مردم کالاش
کالاش قومی هندوایرانی ساکن هندوکش است. آنها در ناحیه چیترال، استان سرحد در شمال غربی پاکستان سکونت دارند و به زبان کالاش از زبانهای هندوایرانی شاخه داردی سخن میگویند. کالاشها آخرین جامعهای هستند که کیش کهن آریایی را زنده نگه داشتهاند و جمعیت آنها حدود ۶ هزار نفر برآورد میشود.
![]() Kalash women | |
کل جمعیت | |
---|---|
ca. 4,100-30,000 | |
مناطق با جمعیت چشمگیر | |
ناحیه چترال، پاکستان | |
زبانها | |
زبان کالاش، زبان کهوار، زبان اشکونو، زبان ترگامی | |
دین | |
دین ودائی | |
قومیتهای وابسته | |
مردمان نورستانی, other مردم هندوآریایی |


فرهنگ مردم کالاش بسیار منحصربفرد و کاملاً متفاوت از اقوام همسایه ایشان است و به همین جهت این قوم بسیار مورد توجه مردمشناسان قرار گرفتهاند. آنها چندخداباور هستند و طبیعت نقش معنوی مهمی در زندگی ایشان دارد. اهدای قربانی و برگزاری جشنهایی برای تشکر از نعمات طبیعت بخشی از آئینهای مذهبی این قوم است. هرچند شباهتهایی بین اساطیر و فولکلور کالاشها و آن ِ یونانیان باستان دیده شده اما شباهت کالاشها به باورهای باستانی هندوایرانی یعنی دوران وِدایی و پیشا زرتشتی بسیار بیشتر است تا به یونانیان.
نورستانیها که همسایگان شرقی کالاشها هستند و در ولایت نورستان افغانستان سکونت دارند نیز در گذشته مذهبی مشابه با کالاشها داشتند. اما در اواخر قرن نوزدهم این منطقه -که تا آن هنگام کافرستان نامیده میشد- به تصرف حکومت افغانستان درآمد و مذهب ایشان به اسلام تغییر یافت. پس از آن نیز سالها جنگهای پیاپی در منطقه نورستان موجب مرگ بسیاری از بومیان نورستانی و مهاجرت مردم مناطق همسایه به این منطقه شده و نورستانیها را با اقوام دیگر تلفیق کردهاست. اما کالاشهای چیترال همچنان سنتهای فرهنگی خود را حفظ کرده و تأثیر بسیار کمی از دنیای خارج گرفتهاند.
برخی از کالاشها خود را از نسل سپاه اسکندر مقدونی میدانند[1] اما مطالعات ژنتیکی شاهدی بر این مدعا نیافته بلکه نشان داده که کالاشها ترکیب ژنتیکی بسیار منحصربهفردی دارند که بسیار کم با اقوام دیگر مخلوط شدهاند.
تاریخ




تاریخ نوشتهای از کالاشها در دست نیست. در تاریخ شفاهی این مردم نسل به نسل روایت شده که گروهی از سپاهیان اسکندر در سال ۳۷۷ قبل از میلاد در این منطقه سکونت گزیدند.[1]
مورخان نسبت به صحت ادعای کالاشها در مورد رسیدن تبار آنها به فرماندهان اسکندر تردید دارد. اما برای بسیاری دیگر شباهتهایی که میان فرهنگ کالاشها و یونانیان وجود دارد از جمله الهههای مشترک، موسیقی و جزئیات معماری شاهد صحت ادعای آنان است.[2]
تهدید علیه کالاشها
قوم کالاش توانستهاند در مقابل فشار مداوم همسایگان مسلمان خود که در تمام طول تاریخ آنها را کافر نامیدهاند مقاومت کنند و آیین اسلام را نپذیرند.
