سلاریان
سلّاریان، سلاریان[persian-alpha 1]، سالاریان، آل مسافر، مسافریان، کنگریان یا غیره، یک خاندان دیلمی و مسلمان در قرن چهارم و پنجم هجری بود که در دیلم تأسیس شد و حاکمیت خود را بهسمت شمالغرب ایران توسعه داد و بر آران و آذربایجان و بخشهایی از ارمنستان و دربند سلطه یافت.
بخشی از مجموعه مقالات تاریخ طبرستان و دیلم |
گرگان • طبرستان • گیلان • تالش |
سالاریان | |||||||||||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
۹۱۹–۱۰۶۲ | |||||||||||||||||
وضعیت | پادشاهی | ||||||||||||||||
پایتخت | طارم | ||||||||||||||||
دین(ها) | اسلام، شیعهی قرمطی | ||||||||||||||||
تاریخ | |||||||||||||||||
• بنیانگذاری | ۹۱۹ | ||||||||||||||||
• فروپاشی | ۱۰۶۲ | ||||||||||||||||
| |||||||||||||||||
امروز بخشی از | ایران جمهوری آذربایجان ارمنستان روسیه |
وجه تسمیه
پژوهشگران بر سر نام اصلی این سلسله اتفاق نظر ندارند. مورخان معاصر این سلسله نظیر ابن مسکویه و مسعودی نامی برای آنها ذکر نکردهاند.[1] مورخان و جغرافیدانان بعدی با عناوین مختلف آل لنجر، اللنجریون، آل مسافر، وهسودانیه، بنوسلّار، آل لنکر و آل کنکر از آنها یاد کردهاند.[2] این اختلاف به میان پژوهشگران معاصر نیز راه یافتهاست؛ شرقشناسان اروپایی آنان را مسافری یا سالاری خواندهاند.[3] برخی پژوهشگران معاصر نظیر مادلونگ و زامباور نیز معتقدند که سالاریان یا سلاریان از بقیه مشهورتر هستند.[4] برخی نیز عنوان مسافریان را مشهورتر دانستهاند.[5]
کسروی برای هر شاخه یک نام قائل شدهاست و نام این دو شاخه را یکی ندانستهاست.[6] او معتقد است نام این سلسله در طارم، کنکریان و در آذربایجان، سلّاریان بودهاست.[7]
سالار یا سلار یا سلّار
نام اصلی محمد بن مسافر[persian-alpha 2] سالار بود و ریشه نام سلّاریان در آن است. نخستین بار مسعودی مؤسس سلسله را ابناسوار معروف به سلار خطاب میکند.[8] ابن مسکویه، ابنحوقل و ابن اثیر از مرزبان بن محمد با القابی نظیر سلار مرزبان یا سالار یاد کردهاند. از جستان بن مرزبان نیز با عناوینی نظیر ابنسلار یا سلار الدیلمی و از ابراهیم، فرزند دیگر مرزبان، با عناوین السلار ابراهیم، سالار ابراهیم بن مرزبان و سلار ابراهیم مرزبان یاد شدهاست. برای آخرین حاکمان سالاری نیز از عنوان مشهور ابنسلّار استفاده شدهاست. همچنین روی سکههای باقیمانده از حاکمان سالاری همواره از سلار استفادهشده و «السلار» را بهعنوان پیشوند پیش از نام خود روی سکه مینوشتند. برای مثال: السلار مرزبان بن محمد.[9]
همچنین گاهیاوقات برخی مناطقی که حاکمان سالاری آنجا حضور داشتهاند را با پسوند «سلار» نامیدهاند برای مثال مقدسی از سلاروند نام میبرد که قلعه شمیران در آن قرار دارد. یا یاقوت حموی قلعه شمیران را قلعه سلّار مینامد.[10]
در منابع ارمنی نظیر تاریخ گالانت کاتواتسی و آسوغیک از اولین و آخرین فرد این سلسله در آذربایجان با لقب سالار یاد میشود.[11]
تلفظ
