علی بن ابیطالب در ادبیات فارسی
شهریار
یکی از معروفترین اشعار مربوط به علی در ادبیات فارسی سروده سید محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار است:
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را | که به ماسوا فکندی همه سایهٔ هما را | |
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین | به علی شناختم من به خدا قسم خدا را | |
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند | چو علی گرفته باشد سر چشمهٔ بقا را | |
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ | به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را | |
برو ای گدای مسکین در خانهٔ علی زن | که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را | |
بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من | چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا | |
بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب | که علم کند به عالم شهدای کربلا را | |
چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان | چو علی که میتواند که بسر برد وفا را | |
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت | متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را | |
بدو چشم خون فشانم هلهای نسیم رحمت | که ز کوی او غباری به من آر توتیا را | |
به امید آن که شاید برسد به خاک پایت | چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را | |
چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان | که ز جان ما بگردان ره آفت بلا را | |
چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم | که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را | |
«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی | به پیام آشنائی بنوازد آشنا را» | |
ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب | غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا |
_علی آن شیر خدا شاه عرب:
شب ز اسرار علی آگاه است | دل شب محرم سرّالله است | |
شب علی دید به نزدیکی دید | گرچه او نیز به تاریکی دید | |
شب شنفته ست مناجات علی | جوشش چشمه عشق ازلی | |
شاه را دیده به نوشینی خواب | روی بر سینه دیوار خراب | |
قلعه بانی که به قصر افلاک | سر دهد ناله زندانی خاک | |
اشکباری که چو شمع بیزار | می فشاند زر و میگرید زار | |
دردمندی که چو لب بگشاید | در و دیوار به زنهار آید | |
کلماتی چو در آویزه گوش | مسجد کوفه هنوزش مدهوش | |
فجر تا سینه آفاق شکافت | چشم بیدار علی خفته نیافت | |
روزه داری که به مهر اسحار | بشکند نان جوین افطار | |
ناشناسی که به تاریکی شب | می برد شام یتیمان عرب | |
پادشاهی که به شب برقع پوش | می کشد بار گدایان بر دوش | |
تا نشد پردگی آن سرّ جلی | نشد افشا که علی بود و علی | |
شاهبازی که به بال و پر راز | می کند در ابدیت پرواز | |
شهسواری که به برق شمشیر | در دل شب بشکافد دل شیر | |
عشق بازی که هم آغوش خطر | خفت در خوابگه پیغمبر | |
آن دم صبح قیامت تأثیر | حلقه در شد از او دامنگیر | |
دست در دامن مولا زد در | که علی بگذر و از ما مگذر | |
شال شه وا شد و دامن به گرو | زینبش دست به دامن که مرو | |
شال میبست و ندایی مبهم | که کمربند شهادت محکم | |
