کیش کهن آریایی
آئین کهن آریاییان به اعتقادات مشترک اقوام هندوایرانی تا پیش از منشعب شدن دو قوم بزرگ اقوام ایرانیتبار و مردم هندوآریایی در هزارهٔ دوم پیش از میلاد میپردازد. این اعتقادات در میان قوم هندوایرانی تا دیر باز و تا پیدایش ریگ ودا در میان هندوان و تا آغاز ظهور زرتشت در میان ایرانیان باقی بود. این دورانی است که مهرپرستی در ایران رواج داشته و میترائیسم از آن منشعب شده و همچنین پیشینی ترین پرستش ایرانیان را پرستش خدای زمان (زروان) ثبت کرده اند و در دانشگاهها به دانشجویان تدریس میکنند. مهرپرستی پیش از زردتشت آئین ایرانیان بوده است. برخی به نبرد رستم و اسفندیار برچسب دینی می زنند و آن را جدال دو آئین مهرپرستی و زردشت می دانند. نشانه هایی که این دسته از پژوهندگان ارائه می کنند قابل تأمل و تا اندازۀ زیادی با احتمال واقعیت مطابق است.
در کتاب مقدس هندوها به نام ریگودا و اوستا به وجوه مشترک بسیار که غالباً در لباس عبارات واحدی بیان شدهاست، برمیخوریم. حتی قسمتی از اسماء ربانی نیز در دو کتاب باهم قابل تطبیق است. از این رو میتوان گفت که آیین مزدایی میراث زمانهای دیرین و دورههایی است که در آن هندیان و ایرانیان و حتی هند و اروپائیان زندگی مشترک داشتهاند. ایرانیان این افکار و نظریات دیرین را در جامهٔ اندیشههای نو پذیره شدند و سرانجام در زمانهای متأخرتر این زرتشت بود که در معتقدات اصلی مزدایی اصلاحات اساسی و عمیقی به عمل آورد.[1]
تعریف آریایی
آریایی اصطلاحی است که به معانی متعدد اطلاق شدهاست بر طبق یکی از تعاریف آریاییان کسانی هستند که به زبان آریایی تکلم میکنند، حال رنگ پوستشان یا خونشان از هر نژاد که باشد، تفاوتی ندارد و در این تعریف منظوری جز از نظر زبان آنان نیست. زبان آریایی یا آرین از نظر زبانشناسی زبانیست که به دستهٔ زبانی هندوایرانی، از طایفهٔ هندواروپایی داده شدهاست.[2]
اَئیریه یا آریایی نام یکی از اقوام هندواروپایی است. در اینجا باید یادآور شویم که تنها مورد کاربرد مجاز اصطلاح آریایی دربارهٔ اقوامی است که در ازمنه باستانی خود، خویشتن را آریا مینامیدند. هندیان و ایرانیان (پارسها، مادها و الانها و سکاها و اقوام ایرانی زبان آسیای میانه) خود را آریا میخواندند.[3]
آریایی فقط به ایرانیان و هندوان اطلاق میشود نه به اقوام دیگر معروف به هندواروپایی، آنها هر یک با نام قومی خودشان چون ژرمن، لاتین، اسلاو و جز اینها از همدیگر باز شناخته میشوند. در قرن گذشته چند تن از دانشمندان به اشتباه کلمه آریایی را به همهٔ اقوام هندواروپایی اطلاق کردند اما این خطا دیری نپائید. در کشور آلمان نیز در زمان قدرت گرفتن حزب نازیها کلمهٔ آریایی بار دیگر رنگ و رویی دیگر گرفت و همهٔ اقوام هندواروپایی را در مقابل اقوام سامی و مغولنژاد آریایی خواندند. امروزه آریایی فقط به اقوام دو نژاد هندوایرانی اختصاص دارد.[4]
هندواروپایی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
