نبرد کربلا

نبرد کربلا، جنگی بود که در دهم محرم ۶۱ هجری قمری (برابر ۱۳ اکتبر ۶۸۰ میلادی) اتفاق افتاد. روز نبرد به عاشورا نیز معروف است. این نبرد میان سپاه کم‌تعداد حسین بن علی (نوه دختری پیامبر اسلام و امام سوم شیعیان) و سپاه اعزامی از سوی یزید (دومین خلیفه دودمان اموی) در نزدیکی محلی به نام کربلا درگرفت. دلیل یزید بن معاویه برای جنگ، بیعت نکردن حسین بن علی با او بود. حسین بن علی نیز حکومت و زمامداری یزید بن معاویه را غیرشرعی و غیرقانونی می‌دانست که بر خلاف پیمان صلح حسن مجتبی و معاویة بن ابی‌سفیان به شکلی مورثی به یزید اول رسیده بود.

نبرد کربلا

«نبرد کربلا» عباس الموسوی در موزه بروکلین
تاریخ۱۰ محرم ۶۱ هجری
مکانکربلا، عراق
نتیجه

پیروزی خلافت اموی

طرفین درگیر
خلافت اموی حسین بن علی و طرفدارانش
فرماندهان و رهبران
عبیدالله بن زیاد
عمر بن سعد
شمر بن ذی الجوشن
حر بن یزید ریاحی  (ترک‌کرد)
حسین بن علی 
عباس بن علی 
حبیب بن مظاهر 
زهیر بن قین 
قوا
۳۰٬۰۰۰~۲۰٬۰۰۰ ۷۰–۱۴۵
تلفات
۸۸ ۷۰ تا ۱۸۰

حسین بن علی روز دوم محرم به کربلا رسید و روز سوم عمر بن سعد با ۴۰۰۰ نفر در کربلا اردو زد. در روز هفتم محرم آب را بر حسین بن علی و همراهانش بستند و در نهم محرم، شمر با ۴۰۰۰ نفر و نامه‌ای از طرف عبیدالله بن زیاد وارد کربلا شد، او در این نامه به عمر بن سعد دستور داده بود با حسین بن علی بجنگند و او را بکشد و اگر این کار از دست او برنمی‌آید، فرماندهی را به شمر واگذارد.

روز دهم محرم سپاهیان حسین بن علی و عمر سعد در مقابل هم قرار گرفتند. به روایت ابومخنف تعداد سپاه حسین ۳۲ سواره نظام و ۴۰ پیاده و به روایت محمد باقر چهل و پنج سوار و صد نفر پیاده بود. در مقابل او سپاه عمر بن سعد با حدود ۳۰۰۰۰ نفر قرار داشت. جنگ آغاز شد و حسین و یارانش کشته شدند. پس از جان باختن حسین، سپاه عمر بن سعد سر ۷۲ تن از لشکریان حسین به علاوه سر علی‌اصغر فرزند شش‌ماهه اش را بر بالای نیزه‌ها گذاشتند. علی اصغر از شدّت تشنگی در حال مرگ بود و وقتی حسین از سپاه شمر برای وی درخواست آب کرد حرمله علی اصغر را با تیری سه شعبه کشت. همچنین بر اجساد کشتگان اسب تاختند.

خیمه‌ها تاراج و در نهایت آتش زده شد، ساربان شترهای کاروان حسین بن علی به‌نام بجدل بن سلیم برای به‌دست‌آوردن انگشتر حسین بن علی، انگشت وی را برید تا انگشتر را به‌دست‌آورد و در نهایت سپاه عمر بن سعد اجساد کشتگان کربلا را در بیابان رها کرد و این اجساد پس از سه روز توسط قوم بنی‌اسد دفن شدند. پس از رویداد کربلا تعدادی از زنان و کودکان وابسته به سپاه حسین بن علی، اسیر و زندانی شده و با گذراندن آن‌ها از بازار و مکان‌های شلوغ آن‌ها را مورد اهانت قرار دادند آنان را به شام محل زمامداری یزید بن معاویه فرستادند. از دیدگاه مسلمانان کشته شدگان در نبرد کربلا شهید تلقی می‌گردند. پس از این نبرد حسین بن علی ملقب به لقب سیدالشهداء (سرور و آقای همه شهیدان) گردید.

هر ساله شیعیان، علویان و شماری از اهل‌سنت و مذاهب دیگر ۱۰ روز نخست ماه محرم هر سال با برگزاری مراسم‌های سوگواری از آن واقعه یاد می‌کنند. عزاداری‌ها با رسیدن روز دهم (عاشورا) به اوج خود می‌رسد. هر چند به لحاظ نظامی ابعاد این نبرد بزرگ نبوده‌است اما اثر اعتقادی و سیاسی بزرگی داشته‌است. نبرد کربلا یک واقعه تاریخی و اساسی در سنت و رسم شیعیان و تاریخ این مذهب محسوب می‌گردد. این درگیری هر ساله و به تناوب با برگزاری یادمان‌ها و عزاداری‌ها روایت و حکایت می‌شود. این رویداد از یک سو سبب تضعیف مشروعیت سیاسی حکومت بنی امیه شده‌است. به‌طوری‌که پس از آن قیام‌های فراوانی با شعار خونخواهی حسین بر ضد آن حکومت رخ داد و در نهایت منجر به سقوط آن شد. از سوی دیگر نقشی چشمگیر بر هویت اجتماعی و اعتقادی شیعیان طی سده‌های بعد تا به امروز داشته‌است. شیعیان معتقد هستند فداکاری حسین بن علی و رسالت نبرد کربلا به فرمان الهی بوده‌است و این رخداد تاریخی را لازمه بیدار شدن و آگاه شدن امت اسلامی و توقف غصب خلافت مسلمین به وسیله یزید می‌دانند.

پیش‌زمینه

حسین بن علی هنگام زمام‌داری پدرش، او را در جنگ‌های جمل و صفین و نهروان همراهی کرد. سال ۵۰ هجری قمری هنگام کشته‌شدن برادرش حسن مجتبی، معاویه حدود ۱۰ سال به‌عنوان خلیفه باقی بود. بر پایه قرارداد صلح با حسن، طبق بند دوم صلح‌نامه معاویه نمی‌بایست برای خود جانشینی انتخاب کند.[1]

دوران خلافت معاویة بن ابی‌سفیان

حسین در زمان معاویه اقدامی علیه وی انجام نداد.[2] در دوران خلافت حسن و سپس در زمان صلح وی با معاویه، حسین هم‌عقیده و هم‌موضع با برادرش حسن بود. وی گرچه با تسلیمِ حکومت به معاویه مخالف بود و حتی پس از صلح، با معاویه بیعت ننمود، ولی به این صلح‌نامه پایبند ماند. محمد باقر روایت می‌کند که حسن و حسین در این دوران در نماز به مَرْوان بن حَکَم که از سوی معاویه به حکومت مدینه گماشته شده بود، اقتدا می‌کردند. سید محمد عمادی حائری در دانشنامهٔ جهان اسلام با استناد به منابع شیعی چون حُرِّ عامِلی که اقتدا به شخص فاسِق را نهی می‌کنند و با توجه به برخوردهای تند حسین با مروان، اعتقاد به نادرست بودن این روایت دارد.[3] حاج منوچهری می‌گوید هرچند حسین به عهدنامهٔ صلح حسن با معاویه پایبند بود، اما در کنار آن در قالبِ نامه‌هایی به معاویه، عدم مشروعیت خلافت معاویه و عدم بیعت با وی و نیز محکوم نمودن انتخاب یزید به جانشینی و انتقاد از عملکرد مروان و امویان را مطرح می‌کرد.[4] گزارش‌ها نشان می‌دهد که شیعیانی مانند حُجْرِ بن عَدی حتی پیش از کشته شدن حسن بسیار به دیدن او می‌آمدند و از او تقاضا می‌کردند تا علیه معاویه قیام کند. اما بنا بر نوشته بلاذری پاسخ او همیشه این بود که «تا زمانی که معاویه هست کاری نمی‌توان کرد… امر این است که همیشه در فکر انتقام باشید… اما در مورد آن چیزی نگویید.»[5][6]

به‌گفتهٔ ولیری در دانشنامهٔ اسلام، پس از صلح حسن و معاویه در سال ۴۱ ه‍. ق، حسین مبلغی مقرری بر اساس صلحنامه را پذیرفت و چندین بار به دمشق رفت، جایی که هدایای بیشتری به او می‌رسید.[7] به‌گفتهٔ دانشنامهٔ جهان اسلام، از میان گزارش‌های مختلف در این‌باره از سوی یعقوبی، مسعودی، طبری، بلاذری، ابن اعثم، ابن شهرآشوب، شیخ مفید، ابن بابویه، و محمد بن بحر شیبانی، تنها طبری در دو بند به درخواست‌های مالی در صلحنامه اشاره می‌کند.[8] ابن سَعد می‌نویسد که معاویه به حسین ۳۰۰٬۰۰۰ درهم هدیه کرد، اما به نظر نمی‌رسد که این دوستی ادامه پیدا کرده باشد؛ چون معاویه علی را بدنام می‌کرد و علویان را شکنجه می‌داد. در مدینه، مروان بن حکم تصمیم گرفت، هیچ جایی برای آشتی و مصالحه بنی‌هاشم و بنی‌امیه باقی نگذارد. وقتی حسن خواستگار دختر عثمان بن عَفّان، عایِشه، بود، اما مروان مداخله کرد و نگذاشت این وصلت شکل بگیرد؛ عایشه به عقد عبدالله بن زُبَیْر درآمد. این بی‌اعتنایی‌ها به بنی‌هاشم، حسین را بیش از حسن خشمگین می‌کرد. البته حسین، تلافی این اقدام مروان را درآورد و وقتی که یزید خواهان اُمِّ‌کُلثوم دختر عبدالله بن جعفر بود، مانع از این وصلت شده و ام‌کلثوم را به عقد قاسم بن محمد بن ابوبکر درآورد. همچنین حسین بر خلاف حسن، وقتی که مروان در اولین امارتش بر مدینه، علی را لعنت می‌کرد، واکنش شدیدی نشان داده و مروان و پدرش حَکَم را — که قبلاً از سوی محمد پیامبر اسلام طرد شده بودند — لعنت نمود.[9]

به‌باور مادلونگ، وقتی که حسن آن‌گونه که گفته می‌شود بر اثر مسمومیت در بستر مرگ بود، شکِّ خود به معاویه را در این مسمومیت را به حسین ابراز نداشت تا حسین اقدامی تلافی‌جویانه انجام ندهد. حسن وصیت کرد که در کنار پدربزرگش محمد دفن شود و اگر بر سر این مسئله اختلاف و خون‌ریزی به‌وجود آید، وی در کنار مادرش فاطمه دفن شود؛ ولی مروان بن حکم به بهانه اینکه قبلاً مردم نگذاشته بودند عثمان در بقیع دفن شود، مانع از دفن حسن در کنار محمد شد. حسین نیز به اتحادیهٔ قریش به نام حِلْفُ‌الْفُضول شکایت نمود و خواستار احقاق حقوق بنی‌هاشم در برابر بنی‌امیه شد. اما محمد حنفیه و دیگران سرانجام حسین را متقاعد کردند که حسن را در کنار مادرش به خاک بسپارند. در همین زمان شیعیان کوفه شروع به بیعت با حسین کردند و با پسران جُعدَة بن هُبَیْرَة مخزومی که نوه‌های اُمِّ‌هانی خواهر علی بن ابی‌طالب بودند، در خانه سلیمان بن صُرَد خُزاعی دیدار نمودند. آنان به حسین نامه‌ای نوشتند، که در آن ضمن اعلام تسلیت مرگ حسن و نفرت‌شان از معاویه، وفاداری خود را به حسین اعلام داشتند و از علاقه‌شان به حسین و اشتیاق‌شان برای پیوستن حسین به آنان خبر دادند. حسین در پاسخ به آنان نوشت که موظف است شرایط صلح حسن را رعایت کند و از آنان خواست که احساسات‌شان را بروز ندهند و اگر حسین تا زمان بعد از مرگ معاویه زنده ماند، آن وقت دیدگاهش را به شیعیان خواهد گفت.[10]