پیشوایی که ز شوق دیدار | می کند قاتل خود را بیدار | |
ماه محراب عبودیت حق | سر به محراب عبادت منشق | |
می زند پس لب او کاسه شیر | می کند چشم اشارت به اسیر | |
چه اسیری که همان قاتل اوست | تو خدایی مگرای دشمن دوست | |
در جهانی همه شور و همه شر | ها علی بشرٌ کیف بشر | |
کفن از گریهٔ غسّال خجل | پیرهن از رخ وصّال خجل | |
شبروان مست ولای تو علی | جان عالم به فدای تو علی |
شاهنامه فردوسی
فردوسی که به گفته برخی فردوسی شناسان و محققان نظیر سعید نفیسی و جلال خالقی مطلق شیعه بودهاست در چند جای شاهنامه از ارادت خود به امام اول شیعیان سخن میگوید.[2][3]
وی با اشاره به روایت(حدیث)میسراید:انا مدینة علم و علی بابها ( من به مانند شهرِ دانش هستم و علی، گشایشِ آن )
چهارم علی بود جفت بتول | که او را به خوبی ستاید رسول | |
که من شهر علمم علیم در ست | درست این سخن گفت پیغمبرست | |
گواهی دهم کاین سخنها ز اوست | تو گویی دو گوشم پرآواز اوست | |
علی را چنین گفت و دیگر همین | کزیشان قوی شد به هر گونه دین | |
نبی آفتاب و صحابان چو ماه | به هم بستهی یکدگر راست راه | |
از او بر روان محمد درود | به یارانش بر هر یکی برفزود | |
سر انجمن بد ز یاران علی | که خواندش پیمبر علی ولی | |
همه پاک بودند و پرهیزگار | سخنهای او بر گذشت از شمار | |
وگر در دلت هیچ مهر علی است | تو را روز محشر به خواهش ولی است | |
هزاران درود و هزاران ثنا | ز ما آفرین باد بر مصطفی | |
و بر اهل بیتش همیدون، چنین | همی آفرین خوانم از بهر دین |
و همچنین خود را بنده علی و اهل بیت پیامبر که وصی پس از او هستند میداند و تأکید دارد که من بر این آیین زاده شدهام و برین آیین خواهم مرد، وی همچنین دشمنان علی را زارترین افراد در روی زمین میداند:
منم بندهی اهل بیت نبی | ستایندهی خاک پای وصی | |
حکیم این جهان را چو دریا نهاد | برانگیخته موج ازو تندباد | |
چو هفتاد کشتی برو ساخته | همه بادبانها برافراخته | |
یکی پهن کشتی بسان عروس | بیاراسته همچو چشم خروس | |
محمد بدو اندرون با علی | همان اهل بیت نبی و ولی | |
خردمند کز دور دریا بدید | کرانه نه پیدا و بن ناپدید | |
بدانست کو موج خواهد زدن | کس از غرق بیرون نخواهد شدن | |
به دل گفت اگر با نبی و وصی | شوم غرقه دارم دو یار وفی | |
همانا که باشد مرا دستگیر | خداوند تاج و لوا و سریر | |
خداوند جوی میوانگبین | همان چشمهی شیر و ماء معین | |
اگر چشم داری به دیگر سرای | به نزد نبی و علی گیر جای | |
گرت زین بد آید گناه منست | چنین است و این دین و راه منست | |
برین زادم و هم برین بگذرم | چنان دان که خاک پی حیدرم | |
دلت گر به راه خطا مایلست | ترا دشمن اندر جهان خود دلست | |
نباشد جز از بیپدر دشمنش | که یزدان به آتش بسوزد تنش | |
هر آنکس که در جانش بغض علیست | ازو زارتر در جهان زار کیست | |
نگر تا نداری به بازی جهان | نه برگردی از نیک پی همرهان | |
همه نیکی ات باید آغاز کرد | چو با نیکنامان بوی همنورد |
نظامی گنجوی
شاعر و داستانسرای قرن ششم هجری:
ز بَعدِ معرفتِ کردگارِ لَم یَزلی | علی شناسم و آنگه علی و آلعلی |
علی در مثنویهای چهارگانه عطار
گرچه برخی عطار را سنی اشعری نامیدهاند و برخی دیگر معتقدند که وی همچون سایر بزرگان صوفی در فروع دین تابع هیچیک از مذاهب چهارگانه سنی نبودهاست، اما ستایشهای عمیق و خالصانه وی از امام اول شیعیان سبب شد که برخی همچون قاضی نورالله شوشتری عقیده به شیعه بودن او داشته باشند.[4]