هندوایرانی | اروپایی ژرمن لاتین اسلاو | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اقوام ایرانیتبارفلات ایران آسیای میانه | هندوآریایی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اقوام ایرانیتبار ساکن | عشایر ایرانیتبار | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شمال غربی فلات ایران:مادها جنوب غربی فلات ایران:پارسها شمال شرقی فلات ایران:تمدن آمودریا:بلخ-مرو آسیای میانه تمدن آمودریا:سغدآسیای میانه تمدن آمودریا:خوارزم آسیای میانه تاریم باسن:ختن-سکاها | منطقهٔ اوکراین:کیمری-سکاها-سرمتی-الانها رشته کوه قفقاز:آسیها فلات ایران:پارتها آسیای میانه:سکاها (مهاجرت بعدی به جنوب شرقی فلات ایران، غرب شبهقاره هند و تاریم باسن)-یوئهژی-هپتالیان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مهاجرت بزرگ هندواروپائیان

خاورشناسان و دانشمندان امروزی عقیده دارند که در ادوار ماقبل تاریخ و هندواروپاییها، که نیاکان آریاییان بهشمار میروند، قبل از انشعاب به قسمتهای مختلف زمین باهم در آسیای مرکزی میزیسته و به یک زبان سخن میگفتهاند و زبان مزبور کهنتر و سادهتر از زبان سانسکریت بوده و این زبان مادر همهٔ زبانهای آریائی آسیا و اروپا بهشمار میآید. به علاوه همهٔ این اقوام به یک دین و یک روش پرستش عقیده داشتند. احتمال میرود که سردی هوا در عصر یخبندان مابین ۱۸۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰ سال قبل مهاجرت عظیم اقوام هندواروپایی را سبب شدهباشد. در طی این مهاجرت یک شعبه از هندواروپاییها به سوی شمال غرب روانه شده و به پنج قسمت مختلف اروپا کوچ نمودند. شاخهٔ دیگر آریاییان بودند که در نواحی استپ ممتد از شمال دریای سیاه و دریای خزر در جنوب روسیه تا ترکستان و رودهای جیحون و سیحون مسکن گزیدند.[5]
مهاجرت و جدایی آریاییان
بعدها اقوام آریایی نیز به جهاتی شاید اقتصادی مهاجرت کردند و دستهای به طرف ایران و هند روان شدند.[5]
تاریخ جدا شدن شعبهٔ هندو ایرانی از سایر آریاییان معلوم نیست ولی میدانیم که آریاییان هندی حدود ۱۲۰۰ پیش از میلاد پنجاب را در تصرف داشتند. آغاز مهاجرت آریاییان به ایران را برخی ۲۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح دانستهاند.[5] تدریجاً جدایی در شاخه هندوایرانی بیشتر شد و بالاخره هندوها بنام مردم هندوآریایی در شمال غربی هند مستقر شدند. هندوان آریایی پس از ورود خود به شمال هند آنجا را آریاورته خواندند و در زمان متأخر آریاورته را هندوستان نامیدند. بعدها همین نام که مختص شمال کشور هند بود به سراسر خاک بسیار فراخ هند اطلاق گردید.[6] آریاییهایی که در فلات ایران اقامت گزیده و با مردم بومی درآمیختند، ایرانی خوانده شدند.[7] نام آریائی اصلاً به معنی نجیب و شریف است و نام ایران به معنی سرزمین آریاییان از همین لفظ گرفته شدهاست.[2]
معتقدات آریاییان
