده شدند.[39]
در یکم دسامبر ۵۰ ق. م گایوس کوریو راهحل (سازش) تازهای یافت: پیشنهاد کرد که هم سزار و هم پومپیئوس همزمان از پروکنسولی خود استعفا کنند. سنا با ۳۷۰ رأی موافق در برابر تنها ۲۲ رأی مخالف آنرا تأیید کرد؛ امّا این طرح بازهم در برابر جناح سزارـ ستیز راه بهجایی نبرد.[40] حال سزار از طریق دو تن از همکاران معتمد خود، مارکوس آنتونیوس و کوینتوس کاسیوس لونگینوس، به اطلاع سنا رسانید که آماده است از فرماندهی بر لژیونهایش کنارهگیری کند و تا شروع دومین کنسولیاش (در یکم ژانویه ۴۸ ق. م) تنها دو لژیون را بهعلاوه حکومت پروکنسولی بر گالیا کیسالپینا و ایلیریکوم برای خود نگهدارد، همچنین تمدید حکم پروکنسولی پومپیئوس در اسپانیا را نیز بهرسمیت شناخت. پومپیئوس، که پیشبینی کرده بود در صورت انتخاب سزار به کنسولی از اهمیت فرماندهی خودش کاسته میشود، توافق را برهم زد و درنتیجه طرح سازش مزبور در سنا حتّی خوانده (بررسی) نیز نشد.[41]
در یکم ژانویه ۴۹ ق. م درست در همان روزی که کنسولهای جدید آن سال یعنی لوسیوس کورنلیوس لنتولوس کروس[یادداشت 31] و گایوس کلادیوس مارسلوس (با مارسلوس نامبرده همنام است امّا یکی نیست) بر سر کار آمدند سزار بهواسطه تریبونی به نام گایوس اسکریبونیوس کوریو نامهـاولتیماتومی تحویل آنان داد. این نامه بهزحمت در سنا خوانده شد امّا نتوانست مورد بحث قرار گیرد زیرا که اکثریت نمایندگان با سزار دشمن بودند. از میان دشمنان وی پدرهمسر جدید پومپیئوس یعنی کوینتوس شیپیو ناسیکا[یادداشت 32] نیز حضور داشت.[42] سزار در این نامه متعهد شد که از فرماندهی نظامی کنارهگیری کند مشروط بر آنکه پومپیئوس نیز چنین کند. نتیجه این میشد که اگر پومپیئوس ارتش خود را نگه دارد طبیعتاً محروم کردن سزار از ارتشش نامنصفانه مینمود، و همین امر سبب غضب دشمنانش شد.[43]
برخی سناتورها همچون مارکوس کلادیوس و مارکوس کایلیوس روفوس موفق شدند به سود سزار ــ و البته بیشتر به سود صلح ــ نطق کنند؛ اینان معتقد بودند که پومپیئوس بایستی عازم استانهای خود شود تا هرگونه بهانه برای جنگ داخلی از میان برود. آنان میپنداشتند که قیصر (سزار) احتمالاً نگران آن است که دو لژیونی که برای جنگ با پارتیها از وی گرفتهاند را درعوض در اختیار پومپیئوس نهاده باشند، شاید بدینخاطر که دو لژیون مزبور در نزدیکی روم مستقر هستند. مداخلهٔ خشونتآمیز کنسول لوسیوس لنتولوس تقاضاهای دو سناتور نامبرده را مسکوت گذارد و اکثریت سنا با شیپیو ناسیکا (دشمن سزار) همسخن شدند که گفت:
«سزار در روز معینی ارتش را معاف کند. اگر اینکار را نکند معلوم خواهد شد که بر ضد جمهوری عمل میکند.»
هنگامیکه نشست سنا به پایان رسید تمامی سناتورها توسط پومپیئوس فراخوانده شدند. برخی از آنان [به سبب مخالفتشان با سزار] مورد تحسین واقع شدند، برخی تشویق شدند که به رویکرد خصمانه خود در برابر پروکنسول گل ادامه دهند، و حتّی برخی اگر در اینکه چه باید بکنند مردد میبودند، سرزنش شدند. متعاقباً بسیاری از کهنهسربازان پومپیئوس با وعده جوایز و ترفیع از هر سوی فراخوانده شدند، و همینطور دو لژیونی که سزار به سنا تحویل داده بود (لژیونهای یکم و پانزدهم). اینچنین بود که شهر از همرزمان پومپیئوس پُر شد. افزونبر اینان، تمامی رفقای کنسولها و پومپیئوس و کسانیکه کینهای قدیمی از سزار به دل داشتند نیز گرد آمدند.[44]
کنسور لوسیوس کایسونینوس[یادداشت 33] که پدرهمسر سزار بود بههمراه پرایتور لوسیوس روشیوس فاباتوس پیشنهاد کردند که با پروکنسول سرزمین گل وارد گفتگو شوند و برای اینکار شش روز مهلت خواستند،[45] امّا با مقاومت کنسول لنتولوس، شیپیو و کاتوی کوچک مواجه شدند. برطبق آنچه سزار در کتاب خود در باب جنگ داخلی گفتهاست:
«وی بواسطه کینه قدیمیاش از من و غضبش بهخاطر انتخابات ناموفق برافروخته شده بود.»
سزار میافزاید که لنتولوس نیز به خاطر سنگین بودن بدهیهایش و نیز به امید اینکه یک ارتش و یک استان به وی اعطا شود، خود را در جناح اپتیماتها قرار داده بود. شیپیو نیز انگیزههای مشابهی داشت و بهعلاوه میترسید که مورد محاکمه قرار گیرد. پومپیئوس نیز که توسط دشمنان سزار تهییج شده بود، اجازه نمیداد که پدرهمسر سابقش (سزار) در قدرت با وی شریک و همتا شود و هرگونه پیوند دوستی با وی را قطع نمود و در شمار دشمنان وی درآمد.[46]
«[...] [پومپیئوس] دو لژیون (که سزار به وی پس داده بود) را از مسیرشان در آسیا و سوریه منحرف کرد، تا از آنان به مثابه ابزاری برای جاهطلبیهای خود در دستیابی به قدرت بهرهگیرد.»
اینجا بود که دو تن از تریبون پلبیها و از وفادارترین دوستان سزار یعنی مارکوس آنتونیوس و کوینتوس کاسیوس لونگینوس وتوی خود را در برابر اقدامات سنا اعمال کردند.[47] بر طبق آنچه ولیوس پاترکولوس و آپیان برای ما نقل میکنند، این سزار بود که به این دو تریبون دستور داد در برابر سنا مقاومت کنند،[48] و سنا را بهخاطر محترم نشمردن حق وتوی تریبونها سرزنش نمود. در هفتم ژانویه متعاقب یک اتمام حجت سنا برضد سزار که در آن به وی دستور داده شد فرماندهی نظامی را واگذار کند، آنتونیوس و لونگینوس از روم گریخته و در راونا به سزار پناه بردند.[49][50]
در روزهای بعد پومپیئوس نمایندگان سنا را در خارج از روم گردآورد، و شهامت و سرسختی آنان را ستود، و آنان را از نیروهای نظامی خود که بالغبر ده لژیون بودند مطلع ساخت. سنا اکنون فرمان داد در سرتاسر ایتالیا سربازگیری انجام شود، پومپیئوس را با ذخایر مالیه عمومی (بیتالمال) تغذیه کنند، پادشاه نومیدیه به نام جوبای اول که متحد جمهوری بود را نیز فرابخوانند.[51]
زمانیکه سزار از آنچه که در روم اتفاق میافتاد آگاه شد، برای نیروهایش بانگ زد و به آنان گفت که هرچند از بیحرمتیهایی که در این مدت به وی روا شده ناراحت و منزجر است امّا از این بابت واقعاً متأسف است که داماد سابقش، پومپیئوس، بر اثر حسادتش به وی (سزار) به خطا رفتهاست، کسیکه سزار وی را همواره دوست میداشت. وی همچنین تأسف خورد که حق وتوی دو تریبون پلبی (آنتونیوس و لونگینوس) با زور سلاح در نطفه خفه شدهاست. پس وی سربازان را تشجیع کرد از وی در برابر دشمنانش دفاع کنند، به آنان نبردهای پیروزمندی که در گل و ژرمانیا تحصیل کرده بودند را یادآوری کرد.[52]
«سربازان لژیون سیزدهم[یادداشت 34] یکصدا بانگ میزنند که میخواهند از بیحرمتیهایی که به فرماندهشان و تریبون پلبیها روا شده انتقام بگیرند.»
نیروهای طرفین
در بدو جنگ داخلی نیروهای طرفین به شرح زیر بودند:
- پومپیئوس میتوانست روی دو لژیون که در لوچرا و نیز سه لژیون دیگر که تازه سربازگیری کرده بودند حساب کند. تاریخنگار جنگی به نام تئودور دُج بر این عقیده است که در مجموع ده لژیون در سراسر شبه جزیره ایتالیا حضور داشتند. به آنها هفت لژیون حاضر در استان رومی هیسپانیا نیز افزوده میشدند و نباید فراموش کرد نیروهایی نیز در سیسیل، آفریکا، سوریه، آسیا و مقدونیه نیز بودند که همگی آنان به حال پومپیئوس و اپتیماتها سودمند افتادند.[53]
- در عوض سزار نمیتوانست روی بیش از ۴۰٬۰۰۰ سرباز که در ۹–۸ لژیون تقسیم شده بودند حساب کند.[54][55]
جنگ داخلی
سال ۴۹ پیش از میلاد
گذر از روبیکن (۱۱–۱۰ ژانویه)
سزار پس از بانگ زدن بر نیروهایش و کسب موافقت آنان تصمیم گرفت با لژیون سیزدهم خود بهسوی آریمینوم (ریمینی امروزی) روانه شود.[56] میدانیم که در دهم ژانویه ۴۹ ق. م از روبیکن گذشت[57][58] و شاید جمله معروف Alea iacta est (تاس انداخته شدهاست) را بر زبان آورد و سپس از رود مزبور که مرز ایتالیای روم را مشخص میکرد با تنها یک لژیون گذر کرد و اینچنین آغازگر جنگ داخلی شد. تاریخنگاران بر سر آنچه که سزار در هنگام گذر از روبیکن بر زبان آورد اتفاق نظر ندارند. از بین دو نظریه رایجتر یکی میگوید سزار Alea iacta est را بر زبان آورد و دیگری میگوید عبارت Alea iacta esto (تاس باید انداخته شود!) را بر زبان راند که شعری از کمدیسرای یونانی مورد علاقهاش، مناندروس، بود. سوئتونیوس میگوید که وی جمله «Iacta alea est» را ادا کرد.[59][60][61]
زمانیکه سزار از روبیکن گذر کرد سیسرون کوشید دل وی را بدست آورد امّا سپس تصمیم گرفت به پومپیئوس بپیوندد.[62] در این میان سزار که به آریمینوم رسیده بود با تریبون پلبیهایی که از روم گریخته و به وی پناه آورده بودند (مارکوس آنتونیوس و لونگینوس و فاباتوس) روبرو شد. حال پیکهایی به اردوگاههای دیگر لژیونهایش فرستاد و به آنان فرمان داد خود را به وی برسانند. پسرعمویش به نام لوسیوس یولیوس سزار[یادداشت 35]در آریمینوم به وی ملحق شد، کسی که از سزار خواست این حقیقت که وی همواره مصلحت جمهوری را فراتر از روابط شخصیاش با سزار قرار میداد را همچون قصور (گناه) در نظر نگیرد.[63] این پسرعمو افزود که:
«همچنین سزار باید ــ بهخاطر مقام شامخی که دارد ــ روحیه فرقهگرایی و کینه شخصیاش را فدای میهن کند؛ نه اینکه اینچنین خشمآلود از دشمنانش برنجد و به جمهوری صدمه بزند یا امید به تنبیهشان داشته باشد.»