اشاره به صفات روحانی و معنوی علی
عطار در این زمینه از القابی این چنین برای توصیف صفات روحانی علی نام بردهاست:
- غواص دریای توکل
- قلب قرآن
- قلبآل یاسین
- بحر علم
- صاحب اسرار سلونی
- قطب دین
- منادی سلونی
- مفتی علی الاطلاق
- حجتالاسلام
- پیشوای راستین
- خواجه حق
- امام مشرق و مغرب
- امام رهنما
- مقتدا
- ساقی کوثر
- خواجهٔ معصوم
- صاحب حوض کوثر
- مستغرق کار خدا
- باب علم
ای پسر تو بی نشانی از علی | عین یا و لام دانی از علی | |
خواجهٔ حق، پیشوای راستین | کوه علم و باب علم و قطب دین | |
ساقی کوثر، امام رهنما | ابن عم مصطفی، شیرخدا | |
در بیان رهنمونی آمده | صاحب اسرار«سلونی»آمده | |
مقتدا بی شک به استحقاق اوست | مفتی مطلق علی الا طلاق اوست | |
علی القطع افضل ایام او بود | علی الحق حجت الا سلام او بود | |
او چون قلب آل یاسین آمده است | قلب قرآن یا و سین زین آمده است | |
قلب قرآن، قلب پر قرآن اوست | «وال من والاه»اندر شان اوست |
وی همچنین پیرامون واقعه غدیر خم میسراید:
گفت پیغمبر به یارای سخن | پیک ربالعالمین آمد به من | |
گفت حیدر را خدا این تحفه داد | بر همه خلق جهان فضلش نهاد | |
گشت داخل از یقین زوج بتول | در ولایت با خداوند و رسول |
ابن سینا
علی عالی اعلا، ولی والی والا | وصی سید بطحا، به حکمش جمله ما فیها | |
قوام جسم را جوهر، زمانی روح را رهبر | کلام نیک پیغمبر، ولی ایزد دانا | |
حیدیثی خاطرم آمد که میفرمود پیغمبر | به اصحابش شب معراج سر لیله الاسرا | |
به طاق آسمان چهارمین، دیدم من از رحمت | هزاران مسجدی اندر درون مسجد اقصا | |
به هر مسجد هزاران طاق، هر طاق محرابی | به هر محراب صد منبر، به هر منبر علی پیدا | |
به پیغمبر چو بشنیدند اصحاب این سخن گفتند | که دیشب با علی بودیم، جمله جمع در یکجا | |
تبسم کرد سلمان، این سخن گفتا به پیغمبر: | به غیر از خود ندیدم هیچ کس، در نزد آن مولا | |
اباذر گفت با سلمان به روح پاک پیغمبر | نشسته بودم اندر خدمتش در گوشهای تنها | |
که ناگه جبرئیل از، سلام آورد براحمد | کهای مسند نشین بازگاه قرب او ادنا | |
اگرچه بر همه ظاهر شدم بر صورتی، اما | ولیکن از همه بگذشت، با ما بود در بالا | |
جنابش خالقی باشد که بر خلقش دو صد عالم | به هر عالم دو صد آدم، به هر آدم دو صد حوا | |
به حکمش صد هزاران کوه، بر هر کوه صد دامن | به هر دامن هزاران دشت، بر هر دشت صد سینا | |
نه وصفش این چنین باشد، که می گویند در عالم | ز خندق جست و مرحب کُشت، اندر بیشه هیجا | |
علی سری است در وحدت، که باشد سر بی همتا | علی خلقی است در خلقت، که باشد خلقتش یکتا | |
چو این اوصاف را بشنید، از وصف کمال او | گرفت انگشت حیرت بر دهانش، بو علی سینا |
فائز مازندرانی
تویی آن مبارز صف شکن ،که به شانت آمده لا فتی | که به کفر خط فنا زدی ،بدم حسام به شکل لا | |
تویی آن حدوث که از قِدَم،چو زدی به تخت ازل قَدَم | ازل و ابد همه از قِدَم ،ز تو ره گرفته از اعتلا | |
تو امیر کشور وحدتی رالتو نهنگ قلزم قدرتی | تو اراده ای تو مشیتی ،به ظهور جمله ما سوا | |
تویی آن یدالله باسطه،که شدست ا تو به ضابطه | همه قبض و بسط جهانیان ،چه از ابتدا چه از انتها | |
نه ز خلق به حق ولی تویی رالز نبی نه همین وصی تویی | به خدا که کنز خفی تویی،به ظهور آمدی از خفا | |