پژوهشگران راجع به اطلاق سالار یا سلار نیز اختلاف نظر دارند. برخی مانند کسروی فقط از عنوان سالاریان استفاده کردهاند و برخی مانند مادلونگ سالار و سلار را با هم بهکار بردهاند ولی گروهی نیز مانند زامباور معتقدند که این نام هیچگاه بهصورت سالار دیده نشدهاست و تنها سلّار درست است و حتی سلّار هم بدون تشدید نادرست میباشد و حتماً باید دارای تشدید باشد.[12]
کنگریان یا کنکریان
کنگریان نام دیگری است که به این خاندان اطلاق میشود زیرا یکی از اجداد معروف آنان کنگر نام داشتهاست.[13]
مذهب
” | این خود داستان شگفتی بود که دیلمان پس از سیصد سال دشمنی با اسلام و جنگ و خونریزی با مسلمانان چون به رهنمایی علویان اسلام راه پذیرفته راه به میان مسلمانان پیدا کردند و پنجاه سال نگذشت که بر بخش بزرگی از عالم اسلام فرمانروایی یافتند و نام دیلم پس از آنکه پیوسته با لعن و نفرین توأم بود این دفعه در منبرهای اسلام (حتی در مکه و مدینه) خطبه و دعا به نام ایشان میخواندند. | “ |
—کسروی، شهریاران گمنام[14] |
آل مسافر پیرو تشیع اسماعیلی، و از نوع قرمطی آن بودند. حاکمان آل مسافر مانند سایر قرمطیان در این زمان با اسماعیلیان فاطمی اختلاف نظر داشتهاند و از امامت خلفای فاطمی حمایت نمیکردهاند بلکه به غیبت محمد بن اسماعیل معتقد بودند.[15]
سلاریان پس از فتوحات اسلام همچنان زرتشتی باقی ماندند. مسلمانان فتوحات خود را تا مرز دیلمان ادامه دادند اما هیچگاه موفق به ورود به کوههای دیلم نشدند. اسلام بوسیله داعیان علوی بهمیان دیلمیان راه یافت.[16]
جستان بن وهسودان روابط پر فراز و نشیبی با داعیان علوی داشت. پس از قتل محمد بن زید توسط سامانیان در نزدیکی گرگان، ناصر کبیر به نزد جستان بن وهسودان در دیلم گریخت. بهگفته صابی، وی به جستان اطمینان داد که درپی کسب قدرت سیاسی نیست و هدفش تنها تبلیغ اسلام است. مدتی بعد، شمار زیادی از دیلمیان و حتی تعدادی از خانواده جستان مسلمان شدند. بهنظر میرسد داعی علوی موفق شدهبود تا درون خانواده جستان نیز نفوذ کند.[17]
بهنوشته مرعشی داعی ۱۴ سال (۲۸۷–۳۰۱ق) در دیلم بود و همهٔ مردم گیل و دیلم بهدست وی مسلمان شدند. بهنظر میرسد خانواده مسافر نیز تا پیش از ۳۰۱ق به اسلام ایمان آوردند و به پیروی از سایر دیلمیان مذهب زیدی داشتند.[18] تغییر مذهب مسافریان، از شیعه زیدی به شیعه اسماعیلی، درمیان سالهای ۳۰۰ تا ۳۳۰ق، و توسط داعیان اسماعیلی ری، بهویژه ابوحاتم رازی اتفاق افتاد. ابوحاتم، ابتدا حاکم ری، سپس در دیلم ابتدا اسفار و سپس مرداویج را به مذهب خود دعوت نمود و توانست یکی از امیران جستانی را نیز به خود جذب کند.[19]
تبار
آل مسافر خاندانی دیلمی بودند.[20][21][22] ابوعلی مسکویه، مسعودی، عزالدین بن اثیر، و نویسندگان متأخری مانند مینورسکی، بوزورث، و کسروی، این مسئله را تأیید کردهاند.[23]
برخی نویسندگان کردتبار نیز نظیر سید حسین حزنی مکریانی، محمدامین زکی، بابامردوخ روحانی، سلاریان را کرد دانستهاند.[24]
پیشزمینه
خاندانهای دیلمی که از ابتدا تا میانهٔ قرن چهارم هجری تأسیس شدند، عبارتند از سلاریان، خاندان ماکان کاکی و حسن فیروزان، زیاریان، آلبویه.