کالاشها از قرن هیجدهم میلادی به بعد زیر نظر حکومت مهتر چترال قرار داشته و رابطه خوبی با دیگر گروههای قومی چترال داشتند. چترال تا سال ۱۸۹۵ یک حکومت پادشاهی مستقل بود و در این سال تحتالحمایه دولت هند بریتانیا شد. جامعهٔ چند قومی و چندمذهبی چترال، که شامل اقوام گوناگون سنی و اسماعیلی مذهب میشود، کالاشها را مطمئن کرده بود که میتوانند در صلح و امنیت زندگی کرده و مذهب و فرهنگ خود را حفظ کنند. نورستانیها همسایگان کالاشها نیز تا دهه ۱۸۹۰ همین وضعیت را داشتند. آنها هم تابع دولت چترال بودند و به آن خراج میدادند اما با قرارداد دیورند بین دولت هند بریتانیا و پادشاهی افغانستان، نورستان (که آن هنگام کافرستان نامیده میشد) در خاک افغانستان قرار گرفت و نورستانیها به قیمت جان خود اسلام آوردند.
کالاشها تا اوایل قرن بیستم جمعیت زیادی داشتند، اما پس از آن تعداد آنها همانند دیگر اقوام غیرمسلمان منطقه رفته رفته کاهش یافت. سیف الله جان یکی از رهبران کالاشها اعلام کرد: «اگر یک کالاش مسلمان شود نمیتواند در میان ما زندگی کند. ما بایستی هویت خود را حفظ کنیم.»[3]
هم اکنون کالاشهای مسلمان که شیخ نامیده میشوند، بیش از نیمی از جمعیت کالاشها را شکل میدهند. بسیاری از آنان در روستاهای همسایه زندگی میکنند و زبان و بسیاری از رسوم فرهنگی منحصر به فرد خود را حفظ کردهاند.[4]
کالاشها هم به دشواری توانستهاند هویت خود را حفظ کنند. آنها که اقلیتی بسیار کوچک در یک منطقه بسیار متعصب مسلمان هستند همواره از سوی شبهنظامیان مسلمان تهدید شدهاند. در دهه ۱۹۵۰ چندین دهکده کالاش به اجبار به اسلام گرویدند و این خصومت میان کالاشها و مسلمانان همسایهشان را افزایش داد. در دهه ۱۹۷۰ مسلمانان بومی منطقه و شبهنظامیان محلی شروع به آزار و اذیت و شکنجه کالاشها کردند و پس از آن نیز طالبان چندین بار به منطقه حمله کردند که موجب مرگ بسیاری از کالاشها شد. این حملات جمعیت کالاشها را به دو هزار نفر کاهش داد اما در سالهای اخیر حکومت پاکستان با جلوگیری از این خشونتها موفق به کاهش این حملات و تضمین حداقلی از امنیت برای کالاشها شدهاست. با بهبود وضعیت بهداشتی نرخ مرگومیر کودکان نیز بسیار کاهش یافته و جمعیت کالاشها در دو دهه اخیر رو به افزایش گذاشتهاست.
با این وجود طالبان همچنان کالاشها و همینطور اسماعیلیان منطقه را - که اقلیت پرشماری در چترال هستند - تهدید به مرگ کردهاست. این تهدیدها خشم و اعتراضاتی را در سراسر پاکستان برانگیخته و نیروی زمینی پاکستان نیز در پاسخ به آن استحکامات امنیتی در اطراف دهکدههای کالاشها بنا کردهاست. دیوان عالی پاکستان نیز کالاشها را در جمع اقلیتهای قومی قانون اساسی و قانون مجازات شریعت اسلامی قرار دادهاست که مسلمانان را از حمله به پیروان مذاهب دیگر به دلیل اعتقادات شخصی منع میکند و حملات طالبان به آنان را مغایر آموزههای اسلامی دانستهاست.