تو اگر به ملک ایان قدم ،نزدی به عرصگه قِدَم | ز جهانیان نگرفته کس رالسوی کبریا ره اهتدا | |
به مقام خلوت لامکان ،که نبی به حق شده میهان | تو سخن سار و تو میزبان،به مقام خلوت کبریا | |
بنگر که سوخته باغ دین ،زسموم فتنه مشرکین | بشنو ز زینت دل غمین،تو نوای ناله یا اخا | |
سر نو خطار به جفا به نی ،همه گلرخان به توا ز پی | شده یک به ناله یا بنی ،دگری به ناله اشقیا |
همای شیرازی
چو نجات هر دو عالم شد ولای مرتضی | در دوعالم مگسل از دامان او دست ولا | |
ساقی کوثر امیرالمؤمنین سالار کل | سرور عالم والی الله اعظم مرتضی | |
گوهر فطرت ،امین دین ،ولی کردگار | هادی امت امام حق ،وصی مصطفی | |
ای ز پا افتادگان را لطف عامت دستگیر | دستگیر هر کجا افتاده ای از پا چو ما |
عاشق اصفهانی
در زیر زلف روی تو بیندگر آفتاب | بی پرده جلوه گر نشود دیگر آفتاب | |
روزی که در درون دل من درآمدی | بیرون نکرده بود سر از خاور ،آفتاب | |
بی پرده وقت صبح بیا در کنار بام | تا باز پس کشد سر از این منظر آفتاب | |
تا ره برد به خاک رد شحنه نجف | گردد در آسمان ز پی رهبر آفتاب | |
زین گونه بر سپهر برآمد از اینکه داشت | بر جبهه داغ بندگی حیدر آفتاب | |
ان سروری که بهر نمازش ز باختر | آورد باز معجز پیغمبر آفتاب | |
لرزد به خود هنوز بر این قلعه بلند | زآندم که کند شاه ،در از خیبر آفتاب | |
اتی موکب جلال تو بر چرخ گرم سیر | در آن میانه از همه واپس تر آفتاب | |
هم نوحو هم سفینه تویی رالدر ولای تو | در بحر آبگون فکند معبر آفتاب |
شاه نعمتالله ولی
تا ز نور او گشته منور آفتاب | نور چشم عالم است و خوب و در خور آفتاب | |
وصف او گوید به جان شاه فلک در نیمروز | مدح او خواند روان در ملک خاور آفتاب | |
تا برارد از دیار دشمنان او دمار | می کشند هر صبحدم مردانه خنجر آفتاب | |
صورتش ماه است و معنی آفتاب و چشم ما | شب جمال ماه بیند روز در خور آفتاب | |
پادشاه هفت اقلیم است و سلطان دو کون | تا شده از جان غلام او چو غنبر آفتاب | |
آفتاب از جسم و جان پاک او تا نور یافت | پادشاهی می کند در بحر و در بر آفتاب | |
یوسف گل پیرهن برقع گشود و رو نمود | چشم مردم نور دید و شد منور آفتاب | |
نعمتاللهم ز آل مصطفی دارم نسب | ذره ای از نور او می بین و بنگر آفتاب |
نصرت الله خاکیان
ای آن که قلب پاکت از عشق حق سراسر | ای پیش آستانت دنیا و خس برابر | |
ای آن که دین احمد از پایمردیت ماند | در جنگ های خونین با ضربه های صفدر | |
ای آن که کلّ ایمان خوانده تو را محمّد(ص) | در روز جنگ خندق کردی جهاد اصغر | |
مولای کایناتت زیبا نمود توصیف | من شهر علم و بابش دانی که کیست حیدر | |
چون شمع ذوب بودی در عشق پاک الله | ای آن که ساقیستی بر لب حوض کوثر | |
اوّل کسی ز مردان که اسلام را پذیرفت | ای صف شکن تو بودی چونان تو نیست دیگر | |
از آسمان ملایک مولای ما ستودند | از بهر آن صلابت چون بود او غضنفر | |
رحمان به روز هیجا در وصف آن شجاعت | فرمود نیست تیغی جز ذوالفقار حیدر | |
فرمودی ای خوارج قرآن ناطقم من | چون در نبرد صفّین لرزید پشت باور | |
ای آن که رأس پاکت خونبار در ره دین | رنگین کردی آن دم از خون پاک منبر | |
قاتل چو پیشت آرند گویی کشید او را | طوری که کشت ما را نی از طریق دیگر | |
