عملیات بارباروسا

عملیات بارباروسا (به آلمانی: Unternehmen Barbarossa) که با عنوان تهاجم آلمان به اتحاد جماهیر شوروی نیز شناخته می‌شود، اسم رمز یورش نیروهای مسلح آلمان و برخی متحدانش در نیروهای محور به اتحاد جماهیر شوروی در جریان جنگ جهانی دوم بود که به عنوان بزرگترین و گسترده‌ترین یورش نظامی تاریخ بشریت در روز یکشنبه ۲۲ ماه ژوئن سال ۱۹۴۱ میلادی آغاز شد.

عملیات بارباروسا
بخشی از جبهه شرقی در جنگ جهانی دوم

ساعت‌گرد از بالا سمت چپ: پیشروی سربازان آلمانی در شمال روسیه، یک گروه شعله‌افکن آلمانی در شوروی، هواپیماهای شوروی برفراز موقعیت نیروهای آلمان در نزدیکی مسکو، اسیران روسی در حال انتقال به کمپ‌های زندانیان آلمان، سربازان شوروی درحال شلیک توپخانه
تاریخ۲۲ ژوئن – ۵ دسامبر ۱۹۴۱
 ماه، ۱ هفته و ۶ روز)
مکان
نتیجه

شکست نیروهای محور در رسیدن اهداف عملیاتی در انهدام ارتش سرخ و تسخیر شهرهای کلیدی:

طرفین درگیر
 اتحاد جماهیر شوروی
فرماندهان و رهبران
واحدهای درگیر
قوا
نیروهای خط مقدم (اولیه)
۳٫۸ میلیون نفر[1][2]
۳٬۳۵۰ تانک[3][4]
۲٬۷۷۰ هواپیمای جنگی[5]
۷٬۲۰۰ توپ‌خانه[1][5]
نیروهای خط مقدم (اولیه)
۲٫۶–۲٫۹ میلیون نفر[6][7][8]
۱۱٬۰۰۰ تانک[9][10]
۷٬۱۳۳–۹٬۱۰۰ هواپیمای جنگی[11][12][13]
تلفات

مجموع تلفات نظامی:
۸۰۰٬۰۰۰+

مجموع تلفات نظامی:
۴٬۰۰۰٬۰۰۰+

این عملیات قصد داشت هدف ایدئولوژیک آلمان برای تصرف سرزمین‌های غربی شوروی به عنوان فضای حیاتی[یادداشت 1] و جای دادن نژاد آلمانی در آن را به منصه اجرا بگذارد. هدف آلمانی‌ها از طرح جامع برای شرق استفاده از ساکنان سرزمین‌های شکست‌خورده به عنوان نیروی کار و در عین‌حال به‌دست‌آوردن منابع نفتی قفقاز و همچنین اراضی کشاورزی سرزمین‌های مختلف شوروی بود.

در دو سال منتهی به جنگ، دولت‌های آلمان و شوروی معاهدات سیاسی و اقتصادی با اهداف راهبردی میان خود به امضاء رسانده‌بودند. در پی حصول فراقت از جبهه غربی پس از پیروزی بر فرانسه در ماه مه سال ۱۹۴۰، فرماندهی عالی ورماخت[یادداشت 2] در ماه ژوئیه همان سال آغاز به طرح‌ریزی یک تهاجم به شوروی (تحت اسم رمز عملیات اوتو[یادداشت 3]) کرد که در نهایت در ۱۸ دسامبر ۱۹۴۰ با صدور فرمان شماره ۲۱ به تصویب آدولف هیتلر، پیشوای آلمان رسید. در طول عملیات بارباروسا، حدود سه میلیون نیروی مهاجم (بزرگترین نیروی تهاجمی در تاریخ نظامی) در جبهه‌ای به‌طول ۲۹۰۰ کیلومتر با ۶۰۰ هزار خودرو و بیش از ۶۰۰ هزار اسب، به اتحاد جماهیر شوروی حمله‌بردند. این تهاجم نقطه اوج جنگ دوم جهانی به‌لحاظ جغرافیایی و نظامی بود.

این عملیات موجب گشوده شدن جبهه شرقی جنگ برای آلمان گردید؛ جبهه‌ای که بیشترین شمار نیروها نسبت به هر جبهه دیگری در تاریخ را به خود دید. این جبهه شاهد شماری از بزرگ‌ترین نبردها، شدیدترین جنایات جنگی و بالاترین شمار تلفات جنگ بود. تمامی این تحولات جریان جنگ دوم جهانی و نیز تاریخ سده بیستم را تحت‌تأثیر خود قرار داد. نیروهای آلمانی با دست زدن به رزم برق‌آسا در مجموع حدود پنج میلیون سرباز ارتش سرخ شوروی را به اسارت گرفتند. گفته می‌شود نازی‌ها عامدانه ۳٫۳ میلیون نفر از این اسرای جنگی و شمار زیادی از غیرنظامیان را به گرسنگی دچار کرده یا کشتند.

شکست عملیات بارباروسا ستاره اقبال رایش سوم را معکوس کرد. در بعد عملیاتی، نیروهای آلمان پیروزی‌های قابل‌توجهی کسب کرده و برخی از مهم‌ترین مراکز اقتصادی و سیاسی شوروی به‌ویژه در اوکراین را تصرف کردند و با وجود متحمل شدن تلفاتی سنگین، به دشمن خود مقدار بیشتری تلفات وارد آوردند. با وجود این موفقیت‌های اولیه، تهاجم آلمان در در اواخر سال ۱۹۴۱ با شکست نبرد مسکو دچار وقفه شد و ضدحمله زمستانی شوروی نیروهای آلمانی را از حومه پایتخت عقب راند. آلمانی‌ها با اطمینان، انتظار فروپاشی سریع ساختار حاکمیت و مقاومت در شوروی را داشتند اما ارتش سرخ شدیدترین ضربات را به ورماخت تحمیل کرد و آن را وارد یک جنگ فرسایشی نمود؛ جنگی که آلمان مهیای آن نبود. نیروهای فرسوده ورماخت دیگر نمی‌توانستند در سرتاسر جبهه‌شرقی حمله‌ای ترتیب دهند و عملیات‌های بعدی آن‌ها برای بازپس‌گیری ابتکار عمل و رسوخ به عمق سرزمین شوروی در نهایت به شکست انجامید؛ امری که خود به عقب‌نشینی ورماخت و اضمحلال آن منجر شد.

ارتش سرخ نهایتاً با بازیابی سازمان و توان خود و با بهره‌گیری از کمک‌های خارجی از جمله اطلاعات حاصل از شکستن رمزنگاری دستگاه انیگما توسط بریتانیایی‌ها و کمک‌های مالی و تجهیزاتی ایالات متحده در قالب قانون وام و اجاره، ابتکار عمل را به دست گرفت و علاوه بر آزادسازی کامل سرزمین‌های اشغالی خود، دشمن را تا درون مرزهای خودش عقب‌راند و با تسخیر پایتخت آن به شکل کامل شکست داد.

پیش‌زمینه

سابقه تقابل

دولت‌های حاکم بر آلمان و روسیه، بدون توجه به ایدئولوژی مسلط بر آن‌ها، با سیاست امپریالیستی و توسعه طلبانه از دیرباز با یکدیگر در تصادم بودند. با افزایش روحیه استقلال‌طلبانه قومیت‌ها و بروز پیوندهای ملی‌گرایانه بین کشورهای مختلف، پایان شرایط صلح آمیز اوایل قرن بیستم، مستعد یک جرقه بود.[21] این جرقه با ترور ولیعهد امپراتوری اتریش-مجارستان در سال ۱۹۱۴ در سارایوو زده شد. بدین گونه دوره سی ساله‌ای از تلاش آلمان برای غالب شدن بر دشمنان خود از جمله روس‌ها برای بدل شدن به یک قدرت جهانی آغاز شد.[22]

حضور نیروهای آلمانی در جریان جنگ جهانی اول در ریگا

با آغاز جنگ جهانی اول، آلمان شکست امپراتوری روسیه را اولویت نخست خود قرار داد. پس از حصول این پیروزی، عده‌ای در آلمان خواهان الحاق بخش‌های وسیعی از غرب روسیه به آلمان به عنوان اراضی جهت بهره‌برداری کشاورزی و صنعتی و استقرار جمعیت آلمانی در آن بودند.[22] با امضای پیمان برست-لیتوفسک، آلمان به اهداف سرزمینی خود در شرق نائل آمد و فرصت یافت برای شکست کامل دشمنانش، نیروهای این جبهه را به جبهه غربی منتقل نماید.[23] به هر حال، با وجود پیروزی‌های اولیه، در نهایت ورود ایالات متحده به جنگ، بروز مشکلات معیشتی شدید بین جمعیت آلمان و شیوع همه‌گیری «آنفلوانزای اسپانیایی» بین قدرت‌های مرکز، آلمان را مجبور به پذیرش آتش‌بس کرد. با انعقاد پیمان صلح ورسای و پایان خونین‌ترین جنگ تاریخ تا آن برهه، این کشور با شکست در دستیابی به اهدافش، سیزده درصد از خاک بدنه اصلی خود و تمامی مستعمراتش را از دست داد و علاوه بر متحمل شدن محدودیت‌های نظامی، مجبور به پرداخت غرامت کمرشکنی به دشمنانش گردید.[24]

دوره بین دو جنگ

پس از پایان جنگ جهانی اول، با روی کار آمدن کمونیست‌ها در روسیه و با بازپس‌گیری تقریباً تمامی اراضی از دست رفته پیشین، اتحاد جماهیر شوروی نیز همان سیاست توسعه‌طلبانه پیشین را اتخاذ کرد. با وجود تحمل ویرانی شدید در اثر یک دهه جنگ مستمر، شوروی با بهره‌مندی از جمعیت و منابع طبیعی فراوان، از امکان صنعتی بالایی برخوردار بود که اگر محقق می‌شد هرگونه برتری آلمان را به خطر می‌انداخت. این حاکمیت نیز خواهان دستیابی به اراضی بیشتر در سرزمین‌های غربی و جنوب غربی خود از جمله مناطق حوزه دریای بالتیک و تنگه‌های ترکیه بود. علاوه بر این، در نخستین دهه از عمر سلطه کمونیست‌ها بر روسیه، حکومت این کشور در تلاش بود ایده «انقلاب بلشویکی» خود را به سرتاسر جهان از جمله آلمان صادر کند. همین اقدامات باعث به پا شدن شورش کارگران کمونیست موسوم به «جنبش مارس» در سال ۱۹۲۱ در آلمان شد که به شدت توسط نیروهای مسلح جمهوری وایمار سرکوب گردید.[25]

با یک وقفه چند ساله در میانه دهه ۱۹۲۰ میلادی، رهبران شوروی برای مدتی با تغییر سیاست پیشین و توجه بیشتر به مسائل داخلی، سعی داشتند برای پدیدآوری فضایی جهت هم‌زیستی با سایر کشورها، عموماً به دلیل ضعف بنیه نظامی خود با تحریک هم‌فکران و جمعیت طبقه کارگر در سایر کشورهای غربی با میل کمتری برای صدور انقلاب صرفاً آن‌ها را سرگرم خود نگاه دارند تا تهدیدی از جانب آن‌ها متوجه شوروی نباشد.[26]

دیپلماسی و پروپاگاندا بزرگترین سلاح‌های آلمان در دهه ۱۹۳۰ میلادی بودند. مهم‌ترین هدف دیپلماتیک هیتلر همان‌طور که به بارها در تالیفات و سخنرانی‌های عمومی خود به آن اشاره می‌کرد، گسترش مرزهای آلمان به اندازه‌ای بسیار فراتر از حدود مرزهای سال ۱۹۱۴ این کشور بود. راینلند، اتریش، منطقه ممل و بخش‌هایی از چکسلواکی بدین طریق به زیر سلطه آلمان درآمدند.[27]

سیاست مماشات با آلمان

سیاست مماشات که از طرف قدرت‌های بزرگ در قبال آلمان در پیش گرفته شده بود، نتوانست جلوی توسعه طلبی‌های این کشور را بگیرد. رهبران بریتانیا و فرانسه می‌پنداشتند با مماشات کوچکی در مرزهای ترسیم شده در پیمان ورسای در سال ۱۹۱۹، می‌توانند آلمان راضی کنند؛ از همین رو آلمان موفق شد بدون شلیک حتی یک گلوله راینلند را بازپس‌گیرد، اتریش و نیمی از چکسلواکی را به خاک خود ضمیمه نماید و سپس رو به شرق کند.[28]

یکی از دلایل پیش گرفتن سیاسیت مماشات در ارتباط با آلمان، استفاده از آلمان در مقابل صدور انقلاب‌های کمونیسم توسط شوروی بود.[28] از طرف دیگر، بریتانیا اروپای شرقی را جزو منافع حیاتی خود طلقی نمی‌کرد و می‌پنداشت اگر بتواند به خوبی به مسئله آلمان رسیدگی کند، خواهد توانست آلمان را به خطر کمتری برای منافع خود بدل سازد. فرانسه نیز با عقب‌نشینی از راینلند، عدم اقدام در مقابل بازنظامی‌سازی آن و احداث خط دفاعی ماژینو به روشنی نشان داد تنها در فکر یک مقابله دفاعی با آلمان است و قصد دفاع از متحدان خود در اروپای شرقی را ندارد.[29]

عوامل

سیاست خارجی شوروی از اواخر دهه ۱۹۲۰ میلادی با فروکش کردن روحیه انقلابی و سپرده شدن نقش دفع تهدیدات به ارتش سرخ، رو به همکاری بیشتر با سایر کشورها جهت ایجاد «امنیت جمعی» و برقراری «توازن قدرت» آورد. به عقیده برخی وقتی با پیش‌گرفته‌شدن سیاست مماشات توسط قدرت‌های غربی در قبال آلمان، طرح امنیت جمعی و توازن قدرت شوروی شکست خورد، این کشور وادار شد با آلمان وارد معامله شود. در طرف مقابل، عده دیگری می‌پندارند که شوروی با ادامه همان سیاست پیشین، با این کار سعی داشت با تحریک و تقویت آلمان، کشورهای امپریالیستی غربی را به جان یکدیگر بیندازد تا خود در این میانه بدون آسیب، مقتدرانه به توسعه‌طلبی بپردازد.[26]

البته این فرض نیز محتمل است که با مشاهده باز گذاشته شدن دست آلمان در مسئله چکسلواکی و عدم دعوت از شوروی به کنفرانس سال ۱۹۳۸ مونیخ، شوروی به تلاش بریتانیا و فرانسه برای دفع خطر آلمان از خود و تشویق آن به توسعه به سمت شرق، مظنون شده و حتی نگران بود در نهایت با مسئله ادعای‌های آلمان نسبت به لهستان نیز مماشات شود و آلمان و بریتانیا با هم‌دستی یکدیگر جنگی علیه شوروی کمونیست به پا کنند.[30]

از طرفی تضمین استقلال لهستان در ۳۱ ماه مارس سال ۱۹۳۹ توسط بریتانیا، به قصد کشاندن هیتلر به پای میز مذاکره، جایگاه آلمان در اروپا را به چالش کشید. همین موضوع محرکی برای آلمان جهت خنثی‌سازی تهدید شوروی با رسیدن توافق با آن، برای اجتناب از گرفتاری در جنگ در دو جبهه شد.[31]

امضای پیمان

ماه اوت سال ۱۹۴۱، امضای پیمان عدم مخاصمه معروف به پیمان مولوتوف-ریبنتروپ بین دو دولت تمامیت‌خواه آلمان و شوروی ناظران بین‌المللی را به تحیر انداخت. پیمانی که با وجود امیال متفاوت منعقد کنندگان آن، با پروتکل‌های مخفی علاوه بر لهستان، اروپای شرقی را نیز بین دو طرف تقسیم کرد و به آلمان امکان تهاجم به لهستان و سپس فرانسه را بخشید. این پیمان همچنین موجب همکاری‌های پراهمیت اقتصادی بین دو کشور گردید. در حقیقت، ۶۵ درصد از کرومیت، ۵۵ درصد از منگنز، ۴۰ درصد از نیکل و ۳۵ درصد از نفت خام وارداتی آلمان از این طریق از شوروی تأمین شد. چندان دور از واقعیت نیست که گفته شود همین کمک‌های شوروی به آلمان بود که نیروهای مسلح این کشور را سر پا نگاه داشت.[32]

درگیری شوروی و ژاپن

در پی تهاجم ژاپن به چین، شوروی در اقدامی احتیاطی منطقه نظامی فرابایکال را که مسئول محافظت از منطقه مرزی با چین و منچوری بود، در میانه دهه ۱۹۳۰ ایجاد نمود. امپراتوری ژاپن چشم طمع به بندر ولادی‌وستوک دوخته بود. برای دور نگاه داشتن ژاپن از دست اندازی به خاک شوروی، ارتش سرخ ارتفاعات مورد مناقشه چانگکوفنگ در دهانه رود تیومن در جنوب غربی ولادی‌وستوک را به تصرف خود درآورد. تمامی طول تابستان سال ۱۹۳۸ شاهد درگیری‌های مرزی دو طرف بر سر این منطقه در جانب غربی دریاچه خاسان بود. پاکسازی نظامیان، درگیری با فنلاند و تنش با لهستان، موجب واکنش ضعیف ارتش سرخ به این تحرکات شد تا نیروهای ژاپنی به اراضی دولت مورد حمایت شوروی در مغولستان نیز دست اندازی نمایند[33] و با بهره‌گیری از اختلافات مرزی منطقه‌ای را در طول رودخانه خالخین گول را به اشغال خود درآورند.[34]

ضد حمله قوای ارتش سرخ به فرماندهی ژنرال گئورگی ژوکوف با تعداد زیادی تانک در کنار نیروهای مغولستانی و حمایت هوایی، اوایل ماه ژوئیه سال ۱۹۳۹ ژاپنی‌ها را مجبور به عقب‌نشینی کرده و تا پایان ماه اوت تمامی اراضی اشغال شده را باز پس گرفت. چند تلاش ژاپنی‌ها برای پیشروی مجدد نیز توسط مدافعان دفع شد.[35]

دو طرف نهایتاً ماه ژوئن ۱۹۴۰ با انعقاد یک پیمان‌نامه مرزی به درگیری پایان دادند. حل مناقشه با ژاپن به ارتش سرخ این فرصت را داد تا اغلب نیروهای کار آزموده خود را از شرق دور به مناطق غربی منتقل کند. [36]

آغاز جنگ جهانی دوم

جنگ جهانی دوم با حمله و اشغال لهستان در ماه سپتامبر سال ۱۹۳۹ آغاز شد. نیروهای آلمانی علاوه بر لهستان، موفق شدند کشورهای دانمارک و نروژ را در ماه فوریه ۱۹۴۰ و کشورهای هلند، بلژیک و فرانسه را نیز در ماه‌های مه و ژوئن سال ۱۹۴۰ به اشغال خود درآورند و نیروهای بریتانیایی را از بدنه اصلی خاک اروپا بیرون کنند.[37] هیتلر و نیروهایش کاری را در جبهه غربی در عرض تنها شش هفته به انجام رساندند که قوای امپراتوری آلمان طی چهار سال خونین از پس آن برنیامده بودند.[38]

نظرات، انگیزه‌ها و اهداف هیتلر

نظرات پیش از هیتلر

مدت‌ها پیش از آن که هیتلر در آلمان به قدرت برسد، اتحادیه پان‌ژرمن عبارت «فضای حیاتی» را رواج داده بود که دهه‌ها به هدف ملی‌گرایان آلمانی بدل شد.[39]