همچنین پرایتور لوسیوس روشیوس فاباتوس همان استدلالهای پسرعمو را تکرار کرد و نشان داد که این پومپیئوس بوده که این منصب را به او اعطا کردهاست.[64]
امّا سزار ادعا کرد که همواره در پی سازش با دشمنانش بودهاست، و انگ زد که قوانین را به ضرر وی زیر پا گذاشتهاند:
«[...] کنسولها شهر را ترک میکنند [...] و شهروندان عادی برخلاف تمامی سنن عرفی لیکتورهایی در روم و کاپیتول با خود دارند. در سرتاسر ایتالیا سربازگیری میشود، ارتشها بهصف میشوند، پول از شهرداریها طلبیده و از معابد دزدیده میشود، و در یککلام از تمامی قوانین الهی و انسانی تخطی میشود.»
سوئتونیوس میگوید:
«سزار کوشید با رقبایش مصالحه کند: پیشنهاد کرد گالیا ترانسآلپینا را ترک کرده و هشت لژیون را معاف کند، مشروط برآنکه تا زمانیکه به کنسولی انتخاب نشده گالیا کیسالپینا با دو لژیون برایش باقیبماند، یا حتّی فقط ایلیریکوم با تنها یک لژیون. امّا ازآنرو که سنا بیحرکت ماند و حریفانش نیز هرگونه مذاکره با وی در باب جمهوری را رد میکردند، وی وارد گالیا کیسالپینا شد و [...] در راونا توقف کرد؛ آماده بود با نیروهایش از سنا [...] انتقام بگیرد.»
سزار پیکهایی به جانب کاپوآ میفرستد (۲۵–۲۳ ژانویه ۴۹ پیش از میلاد)
قیصر (سزار) بار دیگر تلاش کرد از جنگ داخلی اجتناب کند، از این رو پسرعمویش لوسیوس سزار و روشیوس فاباتوس را به جانب پومپیئوس در کاپوآ فرستاد.[65] وی میدانست که اپتیماتها قصد نابودی وی را دارند، با اینحال آماده بود «بهخاطر مصلحت جمهوری» گفتگو و مذاکره کند. سزار بهواسطه دو فرستاده مزبورش گفت:
«پومپیئوس به استانهای خودش بازگردد، و هردوی استانهایش ارتشها را معاف کنند، در ایتالیا همگی سلاحها را زمین بیندازند، تا خطر [جنگ داخلی] از روم مرتفع شود، [... و] تمامی امور حکومتی به سنا و مردم روم واگذار شود؛ و برای آنکه تمامی اینها سهلتر و در امنیت انجام گیرد، پومپیئوس ضمن ادای یک سوگند رسمی نزدیک بیاید یا اینکه به سزار اجازه دهد نزدیک او شود، تا بلکه بواسطه یکسری گفتگوها اختلافات حل و فصل شوند.»
روشیوس فاباتوس و لوسیوس سزار هنگامیکه به محل حضور پومپیئوس و کنسولها یعنی کاپوآ رسیدند (و یا در تئانو، چنانکه سیسرون نقل میکند) درخواستهای سزار را تقدیم آنها کردند، و آنان نیز پس از بحث و تفحص دربارهٔ نامه، ترجیح دادند با مکاتبه پاسخ سزار را بدهند.[66] سیسرون نقل میکند که دو سفیر سزار با پومپیئوس و کنسولها در ۲۳ ژانویه ملاقات کردند، در حالیکه پاسخ دو روز بعد در ۲۵ ژانویه و در غیاب پومپیئوس تدوین شد. چیزیکه پومپیئوس و اپتیماتها میخواستند این بود که سزار به گل بازگردد، ریمینی را ترک کرده و ارتش را معاف کند. تنها در این شرایط بود که پومپیئوس به هیسپانیا بازمیگشت، امّا تا هنگامیکه سزار به وعدهها وفا نکند، کنسولها و پومپیئوس به سربازگیری برای لژیونهای خود ادامه خواهند داد.[67]
پیشروی سزار و فرار پومپیئوس به بریندیزی (ژانویه-فوریه ۴۹ پیش از میلاد)
سزار که با گذر از روبیکن به عنوان دشمن جمهوری اعلام شده بود، واضح بود که پاسخ پومپیئوس و کنسولها را نامنصفانه ارزیابی کند:
«[...] انتظار داشتند که سزار به استان خود (گل) بازگردد، در حالیکه [پومپیئوس] استانهای خود و لژیونهایی که به خودش تعلق نداشتند را حفظ میکرد؛ تحمیل کردند که سزار ارتش را معاف کند و در عوض به سربازگیری برای خودشان ادامه دهند، وعده دادند که پومپیئوس به استانهای خود بازخواهد گشت، بیآنکه تاریخی برای عزیمت تعیین کنند، این بدان معنا بود که اگر با پایان یافتن پروکنسولی سزار نیز عزیمت نکرد کسی نمیتوانست وی را بخاطر بدقولیاش محکوم کند.»
امّا محتملاً موضوع بزرگتری که قیصر را نسبت به وجود هرگونه احتمال صلح ناباورمند میکرد همانا رد گفتگو میان خود و پومپیئوس بود. اینچنین بود که این پروکنسول گل مارکوس آنتونیوس را با پنج کوهورس از آرمینیوم به آرتیوم فرستاد و خود در آرمینیوم ماند تا جمعآوری نیرو را سازمان دهد. سپس پزارو (Pisaurum)، فانو (Fanum Fortunae) و آنکونا را با یک کوهورس برای هر کدام اشغال کرد.[68] سپس دانست که پرایتور سابق، کوینتوس مینوسیوس ترموس، گوبیو (Iguvium) را با پنج کوهورس اشغال نموده و مواضع آنرا مستحکم کردهاست امّا از آنجا که ساکنین آنجا کاملاً به وی علاقه داشتند تصمیم گرفت گایوس کوریوس را با سه کوهورس به آنجا بفرستد. بهمحض آنکه ترموس به پیشروی کوریوس پیبرد ترجیح داد از شهر عقبنشینی کند، امّا در طول حرکت سربازانش وی را رها کرده و به اقامتگاه خود بازگشتند. در این میان کوریوس موفق شد گوبیو را در میان شور و شوق ساکنینش متصرف شود. سزار که خود هنوز در آرمینیوم بود پس از کسب اطمینان از پشتیبانی شهرستانها اکنون تصمیم گرفت با تمامی کوهورس (گردان)های لژیون سیزدهم بهسوی اوسیمو (Auximum)حرکت کند، جاییکه پوبلیوس آتیوس واروس با چند کوهورس آنرا در اشغال خود داشت و در سرتاسر پیچنوم مشغول سربازگیری بود و آنان را برای سنا میفرستاد.[69]
اشراف اوسیمو زمانیکه از فرارسیدن سزار آگاهی یافتند رو به آتیوس واروس کرده و گفتند که شهروندان این شهر نمیتوانند تحمل کنند که فاتح سرزمین گل در بیرون دیوارهای شهر بماند، «اینچنین فرماندهٔ ستودنیِ جمهوری که چنین شاهکارهایی [در گل] آفریدهاست». واروس از سخن آنان بر خود لرزید و ترجیح داد نیروهایش را به بیرون شهر برده و عقبنشینی کند، امّا پیشروی سزار وی را متوقف ساخت و جنگ آغاز شد. واروس پس از مدّتی توسط نیروهایش رها شد، نیروهایی که بخشی از آنان ترجیح دادند به خانه بازگردند و بخشی نیز به نیروهای سزار پیوستند. در میان این سربازان لوسیوس پوپیوس نیز دیده میشد، کسیکه در گذشته در ارتش پومپیئوس کبیر خدمت کرده بود. سزار پس از ستایش سربازان آتیوس واروس به پوپیوس اجازه داد آزادانه برود، و در همان از اهالی اوسیمو به خاطر این حرکتشان که هرگز آنرا از یاد نبُرد سپاسگزاری کرد.[70]
هنگامیکه خبر این حوادث به روم رسید وحشت و هراس آنجا را فرا گرفت. کنسول لنتولوس پس از آنکه به فرمان سنا خزانه عمومی[یادداشت 36] را گشود تا پول لازم برای پرداخت به پومپیئوس فراهم شود، از روم گریخت. کنسول دیگر، مارسلوس، و بخش اعظم کلانترها نیز از وی پیروی کردند. گنایوس پومپیئوس کبیر در عوض روز قبل روم را ترک کرده بود تا نزدیک دو لژیونی برود که از سزار گرفته بود (لژیونهای یکم و پانزدهم)، که در اردوگاه زمستانی در پولیا مستقر بودند.[71]
در این میان سزار از اوسیمو حرکت کرد و در سر راه خود تمامی شهرستانها با گرمی وی را پذیرفته و حوایج ارتش وی را از هر حیث تأمین کردند. حتّی از شهر چینگولی (Cingulum) سفیرانی فرا رسیدند که وفاداری خود را به سزار ابراز کردند و برای اطاعت از فرامین وی اظهار آمادگی کردند، از جمله در موضوع تأمین و تدارک سربازانش. هنگامیکه لژیون دوازدهم به سزار ملحق شد، در معیت لژیون سیزدهم بهسوی اسکولی پیچنو (Ausculum) حرکت کردند. این شهر از قبل با ده کوهورس (گردان) از سوی پوبلیوس کورنلیوس لنتولوس اسپینتر[یادداشت 37]اشغال شده بود.[72] اسپینتر هنگامیکه پی برد ارتشی عظیم بهسوی وی در حرکت است تلاش کرد بگریزد امّا نیروهایش وی را رها کردند. وی نیز به نیروی اسکورتی کوچکی تحت هدایت لوسیوس ویبولیوس روفوس که از سوی پومپیئوس فرستاده شده بود تا سربازگیری کند، پناه برد. ویبولیوس موفق شد سیزده کوهورس جمعآوری کند. آنان همگی به دومیتیوس انوباربوس[یادداشت 38] در کورفینیو (Corfinium) ملحق شدند که خود بیست کوهورس دیگر در اختیار داشت و بنابراین در مجموع سیوسه کوهورس (بیش از سه لژیون) در کورفینو منتظر رویارویی با سزار بودند.[73]
محاصره کورفینیو (۲۱–۱۵ فوریه ۴۹ پیش از میلاد)
هنگامیکه سزار و نیروهایش به نزدیکی شهر رسیدند، فوراً با پنج کوهورس مواجه شدند که انوباربوس فرستاده بود تا پُل روی رود را قطع کنند؛ پُلی که سه مایل درازا داشت. نیروهای انوباربوس عقبرانده شده و به درون شهر عقبنشستند، لژیونهای سزار آنان را تعقیب کرده و در نزدیکی دیوارهای شهر اردو زدند تا محاصره کورفینیو (۱۵ فوریه) را آغاز کنند،[74] انوباربوس نیز پیکهایی به جانب پومپیئوس ــ که در لوچرا در ناحیه پولیا اردو زده بود ــ فرستاد تا درخواست کمک کند.