مذهب
کالاشها آخرین جامعهای هستند که همچنان مذهب نیاکان هندوآریایی را حفظ کردهاند. آنها به یک آفریننده دنیا اعتقاد دارند که ḍezáw (از ریشه هندواروپایی dheig'h به معنی آفریدن) نامیده میشود و مشابه یاما در ودا (متن مقدس هندیان باستان) است. دیزاو با نام پشتوی «خدایی» هم نامیده میشود. در کنار او تعداد دیگری از قهرمانان اساطیری، نیمهخدایان و ارواح نیز قرار میگیرند.
یک خدای مهم دیگر ایندر یا وِریندر است که شباهت زیادی به شخصیت ایندرا دارد. همانطور که در ودا آمده رنگینکمان به نام اوست و غرش تندر به معنای بازی چوگان ایندر است. این شخصیت در چهرههای مختلفی جلوه میکند و هر یک از چهرههای او با نامهای مختلفی مثل ساجیگور، ورین یا شورا ورین مشخص میشوند.
بالویمین که اخیراً محبوب شده قهرمانی است که برخی از ویژگیهای ایندرا را نیز به خود گرفتهاست؛ او سوار بر اسب از دنیای خارج میآید و به آنها جشن زمستانی (چاوموس) را آموخته است.
ایندر یک همتای شیطانی به نام جستان دارد که به صورت سگ ظاهر میشود. خدایان که در زبان کالاشها دیوالوگ (دیوالوک) نامیده میشود با پرتاب سنگ (شهابسنگهای آسمانی) او را از زمین دور میکنند.
دیزَلیک خواهر دیزاو و ایزدبانوی سلامتی است که از کودکان و زنان مراقبت میکند. کالاشها به پریانی نیز معتقدند که با همین نام «پری» نامیده میشوند.
جغرافیا و آبوهوا
محل زندگی کالاشها در سه دره کوهستانی بومبوریت، رومبور و بیریر است. دهکدههای کالاشها در ارتفاع حدود ۱۹۰۰ تا ۲۰۰ متری قرار گرفتهاند. رودخانههایی که در این سه دره جریان دارند به رود کنر میریزند که در ۲۰ کیلومتری جنوب چترال واقع است. گذرگاهی که بومبوریت و رومبور را به هم متصل میکند گذرگاههایی که درههای کالاشها را به ولایت نورستان مرتبط میکند در ارتفاع حدود ۴۵۰۰ متری از سطح دریا قرار دارند.
خاک این درهها بسیار حاصلخیز است و دامنههای کوهستانی آن با جنگلهای بلوط پوشیده شدهاست. این خاک حاصلخیز اجازه کشت گستردهٔ محصولات متنوعی را میدهد. رودخانههای قدرتمند و خطرناکی که در طول درهها جریان دارند مهار شدهاند تا آسیابهای آبی را به چرخش درآورند و با کانالهای مبتکرانهای مزارع را آبیاری کنند. گندم، ذرت، انگور، سیب، زردآلو، و گردو از مهمترین محصولات غذایی هستند که کالاشها کشت میکنند.
آبوهوای منطقه همچون بقیه مناطق مرتفع کوهستانی است که پهنه آبی بزرگی برای تلطیف دمای هوا ندارد یعنی تابستانهای ملایم و زمستانهایی بسیار سرد و خشن. تابستانها معتدل و قابل قبول است و حداکثر دما بهطور میانگین به ۲۳ تا ۲۷ درجه میرسد اما زمستانها بسیار سرد است و میانگین حداقل دما فقط ۱ تا ۲ درجه سانتیگراد است. میانگین بارندگی سالانه نیز بین ۷۰۰ تا ۸۰۰ میلیمتر است.