فضای حیاتی

نقشه سکونت‌های جدید مهاجران آلمانی، تهیه شده توسط دانشگاه هومبولت برلین ،۱۹۴۲

در کتاب نبرد من، آدولف هیتلر، پیشوای آلمان مهم‌ترین وظیفه سیاست خارجی «حکومت مردم[یادداشت 4]» را امنیت بخشی به بقای نژاد آن می‌داند و این امر را از طریق برقراری «نسبتی سالم و طبیعی» بر اساس ضروریات حیاتی مردم، بین مقدار جمعیت و رشد آن با گستردگی جغرافیایی و منابعِ سرزمینی که در آن ساکن هستند، میسر می‌شمارد.[40] او می‌افزاید عاملان این سیاست نباید نقش مدافع سایر ملل را بازی کنند و نبایست مسیر «میهن‌پرستی جهان وطنانه» را دنبال نمایند.[41] به عقیده او ابعاد این سرزمین نه تنها از منظر تأمین مواد غذایی و مواد خام اهمیت دارد بلکه از نظر سیاسی و نظامی نیز مهم است. طبق نظر هیتلر امنیت ملی یک حکومت به «قدرت سیاسی» آن و این قدرت سیاسی به نوبه خود به شرایط نظامی که ریشه در موقعیت جغرافیایی دارد، وابسته است.[40]

قدرت جهانی

هیلتر معتقد است آلمان یا باید «قدرت جهانی[یادداشت 5]» بشود یا اصلاً وجود نداشته باشد.[41] او علاوه بر این که آلمانِ دوره جمهوری وایمار را قدرت جهانی نمی‌داند، حتی فرض قدرت جهانی بودن امپراتوری آلمان را نیز مردود طلقی می‌کند. او نسبت جمعیت آلمان به مساحت قریب به پانصد هزار کیلومتر مربعی آن زمان آن را «حزن‌انگیز» می‌خواند که باعث شده این کشور از اهمیتی برخوردار نباشد.[42] هیتلر با اشتباه دانستن اقدامات قبلی، جنبش ناسیونال سوسیالیست را با به دست آوردن اراضی جدید، ناجی مردم آلمان از نابودی یا به بردگی درآمدن، معرفی می‌نماید[43]، ریخته شدن مجدد خون مردمش در راه این هدف را نزد خدا و اعقاب مردم آلمان، مشروع می‌داند[44] و به دست آوردن اراضی بیشتر را وعده‌ای از جانب «قدرتی مافوق» تصور می‌نماید.[45]

روی‌آوری به شرق

هیتلر در این راه بازیابی اراضی سال ۱۹۱۴ آلمان و حتی هر دوره دیگری در تاریخ این کشور را کافی نمی‌بیند.[46] چرا که در پنداشت او مرزهای سال ۱۹۱۴ نتوانسته بود از آلمانی‌ها دفاع کند و در آینده نیز نمی‌توانست این کار را بکند. به عقیده او رسیدن به آن مرزها نیاز مردم آلمان را برطرف نمی‌ساخت و جایگاه این ملت را در برابر سایر قدرت‌ها ارتقا نمی‌داد و از طرفی دستیابی به آن نیازمند اندازه‌ای از خونریزی بین مردم آلمان بود که امکان توسعه بیشتر در آینده را که لازمه بقای این ملت بود، از آن‌ها می‌گرفت.[44] هیتلر در ادامه می‌نویسد اگر مردم آلمان در چنین اراضی محدودی «زندانی» شوند در آینده با «بدبختی» روبه‌رو خواهند شد.[45]

هیتلر توسعه استعماری در سایر قاره‌ها را مشکل‌گشا نمی‌بیند و بر لزوم سلطه بر اراضی بیشتر در خاک قاره اروپا تأکید می‌کند.[45] او این عمل را گسترش سرزمین مادری توصیف می‌نماید که علاوه بر در مجاورت یکدیگر نگاه داشتن ساکنان سرزمین‌های جدید و ساکنان سرزمین مادری، مزیت اتحاد این مردمان در قالب یک واحد سیاسی را نیز تضمین می‌کند. هیتلر غلبه بر فرانسه را بی‌تاثیر در نتایج کلی اهداف سیاست خارجی آلمان می‌شمارد و اهمیت آن را صرفاً در پوشش دادن جناح این کشور خلاصه می‌کند. او در نهایت اذعان می‌دارد آلمانی‌ها باید به حرکت دائمی به سمت جنوب و غرب پایان دهند و نظر به شرق و مشخصا روسیه و کشورهای وابسته هم‌مرز آن «که ششصد سال پیش آن‌جا را ترک کرده‌اند[یادداشت 6]»، بیفکنند.[41]

یهودیت بین‌المللی

او قوام دهنده حکومت‌های پیشین روسیه را هسته‌ای از «روشن‌فکران آلمانی» در طبقه حاکمان آن می‌داند که هم‌اینک جای خود را به یهودیان داده‌اند. یهودیانی که پایدار نگاه داشتن این حکومت برایشان ممکن نیست[41] و امپراتوری عظیم روسیه را به سمت انحلال پیش می‌برند. به عقیده او این انحلال موجب از میان رفتن کشور روسیه می‌گردد.[47] هیتلر می‌پندارد «یهودیت بین‌المللی» به دنبال آن است که علاوه بر روسیه بر تمامی جهان از جمله آلمان سلطه استبدادی بیابد.[48]

شکست بریتانیا

پس از آغاز جنگ جهانی دوم هیتلر خارج از عقاید ایدئولوژیک خود، معتقد بود می‌تواند بدون جنگ از در صلح با بریتانیا وارد شده و با این کشور به توافقی برسد که در آن آلمان بر بدنه اصلی خاک اروپا مسلط می‌شود و بریتانیا با دست کشیدن از مناطق تحت سلطه آلمان، امپراتوری جهانی خود را حفظ می‌کند. هیلتر اما دلیل مقاومت و حاضر نبودن بریتانیا به صلح را امید آن به شوروی می‌داند و استالین را در حال تحریک این کشور برای ادامه جنگ به دنبال معطل نگاه داشتن آلمان جهت خرید زمان برای خود می‌بیند.[49] بدین رو، به زعم هیتلر از میان برداشته‌شدن شوروی امید بریتانیا را نقش بر آب کرده و آلمان را بر اروپا حاکم خواهد کرد.[50]

نامگذاری

این عملیات نام فریدریش یکم، پادشاه آلمان و امپراتور مقدس روم (رایش نخست) را که به سبب ریش سرخ «بارباروسا» لقب گرفته بود، بر خود داشت. فریدریش یکم کسی بود که در سال ۱۱۸۹ میلادی و در جریان جنگ صلیبی سوم در راس قوای صلیبی برای بازپس‌گیری اورشلیم به جنگ مسلمانان به رهبری صلاح‌الدین ایوبی رفت. هیتلر، پیشوای «رایش سوم» که جنگ خود با شوروی را نوعی جنگ صلیبی این بار علیه بلشویسم طلقی می‌کرد، لقب فریدریش یکم یعنی «بارباروسا» را بر عملیات تهاجم به شوروی گذاشت.[37]

نیروهای طرفین

پیشینه و شرایط

پیش از آغاز تهاجم آلمان، پیشینه پر نوسان و عملکرد ارتش سرخ شوروی در تعدادی از جنگ‌های کوچک باعث شده‌بود بسیاری از تحلیلگران توانمندی نظامی اندکی برای آن فرض کنند و آن‌ها را به این نتیجه رسانده بود که بزرگی ارتش سرخ به معنای قدرت حقیقی آن نیست.[51] تهاجم بی‌نظم شوروی به لهستان در ماه سپتامبر سال ۱۹۳۹ و صحنه مواجهه ارتش سرخ و نیروهای فنلاندی در جنگ زمستان که با وجود برتری عددی و پیروزی نهایی قوای شوروی، شاهد شکست‌های متعدد حیرت‌آوری برای این کشور بود، دانش و تجربه چندانی به سران ارتش سرخ نیفزود و حرکت رو به عقب در مدرن‌سازی در پاییز همان سال ادامه پیدا کرد و حتی به انحلال کامل واحدهای مکانیزه انجامید. [52] با این حال که درگیری‌های مرزی با امپراتوری ژاپن در شرق دور تجربه‌های ارزشمندی از اجرای نبرد زرهی نصیب برخی فرماندهان ارتش سرخ ساخت اما این تجربه‌ها نیز نادیده گرفته شدند.[36]

با وجود این که حاکمیت همچنان مصرانه اجازه تغییرات بنیادی را نمی‌داد اما نهایتاً مشاهده موفقیت خیره‌کننده نیروهای زرهی آلمان در تهاجم به فرانسه، فرماندهی عالی ارتش سرخ را وادار به ملاحظاتی نسبت به کاستی‌ها نمود. اقدام برای مدرن‌سازی در سال ۱۹۴۰ با چرخش ناگهانی در مسیر آغاز شده از سال ۱۹۳۷، موجب نابسامانی و سردرگمی گسترده گردید.[52]

فرماندهی و سازمان

بر خلاف پاکسازی‌های گذشته در اواخر دهه ۱۹۲۰ و اواسط دهه ۱۹۳۰ میلادی[53]، پاکسازی بزرگ در سال ۱۹۳۷ رده افسران شوروی را مضمحل کرد، تعداد آن‌ها را از بیش صدهزار نفر به نصف کاهش داد[54] و به عقیده بسیاری، ارتش سرخ را به یک «ببر کاغذی» بدل ساخت.[55] تقریباً تمامی اعضای فرماندهی عالی شوروی به همکاری در یک توطئه سیاسی-نظامی آلمان یا دولت‌های خارجی دیگر از جمله بریتانیا[56] متهم شدند و هشتاد تا نود درصد ژنرال‌ها و افسران رده بالا از میان رفتند. ۵۷ تن از ۸۵ فرمانده سپاه‌ها و ۲۲۰ تن از ۴۰۶ فرمانده تیپ‌ها کشته و قریب به ۴۰ هزار تن دیگر از افسران میان و پائین رده از جایگاه خود عزل، اعدام و زندانی شدند یا به اردوگاه‌های کار احباری تبعید گشتند.[57] نیروی دریایی شوروی نیز از این پاکسازی در امان نماند و در حقیقت آسیب بیشتری دید. بدین ترتیب چهار تن از پنج فرمانده ارشد آن از جمله دریابد ولادیمیر اورلوف، فرمانده نیروی دریایی اعدام شدند.[56] این نیرو با وجود بزرگی در اندازه، دیگر فاقد مهارت و ساختار اداری لازم جهت مدیریت تحرکات پیچیده بود. این پاکسازی علاوه بر حذف تعداد زیادی از افسران، بر همان افراد باقیمانده نیز تأثیر گذاشت.[55] حضور افسران سیاسی در یگان‌های سطح لشکر و بالاتر از آن مجدداً برقرار شد.[58] اطاعت حزبی جای تمامی ملاحظات دیگر را گرفت و هر گونه کوتاهی و تخطی از این مسئله، موجب زیر سؤال رفتن وفاداری شخص می‌گشت.[55]

با از میان رفتن فرماندهان کلیدی[59]، تسلط بر ده منطقه نظامی موظف به دفاع از نواحی مرزی، فروپاشید.[57] با این حال که در مواجهه با نیاز مستاصلانه به افسران باتجربه، تلاش شد با بازگرداندن قریب به ۴ هزار افسر برگزیده که هنوز محکوم یا معدوم نشده بودند، از بازداشتگاه‌ها یا اردوگاه‌های کار اجباری به جایگاه‌های پیشین، جلوی آشفتگی گرفته شود[60]، اثرات این وضعیت روزهای نخست تهاجم آلمانی‌ها با از دست رفتن سلطه بر بخش‌های بزرگی از جبهه تشدید شد و فرماندهان محلی را مجبور ساخت با ابتکار خود دست به اقدام بزنند. برخی فرماندهان ارتش سرخ تا آخرین نفر به مقاومت متعصبانه ادامه می‌دادند؛ درحالیکه فرماندهان دیگری خود را به همراه تمامی نفراتشان تسلیم دشمن می‌ساختند. این وضعیت تناقضی بین وظیفه‌شناسی ایثارگرانه و ناکارآمدی ساختاری و سازمانی پدیدآورده بود.[55]

میخائیل توخاچفسکی، یکی از ارشدترین نظامیان ارتش سرخ از میان رفته در پاکسازی بزرگ

پاکسازی بزرگ با وجود اینکه ضربه بزرگی به گروه افسران وارد آورد، ظاهراً سعی داشت به جوانان و فرماندهان ترقی‌اندیش میدان دهد.[61] در بسیاری از موارد (قریب به صد هزار نفر) افسران بی‌تجربه با دریافت ترفیع درجه[62]، در جایگاهی یک یا دو رده بالاتر از میزان آموزش و تجربه خود قرار گرفتنه بودند.[61] در بهار سال ۱۹۴۰ بیش از سی درصد فرماندهان دسته‌ها و گروهان‌های ارتش سرخ دوره پنج‌ماهه لازم را نگذرانده بودند و در تابستان همان سال ۷۵ درصد افسران کمتر از یک سال بود که در جایگاه خود قرار داشتند.[56] این پاکسازی علاوه بر افراد، افکار آن‌ها را نیز مورد هدف قرار داد. هنگامی که میخائیل توخاچفسکی، بانی نظریه «عملیات در عمق»[یادداشت 7] و کسی که از او با عنوان «با استعدادترین ژنرال استالین» یاد می‌شود[59]، از صحنه حذف شد، تمامی آرا و اقدامات او در پیشبرد ارتش سرخ به سمت یک نیروی مکانیزه مدرن نیز با عنوان «ایده‌های ضدانقلاب که تجهیزات را بر انسان‌ها برتری می‌دهد» از میان رفت.[55] افسرانی نیز که زیر نظر توخاچفسکی آموزش دیده بودند و ممکن بود بتوانند اصلاحات جدید را راهبری کنند، همگی پاکسازی شدند. ارتش سرخ پر از افراد «بله قربان گو» شده بود که نه آموزش لازم را جهت اجرای اصلاحات دیده بودند و نه قابلیت فردی لازم جهت طرح‌ریزی و اقدام مستقلانه داشتند. همین افراد از پیوستن به جریان اصلاحات جدید نیز در واهمه بودند چرا که می‌ترسیدند ورق دوباره بازگردد و حامیان تغییر به یکباره مجدداً برچسب «ضدانقلاب» بخورند.[52]

با این وجود، همچنان امکان دارد هیتلر و سرویس اطلاعاتی آلمان در کنار ان‌کاوه‌ده در واقع با جعل مدارک و سرنخ‌ها در حال تأمین خوراک برای پارانویای استالین بوده باشند تا شوروی به دست خود ارتش سرخ را تضعیف نماید.[63]

آشفتگی در ساختار فرماندهی ارتش سرخ به اندازه‌ای عمیق بود که در روزهای نخست جنگ، نیروهای مکانیزه با تغییر مکرر فرامین، جابه‌جایی‌های طولانی و خسارت‌باری انجام دادند به وجهی که در برخی موارد تا ۵۰ درصد خودروها بدون این که حتی یک گلوله از جانب آلمانی‌ها به سمت آن‌ها شلیک شود، بلااستفاده شدند.[61]

مجموعه این مسائل برای تاریخ‌دانان کافی بود تا بزرگ‌ترین دشمن ارتش سرخ را نه آلمانی‌ها بلکه رهبران شوروی و در راس آن‌ها ژوزف استالین[54] در انتخاب بدترین زمان برای پاکسازی[56] و خود ارتش سرخ معرفی نمایند.[61] نظر به این شرایط پیروزی نهایی ارتش سرخ مقابل آلمانی‌ها بسیار قابل ملاحظه‌تر خواهد بود.[54]

با جان به در بردن از پاکسازی و ارتقا جایگاه تنی چند از فرماندهان سواره‌نظام همچون سیمیون بودیونی، سیمیون تیموشنکو و گئورگی ژوکوف[64]، با وجود اقدام برای احیای نیروهای مکانیزه، آرایش سواره‌نظام همچنان مورد توجه رهبران ارتش سرخ بود و حتی سعی می‌شد بین این دو رسته صورتی از همکاری ایجاد شود. با برتری این فرماندهان، هنگام آغاز جنگ با آلمان، سیزده لشکر سواره‌نظام در ارتش سرخ موجود بود و تا شرایط تا مدت‌ها بعد نیز باقی ماند.[65]

نفرات و تجهیزات

شوروی در ضمن برنامه‌های پنج‌ساله، از سال ۱۹۲۸ شروع به نوسازی ارتش خود به خصوص در زمینه تجهیزات نمود. این ارتش تا سال ۱۹۳۵ ده هزار تانک در اختیار داشت که آن را به قدرتمندترین ارتش‌های جهان مانند ارتش فرانسه مشابه ساخته بود.[53] بر روی کاغذ، ارتش سرخ بزرگترین و مجهزترین ارتش جهان به حساب می‌آمد.[51] تابستان سال ۱۹۴۰ یعنی تنها یک سال پیش از آغاز تهاجم آلمان، نخستین نیروهای مکانیزه در قالب ۹ سپاه دوباره در ارتش سرخ پدیدار گشتند و ۲۰ سپاه دیگر در ماه‌های فوریه و مارس سال بعد به آن‌ها اضافه شدند. مکانیزه‌سازی گسترده و مجدد این نیرو به اندازه‌ای سریع بود که تجهیزات و نفرات لازم برای آن تا هنگام آغاز جنگ مهیا نشد. حتی همان ۹ سپاه مکانیزه نخست نیز کمبودهای عمده‌ای در بحث آموزش نیروها، تجهیزات پشتیبانی (همچون ادوات رادیویی)، تدارکات و امور پایه فرماندهی داشتند. مابقی سپاه‌ها نیز در شرایط بدتری بودند. برای مثال تنها ۵۳ درصد از تانک‌های مورد نیاز این نیروها فراهم شده بود. اغلب ادوات زرهی ارتش سرخ از انواع قدیمی و تعداد بسیاری از آن‌ها (برآورد ۷۳ درصدی) نیازمند صورتی از تعمیرات بودند.[52] از مجموع قریب به ۲۴ هزار تانک ارتش سرخ در ۲۲ ژوئن سال ۱۹۴۱، پانزده هزار دستگاه شامل مدل قدیمی تی-۲۶ و سری تانک‌های بی‌تی[66] و تنها اندکی بیش از ۱۸۰۰ دستگاه شامل تانک‌های جدید کی‌وی و تی-۳۴ می‌شد. همین تعداد نیز با خدمه‌ای با آموزش اندک و بدون ذخایر کافی سوخت و مهمات بودند.[61] یکی از دلایل سلطه و استفاده وسیع از سواره‌نظام در ارتش سرخ که آن را به بزرگترین نیروی سواره جهان بدل ساخته بود، همین عدم کفایت تولید تانک و خودروهای‌زرهی دانسته شده‌است.[67] نبود یگان‌های مشابه ارتش‌ها یا گروه‌های زرهی آلمانی در ارتش سرخ که بتواند در عمق اراضی دشمن به عملیات بپردازد نیز یکی از ناکارآمدی‌های سازمانی این نیرو به حساب می‌آمد.[68]

سایر رسته‌های نیروی زمینی نیز شرایط نگران کننده مشابهی داشتند. لشکرهای پیاده‌نظام بی‌سازمان و رنجور از کمبود تدارکات و ادوات ارتباطی بودند.[61] بخش قابل توجهی از ادوات و تجهیزات موجود در انبارهای ارتش سرخ، در ربع نخست سده بیستم میلادی تولید شده بود؛ به وجهی که تولید قسمتی از ادوات توپخانه، تفنگ‌ها و مسلسل‌ها به پیش از جنگ جهانی اول بازمی‌گشت.[66]

هشتاد درصد از مجموع ۱۵۶۰۰ فروند هواگرد نیروی هوایی شوروی از مدل‌های قدیمی شامل هواگردهای دوباله با اتاقک روباز[66] بودند. هنگام آغاز جنگ قریب به ۷۱۰۰ فروند از این هواگردها در مناطق مرزی قرار داشتند اما تنها نزدیک به ۶ هزار خدمه آموزش‌دیده برای به پرواز درآوردن آن‌ها در اختیار بود.[61]