عمرو بن عثمان، پسر خلیفهٔ سوم به مروان در مورد دیدارهای بسیاری از شیعیان با حسین در مدینه هشدار داد و مروان این را به معاویه نوشت.[11][12] معاویه توسط مروان، حاکم مدینه، از رفت‌وآمدهای شیعیان با حسین مطلع می‌شد اما واکنشی نشان نمی‌داد.[13][14] در این زمان معاویه از مروان حاکم مدینه خواست تا با حسین برخوردی نداشته باشد و عملی تحریک‌آمیز انجام ندهد.[15][16] از سوی دیگر، در نامه‌ای به حسین، به وی وعده‌های سخاوتمندانه‌ای داد و توصیه کرد که مروان را تحریک نکند. این ماجرا با پاسخی مکتوب از سوی حسین خاتمه یافت که به نظر می‌رسد معاویه را نگران نکرد.[17] عمادی حائری می‌نویسد که حسین نسبت به حسن در مقابل امویان برخورد تندتر و علنی‌تری داشت. حسین یک بار با مروان به خاطر توهین به فاطمه زهرا برخورد سختی کرد و همچنین در برابر دشنام دادن به علی از سوی امویان واکنش شدیدی نشان می‌داد. اما عمادی حائری در عین حال با استناد به مفهوم امامت در شیعه و همچنین از نظر تاریخی معتقد است که این دو برادر به‌طور کلی دارای موضع‌گیری یکسانی بوده‌اند و برای اثبات این مدعا به قضیهٔ کفن و دفن حسن اشاره می‌کند.[18] به‌نقلی، معاویه در نامه‌ای تهدیدآمیز، حسین را از فتنه بازداشت، و حسین در پاسخی تند به او نوشت: «من فتنه‌ای بالاتر از ولایت تو بر این اُمَّت نمی‌شناسم».[19] یک بار مروان نامه‌ای تهدیدآمیز به حسین نوشت و به وی در مورد بروز تفرقه در امّت اسلامی هشدار داد که با پاسخ قاطعی از سوی حسین مواجه شد و حسین معاویه را به خاطر اینکه به زیادِ بن اَبیهْ به‌خاطر همبستر شدن مادر زیاد با ابوسفیان لقب برادر داده بود، مورد نکوهش قرار داد و به‌خاطر اعدام حجر بن عدی به معاویه اعتراض نمود و به تهدیدها اعتنایی نکرد. معاویه به اطرافیان و دوستانش از حسین شکایت کرد، اما از تهدید بیشتر خودداری نمود و هدیه فرستادن به حسین را ادامه داد.[20]

در زمان حکومت معاویه دو عمل مهم از او در منابع تاریخی ثبت شده‌است: نخست هنگامی که در مقابل چندی از بزرگان بنی‌امیه در مورد حق مالکیت خود بر یک سری زمین‌ها ایستاد و دوم آنکه از تقاضای معاویه برای پذیرش یزید به‌عنوان ولیعهد معاویه با این دیدگاه که تعیین ولیعهد بدعتی در اسلام است سرباز زد.[21] حسین به همراه دیگر فرزندان صحابه مشهور محمد، این عمل را به‌خاطر اینکه خلاف صلح‌نامهٔ حسن و خلاف اصل شورای عمر در تعیین خلیفه بود رد کرد.[22] بعد از مرگ حسن، حسین صاحب بیشترین احترام در بنی‌هاشم بود و با وجود اینکه افرادی مانند عبدالله بن عباس از لحاظ سِنّی از وی بزرگ‌تر بودند، با وی مشورت می‌کردند و نظر او را به کار می‌بستند.[23]

در هنگامی که معاویه برای یزید بیعت جمع می‌کرد، حسین از معدود کسانی بود که بیعت را رد کرد و معاویه را محکوم کرد. سید محمد عمادی حائری بر این باور است که وی هدایای معاویه را قبول نکرد.[24] معاویه به یزید توصیه کرد که با حسین با نرمش برخورد کند و او را به بیعت مجبور نکند.[25][26]

خطبه منا

یک یا دو سال پیش از مرگ معاویه، و در زمانی که او در تلاش بود برخلاف پیمان صلحش با حسن فرزندش یزید را به ولایتعهدی و سپس خلافت مسلمین برساند، حسین از این وضعیت احساس خطر کرد و از بزرگان جهان اسلام دعوت نمود تا در ایام حج در سرزمین مِنا جمع شوند و پیامش را بشنوند. به‌دنبال این دعوت، حدود هفتصد نفر از تابعین و دویست نفر از اصحابِ پیامبر اسلام در منا گرد آمدند. حسین در آغاز سخنش — که بعدها به «خطبهٔ منا» معروف شد — با «طاغیه» خواندنِ معاویه به افشاگری پیرامون عملکردِ او و دستگاه بنی‌امیه و خصوصاً آنچه علیه اهل بیت و شیعیان انجام داده بودند، پرداخت و از حاضران خواست تا این مطالب را ثبت و ضبط کرده و به‌هنگامِ بازگشت به شهرهای خود به گوش افرادِ مورد اطمینان برسانند تا از خطرات و آسیب‌های به حکومت رسیدنِ یزید جلوگیری نمایند. در ادامهٔ خطبه نیز به ذکر فضائلی از علی بن ابی‌طالب و جایگاه فریضهٔ امر به معروف و نهی از منکر در جامعه و مسئولیت علما و بزرگان اسلام در تحقق این اصل و نقش ایشان در روشنگری افکار عمومی پرداخت. ایراد این خطبه در جمعِ بزرگان صحابه و تابعین، فرصت مناسبی برای حسین بود که پیام خود را از سرزمین منا به گوش جهان اسلام برساند و نخبگان، اصحاب خاص پیامبر و رجال اسلام را در جریان شرایط عمومی دنیای اسلام قرار دهد و از این طریق، خطر و توطئه‌های دستگاه اموی را افشا نماید.[27]

خودداری از بیعت با یزید

معاویه در نیمه رجب سال ۶۰ هجری قمری مرد و پسرش یزید را به جانشینی برگزید. حسین بن علی از همان نخست بیعت وی را نپذیرفت. بلافاصله پس از مرگ معاویه (۱۵ رجب ۲۲/۶۰ آوریل ۶۸۰) به فرمان یزید، ولید بن عتبه حاکم مدینه، حسین و عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر[28] را در ساعت غیرمعمول به قصر حکومتی فراخواند تا آنان را مجبور به بیعت با یزید کند. هر دو می‌دانستند که معاویه درگذشته‌است و می‌خواستند بیعت با یزید را رد کنند، اما بیم داشتند. عبدالله شبانه به مکه گریخت. به‌گفتهٔ ولیری حسین به همراه پیروانش به قصر آمد و مرگ معاویه را تسلیت گفت[29] اما بیعت پنهانی با یزید را به بهانه اینکه باید در ملاء عام باشد،[30][31] دو روز به تعویق انداخت[32] ولید که تمایلی به درگیری با حسین نداشت، پذیرفت؛[33] که این مهم باعث عزلش شد.[34] اما مروان که می‌دانست اگر حسین از جلسه خارج شود، دیگر بدون جنگ نمی‌توان به او دست یافت، به ولید گفت که حسین را زندانی کند تا بیعت نماید درغیراین‌صورت سریعاً همان‌جا او را بکشد.[35][یادداشت 1] سرانجام حسین در شب به همراه خاندانش به مکه گریخت اما با این وجود از راه فرعی نرفت و از راه اصلی به مکه رفت.[36] در این سفر، زنان و فرزندان، برادران حسین و پسران حسن، با وی بودند. محمد حنفیه با وی نیامد و به حسین مکرراً تذکر داد که قبل از اینکه از بیعت اهل عراق با خودش مطمئن نشود، به آنجا نرود. دانشنامهٔ ایرانیکا روایت واقدی در مورد گریختن حسین و عبدالله بن زبیر به‌همراه یکدیگر را رد می‌کند.[37] شرایطی که به‌خاطر وجود حسین و عبدالله در مکه به‌وجود آمده بود، یک وضعیت عادی نبود. مردم مکه به حسین گرایش داشتند و عبدالله به‌خاطر این موضوع به حسین حسادت می‌کرد.[38] حسین در مکه در خانهٔ عباس بن عبدالمطلب به سر می‌بُرد و چهار ماه آنجا بود.[39]

دریافت دعوت از مردم کوفه

دعوت مردم کوفه از حسین و فرستادن مسلم بن عقیل

خبر مرگ معاویه با خوشحالی کوفیان که اکثر شیعی بودند مواجه شد. سران شیعیان کوفه در خانهٔ سلیمان بن صرد خزاعی جمع شده و در نامه‌ای به حسین، خدا را به‌خاطر پایان یافتن حکومت معاویه شکر کرده، معاویه را خلیفه‌ای ناحق و غصب‌کنندهٔ آن بدون شایستگی نامیده[40] و اذعان داشتند که دیگر حکومت بنی‌امیه را تحمل نکرده و آنان را غارت‌گر اموال فیء و توزیع‌کنندهٔ اموال خدا بین ثروتمندان و کُشندهٔ بهترین مسلمانان (اشاره به کشتار حجر بن عدی و پیروانش) و زنده‌باقی‌نگهدارندهٔ بدترین مردمان نامیدند.[41] کوفیان بیان داشتند که نماز جمعهٔ این هفته را به اقامت نعمان بن بشیر — والی کوفه که از سوی معاویه گماشته شده بود — برگزار نخواهند کرد و اگر حسین راغب به آمدن باشد، نعمان را از کوفه بیرون خواهند نمود. ساکنین کوفه و سران قبایل آن، به حسین هفت قاصد با کیسه‌های فراوان از نامه فرستادند که دو قاصد نخست در ۱۰ رمضان ۱۳/۶۰ ژوئن ۶۸۰ به مکه رسیدند.[42] بسیار نامه‌های دیگری به حسین رسید که برخی از آن‌ها در جهت همرنگ شدن با جماعت کوفی بوده؛ مانند نامه‌های شبث بن ربعی و عمرو بن حجاج که در کربلا به جنگ با حسین رفتند.[43] حسین در پاسخ به آن‌ها نوشت که حس اتحاد آن‌ها را درک کرده و بیان داشت که امامِ امت باید بر طبق کتاب خدا عمل کرده و اموال را با صداقت تقسیم کرده و خود را وقف خدمت به خداوند نماید. با این وجود، قبل از هر کاری، صلاح را آن دید که پسرعمویش مسلم بن عقیل را به آنجا فرستاده تا شرایط را بررسی کند.[44][45] رسول جعفریان با برشمردن سابقهٔ بد کوفیان در زمان علی و حسن، استدلال می‌کند که با این وجود با توجه به اطلاع حسین از نقشهٔ یزید در قتل وی، در آن زمان برای حسین راه بهتری وجود نداشت. چرا که به‌عنوان مثال احتمال رفتن به یمن نیز به دلیل نفوذ حکومت موفقیت‌آمیز نبود. وی به این نکته اشاره می‌کند که همهٔ کسانی که معترض خروج حسین بودند، وی را به پذیرش حکومت یزید ولو به‌طور موقت نصیحت می‌کردند و اینکه حسین بن علی به‌هیچ‌وجه نمی‌خواست موافقتی با یزید و حاکمیت او داشته باشد حتّی اگر این مخالفت به کشته‌شدن او منجر شود.[46]