سالاریان، از زمانی طولانی میان دیلمیها شهرت داشتند ولی دارای شکوه و قدرت نبودند تا اینکه قلعه شمیران را تصرف کردند.[25] آنها در مدّت شکلگیری قدرتشان، به لنکریان مشهور بودند. در دو قرن اول هجری، تنها سلسلهٔ شناختهشدهٔ حاکم بر دیلم برای اعراب مسلمان، جستانیان بودند. خانواده لنکر و طایفهای از دیلم که این خانواده در آن قرار داشتند تحت نفوذ جستانیها بودند. ظاهراً در آن دوره در دیلم، دو طایفه با دو زبان یا لهجهٔ متفاوت حضور داشتهاند، که یک طایفه، طایفهٔ جستانیان بوده که شناختهشده بودهاست و یک طایفه همان طایفهای است که لنکریان از میانشان برخاستند و به این دلیل که در کوهها و قلعههای غیرقابلدسترس دیلم میزیستند، اطلاعات خاصی ازشان در دست نیست.[26] درکل، خانواده لنکر، خانوادهای ضعیف و گمنام بودند که تنها بهدلیل تسلط بر قلعه شمیران و سپس برقراری رابطهٔ خویشاوندی با جستانیان، به قدرت رسیدند. ابوعلی حسین بن احمد در نامهای که به صاحب بن عباد راجعبه قلعه شمیران نوشتهاست، به این موضوع اشاره میکند.[27]
” | خاندان کنکر در میان دیلمان پایه و بنیاد استواری نداشتند تا اینکه این دز را تصرف کردند و سپس بلندی همت خود را بدانجا رسانیدند که از جستان وهسودان خواستار پیوند و خویشاوندی شدند جستان با آنکه چهل سال پادشاهی کردهبود چون دید شمیران خواهر الموت است ناگزیر تن به این پیوند داد. | “ |
—نامهای از ابوعلی حسین بن احمد به صاحب بن عباد راجعبه قلعه شمیران، یاقوت حموی[28] |
با اینحال، نمیتوان گفت سلاریان سلسلهای کوچک و بیاهمیت بودهاند؛ زیرا اگر بیاهمیت بودند، پادشاه بزرگی همچون جستان با آنها وصلت نمیکرد.[29][30] ظاهراً جستان دختر مسافر بن لنکر را به همسری گرفت و دختر خودش را به محمد بن مسافر داد.[31]
شکلگیری
با مرگ جستان، که مخالف عباسیان بود، علی بن وهسودان، جانشین او شد. علی از خلافت عباسی اطاعت میکرد و به همین سبب حکومت اصفهان به او واگذار شد. او در اطاعت از خلیفه تا آنجا پیش رفت که داعی صغیر، را دستگیر کرده و میخواست او را به بغداد بفرستد.[32] چندی بعد، محمد بن مسافر، علی بن وهسودان را به قتل رساند و حکومت مستقل خود را در طارم تأسیس کرد.[33] بنیانگذار سلسلهٔ سلاریان دقیقاً مشخص نیست اما محمد بن مسافر نخستین فرد از این خاندان است که شناخته شدهاست.[34]
بنابر احتمال، علت دشمنی محمد بن مسافر با علی بن وهسودان در دو دلیل دانستهاند:
- همسر ابن مسافر دختر جستان بن وهسودان بود و وی علت مرگ جستان را زیادهطلبی علی بن وهسودان میدانست؛ بههمیندلیل به خوانخواهی پدرزن برخاست.[35]
- تابعیت علی بن وهسودان از خلافت عباسی.[36]
در سال ۳۳۰ ه.ق پسران محمد بن مسافر، مرزبان و وهسودان علیه او توطئه کردند و او را از حکومت ساقط کردند. این توطئه با حمایت مادرشان انجام شدهبود.[37][38] ابن مسکویه علت این توطئه را رفتار تند و سختگیریهای دائمی او میداند و اینکه پسرانش از او میترسیدند. وی داستان این توطئه را نیز بهطور کامل آوردهاست.[39]
” | محمد بدسرشت و درشتخوی بود و با خاندان خود سختگیری و رفتار ناهنجار داشت. وهسودان پسرش از او ترسناک شده پیش برادرش مرزبان که در یکی از دزهای تارم بود پناه برد. محمد دانست چون دو برادر با هم باشند برایشان دست نخواهد داشت و خواست میانشان جدایی بیاندازد نامهای به مرزبان نوشت و او را به نزد خود فراخواند. وهسودان به مرزبان گفت من از تنهایی خود در این دز ترسناکم چه پدرمان در خیال گرفتن من است. مرزبان برادر را نیز همراه برداشت و چون در اثنای راه بودند به پیکی از محمد برخوردند که پنهان پیش مردم آن دز فرستاده و پیغام داده بود وهسودان چون تنها بماند دستگیرکرده و نگهدارند و دز را نیز به مرزبان بار ندهند. مرزبان و وهسودان از این پیک و پیغام در شگفت شده نیت محمد را دربارهٔ خود دانستند و چون به شمیران رسیدند محمد به دز دیگری بیرون رفته بود. مرزبان و وهسودان داستان پیک و پیغام را با مادر خود خراسویه گفتگو کردند و به همدستی او دز را با همه گنجینه و اندوخته محمد تصرف نمودند. محمد چون این خبر بشنید در کار خود حیران ماند و در آن دز که بود تهیدست و تنها بنشست … | “ |