آن شیر را چو پیشت آرند با اشارت | گویی اسیر ما را سیرش کنید ز ساغر | |
مولای ما که خفتی در خون خود به معراج | ما شیعیان ز داغت ریزیم خاک بر سر | |
ای شیر حق عدالت با رفتنت کفن شد | با رفتنت شجاعت را کس نگیرد از سر | |
خون می چکد ز قلبم چون خون لاله هر دم | از داغ میر مردان از هجر آن سخنور | |
دیگر نگو ز چشمم خون می چکد همیشه | ای «خاکیان» که هستی غمگین آن دلاور |
ابوالحسن ورزی
امشب شب ولادت مولای ما علی است | طفلی که زاده حرم کبریا علی است | |
زینت فزای عالم امکان،جمال اوست | مقصود از آفرینش ارض و سما علی است | |
فخر وجود تاج سر آفرینش است | خورشید جاودان سپر عُلا، علی است | |
نقش خدا ، ز پرده اگر جلوه گر شود | آیینه تجلی نقش خدا علی است |
شکیب اصفهانی
تا بزم دل ز ماه حمالت منوراست | مارا چه احتیاج به خورشید خاور است | |
تنها نه من به آتش عشق تو سوختم | سوزد از آن به مرتبه،گر پور آذر است | |
ما گدایی در همچون تو خسروی | بهتر ز پادشاهی ملک سکندر است | |
در هر دلی که ذره ای از مهر او بود | مانند آ،تاب سراپا منور است | |
هر کس گزید غیر علی رهبری شکیب | خر مهره را ستود گمانش که گوهر است |
عماد خراسانی
میلاد فخر ,الم و سردار اتقیاست | روز ظهور راستی و مردی و سخاست | |
عیدی است بس گرامی و روزی است بس بزرگ | دولت نصیب گیتی و گیتی بکام ماست | |
روزی چنان بود،که بدان تا بروز حشر | گر روزگار بالد و نازش کند رواست | |
روزی بود که گردش و سرگشتگی چرخ | معلوم گشت،بهر چه منظور و مدعاست | |
روزی بود که گشت عیان فرشتگان | کآدم بدون سابقه مسجوشان چرا ست | |
«از هر چه بگذری سخن دوست خوشتر است» | بنگر کدام دوست نکوتر ز مرتضی است |
شیخ الملک اورنگ
آسمان امشب ز کعبه زیب و فر گرفت | حبذّا خاکی که از وی آسمان زیور گرفت | |
تا نماید آسمان روشن به شب سقف سرای | بیشمار از خاک کعبه مشعل اختر گرفت | |
تا بیاراید به گوهر سبزگون دیبای خویش | عاریت از خاک مشعر ،آسمان گوهر گرفت | |
ماه آسا کعبه را سقف از شعف بشکافت تا | کعبه خورشیدی به دل با چهره انور گرفت |
سنایی غزنوی
سنایی شاعر و عارف قرن ششم علی را وصی پیامبر میداند.
مر نبی را وصی و هم داماد | جان پیغمبر از جمالش شاد | |
نائب مصطفی به روز غدیر | کرده در شرع، مر او را به امیر | |
خوانده در دل و ملک، مختارش | هم در علم و هم علمدارش |
جانب هر که با علی نه نکوست | هر که گو باش من ندارم دوست |
حافظ
برترین غزل سرای فارسی نیز به علی اشاره داشتهاست. اشاره ای به سایر خلفا در اشعار وی یافت نمیشود.
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق | بدرقه رهت شود همت شحنه نجف |
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت و در جایی دیگر سروده:
مردی زِ کنندهی درِ خیبر پرس / اسرار کرم زِ خواجهی قنبر پرس___ گر طالب فیض حق شدستی حافظ / سرچشمهی آن زِ ساقی کوثر پرس
صائب
بهترین خلق بعد از بهترین انبیا | ابن عم مصطفی داماد خیر المرسلین | |
تا ابد چون طفل بی مادر به خاک افتاده بود | گر نمی شد باعث تعمیر او یعسوب دین | |
تا نگرداند نظر حیدر نگردد آسمان | تا نگوید یا علی، گردون نخیزد از زمین |
وحشی بافقی
... بهترین خلق بعد از بهترین انبیا | ابن عم مصطفی داماد خیر المرسلین | |
تا ابد چون طفل بی مادر به خاک افتاده بود | گر نمی شد باعث تعمیر او یعسوب دین | |