حسین با یکی از شیعیانش در بصره به همراه دو پسرش دیدار کرد و به سران قبایل پنجگانهٔ مهم در امور مشورتی بصره نامه‌هایی یکسان نوشت. او در نامه نوشت:

خداوند محمد را بهترین بندگان خود قرار داد و خانواده و اهل بیتش را وصی و وارث خود نمود، اما قریش این حق را — که به اهل بیت منحصراً تعلق داشت — از آن خود دانست. اما اهل بیت به‌خاطر وحدت امت با این امر موافقت نمود. آنانی که حق خلافت را غصب نمودند، با این حال حق را به پا داشتند و درود خدا بر آنان و اهل بیت محمد باد. قرآن و سنت محمد را به یاد شما امت می‌آورم. دین خدا نابود شده و بدعت‌ها در دین گسترش یافته‌است. اگر از من اطاعت کنید شما را به راه حق رهنمون خواهم شد.

ویلفرد مادلونگ معتقد است که محتویات این نامه بسیار شبیه به دیدگاه‌های علی در مورد حق پایمال‌شدهٔ خلافتش و در عین حال ستایش جایگاه ابوبکر و عمر است. با اینکه نامه‌های حسین نزد سران بصره مخفی مانده بود، اما یکی از آنان شک کرد که این نامه از سوی ابن زیاد باشد تا به‌وسیلهٔ آن میزان وفاداری آنان را به خلافت یزید بسنجد و آن شخص نامه را پیش ابن زیاد آورد. ابن زیاد در پاسخ قاصدی که از سوی حسین به بصره آمده بود را گردن زده و به بصریان در مورد اقدامات شدیدتر هشدار داد.[47]

حسین، مسلم را به‌همراه چند تن دیگر به کوفه فرستاد و سفارش کرد که مأموریتش مخفی بماند. مسلم در اوایل شوال ۶۰/ژوئیهٔ ۶۸۰ به کوفه رسید و نامهٔ حسین را برای مردم خواند.[48] مردم کوفه به‌سرعت با مسلم بیعت نموده و حتی مسلم به منبر مسجد کوفه رفت و در آنجا مردم را مدیریت نمود.[49] گفته می‌شود ۱۸۰۰۰ تن برای یاری حسین با مسلم بیعت نمودند.[50] طرفداران بنی‌امیه و کسانی چون عمر بن سعد، محمد بن اشعث و عبدالله بن مسلم، در نامه‌هایی گزارش وقایع و ناتوانی نعمان را به یزید رساندند.[51] به‌گفتهٔ نجم حیدر در دانشنامهٔ اسلام، نعمان از روی عمد در برابر فعالیت‌های مسلم اقدامی انجام نداد.[52] یزید که دیگر اعتمادی به نعمان بن بشیر حاکم وقت کوفه نداشت، عزل و عبیدالله بن زیاد را — که والی بصره بود — به‌جای او گماشت. عبیدالله فرمان یافت تا سریعاً به کوفه رفته و آشوب‌ها را بخواباند[53][یادداشت 2] و با مسلم بن عقیل برخورد شدید کند.[54] وی با لباس مبدل و تغییر قیافه به کوفه وارد شد و اقدامات شدیدی در برخورد با هواداران حسین انجام داد که آنان را وحشت‌زده کرد.[55] بهرامیان می‌گوید او با شناختی که از کوفیان داشت، با انواع اقداماتی مانند تهدید، تطمیع و شایعه‌افکنی توانست کوفه را از هواداران حسین بستاند و نیز با قطع رابطه میان حسین و کوفیان، سپاهی از کوفه برای جنگ با حسین بفرستد و به هدف اصلی بنی‌امیه که کشتن حسین در هر شرایطی بود برسد.[56] پس از اینکه اقدامات کوفیان در شورش و تصرف قصر کوفه به جایی نرسید،[57] مسلم مخفی شده اما سرانجام مکانش لو رفته و در تاریخ ۹ ذی‌الحجه ۱۱/۶۰ سپتامبر ۶۸۰[58] پس از آنکه گردنش را زدند، از بام قصر کوفه و در ملأ عام به پایین انداخته شد. هانی بن عروه رهبر قبیلهٔ مراد نیز به‌خاطر اینکه مسلم را پناه داده بود، مصلوب گردید. یزید طی نامه‌ای ابن زیاد را به‌خاطر برخورد شدیدش مورد تقدیر قرار داد و به وی فرمان داد که مراقب حسین و پیروانش باشد و دستگیرشان کند ولی فقط آنهایی را که قصد جنگ داشتند بکشد.[59] این در حالی بود که مسلم، نامه‌ای بسیار خوشبینانه حاکی از موفقیت‌آمیز بودن تبلیغاتش و هزاران بیعت از سوی مردم کوفه، به سوی حسین فرستاده بود.[60]

عزیمت حسین به کوفه

با وجود توصیه‌های محمد حنفیه، عبدالله بن عمر و اصرارهای پی‌درپی ابن‌عباس در مکه و حتی توصیه‌های عبدالله بن زبیر — که جنبهٔ ریاکارانه داشت، زیرا عبدالله بسیار تمایل داشت که مکه از وجود رقیبانِ دیگرِ حکومت پاک شود — حسین از تصمیمش منصرف نشد.[61] ابن‌عباس خیانت کوفیان به علی و حسن را به حسین یادآوری می‌نمود و از حسین التماس کرد که زنان و کودکان را در این سفر با خود نبرد. حسین از توصیه‌هایش تقدیر نمود و بیان داشت که کار خود را به خدا واگذار کرده‌است. ویلفرد مادلونگ می‌نویسد که اکثر روایات حاکی از آنند که عبدالله بن زبیر به حسین اصرار می‌کرد تا به شیعیانش در کوفه بپیوندد تا عرصه مکه از رقیبی چون حسین پاک گردد. اما روایات دیگری هم هستند که حاکی از میل عبدالله بن زبیر به حمایت از حسین در صورت قیام در مکه هستند.[62] حسین که از وقایع کوفه خبر نداشت و در تاریخ ۸ یا ۱۰ ذی‌الحجهٔ ۱۰/۶۰ یا ۱۲ سپتامبر ۶۸۰ آمادهٔ عزیمت به سمت کوفه گردید[63] و به جای حج، عمره را در خارج از شهر مکه انجام داد و با بهره از غیبت والی مکه، عمرو بن سعید اشدق که درحال انجام حج در حومهٔ شهر بود، به‌همراه گروهش مخفیانه از شهر خارج شد. ۵۰ مرد از خویشاوندان و دوستان حسین — که می‌توانستند در صورت نیاز بجنگند — به همراه زنان و کودکان، همراه حسین بودند. مکان‌های توقف حسین در مسیر مکه به کوفه در منابع طبری و بلاذری ذکر شده و ولهاوزن تاریخ‌نگار آلمانی به آن‌ها اشاره کرده‌است.[64] بعد از عزیمت حسین، عبدالله بن جعفر نامه‌ای به همراه دو پسر خود عون و محمد به حسین نوشت و به وی التماس کرد که برگردد.[65]

پسرعموی حسین عبدالله بن جعفر به عمرو بن سعید بن عاص نامه‌ای نوشت که از وی خواست که در صورت بازگشت حسین به مکه، امان‌نامه‌ای برایش بنویسد که جانش تضمین گردد.[66][67] عمرو بن سعید بن عاص حاکم مکه در پاسخ، عبدالله بن جعفر را با لشکری به سرکردگی برادر خود یحیی به تعقیبش فرستاد.[68] اما وقتی که دو گروه به هم تلاقی کردند، از حسین خواستند که برگردد، اما حسین در پاسخ گفت که در عالم رؤیا پدربزرگش محمد را دیده‌است که از وی خواسته تا به راهش ادامه دهد و تقدیر را به خدا واگذار کند[69][70] و در پی آن نزاع خفیفی بین دو گروه صورت گرفت و دو پسر عبدالله بن جعفر، عون و محمد به حسین پیوستند و در عاشورا همراه وی کشته شدند.[71]

در تنعیم، حسین با کاروانی از یمن که روناس و حله برای یزید بردند مواجه شد و بیان داشت که چون او حاکم شرعی و یزید حاکم جائر است این حق را دارد؛ که اموال حکومت را تدبیر کند.[72] وی اموال این کاروان را مصادره نموده و به صاحبان شتر کاروان گفت که با وی تا عراق بیایند و در آنجا کرایه کل راه را به آنان بپردازد یا در همین‌جا به مقدار راهی که آمده‌اند، کرایه آنان را بدهد.[73] حسین در راه با افراد گوناگونی روبرو شد. فرزدق شاعر را دید که در پاسخ پرسش حسین صراحتاً به وی گفت دل‌های اهل عراق با تو اما شمشیرهاشان در خدمت امویان. پسرعموی حسین، عبدالله بن جعفر از عمرو بن سعید امان‌نامه‌ای گرفت و به سوی حسین رفت تا آن را برایش بخواند، اما تصمیم حسین تزلزل‌ناپذیر بود و در پاسخ کسانی که می‌کوشیدند او را منصرف سازند، می‌گفت که مقدرات امور به دست خداست و خدا بهترین امر را برای بندگان می‌خواهد و خداوند با کسی که بر حق باشد دشمن نخواهد بود. زهیر بن قین بجلی که از حامیان عثمان و در سفر بود و در طی سفر خیمه‌اش را دور از خیمه‌های حسین برپا می‌داشت، در جایی مجبور به برپاداشتن خیمه‌اش نزدیک خیمه‌های حسین شد. حسین از وی دعوت نمود تا به گروهش بپیوندد و در خلال این دیدار زهیر دیدگاهش عوض شد و به حسین پیوست و از بهترین یارانش شد.[74]