محمد فرمانروایی باخرد، هوشیار و آبادیدوست، ولی بیرحم و درشتخوی بود.[41]
پس دستگیری محمد بن مسافر حکومت در دست وهسودان بن محمد، فرزند محمد، قرار گرفت؛ وی محمد را در قلعهای زندانی نمود. در همان سال (۳۳۰ ه.ق) مرزبان، به سوی آذربایجان رفت و حکومت سالاریان آذربایجان را تأسیس کرد.[42][43]
آذربایجان تحت سلطهٔ سلاریان
از اوائل قرن سوم، حکومت آذربایجان و این نواحی بدست یاغیان بومی که از قبایل و طوایف مختلف بودند بود و خلافت عباسی تسلط چندانی بر این مناطق نداشت.[44] پیش از مرزبان تنها دو نفر توانستند این مناطق را کامل به سلطه خود دربیاورند که هر دو از طرف خلافت عباسی فرستاده و گماشته خلیفه شمرده میشدند ولی درمورد مرزبان اینطور نبود.[45]
پیش از مرزبان، دیسم الکردی والی آذربایجان بود. مرزبان با استفاده از شکافهای قومی و مذهبی میان سپاه دیسم، حمایتهای برادرش صعلوک، که از سال ۳۲۶ از سرکردگان سپاه دیسم بود، و حمایت علی بن جعفر بر آذربایجان دست یافت.[46]
مرزبان دوین را نیز تصرف کرد و در سال ۹۴۱ میلادی سلسلهٔ ساجیان را منقرض کرد. وی با موفقیت حملات روسها و حمدانیان موصل را نیز متوقف کرد. با این حال، او در جنگی با رکنالدوله بویه به اسارت درآمد. پس از اسیر شدن وی، بین فرزندان مرزبان، وهسودان، آلبویه و دیسم بر سر کنترل آذربایجان جنگ درگرفت. سرانجام مرزبان فرار کرد و دوباره کنترل آذربایجان را در دست گرفت. وی با رکنالدوله صلح کرد و دخترش را به عقد او درآورد و تا زمان مرگ در سال ۹۵۷ میلادی حکومت کرد.[47][48]
عمدهٔ شکوه سالاریان در دورهٔ مرزبان بودهاست و پس از مرگش شعبه آذربایجان و آران و ارمنستان چندان شکوهی نداشتند و پس از مدتی از بین رفتند و مجموع دورهٔ حکومتشان تنها حدود ۴۰ سال بود.[49]
منازعه دو شعبه
وهسودان و مرزبان دو برادر پشتیبان و یاور همدیگر بودهاند و همین موضوع موجب فتح آذربایجان و آران و ارمنستان توسط مرزبان شد و مرزبان را به یکی از بزرگترین فرمانروایان آنزمان تبدیل کرد.[50] وهسودان بن محمد در تارم با آنکه حریف قدرتمندی مانند رکنالدوله را در برابر خود داشت، با قدرت حکمرانی میکرد و به زنجان، ابهر، سهرورد و همچنین به بخشی از قزوین نیز دست یافت و اقدام به ساخت چندین قلعه جدید کرد.[51] اما پس از مرگ مرزبان در سال ۳۴۶ ه. ق، روابط فرزندانش و وهسودان به تیرگی و دشمنی کشیدهشد و بهتعبیر کسروی: 《وهسودان کاری جز این نداشت که به تباهی و نابودی فرزندان برادر خود میکوشید. 》[52]
شاخه دیلم
وهسودان بن محمد در تارم با آنکه حریف قدرتمندی مانند رکنالدوله را در برابر خود داشت، با قدرت حکمرانی میکرد و به زنجان، ابهر، سهرورد و همچنین به بخشی از قزوین نیز دست یافت و اقدام به ساخت چندین قلعه جدید نمود. پس از مرگ مرزبان در سال ۳۴۶، ه. ق، رابطه وهسودان با پسران مرزبان به دشمنی و تیرگی کشیدهشد تا اینکه در ۳۴۹ ه.ق وهسودان، جستان و ناصر، دو پسر مرزبان را به فریبکاری به تارم آورد و بعد از دستگیری به قتل رساند. وهسودان سپس فرزند خود اسماعیل را با سپاهی انبوه به آذربایجان فرستاد و ابراهیم، پسر دیگر مرزبان را از آنجا بیرون کرد و خودش حکمرانی آذربایجان را بدست گرفت.[53]
- نوح بن وهسودان
ظاهراً پس از وهسودان پادشاهی به پسرش نوح بن وهسودان رسید. اما در کتب تاریخی به وی اشارهای نشدهاست و پادشاهی وی به این دلیل حدس زده میشود که حموی پسر نوح را فرمانروا معرفی کردهاست.