شرایط نیروهای مسلح

هیتلر حمایت شدیدی از جانب نظامیان در ارتباط با بازستانی افتخار و اراضی از دست رفته در جنگ جهانی اول دریافت می‌کرد.[27]

تسلیح مجدد

پیش از آن که حزب ناسیونال سوسیالیست قدرت را به دست بگیرد، نیروهای مسلح آلمان شروع به نقض مخفیانه پیمان ورسای نموده بودند. دو سال پس از رسیدن آدولف هیتلر به قدرت، آلمان در سال ۱۹۳۵ یعنی تنها شش سال پیش از آغاز جنگ با شوروی، برنامه تسلیح مجدد خود را علنی ساخت.[27]

دکترین تهاجمی

آلمانی‌ها در فاصله بین دو جنگ دکترین نظامی «بلیتس‌کریگ[یادداشت 8]» یا «جنگ رعدآسا» را توسعه داده بودند. این دکترین نظامی ریشه در دکترین‌های قدیمی‌تر «جنگ حرکت»[یادداشت 9] و «رزم ترکیبی»[یادداشت 10] در نیروی زمینی پروس داشت. در این روش تجهیزات متحرک رزمی با حمله متمرکز به بخش‌های کوچکی از خط مقدم، خطوط دشمن را شکسته و خود را به پشت این نیروها می‌رساندند و سپس با برهم زدن مسیر تدارکات و فرماندهی آن‌ها، بخش بزرگی از نیروهای دشمن را به محاصره درمی‌آمدند. به دنبال آن نیروهای پیام‌نظام یگان‌های در محاصره را منهدم می‌کرد تا نیروهای زرهی به نفوذ خود در عمق اراضی دشمن ادامه دهند.[69] در این دکترین نظامی جدید یگان‌های بزرگ زرهی، اسکادران‌های بمب‌افکن‌های شیرجه‌ای، آتشبارهای توپخانه و پیاده‌نظام سنتی در کنار یکدیگر و به عنوان مکمل هم عمل می‌نمودند و میدان نبرد را به سلطه خود درمی‌آوردند.[27]

به هر حال، گاهی ممکن بود با تأخیر پیاده‌نظام در پیشروی برای پاکسازی منطقه تحت محاصره، نیروهای دشمن موفق به گریز از حلقه محاصره شوند یا سرنیزه زرهی مجبور به توقف شود تا یگان‌های پشتیبانی به آن برسدند. این مسئله در اثر ناکافی بودن همیشگی تجهیزات موتوری نیروهای پیاده‌نظام آلمانی بروز می‌نمود.[70]

دکترین تدافعی

از آنجایی که عملیات‌های نیروهای آلمانی در سال ۱۹۳۹ و ۱۹۴۰ غالباً تهاجمی بودند، دکترین تدافعی آن‌ها بیشتر بر مبنای روش‌های سال ۱۹۱۸ بنیان نهاده شده بود. پیاده‌نظام مدافع آلمان بر مواضع دفاعی عمیق و دقیق از پیش‌آماده متکی بود، بیش‌تر نیروهای خود را در حالت ذخیره نگاه می‌داشت و بر دفاع کشسان و ضدحملات سریع برای شکست مهاجمان تکیه می‌نمود. این دکترین تدافعی سه پیش فرض داشت.

  1. همواره پیاده‌نظام کافی برای برقراری دفاع در عمق موجود باشد.
  2. تهاجم اصلی دشمن با پیاده‌نظام غیر سواره صورت بگیرد.
  3. فرماندهان اجازه یابند موضع دفاعی را تعیین کنند و مجاز باشند در صورت لزوم دفاعی منعطفانه ارائه کنند.[71]

یگان‌ها

اکثریت گسترده‌ای از قوای نیروی زمینی آلمان را پیاده‌نظام و یگان‌های اسب‌کشنده توپخانه و تدارکات تشکیل می‌دادند.[69]

با توجه به اهمیت حیاتی نیروهای زرهی در دکترین تهاجمی آلمان، پیش از آغاز عملیات بارباروسا، آلمانی‌ها با کاهش تعداد تانک‌های هر یگان تعداد بیشتری یگان زرهی ایجاد نمودند. لشکرهای زرهی شامل پنج گردان پیاده‌نظام نیز می‌شدند که تعداد اندکی از این یگان‌ها به نفربرهای زرهی مجهز شده بودند. در سال ۱۹۴۱، دو لشکر زرهی و یک لشکر پیاده‌نظام موتوریزه یک سپاه موتوریزه زرهی را شکل می‌دادند؛ دو تا چهار سپاه موتوریزه نیز به نوبه خود یک گروه زرهی را ایجاد می‌کردند. در جریان عملیات بارباروسا، چندین گروه زرهی با الحاق سپاه‌های پیاده‌نظام به آن‌ها، به ارتش زرهی تغییر نام دادند.[70]

آلمان برای از بین بردن ارتش سرخ، ۱۵۱ لشکر شامل ۱۹ لشکر زرهی و ۱۵ لشکر پیاده‌نظام موتوریزه را در مناطق شرقی متمرکز کرده بود. به عنوان نیروهای متحد یا متفق آلمان، فنلاند با ۱۴ لشکر و رومانی با ۴ لشکر و شش تیپ در عملیات بارباروسا حضور داشتند. این نیروها به سه گروه ارتش شمال، مرکز و جنوبی به همراه چهار گروه زرهی تقسیم شده بودند. ارتش نروژ نیز در اسکاندیناوی حضور داشت. یک ناوگان هوایی اختصاصی از هر یک از این گروه ارتش‌ها به علاوه ارتش نروژ حمایت می‌کرد.[72]

تجهیزات

نیروهای حاضر در عملیات بارباروسا مقداری بالغ بر ۳۳۵۰ تانک و ۷۲۰۰ قبضه توپ در اختیار داشتند.[72] از آن‌جایی که توپ‌های ۳۷ میلی‌متری ضدتانک آلمانی در مقابل تانک‌های سنگین بریتانیایی و فرانسوی نامناسب برآورد شده بود، لشکرهای پیاده‌نظام آلمان را بر آن داشت در عملیات بارباروسا از توپ‌های ۱۰۰ و ۱۰۵ میلی‌متری و توپ‌های ضدهوایی ۸۸ میلی‌متری خود علیه‌های تانک‌های دشمن استفاده کنند.[71]

ورماخت جنگ را مجموعاً ۶۰۰ هزار وسیله موتوری آغاز کرد که تعداد زیادی از آن‌ها ساخت چک و فرانسه بودند. علاوه بر این قریب به ۶۲۵ هزار اسب نیز برای کشیدن موارد مختلف از جمله قطعات توپخانه به کار گرفته شده بود.[73]

نیروی هوایی

نزدیک به ۲۷۷۰ فروند هواگرد نیز برای این عملیات در نظر گرفته شده بود.[72] شصت و پنج درصد از این هواگردها در خط مقدم مستقر بودند. هواگردهای دورنیه دو ۱۷ و یونکرس یو ۸۸ به عنوان بمب‌افکن‌های اصلی و هواگرد یونکرس یو ۵۲ به عنوان هواگرد عمده ترابری آلمان از برد و ظرفیت بارگیری کافی برخوردار نبودند. با توجه به عدم آمادگی صنایع آلمان برای جبران خسارات حاصل از نبرد هوایی بریتانیا، لوفت‌وافه در سال ۱۹۴۱ قریب به ۲۰۰ بمب‌افکن کمتر از از فصل بهار پیشین در اختیار داشت. با توجه به این کمبودها و استفاده از فرودگاه‌های آنی‌ساخت در خط مقدم، کار ایجاد برتری هوایی مؤثر و حملات تهاجمی برای خلبانان در اراضی گسترده روسیه بسیار سخت شده بود. در حقیقت، لوفت‌وافه با این تجهیزات یک نیروی هوایی تاکتیکی با قابلیت حمایت از عملیات‌های تهاجمی زمینی کوتاه‌مدت به حساب می‌آمد و توانایی انجام عملیات هوایی عمیق و مؤثر را نداشت.[71]

آماده‌سازی‌ها

شوروی

پیش‌بینی تقابل با آلمان

ماه اوت سال ۱۹۳۹ یعنی پیش از آغاز تهاجم آلمان به لهستان، استالین خطاب به شورای پولیتبورو، مسئله احتمال تقابل با آلمان در صورت پیروزی آن کشور بر لهستان، فرانسه و انگلستان، را محتمل دانست و ضمن تأیید خطر نسبی، وقوع بسیار نزدیک آن را رد و با فرض تضعیف آلمان پس این جنگ‌ها و مشغول بودن آن به تجدید قوا، وقوع آن را دست کم پس از بیش یک دهه پیشبینی نمود.[74] از طرفی استالین امیدوار بود آلمان در باتلاق جنگ فرسایشی در فرانسه گرفتار شود.[38]

به هر صورت با وجود این که انعقاد پیمان مولوتف-ریبنتروپ استالین را امیدوار به تعویق افتادن حمله آلمان به شوروی کرده بود، شوروی تلاش کرد با اشغال شرق لهستان و کشورهای حوزه بالتیک، یک منطقه حائل بین خود و آلمان ایجاد کند.[75] در همین حال، پیروزی خیره‌کننده آلمان در مقابل فرانسه و تسخیر پاریس توسط ورماخت، باعث دستپاچگی رهبران شوروی گردید. ضمن دست نزدن به هیچگونه اقدام تحریک‌آمیز، مولوتف، وزیرخارجه این کشور در اقدامی مستاصلانه جهت نرم کردن آلمانی‌ها، به تعویق انداختن روی آوردی آن‌ها به شرق و البته همراه ساختن آن‌ها در موضوع بیسارابیا و کشورهای حوزه بالتیک، این «موفقیت باشکوه ورماخت» را به شولنبرگ، سفیر آلمان در مسکو تبریک گفت.[76]

طرح دفاعی

تقسیم اروپای شرقی بین آلمان و شوروی باعث تماس مستقیم بین دو طرف و در نتیجه تجدید نظر بنیادین در برنامه‌های ستاد کل ارتش سرخ در ارتباط با تقابل احتمالی با آلمان شد.[75] البته این مسئله با وجود از میان برداشتن منطقه حائل بین دو کشور که پیش از این نیاز دفاعی شوروی را تأمین می‌کرد، با ارتقا موقعیت راهبردی این کشور باعث رفع خطر استفاده از کشورهای بالتیک به عنوان پلی جهت تهاجم به شهرهای مهم لنینگراد و مینسک گردید[76] و با سلطه شوروی بر بیسارابیا، این کشور را به میدان‌های نفتی رومانی که منبع حیاتی امور جنگی آلمان به حساب می‌آمد، نزدیک‌تر ساخت.[77] پیروزی درخشان آلمان بر فرانسه موجب پدیداری احساس خطر در رهبران شوروی گردید تا با بازگرداندن طرح مرخص کردن عده زیادی از سربازان، از بیست و دوم ماه مه سال ۱۹۴۰ مجدداً فرمان به بسیج عمومی و با مشاهده نقش نیروهای زرهی در پیروزی آلمان، به افزایش سرعت تولید تانک‌های تی-۳۴ جهت جایگزینی ذخایر متعدد تانک‌های منسوخ پیشین خود بدهند.[78] بدین ترتیب از ماه ژوئیه همان سال، ستاد کل ارتش سرخ شروع به تنظیم برنامه‌های جدیدی بر اساس تعیین آلمان به عنوان خطرناک‌ترین تهدید و محور شمال رود پریپیات به عنوان محمل‌ترین مسیر تهاجم آلمانی‌ها کرد. به هر حال، استالین با مخالفت با این فرضیه، ماه اکتبر همان سال از ستاد کل ارتش سرخ خواست طرح جدیدی بر اساس فرض تهاجم آلمان از محور جنوب رود پریپیات به منطقه اقتصادی حیاتی اوکراین طرح‌ریزی کند.[75] استالین با این پندار که آلمان علاوه بر این که خواهان سلطه بر منابع طبیعی اوکراین است، بلکه قصد دارد تا جای ممکن بین ارتش سرخ و میدان‌های نفتی رومانی فاصله بیندازد، پیشبینی می‌کرد تلاش اصلی مهاجمان از جانب جنوب صورت خواهد گرفت.[79]

طرح نهایی اوایل سال ۱۹۴۱ آماده و به طرح اصلی عملیات جنگی و بسیج ارتش سرخ بدل شد. این طرح با وجود این که از منظر راهبردی حالتی تدافعی داشت اما ذاتاً از طبیعتی تهاجمی برخوردار بود. بر اساس این طرح و طرح بسیج مربوط به آن، شوروی ۲۳۷ لشکر از مجموع ۳۰۳ لشکر خود را در سه منطقه ویژه دفاعی در غرب و یک ارتش میدانی مجزا مستقر می‌ساخت؛ که در صورت آغاز جنگ چهار جبهه را تشکیل می‌دادند. به صورت کلی ۱۸۶ لشکر از این نیروها به چهار جبهه عملیاتی اختصاص می‌یافتند و مابقی ۵۱ لشکر در غالب پنج ارتش در اختیار فرماندهی عالی (استاوکا) قرار داشتند. هر یک از چهار جبهه عملیاتی می‌بایستی قوای خود را به شکل سه کمربند پشت‌سرهم آرایش می‌دادند. پنج ارتشی که در نهایت شامل ۵۷ لشکر می‌شدند و در طول رودهای دوینا و دنیپر مستقر شده بودند، عملاً از چشم سرویس‌های اطلاعاتی آلمانی مخفی بودند. وظیفه این نیروها اجرای ضدحمله در هماهنگی با ضد حملات نیروهای خط مقدم بود.[75]

به هر صورت مشکلات بسیج نیرو در اوایل سال ۱۹۴۱، سبب شد این طرح به شکل کامل اجرا نشود و تا هنگام آغاز تهاجم آلمان، هیچ‌یک از دو بخش عمده یعنی نیروهای مناطق دفاعی و نیروهای پنج ارتش فرماندهی عالی بر اساس طرح بسیج و استقرار، به صورت کامل در جایگاه خود قرار نگیرند.[75]

ارتش سرخ همچنین با رهاسازی تقریباً کامل استحکامات دفاعی خط مرزی پیش از سال ۱۹۳۹ با لهستان و برچیدن آن، سعی در ایجاد استحکامات دفاعی دیگری در غرب مناطق ویژه نظامی در مرزهای جدید خود داشت که با وجود اقدامات فراوان، کار ساخت این استحکامات جدید در هنگام آغاز تهاجم آلمان ناتمام بود.[68]

گذر زمان ثابت کرد طرح‌ریزان شوروی اساساً شرایط را به اشتباه قضاوت کرده بودند و نه تنها نیروهایشان را بیش از حد در مناطق پیشین خط مقدم متمرکز نموده بودند بلکه فرض آن‌ها بر تأکید اصلی حمله آلمانی‌ها از جنوب پریپیات نیز غلط از آب درآمد.[75]

تهاجم پیش‌دستانه شوروی به آلمان

پس از پایان جنگ با لهستان و فنلاند، نهم ماه مه سال ۱۹۴۰، ارتش شرخ شروع به پایان دادن به بسیج عمومی نیروهای ذخیره کرد. به جز تعداد معدودی از یگان‌ها مابقی نیروها در تمامی رسته‌ها از جمله قوای زرهی و سواره‌نظام با مرخص کردن نیروهای خود، به وضعیت شرایط صلح بازگشتند. در این اقدام قریب به ۶۸۶ هزار نفر از مجموع ۳٫۲ میلیون سرباز ارتش سرخ از خدمت مرخص شدند. این مسئله نشان‌گر آن است که شوروی دست کم در مراحل آغازین جنگ جهانی دوم هیچ برنامه عمده‌ای جهت بهره‌گیری از شرایط موجود برای اقدام پیش‌دستانه علیه آلمان نداشته‌است.[80]

آلمان

فیلد مارشال والتر فون براوخیچ و هیتلر درحال بررسی نقشه‌ها در روزهای اولیه جنگ

برآورد دشمن

هنگامی که برنامه‌ریزی برای عملیات بارباروسا آغاز شد تقریباً یک سال کامل بود که آلمان در وضعیت جنگ قرار داشت.[37] برنامه‌ریزی اولیه با تحقیق چهار روزه و عجولانه ستاد سرهنگ دوم ابرهارد کینتسل در سازمان اطلاعات نظامی «ارتش‌های خارجی شرق» در ارتباط با توان ارتش سرخ آغاز شد. تمامی برنامه‌ریزی‌های بعدی بر اساس اطلاعات ناقص و ناکافی حاصل از تحقیقات ضعیف این ستاد کوچک و پرمشغله، صورت گرفت.[81] گشتاپو نیز به عنوان مسئول اطلاعات سیاسی، با پیشبینی فروپاشی حاکمیت شوروی در عرض چند هفته، لایه دیگری از نادرستی به تمامی این برآوردها افزود.[82]

سازمان‌های اطلاعاتی آلمان با وجود رصد ده‌ساله، آگاهی اندکی نسبت به دشمن آینده خود به دست آورده بودند. عناصر اطلاعاتی آلمانی در شوروی اندازه کلی ارتش سرخ را کمتر و تعداد واحدهای مستقر در مناطق نظامی غربی را بیشتر از آنچه بود، برآورد نمودند[81] و کلا از استقرار نیروهای ذخیره شوروی در شرق رود دنیپر بی‌اطلاع بودند.[83]

سال ۱۹۴۰، سپهبد ارنست-آگوست کوسترینگ، فرستاده نظامی آلمان در مسکو گزارش کرد که پیشبینی می‌کند چهار سال زمان خواهد برد تا ارتش سرخ پس از پاکسازی، شرایط مناسب خود را بازیابد.[64]

با وجود این که باور عمومی بر این است که استالین با پاکسازی ارتش سرخ باعث تضعیف آن گشت و این موضوع هیتلر را به تهاجم به شوروی ترغیب کرد اما واقعیت این است که هیتلر احتمالاً بدون وقوع این موضوع نیز شوروی را مورد حمله قرار می‌داد.[67]

برنامه‌ریزی و طرح عملیاتی

فکر حمله به شوروی پیش از غلبه نهایی بر فرانسه به سر هیتلر افتاده بود.[81] پس از پیروزی مقتدرانه بر فرانسه در ماه مه سال ۱۹۴۰، هیتلر خواهان آغاز تهاجم به شوروی از پائیز این سال شد که با مخالفت فرماندهان نیروهای مسلح مواجه گشت.[84] سپهبد آلفرد یودل، فرمانده ستاد عملیات‌های فرماندهی عالی نیروهای مسلح، ضمن تشکیک در امکان انتقال نیروی زمینی از غرب و استقرار آن در شرق در عرض تنها چند ماه، قول بررسی مسئله را به پیشوا داد. یودل چند روز بعد نتایج تحلیل انجام شده توسط ستاد عملیات‌ها را به هیتلر ارائه کرد. طبق این تحلیل مسائل ترابری حمله به شوروی در پائیز این سال را غیرممکن می‌ساخت.[50] در پی این اختلاف نظر و ضعف تدارکاتی، هیتلر مجاب شد عملیات را تا بهار سال بعد به تعویق بیندازد.[84] و دستور به در اولویت قرار گرفتن گسترش ظرفیت ریلی در مناطق شرقی بدهد.[50]