چند روز بعد ارتش سزار با رسیدن لژیون هشتم و بیست و دو کوهورس دیگر در سربازگیریهای جدید و سیصد سواره تقویت شد. این نیروها تحت امر کوریوس در سوی مخالف شهر اردو زدند. وقتی حلقه محاصره تکمیل شد پیکها از جانب پومپیئوس بازگشتند.[75] نامبرده به انوباربوس نوشته بود که نیروهای خود را با شتافتن به کمک وی در معرض چنین خطر بزرگی قرار نمیدهد، و اینکه انوباربوس بدون خواست (فرمان) وی به شهر کورفینیو عقب نشستهاست و باید در عوض در پولیا (جنوبشرقی ایتالیا) با همه نیروهایش به وی ملحق شود. امّا این امر دیگر ممکن نبود چراکه استحکامات سزار تقریباً کل شهر را محاصره کرده بودند. اینچنین بود که انوباربوس به اندیشه فرار افتاد، نیروهایش را رها کرده و با گفتن اینکه پومپیئوس به یاری آنان خواهد آمد آنان را فریب داد.[76] هنگامیکه سربازان پی بردند انوباربوس به آنان دروغ گفته، وی را به انظار عمومی کشانده و اسیرش کردند، و نمایندگانی به جانب سزار فرستادند و حاضر بودند دروازه را بگشایند و فرماندهشان را تسلیم وی کنند.[77] امّا سزار به نشانه ترحم بهصورتی غیرمنتظره وی را آزاد کرد[78] و محاصره کورفینیو پایان یافت. مسئولان شهر شش میلیون سسترتیوس[یادداشت 39] که انوباربوس در خزانه نهاده بود را به سزار تسلیم کردند و وی نیز آنان را به خودش بازگرداند.[79] سزار نمیخواست که:
«چنین بهنظر آید که در برابر زندگی [مردم] بیشتر معقول و حساس است تا در برابر پول؛ با وجودی که میدانست اینان پولهای دولتی هستند که پومپیئوس برای پرداخت اجرت سربازان به انوباربوس دادهاست»
سزار در نهایت برای تمامی سربازان انوباربوس سوگند یاد کرد و در همان روز از میان آنان سربازگیری کرد. پس از آنکه هفت روز در کورفینیو توقف کرده بود روانه پولیا شد.[80]
فرار پومپیئوس از بریندیزی به مقدونیه (مارس ۴۹ پیش از میلاد)
پومپیئوس که از وقایع کورفینیو آگاه شده بود، با شتاب از لوچرا روانه بریندیزی (به لاتین: Brundisium) در جنوبـشرقی شد، جایی که تمامی نیروهای حاصل از سربازگیری را در آنجا متمرکز کرد. همچنین تصمیم گرفت بردگان و چوپانها را نیز مسلح کند و بدانان اسب بدهد و نیرویی با حدود سیصد سواره تشکیل دهد.[81]
در این میان پرایتور مارکوس مانلیوس تورکواتوس با شش کوهورس (گردان) و پرایتور پوبلیوس روتیلیوس لوپوس با سه کوهورس ترجیح دادند بهترتیب از آلبا فوکنس و تراچینا بگریزند، امّا توسط سواره نظام سزار تحت فرماندهی ویبیوس کوریوس سد شدند. کوهورسهای پوبلیوس لوپوس نهتنها فرمانده خود را رها کردند بلکه فوراً با پرچمداران خود به نیروهای کوریوس پیوستند.[82]
بالاخره قیصر (سزار) با شش لژیون در نهم مارس به بریندیزی رسید،[83] سه تای لژیونها (هشتم، دوازدهم و سیزدهم) کهنهکار بودند و سه تای دیگر نیز در اثر جذب نیرو در طول راه ایجاد شده بودند. وی همچنین کوهورسهای انوباربوس مشتمل بر سه لژیون دیگر را از کورفینیو به سیسیل فرستاده بود. خبردار شدند که هر دو کنسول با بخش بزرگی از ارتش عازم دراج (آلبانی امروزین) شدهاند، درحالیکه پومپیئوس هنوز با بیست کوهورس (دو لژیون) در بریندیزی بود. سزار میترسید پومپیئوس بخواهد ایتالیا را ترک کند، برای همین آغاز به انسداد خروجیهای بندر بریندیزی کرد و محاصره بریندیزی را آغازید.[84] پس از نُه روز از عزیمت دو کنسولــ درست هنگامیکه سزار تقریباً نصف کار سنگربندی را به اتمام رسانده بودـ ناوگانی که این کنسولها و ارتشهایشان را به دراج بُرده بودند بار دیگر وارد بریندیزی شدند. پومپیئوس که از تحرکات سزار نگران بود، بهمحض رسیدن ناوگان به بندر بریندیزی خود را مهیای سوار شدن بر آنها و عزیمت به اپیروس نمود.[85] اهالی بریندیزی که از تکبر سربازان پومپیئوس به ستوه آمدهبودند سزار را از عزیمت نیروهای پومپیئوس آگاه کردند، با این حال سزار نتوانست راه فرار پومپیئوس را سد کند و دو تا از آخرین کشتیهای مملو از سرباز را بگیرد، کشتیهایی که درگیر موانعی بودند که سربازان سزار بر سر راهشان قرار داده بودند.[86] بنابراین با وجود فرار کنسولها و پومپیئوس، قیصر ناچار شد در ایتالیا بماند، و با خود پنداشت که بهتر است یک ناوگان تهیه نموده و پومپیئوس را در دریا تعقیب کند، پیش از آنکه این داماد سابق بتواند در مقدونیه و شرق به دیگر نیروهای اپتیماتها ملحق شود. بهعلاوه پومپیئوس تمامی ناوگان آن منطقه را با خود بُرد و اینچنین به سزار اجازه نداد فوراً به تعقیب او بپردازد. اکنون برای وی چاره دیگری نماند جز اینکه منتظر ناوگانهای سواحل دور گالیا کیسالپینا، پیچنوم و تنگه مسینا بماند، امّا چنین عملیاتی آنهم در این فصلْ طولانی و مملو از دشواری میبود. در عوضْ چیزی که میتوانست انجام دهد این بود که نگذارد نیروهای پومپیئوس در دو اسپانیا[یادداشت 40] خود را تقویت کنند، جاییکهــ بهویژه هیسپانیا سیتریورــ بواسطهٔ منافع سرشاری که در طول جنگ سرتوریوسی توسط پومپیئوس حاصل شده بود، به پومپیئوس تعلق داشت؛ افزون بر آنکه ممکن بود گالیا کیسالپینا و گالیا ترانسآلپینا و ایتالیا از سوی نیروهای پومپیئوس دور زده شوند.[87]
حال که قیصر نقشه تعقیب پومپیئوس در مقدونیه را فعلاً رها کرد مقدمات سفر خود به اسپانیا (هیسپانیا) را فراهم کرد. لگاتوس والریوس را با یک لژیون به ساردنیا فرستاد و گایوس اسکریبونیوس کوریوس را با سه لژیون به سیسیل گسیل داشت،[88] لوسیوس الیوس توبرو نیز با هدف تحصیل منابع گندم به حکومت ایالت آفریکا منصوب شد. در این هنگامه مارکوس آئورلیوس کوتا بر ساردنیا و کاتوی کوچک بر سیسیل حکمرانی میکردند. به محض آنکه اهالی کالیاری (شهر اصلی ساردنیا) از رسیدن والریوس مطلع شدند تصمیم گرفتند آئورلیوس کوتا را از شهر بیرون بیندازند و او را وادار به فرار به آفریکا کردند. از دیگر سو، کاتوی کوچک مشغول تعمیر کشتیهای جنگی در سیسیل بود، آنان را دوباره در شهرها به صف کرد، مقدمات سربازگیری از میان شهروندان در لوکانیا و بروتسیو را فراهم کرد، و برای شهرهای سیسیل میزان مشخصی از سواره و پیادهنظام تعیین کرد. امّا هنگامیکه از رسیدن کوریوس آگاهی یافتــ در حالیکه کارهایش رو به اتمام بودند ــ در برابر مجمع شهر از اینکه پومپیئوس وی را رها کردهاست گله کرد. بعداً او هم ناچار شد از استان خود بگریزد.[89]
بنابراین والریوس و کوریوس بدون مشکل بهترتیب در جزایر ساردنیا و سیسیل پیاده شدند و آنجا را بدون حاکم دیدند. امّا در عوضْ توبرو وقتی به آفریکا رسید در آنجا پوبلیوس آتیوس واروس را حاکم یافت، کسیکهــ چنانکه گفته شد ــ پس از از دست دادن کوهورسهایش در حوالی اوسیمو به آفریکا گریخت و چون دید حاکم جدید (توبرو) هنوز بهآنجا نرسیده به ابتکار خود بر آن مسلط شد و دو لژیون جدید ایجاد کرد. وقتی توبرو و ناوگانش به اوتیک (در تونس امروزی) رسیدند، واروس نه تنها هرگونه دسترسی وی به بندر را مانع شد، نه تنها اجازه نداد که حتّی پسر بیمار توبرو در آنجا پیاده شود، بلکه وی را واداشت لنگر را برداشته و دور شود.[90] سزار حال گایوس کوریوس را به آفریکا فرستاد تا کار واروس را تمام کند امّا وی بعداً کشته شد؛ بنابراین واروس تا سال ۴۶ ق. م که هدایت ناوگان نیروهای جبهه پومپیئوس در نبرد تاپسوس را عهدهدار بود در آفریکا ماند و پس از شکست در این نبرد به هیسپانیا (اسپانیا) گریخت.
سزار در یکم آوریل پس از سالها دوری به روم بازگشت[91][یادداشت 41] و پس از تنها یک هفته از بازگشتش تصمیم گرفت روانه اسپانیا شود، جایی که بر طبق معاهده لوکا در ۵۶ ق. م تحت حاکمیت پروکنسولی پومپیئوس قرار داشت.[92]
قیصر به روم بازمیگردد و سپس روانه مارسی و اسپانیا میشود (آوریل-اکتبر ۴۹ پیش از میلاد)
قیصر (سزار) هنگامیکه به روم بازگشت نشست سنا را فراخواند تا اجحافهایی که از سوی دشمنانش به وی شده را یادآوری کند؛ وی اعلام کرد هیچگاه خواهان منصبی فوقالعاده (مانند دیکتاتور) نیست و تنها قانع به حقوقی برای تمامی شهروندان است. به سناتورها یادآوری نمود که وی شخصاً پیشنهاد کرده بود که هم خودش و هم پومپیئوس ارتشهای خود را خلع سلاح کنند، و چگونه با اینکار منصب و پرستیژ خود را در خطر قرار داده بود. سپس توحش دشمنانش نسبت به خود را برملا کرد، همچنین ستمی که به تریبونهای مردم روا داشته شده و حق وتوی آنان را نادیده گرفته را محکوم کرد، در نهایت شرایطی که خود پیشنهاد کرده بود و گفتگوهایی که برای دستیابی به راهحلی مسالمتآمیز مطالبه کرده ولی همواره از سوی پومپیئوس رد میشدند را نیز برشمرد.