- پسر نوح بن وهسودان
پس از وی، بگفته یاقوت حموی، دژ شمیران به پسر نوح (که ظاهراً نام وی نیز جستان بودهاست) رسیدهبود و اما او کودکی بیش نبوده و عمده کارها توسط مادرش انجام میشد. فخرالدوله با وی ازدواج کرد و زنی از خویشاوندان خودش را به پسر او داد و بدینترتیب دژ را بدست آورد.[54]
- سالار ابراهیم
پس از مرگ فخرالدوله سالار ابراهیم[persian-alpha 3] به پادشاهی رسید.[55] در دورهٔ وی سلطان محمود غزنوی به ری لشکرکشی کرد و پسرش مسعود را در آنجا گماشت؛ پس از بازگشت سلطان محمود به خراسان جنگهایی بین ابراهیم و مسعود رخ داد که ابن اثیر و بیهقی به این جنگها اشاره کردهاند. در نتیجه این جنگها ابراهیم توسط مسعود دستگیر شد. درحالیکه ری و نواحی آن توسط افراد سلطان مسعود اداره میشد، تارم هنوز در اختیار خود سالاریان بودهاست زیرا ابن اثیر فرار علاءالدوله بن کاکویه به تارم را نگاشتهاست. ابراهیم، علاءالدوله را نپذیرفت و گفت: «تاب جنگ با خراسانیان را ندارم.»[56]
- جستان بن ابراهیم
ناصرخسرو در سفرنامهاش مینویسد در سال ۴۲۷ ه.ق از محوطهٔ تحت امر جستان بن ابراهیم گذشتهاست.[57]
سقوط
به گفته شاهمرادی، پس از گزارش ناصرخسرو از جستان بن ابراهیم در سال ۴۲۷ ه. ق، دیگر در هیچ منبعی اطلاعی از آل مسافر نیست.[58]
نکات
پانویس
- ۱۳۹۳، تاریخ جامع ایران، ۳۷۱.
- ۱۳۹۳، تاریخ جامع ایران، ۳۷۱.
- کسروی، شهریاران گمنام، ۵۶.
- ۱۳۹۳، تاریخ جامع ایران، ۳۷۳.
- ۱۳۹۳، تاریخ جامع ایران، ۳۷۱.
- کسروی، شهریاران گمنام، ۵۶.
- ۱۳۹۳، تاریخ جامع ایران، ۳۷۲.
- ۱۳۹۳، تاریخ جامع ایران، ۳۷۲.
- ۱۳۹۳، تاریخ جامع ایران.
- ۱۳۹۳، تاریخ جامع ایران، ۳۷۳.
- ۱۳۹۳، تاریخ جامع ایران، ۳۷۳.
- ۱۳۹۳، تاریخ جامع ایران، ۳۷۳.
- شاهمرادی، آل مسافر و تشیع در دیلم و آذربایجان در قرن چهارم هجری، ۱۲۰.
- کسروی، شهریاران گمنام، ۵۵.
- شاهمرادی، آل مسافر و تشیع در دیلم و آذربایجان در قرن چهارم هجری، ۱۳۶.
- ۱۳۹۳، تاریخ جامع ایران، ۳۷۷.
- ۱۳۹۳، تاریخ جامع ایران، ۳۷۷.
- ۱۳۹۳، تاریخ جامع ایران، ۳۷۷.
- ۱۳۹۳، تاریخ جامع ایران، ۳۷۷.
- V. Minorsky. Musafirids // Encyclopaedia of Islam. — E. J. BRILL, 1993. — Vol. VII. — P. 655."Musafirids (Kangarids or Sallarids), a dynasty of Daylami origin which came from Tarum [q.u.] and reigned_in the 4th-5th/10th-11th centuries of the Hidjra in Adharbaydjan, Arran and Armenia."