ما اطلاع چندانی دربارهٔ تمدن قوم هند و ایرانی در دوران دور تاریخ نداریم به سبب اینکه قوم هند و ایرانی و اسلاف آنان یعنی طایفهٔ هند و اروپایی هیچ نوع اسناد مکتوب، یادگار و اثری که حاکی از طرز زندگانی، درجهٔ تکامل قوای مادی و معنوی، معتقدات آنان دربارهٔ محیطی که میزیستند، باقی نگذاشتهاند.[2]
کهنترین دورهای که بدان دسترسی داریم و معتقدات روحانی در بین آریاییان مشاهده میشود، زمانی است که آنها قوای طبیعت را پرستش میکردند. آنچه قوم هند و ایرانی را از دیگر اقوام جهان باستان متمایز میسازد آنست که این قوم نه عقاید بتپرستانه داشتند و نه نیاپرستانه، بلکه خدایانشان عموماً تظاهرات سودمند طبیعت بودند. هر کدام از این خدایان بنابر تأثیری که بر طبیعت پیرامون و زندگی انسان داشت، مورد پرستش واقع میشد. خورشید و آسمان مقام نخست را داشتند، چنانکه در کتاب ریگ ودای آریاییان مهاجر به هند معمولاً نام این دو در نیایشها به همراه هم میآید.[8]
آریاییان از دیرباز به دو مبدأ خیر و شر قایل بودند.[9] در برابر قوای نیک و سودمند، قوای زیانبخش طبیعت قرار داشتند. مظاهر آنها تاریکی و خشکی (کم بارانی) میباشد که آریاییان آنها را در اشکال اهریمنان و ارواح مضر در نظر خود مجسم میکردند. آنان از این ارواح مضر متنفر بودند. آنان هیچ وقت درصدد برنمیآمدند که رضایت خاطر این ارواح مضر را بواسطهٔ قربانیها و عبادتهای مختلف فراهم کنند و غضب ایشانرا بدین وسیله مبدل به رحمت سازند. همین خود یکی از مهمترین وجوه اختلاف اساسی معتقدات اقوام آریایی با اقوام ترک و مغول میباشد. چه مطابق عقیدهٔ اینان باید قوای مضر را بوسیلهٔ عبادت و قربانیها ارضا کرد یا به عبارت دیگر باید مرحمت و دفع مضرت آنان را خرید و با ایشان ساخت. آریاییان عقیده داشتند که باید با ایشان جنگید و بر آنان غلبه کرد و نخستین وظیفهٔ قوای سودمند طبیعت یاری کردن انسان در این پیکار است. درین مبارزه کارِ روشنایی مبارزه با تاریکی و وظیفهٔ باد و رعد جمع کردن ابرهایی که توسط اهریمنان خشکی متفرق میشود و نیز جهاندن برق و ریختن بارانست.[8] مقدس بودن عنصر آتش میان اقوام قدیم مانند عدد هفت مشترک بود.[10] ایزدان آریاییان به صورت مذکر و مؤنث شناخته میشدند.[11] بدیهی است که آریاییان نیز مانند پیروان دیگر ادیان به فدیه بودند ولی در این اعمال ابراز ذلت و فروتنی را در برابر الهه روا نمیدانستند. آنها مستمندانه طلب استمداد و یاری نمیکردند بلکه خود در حدودی معین به خدایان خویش مساعدت و یاری مینمودند. آنان تصور میکردند که در کشمکش خدایان نیک با اهریمنان انسان نیز باید شرکت و معاضدت کند. علاوه بر این آریاییان تصور میکردند که با دعاهای خود توانایی یاری رساندن به خدایان را دارند. در ضیافتهای مذهبی روحانیان از گیاه مقدس سومه (سانسکریت) یا هوم (اوستا) مینوشیدند. این نوشابه نه تنها مقدس و گرامی بود بلکه از غرایب معتقدات آریایی اینست که برای این گیاه درجهٔ خدایی قایل بودند. استخلاص از خیالات و فراموشی موقت زحمات و غصهها، زیاد شدن قوهٔ فعاله و نیرومند شدن روح، آزادی بیان، پیدایش احساسات شاعرانه که به واسطهٔ نوشیدن هوم حاصل میشد، این حس را در آریاییان تولید میکرد که گویا یک قوهٔ خارجی فوق بشری در وجود آنها حلول میکند. این قوهٔ ربانی که برایشان مسلط میگردد و در میان گیاه مقدس به ودیعت نهاده شده، خدایی است موسوم به سومه که دوست و مطلوب خدایان و افراد بشر است.[12]