پس از دیده شدن تمهیدات تدافعی در پیش‌گیری از غافلگیری توسط شوروی با انتقال پانزده لشکر پیاده‌نظام، شش لشکر زرهی و سه لشکر موتوریزه به همراه قرارگاه ارتش هجدهم از مناطق غربی به مناطق شرقی[85] و دو هفته پس از آن که در ۴ ژوئیه، در حین تمرکز بر نبرد فرانسه، دستور طرح‌ریزی دفاعی در مرزهای شرقی توسط ارتشبد فرانتس هالدر، رئیس ستاد کل نیروی زمینی به سپهبد گئورگ فن کوشلر، فرمانده ارتش هجدهم و اریش مارکس، رئیس ستاد این ارتش صادر شده بود، اهداف این طرح‌ریزی به شرایط تهاجمی تغییر یافت. با پرواز مارکس به مقر هالدر در فونتن‌بلو در پنجاه کیلومتری جنوب شرقی پاریس، رئیس ستاد کل نیروی زمینی موفق شد نظر مارکس را جهت تغییر تمرکز عملیات از اوکراین به مسکو با خود همراه کند. مارکس طرح خود را تنها پنج روز بعد تحت عنوان «پیش‌نویس عملیاتی شرق» در پنجم اوت تکمیل کرد.[82] او به صورت کلی، نیروهای مهاجم را به سه گروه ارتش در دو بدنه اصلی در شمال و جنوب منطقه مردابی تقریباً غیرقابل عبور[83] روکیتنو (پریپیات) با هدف نهایی مسکو تقسیم کرد. طرح مارکس شامل سه مرحله:

  1. پیشروی سه هفته‌ای تا رودهای دوینا و دنیپر به طول ۴۰۰ کیلومتر
  2. مرحله میانی توقف تدارکاتی دو تا چهار هفته‌ای با امکان پیشروی ۱۶۰ کیلومتر دیگر
  3. پیشروی نهایی به مدت سه تا شش هفته به سمت لنینگراد، مسکو و عمق اوکراین

می‌شد. با فرض پیروزی در جنگ در آن نقطه، در غالب مرحله چهارم، ماه آخر نیز صرف مرتب‌سازی جبهه و برقراری استحکامات دفاعی زمستانی در طول رود ولگا می‌گردید.[86] طبق این طرح، عملیات مجموعاً ۹ تا ۱۷ هفته به طول می‌انجامید.[87]

مأموریت نهایی نیروی زمینی در طرح مارکس، انهدام نیروهای ارتش سرخ بود. او برای عملی شدن این طرح استفاده از ۱۴۷ لشکر از جمله ۲۴ لشکر زرهی و ۱۲ لشکر موتوریزه را پیشنهاد کرده بود. ۶۸ لشکر از مجموع این نیروها به همراه بیشتر قوای زرهی (۱۵ لشکر زرهی و ۲ لشکر موتوریزه) به قسمت شمالی عملیات تعلق می‌گرفت. در حالیکه ۳۷ لشکر در جنوب و ۴۴ لشکر شامل چهار لشکر زرهی و چهار لشکر موتوریزه در جایگاه ذخیره قرار داشتند.[87] این طرح بیش از آنکه بر برتری عددی اندک مهاجمان تأکید بورزد، بر مزیت آموزشی، تجربی و کیفیت تسلیحاتی آن‌ها را تکیه داشت.[88]

افزایش تحرکات شوروی در اوکراین، در زمستان سال ۱۹۴۰، موجب نگرانی آلمانی‌ها در خصوص عملیات در جنوب شد.[79] از این رو طرح‌ریزان ستاد عملیاتی فرماندهی عالی نیروی زمینی طرفدار توجه بیشتر به گروه ارتش جنوب برای مقابله با تمرکز شوروی بر مناطق جنوبی بودند. با این حال نظر بسیاری از رهبران نیروی زمینی و در راس آن‌ها هالدر، معطوف به مسکو بود[79]؛ چرا که این شهر و مناطق پیرامون آن علاوه اهمیت سیاسی و روانی، یکی مراکز عمده صنعتی و ارتباط ریلی به حساب می‌آمد.[87]

هیتلر که خواهان ورود فرماندهی عالی ورماخت در این موضوع بود، ۲۹ ژوئیه، از آلفرد یودل خواست طرحی در رابطه با برنامه آغاز یورش در بهار سال بعد ارائه کند. سرهنگ دوم برنارد فن لوسبرگ طرحی به ابتکار خود و مقداری مشارکت یودل، از جانب فرماندهی عالی ورماخت آماده ساخت. او در این طرح رومانی را بیشتر دخیل ساخته و دفاع شدیدی از جانب شوروی در خط مقدم پیشبینی نموده بود که به مبارزه در حین عقب‌نشینی به سبک سال ۱۸۱۲، منجر خواهد شد. نقش اصلی لوسبرگ روشن ساختن تفکرات هیتلر در مراحل نهایی عملیات بارباروسا به‌خصوص در انعطاف‌ناپذیری عملیات‌های متعاقب آن بود.[86]

بدین گونه برنامه‌ریزی برای بزرگ‌ترین تهاجم تاریخ، بر عهده یک سرتیپ و دو سرهنگ دوم نهاده شد و همگی آن‌ها طرح خود را بر پایه همان اطلاعات سؤال برانگیز و بدون تحقیق مستقلانه خویش قرار دادند و هیچ‌کدام شکی در زمینه پیروزی در عرض شش تا ده هفته[79] و توانایی ورماخت در ساقط‌سازی موفقیت‌آمیز حاکمیت شوروی نداشتند.[86]

فرض فرماندهی‌های عالی ورماخت و نیروی زمینی هر دو بر انهدام بخش عمده نیروهای شوروی در مرحله نخست عملیات و تأکید بر مسکو، پایتخت شوروی بود.[86] برنامه‌ریزان آلمانی قصد داشتند از نامناسب بودن راه‌های روسیه استفاده کنند تا به قوای ارتش سرخ پیش از به محاصره درآمدن، اجازه تجمیع یا عقب‌نشینی ندهند.[83]

پس از فرمان هیتلر برای ارتقای زیرساخت‌ها در مناطق شرقی، فیلدمارشال کایتل هشتم اوت دستور عملیاتی موسوم به «آماده‌سازی شرق» را خطاب به فرماندهی عالی نیروهای مسلح صادر کرد.[87]

سوم سپتامبر، هالدر ضمن برگزیدن پائولوس به عنوان معاون رئیس ستاد عملیات‌های فرماندهی عالی نیروی زمینی، وظیفه اختلاف‌زدایی از فرماندهی‌های عالی ورماخت و نیروی زمینی و توسعه بیشتر طرح مارکس را به او محول ساخت. کار بر روی طرح ابتدایی پائولوس برای جایگیری نیروهای آلمانی در شرق با عنوان «استقرار در شرق» تا میانه ماه سپتامبر به اتمام رسید.[88] او طرح نهایی را در عرض تنها دو هفته به پایان رساند و آن را تحت عنوان «بنیان‌های عملیات روسیه» در پایان ماه اکتبر ارائه کرد. او اصرار داشت یازده لشکر را در موقعیت ذخیره قرار دهد. همچنین یک سپاه پیاده‌نظام را به هر گروه زرهی اختصاص داده بود تا در عملیات‌های نفوذ یاری‌گر آن باشد.[79] او با اتکا به گزارش‌های اطلاعاتی ستاد ارتش‌های خارجی شرق، از نظر هیتلر مبنی بر عدم نیاز به به‌کارگیری بیش از ۱۲۸ لشکر برای شکست روسیه حمایت می‌کرد؛ چرا که بنابر آن اطلاعات ارتش سرخ بیش از ۵۰ تا ۷۵ «لشکر خوب» در اختیار نداشت.[88]

هیتلر چهاردهم نوامبر، دستور به احداث یک قرارگاه میدانی برای این عملیات در جنگل‌های پروس شرقی در نزدیکی راستنبورگ دارد که در نهایت آشیانه گرگ نام گرفت.[89] مقر فرماندهی عالی نیروی زمینی نیز در ماوروالت در نظر گرفته شد.[90]

در شبیه‌شازی عملیاتی که از ۲۸ نوامبر تا ۷ دسامبر به میزبانی پائولوس برگزار شد، فن براوخیچ به حاضران گفت که این عملیات یک «مبارزه سنگین مرزی» به طول چهار هفته خواهد بود و پس از آن در مقابل «مقاومتی ضعیف» مابقی شوروی به اشغال درخواهد آمد. در این گردهمایی مجدداً بر تمرکز بر مسکو و مراحل طرح مارکس تأکید شد.[79] به هر حال این شبیه‌سازی نشان داد که پاکسازی کشورهای حوزه بالتیک زمان‌برخواهد بود و بر عملیات‌های گروه ارتش مرکز اثر خواهد گذاشت.[91]

فیلدمارشال والتر فون براوخیچ، فرمانده نیروی زمینی و ارتشبد هالدر خلاصه‌ای از نتایج این شبیه‌سازی را سوم دسامبر به هیتلر ارائه کردند که ضمن تأکید بر این مسئله که برای او «مسکو خیلی مهم نیست» مورد تأیید هیتلر قرار گرفت. طی ۹ ماه آینده، هیتلر مداوما بر انهدام ارتش سرخ در مقابل تسخیر مسکو تأکید داشت.[91]

با تجربه مشکلات تدارکاتی در نبرد فرانسه، ورماخت اصلاحات جدی در این بخش را برای عملیات بارباروسا ضروری می‌دید. انجام شبیه شبیه‌سازهای دیگر از ۱۷ تا ۲۰ دسامبر، لزوم توقف تدارکاتی در رودخانه‌های دوینا و دنیپر را مورد تأیید قرار داد و البته این مسئله را نیز روشن ساخت که اگر توان نظامی شوروی پیش از آن از بین نرود، وضعیت بد زیرساختی مناطق شرقی این خط امکان موفقیت را حتی در مواجهه با مقاومت ضعیف، از نیروهای آلمانی خواهد گرفت.[92] از این رو ورماخت یا باید یک پیروزی سریع به دست می‌آورد یا کلا شکست می‌خورد.[93]

پیش‌نویس اولیه فرمان فرمان شماره ۲۱ پیشوا در ارتباط با عملیات بارباروسا، دوازدهم دسامبر توسط فن لوسبرگ نوشته شد و لوفت‌وافه جزئیات خود را در شانزدهم همان ماه بدان افزود. دو روز بعد هیتلر با صدور رسمی این فرمان به تشریح مواردی همچون اهداف جغرافیایی متعدد عملیات و نحوه عملکرد متحدان آلمان پرداخت. او در این فرمان هدف نهایی عملیات را انهدام توان نظامی شوروی دانست و پانزدهم ماه مه سال ۱۹۴۱ را مهلت انجام باقیمانده آماده‌سازی‌ها مشخص ساخت.[92] هیتلر از ورماخت خواست حتی پیش از پایان جنگ با انگلستان، خود را برای شکست سریع روسیه شوروی آماده سازد. او در این فرمان پیش‌بینی کرد با توجه به این که بخش عمده نیروهای ارتش سرخ در مناطق مرزی مستقر هستند، سرنیزه زرهی ورماخت با عملیات نفوذ در عمق خواهد توانست آن‌ها را منهدم کند و به مابقی نیروهای دشمن که همچنان قادر به ادامه نبرد هستند اجازه ندهد به داخل خاک شوروی عقب بنشینند.[54]

بدین شکل راهبرد عملیاتی آلمانی‌ها به جای پیگیری مقاصد جغرافیایی، متوجه نیروهای دشمن شد. در این صورت مهاجمان در تعقیب اهداف متحرک می‌بودند که قضاوت در رابطه با موفقیت آن را سخت می‌کرد.[94]

به نشانه اعتماد به توانایی نظامی خود و اهمیت درگیری ایدئولوژیک با کمونیسم، هیتلر همانند هیچ‌یک از عملیات‌های قبلی، توجه ویژه‌ای صرف جزئیات عملیاتی بارباروسا نمود.[81] از این رو برنامه‌ریزی برای این عملیات به عنوان طولانی‌ترین برنامه‌ریزی از نوع خود در ارتش آلمان، یازده ماه به طول انجامید.[84]

فرماندهی عالی نیروی زمینی ۳۱ ژانویه سال ۱۹۴۱ فرمان عملیاتی خود را تحت عنوان «فرمان استقرار شرق» صادر کرد. پس از آن که فرمان شماره ۲۱ پیشوا راهبردهای کلی عملیات را تعیین نمود، فرمان فرماندهی عالی نیروی زمینی به جزئیات آن پرداخت. دستورالعمل این فرمان عملیاتی بدون این که مسکو را هدف اصلی گروه ارتش مرکز بداند، شکسته شدن مقاومت در شمال روسیه را لازمه معطوف شدن توجه این نیرو به مسکو دانسته بود.[92] بر اساس این برنامه پس از پایان نبردهای مرزی، سه گروه ارتش می‌بایستی در محورهای واگرا به سمت لنینگراد، مسکو و کیف پیش می‌رفتند. گروه ارتش مرکز که دو گروه زرهی ۲ و ۳ را نیز شامل می‌شد، به فرماندهی فیلدمارشال فدر فن بک بار اصلی تهاجم را عهده‌دار شده بود. این گروه ارتش می‌بایستی به سرعت در جناحین منطقه محدب بیاویستوک پیشروی می‌کرد و دو گروه زرهی آن در شرق مینسک به یکدیگر ملحق می‌شدند تا نخستین حلقه محاصره عمده را به وجود آورند.[83] این دو گروه زرهی که ارتشبد هاینتس گودریان و ارتشبد هرمان هوت فرماندهی آن‌ها را بر عهده داشتند، پس از حصول هدف اولیه، می‌بایستی به سرعت به ترتیب با گذر از رود دنیپر به سمت ویتبسک و در شمال رود دوینا به سمت اسمولنسک پیش می‌رفتند تا از ایجاد دفاعی منسجم با استفاده از این دو رود توسط ارتش سرخ جلوگیری به عمل آورند. دو ارتش چهارم به فرماندهی فیلدمارشال گونتر فن کلوگه و نهم به فرماندهی ارتشبد آدولف اشتراوس مربوط به این گروه ارتش، نیز وظیفه داشتند به ترتیب در جناحین جنوبی و شمالی در نزدیک‌ترین فاصله ممکن، دو گروه زرهی را دنبال کنند و پس از تکمیل محاصره، منطقه بین بیاویستوک و مینسک را پاکسازی نمایند.[95] ارتش چهارم همچنین مسئولیت حفاظت از بخش میانی منطقه محدب بیاویستوک جهت جلوگیری از نفوذ دشمن به سمت غرب، را بر عهده داشت. لشکر یکم سواره‌نظام له عنوان تنها لشکر از نوع خود در ورماخت، نیز مسئولیت پیشروی در حاشیه منطقه مردابی پریپیات و دفاع از جناح جنوبی گروه ارتش مرکز در مقابل حملات ارتش سرخ را داشت.[96]

هالدر که می‌پنداشت استحکامات مرزی شوروی قوی‌تر از برآوردها است، طرح هماهنگی گروه‌های زرهی و ارتش‌های پیاده‌نظام را داده بود تا قوای توپخانه و پیاده‌نظام در نفوذ اولیه مؤثر باشند و توان قوای زرهی جهت بهره‌گیری بعدی از آن‌ها هنگام بهم ریختگی خط دفاعی دشمن، حفظ شود. درحالیکه گودریان خواهان اجتناب از قرار دادن پیاده‌نظام در صف پیشین نیروهای زرهی بود؛ چرا که معتقد بود ستون آهسته نیروهای پیاده و تجهیزات اسب‌کشنده در جاده‌های مناسب اندک شوروی راه را بر قوای زرهی خواهد بست.[95]؛ مسئله‌ای که در فرانسه نیز موجب تأخیر در حرکت سریع تانک‌ها شده بود.[97]

لوفت‌وافه نیز طراحی برنامه عملیاتی خود را ۲۰ فوریه به پایان رساند. مطابق دکترین اصلی رزمی نیروی هوایی آلمان، در این عملیات نیز برتری هوایی اولویت نخست قرار داده شده بود. لوفت‌وافه به دنبال نابودی نیروی هوایی شوروی (به‌خصوص تجهیزات مدرن آن) و عملیات‌های پشتیبانی زمینی دشمن بود. رهبران این نیرو به کمک پروازهای غیرنظامی هواپیمایی لوفت‌هانزا بر فراز شوروی، اطلاعات بسیار خوبی از مواضع طرف مقابل به دست آورده بودند. به هر حال، با توجه به محدودیت برد و بارگیری، لوفت‌وافه نمی‌توانست به شکل مؤثری به صنایع هوایی شوروی حمله کند. پس از حصول برتری هوایی، لوفت‌وافه قصد داشت توجه عملیاتی خود را به پشتیبانی هوایی نزدیک از نیروی زمینی تغییر دهد.[98]

آخر ماه آوریل، هیتلر زمان رسمی آغاز عملیات بارباروسا را ۲۲ ژوئن تعیین نمود.[98] عاملی که سبب شد آغاز عملیات از ۱۵ مه به ۲۲ ژوئن به تعویق بیفتد عدم اتمام تمهیدات تدارکاتی و زمستان نامعمول پر بارشی بود که باعث طغیان رودخانه‌های مرکز اروپا شد. از طرفی اگر عملیات زودتر آغاز می‌شد به راسپوتیتسا، فصل بارندگی برمی‌خورد که راه‌ها را بلااستفاده می‌نمود.[94]

پیشبینی

هیتلر به استناد شرایط آشفته ارتش سرخ شوروی، گمان می‌برد ورماخت خواهد توانست تا پایان تابستان سال ۱۹۴۱ دشمن را به زانو درآورد.[54] او و سران ورماخت جنگ با شوروی را سریع[84] و حتی در قیاس با فرانسه، آسان‌تر می‌پنداشتند[99]. پیروزی بر فرانسه موجب خود بزرگ‌بینی رئیس ستاد نیروی زمینی شده بود و این موضوع تمام ورماخت را متأثر از خود ساخته بود.[79] در حالیکه تمامی پیروزی‌های دیپلماتیک و نظامی پیشین آلمان در نتیجه استفاده از نقاط ضعف حریفان حاصل شده و این مسئله باعث تصور غیرواقعی از توان حقیقی ورماخت گشته بود؛[37] به گونه‌ای که پیروزی بر فرانسه به هیتلر حس نامیرایی و شکست‌ناپذیری داده بود.[99] بر این اساس، فرض فرماندهی‌های عالی ورماخت و نیروی زمینی آلمان هر دو بر انهدام بخش عمده نیروهای شوروی در مرحله نخست عملیات[86] پیش از آن که بتواند نیروهای ذخیره خود را بسیج کند،[72] بود. درصورتیکه پیروزهای نظامی آلمان در غرب اروپا در نواحی توسعه یافته با مساحتی محدود که در آن نیروهای مدافع از آمادگی لازم برای مقابله و تاب‌آوری در برابر «جنگ برق‌آسا» مهاجمان و همچنین اراده‌ای برای مبارزه و مقاومت نداشتند، اتفاق افتاده بود[37] و حتی عده‌ای آن را از سر اقبال و در اثر اشتباهات تاکتیکی طرف مقابل دانسته‌اند.[99] در مقابل عملیات بارباروسا شرایط کاملاً متفاوتی داشت. در این عملیات نیروهای آلمانی می‌بایستی در خط مقدمی به پهنای ۱۸۰۰ کیلومتر در مناطقی کم‌تر توسعه یافته دست به پیشروی ۱۷۵۰ کیلومتری می‌زدند.[72] از طرفی نیروهای زرهی آلمانی برای تکمیل مأموریت خود می‌بایست تا مینسک ۳۰۰ کیلومتر و تا اسمولنسک ۷۰۰ کیلومتر را از لب خط مرزی طی می‌کردند. در حالی که این فاصله در فرانسه برای به محاصره درآوردن نیروهای دشمن، ۳۰۰ کیلومتر تا دهانه رود سم بود.[73]

این تصورات میزان سلطه استالین بر جمعیت شوروی و توانایی ارتش سرخ در بسیج نیروهای راهبردی ذخیره جهت جایگزینی نیروهای از دست رفته را نیز دست کم می‌گرفت.[72]

با وجود پیروزی شوروی مقابل ژاپنی‌ها، یکی دیگر از عواملی که تأثیر بسیاری بر تصمیم هیتلر در حمله به شوروی داشت عملکرد ضعیف ارتش سرخ در مقابل فنلاندی‌ها در جنگ زمستان بود.[36]

