شهرآگیم
استندار شهرآگیم بیست و ششمین فرمانروای دودمان پادوسپانیان بود که میان سالهای ۶۴۳ تا ۶۷۱ هجری، به مدت ۲۸ سال، در رویان حکومت داشت.
استندار رویان و رستمدار | |
سلطنت | ۶۴۳ تا ۶۷۱ هجری |
---|---|
پیشین | اردشیر دوم پادوسپانی |
جانشین | ناماور سوم |
دودمان | پادوسپانیان |
دین و مذهب | اسلام |
بخشی از مجموعه مقالات تاریخ طبرستان و دیلم |
گرگان • طبرستان • گیلان • تالش |
پس از به قدرت رسیدن شهرآگیم گیلانیها علیه حکومت پادوسپانی شورش کردند و خواستند دیالم را از قلمرو او خارج کنند. نبردهایی میان دو طرف درگرفت و نهایتاً نمکآبرود مرز دو قلمرو گردید.
یازدهمین سال حکومت شهرآگیم مقارن با قدرت یافتن هلاکوخان و حملهٔ او به قلعههای اسماعیلیان الموت بود. در این جنگها هلاکو توانست رکنالدین خورشاه، واپسین حاکم اسماعیلی، را به قتل برساند و قلعههای الموت یکی-یکی را تخریب نماید. در آخرین عملیات این جنگ، محاصرهٔ گردکوه حدود چهار سال به طول انجامید و اردوی ایلخانان در این مدت اطراف گردکوه دایر بود. قوبیلای فرمان داد که ملوک مازندران نزد او بیایند.
شهرآگیم در این زمان متحد اسپهبد باوندی، شمسالملوک محمد، بود و محمد با دختر شهرآگیم ازدواج کردهبود و مطیع او بود. هر دو به فرمان برادر هلاکو، به گردکوه رفتند و از قضا، این اتفاق در فصل بهار افتاد. در رویان شاعری به نام قطب رویانی، شعری به زبان طبری سرود که در وصف بهار و شکارگاههای رویان در این ایام بود. مقطع این قصیده میگفت «یا دژ گردکوه را به نیرنگ بگیر، یا رها کن آن را که به سنگی نمیارزد». شهرآگیم و پس از او، محمد، با شنیدن این شعر بیخود شده و به رویان بازگشتند؛ بدون این که قاآن را از تصمیم خود مطلع ساخته باشند.
قاآن پس از اطلاع از این خبر، لشکری به مازندران فرستاد و آمل به دست مغولان افتاد. محمد باوندی از معرکه گریخت و مشاوران شهرآگیم پیشنهاد دادند که او هم بگریزد. شهرآگیم تقصیرها را به گردن گرفت و گفت: «اگر گناهکار منم، من روادار نیستم که به واسطهٔ من ملک و ولایت مازندران خراب شود و چندین هزار مسلمان در زحمت گرفتار شوند. من به دیوان میروم که یکنفس هلاک گردد، به باشد که چندین هزار نفس و مال تاراج شود و با تنی چند برنشست و به آمل به دیوان حاضر شد.» ایلخانان او را بخشیده و با فرستادن یک نفوذی به دورن گردکوه، بزرگان دژ را کشتند و قلعه را گشودند.
پس از مدتی محمد باوندی به دربار ایلخانی رفت و در آنجا به عیش و نوش پرداخت. مغولان او را دستگیر کرده و به شهرآگیم پیغام دادند که خود را تسلیم کند. شهرآگیم پنهان شد و پاسخهایی با درشتگویی میفرستاد. لشکر مغول به رستمدار آمده و شهر را تاراج کردند، «چنانکه هرگز در رستمدار مثل آن خرابی و غارت کسی نکردهبود.» سپس محمد باوندی را به قتل رساندند. شهرآگیم همچنان از حضور در دربار ایلخانی ممانعت نمود ولی مطیع درگاه شد و تا ۶۷۱ هجری حکومت نمود. در این سال پس از ۲۸ سال حکومت، درگذشت.