حاتم طایی
حاتم طایی (به عربی: حَاتم الّطائی) فرزند عبدالله (? - ۴۶ ق. هـ / ? - ۶۰۵ م). از بزرگان عرب، مردی سخیّ و بلندنظر در دورهٔ پیش از اسلام، جوانمرد و بخشنده بود و عرب در سخا و کرم بدو مثل میزدند. او یکی از سخاوتمندترین مردان آن دوران بود که هنوز آوازه کرم و سخاوتمندی وی در تمام أمصار دنیا پیچیدهاست. نام کامل وی «حاتم بن عبد الله بن سعد بن الحشرج بن أمریء القیس»، مشهور به «حَاتم الّطائی» بود.[1][2] او از قبیلهٔ طی یکی از قبائل مشهور شبه جزیره عربستان بود و در حال حاضر بني لام عبدالخان از تبار این قبیله در خوزستان ساکن هستند . همچنین وی یکی از شعراء فحول عصر جاهلیت بود، کنیهٔ وی «أباسفانه» و «أباعدی (پدر عدی بن حاتم)» بود؛ و دارای دیوان شعری مطبوع به نام «دیوان حَاتم الّطائی» میباشد. حاتم دربارهٔ کرم و سخاوتمندی چنین میسراید:[3]
أماویّ إن المالَ غادٍ ورائحٌ | وَیبَقَی مِنَ المالِ الأحادیثُ والذکر | |
أماویّ إنی لا أقولُ لسائلٍ | إذا جاء یوماً: حلَّ فی مالنا نَذرُ | |
أماویّ إمّا مانعٌ فَمُبَیّن | و إما عطاءٌ لا یُنهَنْهُهُ الزَّجرُ | |
أماویّ ما یُغنی الثراءُ عن الفتی | إذا حَشْرَجَتْ یوماً وَضَاقَ بها الصَدرُ | |
أماویّ إن یُصبحْ صدایَ بقفرةٍ | من الأرض لا ماءٌ لدیَّ ولا خَمرُ | |
تَرَی أنَّ ما أنفقتُ لم یکُ ضَرَّنی | وَ أن یدی مما بخلتُ له به صِفرُ | |
وقد علم الأقوامُ لو أنَّ «حاتماً» | أرادَ ثراءَ المالِ کانَ لَهُ وَفرُ |
دیار حاتم طائی
قوم حاتم طایی مابین دو کوه که به نامهای بلاد الجبلین (أجا و سلمی) معروف بود ساکن شده بودند، که بعداً به دیار حاتم طایی (یامنازل حاتم الطائی) تبدیل میشود که اکنون روستای توارن نام دارد که در منطقه حائل در شمال عربستان سعودی واقع شدهاست. همچنین به (قریه حاتم الطائی) نیز معروف است. وی در این مکان میزیسته است و در همینجا نیز بدرود زندگی گفتهاست. هنوز قبر وی در محوطهای در پایهٔ کوه توارن موجود است و زیارتگاه مردم از داخل عربستان و خارج از عربستان میباشد. حاتم پیش از اسلام بر دیانت مسیحیت میزیستهاست و در سال ۶۰۵ میلادی مردهاست، وی از قبیله طی بود. باقیمانده آثار قصر وی و همچنین آثار اجاق غذاپزی وی که به اجاق غذای حاتم معروف است، هنوز در پایهٔ کوه موجود و باقیماندهاست.[2][3]
ویژگیهای رفتاری
حاتم از شعراء بزرگ عرب بود، اشعارش مانند افعالش گویای صدق و صداقت بود، منزلهٔ بزرگی بین اقوام خود داشت. او از احترام خاصی مابین پیر و برنا برخوردار بود، شجاع، قوی، بی باک، کریم، سخی و مهماننواز بود. به جز نام خدا به چیز دیگر قسم نمیخورد، راستگو بود، در ماه رجب (شهر الأصم) کسی را نمیکشت، چون مضر ماه رجب را تعظیم میداشتند. روزی ده شتر قربانی میکرد و اطعام مینمود، مردمدار بود و مردم به دور وی گرد آمدند. داستانهای زیاد و حکایات گوناگونی از کرم و سخاوت و همچنین شجاعت وی به یادگار ماندهاست که در تدوین آن خروارهای کاغذ و قنطارهای مرکب کفاف نمیکند.[1][2][3]
موقعیت روستای توارن