عبیدالله بن زیاد سربازانش را در جای جای مسیر حجاز تا کوفه گماشته بود و به هیچ‌کس اجازه نمی‌داد که از محدوده قلمروهای مسدود شده خارج شود یا به قلمرویی دیگر وارد گردد[75] و رئیس پاسبان‌هایش حصین بن تمیم را به قادسیه فرستاد تا تمامی راه‌های حجاز به عراق را ببندد.[76] حسین توسط بدویانی که از ورود به کوفه منع شده بودند[77] از این دستور عبیدالله مطلع گردید اما تحت تأثیر قرار نگرفت و به مسیرش ادامه داد. در ثعلبیه، برای اولین بار توسط برخی مسافران از خبر قتل مسلم بن عقیل و هانی بن عروه مطلع شد و تصمیم گرفت که برگردد. اما پسران عقیل تصمیم گرفتند که انتقام برادرشان را از عبیدالله بگیرند یا در این راه کشته شوند. این بود که حسین از تصمیمش برای بازگشت تغییر عقیده داد.[78] البته مادلونگ صحت روایت فوق را مورد تردید می‌داند.[79] رسول جعفریان معتقد است علت پیشروی حسین به سمت کوفه، حتّی پس از شنیدن خبر کشته‌شدن مسلم بن عقیل، امید وی و همراهانش به پیروزی بوده‌است. وی به گفتارهای نقل‌شده در آن زمان در احتمال پیروزی اشاره می‌کند به این مضمون که جذبهٔ حسین بن علی از مسلم بن عقیل بیشتر است و مردم کوفه با دیدن وی به یاریش می‌شتابند.[80] جعفریان علت همراهی خانواده حسین در سفر به سمت کوفه را نیت او برای گرفتن حاکمیت از دست یزید می‌داند؛ چرا که در صورت پیروزی در عراق، حجاز همچنان در دست اموی‌ها می‌ماند و می‌توان حدس زد که آن‌ها با اهل بیت حسین چگونه رفتار می‌کردند.[81]

حسین در زُباله دریافت که قاصدش قِیس بن مُسَهَّر صیداوی — یا برادر رضاعی حسین عبدالله بن یقطر — که از حجاز به کوفه فرستاده شده بود تا آمدن قریب‌الوقوع حسین را به کوفیان اطلاع دهد،[82] لو رفته، و با پرتاب شدن از بام قصر کوفه، کشته شده‌است.[83][84] حسین با شنیدن این موضوع به حامیانش گفت که با توجه مسائل غم‌بار پیش‌آمده مانند خیانت کوفیان، هر کس مجاز است که از کاروان حسین جدا گردد که تعدادی از کسانی که در راه به حسین پیوسته بودند از وی جدا شدند اما کسانی که از حجاز با وی بودند وی را ترک نکردند.[85] به‌گفتهٔ جعفریان این اخبار نشان می‌داد که اوضاع کوفه دگرگون شده و شرایط با زمانی که از زبان مسلم گزارش شده بود کاملاً فرق کرده‌است. برای حسین روشن شده بود که دیگر رفتن به کوفه با توجه به ارزیابی‌های سیاسی درست نیست.[86]

در منطقهٔ شراف[87] یا ذوحسم[88][89] سوارانی به سرکردگی حر بن یزید پدیدار شده و از آنجا که هوا گرم بود، حسین دستور داد به آنان آب داده شود و سپس در آنجا به لشکریان حر انگیزه‌های حرکتش را اعلام کرد و گفت:

شما امامی نداشتید و من وسیلهٔ اتحاد امت شدم. خاندان ما از همه کس به امر حکومت شایسته‌تر است و کسانی که این امر را در اختیار دارند شایستگی‌اش را نداشته و ناعادلانه حکومت می‌کنند.[90] اگر حامی من باشید به سمت کوفه خواهم رفت.[91] اما اگر دیگر مرا نمی‌خواهید من به مکان اولم باز خواهم گشت.[92]

اما کوفیانِ همراهِ حر پاسخ ندادند. سپس حسین نماز عصر را به اقامهٔ خویش برپا داشت[93] و حتی حر و کوفیان به حسین اقتدا کردند.[94] بعد از نماز، دوباره سخنانش را به کوفیان یادآوری نموده و از حق خاندان محمد و مستحق بودن این خاندان در امر خلافت سخن گفت و به نامه‌هایی که کوفیان به وی نوشته بودند، اشاره نمود.[95] حر که از نامه‌هایی که کوفیان برای حسین فرستاده بودند خبر نداشت — با وجود اینکه حسین دو کیسه که پر از نامه‌های کوفیان بود را به وی نشان داد — تغییری در تصمیمش حاصل نشد[96] و اذعان داشت که وی جزو کسانی که نامه به وی نوشته‌اند نبوده و تحت‌الامر ابن زیاد است.[97] او فرمان داشت که حسین و همراهانش را بدون جنگ پیش ابن زیاد ببرد و بر آن بود که حسین را به این موضوع متقاعد کند. اما وقتی دید که حسین کاروانش را به حرکت درآورد، دیگر جرئت نکرد این موضوع را پیگیری کند.[98] اما مادلونگ و بهرامیان می‌نویسند که وقتی حسین آماده حرکت شد، حر سد راهش شد و گفت که اگر حسین فرمانی که ابن زیاد به حر داده را نپذیرد، حر نخواهد گذاشت که به مدینه یا کوفه برود.[99][100] و به حسین پیشنهاد داد که نه به کوفه و نه به مدینه رود، بلکه به یزید یا ابن زیاد نامه بنویسد و خودش هم نامه‌ای به ابن زیاد بنویسد و منتظر دستور وی بماند به این امید که با دریافت پاسخی بتواند از این آزمون سخت اجتناب ورزد. اما حسین پیشنهادهایش را نپذیرفت[101] و به سمت چپ و به طرف عذیب یا قادسیه به راه افتاد.[102] حر به وی گوشزد کرد که من به‌خاطر تو این کار را می‌کنم و اگر جنگی صورت گیرد تو کشته خواهی شد. اما حسین از مرگ نمی‌ترسید و در منطقه‌ای به نام نینوا — از بخش‌های سواد کوفه — توقف کرد.[103] همچنین حر نتوانست مانع از ورود چهار تن از شیعیان کوفه به سپاه حسین گردد.[104] در منزلگاهی، حسین خطابه‌ای خواند و گفت: «من مرگ را جز شهادت و زندگی با ظالمان را جز سختی نمی‌بینم.» در منزلگاهی دیگر، با بیان علت مخالفت با حکومت، خویش را معرفی کرد و تلخی بیعت‌شکنی کوفیان با پدر و برادرش را یادآوری نمود و گفت: «این قوم به فرمانبرداری شیطان گردن نهاده‌اند و فرمانبری خدای رحمان را واگذارده‌اند.» سپس در بین راه، از پذیرش پیشنهاد رفتن به سوی قبیلهٔ طی سرباز زد و پیمانش با حر دربارهٔ عدم بازگشت را یادآوری نمود. پس از منزلگه قصر بنی‌مقاتل، حسین رؤیایی دیده و دو یا سه بار استرجاع گفت و در پاسخ علی‌اکبر — که علت را پرسید — خبر از نزدیکیِ کشته شدن خود و یارانش را داد.[105] قاصدی از ابن زیاد به سمت حر آمد و بدون اینکه به حسین سلام کند نامه‌ای به حر داد که در آن ابن زیاد فرمان داده بود که حسین در هیچ جایی که دسترسی به آب و دژ مستحکم[106] داشته باشد، توقف نکند.[107] عبیدالله با این نامه می‌خواست که حسین را به جنگ وادارد.[108] زهیر بن قین به حسین پیشنهاد کرد که به لشکر حر که اندک بودند حمله کند و روستای مستحکم عکر را تصرف کند، اما حسین نپذیرفت، به این دلیل که نمی‌خواست آغازکنندهٔ جنگ باشد.[109][110]

در دوم محرم، حسین در منطقهٔ کربلا از توابع نینوا خیمه زد. در روایتی از محمد باقر آمده که پشت خیمه‌های کاروان حسین، نیزاری بود و این پوشش گیاهی مانع از محاصره توسط کوفیان می‌شد و تنها راه رویارویی از روبه‌رو بود.[111] در روز سوم وضعیت با ورود لشکر ۴۰۰۰ نفره به فرماندهی عمر بن سعد — که پیشتر از طرف عبیدالله بن زیاد به دستبیِ ری فرستاده شده بود تا شورش دیلمیان را سرکوب کند — بدتر شد.[112][یادداشت 3] عمر بن سعد به‌عنوان فرزند یکی از صحابیون محمد، تمایلی به جنگیدن با حسین نداشت[113] و تلاش‌هایی بی‌فرجام برای رهایی از مسئولیت رویارویی با حسین انجام داد. اما ابن زیاد گفت که اگر از این فرمان سرپیچی کند، حکومت ری در کار نخواهد بود. ابن سعد با شنیدن این موضوع، از ابن زیاد اطاعت کرد[114] به امید اینکه حداقل از جنگ با حسین جلوگیری کند. اول از هر کاری، عمر بن سعد نامه‌ای به حسین فرستاد تا از قصدش برای آمدن به عراق بپرسد.[115][116] پیکی به ابن سعد رسید که حاکی از تمایل حسین به عقب‌نشینی بود[117][118] و حسین گفت که به علت نامه‌های کوفیان به عراق آمده و اگر مردم عراق وی را دیگر نمی‌خواهند، وی به مدینه باز خواهد گشت.[119][120] ابن سعد موضوع را به ابن زیاد گزارش داد، ابن زیاد اصرار کرد که حسین حتماً باید با یزید بیعت کند[121] و اگر حسین بیعت را پذیرفت، منتظر دستور بعدی بماند.[122] اندک زمانی پس از آن به عمربن سعد دستور داده شد از دستیابی حسین و یارانش به آب جلوگیری کنند.[123] پس از حرکت سپاه ابن سعد، ابن زیاد همچنان به کار جمع‌آوری و ارسال سپاه برای ملحق شدن به لشکر ابن سعد ادامه داد. ظاهراً پس از عزیمت ابن سعد، تا حدودی علت اصلی ارسال لشکر — که مقابله با حسین بود — روشن شد، چراکه حتی پرداخت عطا برای جمعی از مردم — که باید به سپاه می‌پیوستند — کارساز نبود و گروه‌هایی از سپاه نیز جدا می‌شدند؛ ازاین‌رو ابن زیاد دست به تهدید زد.[124]

در عین حال ابن سعد تمایل داشت که با حسین به توافق برسد و مذاکرات شبانه را با حسین شروع کرد.[125] این مذاکرات، بخش اعظم شب به درازا کشید. کسی مذاکرات بین این دو را نشنید ولی شایعاتی وجود دارد مبنی براینکه حسین پیشنهاد داد هر دو نفر سپاهشان را واگذارند و با هم به دیدار یزید بروند. اما عمر بن سعد از ترس توبیخ و تنبیه ابن زیاد، این پیشنهاد را نپذیرفت.[126] گرچه کسی در این مذاکرات حضور نداشته، اما اکثر راویان نقل می‌کنند که حسین سه پیشنهاد داد:

  1. به مرزها برود و همانند یک سرباز عادی با کفار بجنگد؛
  2. با یزید بیعت کند و به وی بپیوندد؛
  3. به جایی که از قبل آمده بود، بازگردد.[127]