سنتها
برخلاف آنکه در طول تاریخ کالاشها را به کفر متهم کردهاند و آنها را کافر نامیدهاند کالاشها خداپرست هستند و به یک آفریننده که خدایی می خوانند به عنوان پروردگار معتقدند و پس از او خدایان دیگری را نیز برای حفظ زندگی خانوادگی و کاری خود باور دارند.[2]
از بدو تشکیل جامعه کالاشها، در شیوه زندگی آنها تغییر زیادی به وجود نیامده است. طبیعت نقش معنوی مهمی در زندگی روزمره کالاشها دارد و آنها برای شکرگزاری از منابع سرشار درههای سرسبز خود مراسم گوناگون جشن و قربانی برگزار میکنند.[1]
جامهٔ زنان کالاش ردای بلند مشکی با لبههای گلدوزیشدهٔ رنگارنگ است، آنها به همین جهت به «کافران سیاه پوش» معروفند. در میان کالاشها برخلاف دیگر اقوام ساکن پاکستان جدایی جنسیتی معمول نیست و ارتباط زن و مرد هم ممنوع نیست، اما زنان در دوران قاعدگی ناپاک شمرده میشوند و به دهکدهای به نام «باشالنی» میروند. دهکده زنانهای که تولد فرزندان نیز در آن صورت میپذیرد. پس از زایمان مراسمی برای پاک شدن نمادین مادر نیز انجام میگیرد که شوهر نقش مهمی در آن دارد.
ازدواج به وسیله فرار زن و شوهر زیاد اتفاق میافتد و حتی زنان شوهردار را نیز در بر میگیرد. این امر ممکن است به دشمنی خانوادهها بینجامد که معمولاً با میانجیگری دیگران خاتمه میپذیرد. سن ازدواج دختران معمولاً پائین است و طلاق نیز رایج است. زن برای جدایی از همسرش و ازدواج با مردی دیگر میبایست در نامهای به او مبلغی را که شوهرش برای ازدواج با او پرداخته بوده بنویسد. این بدان جهت است که آن مرد باید برای ازدواج با او دو برابر آن مال را به شوهر قبلی زن بپردازد.[5]
جشنها
- جشن جوشی
در اواخر اردیبهشت و اوایل خرداد برگزار میشود. در اولین روز جشن جوشی مردم از شیر ده روز مانده مینوشند.
- جشن اوچا
در پائیز برگزار میشود.
- چویموس
کالاشها در جشن چویموس مهمترین جشن سالیانه خود، پایان سال و فصل برداشت را در آغاز زمستان و همزمان با یلدای ایرانیان به مدت دو هفته گرامی میدارند. مراسم این جشن همانندآیین های نوروز ایرانیان است. رقص، موسیقی، بزهایی که برای «بالیمان» قربانی میشوند؛ خدایی که از سرزمین افسانهای آنان در روزهای جشن به دره کالاش آمده، و غذاهایی که در عبادتگاهها پیشکش ارواح نیاکانشان میگردند، جلوههای اصلی این جشنوارهاند.
مراسم بودولاک (سلطان چوپان) نیز در جشن چویموس برگزار میشود. یک نوجوان نیرومند به کوهستان میرود تا تابستان را به همراه چند بز بگذراند، به اعتقاد این مردم شیر بز او را قدرتمند میکند. در روز جشن او اجازه دارد تا تنها برای ۲۴ ساعت به روستا برگردد و آن مدت را با یکی از زنان روستا بگذراند. او هر زنی را حتی اگر شوهر داشته باشد یا کودک باشد میتواند برگزیند. اگر فرزندی از این ارتباط جنسی زاده شود، مقدس دانسته میشود. البته آنها اعلام کردهاند که این مراسم را برچیدهاند.
اصالت نژادی
بر اساس مطالعهٔ ژنتیکی کوینتانا-مورسی و دیگران (۲۰۰۴) بر روی میتوکندری دیانای (که از مادر منتقل شده و نسب مادری را نشان میدهد) کالاشها ۱۰۰٪ تبار غرب اورآسیایی دارند و هیچ نوع تبار جنوب آسیایی یا شرق آسیایی در آنها وجود ندارد. این محققان نتیجه گرفتهاند که اصلیت کالاشها دستکم از نظر تبار مادری به اوراسیای غربی میرسد.