روستای «توارن» در ۴۸ کیلومتری شمال غربی «شهر حائل» واقع شدهاست، این روستا در سمت شمالی کوه «أجا» قرار دارد، روستا نوبنیاد است و راه ورودی آن آسفالته است. اما روستای قدیمی که به نام «دیار حاتم طایی» ( حاتم الطائی) معروف است در سمت جنوبی کوه «أجا» واقع شدهاست و ۸ کیلومتر از روستای تازه احداث توارن فاصله دارد که این راه به صورت شوسه میباشد. روستای قدیمی یا «دیار حاتم طایی» که از چهار طرف، کوه آن را احاطه نمودهاست و تنها یک راه ورودی از سمت شمال دارد.[1][2][3]
این روستا دارای آب زیر زمینی بسیار شیرین، چند شعاب (وادی) و درههای گوناگون است، اطراف درهها مملو از باغهای درخت نخل خرما، درختهای کوهستانی سمر و کُنار و سلم است. ساکنان روستای قدیمی به اَمرِ دولت، به روستای جدید توارن منتقل شدهاند و به هر خانواده یک مسکن جدید اهدا شدهاست. روستای قدیمی هماکنون به حالت متروکه باقیماندهاست.[1][2][3]
کرم و سخاوت حاتم طائی
در مثل آمدهاست:
هر که نان از عمل خویش خورد | منت از «حاتم طایی» نبرد |
«حاتم طایی» یا (حاتم بخشش) سرشناس، نامش با کرم و سخاوتمندی ارتباط یافتهاست، کرم و سخاوت وی را هنگام نوجوانی در محادثه با پدرش میبینیم، هنگامی که تمام شترهایی که در چراگاه داشت تقدیم مهمانهایش نمود، قبل اینکه بداند آنها چه کسانی هستند و از کجا آمدهاند. آنها سه شاعر مشهور آن دوران: عبید بن الأبرص، النابغة الذبیانی و بشر بن أبی حازم بودند که روانهٔ درگاه ملک نعمان بن منذر ابن ماءالسماء بودند. ایشان درخواست غذا (القری) نمودند، حاتم ۳ شتر برای آنها قربانی نمود، عبید گفت: «منظور درخواست ما فقط شیر شتر بود، اما آنکه دوست داشتید از ما پذیرایی کنید یک شتر کافی بود چرا سه شتر قربانی نمودید؟»[1]
حاتم گفت: «فهمیدم، اما دیدم چهرهها گوناگوناند و رنگها متفاوت، گمان بردم هر یک از شما از دیاری مختلف هستید، لذا خواستم هر یک از شما آنچه دیدید برای اقوام خود بازگو نمایید.»[1]
در اینجا شعراء قصائد و اشعاری در فضائل و سخاوت و کرم وی سراییدند و وی را تمجید و تحمید نمودند. حاتم گفت: «خواستم به شماها احسان نمایم، اما حالا که شماها بر من منت گذاشتید، من عهد بستم که گردن تمام شترهایم را بزنم، یا اینکه تمام شترها را بین خودتان تقسیم نمایید و بردارید.»[1]
آنها به عهد حاتم پایبند شدند و هر یک از آنها صاحب ۳۹ شتر شد، شترها را برداشتند و به سوی حیره دیار نعمان روانه شدند. پدر از کردار فرزند خود آگاه میشود و به سوی چراگاه میآید، از حاتم میپرسد شترها کجا هستند؟! حاتم در جواب پدر چنین میگوید: «پدرم طوق زرینی (الحمامه) بر گردنت گذاشتم، مجد دنیا و کرم لایحصی، بیت شعر و قصائد مدح و فخر الدهر.» پدر وقت کلام پسر شنید، گفت: «با شترهایم چنین کردی؟» حاتم گفت: «بله»[3]
پدرش گفت: «والله! بعد از این باشما نخواهم نشست.» خانوادهاش را برداشت، و حاتم و منشیش و اسبش را جا گذاشت و رفت. در این مکان حاتم این شهر را میسراید:[3]
انی لعف الفقر مشترکالغنی | وتارک شکل لا یوافقه شکلی | |
وشکلی شکل لا یقوم لمثله | من الناس الا کل دی نیقه مثلی | |
وأجعل مالی دون عرضی جنه | لنفسی وأستغنی بما کان من فضل | |
وماضرنی أن سار سعدبأهله | وأفردنی فی الدار لیس معی أهلی | |
سیکفی ابتنائی المجد سعد بن حشرج | وأحمل عنکم کل ماضاع من نفل | |
ولی مع بدل المال فی المجد صوله | ادا الحرب أبتدت من نواجدها العصل |
حکایت حاتم و قیصر روم