مقایسهٔ اوستا و ریگ ودا
ودا کتاب مقدس هندوان به معنی دانستن است و به چهار مجموعهٔ بزرگ تقسیم شدهاست نخست ریگ ودا که کهنترین قسمت آن است و بیش از ۱۵۰۰ سال پیش از مسیح سروده شدهاست. مجموعهٔ دوم یجورودا، سوم سامهودا و چهارم اتروودا نامیده میشود. زبان سانسکریتی که در نوشتن وداها بکار رفتهاست خویشی و بستگی بسیاری با زبان اوستایی دارد. از زمینهٔ زبان که بگذریم، در زمینهٔ عقیده و فکر نیز وجوع اشتراک بسیاری میان آنان موجوداست.[13]
ارتباط نزدیک اساطیر ریگودایی و اساطیر پیش از زرتشت با یکدیگر و پیوستگی نزدیکتر زبان اوستا و زبان این اثر هندی مسلم میدارد که ایرانیان و هندوان آریاییتبار نه تنها زمان درازی را با یکدیگر سپری کردهبودند بلکه زمان جداییشان از یکدیگر چندان کهنتر از ادبیات موجودشان در آن دوره نبودهاست. وضع فعلی اساطیر اوستایی که تفاوتهای محسوسی با ادبیات ریگ ودایی دارد بهطور عمده معرف تغییری کیفی است که به دست زرتشت انجام یافتهاست.[14]
اهورامزدا و ورونه
شخصیت اهورامزدا در ادبیات ریگ ودایی دیده نمیشود اما دور از حقیقت نخواهد بود اگر او را با خدای آسمان هند با ورونه مقایسه کنیم و برابر بدانیم. مزدا و ورونه هر دو از یک طبقهٔ واحد خدایان هند و ایرانیاند که در هند اسوره و در ایران اهورا خوانده میشود. ورونه مانند هرمزد خدایی است که راستی را فرمانروا است. ورونه با مهر پیوستگی نزدیک دارد. نام این دو خدا در ادبیات ودایی به صورت میترا-ورونه ظاهر میشود. در ادبیات اوستایی نیز این وضع وجود دارد؛ و ترکیب میترا-اهورا دیده میشود.[15]
ارته
در بین پارهای از عقاید بنیادی که نزد هر دو قوم دیده میشود میتوان مفهوم رته یا ارته را ذکر کرد که عبارت از اعتقاد به وجود نظم طبیعی و قاعدهٔ کلی در کارهای جهان است و ظاهراً سرچشمهٔ واقعی اخلاق هم در نزد این دو قوم همین تصور نظم و انضباط گیهانی است. اینکه تعداد زیادی از نامهای ایرانی و میتانی و جز آنها با لفظ رته و ارته ترکیب یافتهاست، نشان قدمت و اشتراک این مفهوم در نزد آریاهاست.[16] ارته نه تنها در میان دو قوم هند و ایرانی بلکه در میان اقوام میتانی نیز یافته میشود و این خود قدمت آن را اثبات میکند.[17]
هفت کشور
نزد ایرانیان آنچنانکه در اوستا آمده، زمین به هفت کشور یا اقلیم بخش شدهاست و آب این اقلیمها را از هم جدا ساخته در گاتها که کهنترین بخش اوستاست این هفت کشور هپتهبومی نامیده شدهاست. نزد هندوان نیز روی زمین به هفت پاره یا کشور بخش شده و آن را سپتهدوپیه خواندهاند. دوپیه به جای واژهٔ کشور بکار رفتهاست.[13]
طبقات چهارگانه