تحقیق روزنبرگ و دیگران (۲۰۰۶) نشان داده که کالاشها یک جامعهٔ متمایز از تمام جوامع دیگر دنیا با تداخل نژادی بسیار اندک هستند. در یک تحلیل خوشهای که تمام اقوام دنیا را به هفت خوشه تقسیم میکرد کالاشها یکی از این هفت خوشه را تشکیل دادند و شش خوشه دیگر آفریقاییها، اروپاییها، جنوب آسیاییها (هند و مناطق اطراف)، شرق آسیاییها، ملانزیها و بومیان آمریکا بودند.
تحقیق لی و دیگران (۲۰۰۸) که با استفاده از بیش از ۶۵۰ هزار نمونهٔ جداگانه چندریختی نوکلئوتید از تنوع ژنی انسانها انجام میشد، مشخص کرد که تبارهای ریشهدار عمیقی در کالاشها آنها را از بقیه متمایز میکند اما در تحلیل خوشهای کالاشها خوشه مستقلی را تشکیل ندادند و در کنار جمعیتهای بومی آسیای میانه و جنوب آسیا در خوشه هفتم قرار گرفتند. این تحقیق نشان داد که کالاشها یک گروه جدا از اروپاییها هستند چون شباهت ژنی آنها به اقوام بومی آسیای میانه و جنوب آسیا بیشتر است تا به اروپاییان.
فرضیه اصلیت یونانی
گفته میشود نسل کالاشها به سربازان یونانی سپاه اسکندر مقدونی میرسد اما محققان نشانه قطعی در این مورد نیافتهاند.
تحقیق کریمر و دیگران (۲۰۰۲) بر روی کروموزوم ایگرگ کالاشها (که از پدر به پسر منتقل میشود و تبار پدری را نشان میدهد) «هرچند از اصلیت یونانی تبار پدری کالاشها حمایت نمیکند» اما همآمیزی کروموزم ایگرگ یونانی در کالاشها میتواند به ۲۰ تا ۴۰ درصد برسد.
توماس کیویسیلد و دیگران (۲۰۰۳) فرضیهٔ همآمیزی یونانی کریمر را رد کردهاند و معتقدند که «برخی از مدلسازیهای موجود همآمیزی نمیتوانند مدرکی برای شارش ژنی بین جمعیتهای مختلف باشند... به ویژه در مواردی که مارکرهای مورد استفاده نیروی محدودسازندهٔ کافی برای تعیین جمعیت منبع را ندارند...یا وقتی که بیش از دو جمعیت پدری وجود دارد. در این مورد هم یک مدل سادهسازی که فقط از دو جمعیت والدینی استفاده میکند میتواند به نتیجهٔ اغراقآمیز در مورد همآمیزی بینجامد». یا به بیان ساده شباهت ژنی کروموزوم ایگرگ کالاشها و یونانیان نمیتواند احتمال تبار یونانی کالاشها را مطرح کند.
تحقیقی از فراست و دیگران (۲۰۰۶) نیز نشان داده که کالاشها فاقد هاپلوگروپهای معمول در یونانیان مثل هاپلوگروپ ۲۱ (E-M35) هستند. اما تحقیق هلنتال و دیگران (۲۰۱۴) بر روی دیانای کالاشها شواهدی از یک شارش ژنی از اروپا یا خاورمیانه (تحقیق نتوانسته محل دقیق جغرافیایی را تعیین کند) را یافته که بین سالهای ۹۹۰ تا ۲۱۰ پیش از میلاد رخ دادهاست و این محدوده زمانی دوران لشگرکشی اسکندر را نیز شامل میشود.