استقرار نیروها

استقرار نیروهای آلمانی در مرزهای شرقی از ماه فوریه سال ۱۹۴۱ با انتقال هفت لشکر پیاده‌نظام و یک لشکر موتوریزه به کمک قطار از مناطق غربی به این مناطق آغاز شد. در مجموع قریب به ۲٫۵ میلیون نفر در نواحی مرزی مستقر گردیدند که اندکی بیش از ۱٫۱ میلیون نفر از آن‌ها به گروه ارتش مرکز تعلق داشتند.[90]

نقشه قوای حاکم بر اروپا و نواحی اطراف آن هنگام آغاز عملیات بارباروسا

گزارش‌های اطلاعاتی از آماده‌سازی آلمان

دوم ماه ژوئن سال ۱۹۴۱ لاورنتی بریا، وزیر امور داخلی شوروی هیئت دولت را از شواهد نگران کننده‌ای از «اقدامات جنگی» آلمان در تمامی طول مرز مشترک با شوروی مطلع ساخت. در این گزارش موقعیت دقیق نیروهای آلمانی و نحوه استقرار آن‌ها در مناطق مرزی نیز ذکر شده بود. کمیساریای خلق در امور امنیت کشور (ان‌کاگ‌ب) از مناطق بالتیک و اوکراین گزارش‌های دقیق و محکمی مبنی بر مشاهده انتقال گسترده ادوات و یگان‌های آلمانی از جمله به کمک خط آهن به سمت مناطق مرزی می‌داد. این گزارش‌ها همچنین اطلاعاتی از آماده‌سازی تدارکاتی با نوسازی فرودگاه‌ها و آشیانه‌های مناطق مرزی و ایجاد ذخایر مهمات و سوخت در این ناحیه‌ها ارائه می‌کرد. به دنبال این گزارش‌ها اطلاعات دقیقی نیز از بسیج نیروهای ذخیره در فنلاند مخابره شد. یک مأمور مخصوص ان‌کاگ‌ب در مسیر بازگشت از بریتانیا، هنگام گذر از لهستان، مناطق مرزی را پر از یگان‌های آلمانی که بسیاری از آن‌ها در جنگل‌ها مخفی بودند، توصیف می‌کند و اذعان می‌دارد آلمان به شکل گسترده در حال تغییر ریل‌های مناطق در عمق ۲۰۰ کیلومتری مرز با شوروی با ریل‌های عرض آلمانی و ترمیم جاده‌های راهبردی است. این مأمور همچنین مشاهدات خود مبنی بر استحکام‌بخشی به پل‌ها و محافظت از آن‌ها[100] و حرکت یک ستون «بیست کیلومتری» کامیون‌های بزرگ به سمت مرز را گزارش می‌کند. در همین وضعیت موارد متعددی از نقض حریم هوایی شوروی توسط هواگردهای شناسایی آلمانی و دستگیری عناصر اطلاعاتی این کشور هنگام عبور غیرقانونی از مرز شوروی نیز اتفاق می‌افتد.[101]

در کنار آغاز مجدد طرح بسیج عمومی از میانه ماه مه سال ۱۹۴۰، رهبران شوروی با وجود دریافت چنین اطلاعات هشدار دهنده‌ای، به قصد پرهیز از اقدامات تحریک‌آمیز که ممکن بود شرایط را به سرعت از کنترل خارج سازد، از دست زدن به تمهیدات ویژه اجتناب می‌کردند.[102] گزارش‌های فیلیپ گولیکوف، رئیس اداره اصلی اطلاعات شوروی در این ارتباط نیز توسط رهبران سیاسی کم‌اهمیت طلقی می‌شد؛ چرا که بیشتر آن‌ها جنبه تاکتیکی داشت و قسمت راهبردی آن اندک و با یکدیگر ناسازگار بود.[100]

عملیات

سربازان آلمانی در حال عبور از مرز شوروی، ۲۲ ژوئن سال ۱۹۴۱

عملیات بارباروسا ساعت ۳:۱۵ بامداد روز یکشنبه ۲۲ ژوئن سال ۱۹۴۱ با گلوله‌باران شدید مواضع دشمن توسط توپخانه[103] و تهاجم نیروهای آلمانی همراه متحدان رومانیایی خود با گذر از مرز مشترک با شوروی آغاز شد.[104] لوفت‌وافه با حمله به فرودگاه‌های دشمن ۱۲۰۰ فروند هواگرد را بر روی زمین منهدم کرد.

نقشه مراحل عملیات بارباروسا تا ۹ دسامبر سال ۱۹۴۱

گروه ارتش شمال

محاصره لنینگراد

گروه ارتش مرکز

محاصره بیاویستوک-مینسک

گروه ارتش مرکز به دنبال کشیدن دیواری مستحکم به دور مناطق بین بیاویستوک و مینسک بود. گروه زرهی ۳ در جناح چپ (شمال) در روز نخست موفق شد هر چهار گذرگاه بر روی رودخانه نمان در منطقه عملیاتی خود یعنی سه پل پراهمیت در شهر اولیتا و پل چهارم در مرکینه[105] را به شکل تخریب نشده تصرف کند. با تلاش شدید لشکرهای صد و بیست و ششم تفنگدار و پنجم زرهی ارتش سرخ برای دفاع از این پل‌ها، لوفت‌وافه تأثیر بالای خود در مقابله با تانک‌های دشمن را ثابت کرد. با وجود این که فرصت زیادی برای انهدام این پل‌ها وجود داشت اما فرماندهان یگان‌های کرانه غربی رود اجازه این کار را به مهندسان ندادند و مهندسان نیز آمادگی لازم برای چنین اقدامی نداشتند تا در نهایت نیروهای آلمانی قادر به گذر از آن شوند.[106] گروه زرهی ۳ با گذر سریع از این رود بالقوه مشکل آفرین، امکان پیشروی با سرعت به سمت دریاچه ناراچ و شهر مالاژکنا و نزدیک شدن از جانب شمال غربی به مینسک را میافت.[107] شکست ارتش سرخ در حفظ خط دفاعی رود نمان موجب تصرف سریع ویلنا توسط لشکر هفتم زرهی از سپاه ۳۹ زرهی ورماخت در ساعات اولیه صبح ۲۴ ژوئن شد.[107]

در جناح راست (جنوب)، گروه زرهی ۲ به فرماندهی ارتشبد هاینتس گودریان با گذر از رود بوگ، از کنار قلعه برست-لیتوفسک عبور کرد. سپاه ۱۲ مسئولیت حمله به این قلعه را عهده‌دار بود. [96]

مقاومت ضعیف نیروهای شوروی در اغلب موارد در طول مرز و فعالیت نادر توپخانه‌های ارتش سرخ در کنار عدم شناسایی هرگونه تحرک عمده در جهت خروج از منطقه محدب بیاویستوک توسط لوفت‌وافه در روزهای نخستین، موجب تعجب فرماندهان عالی‌رتبه آلمانی و بروز شک در بیش از واقع برآورد کردن توان قوای شوروی گردید.[108] در این میان ارتشبد آدولف اشتراوس، فرمانده ارتش چهارم سخن از احتمال استقرار بخش عمده نیروهای ارتش سرخ در مناطق شرقی به میان آورد. با این وجود، هالدر این شرایط را نتیجه دستپاچگی فرماندهان ارتش سرخ و ناتوانی آن‌ها در نشان دادن عکس‌العمل در سطح عملیاتی و در نتیجه مجبور شدن به دفاع در همان موضع می‌دید. تعداد اندک اسرا و فقدان قابل توجه توپخانه در یگان‌های ارتش سرخ نهایتاً هالدر را مقداری به نگرانی واداشت تا به این تصور روی آورد که بخش بزرگی از نیروهای ارتش سرخ بیشتر از آنچه پنداشته می‌شد در مناطق شرقی مستقر هستند اما اغلب این نیروها دورتر از مینسک نیستند و پس الحاق گروه‌های زرهی ۲ و ۳ در جانب شرقی این شهر، شکاف ایجاد شده بین نیروهای دشمن و خط مقدم به علاوه تلفات سنگین وارد شده به آن‌ها در این محاصره، آزادی کامل را به گروه ارتش مرکز خواهد بخشید.[109]

جهت سلطه بر اراضی بین رودهای دوینا و دنیپر و ناحیه ویتبسک-اورشا، ارتشبد هرمان هوت به سپاه‌های ۵۸ و ۳۹ زرهی فرمان تصرف مالاژکنا و ادامه حرکت به سمت گلوبوکو را صادر کرد. این عمل تنها دو لشکر پیاده‌نظام موتوریزه چهاردهم و بیستم را در جانب شمالی منطقه بیاویستوک-مینسک جهت جلوگیری از خروج نیروهای ارتش سرخ از محاصره باقی می‌گذاشت.[107]

به هر حال، ۲۴ ژوئن فرماندهی گروه ارتش مرکز هوت را از تصمیم براوخیچ[107] برای چرخش نیروهای زرهی تحت امر او از ویلنا به سمت جنوب و شرق به جانب مینسک به جای حرکت در جهت شمال و شرق مطلع ساخت. بدین ترتیب گروه زرهی ۳ مأموریت سلطه بر ارتفاعات شمال مینسک و همکاری با گروه زرهی ۲ در پاکسازی نیروهای در محاصره دشمن در این منطقه را یافت. درحالیکه هوت پاکسازی این منطقه را نسبت به سلطه بر اراضی بین دو رود دوینا و دنیپر پیش از سازماندهی نیروی کافی توسط ارتش سرخ برای برقراری دفاعی مستحکم، کمتر ضروری و آن را تأخیری غیر هوشیارانه و تاکتیکی تلف کننده وقت می‌دید. اعزام سرلشکر والتر فن هونرسدورف به مقر فرماندهی عالی در پروس شرقی نیز باعث تغییر این تصمیم نشد. در حقیقت نظر هالدر با عقیده هوت از منظر پیشروی به سمت ویتبسک-اورشا و در نهایت مسکو تفاوت بنیادی نداشت اما هالدر نیاز بیشتری به حفظ جانب احتیاط دربارهٔ مدیریت منطقه وسیع به محاصره درآمده حوالی مینسک می‌دید.[110] به هر حال هالدر سعی کرد از حداقل نیروهای متحرک در این جهت استفاده نماید.[105]

تا این زمان، بزرگترین مشکل در ناحیه ارتش نهم ورماخت پدید آمد بود که در آن سپاه ۲۰ عصر ۲۴ ژوئن در جانب شرقی رود لوسوسنا حوالی گرودنو بدون داشتن توان زرهی از سه جهت زیر حمله تانک‌های ارتش سرخ قرار گرفته بود. در همین نقطه ناکارآمدی توپ‌های ضد تانک ۳۷ میلی میلی‌متری کاملاً عیان و سپاه ۲۰ خواهان دریافت تسلیحات و مهمات بیشتر ضد تانک گردید شد که بخشی از آن توسط لوفت‌وافه تأمین گردید. روزهای ۲۴ و ۲۵ ژوئن سپاه هوایی ۸ لوفت‌وافه به فرماندهی سپهبد ولفرام فرایهر فن ریشتوفن با پاسخ سریع به درخواست کمک سپاه ۲۰، نقش به سزایی در جلوگیری از وارد آمدن آسیب جدی به جناح راست ارتش نهم بازی کرد.[110]

حملات به ارتش نهم ورماخت در پی دستور ژنرال پاولف، فرمانده جبهه شمال غربی ارتش سرخ به دو سپاه مکانیزه ۶ و ۱۱ در جنوب و جنوب شرقی گرودنو برای ضد حمله به وقوع پیوست. پاولوف تصور می‌کرد جناح جنوبی گروه زرهی ۳ را هدف قرار داده‌است، درحالیکه با پیشروی سریع نیروهای هوت و گذر آن‌ها از رود نمان، تانک‌های ارتش سرخ غالباً با جناح راست ارتش نهم آلمان برخورد کرده بودند. این نیروها در ابتدا مقداری موفقیت کسب نمودند اما حملات هوایی متعدد آلمانی‌ها اجازه برتری به آن‌ها نداد. با نابودی تجهیزات ارتباطی ارتش سرخ در گرودنو توسط بمباران‌های لوفت‌وافه، ادامه ضد حملات هماهنگ برای نیروی‌های پاولف غیرممکن شد.[110]

ضدحمله پاولف در جهت شمال، مینسک را بدون حفاظت زرهی رها کرد. در نتیجه، رخنه نیروهای هوت در ۲۶ ژوئن به مینسک از جانب مالاژکنا تا حدود زیادی بدون مانع صورت گرفت. چرا که پاولف به اشتباه خیال می‌کرد تانک‌های هوت به جای پیشروی بیشتر به طرف شرق و مالاژکنا، به سمت جنوب و لیدا خواهند چرخید. او حتی به جای آماده‌سازی دفاعی کافی در مینسک، سپاه ۲۱ تفنگدار را از غرب این شهر به لیدا منتقل کرد. با وجود نتایج بد تصمیمات پاولف در نقاط دیگر، ضد حمله نیروهای مکانیزه او باعث افزایش پهنای شکاف بین نیروهای گروه زرهی ۳ و یگان‌های پیاده‌نظام ارتش نهم ورماخت در پشت سر آن‌ها شد.[110]

روز ۲۸ ژوئن دو گروه زرهی خود را به حومه مینسک رساندند و حلقه بیرونی محاصره را بستند.[111] به هر صورت محاصره کاملاً موفقیت‌آمیز نبود و پیاده‌نظام نتوانست فاصله خود را با نیروهای زرهی حفظ کند. بدین ترتیب بخش‌هایی از چهار ارتش شوروی قادر شدند به سمت شرق عقب بنشینند. در ادامه مقاومت شدید نیروهای در محاصره باعث ایجاد تأخیر در پیشروی نیروهای زرهی ورماخت شد.[105]

ستون ارسای ارتش سرخ در مینسک

برای هماهنگی بیشتر بین نیروهای زرهی و قوای پیاده، دو گروه زرهی ۲ و ۳ به همراه ۲ سپاه دیگر تحت فرمان فیلدمارشال گونتر فن کلوگه و ستادش در ارتش چهارم قرار گرفتند تا ارتش چهارم زرهی را شکل دهند. مابقی نیروهای ارتش چهارم به ارتش دوم به فرماندهی ارتشبد ماکسیمیلیان فن وایخس پیوستند. در ادامه، ارتش دوم که پیش از این به عنوان نیروی ذخیره فرماندهی عالی نیروی زمینی پشت سر گروه ارتش مرکز قرار داشت، به این گروه ارتش ملحق شد و می‌بایست در کنار ارتش نهم در کوتاه‌ترین زمان ممکن ارتباط منطقه در محاصره بیاویستوک-مینسک را با جهان بیرون کاملاً قطع و آن را پاکسازی می‌کرد.[105]

لشکر دوازدهم زرهی متعلق به گروه زرهی ۳ با عقب ماندن از مابقی نیروها همچنان درگیر محاصره بود؛ چرا که نیروهای در محاصره شوروی مقاومت جانانه‌ای از خود نشان می‌دادند و حتی توانستند تلفات سنگینی به نیروهای پیاده‌نظام ورماخت وارد آورند.[112]

در حالیکه هیتلر سلطه بر مناطق تحت محاصره و پاکسازی اراضی پشت نیروهای جلودار را لازمه ادامه کار می‌دید، هالدر در دید عملیاتی خود تهدید جناحین و مناطق تحت محاصره دشمن در اراضی پشت سر را دارای اهمیت ثانویه طلقی می‌کرد و به حفظ شدت پیشروی اولویت مطلق می‌داد. با این حال، ظاهر فرامین فرماندهی عالی نیروی زمینی همواره نشان‌گر مقاصد هالدر نبود و درخواست‌های شفاهی هیتلر را نیز دربرمی‌گرفت که گاهی به بلاتکلیفی فرماندهان میانی منجر می‌شد.[113]

نبرد اسمولنسک

گروه زرهی ۲ در ادامه پیشروی، رو به بابرویسک آورد. هالدر امیدوار بود این گروه زرهی خود را به روگاچف[یادداشت 11] و موگیلف نیز برساند اما با نگرانی هیتلر از به خطر افتادن موفقیت محاصره منطقه بیاویستوک-مینسک، از صدور فرمان مستقیم اجتناب کرد. از آن‌جایی که هالدر از ۲۴ ژوئن دیگر از نبود هیچ قصدی در ارتش سرخ برای عقب‌نشینی و تصمیم آن‌ها بر مقاومت در همان محل، مطمئن شده بود، می‌پنداشت با پیشروی به سمت گذرگاه‌های دنیپر نیروهای دشمن به محاصره خواهند افتاد و پس از سلطه بر ویتبسک و اسمولنسک، راه به سمت مسکو باز خواهد شد.[111]

روز ۳۰ ژوئن، هالدر به دو گروه زرهی ۲ و ۳ دستور داد هر چه سریع تر ناحیه بین پولوتسک تا روگاچف را پاکسازی کنند. این دستور روز بعد توسط فرماندهی گروه ارتش مرکز به آن‌ها ابلاغ و زمان آغاز آن سوم ژوئیه تعیین گردید. ارتش دوم نیز وظیفه یافت با قرار دادن بیشتر نیروهای خود در جناح جنوبی، با گذر از محور سلوتسک-مینسک به سمت رود دنیپر در محور موگیلف-اورشا پیش برود و از آن عبور کند. ارتش نهم هم می‌بایست از جنوب محور ویتبسک-پولوتسک به سمت رود دوینا یورش می‌برد. مهم‌ترین مأموریت هر دو ارتش تصرف پل خشکی دوینا-دنیپر (اراضی بین دو رودخانه) بین اورشا و ویتبسک بود.[111] به منظور پیشبرد بهتر این اهداف فرماندهی عالی نیروی زمینی سپاه ۳۵ با عنوان «فرماندهی عالی‌تر» را با پنج لشکر پیاده‌نظام پس سر ارتش دوم و سپاه ۴۲ را با دو لشکر پیاده‌نظام پشت سر ارتش نهم قرار داد.[112]

با آغاز این طرح مشخص شد ارتش سرخ فرصت کافی برای جمع‌آوری نیروی دفاعی از جمله قوای زرهی را یافته و حتی قادر است دست به ضدحملات شدیدی بزند. در نتیجه لازمه سلطه بر ویتبسک با یک حمله برق‌آسا غیرقابل بحث بود. با این حال، بدی آب و هوا در برخی محدوده‌ها و راه‌های غیرقابل عبور جابه‌جایی نیرو را برای آلمانی‌ها دچار مشکل کرده بود. گروه زرهی ۳ که نیروهایش به تجهیزات غنیمتی فرانسوی مجهز شده بودند، گزارش کرد برخی یگان‌هایش قادر به ادامه رزم نیستند. در این شرایط، تنها لشکر نوزدهم زرهی توانست در نزدیکی دریسا[یادداشت 12] (ورخنیادزوینسک) از رود دوینا بگذرد.[112]

پنجم ژوئیه جناح راست گروه زرهی ۲ موفق شد با گذر از رود برزینا بین بابرویسک و باریساو در نزدیکی روگاچف به رود دنیپر برسد. با این حال، روز بعد جناح راست سپاه ۲۴ زرهی این گروه زرهی در جنوب روگاچف وادار به گرفتن موضع دفاعی در مقابل حملات ارتش سرخ از جانب شرقی رود دنیپر شد.[112]

هفتم ژوئیه تلاش نیروهای گودریان در گروه زرهی ۲ با لشکر هفدهم زرهی برای پیشروی از جناح راست توسط نیروهای ارتش سرخ متوقف و زیر ضد حمله دفع شد. در طرف دیگر، گروه زرهی ۳ نیز در جناح چپ خود بین دریسا و پولوتسک حالت تدافعی گرفته و تمام حملاتش را بر ویتبسک در بخش مرکزی متمرکز کرده بود؛ که به تصرف آن به کمک چهار لشکر در نهم ژوئیه انجامید. در همین هنگام نیاز به لشکر دوازدهم زرهی در محاصره بیاویستوک-مینسک مرتفع شده و این لشکر می‌توانست در پیشروی قوای زرهی در عمق اراضی دشمن مشارکت کند.[113]