نزد ایرانیان مردم به چهار گروه و طبقه قسمت شدهاند. از این گروه چهارگانه در اوستا یاد گردیدهاست. نخستین گروه موبدان، هیربدان، آموزگاران و دبیران و همهٔ مردم دارای دانش و هنر باشند که آترون خوانده شدند. گروه دوم رزمیان رتئشر یا (ارتشتاران). گروه سوم کشاورزان که واستریه (برزیگران) نام دارند گروه چهارم دست ورزان و کارگاران مانند کوزهگر و آهنگر و مسکر و کفشگر و درودگر که راهوتیتی (هتخشان) نامیدهاند. هندوان هم مردم را به چهار گروه بخش کردهاند و در ودا از آنان یاد شدهاست. روحانیان و دانشوران برهمنه (برهمن)، رزمیان کشتریه و برزیگران ویسیه و دستورزان و کارگران سودره خوانده شدهاند. نزد هندوان یک گروه خدمتکار هم هست که پاریه خوانده میشود. مهاتما گاندی کوشید که این گروه پاریه را از نام توهینآمیزشان رهایی بخشاند و آنان را به نام هریجن به معنی مردمان ایزدی خواند.[13]
کستی
در آیین ایرانیان هر یک از مرد و زن بایستی یک بند دینی به کمر و یک پیراهن پنبهای سفید و ساده که سدره خوانند بتن داشته باشد. این کمربند مقدس در اوستا ائیویانگهن و در پهلوی به آن کستیک نام دارد. این بند همان رشتهٔ دینی است و از آیین بسیار دیرین دو گروه آریایی است. امروزه زرتشتیان ایران و پارسیان هند آیین کستیبندی را در حدود سن هفت سالگی بچه به جای میآورند. در هندوستان نیز همین بند را نیاکان هندوان به کمر فرزندان خود میبستند، هنوز هم این رسم از هم نگسستهاست. امروزه سه گروه از پیروان آیین ودا باید این بند را داشته باشند که برهمنان، رزمیان و برزیگران باشند و از آنان یاد کردیم.[13]
هوم و سومه
دیگر اینکه نیاکان هر دو گروه یک گونه می را در مراسم دینیشان بکار میبردند. این می را ایرانیان هومه و هندوان سومه مینامیدند و از بهم فشردن ساقهٔ نوعی گیاهی همنام تهیه میشدهاست. این گیاه امروزه نزد زرتشتیان و هندوان فقط جنبهٔ آیینی دارد و مشخص نیست گیاهی که در مراسم بکار میرود همان هوم یا سومهٔ قدیم است یا نه و اصل این گیاه تا چه اندازه مسکر بودهاست.[13] گیاه هوم یا سومه گیاهی بود مقدس که افشرهٔ آن را از صافی میگذراندند و با شیر میآمیختند. بنا بر منابع هر دو گیاه هوم و سومه بر کوه میرویند و بارانی بهشتی آنها را آبیاری میکند و هر دو را مرغی میآورد.[17]
مشابهت اساطیر
در بین اساطیر مشترک مخصوصاً نام یمه پسر ویوسونت که نخستین مرد و فرمانروای جهان مردگان در هند است با داستان ییمه پسر ویوهونت هماهنگیهایی دارد. اینکه در ریگودا و همچنین بعضی روایات زرتشتی از یمه همچون نخستین انسان یاد کردهاند، ارتباط او را با دوران زندگی مشترک هندوان و ایرانیان میرساند. اما این اولین انسان بعدها در اساطیر هندی پادشاه دنیای مردگان شدهاست. در صورتیکه در اساطیر ایرانی غالباً از وی همچون فرمانروای بیمرگ سخن میرود. اختلاف دربارهٔ داستان یمه، در مورد افسانهٔ ورثرغنه یا بهرام، یک خدای قهار اژدهاکش و خدایان دیگر نیز دیده میشود. وجود اختلاف، در جزئیات اساطیر، دو قوم را از هم جدا میکند و در عین حال نشان از وجود توافق و اتحاد در دورههای قبل دارد.[18]
مشابهتهای دیگر