تا نگرداند نظر حیدر نگردد آسمان | تا نگوید یا علی، گردون نخیزد از زمین |
واعظ قزوینی
... هست ختم انبیا یعنی محمد شهر علم | او در آن شهر است و واعظ از سگان آن در است | |
باغ جنت را توان اثبات ملکیت نمود | مهر او و آل پاکش، در کف دل محضر است |
هاتف اصفهانی
... ز افعال و صفات و ذاتت آگه نیستم لیکن | تویی دانم امام خلق بعد از مصطفی حقا | |
به هر کس غیر تو نام امام الحق بدان ماند | که بر گوساله زرین خطاب ربنا الاعلی... |
طالب آملی
گره ز گوشه ابروی خاطرم نگشود | مگر به یاد زمین بوس شاه عرش سپاه | |
ضیای دیده دانش صفای سینه عقل | فروغ ناصیه دین علی ولی الله | |
همان که سلسله شاهدان قدسی را | عبیر بو کند از خاکروبی درگاه... |
خواجه معینالدین سجزی
ای بعد نبی بر سر تو تاج نبی | وی داده شهان زصولت باج نبی | |
آنی تو که، معراج تو بالاتر شد | یک قامت احمدی زمعراج نبی |
قاآنی شیرازی
اسلام شد مشید و دین گشت استوار | از بازوی یدالله و از ضرب ذوالفقار | |
آن رحمت خدای که از لطف عام اوست | شیطان هنوز با همه عصیان امیدوار | |
آن اولین نظر که ز رحمت نمود حق | و آن آخرین طلب که ز حق کرد روزگار | |
منت خدای را که ز مهر رسول و آل | گام شرف به تارک هفتم سما زنیم | |
همچون هزار دستان در گلشن سخن | هر دم هزاردستان از مصطفی زنیم | |
گه داستان حیدر کرار سر کنیم | گاهی دم از ملازمت مجتبی زنیم | |
از چشم آفرینش صد جوی خون رود | هرگه چو نی نوای غم نینوا زنیم |
شراب تاک ننو شم دگر زخم عصير | شراب پاک خورم زين پس به خم غدير | |
به مهر ساقى کوثر از آن شراب خورم | که درد ساغر او خاک را کند اکسير | |
از آن شراب کز آن هر که قطره اى بچشد | شود بما حصل سر کائنات خبير | |
بجان خواجه چنان مست آل ياسينم | که آيد از دهنم جاى باده بوى عبير | |
دو صد غرابه شراب ار به يک نفس بخورم | که مست تر شوم اصلاً نمى کند توفير | |
عجب مدار که گوهر فشان شوم امروز | دو صد هزارم درياست در درون ضمير | |
دميده صبح جنونم چنانکه بردى دم | ز قل اعوذ برالفلق دمد زنجير | |
بر آن مبين که چو خورشيد چرخ عربانم | بر آن نگر که جهان را دهم لباس حرير | |
نهفته مهر نبى گنج فقر در دل من | که گنج نقره نه ارزد برش به نيم فقير | |
فقير را به زر و سيم و گنج چاره کنند | ولى علاج ندارد چون گنج گشت فقير | |
اگر چه عيد غدير است هر گنه که کنند | ببخشند از کرم خويش کردگار قدير | |
وليک با دهن پاک و قلب پاک اولى است | که نعمت حيدر کرار کنم تقدير | |
نسيم رحمت يزدان قسيم جنت و نار | خديو پادشاه عرش سرير | |
دروغ باشد اگر گويمش نظيرى هست | وليک شرک باشد اگر گويمش خداست نظير | |
لباس واجبى از قامتش بلند تر است | وليک جامه امکان به قداوست | |
اگر بگويم حق نيست گفته ام ناحق | اگر بگويم حق است ترسم از تکفير | |
بزرگ آينه اى هست در برابر حق | که هر چه هست سراپا در اوست عکس پذير | |
بند زلوح مشيت بزرگتر لوحي | نقشبند ازل صورتش کند تصوير | |
دمى که رحمتش از خلق سيه بر گيرد | همان دم از همه اشياء برون رود تاثير | |
زهى بند رگه امر تو ممکنات مطيع | زهى بر بقعه حکم تو کائنات امير | |
گمانم افتد که ابليس هم طمع دارد | که عفو عام تو ببخشدش تقصير |
فتحالله خان شیبانی
روز طوفان بلا اندر سفینه نوح زی | کاز زبان مصطفی با تو همی گوید خدا | |
چنگ در فتراک آل مصطفی باید زدن | تا به عون مصطفی گردی ز جمع اولیا | |