حادثهٔ مشهوری است که گویند خبر کرم و سخاوت حاتم طایی بگوش یکی از قیصرهای روم رسید، از آن خبر بسیار تعجب نمود، همچنین وی که حاتم دارای اسب مادهای است، و این اسب از سلالهٔ اسبهای اصیل عربی است. یکی از منشیان (حاجب) قیصر نزد حاتم فرستادند که اسب برای قیصر آورند، وقتی حاجب به دیار حاتم رسید و وارد خانهٔ حاتم شد، حاتم از وی با کمال احترام استقبال نمود، حاتم نمیدانست که وی حاجب قیصر است، هنگام ورود مهمان تمام گوسفندها و شترها در چراگاه بودند و فقط اسب در طویله بود؛ لذا حاتم مجبور شد برای اکرام مهمان خود اسب را قربانی نموده و دستور تهیه غذا از آن گوشت را صادر کرد و خود نزد مهمان آمد، در آنجا مهمان خود را معرفی نمود که وی قاصد قیصر است و برای أخذ اسب جهت قیصر به اینجا آمدهاست. در اینجا حاتم ناراحت شد و گفت: «چرا از اول این خبر به من نرساندی، من اسب را قربانی برای اطعام و اکرام شما نمودم.» حاجب با تعجب گفت: «آنچه در اینجا دیدم خیلی بیشتر از آن بود که شنیده بودم.»[1][3]
حاتم طائی در ادبیات عامه فارسی
حاتم طائی در ادبیات عامه فارسی نیز وارد شده است و داستانها و حکایت فراوانی در مورد او موجود است. انتشارات ققنوس کتاب روایت حاتم طائی را به چاپ رسانده است. این کتاب شرح کمک حاتم طائی برای رسیدن شاهزاده منیر شامی به حسن بانو است. که طی آن حسن بانو هفت معما مطرح میکند و حاتم طائی هفت سال در پی یافتن جواب این معما تلاش میکند. این داستان خیالی شامل نزدیک به چهل داستان مرتبط با هم با صحنه های و ماجراهای شیرینی میباشد که هیچ ارتباطی با حاتم طائی واقعی ندارد. سعدی در کتاب های گلستان و بوستان به وی اشاره کرده و درباره دسیسه کشتن وی توسط پادشاه یمن و همچنین آزمودن بخشش وی توسط سلطان روم اشاره هایی کرده است.
پانویس
- المری، شاهین، طلحة (شعراء عصر الجاهلی) ، دارالهلال، بیروت، چاپ سال ۱۹۷۵ میلادی
- الحبیب، علی، محمد (المختار من اجمل الأشعار) ، دارالراوی، بیروت، چاپ سال ۱۹۹۵ میلادی
- دیوان حَاتم الّطائی، چاپ: دار صادر، بیروت. لبنان. ۱۴۰۱ هـ - ۱۹۸۱ میلادی
نگارخانه
فهرست منابع و مآخذ
- دیوان حَاتم الّطائی، چاپ: دار صادر، بیروت. لبنان. ۱۴۰۱ هـ - ۱۹۸۱ میلادی.
- الحبیب، علی، محمد (المختار من اجمل الأشعار) ، دارالراوی، بیروت، چاپ سال ۱۹۹۵ میلادی.
- المری، شاهین، طلحة (شعراء عصر الجاهلی) ، دارالهلال، بیروت، چاپ سال ۱۹۷۵ میلادی.
مطالعهٔ بیشتر
- تقوی، ابراهیم؛ حاتم طائی، تهران، نشر اشک، ۱۳۸۶. شابک: ۹۷۸–۹۶۴-۲۶۸۳–۳۹-۰؛
- عسگری، مهناز، حاتم طایی، تهران، نشر کانون زبان ایران، ۱۳۸۵.
- قانعی، سعید؛ قصههای حاتم طایی، تهران، انتشارات پل، ۱۳۸۷. شابک: ۹۷۸–۹۶۴-۹۹۴۴–۵۸-۶؛
- شریفی، داریوش، «حاتم طائی» براساس قصهای از سعدی، تهران، کتابهای لاکپشت، ۱۳۶۳. (شماره کتابشناسی ملی: م۶۴–۲۶۲۵)
- دیوان حاتم طایی؛ حاتم طائی، ۴۶۰ قبل از هجرت، بیروت، دارومکتبه الهلال، ق۱۴۰۶ =. م۱۹۸۶ = .۱۳۶۵. شمارهٔ کتابشناسی ملی ایران: م۸۱–۷۵۷۸؛
- «حاتم طائی»، تهران، انتشارات ققنوس، ۱۳۸۵. شابک: شابک ۹۶۴−۳۱۱−۶۸۵−۹ (دارای داستانهایی از حاتم طایی)
- «حاتم طائی» - معرفی کتاب
مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به حاتم طایی در ویکیگفتاورد موجود است. |