مآخذ شاهنامه
برخلاف باور عوامانهای که تا حدی هم رواج میدارد داستانها و شخصیتهای شاهنامه [دستکم] در کلیتشان ساختهٔ فردوسی نیستند. به این معنا که این داستانها از دیرباز میان ایرانیان رواج داشتهاست. آنچه فردوسی کردهاست به نظم آوردن و جوشدادن همهٔ این داستها و آفرینش ادبی و هنری بر اساس آنها بودهاست. چنان که پیش از وی هم دیگران از جمله مسعودی مروزی و دقیقی دست به این کار زده بودند.
مآخذ اصلی فردوسی شاهنامهٔ منثور ابومنصوری بودهاست. علاوه بر آن فردوسی از داستانها پراکنده و روایتهای شفاهی در تدوین اثر استفاده کردهاست. این را هم از کلام فردوسی در میتوان یافت و هم از مقایسهٔ شاهنامه با آثاری که از شاهنامهٔ منصوری به عنوان مأخذ استفاه کردهاند نظیر غرر اخبار الملوک الفرس که نوشتهٔ ثعالبی است برخی داستانهایی که به احتمال از مآخذ دیگر گرفته شدهاست از قرار زیر است: داستان بیژن و منیژه، ماجراهای رستم در مازندران، جنگ رستم و اکوان دیو، داستان رستم و سهراب. برخی داستانهای اسکندر و بهرام گور هم از منابع دیگر گرفته شدهاست.[1]
پانویس
- صفا ۲۰۴–۲۰۵
منابع
- صفا، ذبیحالله (۱۳۷۹)، حماسهسرایی در ایران، تهران: امیرکبیر