پس از سه روز بحث بینتیجه برای یافتن راهحلی، برای آنکه بیش از این اتلاف وقت نکند تصمیم گرفت روم را ترک کند، و چند روز بعد به گل ناربونی رسید.[93] در ۱۹ آوریل به نزدیکی مارسی (در نقشه با عنوان Massilia) رسید و دانست که لوسیوس ویبولیوس روفوســ که وی را در کورفینیو آزاد کرده بودـ توسط پومپیئوس به اسپانیا فرستاده شده، درحالیکه دومیتیوس انوباربوس با هفت کشتی تندرو از ایتالیا عازم اشغال مارسی بود. در جلوی سپاه انوباربوس جوانان مارسی از خاندانی بااصالت حضور داشتند که به عنوان سفیر به ایتالیا فرستاده شده و پومپیئوســ کمی پیش از عزیمتش از رومــ آنان را تشویق و ترغیب کرده و گفته بود که یادشان نرود چه مزایایی به آنان بخشیده بود.[94]
اینچنین بود که اهالی مارسی دروازهها را به روی قیصر بستند، قوم بربر آلبیکها[یادداشت 42] که در کوههای نزدیک در شمالـشرق شهر میزیستند و از مدتها پیش تحت حمایت آنان قرار داشتند را به کمک طلبیدند، تصمیم گرفتند گندمهای در دسترس بیشتری از نواحی نزدیک به شهرشان منتقل کنند، کارگاههای تسلیحاتی شهر را سازمان داده و دیوارهای کهنه، دروازهها و ناوگان را ترمیم کنند. میشد گفت که حاضر بودند محاصره شوند.[95] سزار کوشید آنان را به رویآوردن به جانب خود متقاعد کند امّا آنان ترجیح دادند جانب پومپیئوس را بگیرند و برای همین دروازهها را به سوی انوباربوس گشودند.[96]
سزار که «از این رفتار موهن به خشم آمده بود» سه لژیون به نزدیکی شهر فرستاد و برج متحرک و وینئاها را بهکار بست تا محاصره شهر را بیاغازد. همزمان در آرل دوازده کشتی جنگی تدارک دید. هنگامیکه این کشتیها در مدّت سی روز تکمیل و مسلح شدند به نزدیکی مارسی فرستاده شده و تحت فرماندهی دکیموس بروتوس قرار گرفتند. سه لژیونی نیز که در خشکی آماده آغاز محاصره بودند تحت هدایت لگاتوسِ وی، گایوس تربونیوس، قرار گرفتند.[97][یادداشت 43] همزمان تصمیم گرفت لگاتوس گایوس فابیوس را با سه لژیون که در ناربون (در نقشه با عنوان Narbo Martius) مستقر بودند را به اسپانیا بفرستد، به وی دستور داد در کوتاهترین زمان ممکن گذرگاههای پیرنه را به اشغال خود درآورد، گذرگاههایی که در تسلط لگاتوسِ پومپیئوس یعنی لوسیوس آفرانیوس بودند. در نهایت دستور داد سه لژیون دیگر که کمی دورتر بودند نیز فابیوس را دنبال کرده و به او برسند. اینچنین بود که فابیوس، چنانکه مأمور شده بود، موفق شد دشمن را از تمامی گذرگاهها بیرون کرده و بهسوی ارتش آفرانیوس پیشروی کند.[98] اندکی بعد، سزار هم بهدنبال گایوس فابیوس در اسپانیا رفت.
استان اسپانیا در حقیقت توسط سه تن از لگاتوس (ژنرال)های پومپیئوس اداره میشد: لوسیوس آفرانیوس، مارکوس پتریوس و مارکوس ترنتیوس وارو. اینان میتوانستند جمعاً روی هفت لژیون،[99] منابع اقتصادی عظیم و کاریزمای پومپیئوس حساب کنند، کسیکه در این استان عملکردی عالی داشته و پس از شورش کوینتوس سرتوریوس در خلال جنگ سرتوریوسی شورشها را سرکوب کرده و آنجا را مطیع خود ساخته بود.
قیصر خود در کتاب در باب جنگ داخلی تمامی سلسله نبردها، تعقیبها، محاصرههای کوچک بر اردوگاههای دشمن، حیلهها و ضعفهای فرماندهان گوناگون، نبرد ایلردا (ژوئیهـاوت ۴۹ ق. م)، تلاش برای راندن نیروهای پومپیئوسی به سوی تاراگونا، تلاش برای بازگشت به ایلردا و در نهایت تسلیم شدن آفرانیوس و پتریوس را روایت میکند. حتّی سزار در پایان به نیروهای پومپیئوس در اسپانیا به عنوان شهروندان روم اجازه داد از میان پیوستن به نیروهای سزار، یا سکونت در اسپانیا به عنوان شهروند، یا اینکه در صورت بازگشت به رود ور خود را خلع سلاح کنند، یکی را گزینش کنند.[100]
سزار به هنگام بازگشت از اسپانیا با موفقیّت به محاصرهٔ مارسی پایان بخشید. بدین ترتیب اکنون تمامی قلمرو غربی جمهوری روم تحت کنترل وی درآمده بود. تنها در آفریکا بود که نیروهایش تحت امر گایوس اسکریبونیوس کوریوس در برابر پادشاه نومیدیه و متحد پومپیئوس یعنی جوبای اول، و پوبلیوس آتیوس واروس شکست کوبندهای خوردند؛ امری که روم را از منبع مهم گندم بیبهره ساخت، هرچند بعداً با اشغال ساردینیا و سیسیل این خطر تخفیف یافت.
بازگشت دوباره به روم (دسامبر ۴۹ ق. م)
قیصر با بازگشت دوبارهٔ پیروزمندانه خود به روم، در اوایل دسامبر منصب دیکتاتوری را برای یازده روز به خود اختصاص داد (مارکوس آنتونیوس را به عنوان ماجیستر اکوئیتوم یا معاون خود انتخاب نمود)، و همین کار کافی بود تا وی برای سال ۴۸ ق. م و پس از نُه سال برای دومین بار به منصب کنسولی برگزیده شود. اینبار کنسول همکار وی پوبلیوس سرویلیوس واتیا ایساروکیوس بود.[101][102]
عزیمت به مقدونیه (ژانویه-اوت)
حتّی سیسرون نیز که طرف پومپیئوس را گرفته بود در پی وی به دراج (با نام قدیم دیراکیوم[یادداشت 44]) رفت، امّا متوجه شد که همه امیدهایی که به جبهه پومپیئوسـ به عنوان ناجیان جمهوریـ بسته بود بیاساس بودهاند، و همگی آنان نه برای دفاع از آرمان جمهوری بلکه صرفاً در تلاش برای کسب سود از جنگ در آنجا هستند.[103]
سزار توانست فوراً عازم یونان شود تا تعقیب پومپیئوس را که به مقدونیه پناه برده بود از سر بگیرد. وی در معیت معاون خود مارکوس آنتونیوس (مارک آنتونی) در ژانویه ۴۸ ق. م از بریندیزی سوار بر کِشتی شد.[104] مارکوس کالپورنیوس بیبولوس در کورفو فرمانده ناوگان جبهه پومپیئوس بود که سواحل استان اپیروس و مقدونیه را کنترل میکرد امّا سزار موفق شد با هفت لژیون در پالسته (جنوب دراج) فرود آید و از آنجا روانه اوریکو در شمال شود. پومپیئوس با شتاب تلاش کرد پیش از اینکه سزار به آپولونیا (شمال اوریکو) برسد جلویش را بگیرد امّا سزار از وی سبقت جُست. دو ارتش در دو سوی رود آپسو (میان آپولونیا و دراج) با یکدیگر رویارو شدند. ماههای بعدی شاهد جنگی با تأسیس استحکامات و سنگر بود که دو ارتش میکوشیدند متقابلاً یکدیگر را در محاصره بگیرند. مارکوس آنتونیوس با چند نیروی تقویتی به سزار پیوست. پومپیئوس که از لحاظ نظامی برتر بود امّا از حیث مایحتاج غذا، علوفه و اسلحه در مضیقه بود، موفق شد سزار را شکست دهد[105][106] و کوشید مجدداً آپولونیا (جنوب محل نبرد) را از سزار بازپس بگیرد. بازهم سزار در رسیدن به آپولونیا از وی پیشی گرفت امّا فوراً شهر را رها کرد و به سوی تسالی (شرق) روانه شد تا به نیروهای جدیدی که دومیتیوس برایش میآورد ملحق شود. پومپیئوس وی را تعقیب کرد، و اینبار پومپیئوس از سزار سریعتر میرفت زیرا میتوانست از مسیر مناسب جاده اگناتیا[یادداشت 45]گذر کند در حالیکه سزار، برعکس، ناچار بود از گذرگاههای کهنه کوههای پیندوس استفاده کند.
سزار در ۲۹ ژوئیه به فارسال رسید و دو روز بعد پومپیئوس نیز که نیروهایی تقویتی برایش رسیده بود، بدان مکان پا گذاشت. پومپیئوس میکوشید با کاربست جنگ فرسایشی شامل یک سری تحرکات مصنوعی و کوتاهمدت، نیروهای کمشمارترِ سزار را خسته کرده و همزمان نیروهای خود را حفظ کند. امّا اشرافیانی که در معیت پومپیئوس بودند چنان از پیروزیشان در نبرد مطمئن بودند که شروع به بحث و دعوا بر سر پُستهای سیاسی آیندهشان در روم کردند وی را وادار و متقاعد ساختند که با سزار در جبهه باز رویارو شود.
پس تنها در نهم اوت بود که نبرد در جبههای باز درگرفت، جاییکه نیروهای پومپیئوس که از لحاظ عددی برتری داشتند مغلوب شده و ناچار شدند به امید ترحمِ سزار خود را بدو تسلیم کنند، یا اینکه به هیسپانیا و آفریکا بگریزند. ظاهراً تلفات سزار ۱٬۲۰۰ و تلفات پومپیئوس ۶٬۰۰۰ نفر بوده و ۲۴٬۰۰۰ نفر نیز اسیر شدند امّا فاتح جنگ آنان را بخشید.[107]
پس از پیروزی بزرگ سزار، سیسرون به روم بازگشت و مشمول عفو سزار شد.[108]
فرار پومپیئوس به مصر (اوت-سپتامبر ۴۸ پیش از میلاد)
پومپیئوس کوشید به استان آفریکا برود، جاییکه پادشاه نومیدیه یعنی جوبای اول آنرا برای پومپیئوس امن نگه داشته بود و بسیاری از اپتیماتهای دیگر از جمله کاتوی کوچک بدانجا پناه برده بودند. او در مسیر فرارش ابتدا به لاریسا رفت، سپس آمفیپولیس، و بعد موتیلنه. انطاکیه دروازههای بندر را به رویش بست، و همینطور رودس. در نهایت این ژنرال فراری به پلوزیوم در مصر بطلمیوسی پناهنده شد و از بطلمیوس سیزدهم جوان درخواست کمک کرد. مشاوران ارشد بطلمیوس و در رأس آنان پوتینوس در ابتدا تظاهر به پذیرش خواست وی کردند، امّا در ۲۸ یا ۲۹ سپتامبر یک افسر مزدور رومی به نام لوسیوس سپتیمیوس (که خود سابقاً از افسران پومپیئوس بود)، به همراه ژنرال مصری آخیلاس در قایق از پشت به وی خنجر زدند، به امید آنکه دل سزار (که در آن حال در تعقیب وی بود) را بدست آورده باشند. بدین ترتیب پومپیئوس که نزدیک به ۵۸ سالگیاش بود کشته شد.[109][110]
سزار که در تعقیب وی بود پس از چند روز با سر بُریده شدهاش مواجه شد.[111] منابع میگویند که سزار با دیدن سر پومپیئوس به گریه افتاد[112] و امر کرد جسد وی به روم برده شده و مراسم تدفین مناسبی برایش برگزار شود.