البته عقبة بن سمعان — غلام رباب، همسر حسین که از بازماندگان لشکر حسین در واقعه کربلا بود — شدیداً این روایت را رد می‌کند. او گواهی می‌دهد که حسین هیچ‌گاه پیشنهادی نداد و فقط سرزمین کربلا را ترک کرد و به جایی رفت تا تکلیف کار جنگ مشخص گردد. ویلفرد مادلونگ معتقد است که این روایت پیشنهاد از سوی حسین که تسلیم یزید شود با دیدگاه‌های مذهبی اش تناقض دارد و احتمالاً منابع اولیه قصد دارند که مسئولیت کشته شدن حسین را به گردن ابن زیاد بیندازند نه یزید.[128] بهرامیان این گفته‌ها را شایعاتی می‌داند که از ابن سعد نشأت می‌گرفت، او چنین مضامینی را در نامه به ابن زیاد نوشت. بهرامیان ادامه می‌دهد این نامه احتمالاً بخشی از برنامهٔ تخریب چهرهٔ حسین بوده، زیرا بعید است ابن سعد این اندازه به ابن زیاد دروغ گزارش کرده باشد.[129][یادداشت 4] به‌گفته رسول جعفریان، شمر در تغییر نظر ابن زیاد در ردّ پیشنهاد حسین مبنی بر رفتن او به یکی از سرحدات کشور اسلامی یا بازگشت به مدینه مؤثر بود.[130] وی با اشاره به منابع اولیه همچون تاریخ طبری و الکامل فی التاریخ تأکید می‌کند که حسین بن علی در هیچ مرحله‌ای نخواست تا اجازه دهند نزد یزید برود و بیعت کند.[131]

در هفتم محرم، نامه‌ای از ابن زیاد به ابن سعد مبنی بر دستور قطع آب بر اردوی حسین رسید.[132] عمر بن سعد لشکری ۵۰۰ نفره به فرماندهی عمرو بن حجاج زبیدی را بر فرات گماشت. به مدت سه روز، حسین و یارانش تشنگی را متحمل شدند. شبانه گروهی ۵۰ نفره[133] و با شهامت به فرماندهی عباس به سمت فرات یورش بردند اما تنها مقدار کمی مشک آب توانستند بیاورند.[134]

ابن زیاد موافق شرایط فعلی و مفاد نامه‌ای بود که ابن سعد در آن، آن پیشنهادها را از زبان حسین نوشته بود.[135] اما در این زمان، شمر بن ذی‌الجوشن — از هواداران سابق علی که برای وی در صفین جنگیده بود — به ابن زیاد پیشنهادی شیطانی داد. او اصرار داشت که ابن زیاد باید حسین را مجبور به تسلیم کند. چون حسین به قلمرو حکومتی ابن زیاد وارد شده بود[136] و اگر با حسین مصالحه کند، نشان‌دهندهٔ ضعف ابن زیاد و قدرت حسین است. ابن زیاد با شنیدن سخنان شمر، رأیش تغییر کرد.[137] بهرامیان معتقد است که احتمالاً این صحنه‌سازی‌ها انجام شد تا ابن زیاد در هدف خویش — که کشتن حسین بود — یک گام پیش رود و تنش و درگیری بیعت با یزید را به تسلیم شدن در برابر خویش تغییر دهد، چراکه پاسخ حسین را از پیش می‌دانست. در نهم محرم شمر به کربلا رسید.[138] وی حامل پیغامی برای ابن سعد بود که ابن زیاد به عمر بن سعد فرمان داد که اگر حسین تسلیم نشود، به وی حمله کند یا عمر بن سعد فرمان لشکریان را به شمر واگذارد. شمر همچنین به این پیغام این را اضافه کرد که پیکر حسین بعد از کشته شدن لگدکوب شود، چون وی یاغی و شورشی است.[139] ابن سعد با شنیدن سخنان شمر وی را مورد لعنت و دشنام قرار داد[140] و گفت که تمام تلاش‌هایش برای پایان دادن مسئله به صورت صلح‌آمیز را بی‌اثر کرده‌است.[141] ابن سعد می‌دانست که حسین به خاطر روحیهٔ خاصش تسلیم نخواهد شد.[142] ابن زیاد فرمان داده بود که اگر عمر بن سعد این فرمان را نپذیرد، شمر اجرای آن را بر عهده گیرد.[143][144] اما عمر بن سعد اجازه نداد و خودش مسئولیت انجامش را بر عهده گرفت.[145] شمر همراه با مردی از قبیلهٔ خویش، نزد عباس بن علی — که از جانب مادرشان، ام‌البنین، رابطهٔ خویشاوندی با ایشان داشت — رفت و امان‌نامه‌ای را که از ابن زیاد برای او و برادرانش گرفته بود، نشان داد اما عباس و برادرانش به او پاسخ منفی دادند.[146]

غروب روز نهم محرم، ابن سعد با سپاهیانش به سمت خیمه‌های حسین رفت، حسین در حالی که به شمشیرش تکیه داده بود در عالم رؤیا محمد پدربزرگش را دید که به حسین گفت به زودی به وی ملحق می‌شود.[147][148] حسین برادرش عباس را فرستاد تا از مقصود کوفیان مطلع شود. در این حین، با شنیدن شرط جدید ابن سعد، دو سپاه به یکدیگر ناسزا و دشنام دادند. حسین که از موضوع مطلع شده بود، آن شب را مهلت خواست و به خویشاوندان و حامیانش خطابه‌ای راند که علی بن حسین بعدها آن را روایت کرد:[149][150]

من خدا را ستایش می‌کنم که ما را به پیامبری محمد مفتخر نمود و قرآن و دین را به ما تعلیم نمود. من یارانی بهتر از یاران خود و خاندانی مخلص‌تر از خاندان خود نمی‌شناسم. خدا شما را پاداش دهد. من فکر می‌کنم که فردا کشته خواهیم شد. من از شما می‌خواهم که بروید و اصراری به ماندن‌تان ندارم. از تاریکی شب استفاده کنید و بروید.

اما یارانش نپذیرفتند و به بیعت‌شان وفادار ماندند.[151][152] زینب از شدت نومیدی غش کرد و بیهوش شد.[153] اما حسین وی را تسکین داد. حسین آمادهٔ جنگ شد. خیمه‌ها را به هم نزدیک کرد و با طناب آن‌ها را به هم بست. تپه‌ای از چوب و نی گرداگرد خیمه‌ها درست کرد تا در موقع لزوم با آتش زدن‌شان مانع از ورود دشمن به نزدیکی آن‌ها گردد. حسین و یارانش تمامی آن شب را به نماز و مناجات پرداختند و جنگ فردا صبح شروع شد.[154][155]

شمار نیروها

نگاره‌ای که آرایش جنگی سپاهیان را نشان می‌دهد. گفته می‌شود این تابلو قدیمی‌ترین نگاره از نبرد کربلا است.

به روایت ابومخنف تعداد سپاه حسین ۳۲ سواره نظام و ۴۰ پیاده[156] و به روایت محمد باقر چهل و پنج سوار و صد نفر پیاده بود.[157] حسین زهیر بن قین را به فرماندهی جناح راست و حبیب بن مظاهر را به فرماندهی جناح چپ گماشت. میانه سپاه را نیز به برادرش عباس سپرد.[158][159]

تعداد سپاهیانی که ابن زیاد گسیل کرد در منابع مختلف از دست کم ۴۰۰۰ نفر و در برخی گزارش‌ها تا ۸۰۰۰۰ نفر برآورد شده‌است.[160]

نبرد

کاشی‌کاری صحنهٔ نبرد حسین بن علی و لشکر یزید در ظهر عاشورا که بر دیوار تکیه معاون‌الملک کرمانشاه نقش بسته‌است.

صبح روز دهم محرم، حسین لشکریانش را که ۳۲ اسب سوار و ۴۰ پیاده بودند آماده کرد. سمت چپ سپاه را به حبیب بن مظاهر، سمت راست را به زهیر بن قین و پرچم را به عباس سپرد. وی همچنین دستور داد که دورتادور خیمه‌ها، هیزم جمع‌آوری کنند و هیزم‌ها را آتش بزنند.[161][162] خود نیز به خیمه‌ای که قبلاً آماده کرده بود رفت و خود را معطر به مشک نمود و نوره (داروی موبر) به سر و تن مالید و خود را شست. سپس در حالی که سوار بر اسب بود و قرآنی به دست داشت، مناجاتی زیبا با خداوند نموده و با مردم کوفه نیز سخن نمود و گفت که خدا ولی اوست و دین را محافظت خواهد کرد. به مردم سخنان محمد که وی و حسن را سرور جوانان بهشت خوانده بود و جایگاه خانواده‌اش را یادآوری نموده و از آنان خواست تا فکر کنند که آیا کشتن وی، امری مشروع است؟ سپس مردم کوفه را به خاطر اینکه پیشتر از وی خواسته بودند تا پیش‌شان بیاید، سرزنش نمود و درخواست کرد تا اجازه دهند وی به یکی از سرزمین‌های اسلامی برود که در آنجا امنیتش تأمین باشد.[163] اما دوباره به وی گفته شد که اول از همه باید تسلیم یزید گردد. حسین در پاسخ گفت که هیچ‌گاه خودش را همانند یک برده تسلیم نمی‌کند.[164] حسین از اسب پیاده شد و دستور داد تا مهار اسب را ببندند به نشانهٔ اینکه هرگز از معرکهٔ جنگ فرار نخواهد کرد.[165] حر بن یزید ریاحی تحت تأثیر قرار گرفت و به سپاه حسین رفت و کوفیان را به خاطر خیانت به حسین سرزنش کرد که البته تأثیری بر روی آنان نگذاشت و سرانجام حر در میدان نبرد کشته شد. حسین دستور داد تا پشته‌ای از چوب و نی در خندقی پشت خیمه‌ها سوزانده شود تا مانع حمله از پشت گردد. از طرف جلو او توسط یاران خودش حمایت می‌شد و تا پایان جنگ درگیر نبرد نشد.[166]

زهیر بن قین از مردم کوفه خواست که به حرف حسین گوش داده و وی را نکشند. اما آن‌ها با دشنام و تهدید پاسخ وی را دادند[167] و سپس زهیر خواست که دست‌کم از کشتن حسین چشم‌پوشی کنند[168] اما کوفیان شروع به تیراندازی نمودند. جنگ شروع شد. جناح راست سپاه کوفه به فرماندهی عمرو بن حجاج زبیدی حمله برد اما با مقاومت لشکر حسین مواجه شده و عقب نشست. عمرو دستور داد که لشکرش تن به نبردهای تن به تن درنداده و تنها از دور اقدام به تیراندازی کنند. جناح چپ سپاه کوفه به رهبری شمر حمله کرد و محاصره‌ای بی‌نتیجه انجام داد و فرمانده سواران سپاه، از ابن سعد خواست که پیاده‌نظام و کمانداران را به کمک وی بفرستد. شبث بن ربعی که قبلاً از حامیان علی بود، حال در لشکر کوفه و تحت امر پیاده‌نظام ابن زیاد بود. وقتی به وی فرمان حمله داده شد، آشکارا گفت که هیچ میلی به انجام این کار ندارد و سواره نظام و ۵۰۰ کماندار این کار را انجام دادند. سواران لشکر حسین که پاهای اسبان‌شان قطع شده بود مجبور به پیاده جنگیدن شدند. حسین و هاشمیان تنها از جلو می‌توانستند پیشروی داشته باشند و ابن سعد دستور داد که لشکریانش از همه جهات به سمت خیمه‌های حسین رفته تا آن‌ها را خلع سلاح کنند. اما برخی از حامیان حسین در میان خیمه‌ها حرکت کرده و با آن‌ها سرسختانه جنگیده و مقاومت کردند. ابن سعد دستور داد که خیمه‌ها را آتش بزنند. در آغاز این کار به سود حسین شد، چون آتش باعث شد تا از ورود سپاهیان عمر بن سعد جلوگیری شود. شمر به سمت خیمه‌های زنان حسین پیش روی نمود و می‌خواست خیمه‌ها را بسوزاند که همراهانش وی را سرزنش نمودند که شرمگین شد و از این کار منصرف گردید.[169][170] در یک حمله، سپاهیان ابن زیاد، خیمه‌های حسین را آتش زدند که این آتش مانع از پیشروی سپاهیان ابن زیاد شد.[171]