تبار اصیل آریایی
در تحقیق جدیدتری که در سال ۲۰۱۶ توسط Lazaridis و همکاران انجام گرفت، مشخص شد که کالاشها نیمی از ژنهای خود را از مردمان کوچنشین هندواروپایی زبانی که در اوایل تا اواسط عصر برنز در دشتهای اوراسیا می زیستهاند به ارث بردهاند. پنجاه درصد تبار هندواروپایی کالاشها را همتراز با مردم شمال شرق اروپا قرار میدهد. همچنین در این تحقیق پشتونها، بلوچها، برهمنها، گجراتیها و اقوام دیگری از آسیای مرکزی و جنوبی هم حضور داشتند اما هیچکدام به اندازهٔ کالاشها از خود تبار هندواروپایی نشان ندادند. درصد بالای عناصر نژادی هندواروپایی بین کالاشها در اصل منعکس کنندهٔ شرایط محیطی محل زندگی آنهاست که کالاشها را از اختلاط نژادی مصون نگاه داشتهاست.[6]
زبان
زبان کالاشها از خانواده هندواروپایی، شاخهٔ هندوایرانی، گروه داردی و زیرگروه چترالی است. تنها زبان دیگر عضو این زیرگروه زبان کهوار (یا چترالی) است.
کالاشها و همسایگان
علاقه کالاشها به مجسمههای آراستهٔ چوبین، شراب و حیوانات همواره موجب پیدایش اختلاف میان آنان و همسایگان مسلمان آنها بودهاست. البته یورش خونبار امیر عبدالرحمان پادشاه افغانستان در سال ۱۸۹۳ به کافرستان (نورستان کنونی) و تغییر مذهب اهالی غیر مسلمان این منطقه، کالاشها را در بر نگرفت، چرا که سرزمین آنان در آنسوی خط دیورند قرار گرفته بود و بخشی از ولایت چترال هندوستان به حساب میآمد.
امروزه دولت پاکستان سیاست خود را نسبت به غیر مسلمانان ساکن چیترال با تساهل توأم کردهاست. افرادی که وارد دره کالاش میشوند میباید مبلغی را به عنوان ورودیه بپردازند. این مبالغ برای رفاه مردم و حفاظت از محیط زیست این ناحیه خرج میشود. با این حال هنوز هم قوم کالاش که در سه دهه اخیر جمعیت آنان سیر صعودی یافته، با خطراتی روبهرو ست.
اقتصاد کالاشها به کشاورزی سنتی و حیوانات اهلی (به ویژه بز) متکی است. اما زبالهها و فاضلاب کارخانههای پاکستانی منابع آبی آنها را آلوده، قطع درختان جنگل به کمبود مراتع انجامیده و کمبود غذا بحرانی مستمر در این منطقه بودهاست. مهاجرت و گرویدن به اسلام برای یافتن کار در خارج از دره کالاش یکی از دلایل کاهش جمعیت کالاشها بودهاست.
البته فشارها برای ادغام جامعه کالاش با اقوام مجاور مسلمان همچنان ادامه دارد و زنان کالاش به جهت نپوشاندن موهای خود مورد آزار قرار میگیرند و تعدادی نیز به روسپیگری وادار گشتهاند.
جستارهای وابسته
منابع
- دیدار با قوم کالاش، بازماندگان اسکندر مقدونی در پاکستان، بی بی سی
- عکس: آداب و رسوم کالاش ها، بی بی سی
- Raffaele, Paul. Smithsonian Jan. 2007: page 66-68.
- Ahmed, A.S., 1986. The Islamizaion of The Kalash Kafirs. Pakistan Society: Islam, Ethnicity and Leadership In South Asia. page 23-28
- Kalash Festival of Choimus at Pilot Destination Guide
- Lazaridis I , et al. "Genomic insights into the origin of farming in the ancient Near East". Nature. 2016.
پیوند به بیرون
- «اقلیت غیر مسلمان در دوردستهای پاکستان». رادیو فردا. ۱ خرداد ۱۳۹۴.
- Chawmos, a festival of Pakistan’s tiny Kalash