- Clifford Edmund Bosworth, The New Islamic Dynasties: A Chronological and Genealogical Manual, Columbia University, 1996. pg 148
- V. Minorsky, Studies in Caucasian history, Cambridge University Press, 1957. pg 112
- ۱۳۹۳، تاریخ جامع ایران، ۳۷۵.
- ۱۳۹۳، تاریخ جامع ایران، ۳۷۶.
- کسروی، شهریاران گمنام، ۵۵–۵۷.
- ۱۳۹۳، تاریخ جامع ایران، ۳۸۰–۳۷۹.
- کسروی، شهریاران گمنام، ۵۶.
- کسروی، شهریاران گمنام، ۵۶.
- کسروی، شهریاران گمنام، ۵۵–۵۷.
- ۱۳۹۳، تاریخ جامع ایران، ۳۸۰.
- ۱۳۹۳، تاریخ جامع ایران، ۳۸۰.
- شاهمرادی، آل مسافر و تشیع در دیلم و آذربایجان در قرن چهارم هجری، ۱۱۹.
- شاهمرادی، آل مسافر و تشیع در دیلم و آذربایجان در قرن چهارم هجری، ۱۲۰.
- کسروی، شهریاران گمنام، ۵۶.
- شاهمرادی، آل مسافر و تشیع در دیلم و آذربایجان در قرن چهارم هجری، ۱۲۰.
- شاهمرادی، آل مسافر و تشیع در دیلم و آذربایجان در قرن چهارم هجری، ۱۲۰.
- شاهمرادی، آل مسافر و تشیع در دیلم و آذربایجان در قرن چهارم هجری، ۱۲۰.
- Madelung, W. (1975). "The Minor Dynasties of Northern Iran". In Frye, R.N. The Cambridge History of Iran, Volume 4: From the Arab Invasion to the Saljuqs. Cambridge: Cambridge University Press. pp. 198–249. ISBN 978-0-521-20093-6.
- کسروی، شهریاران گمنام، ۵۸–۵۹.
- کسروی، شهریاران گمنام، ۵۵.
- شاهمرادی، آل مسافر و تشیع در دیلم و آذربایجان در قرن چهارم هجری، ۱۲۰.
- شاهمرادی، آل مسافر و تشیع در دیلم و آذربایجان در قرن چهارم هجری، ۱۲۱.
- کسروی، شهریاران گمنام، ۵۹.
- کسروی، شهریاران گمنام، ۷۰.
- شاهمرادی، آل مسافر و تشیع در دیلم و آذربایجان در قرن چهارم هجری، ۱۲۵.
- ۱۳۹۳، تاریخ جامع ایران، ۳۹۴.
- Ryzhov, K.V (2004). All the monarchs of the world. Muslim East VII-XV centuries. Veche. ISBN 5-94538-301-5.
- Bayne Fisher, William (1975). The Cambridge History of Iran, Том 4. Cambridge University Press. ISBN 9780521069359.
- کسروی، شهریاران گمنام، ۷۰.
- کسروی، شهریاران گمنام، ۵۹.
- کسروی، شهریاران گمنام، ۶۰.
- کسروی، شهریاران گمنام، ۶۰.
- شاهمرادی، آل مسافر و تشیع در دیلم و آذربایجان در قرن چهارم هجری، ۱۲۱.
- شاهمرادی، آل مسافر و تشیع در دیلم و آذربایجان در قرن چهارم هجری، ۱۲۲.
- شاهمرادی، آل مسافر و تشیع در دیلم و آذربایجان در قرن چهارم هجری، ۱۲۲.
- شاهمرادی، آل مسافر و تشیع در دیلم و آذربایجان در قرن چهارم هجری، ۱۲۲.
- شاهمرادی، آل مسافر و تشیع در دیلم و آذربایجان در قرن چهارم هجری، ۱۲۳.
- شاهمرادی، آل مسافر و تشیع در دیلم و آذربایجان در قرن چهارم هجری، ۱۲۳.
فهرست منابع
- شمس، اسماعیل (۱۳۹۳). سجادی، صادق، ویراستار. تاریخ جامع ایران. هفتم. مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
- احمد کسروی (۱۳۰۷). شهریاران گمنام. تهران: نشر دنیای کتاب.
- شاهمرادی، سید مسعود (۱۶ فروردین ۱۳۹۵). «آل مسافر و تشیع در دیلم و آذربایجان در قرن چهارم هجری».
پیوند به بیرون
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ سلاریان موجود است. |