تا به تو ارکان دولت را نباشد آشتی | کی به خود مایل توانی کرد طبع پادشا | |
گر مدینه علم را جویی برو در را بجوی | زانکه در ناجسته کس آگه نگردد از سرا |
راه باریک و رهزنان در پیش | کنده گودال های مرد ربای | |
گرت از ا ین راه می گذر باید | پیش و پس را یکی ببین و بپای | |
که در این ره بسی غلط کردند | که نبدشان دلیل و راهنمای | |
رهنما جوی و رهنمای تو کیست | جز علی و آل او به هر دو سرای؟ | |
تو علی جوی باش و آل طلب | که از ایشان همی رسی به خدای |
سروش اصفهانی
خواهی توانگری دو جهان، حب او گزین | حب علی به هر دو جهان طرفه کیمیاست | |
جز بر پی علی نبری ره به شهر علم | کاو سوی شهر علم تو را شهره پیشواست | |
جز بر در علی مطلب آرزو سروش | کاین در عنایت و بخشایش و عطاست | |
دانی که چه چیز است رستگاری | دانی که چه چیز است رستگاری | |
وندر دو جهان مایه سعادت | از دشمن او داشتن تبر | |
خاتم را آموزگار ملت | آدم را آموزگار اسما | |
جز دست علی نیست دست دیگر | اندر همه امکان نشیب و بالا |
ابوطالب کلیم همدانی
مدح ما او را نباشد هیچ کم از ناسزا | مصطفی را جز به ارشاد علی نتوان شناخت | |
گر به سوی خانه می آیی، ز راه در بیا | آسمان گر بود معراج نبی، معراج او | |
بود دوش آن که شد خاک رهش ارض و سما | اهل بیت سرور عالم بود کشتی نوح | |
هست شاه اولیا، هم کشتی و هم ناخدا... | جز علی هرکس که دارد در ره دین رهنما | |
راهرو کور است و آن رهبر جمادی چون عصا | دیگری را جز علی گفتن امیرالموءمنین | |
دیگری را جز علی گفتن امیرالموءمنین | آن چنان باشد که کس گوساله را گوید خدا... |
صفای اصفهانی
راه باریک و رهزنان در پیش | کنده گودال های مرد ربای | |
گرت از ا ین راه می گذر باید | پیش و پس را یکی ببین و بپای | |
که در این ره بسی غلط کردند | که نبدشان دلیل و راهنمای | |
رهنما جوی و رهنمای تو کیست | جز علی و آل او به هر دو سرای؟ | |
تو علی جوی باش و آل طلب | که از ایشان همی رسی به خدای | |
جز بر در علی مطلب آرزو سروش | کاین در عنایت و بخشایش و عطاست | |
دانی که چه چیز است رستگاری | بر حیدر و بر آل او تولا | |
وندر دو جهان مایه سعادت | از دشمن او داشتن تبرا | |
خاتم را آموزگار ملت | آدم را آموزگار اسما | |
جز دست علی نیست دست دیگر | اندر همه امکان نشیب و بالا |
خردنامه
خردنامه منظومه ای است اثر ابو الفضل یوسف بن علی مستوفی که در اوایل قرن ششم تألیف شده و سخنان بزرگان ایرانی، یونانی و همچنین بزرگان دین از جمله پیامبر اسلام و علی بن ابیطالب در آن به نظم آمده ست.[6]
خاوراننامه
یکی از جامعترین آثار ادبی فارسی پیرامون علی، مثنوی خاوران نامهاست که در۲۲۵۰۰ بیت در وزن متقارب مثمن مقصور توسط ابن حسام سروده شدهاست. این اثر حکایت آنچه «رشادتهای امام و یارانش همچون مالک اشتر در برابر شاه خاور به نام قباد و شاهان بتپرست دیگر به نام طهماس شاه و صلصال شاه و سپاه دیوان و اژدها در سرزمین خیالی خاوران» نامیده شده میباشد.
کهنترین نسخه موجود از این کتاب نسخهٔ موزه هنرهای معاصر تهران است که هماکنون در کاخ گلستان نگهداری میشود.[7]
علینامه
علینامه منظومهای حماسی و شیعی به زبان فارسی است که به سبک شاهنامه فردوسی دربارهٔ علی در جنگهای صدر اسلام به نظم درآمدهاست. همچنین این منظومه کهنترین اثر حماسی شیعه محسوب میگردد.