هر دو ملت یاتو به معنای جادو و دروغ در اوستا (دروج) و در ودا (دروح) را به نیروهای پلید نسبت میدهند. آبها و گیاهان در نزد هر دو ملت قابل نیایش و ستایشند. هر دو ملت آیین پرستش آتش را گرامی میدارند در هند آتراوانا و در اوستا آتراوان نگهبان آتش هستند. قربانی نزد هندیان یجنه و در اوستا یسنه خواندهمیشود. هر دو ملت برهیس را در هند و برسم را در ایران بر زمین میگستردند تا خدایان بر آن بنشینند و سهم خویش را از قربانی دریافت دارند.[17]
خدایان آریایی
وارونا (آسمان)، آتر (آتش، نور)، میترا (مهر یا خورشید)، ماه و ستارگان، آناهیتا (زهره)، وَرَهران (بهرام یا مریخ)، خشتریَه (تیر یا عطارد)، ایندرا (آذرخش)، وایو (باد)، گواتَه (نسیم) و زمین خدایان قوم آریا بودند.[8]
بر فراز این خدایان که جایگاهشان در زیر آسمان بود و گردانندگان امور جهان و انسان بودند، دو آفریدگار بنام اهورا و دیو نیز وجود داشتند که برادر بودند و جایگاهشان فراز آسمان بود. اهورا خدای ادارهکنندهٔ امور کلی جهان در روز بود و ذاتش در خورشید تجلی مییافت و دیو خدای ادارهکنندهٔ جهان در شب بود و ذاتش در ماه و ستارگان تجلی مییافت.[19] خدایان آریایی به دو گروه تعلق داشتند. اسوراها (در ایران اهوراها) و گروه دیگر دیوها که در کنار آنها قرار داشتند. در تاریخ دینی آریاییان هر دوی این گروه خدایان بر سر تفوق و برتری خود میجنگیدند.[20]
وارونا
مردم هندوایرانی مسلماً به ایزدان بسیاری اعتقاد داشتند ولی ظاهراً برای آسمان تفوق مقامی قایل بودند. از این رو به کلمهٔ وارونه به معنی آسمان اغلب کلمهٔ آسوره یعنی بزرگ و ولینعمت را میافزودند. آفتاب چشم وارونه محسوب میگردید. همچنین گاهی برای وارونه صفت همهدان استعمال میشدهاست. وارونه تنها مظهر قوای مادی طبیعت نبود بلکه از نظر قوای معنوی نیز وارونه دارای صفات اخلاقی عالیست. او برقرارکنندهٔ آسمان و زمین است. او ایجادکننده و حافظ نظم سعادت دنیاست و انحراف از این قوانین گناه و نخستین مرحلهٔ هر نوع کژی و کاستی است. به همین جهت از گناهها به درگاه وارونه توبه کرده و عفو میطلبیدند، زیرا که وارونه همانطور که رحیم است، جبار نیز هست و از همهٔ گناهان بزرگترین تقصیر، در نظر او دروغ است.[21]
میترا
نام وارونه در اغلب خطابهها با نام ربالنوع دیگری به نام میتره همراه است. میترا به منزلهٔ آپولون خدای یونانی است و با خدای آسمان رابطهٔ نزدیکی دارد. به حدی که آن دو در حکم یک جفت غیرقابل تجزیه و تفکیک میباشند. وارونه و میترا مانند همند و هیچیک بر دیگری تقدم ندارد. این هر دو دارای یک فکر میباشند و متفقاً نظام و قانون راستی را حفظ میکنند و با هم ناظر کارها و دلهای نوع بشرند. آفتاب را اغلب چشم وارونه مینامند.[22] مهر دقیقاً با میتره در هند برابر است. میتره در هند دوست معنا میدهد و مهر ایرانی به معنای پیمان است. میتوان گمان برد که مهر در فرهنگ آغازین هند و ایرانیان به مفهوم پیمان و دوستی میان افراد قبیله و مظهر چنین امری در ارتباط فرد با قبیله و در پیوستگیهای آئینی قبیله بودهاست، و از این روی، مظهر مقدس اتحاد، یگانگی و دوستی قبیله بهشمار میآمدهاست.[23]