حرکت این دو گروه زرهی در قالب برنامه به محاصره درآوردن مجدد نیروهای دشمن در یک منطقه بزرگ این بار با بستن حلقه محاصره در شرق اسمولنسک و در ادامه پیش‌روی سرنیزه زرهی با هدف مسکو صورت می‌گرفت. از این رو، گودریان هفتم ژوئیه لشکر هفدهم زرهی را که زیر حملات ارتش سرخ حالت تدافعی گرفته بود، به جانب غربی رود دنیپر عقب کشید تا از آن در حمله به اورشا استفاده کند.[113]

در همین حال فرماندهی گروه ارتش مرکز که به جهت موفقیت عملیاتی اولیه گروه زرهی ۳، خواهان تقویت آن بود، از فیلدمارشال فن کلوگه خواست دستور به توقف گروه زرهی ۲ و کاهش فاصله آن با نیروهای پشت سر بدهد.[114] با این وجود، کلوگه که در دادن چنین دستوری مردد بود، کاملاً بر عکس، فرمان به الحاق لشکر دوازدهم زرهی از گروه زرهی ۳ به جناح چپ گروه زرهی ۲ که در شرایط حساسی بود۰، داد.[114]

گودریان از هفتم ژوئیه در حال آماده‌سازی برای گذر از دنیپر در ناحیه بین اورشا و ژلوبین بود. اطلاع کلوگه از این آماده‌سازی که نوعی عملیات واگرا نسبت به گروه زرهی ۳ به حساب می‌آمد، موجب اختلاف نظر بین این دو تن شد. نهایتاً کلوگه نهم ژوئیه با این حرکت موافقت نمود. به هر صورت این تصمیم موجب تضعیف برنامه آلمانی‌ها در تمرکز حمله بر منطقه شمال اسمولنسک به عنوان مستقیم‌ترین راه به طرف مسکو می‌شد. این درحالی بود که ظاهراً هیچ فرمان مرتبط با یکدیگری برای این دو گروه زرهی صادر نشده بود و آن‌ها با فرض این که ناحیه عملیاتی هر دو همچنان اسمولنسک و ویتبسک است، از قصد تاکتیکی یکدیگر آگاهی نداشتند. این شرایط از عدم وحدت فرماندهی در گروه ارتش مرکز ناشی می‌شد که بخشی از آن تحت کنترل کلوگه در ارتش چهارم زرهی بود و یک پیشروی نیرومندانه را غیرممکن می‌ساخت.[114]

تصمیم کلوگه در هماهنگی با اهداف هیتلر، همان‌طور که در هشتم ژوئیه به اطلاع هالدر رسید، پس از رسیدن هر دو گروه زرهی به مقاصدشان بنا بر طرح اولیه، آماده بودن گروه زرهی ۳ جهت حرکت به سمت لنینگراد یا مسکو و چرخش گروه زرهی ۲ به سمت جنوب یا جنوب شرقی و همکاری با گروه ارتش جنوب بود. درحالیکه فیلدمارشال فن بوک و فرمانده گروه زرهی ۳ خواهان تمرکز هر دو گروه زرهی بر پل خشکی اسمولنسک به جهت پیشروی به سمت مسکو بودند.[114]

در همین حال، هیتلر و ظاهراً هالدر بر این عقیده بودند که با تمام کردن کار نیروهای دشمن در اطراف اسمولنسک[114]، آلمانی‌ها به سادگی خواهند توانست تمامی اراضی تا منطقه ولگای علیا را بدون مقاومت جدی تصاحب کنند.[115]

در نهایت حمله‌ای با استفاده از هر دو گروه زرهی به عنوان سرنیزه به قصد به محاصره درآوردن نیروهای دشمن و شکستن خط مقدم در مثلث اسمولنسک-اورشا-ویتبسک طرح‌ریزی شد. در جناح جنوب، سپاه ۲۴ زرهی در جناح راست گروه زرهی ۲ می‌بایست بر جاده بین پروپویسک و روسلافل مسلط می‌شد، سپاه ۴۶ زرهی در مرکز در جهت محور هورکی-پوچینوک-یلنیا پیش‌روی می‌کرد و سپاه ۴۷ زرهی در جناح چپ در جنوب بزرگراه مینسک-اسمولنسک حرکت می‌نمود.[115]

در بخش جنوبی طبق برنامه، رود دنیپر به راحتی پشت سرگذاشته شد و شهرهای موگیلف و اورشا به تصرف درآمدند. سیزدهم ژوئیه گروه زرهی ۲ به شدت از جانب ناحیه گومل مورد حمله قرار گرفت. این حملات با یورش‌هایی در ناحیه موگیلف و اورشا همراه بود. ضدحمله ارتش سرخ پیشروی سپاه ۲۴ زرهی ورماخت را با مشکل مواجه کرد؛ تا این نیروها نتواند بر چاووسی مسلط شود. با وجود تحمل خسارات انسانی و تجهیزاتی سنگین، کنترل آلمانی‌ها بر منطقه محدب یلنیا حفظ شد. در نهایت این ضدحملات موجب کاهش قابل توجه سرعت جناح جنوبی گروه زرهی ۲ در به محاصره درآوردن نیروهای ارتش سرخ شد.[115]

در جانب شمال گروه زرهی ۳ پیشروی خود به طرف مسکو را ادامه می‌داد. هدف این نیرو رسیدن به خط برزوفکا-ولیژ-نفل بود. حمله اصلی این گروه زرهی متوجه ارتفاعات بین نفل و اسمولنسک می‌شد. پس از حصول این نتیجه سپاه ۳۹ زرهی دشمن را به سمت ولیژ تعقیب کرد و سپاه ۵۷ زرهی به سمت نفل رفت. لشکرهای هفتم و دوازدهم زرهی مسئولیت پوشش محاصرهٔ در حال تکمیل در حوالی اسمولنسک و مراقبت از جناح جنوبی گروه زرهی ۳ جهت ممانعت از خروج نیروهای دشمن از منطقه به سمت شمال و شرق را یافتند. به هر حال، لشکر دوازدهم زرهی به دستور کلوگه معطوف اسمولنسک شد تا نتواند در پیشروی نیروهای هوت پس از شکستن خط مقدم دشمن، مشارکت کند. دو لشکر دیگر سپاه ۳۹ زرهی ۱۳ ژوئیه خود را به دمیدوف و ولیژ رساندند.[115] سپاه ۵۷ زرهی با پیشروی از گذرگاه دریسا به نفل دست یافت و به حرکت خود را به سمت ولیکیه لوکی ادامه داد.[116]

سیزدهم ژوئیه هوت می‌بایست پیشروی گروه زرهی ۳ به سمت شرق را که موجب انحراف نیروهایش از هدف اصلی تهاجمی گروه ارتش مرکز می‌شد متوفف و سپاه ۳۹ زرهی را به محاصره اسمولنسک از جانب شمال مترکز می‌ساخت. به هر حال این انحراف با نظر هیتلر مبنی بر حمایت از تهاجم به لنینگراد با کاهش فشار بر ارتش هجدهم از گروه ارتش شمال مطابقت داشت. در این جهت، لشکر نوزدهم زرهی که نزدیک‌ترین یگان به لنینگراد به حساب می‌آمد، می‌توانست به جانب شمال حرکت کند.[116]

حرکت به جناحین

با فشار هیتلر برای سرعت بخشیدن به عملیات جناحین قوای جبهه شرقی، هالدر پذیرفت به جای حرکت مستقیم به سمت مسکو، دو گروه زرهی برای به محاصره درآوردن نیروهای بیشتری از دشمن به جناحین منحرف شوند و پس از انهدام آن‌ها و به دست آوردن آزادی عمل رو به شرق آورند. فرمان صادر شده به رئیس ستاد عملیات، جزئیات بیشتری را مشخص کرد. با وجود فرمان اولیه برای حرکت به سمت شمال شرقی اسمولنسک، مقرر شد در شمال، راه نیروهایی از قوای دشمن که از برابر جناح راست گروه ارتش شمال عقب می‌نشینند، توسط یگان‌هایی از گروه زرهی ۳ که قادر به پیشروی به سمت ولیکیه لوکی و خولم هستند، سد شود. در جنوب نیز بخشی از نیروهای گروه زرهی ۲ می‌بایست به سمت روسلافل گسیل می‌شدند. این فرامین ۲۳ ژوئیه توسط هالدر به رئیس ستاد کل گروه ارتش مرکز ابلاغ شد. به هر حال، جهت به حداقل رساندن استفاده از گروه زرهی ۲ در مناطق جنوبی، هالدر اهمیت کمتری برای نیروهای ارتش پنجم شوروی قائل شده بود. این فرامین که موجب تقسیم شدن گروه‌های زرهی او می‌شد، اعتراض فیلدمارشال فن بوک، فرمانده گروه ارتش مرکز را برانگیخت. چرا که او معتقد بود نتیجه پیشروی به سمت مسکو بسیار سودمند خواهد بود اما لازمه آن استفاده از تمامی نیروهای در دسترس است. با این وجود، هالدر دستور به عدم اجازه به لشکر نوزدهم زرهی جهت پیشروی به سمت ولیکیه لوکی فراتر از نفل تا هنگام موفقیت ارتش شانزدهم در آن نقطه، داد. در نتیجه، با این حال که ولیکی لوکیه ۱۷ ژوئیه به تصرف لشکر نوزدهم زرهی درآمد اما روز بعد به دستور کلوگه رها شد.[116]

نبرد مسکو

گروه ارتش جنوب

نبرد کیف

عمده‌ترین هدف آلمانی‌ها در نبرد کیف، محاصره و انهدام جبهه جنوبی ارتش سرخ تحت فرماندهی مارشال بودیونی بود. این عملیات از روز بیست و سوم اوت شروع و در بیست و ششم ماه سپتامبر ۱۹۴۱ به پایان رسید. بودیونی از استالین درخواست مجوز عقب‌نشینی کرد اما این درخواست توسط استالین رد شد. تقریباً تمام نیروهای جبهه جنوب غربی شوروی به تعداد ۶۶۵۰۰۰ نفر در این عملیات به محاصره آلمانی‌ها درآمدند. تعداد اندکی از یگان‌های ارتش سرخ و مارشال بودیونی و نیکیتا خروشچف (کمیسر عالی اوکراین) توانستند از افتادن در محاصره نجات یابند. میخائیل کریپونوس، فرمانده جبهه جنوب شرقی هنگام تلاش برای گریختن از محاصره به دست آلمانی‌ها کشته شد. استالین هنگامی دستور عقب‌نشینی داد که دیگر دیر شده بود. ششصد هزار سرباز اسیر شدند و قریب به ۴ هزار توپ و خمپاره انداز، یکصد و چهارده عراده تانک و صد و شصت و هفت هواگرد شوروی به غنیمت آلمانی‌ها درآمد.

سرانجام با الحاق لشکر ۲۴ زرهی گودریان و ارتش یکم زرهی فون کلایست دو لبه حلقه محاصره کاملاً به هم بسته شد. در ۱۹ سپتامبر کی‌یف به دست آلمانی‌ها افتاد.

نبرد سواستوپول

فنلاند به آلمان اجازه داد از فرودگاه‌های آن کشور علیه روس‌ها استفاده کند. روز ۲۵ ژوئن دولت شوروی دست به بمباران سطحی شهرهای مهم فنلاند مثل تورکو و هلسینکی زد. به علاوه چندین زد و خورد مرزی بین طرفین صورت گرفت. دولت سوئد هم اجازه داد یک ارتش آلمانی با راه‌آهن از خاک این کشور عبور کنند و به فنلاند بروند.

در عرصه دریاها اوضاع آرام بود. در دریای بالتیک زد و خورد مهمی درنگرفت. تنها برخورد جدی در دریای سیاه بود که با تهاجم نیروی هوایی ارتش سرخ دو ناوچه اژدرافکن رومانی غرق شدند. این ناوها عازم باطوم و کریمه بودند.

تا روز سی ام ماه ژوئن لوو به دست آلمانی‌ها افتاده بود و در شمال ارتش آلمان در چندین نقطه از رود دوینا گذشته بود و به ریگا نزدیک شده بود. در سمت جنوب یک ستون آلمانی به سوی بارانوچی شروع به پیشروی کردند و ستون دیگری از جنوب مرداب‌های پریپیات به حمله به کیف پرداخت. بدین ترتیب دو حمله گازانبری ایجاد شد: یک حرکت گازانبری در شمال در اطراف بیاویستوک برای محاصره نمودن ارتش شوروی در آن ناحیه و دیگری در جنوب مابین لوو و بوکوفینا. طبق نقشه قرار بود دو ستون زرهی واقع در شرق لوو و بوکوفینا با یکدیگر تلاقی کنند.

سرانجام در روز پنجم ژوئیه جناح راست ارتش آلمان به تصور آنکه کوشش اصلی روس‌ها متوجه مرکز است حمله را با شدت تمام آغاز کرد. در نتیجه آلمان‌ها توانستند از رود پروت بگذرند. در قسمت جنوبی هم نیرویی که متوجه کیف بود سخت مشغول پیشروی بود اما در جبهه شمالی روس‌ها موفق شدند حمله آلمانی‌ها را به لپل دفع کنند. روز شانزدهم ژوئیه پس از نبردی سخت و خانه به خانه اسمولنسک نیز به تصرف آلمانی‌ها درآمد. حملات در آغاز ماه اوت از سر گرفته شد و آلمان دست به یک سری حمله زدند. در شمال ارتش آلمان موفق شده بود تا خود را به پسکو و ایلمن برسانند.

در جبهه جنوبی طلایه داران آلمانی موفق شدند با تسخیر نواحی کامنتس و پودولسک راه رسیدن به بیسارابیا را برای خود هموارتر کنند.

اتحاد جماهیر شوروی در ژوئن ۱۹۴۱ و ماه‌های پس از آن در شرایط دشواری بود با این حال تا اواسط ژوئیه چهار میلیون سرباز داوطلب رفتن به جنگ شده بود. ارتش سرخ طی سه هفته نبرد ۳۵۰۰ عراده تانک و شش هزار هواگرد و بیش از دو میلیون سرباز از دست داده بود. در نیمه دوم ژوئن نبرد اسمولنسک به یک فاجعه عظیم تبدیل گشت. پنج ارتش روسی به محاصره افتادند و با وجود اینکه برتری نفرات داشتند نتوانستند حلقه محاصره را بشکنند در آغاز ماه اوت با بسته شدن این حلقه سیصد هزار سرباز روسی به اسارت آلمان‌ها درآمدند. در شهر سه هزار توپ و تانک به غنیمت آلمانی‌ها درآمد یا نابود شد.

فداکاری‌های ارتش سرخ پیشروی آلمانی‌ها را هر لحظه به تأخیر انداخت. روز سوم اوت آلمانی‌ها در جبهه اکراین دوباره به حمله پرداختند. ابتدا کوروستن و سپس بلایاتسرکو مورد حمله قرار گرفتند. این حمله راه را برای پیشروی به سوی کیف هموار کرد اما در نبردهای اومان و اودسا بود که پیشروی به کیف هموارتر شد.

نبردهای اومان و اودسا

نبرد اومان در دهم ماه اوت ۱۹۴۱ آغاز شد که به شکست سخت ارتش سرخ و عقب‌نشینی آن به سمت اودسا منجر شد. آلمانی‌ها به یاری رومانیایی‌ها رفتند و حلقه محاصره در اودسا را تنگ‌تر کردند. وقتی قوای مارشال سیمیون بودیونی از سمت شمال غرب شهر به کیف عقب‌نشینی کردند، ارتباط شهر با خارج قطع شد. در این هنگام ناوگان دریای سیاه شوروی به کمک محاصره شدگان آمد و مهاجمان را زیر آتش گرفت. تا روز هفدهم ماه اوت مقاومت نیروهای ارتش سرخ کم و بیش در هم شکسته بود. مدافعان نهایتاً پس تخریب آنچه ممکن بود به کار آلمانی‌ها و رومانیایی‌ها بیاید، ایستگاه دریایی نیکولایف را تخلیه کردند. همزمان آلمانی‌ها سعی می‌کردند خود را به لنینگراد برسانند.

نیروهای محور در ناحیه گومل تلاش می‌کردند تا در خط دفاعی شوروی رخنه کرده و قوای مارشال سیمیون تیموشنکو و بودیونی را از هم مجزا سازدند. در روز بیستم ماه اوت بر اثر فشار مهاجمان، نیروهای ارتش سرخ به شرق دنیپر عقب نشستند. نتیجه اینکار تضعیف شدید ارتباط جبهه مرکزی و جنوبی شوروی بود. در این زمان هر لحظه بر فشار آلمان‌ها بر لنینگراد نیز افزوده می‌شد.

نبردهای جبههٔ شمال

علاوه بر عملیات جنگی مهمی که در جبهه جنوبی به وقوع می‌پیوست در قسمت‌های شمالی ارتش مختلطی از آلمان و فنلاند در چهار نقطه مختلف به نیروهای شوروی حمله کردند. نخستین نقطه حمله کرلیا و ناحیه مابین دریاچه‌های لادوگا و انکا بود در این نقطه ارتش آلمان به پشتیبانی فنلاندی‌ها پرداخت.

دومین نقطه حمله در انتهای شمالی و در نقطه مقابل ورود به دریای سفید بود. سومین حمله نیز حمله به شمالی‌ترین بندر روسیه یعنی مورمانسک بود. فنلاند اگر چه آهسته حرکت می‌کرد ولی با پشتیبانی آلمان و کمک زرهی آن موفق به پیشروی قابل ملاحظه‌ای شد. سربازان فنلاندی دارای تجهیزات کاملی نبودند و به علاوه جنگ‌های زمستانی طوری آن‌ها را خسته نموده بود که به هیچ وجه قادر به انجام یک عملیات در مقیاس وسیع و گسترده در برابر دشمن نیرومندی مثل اتحاد جماهیر شوروی نبودند. این ضعف در حوالی ماه سپتامبر بیشتر در لشکرهای فنلاندی نمود پیدا می‌کرد ولی با این وصف حمله مشترک فنلاند و آلمان موفق به رسیدن به کانال لادوگا گردیدند و عملیات دیگری در شمال منحصر به محاصره لنینگراد شد.

در دومین نقطه حمله زمین به‌طوری جنگلی و نامساعد بود که فقط نیروی مختصری قادر به عملیات در آن بود.

ولی با وجود این فنلاندی‌ها موفق شدند خطوط راه‌آهن مورمانسک را قطع کنند چون نیروی مختصری در این جبهه مشغول عملیات بود لذا موفقیت‌های آنان در جنگ تأثیر چندانی نداشت و فنلاندی‌ها توصیه متحدان آلمانی خود تصمیم به بمباران نقاط کلیدی روسی گرفتند که این حملات هوایی هم خرابی‌های مختصری به بار آورد با این حال همین کار علاوه بر مشغول کردن گروه‌های پدافندی روسی در شمال شوروی روحیه سربازان فنلاندی را هم کمی بالا می‌برد.

در اواخر سپتامبر ماه مورمانسک مورد حمله شدیدی قرار گرفت ولی با وجود اینکه روس‌ها تلفات سنگینی دادند و از نظر آذوقه و مهمات هم در مضیقه بودند ولی مورمانسک کماکان در دست روس‌ها باقی‌مانده بود در این زمان یک عملیات بسیار مهم دیگر به‌طور مشترک و توسط نیروی هوایی و دریایی آلمان به جزایر داگو و اوزل بود که در این مورد کمتر سخن به میان رفته؛ در نخستین حمله آلمان‌ها با وجود تلفات سنگینی که به روس‌ها آوردند مجبور به عقب‌نشینی شدند در این موقع جزیره اوزل به شکل یک فرودگاه درآمده بود که هواپیماهای روسی به وسیله آن شهرهای فنلاندی را بمباران می‌کردند.