در ظهر، حسین و یارانش نماز ظهر را به صورت نماز خوف به جا آوردند.[172][173] بعد از ظهر، سپاهیان حسین، به شدت تحت محاصره قرار گرفتند. سربازان حسین پیش رویش کشته می‌شدند و کشتار هاشمیان نیز که تا آن لحظه وارد میدان جنگ نشده بودند شروع شد.[174] اولین فرد هاشمی که کشته شد علی‌اکبر پسر حسین بود.[175][176] سپس پسران مسلم بن عقیل، پسران عبدالله بن جعفر، پسران عقیل و قاسم بن حسن کشته شدند. گفته شده قاسم جوان و زیبا بود و به‌شدت زخمی شده و از عمویش حسین درخواست یاری کرد. حسین خشمگینانه برجَست و با شمشیرش ضارب قاسم را ضربتی زد. آن شخص زیر سم اسب‌های سپاهیان ابن زیاد افتاده و لگدمال شد. وقتی گرد و غبار ناشی از سم اسب‌ها کنار رفت، حسین پدیدار شد در حالی که بدن قاسم را در آغوش داشت و به قاتلینش لعنت می‌فرستاد. حسین جسم بی‌جان قاسم را به خیمه‌هایش برد و در کنار دیگر قربانیان قرار داد.[177]

تل زینبیه

جزئیات کشته شدن عباس در طبری و بلاذری نیامده‌است. تنها به این اشاره شده که حسین که تشنگی بر وی غالب گردیده بود به سوی فرات رفت، اما با ممانعت لشکریان ابن زیاد روبرو شد و از خداوند درخواست کرد که ممانعت‌کنندگان از رسیدن به هدفش را از تشنگی بمیراند. وی از ناحیه دهان و فک ضربت خورد. خونی که از این دو ناحیه جاری شد را در کف دستانش جمع کرد و به آسمان پاشید و به درگاه خداوند به خاطر مصائبی که بر پسرِ دخترِ پیامبرش فرود آمده بود، شکایت کرد. باید روایات دقیقی در مورد کشته شدن عباس در کربلا وجود داشته باشد که شیخ مفید آن‌ها را با روایات مربوط به حسین پیوند داده و می‌گوید که حسین و عباس در کنار هم در کنار رودخانه فرات پیشروی نموده اما عباس از حسین جدا شده و توسط دشمن محاصره گردیده و شجاعانه جنگید و در مکانی که امروز آرامگاهش در آنجا است کشته شد.[178]

در این هنگام سپاهیان ابن زیاد به حسین بسیار نزدیک شده بودند اما کسی جرئت نمی‌کرد علیه وی کاری کند.[179] تا اینکه مالک بن نصیر کندی ضربتی به سر حسین زد[180] و کلاه‌خودش از خون سرش پر شد. درحالی‌که حسین کلاه خودش را با یک قلنسوه عوض نموده و سرش را با عمامه می‌بست، مرد کندی ردایش را غارت کرد. اما این ردا سودی به حالش نکرد. چرا که بعد از آن پیوسته فقیر بود و با خواری زندگی می‌کرد. بخش حزن‌انگیز دیگر این لحظات، کشته شدن طفلی است که حسین وی را بر زانوانش قرار داده بود. بر طبق یعقوبی، این طفل، نوزاد بود. تیری گردن طفل را درید و حسین خون طفل را در کف دستانش جمع نمود و بر زمین ریخت و خشم خدا را برای بدکاران خواستار شد.[181]

شمر با سپاهی به سمت حسین رفت، اما جرئت ننمود به وی حمله کند و تنها درگیری لفظی بین آن دو شکل گرفت. حسین آمادهٔ جنگ شد. حسین در آن زمان ۵۵ سال سن داشت و به اقتضای سنش نمی‌توانست مداوم بجنگد. عبدالله بن حسن با وجود سن کمش به یاری حسین رفت و هر چه حسین و زینب به وی می‌گفتند که به خیمه‌ها برگردد، گوش نمی‌کرد. عاقبت دست خود را در برابر شمشیری قرار داد که بر اثر ضربت شمشیر قطع شد و حسین به وی وعدهٔ دیدار پدرانش را در بهشت می‌داد و سعی در تسکین درد او داشت. از یاران حسین، سه یا چهار تن بیشتر نمانده بودند و حسین به سپاهیان ابن زیاد حمله برد. حسین چون بیم داشت که پس از مرگش عریان در صحرا رها شود، چندین جامه پوشیده بود. اما بعد از کشته شدنش تمامی آن لباس‌ها را غارت نموده و بدنش عریان در صحرای کربلا رها شد. ابن سعد نزدیک شده بود و زینب به او گفت: «ای عمر بن سعد، آیا اباعبدالله دارد کشته شود و تو تنها ایستاده‌ای و تماشا می‌کنی؟» اشک از چشمان ابن سعد جاری شد. حسین شجاعانه می‌جنگید و یعقوبی و چند منبع شیعی دیگر می‌گویند که حتی ده‌ها تن را کشت. اما برخی منابع دیگر حاکی از آن هستند که سربازان ابن زیاد اگر می‌خواستند می‌توانستند حسین را در جا بکشند.[182] حسین وقتی به طرف فرات می‌رفت تا آب بنوشد، تیری به چانه‌اش یا گلویش خورد.[183] سرانجام حسین با آنکه برای آخرین بار دشمنان را از انتقام خدا بیم می‌داد، اما به او از ناحیه سر و بازو آسیب زدند و او بر صورت به زمین افتاد. سنان بن انس عمرو نخعی به خولی بن یزید اصبحی دستور داد که سر حسین را از بدن جدا کند، اما وی متزلزل شد و نتوانست این کار را بکند. سنان ضربتی دیگر به حسین زد و سر او را جدا کرد و آن را به خولی داده تا سر را نزد ابن زیاد برد.[184]

حوادث پس از نبرد

ده نفر داوطلب شدند که بر پیکر بی‌جان حسین اسب بتازانند تا آخرین هتک حرمت را به وی کرده باشند. بعد از اینکه ابن سعد محل جنگ را ترک کرد، اسدیانِ روستای غاضِریه بدن بی‌سر حسین را به‌همراه دیگر کشتگان، در همان محل وقوع کشتار دفن نمودند.[185]

نبرد به پایان رسید و سربازان ابن زیاد لباس‌های حسین، شمشیر و اثاثیه‌اش، گیاهان مخصوص خِضاب و رداهای یَمانی‌اش و همچنین زیورآلات و چادر زنان را غارت کردند. شمر می‌خواست علی بن حسین را که در یکی از خیمه‌ها بیمار بود، بکشد. اما ابن سعد مانع شد و اجازه نداد کسی به خیمهٔ وی وارد شود.[186] سن حسین را هنگام کشته شدن، ۵۶ سال و پنج ماه، ۵۷ سال و پنج ماه یا ۵۸ سال نوشته‌اند. روز عاشورا را در تاریخ روز جمعه، شنبه، یکشنبه یا دوشنبه دانسته‌اند که در این میان روز جمعه صحیح‌تر به نظر می‌رسد. دوشنبه را ابوالْفَرَج اصفهانی از لحاظ تقویمی رد می‌کند. تاریخ کشته شدن حسین را نیز به غیر از ۱۰ محرم ۶۱، در ماه صفر یا سال ۶۰ نیز ذکر کرده‌اند.[187]

پس از نبرد، بازمانده‌ها و سر کشتگان سپاه حسین — که هفتاد و دو نفر بودند — ابتدا به‌سوی ابن زیاد فرستاده شد که با آن‌ها برخورد بدی داشت.[188] این سرها را سپس، به دمشق بردند؛ ولیری در دانشنامهٔ اسلام بر این باور است که ابن زیاد و یزید برخورد متفاوتی در قبال سر حسین داشتند. ابن زیاد با زدن چوب به دندان‌های حسین و شکستن چند دندانش به وی اهانت کرد؛ اما یزید بر طبق اکثر روایات، با احترام با سر حسین برخورد نمود و به‌خاطر تعجیل ابن زیاد در کشتار حسین، ابراز تأسف کرد؛ تا آنجا که پسر سُمَیّه را نفرین کرد. یزید اذعان می‌داشت که اگر حسین نزد من آمده بود او را عفو می‌نمود. زنان و کودکان هاشمی را به کوفه و دمشق بردند. یزید ابتدا برخورد شدیدی با آنان نمود که به این برخورد شدید از سوی علی بن حسین و زینب پاسخ مشابهی داده شد. اما در انتها یزید با آنان با ملایمت برخورد نمود. زنان یزید نیز برای حسین و کشتگان گریه کردند. یزید برای جبران آنچه که از زنان هاشمی در کربلا دزدیده شده بود، به آن‌ها اموالی داد. علی بن حسین، از اعدام رهایی یافت و یزید با ملایمت با وی رفتار نموده و چند روز پس از آن به‌همراه زنان هاشمی و محافظان مورد اعتماد به مدینه بازگشت.[189]

روایات در منابع اولیه عموماً گرایش به انداختن مسئولیت قتل حسین به گردن ابن زیاد و مبری کردن یزید دارند. ویلفرد مادلونگ می‌نویسد حریص بودن ابن زیاد به قتل حسین از سوگند خوردنش دربارهٔ لگدمال کردن جسد حسین توسط اسبها هویدا می‌شود و این کینه شدید از ماجرای اعتراض حسین به برادر خطاب کردن زیاد بن ابیه (پدر ابن زیاد) از سوی معاویه ناشی می‌گردید. ویلفرد مادلونگ معتقد است که یزید مسئول اصلی قتل حسین است چرا که وی می‌دانست که حسین حتی اگر موقتاً تسلیم گردد باز هم تهدیدی جدی برای خلافت یزید به‌شمار می‌آید و گرچه در نهان خواستار قتل حسین بود، اما به عنوان خلیفه مسلمانان نمی‌توانست این میل را بروز دهد و وی که از کینه شدید ابن زیاد به حسین آگاه بود، طی نامه‌ای به او هشدار می‌دهد که اگر حسین موفق به انجام کارش شود، ابن زیاد مجدداً به دوران بردگی اجدادش بر می‌گردد. یزید در نامه خود شدیداً به ابن زیاد توصیه می‌کند که مسلم بن عقیل را اعدام کند و ابن زیاد هم مشتاقانه این کار را انجام داد. یزید بعدها در ملاء عام مسئولیت قتل حسین را به گردن ابن زیاد می‌انداخت که ابن زیاد از این کار وی خشمگین گردید و از دستور یزید مبنی بر حمله به عبدالله بن زبیر در مکه سر باز زد.[190]

کشتگان کربلا

عمر بن سعد دستور داد تا حسین بن علی و همراهانش را محاصره کنند و آب را به روی آنان ببندند. سرانجام حسین بن علی در روز عاشورا، ۱۰ محرم سال ۶۱ در کربلا کشته شد و همهٔ خیمه‌های خانواده و یارانش را به آتش کشیدند. سپس بعد از کشته شدن تمامی یاران حسین بن علی تمامی سرهای آنان را از بدنشان جدا و بر نیزه کردند (در برخی منابع آمده که در بین کشته شدگان فقط سر علی اصغر و حر بن ریاحی از بدنشان جدا نشد) و به شام فرستادند زن‌ها و بچه‌ها به اسارت درآمدند و تمامی اجساد را در صحرای کربلا رها کردند تا پس از سه روز توسط قبیله بنی اسد دفن شدند.