هنریک ساموئل نیبرگ خاورشناس سوئدی نوشتهاست که تردیدی نمیتواند باشد که در زمانهای بسیار کهن و تا حدود سدهٔ ۱۴ پیش از میلاد، میترا در جهان طبیعت در درجهٔ نخست خدای آسمان شب بود که به زیور ستارگان آراسته بود. زیرا در بند ۲۵ مهریشت آمدهاست که پس از فرورفتن خورشید، میترا به سوی گردی زمین میآید سر و ته فراخ و گرد و دور مرز زمین را لمس میکند و بر همهٔ چیزهایی که میان آسمان و زمین است مینگرد.[24]
ایندرا
در میان نامهای خدایان میتانی به خدایی ایندرا نام برمیخوریم. در هند نیز خدایی بزرگ به نام ایندرا موجود است که از دستهٔ دیگر خدایان هندی به نام دیوهاست. در ایران از آن جا که دیوان از اورنگ خدایی فرو افتادهاند، ایندرا به صورت دیوی بزرگ درآمدهاست ولی لقب او بهرام به صورت خدایی بزرگ در ادبیات اوستایی بازماندهاست.[15]
سنگنبشته میتانی
سنگنبشتهٔ میتانی، بازمانده از سدهٔ چهاردهم پیش از میلاد، باستانیترین سند مکتوب زبانهای هند و ایرانی است و از لحاظ زبانشناسی تاریخی و نیز از لحاظ تاریخ مهاجرت تیرههای آریایی به آسیای میانه و ایران و هند اهمیت بیش از اندازه دارد. سنگنبشتهٔ معروف میتانی که در زمان نگارش آن به سال ۱۳۱۷ پیش از میلاد میرسد، مربوط به پیماننامهای است که میان شاه میتانی و شاه هیتی بستهشده و در آن بغان آریایی چون گواهان نیایش شدهاند. ایزدانی که در این سنگنبشته از آنان یاد شده، عبارتند از ایندرا، وارونا، مهر و ناسیته و معلوم میدارد که شاهزادگان و آزادگان میتانی با این که زبان و برخی از رسمهای بابلی را پذیرفته بودند همچنان ایزدان آریایی نیاکان خود را نیایش میکردند.[25]
شکلگیری آئین کهن ایرانی
آیین مزدایی همانا شکل ایرانی آیین دیرین و مشترک هند و اروپاییهاست.[1]
- آریاییان ایزدانی که مظاهر نیروی طبیعت بهشمار میرفتند دئوا یا دیوها میخواندند. در کنار دئواها، اسوراها قرار داشتند. اسورا تلفظ دیگر برای اهور است. این دو پروردگار در دورهٔ هندوایرانی کمال رابطه را با یکدیگر داشتهاند.[26] عقاید دینی هندوها در ریگ ودا، جمعآوری شدهاست. در بخشهایی از ریگ ودا بارها از اهور با تلفظ اسور به عنوان دشمن نام برده شدهاست که در خور نابود شدن است و از ایندرا خدای تندر و رعد و برق تقاضا شده که لشکر اهور را درهم شکند و اهورپرستان را تارومار کند. از سوی دیگر خاطرهٔ زمان هم زیستی مسالمتآمیز پیروان اهور و دیو در متون باستانی هندوان از جمله ریگ ودا باقی ماندهاست. در کتاب دینی دیگر هندوان به نام مهابهاراته تصریح شدهاست که دیو و اهور دو برادر بودند و در کنار هم میزیستند. اهور برادر بزرگتر بود و دیو برادر کوچکتر اما بعدها اختلاف یافتند و به جنگ یکدیگر برخاستند.[27]
پس از جدائی ایرانیان از هندوها ارواح نیکوی ودای هندوها یعنی دوا را ایرانیان دیوا یا دیو یعنی ارواح پلید دانستند و از این زمان با هندوها اختلاف عقیده پیدا کردند.[28]