نبرد جانشینی در مصر (تا ماه ژوئن)
در مصر یک جنگ جانشینی میان بطلمیوس سیزدهم و خواهرش کلئوپاترای هفتم در جریان بود. سزار با هدف تنبیه بطلمیوس بهخاطر کشتن پومپیئوس، تصمیم گرفت کلئوپاترا را به عنوان حاکم مصر به رسمیت بشناسد، کسی که با وی روابطی عاشقانه برقرار کرده بود و از وی صاحب یک پسر نامشروع به نام بطلمیوس پانزدهمـ معروف به سزاریونـ نیز شد.[یادداشت 46] تصمیم سزار چندان به مذاق اهالی اسکندریه مصر خوش نیامد، و وی ناچار شد خود را در کاخ سلطنتی با کلئوپاترا محبوس کند.[113][114] در اینجا سردار رومی که سربازان بسیار کمی داشت مجبور شد به ساختن استحکامات روی آورد و تا هنگام رسیدن نیروهای تقویتی در کاخ محبوس بماند. چندین بار کوشش کرد با استفاده از ناوگان کمی که در دسترس خود داشت محاصره را بشکند امّا همواره پسرانده میشد، و حتّی در جریان یکی از این نبردها، از کشتیِ ویران شدهٔ خود به پائین پرید و ناچار شد با شنا خود را به جای امنی برساند، در حالیکه یک بازوی خود، که در آن اوراق و خاطرات خود را نگه داشته بود، را بیرون از آب نگه دارد.[115]
«[...] ناچار شد خود را به آب بیندازد و با زحمت بسیار شناکنان خود را نجات دهد. گفته میشود که در آن حادثه اوراق بسیاری در دست داشت، و با آنکه مورد هدف واقع بود و میبایستی شنا کند امّا [اوراق] را هم رها نکرد، بلکه با یک دست آنان را در خارج از آب نگه میداشت و با [دست] دیگر شنا میکرد.»
«خود را به آب انداخت، و برای دویست قدم شنا کرد تا در پهنهٔ نزدیکترین کِشتی امان گیرد، در حالیکه دست چپ خود را بالا برده بود تا اوراق خیس نشوند، و ردای خود را هم با دندانهایش گرفته بود تا به عنوان غنیمت به دست دشمن نیفتد.»
برای اجتناب از اینکه آخیلاس، ژنرال مصری، مبادا بتواند معدود ناوگان باقیمانده را تصاحب کند آنان را آتش زد، و در ضمن این آتشسوزی احتمالاً کتابخانه اسکندریه معروف آسیب دید، کتابخانهای که در خود متونی بینطیر و بس گرانبها داشت. پس از ماهها محاصره، سزار از محاصره آزاد شد و توانست عملاً جنگ در برابر جبهه بازماندگان پومپیئوسـ که اکنون خود را مجدداً سازماندهی کرده بودندـ را از سر گیرد: پادشاه پنتوس، فارناک دوم، که متحد پومپیئوس بود، به قلمروهای روم حمله میکرد و در همان حال بسیاری از اشراف سناتور تحت فرماندهی کاتوی کوچک به آفریکا پناهنده شده بودند. در هر حال، سزار نیروهای بطلمیوس سیزدهم را شکست داد و کلئوپاترا را حاکم مصر کرد، کسی که از وی تنها پسرش، سزاریون، را صاحب شده بود، امّا با این ملکه مصری ازدواج نکرد زیرا قانون روم اجازه ازدواج با کسی که شهروند روم نبود را نمیداد.
جنگ در برابر فارناک (ژوئن-سپتامبر ۴۷ ق. م)
پس از سپری کردن ماههای اولیهٔ سال ۴۷ ق. م در مصر، قیصر (سزار) ابتدا به سوریه (استان روم) و سپس پادشاهی پنتوس رفت تا با فارناک دوم، پسر مهرداد ششم، مذاکره کند؛ فارناک یک شاه متحد پومپیئوس بود و از مشغولیت رومیان به جنگ داخلی بهره جست تا با دیوتاروس[یادداشت 47] (دوست رومیان) مقابله کند و خود را شاه کولخیس و ارمنستان کوچک بنامد. در نیکوپولیس (امروزه در ترکیه) وی مقاومتی نحیف از سوی رومیان که میتوانست توسط دستیار سزار، دومیتیوس کالوینوس، تقویت شود را شکست داد. فارناک همچنین شهر آمیسوس، متحد روم، را متصرف شد، تمامی پسران آنجا را به خواجه مبدل ساخت و اهالیاش را به تجار برده فروخت. پس از این ابراز گستاخیها در برابر رومیان، فارناک عقب نشست تا شورشی که در سرزمینهای متصرفی رخ داده بود را سرکوب کند. پس از چند تلاش بیهوده برای مذاکره، سزار به سوی فارناک حرکت کرد. نزدیک شدن بسیار سریع شخص سزار، فارناک را واداشت پیشنهاد تسلیم بدهد، تنها هدفش این بود که برای خود زمان بخرد زیرا امیدوار بود که سزار به نبردهای دیگر مشغول شود. امّا از بختِ بد فارناک، سرعت سزار فارناک را واداشت فوراً جنگ را بپذیرد. در نبرد زیله (زیله در ترکیه امروزی) نیروی بیست هزار نفری فارناک از سزار شکست خورد. این پیروزی روم چنان سریع و کامل بود که خود سزار در نامهای به یکی از دوستانش در روم آن را با جمله معروف لاتین ونی ویدی ویکی (آمدم، دیدم، فتح کردم) توصیف نمود. پادشاه پنتوس ناچار شد به پادشاهی بسفور در شمال عقبنشیند. در اینجا فارناک کوشید با سربازگیری مجدد از میان سکاها و سرمهای ایرانیتبار تجدید قوا کند، با اینان در حد و اندازهای بود که بتواند کنترل چند شهر را در دست گیرد. امّا کمی بعد باز شکست خورده و توسط یکی از همکاران خود کُشته شد. آپیان میگوید که در جنگ مُرد،[116] دیون کاسیوس میگوید اسیر و سپس کشته شد.[117]
قیصر (سزار) پس از برقراری آرامش در شرق، در پایان سپتامبر همین سال به روم رجعت کرد،[118] جایی که برخی لژیونها که تحت رهبری مارکوس آنتونیوس قرار داشتند، در حال شورش بودند (خود آنتونیوس در زمره شورشیان نبود). چهار تا از لژیونهای کهنهکارش در واقع خارج از روم اردو زده بودند، به انتظار اینکه از خدمت معاف شده و مستمری (حقوق) فوقالعادهای که سزار پیش از نبرد فارسال بدانان وعده داده بود را دریافت کنند. به سبب غیبت طولانی سزار، اوضاع و شرایط بهسرعت روبه بدتر شدن نهاد. مارکوس آنتونیوس هم کنترل بر نیروهایش را از دست داد، نیروهایی که شروع به غارت اموال در جنوب پایتخت کردند. چند نماینده فرستادند تا سرکشی را خاموش کنند، امّا هیچیک اثری نبخشید و طغیانگران هنوز به خواست خود مبنیبر معافیت و مستمری پایفشردند. پس از چند ماه، سزار بالاخره سررسید تا شخصاً با آنان گفتگو کند. سزار میدانست که برای مقابله با بازماندگان و حامیان پومپیئوس که در آفریقا (استان روم) ۱۴ لژیون جمعآوری کرده بودند، بدانان احتیاج دارد؛ همچنین مطلع بود که منابعی برای پرداخت دستمزدشان ندارد. با یک حرکت هوشمندانه، قیصر در سخنرانی خود برای لژیونها بر افتخار آنان و دلبستگیی که نسبت به وی داشتند تمرکز کرد، تا بلکه بتواند آنان را به ماندن در خدمت خود متقاعد کند. سربازان که از طلب پول شرم کرده بودند، خواستار معافیت شدند. سزار نیز آنان را به جای اینکه سرباز بخواند، شهروند (غیرنظامی) خطاب کرد و تأکید نمود که دارد با شهروندان (و نه کهنه سربازان) سخن میگوید، و حالا معاف هستند، امّا نه با روال سنتی موسوم به خدمت خالصانه[یادداشت 48] که در اینصورت حقوق بیشتری برای آنان در پی میداشت. همچنین آنان را آگاهانید که پرداخت حقوق زمانی انجام خواهد شد که ارتش جبهه پومپیئوسی در آفریقا شکست داده شود؛ و افزود که او اینکار را با دیگر سربازانی که بدو وفادار ماندهاند انجام خواهد داد. طغیانگران با این رفتار فرماندهشان تحت تأثیر واقع شدند؛ آنان پس از پانزده سال وفاداری، هرگز فکر نمیکردند که سزار بتواند بدون آنان کاری انجام دهد. برای همین به قیصر التماس کردند که آنان را همچنان کنار خود نگه داشته و با خود به آفریقا ببرد. سزار با سخاوت پذیرفت و با آنان روانه آفریقا شد،[119][120] جاییکه در ۲۸ دسامبر بدانجا رسیدند.
سال ۴۶ پیش از میلاد
نبرد در آفریقا
در آفریقا که نیروهای جبهه پومپیئوسی تحت هدایت کاتوی کوچک قرار داشتند ارتشی بزرگ جمعآوری کرده و هدایت آن را به تیتوس لابینوس و کوینتوس کایسیلیوس متلوس پیوس شیپیو ناسیکا سپردند و اتحادی مستحکم با پادشاه نومیدیا، جوبای اول، داشتند. پس از چند برخورد و تصادم جزئی، سزار نبرد تاپسوس (در تونس امروزی) را آغازید، جایی که در ۶ آوریل ارتش پومپیئوسیها را شکست داد.[121][122] متلوس و جوبا در جنگ کشته شدند در حالیکه کاتو که سردسته جمهوریخواهان پس از مرگ پومپیئوس (۴۸ ق. م) بود، با اطلاع از شکست مزبور اقدام به خودکشی کرد.[123][124][125] لابینوس و دو تن از فرزندان جوان پومپیئوس، گنایوس و سکستوس، موفق شدند از اسارت اجتناب کرده و به اسپانیا بگریزند.