کشتگان و بازماندگان از بنی‌هاشم در واقعهٔ کربلا

به روایتی کل کشته شدگان از طرف حسین، ۷۰ یا ۷۲ تن بودند که حداقل ۲۰ تن از آنان بنی‌هاشم از نسل ابوطالب بودند. علی‌اکبر اولین کشته از بنی هاشم بود که یزید خلیفه وقت، پسر دایی مادرش می‌شد که به همین علت برای وی امان نامه آورده شد اما وی‌تبار پدری اش و ارتباطش به محمد را والاتر می‌داشت و این امان را نپذیرفت. ویلفرد مادلونگ معتقد است که علی اصغر فرزند کوچک حسین در حالی که بر روی زانوانش بود تیر خورد و مادلونگ بر خلاف منابع دیگر، در نوزاد بودن این بچه تردید دارد. شش برادر پدری حسین در این جنگ کشته شدند که ۴ تن از آنان فرزندان ام‌البنین دختر حظام از قبیله بنی‌کلب بودند. برادر زادهٔ ام‌البنین به نام عبدالله بن ابی محل بن حظام برای این چهار برادر حسین امان نامه‌ای از سوی ابن زیاد آورد که ردش کردند. سه پسر از حسن، سه پسر از عبدالله بن جعفر و نیز سه پسر و سه نوه از عقیل بن ابی‌طالب در این واقعه کشته شدند. ابن سعد از میان دیگر کشتگان بنی هاشم، یک پسر از نسل ابولهب و یک پسر از نسل ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب نام می‌برد. ابن سعد از میان باقی‌ماندگان که به اسارت گرفته شدند، دو پسر از حسن، یک پسر از عبدالله بن جعفر و یک پسر از عقیل به همراه ۵ زن را نام می‌برد. ابوالفرج اصفهانی می‌نویسد سه پسر از حسن باقی‌ماندند که در میان آنان حسن بن حسن به شدت زخمی گردید. علی بن حسین بیمار بود و نمی‌توانست بجنگد.[191]

اسامی شماری از خویشاوندان حسین بن علی که در نبرد کشته شدند به ترتیب زیر است:

فرزندان علی بن ابی‌طالب
فرزندان حسن مجتبی
فرزندان حسین بن علی
فرزندان عبدالله بن جعفر و زینب

پس از نبرد

کاشیکاری صحنه ورود اهل بیت حسین به مجلس یزید بن معاویه، از جمله کاشیکاری‌های تکیه معاون‌الملک کرمانشاه

پس از کشته‌شدن یاران و خانواده حسین بن علی در واقعه کربلا، عمر بن سعد دستور داد تا سرهای آنان را ببرند. پس از آن، سرها را بین قبایل قسمت نمود تا آنان بدین وسیله به ابن زیاد نزدیک‌تر شوند. قبیلهٔ کِنده به ریاست قیس بن اشعث کندی ۱۳ سر، قبیلهٔ هَوازَن به ریاست شمر بن ذی‌الجوشن ۱۲ سر، بنی‌تَمیم هفده سر و بنی‌اسد ۱۶ سر بر نیزه کردند و در مجموع با ۷۱ سر بریده وارد کوفه شدند.[192]

هنگام طلوع آفتاب سرهای کشته‌شدگان و کاروان اسیران از باب‌الساعات وارد مسجد اموی شد. آنگاه به دستور یزید، تمامی سرها تا ۳ روز بر دروازه‌های شهر و مسجد اموی آویزان گردید. علی بن حسین پس از گذشت چهل روز در روز اربعین، موافقت یزید را گرفت تا سرها را به بدن‌ها ملحق کند و سر حسین و دیگر کشتگان را به کربلا بُرد و به اجسادشان ملحق کرد.

در عین حال چند سر را در باب‌الصغیر به خاک سپردند، که عبارت‌اند از:[193]

  1. سر عباس بن علی
  2. سر علی‌اکبر
  3. سر حبیب بن مظاهر

تأثیرگذاری نبرد کربلا

هاوتینگ، تاریخ‌نگار، نبرد کربلا را به‌عنوان نمونهٔ «عالی» برای الگوی «رنج و شهادتِ» شیعه توصیف می‌کند.[194] به‌نوشتهٔ عبدالعزیز ساچادینا، حادثهٔ کربلا در نظرِ شیعه، اوج رنج و ظلم است، به‌طوری که گرفتن انتقام این حادثه، جزو اهداف اولیهٔ بسیاری از قیام‌های شیعی بوده‌است.[195] به‌عقیدهٔ مایکل فیشر، انسان‌شناس، بزرگداشت حادثهٔ کربلا توسط شیعه، نه‌تنها بازخوانیِ تاریخ است، بلکه این کار الگووارهٔ کربلا، الگوی زندگی و هنجارهای رفتاری را — که در تمامی ابعاد زندگی کاربرد دارد — به آن‌ها معرفی می‌کند.[196] کشته شدن حسین در کربلا، یک چارچوب مرجع — یک درس زندگی عمومی — برای شیعیان است.[197] بسیاری از قیام‌های شیعه نظیر قیام صاحبِ فَخّ و قیام ادریس یکم مؤسس ادریسیان در طول تاریخ الهام‌گرفته از قیام کربلا بوده‌است.[198]

انقلاب اسلامی ایران الهام‌گرفته از حادثهٔ کربلا بوده‌است، به‌طوری که قیام ۱۵ خرداد دو روز پس از سخنرانی سید روح‌الله خمینی در عصر عاشورا اتفاق افتاد.[199] در جریان انقلاب اسلامی ایران، حامیان سید روح‌الله خمینی اغلب جملهٔ «کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا» را به‌عنوان شعار استفاده می‌کردند. به‌عقیدهٔ پولسون، جامعه‌شناس، این شعار از ابتدا تاکنون این موضوع را بیان می‌کند که درستیِ آرمان شیعه — که در شجاعت حسین در کربلا مصداق یافت — فلسفهٔ هدایتِ زندگی روزانه است. در همهٔ جنبش‌هایی که پولسون در کتاب خود مورد بررسی قرار می‌دهد، درمی‌یابد که شدت اعتراضاتِ رخ‌داده، در ماه محرم افزایش می‌یابد.[200] قیام سال ۱۹۷۹ قطیف در عربستان نیز در ماه محرم رخ داد؛[201] در آن زمان انجام مراسم عزاداری محرم در مکان‌های عمومی ممنوع بود، اما برخی علمای شیعه در قطیف اعلام نمودند که قصد دارند این مراسم را در مکان‌های عمومی برگزار کنند. قیام قطیف یک سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی — که خود در محرم آغاز شده بود — رخ داد و این اهمیت مسئله را بیشتر نمایان می‌کند.[202]

دیدگاه‌ها دربارهٔ حسین بن علی و انگیزهٔ قیام کربلا

اکثر مسلمانان مقام حسین را گرامی می‌دارند. تنها هواداران بنی‌امیه بودند که به وی لقب «باغیُ بَعدُ اِنعِقادِ الْبَیْعَة» را می‌دادند به این علت که علیه دولت اسلامی وقت شورش نمود. این گروه قتل حسین توسط یزید را به این دلیل قابل اغماض می‌دانند. اما مخالفان این فرقه، نه تنها کسانی بودند که از بنی‌امیه متنفر بودند، بلکه حتی گروهی که «آگاهانه عمل کردنِ» قاتلان را نمی‌پذیرفتند و در عین حال به دنبال بهانه‌ای برای خودداری از سرزنش کردن حسین یا صحابه و تابعینِ بی‌طرف — به منظور جلوگیری از جنگ‌های داخلی در اسلام — در نزاع حسین و یزید بودند نیز از مخالفان طرفداران بنی‌امیه در قضیهٔ قتل حسین بودند؛ بنابراین تقریباً اکثر مسلمانان حسین را به‌علت نوهٔ محمد بودن و این عقیده که وی خود را در راه حق قربانی کرده، مُکَرَّم می‌شمارند.[203]

به‌گفتهٔ ولیری در دانشنامهٔ اسلام، در میان اسلام‌شناسان غربی، وِلهاوْزِن و لَمِنس انگیزهٔ قیام حسین را صرفاً به‌دست‌گیری قدرت می‌دانند و هیچ‌گونه نیّتِ دینی در آن نمی‌بینند. لمنس نیز دشمنی حسین با یزید را نادرست شمرده، حسین را شخصی بی‌احتیاط و بدون دوراندیشی می‌داند؛ ولیری می‌گوید این نظر همچنین دیدگاه معاویه در مورد حسین بوده‌است؛ ولیری ادامه می‌دهد این دو مورخ هیچ‌گونه سندیتی برای سخنانی که از حسین در مورد قیامش نقل شده قائل نبوده و آن‌ها را ساخته و پرداختهٔ قرون بعدی می‌دانند. ولیری می‌نویسد گرچه ممکن است که روایاتی جعلی در مورد سخنانی که از حسین نقل شده وجود داشته باشد، اما باید پذیرفت آنچه از مجموعه روایات و وقایع برمی‌آید این است که حسین معتقد بود که بر حق است و سرسختانه در پیِ رسیدن به اهداف مذهبی خود بود. وی بر آن بود تا دولتی تأسیس کند که «اسلام حقیقی» را محقق کند و در این راه حامیان خود را که هم‌عقیده با وی بودند تحسین و تشویق کرد؛ ولیری معتقد است این تحلیل ممکن است نظر درستی در مورد شخصیت حسین نباشد، اما بی شک انگیزهٔ جنبش‌های سیاسی ضد اموی و مذهبی — شیعیان حسین — که در دفاع از حسین در سال‌های بعد رخ داده، بوده‌است و مورخان بعدیِ عرب این ایدئولوژی را رواج داده که منجر به مقام بالا و افسانه‌ای حسین در نزد شیعیان شده‌است.[204]

ویلفرد مادلونگ می‌نویسد انگیزهٔ عاملین اصلی واقعهٔ کربلا اغلب مورد بحث بوده‌است ولی این مسئله واضح است که حسین را نمی‌توان به‌عنوان یک شخص شورشی در نظر گرفت که جان خود و خانواده‌اش را به‌خاطر آرزوهای شخصی خود به خطر انداخته‌است. او به عهدی که با معاویه بسته بود وفادار مانْد گرچه از روش حکومت وی ناراضی بود. او با یزید بیعت نکرد چرا که بر خلاف مفادِ صلح‌نامهٔ معاویه با حسن به‌عنوان جانشین معاویه انتخاب شده بود. با این حال او به‌طور فعالانه به‌دنبال شهادت نبود. او هنگامی که معلوم شده بود از پشتیبانی کوفیان برخوردار نیست پیشنهاد نمود که از عراق خارج شود. این عبیدالله بن زیاد بود که مذبوحانه سعی در تحریک حسین به شروع جنگ می‌نمود.[205]