- دو یزدان جفت باستانی میترا و وارونا از یکدیگر جدا میشوند. هر کدام از آنها به تنهایی گرایش پیدا کرد به اینکه همه یا بخشی از وظائف دیگری را برعهده بگیرد و به صورت ایزد آسمان فراگیرندهٔ همه چیز تکامل پیدا کند. پارهای از محافل میترا را به عنوان بالاترین ایزد پذیرفتند و برخی محفلهای ایرانی دیگر گرد سرور دانا، اهورامزدا متمرکز شدند. یک چنین محفلی انجمن گاهانی است که در آن زرتشت پدید آمد و اثر گذاشت. اهورامزدا در این زمان به عنوان خدای آسمانی کلی پذیرفته میشود.[24]
- وارونا در سنت ایرانی یکسره ناپدید میشود و به جای آن اهورامزدا نمایندهٔ بالاترین یزدان است.[29]
- در ایران میترا ویژگی خود را به عنوان ایزد آسمان شب نگهداشته در عین حال ربالنوع آسمان روز نیز بهشمار میآید.[24]
پانویس
- مزدیسنا و ادب فارسی، ص ۳۷
- مزدیسنا و ادب فارسی، ص ۳۴
- (ا.م. دیاکونوف: تاریخ ماد، ترجمه کریم کشاورز، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۰، ص ۱۴۲
- آناهیتا، پورداوود، ص ۱۱۲
- دانشنامهٔ مزدیسنا، جهانگیر اوشیدری، ص ۴۸
- آناهیتا، پورداوود، ص ۱۱۰
- آناهیتا، پورداوود، ص ۱۱۱
- مزدیسنا و ادب فارسی، ص ۳۶
- مزدیسنا و ادب فارسی، ص ۴۳
- مزدیسنا و ادب فارسی، ص ۴۱
- مزدیسنا و ادب فارسی، ص ۵۵
- مزدیسنا و ادب فارسی، ص ۴۹ تا ۵۱
- آناهیتا، پورداوود، ص ۱۲۲ تا ۱۲۸
- جستاری چند در فرهنگ ایران، مهرداد بهار، ص ۱۶
- جستاری چند در فرهنگ ایران، مهرداد بهار، ص ۱۷
- تاریخ مردم ایران، زرینکوب، ص ۱۹
- جستاری چند در فرهنگ ایران، مهرداد بهار، ص ۱۹
- تاریخ مردم ایران، زرینکوب، ص ۲۰
- پیدایش ایران، امیر حسین خنجی، ص ۶۶
- دینهای ایران باستان، نیبرگ، ص ۹۶
- مزدیسنا و ادب فارسی، ص ۳۸ و ۵۵
- مزدیسنا و ادب فارسی، ص ۳۹
- جستاری چند در فرهنگ ایران، مهرداد بهار، ص ۱۸
- دینهای ایران باستان، نیبرگ، ص ۹۹
- دین ایرانی، ص ۱۳۹
- جهان بینی هخامنشیان، ناصرالدین شاه حسینی، مجموعهٔ سخنرانیهای دومین کنگرهٔ تحقیقات ایرانی، ص ۲۹۶
- پیدایش ایران، امیرحسین خنجی ص ۶۶ تا ۶۹
- منابع آریائی دین یهود و زرتشت، عباس آریانپور کاشانی، مجموعهٔ سخنرانیهای دومین کنگرهٔ تحقیقات ایرانی، ص ۲۲۴
- دینهای ایران باستان، نیبرگ، ص ۹۷
منابع
- پورداوود، ابراهیم (۱۳۴۳)، آناهیتا، پنجاه گفتار پورداوود، تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر
- هینلز، جان (۱۳۷۵)، شناخت اساطیر ایران، ترجمهٔ ژالهٔ آموزگار و احمد تفضلی، تهران: نشر چشمه، شابک ۹۶۴-۶۱۹۴-۰۶-۰
- بنونیست، امیل (۱۳۵۴)، دین ایرانی بر پایهٔ متنهای مهم یونانی، ترجمهٔ سرکاراتی، بهمن، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران
- نیبرگ، هنریک ساموئل (۱۳۵۹)، دینهای ایران باستان، ترجمهٔ نجمآبادی، سیف الدین، تهران: مرکز ایرانی مطالعهٔ فرهنگها
- معین، محمد (۱۳۵۵)، مزدیسنا و ادب پارسی، جلد اول، تهران: انتشارات دانشگاه تهران
- جمع نویسندگان (۱۳۵۲)، مجموعهٔ سخنرانیهای دومین کنگرهٔ تحقیقات ایرانی، جلد دوم، مشهد: دانشگاه ادبیات و علوم انسانی مشهد