بازگشت دوباره به روم و جشن پیروزی
با آرامسازی آفریقا، سزار توانست در ۲۵ ژوئیه این سال به روم بازگردد، جایی که در میان شور و شوق تودهها مورد استقبال واقع شد: به نظر میرسید صلح بازگشته، و ایتالیا همانند سابق مجبور نبود صحنه جنگ و خونریزیهای جدیدی باشد. در حقیقت سزار بهخاطر ترحم و شفقتش ستوده میشد، همان چیزی که وی را واداشت از جان تمامی پومپیئوسیهایی که پس از نبرد فارسال به سراغ وی آمدند درگذرد و آنان را دور خود جمع کند، همان چیزی که مانع شد وی به قتلعامهایی همانند آنچه لوکیوس کورنلیوس سولا در سال ۸۲ ق. م انجام داده بود[یادداشت 49] دست یازد، قتلعامهایی که خود سزار نزدیک بود یکی از قربانیان جوان آن باشد.[یادداشت 50] با بازگشت خود به روم، همچنین توانست انضمام سرزمین گل و نومیدیا و نیز تأییدیه قیمومیت بر مصر را اعلام کند، و بدینصورت پایتخت را بابت تدارکات بهتر موادغذایی (شامل گندم و روغن) اطمینان بخشد؛ امری که سبب شد خطر قحطی و دیگر مسائل محتمل نظیر آن رفع شود.[126][127]
در میان ماههای آگوست و سپتامبر این سال، وی چهار تریومف (به مناسبت هر یک از نبردهای نظامیاش که با موفقیّت به پایان رسانده بود) را جشن گرفت: یک تریومف مربوط به پیروزی در سرزمین گل، دیگری مربوط به پیروزی در مصر، دیگری بهخاطر شکست دادن پادشاهی پنتوس و فارناک دوم، و آخری هم آفریقا. در هر یک از این چهار تریومف، سزار ردایی ارغوانی بر تن کرده، سوار بر ارابهٔ مخصوص تریومف در جاده مقدس میراند، درحالیکه در پشت سرش لژیونها، غنایم جنگی و اسرا در حرکت بودند. بهویژه سربازان در طول رژه اشعار حماسی و طنز راجع به ژنرال خود میخواندند، هم پیروزیهایش را ستوده و هم روابط سکسیاش را دستمایه شوخی میکردند. امّا تریومفِ پیروزی در گل، خاص و ویژه بود؛ در طی این تریومف سزار در میان چهل فیل که شمعدانهایی حمل میکردند به کاپیتول رفت. برای زینت دادن هرچه بیشتر به این مراسم، ورسینگتوریکس (که توسط سزار در آلزیا در ۵۲ ق. م اسیر شده و برای سالها در اسارت بود) را نیز آوردند. وی پس از پایان تریومف فوراً خفه شد.[128][129]
در این تریومفها، سزار نمایشهای تئاتری، مسابقات، بازیهای قهرمانی، جنگ گلادیاتورها و بازنمایی جنگهای خشکی و دریایی را به رومیان ارائه کرد، و ضیافتی برای بیش از دویستهزار نفر شرکت کنندهٔ این مراسمات برپا کرد. سزار غنایمی که در طول جنگهای مختلف تصاحب کرده بود و بالغ بر ۶۰۰٬۰۰۰ سسترتیوس[یادداشت 51]میشدند را بکار برد[130] و در نهایت توانست پولهایی که به مردم و لژیونهایش وعده داده بود را بین آنان سخاوتمندانه توزیع کند؛ هر شهروند پایتخت ۷۵ دناریوس از سزار دریافت داشت، و افزون بر این رقم، ۲۵ دناریوس نیز به عنوان جبران تأخیر در پرداخت آن ۷۵ دناریوس دریافت کردند؛ هر لژیونر نیز در عوض ۲۴٬۰۰۰ سسترتیوس بهاضافهٔ یک قطعه زمین دریافت کرد.[131]
همزمان، سزار توانست خواستههای پوپولارها (عامیون) را برآورده کرده و جهان رومی را از نو سازماندهی کند. دستور به سرشماری (آمارگیری) شهروندان رومی داد تا بتواند اداره امور شهر را بهبود دهد، و مستعمرات جدیدی در استانها تأسیس کرد که بیش از ۸۰٬۰۰۰ نفر از میان لومپن پرولتاریای شهری و سربازان بازنشسته را در آنها جای داد. بدین شیوه توانست شهرهایی همچون کارتاژ و کورینتوس که بر اثر جنگ در سدهٔ پیش ویران شده بودند را بازسازی کند.
دومین جبهه در اسپانیا: پایان جنگ داخلی
صلحی که پس از نبرد تاپسوس پدید آمد خود را بسیار شکننده نشان داد، و در پایان سال ۴۶ ق. م سزار ناچار شد باز به هیسپانیا برود، جایی که حامیان پومپیئوس تحت فرماندهی بازماندگان نبرد آفریکا یعنی سکستوس پومپیئوس، گنایوس پومپیئوس (فرزندان پومپیئوس) و تیتوس لابینوس در آنجا بار دیگر خود را سازمان داده و تجدید قوا کرده بودند. اینجا بود که سختترین و خونینترین نبرد در کل جنگ داخلی رخ داد، جاییکه ترحم معمول جای خود را به قساوتهای فجیع از سوی هر دو طرف داد. جنگ در اسپانیا با نبرد موندا در آوریل ۴۵ ق. م به پایان رسید، جاییکه سزار برای آخرین بار با رقبایش در صحنه نبرد روبرو شد و آنان را طوری شکست داد که دیگر کمر راست نکردند. در عین حال، این نبرد خطرناکترین نبردی بود که سزار در آن مشارکت داشت، تاجاییکه از پیروزی نومید شده و فکر خودکشی به سرش زد.[132]
تیتوس لابینوس در نبرد کشته شده و سرش برای سزار برده شد، در حالیکه گنایوس پومپیئوس (فرزند گنایوس پومپیئوس کبیر) کمی بعد کشته شد؛ تنها سکستوس بود که توانست جان سالم به در ببرد و به سیسیل پناهنده شود. همچنین در این نبرد، هرچند به اندازهای کم، نوهٔ خواهر جوانِ سزار به نام اکتاویانوس نیز شرکت داشت، کسی که پس از یک دوره طولانی ناخوشی (بیماری) به اسپانیا رسید و ارزش خود را ثابت کرد، و بدینصورت دایی مادرش (سزار) را مجاب کرد در وصیتنامهاش وی را فرزندخوانده (و در نتیجه وارث) خود بنامد.[133] در این مدت، سزار برای سومین و چهارمین مرتبه به کنسولی برگزیده شد: در ۴۶ ق. م با مارکوس امیلیوس لپیدوس به عنوان همکارش، و در ۴۵ ق. م بدون همکار.
با بازگشت به روم در ماه اکتبر، سزار که بالاخره هر دشمنی را از سر راهش برداشته بود، یک مراسم تریومف (جشن پیروزی) بهخاطر شکست دادن فرزندان پومپیئوس برگزار کرد، امّا این تریومف مانند موارد قبلی نبود: این تریومف چنان بود که هیچگاه در سنت روم نظیر نداشت زیرا رسم و سنت بر این بود که تریومف را تنها باید به مناسبت شکست دادن خارجیان، و نه خودِ رومیان، برگزار کرد. حتّی دیکتاتور بزرگی مانند سولا که بر طبق اراده خودش دست به اصلاح ساختاری جمهوری زده بود نیز به خاطر شکست دادن دشمنانش در خلال دومین جنگ داخلی سولا تریومف برگزار نکرد. سزار حتّی پا از این فراتر گذاشته و تصمیم گرفت به خواهرزادهاش کوینتوس پدیوس اجازه دهد برای خود تریومف برگزار کند، درحالیکه رسم بر این بود که برای برگزاری رسومی مانند تریومف و از این قبیل باید فقط درجه ژنرالی داشت، نه درجه افسری.[134][135][136] این رفتار سزار که در نظر معاصرین به عنوان خطای سیاسی خطرناکی نگریسته میشد، عمیقاً مردم روم را آشفته کرد؛ مردمی که میدیدند بهخاطر نابود کردن «نیرومندترین و بداقبالترین نسل در میان رومیان» جشن گرفته میشود.[137]
پس از جنگ
سزار پس از آنکه در ۴۷ پیش از میلاد منصب دیکتاتور را تا ده سال به خود اختصاص داد برای دفعات متعدد (در ۴۶، ۴۵، و ۴۴ ق. م) به منصب کنسولی نیز برگزیده شد تا اینکه در ۱۵ فوریه ۴۴ ق. م عنوان دیکتاتور مادامالعمر را نیز به خود اختصاص داد و با اینکار کنترل مطلق خود بر جمهوری را قانونی ساخت. سوئتونیوس نقل میکند که امیدهای سیسرون برای مشارکت در حکومت سزار با این اقدامات مستبدانه قطع شد.[138]
تندیسهایی از وی در کنار تندیس پادشاهان باستانی روم ساخته شده و یک تخت طلایی هم در سنا برایش تدارک دیده شد. روزی بر روی یکی از تندیسهای طلاییاش که در کنار صحن سخنرانیاش واقع بود یک دیهیم (نوعی تاج) قرار دادند، چیزی که سمبل پادشاهی و بردهداری بود. دو تن از تریبون پلبیها، لوسیوس و گایوس، که از این اقدام شوکه شده بودند، دیهیم مزبور را از تندیس برداشته و اتهام زدند که قیصر میخواهد خود را پادشاه روم بخواند، امّا سزار نیز فوراً جلسه سنا را فراخواند و متقابلاً اتهام زد که تریبونها دیهیم مزبور را بر تندیس وی نهادهاند تا وی را بیاعتبار ساخته و منفورِ تودههای روم کنند و حال ممکن است مردم به اشتباه وی (سزار) را بهچشم یک منصبدار غیرقانونی ببینند. متعاقباً دو تریبون مزبور استیضاح و تعویض شدند. حادثهٔ مهمتر در جریان یکی از جشنهای باستانی رومی موسوم به لوپرکالیا رخ داد که در آن مردان از هر سنی بهصورت نسبتاً برهنه، شلاقی از جنس چرم بز در دست گرفته و در طول جادههای روم حرکت میکردند و هرکس که در جلوی خود میدیدند را با آن میزدند. در این مراسم لیسینیوس به سزار نزدیک شد و در برابر پاهای وی یک دیهیم طلایی نهاد. مردم حاضر، معاون سزار یعنی مارکوس امیلیوس لپیدوس را تشویق کردند دیهیم (تاج) مزبور را بر سر سزار بنهد؛ امّا وی مردد شد. حال گایوس کاسیوس لونگینوس (وی کمی بعد سردسته توطئهکنندگان برضد سزار شد) که تظاهر به سخاوت میکرد، به همراه پوبلیوس سرویلیوس کاسکا آنرا بر روی زانوان سزار نهاد. بالاخره مارکوس آنتونیوس شتابان آمد و دیهیم را بر سر سزار نهاد و او را «شاه» نامید؛ سزار آن را رد نمود و به کناری نهاد و گفت که وی را سزار بنامند نه شاه؛ و بدینگونه سبب هیاهو و تحسین مردم شد. سزار با دیدن آشفتگی و ناآرامیی که مجدداً در میان رومیان پدید آمده بود، امر کرد دیهیم را بر سر تندیس ژوپیتر، بزرگترین خدای رومی، بگذارند.[139][140]
سزار برای سال ۴۴ ق. م خود و مارکوس آنتونیوس را به کنسولی برگزید و مقام پرایتوری را به مارکوس یونیوس بروتوس و گایوس کاسیوس لونگینوس داد.[141] لونگینوس که از دست نیافتن به منصب کنسولی مأیوس بود، خود را همچون ترجمان نارضایتی و سرخوردگی اکثریت طبقهٔ نجبا نمایانده، و شروع به سازماندهی توطئهای بر ضد سزار کرد. وی پشتیبانی عده زیادی از مردان را به دست آورد. از میان این مردان برخی از حامیان پومپیئوس دیده میشدند که به جناح سزار پیوسته بودند، و حتّی برخی از آنان از زمان جنگهای گالی همواره در کنار سزار حضور داشتند همچون گایوس تربونیوس، دسیموس یونیوس بروتوس آلبینوس، لوکیوس مینوکیوس باسیلوس، و سرویوس سولپیکیوس گالبا.