تصمیم اولیهٔ او مبنی بر پاسخ مثبت به دعوت شیعیانِ کوفه با وجود هشدارهای فراوانی که دریافت نموده بود به‌علاوهٔ رؤیای صادقه از پیامبر اسلام بازتاب‌دهندهٔ یک باور راسخ مذهبی در حسین بر انجام یک مأموریت بدون توجه به عواقب آن است. به‌مانند پدرش، او کاملاً بر این باور بود که خاندان پیامبر به‌طور الهی برای رهبری جامعه‌ای که محمد تأسیس کرده بود برگزیده شده‌اند و این یک حقِّ غیر مشروط بوده و او می‌بایست به دنبال رهبری این جامعه باشد.[206]

یادداشت‌ها

  1. بهرامیان می‌گوید سفارش مروان دربارهٔ قتل حسین، تنها به‌خاطر دشمنی نبوده و او اندیشهٔ خلافت در سر داشت. روایتی کمیاب و مهم موجود است که پس از اخذ دستور معاویه از سوی مروان مبنی بر بیعت ستاندن برای ولایتعهدی یزید، او خشمگین به شام رفته و علناً از امارت «صبیان» [=کودکان] ابزار نارضایتی کرده و به جایگاه خود اشاره کرد. معاویه نیز برای آرام کردن او، وی را «نظیر» خویش خواند و ولیعهد یزید قرار داد. بهرامیان ادامه می‌دهد حتی درصورت ساختگی بودن این روایت از سوی طرفداران وی، رگه‌ای از حقیقت سودای خلافت مروان در آن وجود دارد، اما او با وجود حسین بختی برای خلافت خویش نمی‌دید، ازاین‌رو کشتن حسین را خوش‌تر می‌داشت. او حتی در نامه‌ای که برای عبیدالله فرستاد، جایگاه حسین را به او یادآوری کرد و با زیرکی به او برای عدم سستی در برابر حسین به‌خاطر جایگاهش هشدار داد؛ و عبیدالله نیز در آشفتگی دستگاه خلافت اموی پس از مرگ یزید، به وی پیشنهاد داد تا خلافت را بپذیرد. ببینید: بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۶۷.
  2. بهرامیان می‌گوید به‌گزارش برخی روایات، یزید چندان به عبیدالله تمایل نداشت، و تعلل در انتخاب او شاید به‌دلیل جوانی او بود که در آن زمان نزدیک به ۳۲ سال سن داشت. بااین‌حال، از جانب یزید افزون‌بر حکومت بصره، به امارت کوفه نیز منصوب شد. ببینید: بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۶۸.
  3. پیش از فرستادن لشکر ابن سعد و در هنگام اردو در نُخَیْله، ابن زیاد منبر رفت و در خطابه‌ای از خوبی‌های معاویه در پرداخت منظم «اعطیات» و ستایش یزید و افزایش «عطا» از سوی او گفت و اینکه همه باید به سپاه بپیوندند. سپس برای تسلط بیشتر بر اوضاع، به نخلیه رفت و به محمد بن اشعث و اسماء بن خارجه دستور داد در کوفه مردم را به «طاعت» فراخوانند و از پیامدهای «فتنه» انذار دهند و آنان را برای پیوستن به لشکر ترغیب کنند. سپس دستور داد تا «عطا» به لشکریان پرداخت شود. بهرامیان می‌گوید عطا بیشتر در آغاز سال و ماه محرم پرداخت می‌شد؛ و افزایش و پرداخت آن در این زمان نقش مهمی در شکل‌گیری این لشکر داشت، چنان‌که سپس‌تر تعدادی از لشکریان کوفه علناً بیان کردند که به‌خاطر قطع نشدن عطا به نبرد رفته‌اند. اینگونه عطا که برای نبرد لشکریان مسلمان با اکثراً سرکشان نامسلمان پرداخت می‌شد، برای نبرد با حسین بن علی پرداخت شد. هرچند این عمل بدون آمادگی زمینهٔ فکری که از روزگار معاویه پی‌ریزی شده بود، امکان نداشت؛ عبارات «خروج بر خلیفه»، «ترک طاعت» که بخشی از «فتنه» شمرده می‌شد، برابر با «کفر» بود و همین بهانه‌ها، برای حذف مخالفان به‌کار برده می‌شدند، آنچنانکه حجر بن عدی و اطرافیانش در زمان معاویه با عنوان «رؤساء فتنه» کشته شدند. در کربلا نیز همین واژگان از سوی طرفداران بنی‌امیه به حسین و اطرافیانش نسبت داده می‌شد. ببینید: بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۱–۶۷۲.
  4. این شایعات همچنان ادامه داشت چنان‌که پس از نبرد کربلا، سلیمان بن صرد نیز شایعهٔ امان خواستن حسین از یکی از بزرگان شیعهٔ مدائن را نقل کرده‌است. ببینید: بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۲.

پانویس

  1. تشیع در مسیر تاریخ ۱۸۱
  2. Veccia Vaglieri, “Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EI2.
  3. عمادی حائری، «حسین بن علی، امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
  4. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۹.
  5. Veccia Vaglieri, “Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EI2.
  6. حاج منوچهری، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۹.
  7. Veccia Vaglieri, “Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EI2.
  8. مهدوی دامغانی و باغستانی، «حسن بن علی، امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
  9. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  10. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  11. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  12. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۶۶–۶۶۷.
  13. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۶۶–۶۶۷.
  14. Veccia Vaglieri, “Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EI2.
  15. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۶۷.
  16. Veccia Vaglieri, “Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EI2.
  17. Veccia Vaglieri, “Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EI2.
  18. عمادی حائری، «حسین بن علی، امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
  19. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۶۷.
  20. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  21. Veccia Vaglieri, “Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EI2.
  22. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  23. عمادی حائری، «حسین بن علی، امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
  24. عمادی حائری، «حسین بن علی، امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
  25. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۶۷.
  26. عمادی حائری، «حسین بن علی، امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
  27. دری نجف‌آبادی، «جلوه‌هایی از اندیشهٔ سیاسی امام حسین»، حکومت اسلامی.
  28. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  29. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  30. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  31. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۶۷.
  32. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  33. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۶۷.
  34. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  35. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۶۷.
  36. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  37. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  38. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  39. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  40. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  41. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  42. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  43. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۶۷.
  44. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  45. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۶۷–۶۶۸.
  46. جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ۲: ۴۷۲–۴۷۵.
  47. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  48. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۶۸.
  49. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  50. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  51. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۶۸.
  52. Haider, “al-Ḥusayn b. ʿAlī b. Abī Ṭālib”, EI3.
  53. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  54. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  55. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  56. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۶۸–۶۶۹.
  57. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  58. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  59. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  60. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  61. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  62. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  63. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  64. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  65. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  66. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  67. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۰.
  68. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  69. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  70. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۰.
  71. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  72. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  73. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  74. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  75. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  76. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  77. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  78. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  79. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  80. جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ۴۷۸.
  81. جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ۴۸۴.
  82. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  83. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  84. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  85. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  86. جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ۴۶۱.
  87. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  88. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۰.
  89. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  90. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  91. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  92. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  93. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  94. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۰.
  95. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  96. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  97. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  98. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  99. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۰.
  100. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  101. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  102. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  103. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  104. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  105. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۰–۶۷۱.
  106. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  107. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  108. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  109. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۱.
  110. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  111. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۱.
  112. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  113. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  114. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  115. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۲.
  116. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  117. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۲.
  118. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  119. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۲.
  120. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  121. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  122. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۲.
  123. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  124. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۲.
  125. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  126. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  127. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  128. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  129. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۲.
  130. جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ۴۸۳.
  131. جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ۴۸۰.
  132. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۳.
  133. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  134. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  135. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۳.
  136. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  137. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  138. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۳.
  139. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  140. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  141. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۳.
  142. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  143. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  144. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۳.
  145. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  146. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۳.
  147. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  148. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۳–۶۷۴.
  149. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  150. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۴.
  151. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  152. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۴.
  153. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  154. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۴.
  155. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  156. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۴.
  157. دهدست، «تعداد شهدای کربلا»، رشد آموزش قرآن.
  158. Veccia Vaglieri, “Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EI2.
  159. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۴.
  160. «تعداد لشکر یزید در مقابل لشکر امام حسین (ع)». http://www.bfnews.ir. ۱۸ آذر ۱۳۸۹. بایگانی‌شده از اصلی در ۱۵ اکتبر ۲۰۱۶. دریافت‌شده در ۲۵ اکتبر ۲۰۱۵. پیوند خارجی در |ناشر= وجود دارد (کمک)
  161. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  162. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۴.
  163. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  164. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۴.
  165. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  166. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  167. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۴.
  168. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  169. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۵.
  170. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  171. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  172. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  173. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۵.
  174. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  175. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  176. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۵.
  177. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  178. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  179. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  180. بهرامیان، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۷۶.
  181. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  182. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  183. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  184. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  185. Veccia Vaglieri, “Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EI2.
  186. Veccia Vaglieri, “Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EI2.
  187. عمادی حائری، «حسین بن علی، امام»، دانشنامهٔ جهان اسلام.
  188. Haider, “al-Ḥusayn b. ʿAlī b. Abī Ṭālib”, EI3.
  189. Veccia Vaglieri, “Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EI2.
  190. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  191. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  192. سید بن طاووس، ترجه عقیقی بخشایشی (۱۳۷۷لهوف، دفتر نشر نوید اسلام، ص. ۱۹۰، شابک ۶-۳۱-۶۴۸۵-۹۶۴
  193. فهری، سید اجمد (۱۴۲۸ق). مراقد اهل البیت فی الشام. مکتب الامام الخامنئی، سوریه. ص. ۳۹–۴۰. تاریخ وارد شده در |سال= را بررسی کنید (کمک); پارامتر |تاریخ بازیابی= نیاز به وارد کردن |پیوند= دارد (کمک)
  194. Hawting, The First Dynasty of Islam, 50.
  195. Sachedina, Islamic Messianism, 157–158.
  196. Gölz, “Martyrdom and Masculinity in Warring Iran”, Behemoth–A Journal, 41.
  197. Poulson, Social Movements in Iran, 44.
  198. حاج منوچهری، «حسین (ع)، امام»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۶۸۸.
  199. Baqian, Ashura’s place in genesis of Islamic Revolution of Iran.
  200. Poulson, Social Movements in Iran, 44.
  201. Louër, “Shiʿi Identity Politics”, Religious minorities, 221-243.
  202. Matthiesen, The Other Saudis, 102-103.
  203. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  204. Vaglieri, “al–Ḥusayn b. 'Alī b. Abī Ṭālib”, EoI.
  205. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.
  206. Madelung, “Ḥosayn b. ʿAli i. Life”, Iranica.

منابع

This article is issued from Wikipedia. The text is licensed under Creative Commons - Attribution - Sharealike. Additional terms may apply for the media files.