چندی بعد آلمانی‌ها به دو جزیره کوچک‌تر حمله بردند. این دو جزیره به نام‌های ورمز و مون در نزدیکی سواحل استونی قرار داشتند و به سرعت به اشغال آلمانی‌ها درآمدند. سپس آلمانی‌ها از جاده‌ای که از این جزایر به اوزل می‌رفت مشغول پیشروی شدند. از طرف دیگر یک لشکر آلمانی در قسمت جنوبی جزیره پیاده شد و در نتیجه این محاصره جزیره اوزل به دست آلمانی‌ها افتاد. جزیره داگو اندکی بعد سقوط کرد.

احساس سران نظامی آلمان رفته رفته از خشنودی به نگرانی تبدیل شد. ارتش سرخ بیش از دو میلیون سرباز را از دست داده بود اما سربازان جدید با سرعت و تعداد بیشتری جای سربازان از دست رفته را می‌گرفتند. در حالیکه برای تلفات سنگین ورماخت جایگزین مناسبی وجود نداشت. تا اواسط ژوئیه ورماخت قدرت تحرکش را از دست داده بود تلفات بیشتر از آنچه بود که مسئولان آلمانی بتوانند تصور کنند. تا پایان اوت نیروهای محور ۴۰۰ هزار سرباز از دست داده بودند و کامیون‌ها و تانکها بیش از حد پیش‌بینی شده آسیب دیده بودند.

هر سرباز بیست و پنج کیلو بار با خود حمل می‌کرد. زیر این بار سنگین سربازان پیاده به شدت خسته می‌شدند. در نتیجه میزان پیشروی شان در روز کمتر می‌شد. وضع خدمه تانک‌ها و زرهپوش‌ها از این هم بدتر بود. آنان تمام روز در محیط نامناسب خودروی شان می‌نشستند و گرما در داخل خودروهایشان بیشتر نمود پیدا می‌کرد.

انتقال صنایع به شرق

دکترین نظامی شوروی پیش از تهاجم آلمان، در صورت مواجهه با تهاجم خارجی، توقف دشمن در منطقه مرزی و سپس ورود به خاک آن در نظر گرفته شده بود.[117] از همین روز بخش عظیمی از ذخایر مهمات و ادوات ارتش سرخ در مناطق غربی قرار گرفته بودند. از طرفی مقدار زیادی از صنایع و مراکز اقتصادی شوروی نیز در نواحی غربی این کشور قرار داشتند که مورد هجوم دشمن قرار گرفته بود. به همین جهت روز ۲۴ ژوئن سال ۱۹۴۱ یعنی سومین روز آغاز جنگ، «شورای تخلیه» به ریاست لازار کاگانویچ تشکیل شد. وظیفه این شورا سازماندهی انتقال صدها تأسیسات صنعتی بزرگ از مناطق غربی به شرق، پیش از دستیابی آلمانی‌ها به آن‌ها بود. این تجهیزات صنعتی می‌بایستی با شتاب بار قطارها شده و راهی مناطقی در هزاران کیلومتری شرق می‌گردیدند تا در سریع‌ترین شکل ممکن بازسازی گشته و به تولید ادامه دهند. حالت بحرانی جنگ، نزدیکی به میدان‌های نبرد، محدودیت ادوات ترابری و نیروی انسانی و حملات هوایی هواگردهای آلمانی این کار را دشوار ساخته بود.[118]

از روز شروع تخلیه تا پایان سال ۱۹۴۱، قریب به ۲۶۰۰ مرکز صنعتی شامل ۱۵۰۰ تأسیسات عمده، به سمت مقاصدی در شرق انتقال یافت. از این مقدار دست کم ۱۳۶۰ مرکز شامل صنایع تولید تسلیحات می‌شد. در یک مورد با اهمیت، ۵ تا ۱۰ هزار دستگاه ماشین آلات صنعتی یک کارخانه تولید هواگرد با ۳۰ هزار کارگر، انتقال یافت. برآورد می‌شود این مقدار انتقال نیازمند نزدیک به ۱٫۵ میلیون واگن قطار بوده‌است. کارگران این مراکز صنعتی و خانواده‌های آن‌ها به همراه گله‌های بزرگی از احشام نیز به شکل عمده از این مناطق تخلیه شدند.[119]

از سرگیری و تقویت تولید

عملیات بازسازی تجهیزات انتقال یافته و احداث ابنیه دائم جهت استقرار آن‌ها در محل‌های عمدتاً دور افتاده، خود کار بسیار دشواری بود که کارگران دچار سوءتغذیه، سردرگمی حاصل از قطعات مفقود شده، کمبود کارکنان، شرایط وخیم زیستی، فشار بالا برای انتقال به موقع، نبود سرپناه برای انسان‌ها و سرمای شدید هوا نیز آن را دو چندان ساخته بود؛ به وجهی که در برخی مواقع احتمال مرگ کارگران در این شرایط مخوف بیشتر از افرادی بود که در مسکو زیر بمباران آلمانی‌ها قرار داشتند.[119]

تمرکز بر افزایش تولیدات تسلیحاتی در شوروی به اندازه‌ای شدید بود که خروجی کارخانه‌های کلیدی در نیمه دوم سال ۱۹۴۱ به بیش از سه برابر تولیدات نیمه اول همان سال رسید. بدین صورت تولید هزار فروند هواگرد، ۳۰۰ دستگاه تانک و ۴ هزار عراده توپ و خمپاره در شش‌ماهه نخست به تولید ۳۳۰۰ فروند هواگرد، ۸۰۰ دستگاه تانک و دوازده هزار عراده در شش‌ماهه پایانی رسید که در برخی موارد به مراتب از تولیدات آلمان بیشتر بود.[119] با این همه این امر بدون تبدیل کارخانجات غیرنظامی به تولیدات نظامی میسر نمی‌شد. از اوایل ماه ژوئیه این تغییرات به اوج خود رسید. به هر صورت گفته می‌شود فشاری که بدین ترتیب در سال ۱۹۴۱ به اقتصاد شوروی وارد آمد، با پدیدار کردن بحران، پایداری بلند مدت آن را به خطر انداخت. در جریان این بحران، علاوه بر از دست رفتن کارخانجات غیرنظامی در اثر تبدیل به تولیدات نظامی، پیشروی آلمانی‌ها نیز موجب از دست رفتن ذخایر و منابع حیاتی انسانی، کشاورزی و طبیعی می‌شد. در نیمه دوم سال ۱۹۴۱، تولیدات غیرنظامی در زمینه تولید فولاد خام به یک دوم، تولید زغال‌سنگ و برق به یک سوم و تولید گندم به دو پنجم کاهش مقدار پیشین یافت؛ در حالیکه قریب به دو پنجم جمعیت شوروی نیز تا نوامبر سال ۱۹۴۱ در مناطق تحت اشغال قوای آلمانی قرار گرفته بودند.[120]

به هر صورت رهبران شوروی موفق شدند در نهایت با مدیریت شرایط، تولید را ادامه داده و از فروپاشی جلوگیری کنند.[120] از پایان فصل پاییز توجه مجدد بر صنعت غیرنظامی از سرگرفته شد تا شرایطی برای بقای اقتصادی در کنار تولیدات گسترده نظامی ایجاد شود. در بخش غیرنظامی نیز همانند بخش نظامی، تمرکز بر نیازهای ضروری گذاشته شد.[121]

توده‌ها

با وجود همه این شرایط، چندین مطالعه نشان می‌دهد مردم شوروی از جمله زارعان و کارگران، با احساساتی متعصبانه و وطن‌پرستانه، میل بالایی در پیوستن به صفوف ارتش سرخ داشتند. برای نمونه در شهر لنینگراد تا روز ۲۳ ژوئن ۱۹۴۱ صد هزار نفر و تا پایان هفته ۲۱۲ هزار نفر ابراز آمادگی برای پیوستن به ارتش سرخ کردند و مهاجرانی در سرزمین‌های دیگر برای دفاع از وطن، به کشور بازگشتند.[122] گفته می‌شود هر اندازه که نظام اداری و سازماندهی حکومتی در شوروی در مراحل اولیه جنگ ناکارآمد بود، اشتیاق مردم برای دفاع از کشور کمبودها را تا حدود زیادی جبران می‌کرد. از همین رو دفاع شوروی در مقابل تهاجم آلمان، به زودی «جنگ وطن‌پرستانه بزرگ» نام گرفت. البته دلایل مختلفی از حضور مردم در جبهات نبرد نقل شده‌است که از مهم‌ترین آن‌ها می‌توان به «هدف مشترک، همبستگی، دفاع از خویشاوندان، آزادی‌سازی منطقه بومی، تنفر از دشمن، میل به انتقام و اشتیاق به ادامه زندگی» اشاره کرد.[123]

در بخش صنعت و تولید نیز برای سر پا نگاه داشتن اقتصاد و کشور، بسیاری از کارگران درگیر روحیات وطن پرستانه شدند و کار خود را همچون اعمال قهرمانانه سربازان در خط مقدم می‌دیدند. به هر صورت مقدار بسیار زیاد سربازگیری از بین نیروی کار، ترکیب آن را به طرز چشمگیری تغییر داد. کمبود نیروی کار حاصل از پیوستن میلیون‌ها نفر به ارتش سرخ موجب به‌کارگیری هر آن که توانایی کار کردن داشت، شد. بدین ترتیب جاهای خالی با زنان، افراد مسن و نوجوان‌ها پر شد. کارخانجات نیز جهت تشجیع توده‌ها، به افرادی که در این راه تلاش زیادی می‌کردند مدال‌هایی اهدا می‌نمودند و بعضی آن را به عنوان الگوی دیگران معرفی می‌کردند.[121]

تمهیدات جنگی

تنها چند روز پس از آغاز جنگ در سرتاسر نواحی غرب شوروی حکومت نظامی اعلام شد و برای غیبت یا تأخیر کنندگان در حضور فعالیت کاری مجازات‌های سختی تعیین گردید. تعطیلات و مرخصی‌ها لغو شد، ساعات کاری تا بین دوازده تا شانزده ساعت افزایش یافت و اضافه کارهای اجباری وضع گردید.[124]

روز ۳۰ ژوئن، «کمیته کشوری دفاع» به ریاست ژوزف استالین تشکیل شد که از قدرت مطلق برخوردار بود و تمامی عناصر نظامی و غیرنظامی می‌بایستی بدون پرسشگری تصمیمات و فرامین آن را عملی می‌کردند.[124] علاوه بر این، استالین از بیست و سوم ژوئن حاکمیت کامل بر فرماندهی عالی نیروهای مسلح (استاوکا) را نیز در دست گرفته بود.[124]

تا پیش از آغاز جنگ هیچ ساختار فرماندهی بین جبهه‌های مجزا از یکدیگر و ستاد کل ارتش سرخ وجود نداشت. از این رو دهم ماه ژوئیه، سه واحد فرماندهی ارشد تحت عنوان «فرماندهی عالی جهت‌دهی» ایجاد شد. یکی از این فرماندهی‌ها تحت امر کلمنت وروشیلوف مسئولیت جبهات شمالی و شمال غربی و همچنین ناوگان دریایی شوروی بالتیک و ناحیه شمالی را بر عهده داشت. مسئولیت جبهه غربی به تیموشنکو و جبهات جنوبی و جنوب غربی و ناوگان دریای سیاه نیز به بودنی سپرده شد. وظیفه این فرماندهی‌های راهبردی چند جبهه‌ای ایجاد هماهنگی بین فعالیت‌های جبهه‌های مختلف بود. استاوکا همچنان در راس همه این تشکیلات قرار داشت. به هر حال، در اثر اثبات ناکارآمدی آن، این ساختار سال ۱۹۴۲ منحل شد.[125]

دلایل عمده شکست آلمان

مشکلات تدارکاتی آلمان

بزرگ‌ترین ضعف نیروهای مسلح آلمانی در جریان عملیات بارباروسا را می‌توان موضوع تدارکات آن‌ها دانست. بنیادی‌ترین آسیب‌پذیری تدارکاتی آلمان از عدم بسیج اقتصادی این کشور برای جنگ ناشی می‌شد؛ چرا که هیتلر و سایر رهبران آلمان جنگ با شوروی را یک درگیری کوتاه مدت فرض می‌کردند و آمادگی لازم برای طولانی شدن آن را نداشتند. کمبود ذخایر فرآورده‌های نفتی و سایر مواد اولیه باعث ایجاد محدودیت در تولید و ترابری در این کشور شده بود. اقتصاد صنعتی آلمان پیش از آغاز جنگ با شوروی، به قریب به سه میلیون کارگر خارجی وابسته بود و همین کمبود کارگر با فراخوان‌های جدید برای سربازگیری شدت بیشتری میافت.[93]

با پیشروی هر چه بیشتر نیروهای آلمانی در عمق اراضی شوروی، طول خطوط تدارکاتی آن‌ها افزایش و در مقابل طول خطوط تدارکاتی دشمنشان کاهش میافت.[68] این درحالی بود که تنها ۶۴ هزار کیلومتر راه تمام‌فصل با سطحی سخت و ۸۲ هزار کیلومتر راه‌آهن در شوروی وجود داشت. عرض همین خطوط آهن نیز بزرگ‌تر از عرض استاندارد خطوط آهن آلمانی و سایر کشورهای غربی بود. با وجود تلاش فراوان آلمانی‌ها هنگام پیشروی برای تغییر عرض این خطوط آهن، یگان‌های تدارکاتی مجبور بودند بیشتر تدارکات را به کمک هر تجهیزات ریلی که به غنیمت گرفته می‌شد و بر روی همان خطوط آهن اولیه انتقال دهند.[93] تنها در حدود ۳ درصد از راه‌های روسیه در سال ۱۹۴۱ دارای سطحی سخت بودند و این به معنای وارد آمدن فشار بالا به سازمان تدارکاتی آلمانی‌ها بود که می‌بایست تا هنگام تعمیر و تغییر خطوط آهن سرزمین‌های اشغالی، تقریباً تماما از وسایل نقلیه چرخ‌دار استفاده می‌کرد؛ درحالی‌که سیستم تعلیق ضعیف بسیاری از همین وسایل نقلیه که بخش اعظمی را تجهیزات غنیمتی تشکیل می‌دادند، نیز تحمل شرایط راه‌های ضعیف روسیه را نداشت.[73]

از طرفی میلیون‌ها نفر از سربازان ارتش سرخ و برخی غیرنظامیان که به اسارت نیروهای آلمانی درآمده بودند، نیز بار سنگینی بر دوش آن‌ها بودند.[68]

با وجود این که نظام تدارکاتی شوروی نیز در آشفتگی مشابهی به سرمی‌برد اما نیروهای ارتش سرخ دست‌کم در سرزمین خود در حال مبارزه بودند و نشان دادند که با مقدار بسیار کمتری از تدارکات نسبت به دشمنان خود می‌توانند طاقت بیاورند و به جنگ ادامه دهند.[68]

مسئله تجهیزات

نیروهای زرهی و موتوریزه آلمانی از ظرفیت نگهداری و تعمیرات کافی برای یک عملیات طولانی برخوردار نبودند. پیچیدگی مکانیکی تانک‌ها و نفربرهای زرهی و استفاده از مدل‌های متعدد با قطعاتی که در دیگر مدل‌ها قابل استفاده نبودند، نیز موجب به‌هم ریختگی افزون‌تر نظام تدارکاتی و نگهداری نیروهای آلمانی می‌شد. نبردهای قبل از عملیات بارباروسا ذخایر قطعات یدکی آلمان را مستهلک ساخته بود و این کشور از کمبود نیروهای آموزش‌دیده نگهداری نیز رنج می‌برد.[93] ارتقا مداوم تسلیحات از پیش طراحی شده آلمانی نیازمند تغییر مکرر خط تولید بود و غالباً باعث کاهش خروجی می‌شد.[126]

در حالی که در طرف مقابل تسلیحات شوروی ساخت بسیار ساده‌ای داشت و قطعات متعددی از آن‌ها در مدل‌های مختلف قابل استفاده بود. این مسئله علاوه بر آسان‌تر کردن کار تولید برای توده کارگران بی تجربه، فرایند آن را نیز سریع‌تر می‌کرد. شوروی همچنین تولید ادوات بزرگ و پرخرج مانند ناوها، بمب‌افکن‌های راهبردی و جنگنده‌های شبانه را که نیازمند منابع و نیروی کار زیادی بودند، در دو سال اول رها کرده و بر تولید تجهیزاتی همچون جنگنده‌هایی با سطح ارتفاع پرواز پایین و برد کوتاه و هواگردهای تهاجمی تمرکز نمود. پس از برگزیده شدن یک سلاح در شوروی، تأکید زیادی بر توسعه همان سلاح می‌گردید و از تعدد نمونه‌ها در طراحی و ساخت هر نوع تجهیزات و وسیله‌ای خودداری می‌شد تا استانداردسازی تولیدی ارزان، سریع و کارآمد حاصل کند. شوروی با کاربرد صحیح اصول مهم تولید انبوه در صنعت همچون خطوط بلند مدت تولید، بهره‌وری را به حداکثر رسانده بود.[126]

راهبرد زمین‌سوخته

یکی از مهم‌ترین عوامل تضعیف روحیه نیروهای آلمانی و متحدانش اجرای راهبرد زمین سوخته توسط شوروی بود. مهاجمان روزانه به حداقل ۶۰۰ تن مواد غذایی و مهمات نیاز داشتند و می‌پنداشتند می‌توانند قسمتی از نیازهای خود را از سرزمین‌های اشغالی تأمین کنند. سران اتحاد جماهیر شوروی طبق تجربه گذشته، دست به نابودی مزارع، کارخانه‌ها و صنایع خود قبل از عقب‌نشینی زدند. این کار اگر چه منجر به مرگ هزاران غیرنظامی شد اما دشمن را هم از دستیابی به آن منابع حیاتی محروم ساخت.

گسترده‌ترین اجرای راهبرد زمین سوخته در نواحی نفتی قفقاز و انبارهای غذایی اوکراین نمود پیدا کرد. هر کجا که نیروی‌های ارتش سرخ نمی‌توانستند به موقع این منابع را نابود کند، نیروی هوایی این کار را انجام می‌داد؛ این راهبرد اگر چه در کوتاه مدت تأثیر خود را نشان نداد؛ در دراز مدت سبب اسباب زحمت آلمانی‌ها شد.

سرمای هوا

سرمای طاقت‌فرسا روسیه نیز به دشمنی با ارتش آلمان برآمده بود. فرارسیدن فصل سرما نیروهای ورماخت را بیشتر از ارتش سرخ به زحمت می‌انداخت.

اشتباه‌های تاکتیکی

طرح جداسازی تانکها و نیروهای مکانیزه از نیروی زمینی نیز به‌ضرر ورماخت تمام شد. نیروهای پیاده آلمان پشتیبانی خاصی به غیر از لشکرهای زرهی و لوفت وافه نداشتند.