سزار در روز ۱۵ مارس ۴۴ پیش از میلاد (معروف به ides of March) پس از ورود به سنا بدون اطلاع قبلی از توطئه بهسوی کرسیاش رفت تا بنشیند، جاییکه فوراً توسط توطئهچینانی احاطه شد که تظاهر میکردند باید از وی بخشش و مرحمت بخواهند. دسیموس بروتوس هم مارکوس آنتونیوس نیرومند را در خارج از جلسه سرگرم میکرد تا نتواند به کمک سزار بشتابد. با یک نشانه، ابتدا پوبلیوس سرویلیوس کاسکا خنجر را بیرون کشید و وی را از ناحیه گردن مجروح کرد، امّا زخم مزبور سطحی و نه مرگبار بود. سزار که اصلاً تضعیف نشده بود، کوشید با استایلوسی که در دست داشت از خود دفاع کند، و به مهاجم بانگ زد: «ای کاسکای بسیار پلید! چه میکنی؟» یا «ولی این یک جنایت است!». کاسکا هم کمک برادرش را طلبید و تمام توطئهگرانی که دور و بر سزار را احاطه کرده بودند با خنجرهایشان به هدف هجوم بردند: سزار بیهوده کوشید از ضربات آنان بگریزد امّا هنگامیکه دید محاصره شده و مارکوس یونیوس بروتوس (که وی را دوست میداشت و احتمالاً فرزندخواندهاش هم بود) نیز در میان چاقوکشان است، از شرم توگای خود را جمع کرد (برخی میگویند پیش از آخرین نفس، توگا را بر سر خود کشید) و درحالیکه بیست و سه ضربه چاقو خورده بود در پای تندیسِ داماد و البته دشمن سابق خود، گنایوس پومپیئوس کبیر، جان باخت.
پس از مرگ وی، نوهٔ خواهرش یعنی اکتاویانوس با مارکوس آنتونیوس و مارکوس امیلیوس لپیدوس اتحادی شخصی بست که به تریومویرات دوم شهره شد و جنگ داخلی روم (۳۱-۴۴ ق. م) برای گرفتن انتقام مرگش آغاز شد که خود در نهایت به تأسیس امپراتوری روم توسط اکتاویانوس انجامید.
جستارهای وابسته
- جمهوری روم
- ژولیوس سزار
- گنایوس پومپیئوس کبیر
- قتل ژولیوس سزار
- تریومویرات اول
- گذر از روبیکن
- تریومویرات دوم
- جنگ داخلی روم (۳۱-۴۴ ق. م)
یادداشتها
- گایوس ماریوس که شوهرعمه جولیوس سزار نیز بود، اولین و تنها رجل سیاسی بود که توانست منصب کنسولی را برای هفتمرتبه تصاحب کند و الگویی شود برای سیاستمداران جاهطلب اواخر دوران جمهوری.
- Battle of Thapsus
- Battle of Munda
- به ایتالیایی Vite dei dodici Cesari
- به ایتالیایی Vite Parallele
- به ایتالیایی XIV: Guerre civili, Storia romana
- به لاتین Historia Romana
- Historiae Romanae
- Velleius Paterculus
- به لاتین Pharsalia که با عنوان De bello civili (در باب جنگ داخلی) نیز شناخته میشود.
- نام این شخص در لاتین Gnaeus Pompeius Magnus است، در ایتالیاییگنئو پومپئو مانیو خوانده میشود و در فرانسوی پومپه.
- به لاتین ovatio
- سزار با تصویب قانون Lex Iulia de actis Cn. Pompei Confirmandis (قانون یولیایی در باب اقدامات پومپیئوس که باید تصویب شود) در سال کنسولیاش (59 ق. م) اقدامات پومپیئوس در استان آسیا را تصویب کرد. در حقیقت پس از پایان سومین جنگ مهردادی، پادشاهی پنتوس بسیاری از سرزمینهایش را از دست داد و دولتهای مستقل آناتولی و ارمنستان به دول دستنشاندهٔ روم تبدیل شدند. استان سوریه روم نیز خلق شد. تذکر اینکه «قانون یولیایی» یا Lex Iulia به قانونی گفته میشود که توسط اجداد سزار یا خاندان یولیا (Gens Iulia) که از اصیلترین خاندانهای کهن رومی بودند، ارائه یا تصویب میشد.
- نام این قانون Lex Iulia de publicanis (قانون یولیایی در باب گردآورندگان مالیات) بود. تذکر اینکه «قانون یولیایی» یا Lex Iulia به قانونی گفته میشود که توسط اجداد سزار یا خاندان یولیا (Gens Iulia) که از اصیلترین خاندانهای کهن رومی بودند، ارائه یا تصویب میشد.
- تریومویرات در اصل به معنای حکومتسهنفره است.
- به لاتین ager publicus
- Lex Iulia de Repetundis یا قانون یولیایی در باب اخاذی، توسط یولیوس سزار با هدف محدود کردن جُرم اخاذی و باجگیری از سوی کلانترهای استانی ارائه شد.
- Eques کلمهای لاتین و به معنای سواره یا knight در انگلیسی است. جمع آن Equites میشود.
- Lex Vatinia de provinciis Caesaris یا قانون واتینی در باب استانهای سزار، قانونی بود که توسط تریبونی به نام پوبلیوس واتینیوس ــ زمانیکه سزار با بیبولوس در 59 ق. م کنسول بود ــ ارائه و تصویب شد. این قانون از اول مارس 59 ق. م لازمالاجرا میشد و به سزار فرماندهی بر سه لژیون برای پنج سال (تا اول مارس 54 ق. م) در گالیا کیسالپینا و ایلیریکوم را اعطا میکرد. بعداً سنا یک لژیون از گل ناربونی را نیز به لژیونهای سزار افزود.
- Quintus Caecilius Metellus Celer
- وی خواهر پایهگذار امپراتوری روم یعنی اوکتاویانوس آگوستوس نیز بود.
- این شخص فاوستوس کورنلیوس سولا پسر لوکیوس کورنلیوس سولا بود.
- خانم کورنلیا متلا ابتدا همسر پوبلیوس لیکینیوس کراسوس (فرزند کراسوس معروف) بود
- چنانکه گفته شد در دومین معاهده تریومویرات (آوریل 56 ق. م) سزار به کراسوس و پومپیئوس قول داد لژیونهایش را برای رأی دادن به این دو وارد کارزار انتخاباتی کند و درعوض کراسوس و پومپیئوس باید پس از انتخابشان به کنسولی (در 55 ق. م) حکم پروکنسولی سزار بر سرزمین گل را برای پنج سال دیگر (تا یکم مارس 50 ق. م) تمدید میکردند. قانون Lex Licinia Pompeia همین کار را کرد.
- به لاتین in absentia
- وی به ترتیب در سالهای 70 و 55 ق. م کنسول شده بود.
- تا این هنگام (52 ق. م) وی تنها یکبار و آنهم در 59 ق. م با بیبولوس کنسول شده بود.
- Servius Sulpicius Rufus
- Marcus Claudius Marcellus
- به لاتین Novum Comum به معنای کوموی جدید
- Lucius Cornelius Lentulus Crus
- Quintus Caecilius Metellus Pius Scipio Nasica
- Lucius Calpurnius Piso Caesoninus
- سزار این لژیون را در بدو آغاز جنگ داخلی فراخواند چراکه لژیونهای دیگرش هنوز به وی نپیوسته بودند.
- Lucius Iulius Caesar وی در سال 64 ق. م به مقام کنسولی رسیده بود.
- aerarium sanctum
- Publius Cornelius Lentulus Spinther
- Domitius Ahenobarbus
- sestertius واحد پول جمهوری روم
- هیسپانیا اولتریور و هیسپانیا سیتریور
- زیرا چنانکه گفته شد، سزار از 58 تا 50 ق. م در سرزمین گل پروکنسول بود.
- به ایتالیایی Albici به فرانسوی Albiques (اسم جمع)
- هم بروتوس و هم تربونیوس پنج سال بعد در نیمه مارس 44 ق. م در توطئه قتل ژولیوس سزار شرکت داشتند.
- Dyrrachium
- Via Egnatia
- «سزاریون» (به یونانی: Καισαρίων، تلفظ: کایساریون) در حقیقت شکل نوازشی و کوچک نام سزار (Καῖσαρ) است و در فارسی تقریباً به معنای «سزار کوچک» یا «سزارک» میشود.
- Deiotarus
- honesta missio سنتی که اشاره به بازنشستگی سربازان در روم باستان داشت.
- لوکیوس کورنلیوس سولا پس از پیروزیاش در دومین جنگ داخلی سولا در سال 82 ق. م در اقدامی بیسابقه در روم رژه رفت و خود را دیکتاتور نامید و دست به آزار و تعرض و در مواردی اعدام مخالفین دموکرات خود موسوم به ماریانها زد؛ سزار یکی از این ماریانها بود که توانست از مهلکه و خطر اعدام جان سالم بهدر ببرد.
- افزون بر تاریخنگاران، فیلسوفی مانند سنکای جوان نیز ترحم و شفقت او را میستاید و در کتاب خود با عنوان «De clementia» (در باب ترحم) سزار را به عنوان نمونهای قابل تقلید میشناساند.
- sestertius واحد پول لاتین
پانویسها
- مشارکتکنندگان ویکیپدیای انگلیسی (16 December 2019). "Battle of Pharsalus - Wikpedia". Retrieved 19 December 2019.
- Velleius Paterculus. Historiae romanae ad M. Vinicium libri duo. II. ص. ۵۵-۵۷.
- Dione Cassio. storia romana. XXXVII. ص. ۵.
- J. Carcopino traduzione di Anna Rosso Cattabiani (۱۹۸۱). Giulio Cesare. Rusconi Libri. ص. ۲۲۱.
- J. Carcopino traduzione di Anna Rosso Cattabiani (۱۹۸۱). Giulio Cesare. Rusconi Libri. ص. ۲۱۱.
- J. Carcopino traduzione di Anna Rosso Cattabiani (۱۹۸۱). Giulio Cesare. Rusconi Libri. ص. ۲۲۰.
- J. Carcopino traduzione di Anna Rosso Cattabiani (۱۹۸۱). Giulio Cesare. Rusconi Libri. ص. ۲۲۱-۲۲۲.
