اعشی
أعشی قیس فرزند قیس (... - ۷ هـ = ... - ۶۲۸ م).[1][2] ، نام کامل وی: ( میمون بن قیس بن جندل بن شراحیل بن عوف بن سعد بن ضُبیعة بن ثعلبة بن بکر بن وائل )[2][3] . از قبیلهٔ بکر بن وائل. کنیتش «أبی بصیر»، همچنین دارای چند القاب بود مانند: «الأعشی الکبیر»، «أعشی بکر بن وائل»، «صنّاجة العرب» . سبب تسمیت وی به «الأعشی» از آنجاست که او در شب چشمانش کم سو ونابینا میشد، نامش «الأعشی» گذاشته بودند، و در لغة عرب «الأعشی» به کسی که در شب دارای دیدن ندارد، ونابینا در شب میشود گفته میشود.[4]
عمری طولانی آورد، اسلام را درک کرد أما ایمان نیاورد و مسلمان نشد.[5] در آخر عمرش کاملاً نابینا شد. تولدش و وفاتش در روستای منفوحه در «الیمامة»، خانه أش و قبرش در همانجا واقع شدهاست. وی از شاعران طبقهٔ یکم دوران جاهلی بود. حضوری وافر در بارگاههای ملوک عرب و عجم داشته بود، لذا در بعضی از اشعارش کلماتی فارسی نیز دیده میشود. «أبو الفرج الأصفهانی» در کتاب خود (الأغانی)، و «التبریزی» میگویند که أعشی بن قیس یکی از أعلام ومشاهیر فحول شعراء دوران جاهلیت عرب بودهاست.[4]
- این چند بیت از مطلعهٔ معلقهٔ مشهور «الأعشی» که به معلقهٔ (ودِّع هریرةَ إنَّ الرکبَ مرتحلُ) معروف است:
مطلع معلقه
ودِّع هریرةَ إنَّ الرکبَ مرتحلُ | وهل تطیقُ وداعاً أیُّها الرجلُ | |
غرّاءُ فرعاءُ مصقولٌ عوارضها | تمشی الهوینا کما یمشی الوجیُ | |
کأنَّ مشیتها من بیتِ جارتها | مرُّ السحابةِ لاریثٌ ولا عجلٌ | |
لیست کمن یکرهُ الجیرانُ طلعتها | ولا تراها لسرِّ الجارِ تختتلُ | |
تکادُ تصرعها لولا تشدُّدها | إذا تقومُ إلی جاراتها الکسلُ | |
إذا تقومُ یضوعُ المسکُ أصورةً | والزنبقُ الوردُ من أردانها شملُ | |
ما روضةٌ من ریاضِ الحزنِ معشبةٌ | خضراءُ جادَ علیها مسیلٌ هطلُ | |
یضاحکُ الشمسَ منها کوکبٌ شرقٌ | مؤزَّرٌ بعمیمِ النبتِ مکتهلُ | |
یوماً بأطیبَ منها نشرَ رائحةٍ | ولا بأحسنَ منها إذ دنا الأُصُلُ | |
قالت هریرةُ لمّا جئتُ زائرها | ویلی علیکَ وویلی منکَ یا رجلُ | |
إمّا ترینا حفاةً لا نعالَ لنا | إنّا کذلکَ ما نحفی وننتعلُ | |
وبلدةً مثلِ ظهرِ الترسِ موحشةٍ | للجنِّ باللیلِ فی حافاتها زجلُ | |
جاوزنها بطلیحٍ جسرةٍ سرحٍ | فی مرفقیها إذا استعضتها فتَلُ | |
بل هل تری عارضاً قد بتُّ أرمقهُ | کأنما البرقُ فی حافاتهِ شعلُ | |
لهُ ردافٌ وجوزٌ مفأَمٌ عملٌ | منطَّقٌ بسجالِ الماءِ متصلُ |
ترجمه آثار أعشی
بعضی از قصائد طولانی وی توسط مستشرق المانی «گایر» ترجمه شدهاست، که شامل: قصیدهٔ «معلقه» است، باشرحی کامل در کتابی به نام «المعلقات العشر» به چاپ رسیدهاست.[1][2][5]
پانویس
- دکتر: الغنیم، یوسف، عبدالله (شعراء المعلقات) ، دارالمشرق العربی، بیروت، چاپ سال ۱۹۸۵ میلادی
- دیوان: ، “ (دیوان الأعشی) “، چاپ بیروت: دارالفکر العربی، ۱۹۹۶
- المری، شاهین، طلحة (شعراء عصر الجاهلی) ، دارالهلال، بیروت، چاپ سال ۱۹۷۵ میلادی
- دکتر:جبرائیل، جبور، سلیمان، (الأمراء والقبائل) دارالعلم للملایین: بیرت، چاب اول، انتشار سال ۱۹۸۸ میلادی. (به عربی).
- البرقوتی ، عبدالرحمن ، رکاظ، (شُعَراء ما قَبل الاسِلاْم) دارالعلم للملایین: انتشار سال ۱۹۸۸ میلادی. (به عربی)
جستارهای وابسته
منابع
- دکتر: الغنیم، یوسف، عبدالله (شعراء المعلقات) ، دارالمشرق العربی، بیروت، چاپ سال ۱۹۸۵ میلادی .
- الحبیب، علی، محمد (المختار من اجمل الأشعار) ، دارالراوی، بیروت، چاپ سال ۱۹۹۵ میلادی .
- دیوان:، “ (دیوان الأعشی) “، چاپ بیروت: دارالفکر العربی، ۱۹۹۶.
- المری، شاهین، طلحة (شعراء عصر الجاهلی) ، دارالهلال، بیروت، چاپ سال ۱۹۷۵ میلادی .
- دکتر:جبرائیل، جبور، سلیمان، (الأمراء والقبائل) دارالعلم للملایین: بیرت، چاب اول، انتشار سال ۱۹۸۸ میلادی. (به عربی).
- البرقوتی، عبدالرحمن، رکاظ، (شُعَراء ما قَبل الاسِلاْم) دارالعلم للملایین: انتشار سال ۱۹۸۸ میلادی. (به عربی).