کمک‌های ایالات متحده و بریتانیا

فرانکلین روزولت در حال امضای قانون وام و اجاره

ایالات متحده که در ابتدای جنگ با حالتی انزواطلبانه، اعلان بی‌طرفی کرده بود، از سال ۱۹۴۰ شروع به کمک‌رسانی محدود به بریتانیا به عنوان دشمن آلمان کرد. این کمک‌ها در ماه مارس سال ۱۹۴۱ با تصویب قانون وام و اجاره، شدت بسیار بیشتری یافت و تا تابستان و پاییز همان سال این کشور را تا لبه ورود مستقیم به جنگ پیش برد. تنها دو روز پس از آغاز تهاجم آلمان به شوروی، با وجود مخالفت جنبش بزرگی از انزواطلبان با حامیانی در کنگره و سنا، فرانکلین دلانو روزولت، رئیس‌جمهور ایالات متحده اعلام کرد کشورش «قصد دارد هر کمکی که می‌تواند به روسیه بکند». انزواطلبان که اساساً مخالف هر گونه دخالت ایالات متحده در جنگ بودند، تأکید زیادی بر کمونیست و آتئیست بودن رژیم حاکم بر شوروی داشتند و افرادی چون برتون ویلر معتقد بودند باید اجازه داد فاشیسم و کمونیسم با یکدیگر بجنگند و باید از این موضوع در جهت امنیت ایالات متحده استفاده کرد. عده‌ای نیز با ایجاد تشکیک در عملی بودن این اقدام، نگران افتادن کمک‌های مالی و نظامی ایالات متحده، پس از شکست احتمالی ارتش سرخ، در نهایت به دست آلمانی‌ها بودند. با این حال بسیاری از مشاوران نظامی و غیرنظامی روزولت با آگاهی از وخامت اضطراری اوضاع در اروپا، او را به صورت دادن اقدامی شدیدتر علیه آلمان تشویق می‌کردند.[127] روزولت که گسترش قانون وام و اجاره برای دربرگرفتن شوروی را از منظر سیاسی خطرناک و نیازمند تأیید کنگره می‌دید، حمایت از شوروی را با قدم‌هایی موقت همچون آزادسازی ۳۹ میلیون دلار دارایی بلوکه شده این کشور در ایالات متحده آغاز کرد.[128]

مسئله دیگر آگاهی از موارد مورد نیاز شوروی بود. سران اتحاد جماهیر شوروی بلافاصله در پاسخ لیست بلند بالایی از خواسته‌ها ارائه کردند که مشخصا بسیار فراتر توانایی ایالات متحده در تأمین آن‌ها بود. این موارد شامل ۱٫۸ میلیارد دلار کمک مالی، ۶ هزار هواپیما و ۲۰ هزار توپ ضدهوایی می‌شد. شوروی همچنین از بریتانیا نیز خواستار ۳ هزار جنگنده، ۳ هزار بمب‌افکن، اتصال به شبکه سونار و مواد خام مانند آلومینیوم و لاستیک بود. ارائه چنین درخواستی از جانب شوروی القا کننده شدت اضطرار این کشور در مواجهه با شرایط و بینش غیر واقع بینانه غربی‌ها در ارتباط با مقیاس درگیری در جبهه شرقی بود.[128]

با عدم شمول شوروی در قانون وام و اجاره، ارسال کمک به هر صورت در معرض خطر بود و با اهدایی محسوب نشدن، شوروی را مجبور به خریداری آن‌ها می‌کرد. اعطای اعتبار و وام به شوروی نیز مشکلات قانونی برای دولت ایالات متحده به همراه داشت. بدین جهت بر روی انتقال این مبالغ به شوروی برچسب «پیش پرداخت» بابت مواد خامی که در آینده از شوروی دریافت خواهد شد، زده شد.[128] در هر حال، تأخیر و سو مدیریت در رساندن این کمک‌ها به شوروی، باعث شد در شش هفته نخست تهاجم آلمان، تنها مقدار ناچیز شش و نیم میلیون دلار به شوروی صادر شود. اواخر ژوئیه سال ۱۹۴۱، روزولت با صدور یک فرمان ریاست جمهوری، تلاش کرد ارسال کمک‌ها را تسریع کند که با وجود راه‌گشایی نسبی، نتواست محدودیت‌های بنیادی در تأمین مالی یا کمبود اجناس را حل نماید.[129]

حتی پس از آغاز ارسال کمک‌ها به شوروی و ایجاد حالتی از اتحاد بین این کشور و دولت‌های غربی، آگاهی کم و ترس زیادی در ارتباط با شرایط جنگی شوروی وجود داشت. این گمانه زنی‌ها نه تنها دربارهٔ توانمندی شوروی در مقابل آلمان، بلکه در ارتباط با امکان رسیدن به توافق دیگری بین هیتلر و استالین بدون مشورت با ایالات متحده و بریتانیا در صورت بالا بودن فشار بر شوروی بود. هری هاپکینز، مسئول ایالات متحده در کمک‌رسانی به شوروی، جهت بحث پیرامون این موضوع ۳۰ ژوئیه سال ۱۹۴۱ خود را به مسکو رساند و با استالین دیدار کرد. رهبر شوروی در این دیدار به نماینده غربی‌ها اطمینان داد با این حال که ارتش سرخ در برخی نقاط عقب‌نشینی‌هایی صورت داده‌است اما خواهد توانست تا زمستان مقاومت کند و اگر ضدهوایی‌ها و آلومینیومی را که درخواست کرده دریافت نماید، تا سه یا چهار سال آینده نیز قادر خواهد بود در مقابل آلمان تاب آورد. با شنیدن این سخنان هاپکینز گزارش کرد که ضمن وعده‌های استالین، متوجه اطمینان او از رسیدن خط مقدم تا کیف، مسکو و لنینگراد تا زمستان شده‌است. به هر حال با وجود اعتماد به نفس بیش از حد استالین در برخی مواقع، توقف آلمانی‌ها در شرق اسمولنسک و ضد حملات ارتش سرخ، باعث پدیداری این خوشبینی در او گشته بود.[129] با این حال که این گونه اطمینان بخشی‌ها از جانب استالین جهت راضی کردن هاپکینز انجام می‌گرفت، جانب ناامیدی و میزان آمادگی او در مقابل شرایط را فاش می‌ساخت. استالین در نهایت از ایالات متحده خواست مستقیماً با آلمان وارد جنگ شود و در پیشنهادی بسیار شگفت‌انگیز از جانب شوروی، اذعان داشت در این صورت به نیروهای آمریکایی اجازه داده خواهد شد با استقلال فرماندهی، در هر نقطه از خاک شوروی که خواستند مستقر شوند.[130]

هاپکینز مسکو را ترک کرد و به نیوفاندلند رفت تا در دیدار تاریخی وینستون چرچیل و روزولت بر عرشه نبردناو اچ‌ام‌اس پرنس آو ولز حضور یابد. در این گردهمایی مقرر شد با نوشتن نامه‌ای به استالین، سخنانی که هاپکینز ارائه کرده بود، رسماً از جانب رهبران دو کشور به شوروی مطرح و قرار یک کنفرانس سه جانبه نیز در مسکو ریخته‌شود.[130]

با استقبال استالین از این پیشنهاد، کنفرانس سه قدرت آخر ماه سپتامبر سال ۱۹۴۱ در مسکو برگزار گردید. در این کنفرانس که آورل هریمن از جانب ایالات متحده و لورد بیوِربروک از جانب بریتانیا در آن حضور یافته بودند، مقرر شد شوروی فوراً مورد حمایت قرار بگیرد. ۲۲ این توافق که روز یکم اکتبر سال ۱۹۴۱ به امضا رسید و با عنوان «پروتکل نخست» شناخته می‌شود، نخستین توافقنامه بین متفقین به حساب می‌آمد. بر اساس این توافق شوروی هر ماه ۴۰۰ هواگرد، ۵۰۰ تانک، ۱۰ هزار کامیون و طیف گسترده‌ای از سایر تدارکات دریافت می‌کرد.[131]

مسیرهای انتقال تدارکات به شوروی از راه ایران

پایبندی به چنین وعده‌ای دیگر اجازه نادیده گرفتن تأمین مالی را نمی‌داد و به نظر می‌رسید تنها راه حل بلند مدت، شمول شوروی در قانون وام و اجاره است. با ارتقا عملکرد ارتش سرخ در میدان‌های نبرد و پدیداری چهره‌ای استوار از آن، افکار عمومی به سرعت شروع به چرخش به سمت حمایت از اتحاد جماهیر شوروی کرد. برای همراه کردن افکار مذهبی نیز نقل قولی از پاپ پیوس دوازدهم که «حمایت از شوروی معادل حمایت از کمونیسم نیست»، به کار گرفته شد. روزولت برای قابل پذیرش‌تر کردن طرح گسترش قانون وام و اجاره برای دربرگرفتن شوروی و سخت‌تر کردن امکان رد آن، لایحه تأمین مالی نیروی زمینی، نیروی دریایی و گارد ساحلی را به آن گره زد. نهایتاً این قانون ۲۴ اکتبر سال ۱۹۴۱ به تصویب رسید و چهار روز بعد توسط رئیس‌جمهور امضا شد.[131]

بدین ترتیب زمینه ارسال حمایت‌های گسترده ایالات متحده به شوروی فراهم شد. مقدار این حمایت‌ها تا سال ۱۹۴۵ مجموعاً به عددی بالغ بر ۱۰ میلیارد دلار رسید. با این حال تا پایان پاییز سال ۱۹۴۱ تنها ۶۵ میلیون دلار از این کمک‌ها به دست شوروی رسید. روزولت با ارسال تلگرافی به استالین، به او اطلاع داد می‌تواند از اعتباری یک میلیارد دلاری بدون بهره و باز پرداخت پنج سال پس از پایان جنگ استفاده کند.[131]

تولید تدارکات و ارسال آن‌ها زمان قابل ملاحظه‌ای می‌برد اما این اطمینان وجود داشت که ارتش سرخ با استفاده مناسب از آن‌ها، همواره جبهه فعالی برای به کار بردن آن دارد.[132]

تانک بریتانیایی چرچیل ۴ (چپ) در خدمت ارتش سرخ، نبرد چهارم خارکوف

با توجه به این که کمک‌های ایالات متحده در طولانی مدت اهمیت میافت، کمک‌های بریتانیا به شوروی بر اساس پروتکل نخست، نه تنها از منظر عددی قابل توجه بود، بلکه در نبرد بر سر مسکو نقشی ارزشمند ایفا کرد. تا پایان سال ۱۹۴۱ بریتانیا موفق شد در مجموع ۶۹۹ هواگرد، ۴۶۶ تانک، ۸۶۷ خودرو و ۷۶ هزار تُن تدارکات دیگر به شوروی برساند. اوایل پاییز سال ۱۹۴۱ مستندات نظامی آلمانی برای نخستین بار از برخورد با تجهیزات بریتانیایی گزارش کردند. البته شوروی بعدها سعی کرد اغلب تجهیزات دریافتی از ایالات متحده و بریتانیا را کم کیفیت‌تر از تجهیزات خود نشان دهد. به هر حال منفعت ملموس این کمک‌ها در اوایل جنگ، در روحیه نیروهای ارتش سرخ قابل چشم‌پوشی نیست.[132]

یادداشت‌ها

  1. Lebensraum
  2. Oberkommando der Wehrmacht
  3. Unternehmen Otto
  4. Volksstaat
  5. Weltmacht
  6. این عبارت در ترجمه سال ۱۹۳۹ جیمز مورفی وجود ندارد اما در نسخه‌های دیگر همچون ترجمه سال ۲۰۱۸ توماس دالتون دیده می‌شود.
  7. Deep Operation
  8. blitzkrieg
  9. Bewegungskrieg
  10. Kampfgruppen
  11. بلاروسی: Pагачо́ў, انگلیسی: Rogachev - Rahachow
  12. بلاروسی: Верхнядзві́нск, انگلیسی:Drissa - Verkhnyadzvinsk

پانویس

  1. Clark 2012, p. 73.
  2. Glantz 2001, p. ۹.
  3. Glantz 2010a, p. 20.
  4. Clark 2012, p. ۷۳.
  5. Glantz 2010a, p. ۲۰.
  6. Glantz 2001, p. 9, 2.68 million.
  7. Glantz 1998, p. 10–11, 101,293, 2.9 million.
  8. Taylor 1974, p. 98, 2.6 million.
  9. Mercatante 2012, p. 64.
  10. Clark 2012, p. ۷۶.
  11. Glantz 2010a, p. 28, 7,133 aircraft.
  12. Mercatante 2012, p. 64, 9,100 aircraft.
  13. Clark 2012, p. 76, 9,100 aircraft.
  14. "Heeresarzt 10-Day Casualty Reports per Theater of War, ۱۹۴۱".
  15. "Red Army and NKVD figures, ۱۹۴۱–۱۹۴۵".
  16. Bergström 2007, p. ۱۱۷.
  17. Graham Royde-Smith.
  18. Krivosheev 1997, pp. ۹۵–۹۸.
  19. "AOK POW Reports".
  20. Sharp 2010, p. ۸۹.
  21. Ellman 2019, p. ۱۰.
  22. Ellman 2019, p. ۱۱.
  23. Ellman 2019, p. ۱۲.
  24. Ellman 2019, p. ۱۳.
  25. Ellman 2019, p. ۱۵.
  26. Gorodetsky 1999, p. ۳.
  27. Ellman 2019, p. ۱۸.
  28. Ellman 2019, p. ۱۹.
  29. Ellman 2019, p. ۲۰.
  30. Gorodetsky 1999, p. ۵.
  31. Gorodetsky 1999, p. ۴.
  32. Luther 2019, p. ۲.
  33. Tucker-jones 2017, p. ۱۶.
  34. Tucker-jones 2017, p. ۱۷.
  35. Tucker-jones 2017, p. ۲۰.
  36. Tucker-jones 2017, p. ۲۴.
  37. Glantz 2001, p. ۱۳.
  38. Luther 2019, p. ۵.
  39. Ellman 2019, p. ۱۷.
  40. Hitler 1939, p. ۴۹۱.
  41. Hitler 1939, p. ۵۰۰.
  42. Hitler 1939, p. ۴۹۲.
  43. Hitler 1939, p. ۴۹۴.
  44. Hitler 1939, p. ۴۹۸.
  45. Hitler 1939, p. ۴۹۹.
  46. Hitler 1939, p. ۴۹۶.
  47. Hitler 1939, p. ۵۰۱.
  48. Hitler 1939, p. ۵۰۵.
  49. Luther 2019, p. ۸.
  50. Luther 2019, p. ۹.
  51. Stahel 2012, p. ۲۶.
  52. Stahel 2012, p. ۲۸.
  53. Tucker-jones 2017, p. ۷.
  54. Tucker-jones 2017, p. ۵.
  55. Stahel 2012, p. ۲۷.
  56. Tucker-jones 2017, p. ۱۲.
  57. Tucker-jones 2017, p. ۶.
  58. Tucker-jones 2017, p. ۸.
  59. Tucker-jones 2017, p. ۹.
  60. Tucker-jones 2017, p. ۲۳.
  61. Stahel 2012, p. ۲۹.
  62. Tucker-jones 2017, p. ۱۱.
  63. Tucker-jones 2017, p. ۱۰.
  64. Tucker-jones 2017, p. ۱۳.
  65. Tucker-jones 2017, p. ۱۴.
  66. Tucker-jones 2017, p. ۳۶.
  67. Tucker-jones 2017, p. ۱۵.
  68. Glantz 2001, p. ۲۳.
  69. Glantz 2001, p. ۱۹.
  70. Glantz 2001, p. ۲۰.
  71. Glantz 2001, p. ۲۱.
  72. Glantz 2001, p. ۱۴.
  73. Fugate 1984, p. ۱۰۰.
  74. Tucker-jones 2017, p. ۲۱.
  75. Glantz 2001, p. ۱۶.
  76. Gorodetsky 1999, p. ۱۱۹.
  77. Gorodetsky 2019, p. ۵.
  78. Gorodetsky 1999, p. ۱۲۰.
  79. Kirchubel 2013, p. ۴۲.
  80. Gorodetsky 1999, p. ۱۱۸.
  81. Kirchubel 2013, p. ۳۸.
  82. Kirchubel 2013, p. ۴۰.
  83. Glantz 2001, p. ۱۵.
  84. Kirchubel 2013, p. ۳۷.
  85. Luther 2019, p. ۱۵.
  86. Kirchubel 2013, p. ۴۱.
  87. Luther 2019, p. ۱۶.
  88. Luther 2019, p. ۱۷.
  89. Luther 2019, p. ۱۱.
  90. Fugate 1984, p. ۹۵.
  91. Kirchubel 2013, p. ۴۴.
  92. Kirchubel 2013, p. ۴۵.
  93. Glantz 2001, p. ۲۲.
  94. Kirchubel 2013, p. ۴۷.
  95. Fugate 1984, p. ۹۸.
  96. Klink 1998, p. ۵۲۶.
  97. Fugate 1984, p. ۹۹.
  98. Kirchubel 2013, p. ۴۶.
  99. Luther 2019, p. ۶.
  100. Gorodetsky 1999, p. ۲۷۶.
  101. Gorodetsky 1999, p. ۲۷۷.
  102. Gorodetsky 1999, p. ۲۷۵.
  103. Stahel 2009, p. ۱۵۳.
  104. Klink 1998, p. ۵۲۵.
  105. Klink 1998, p. ۵۲۷.
  106. Fugate 1984, p. ۱۰۳.
  107. Fugate 1984, p. ۱۰۴.
  108. Fugate 1984, p. ۱۰۱.
  109. Fugate 1984, p. ۱۰۲.
  110. Fugate 1984, p. ۱۰۵.
  111. Klink 1998, p. ۵۳۰.
  112. Klink 1998, p. ۵۳۱.
  113. Klink 1998, p. ۵۳۲.
  114. Klink 1998, p. ۵۳۳.
  115. Klink 1998, p. ۵۳۴.
  116. Klink 1998, p. ۵۳۵.
  117. Stahel 2012, p. ۳۷.
  118. Stahel 2012, p. ۳۸.
  119. Stahel 2012, p. ۳۹.
  120. Stahel 2012, p. ۴۱.
  121. Stahel 2012, p. ۴۲.
  122. Stahel 2012, p. ۳۰.
  123. Stahel 2012, p. ۳۱.
  124. Stahel 2012, p. ۴۳.
  125. Stahel 2012, p. ۴۴.
  126. Stahel 2012, p. ۴۰.
  127. Stahel 2012, p. ۱۹.
  128. Stahel 2012, p. ۲۰.
  129. Stahel 2012, p. ۲۱.
  130. Stahel 2012, p. ۲۲.
  131. Stahel 2012, p. ۲۳.
  132. Stahel 2012, p. ۲۴.

منابع

  • Stahel, David (2012). Kiev 1941: Hitler battle for supremacy in the east. New York: Cambridge university press. ISBN 978-1-107-01459-6.
  • Tucker-jones, Anthony (2017). Slaughter on the Eastern Front: Hitler and Stalin's War 1941-1945. The history press. ISBN 978-0-7509-6770-9.
  • Kirchubel, Robert (2013). Operation Barbarossa: The German Invasion of Soviet Russia. Osprey Publishing. ISBN 978-1-78200-408-0.
  • Ellman, James (2019). Hitler’s Great Gamble: A New Look at German Strategy, Operation Barbarossa, and the Axis Defeat in World War II. Stackpole Books. ISBN 978-0-8117-6848-1.
  • Hitler, Adolf (1939) [1925-1926]. Mein Kampf. Translated by James Murphy. Houghton Mifflin Company. ISBN 978-0-395-92503-4.
  • Glantz, David (2001). Barbarossa: Hitler's Invasion of Russia 1941. Tempus Publishing Inc. ISBN 978-0-7524-1979-4.
  • Gorodetsky, Gabriel (1999). Grand Delusion: Stalin and the German Invasion of Russia. Yale University Press. ISBN 0-300-07792-0.
  • Luther, Craig (2019). The First Day on the Eastern Front: Germany Invades the Soviet Union, June 22, 1941. Stackpole Books. ISBN 978-0-8117-6765-1.
  • Fugate, Bryan (1984). Operation Barbarossa: Strategy and Tactics on the Eastern Front, 1941. Presidio Press. ISBN 0-89141-197-6.
  • Klink, Ernst (1998). Germany and the Second World War: The Attack on the Soviet Union. Oxford University Press. ISBN 0-19-822886-4.
  • Richard L. DiNardo. Germany and the Axis Powers: From Coalition to Collapse. University Press Of Kansas. p. ۹۲. ISBN 0-7006-1412-5
This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.