- J. Carcopino traduzione di Anna Rosso Cattabiani (۱۹۸۱). Giulio Cesare. Rusconi Libri. ص. ۲۲۵-۲۲۸.
- Enciclopedia Treccani, Giulie, Leggi.
- J. Carcopino traduzione di Anna Rosso Cattabiani (۱۹۸۱). Giulio Cesare. Rusconi Libri. ص. ۲۳۰-۲۳۱.
- Plutarch. Vita di Pompeo. ص. ۴۸.
- W. Warde Fowler (۲۰۰۴). Social life at Rome in the age of Cicero. Kissinger Publishing.
- J. Carcopino traduzione di Anna Rosso Cattabiani (۱۹۸۱). Giulio Cesare. Rusconi Libri. ص. ۲۲۷.
- Dione Cassio. storia romana. XXXVIII. ص. ۵.
- Svetonio. Vite dei Cesari, Cesare. ص. ۲۰٫۱.
- Luciano Canfora (۱۹۹۹). Giulio Cesare. Il dittatore democratico. "Il primo consolato". Laterza. ص. cap٫ XI.
- J. Carcopino traduzione di Anna Rosso Cattabiani (۱۹۸۱). Giulio Cesare. Rusconi Libri. ص. ۲۳۲.
- Lawrence Keppie (۱۹۹۸). (in The making of the roman army, from Republic to Empire. Oklahoma. ص. ۸۰-۸۱.
- J. Carcopino traduzione di Anna Rosso Cattabiani (۱۹۸۱). Giulio Cesare. Rusconi Libri. ص. ۲۹۶-۲۹۷.
- Appiano. Le Guerre Civili. II. ص. ۱۷.
- Plutarch. Vita di Cesare. ص. ۲۱٫۲.
- J. Carcopino traduzione di Anna Rosso Cattabiani (۱۹۸۱). Giulio Cesare. Rusconi Libri. ص. ۳۰۳-۳۰۷.
- Si Sheppard & Adam Hook (۲۰۱۰). Farsalo, Cesare contro Pompeo. Italia, RBA Italia & Osprey Publishing. ص. ۱۱.
- J. Carcopino traduzione di Anna Rosso Cattabiani (۱۹۸۱). Giulio Cesare. Rusconi Libri. ص. ۳۱۵.
- Julius Caesar. Commentarii de bello Gallico. VI. ص. ۱.
- J. Carcopino traduzione di Anna Rosso Cattabiani (۱۹۸۱). Giulio Cesare. Rusconi Libri. ص. ۳۵۹.
- Svetonio. Vite dei Cesari, Cesare. ص. ۲۵٫۱.
- Si Sheppard & Adam Hook (۲۰۱۰). Farsalo, Cesare contro Pompeo. Italia, RBA Italia & Osprey Publishing. ص. ۱۱.
- Cassio Dione. Storia romana. XL. ص. ۴۹٫۵-۵۰٫۴.
- Cassio Dione. Storia romana. XL. ص. ۵۰٫۲-۳.
- Luciano Canfora (۱۹۹۹). Giulio Cesare. Il dittatore democratico. "verso La crisi". Laterza. ص. ۱۴۰.
- J. Carcopino traduzione di Anna Rosso Cattabiani (۱۹۸۱). Giulio Cesare. Rusconi Libri. ص. ۳۶۴.
- "Commentarii de bello civili" (به ایتالیایی). 8 October 2020.
- Appiano. Le Guerre Civili. II. ص. ۲۴و۹۲.
- Dione Cassio. storia romana. XL. ص. ۵۶٫۲.
- J. Carcopino traduzione di Anna Rosso Cattabiani (۱۹۸۱). Giulio Cesare. Rusconi Libri. ص. ۳۶۵-۳۶۹.
- Appiano. Le Guerre Civili. II. ص. ۲۷.
- Cassio Dione. Storia romana. XL. ص. ۶۲.
- J. Carcopino traduzione di Anna Rosso Cattabiani (۱۹۸۱). Giulio Cesare. Rusconi Libri. ص. ۳۷۰-۳۷۲.
- Si Sheppard & Adam Hook (۲۰۱۰). Farsalo, Cesare contro Pompeo. Italia, RBA Italia & Osprey Publishing. ص. ۱۴.
- Plutarch. Vita di Pompeo. ص. ۵۹٫۲.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۱.
- J. Carcopino traduzione di Anna Rosso Cattabiani (۱۹۸۱). Giulio Cesare. Rusconi Libri. ص. ۳۷۵.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۳.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۳.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۴.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۲.
- Velleius Paterculus. Historiae romanae ad M. Vinicium libri duo. ص. II, ۴۹.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۵.
- J. Carcopino traduzione di Anna Rosso Cattabiani (۱۹۸۱). Giulio Cesare. Rusconi Libri. ص. ۳۷۶.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۶.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۷.
- Dodge، T.A (۱۹۸۹–۱۹۹۷). Caesar. New York. ص. ۴۱۲.
- Dodge، T.A (۱۹۸۹–۱۹۹۷). Caesar. New York. ص. ۴۰۹.
- Dodge، T.A (۱۹۸۹–۱۹۹۷). Caesar. New York. ص. ۴۱۲.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۸.
- Si Sheppard & Adam Hook (۲۰۱۰). Farsalo, Cesare contro Pompeo. Italia, RBA Italia & Osprey Publishing. ص. ۱۸.
- Dodge، T.A (۱۹۸۹–۱۹۹۷). Caesar. New York. ص. ۴۰۷.
- Svetonio. Vite dei Cesari, Cesare. ص. I, ۳۲.
- Plutarch. Vita di Cesare. ص. ۳۲ ,۴-۸.
- J. Carcopino traduzione di Anna Rosso Cattabiani (۱۹۸۱). Giulio Cesare. Rusconi Libri. ص. ۳۷۹.
- Plutarch. Vita di Cicerone. ص. ۳۸٫۱.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۸.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۸.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۱۰.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۱۰.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۱۰.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۱۱.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۱۲.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۱۳.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۱۳.
- Dodge، T.A (۱۹۸۹–۱۹۹۷). Caesar. New York. ص. ۴۱۳.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۱۵.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۱۶.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۱۸.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۱۹.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۲۰.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۱۶-۲۳.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۲۳.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۲۳.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۲۴.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۲۴.
- Si Sheppard & Adam Hook (۲۰۱۰). Farsalo, Cesare contro Pompeo. Italia, RBA Italia & Osprey Publishing. ص. ۱۸.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۲۵.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۲۷.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۲۸.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۲۹.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۳۰.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۳۰.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۳۱.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۳۲.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۳۳٫۴.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۳۳.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۳۴.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۳۴.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۳۵-۳۶.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۳۶.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۳۷.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۳۸-۳۹.
- Cesare. De Bello civili. ص. I, ۵۲-۸۷.
- Plutarch. Vita di Cesare. ص. ۳۷٫۱-۲.
- Cesare. De Bello civili. ص. III, ۲٫۱.
- Plutarch. Vita di Cesare. ص. ۳۹٫۴.
- Cesare. De Bello civili. ص. III, ۶٫۳.
- Cesare. De Bello civili. ص. III, ۵۱-۶۹.
- Plutarch. Vita di Cesare. ص. ۳۹.
- Cesare. De Bello civili. ص. III, ۸۸-۸۹.
- Plutarch. Vita di Cicerone. ص. ۳۹٫۵.
- Cesare. De Bello civili. ص. III, ۱۰۴٫۳.
- Plutarch. Vita di Pompeo. ص. ۷۲.
- Cesare. De Bello civili. ص. III, ۱۰۶٫۱.
- Plutarch. Vita di Cesare. ص. ۸۰.
- Cesare. De Bello civili. ص. III, ۱۱۱.
- Plutarch. Vita di Cesare. ص. ۳۹٫۵.
- Cassio Dione. Storia romana. XLII. ص. ۴۰٫۸.
- Appiano. Storia romana, XIV: Guerre civili, II. ص. ۹۱.
- Cassio Dione. Storia romana. XLII. ص. ۴۷.
- Plutarch. Vita di Cesare. ص. ۵۱٫۱.
- Plutarch. Vita di Cesare. ص. ۵۲٫۲.
- Appiano. Storia romana, XIV: Guerre civili, II. ص. ۹۵.
- Appiano. Storia romana, XIV: Guerre civili, II. ص. ۹۶-۹۷.
- Plutarch. Vita di Cesare. ص. ۵۳٫۴.
- Plutarch. Vita di Cesare. ص. ۵۴٫۲.
- Plutarch. Vita di Catone Minore. ص. ۷۰.
- Appiano. Storia romana, XIV: Guerre civili, II. ص. ۹۸-۹۹.
- Plutarch. Vita di Cesare. ص. ۵۵٫۱.
- Cassio Dione. Storia romana. XLIII. ص. ۱۴٫۲.
- Plutarch. Vita di Cesare. ص. ۵۵٫۲.
- Svetonio. Vite dei Cesari, Cesare. ص. ۳۷٫۱.
- Velleius Paterculus. Historiae romanae ad M. Vinicium libri duo. II. ص. ۵۶.
- Svetonio. Vite dei Cesari, Cesare. ص. ۳۸.
- Svetonio. Vite dei Cesari, Cesare. ص. ۳۶.
- Svetonio. Vite dei Cesari, Augusto. ص. ۸.
- Cassio Dione. Storia romana. XLIII. ص. ۴۰٫۸.
- Svetonio. Vite dei Cesari, Cesare. ص. ۳۷٫۱.
- Plutarch. Vita di Cesare. ص. ۵۶.
- Plutarch. Vita di Cesare. ص. ۵۶٫۷-۹.
- Svetonio. Vite dei Cesari, Cesare. ص. ۹.
- Plutarch. Vita di Cesare. ص. ۶۰-۶۱٫۱-۶.
- Nicloa di Damasco. Vita di Augusto. ص. ۲۰-۲۱.
- Plutarch. Vita di Cesare. ص. ۵۶٫۱.
منابع
- The Commentarii de Bello Civili (Commentaries on the Civil War), events of the Civil War until immediately after Pompey's death in Egypt.
- De Bello Hispaniensi (On the Hispanic War) campaigns in Hispania
- De Bello Africo (On the African War), campaigns in North Africa
- De Bello Alexandrino (On the Alexandrine War), campaign in Alexandria.
- E.S. Gruen, The Last Generation of the Roman Republic, California U.P. 1974, pp. 449–497. شابک ۰−۵۲۰−۲۰۱۵۳−۱
- Gelzer, Caesar — Politician and Statesman, Chapter 5. Harvard University Press, 1968.
- Cynthia Damon and William Batstone Caesar's Civil War (Oxford Approaches to Classical Literature, 2006) شابک ۹۷۸۰۱۹۵۱۶۵۱۰۴
- ed. Cynthia Damon, Brian Breed, and Andreola Rossi Citizens of Discord: Rome and its Civil Wars (Oxford University Press, 2010) شابک ۹۷۸۰۱۹۵۳۸۹۵۷۹
- مشارکتکنندگان ویکیپدیا. «Guerra Civile Romana». در دانشنامهٔ ویکیپدیای ایتالیایی، بازبینیشده در ۲ اکتبر ۲۰۲۰.