سرایندهٔ این منظومه یک ایرانی شیعه به نام دانشی طوسی است که این اثر را در بحر متقارب در ۴۸۲ (قمری) سرودهاست.[8]
حمله حیدری
حماسهای منظوم اثر باذل مشهدی که پس از وی برخی شعرا از جمله راجی کرمانی ادامه آن را سروده یا به عقیده برخی دیگر کتب دیگری به این نام سرودند. اما معروفترین آنان راجی کرمانی است. دیگر ادامه دهندگان یا سرایندگان حمله حیدری:
- حمله حیدری اثر طبع میرزاابوطالب فندرسکی معروف به ابوطالب اصفهانی از شاعران قرن دوازدهم که در حقیقت ادامه و مکمل کار باذل مشهدی بود.
- تکمله حمله حیدری. شاعری به نام نجف با سرودن اشعاری در همین زمینه، دو بخش باذل مشهدی و ابوطالب فندرسکی را بهم وصل کرد و این ۳ بخش یکی شد، ابتدا در هند و سپس ایران به چاپ رسید.
- حمله حیدری اثر میرزا آزاد کشمیری متوفی به سال ۱۱۳۴ به خواهش پسرعموی باذل مشهدی به سرودن حمله حیدری اقدام کرد و شاید هم ادامه کار باذل بود.
- حمله حیدری اثر مهدیعلیخان عاشقهندی شامل غزوات[9]
توصیف جنگ علی و عمرو بن عبدود:
دلیران میدان گشوده نظر | که بر کینه اول که بندد کمر | |
که ناگاه عمرو آن سپر نبرد | بر انگیخت ابرش برافشاند گرد | |
چو آن آهنین کوه آمد به دشت | همه رزمگه کوه فولاد گشت | |
بیامد به دشت و نفس کرد راست | پس آنگاه باستاد همرزم خواست | |
حبیب خدای جهان آفرین | نگه کرد بر روی مردان دین | |
همه برده سر در گریبان فرو | نشد هیچ کس را هوس، رزم او | |
به جز بازوی دین و شیر خدا | که شد طالب رزم آن اژدها | |
بر مصطفی به هر رخصت دوید | از او خواست دستوری اما ندید | |
به سوی هژیر ژیان کرد رو | به پیشش برآمد شه جنگجو | |
دویدند از کین دل سوی هم | در صلح بستند به روی هم | |
فلک باخت از سهم آن جنگ رنگ | بود سهمگین جنگ شیر و پلنگ | |
نخست آن سیه روز و برگشته بخت | برافراخت بازو چو شاخ درخت | |
سپر برسرآورد شیر اله | علم کرد شمشیر آن اژدها | |
بیفشرد چون کوه پابر زمین | بخایید دندان به دندان کین | |
چو ننمود رخ شاهد آرزو | به هم حمله کردند باز از دو سو | |
نهادند آوردگاهی چنان | که کم دیده باشد زمین و زمان | |
زبس گرد از آن رزمگه بردمید | تن هر دو شد از نظر ناپدید | |
زره لخت لخت و قبا چاک چاک | سر و روی مردان پر از گرد و خاک | |
چنین آن دو ماهر در آداب ضرب | زهم رد نمودند هفتاد حرب | |
شجاع غضنفر وصی نبی | نهنگ یم قدرت حق، علی | |
چنان دید بر روی دشمن زخشم | که شد ساخته کارش از زهر چشم | |
برافراخت پس دست خیبر گشا | پی سر بریدن بیفشرد پا | |
به نام خدای جهان آفرین | بینداخت شمشیر را شاه دین | |
چو شیر خدا راند بر خصم، تیغ | به سر کوفت شیطان دو دست دریغ | |
پرید از رخ کفر در هند رنگ | تپیدند بت خانهها در فرنگ | |
غضنفر بزد تیغ بر گردنش | در آورد از پای، بی سر تنش | |
دم تیغ بر گردنش چون رسید | سر عمرو صد گام از تن پرید | |
چو غلتید در خاک آن ژنده فیل | بزد بوسه بر دست او جبرئیل |
افتخارنامه حیدری
افتخارنامه حیدری یکی دیگر از حماسههایی است که به حمله حیدری نیز مشهور شده. این اثر توسط صهبا در عصر ناصر الدین شاه قاجار، توسط شاعری به نام میرزا آقا مصطفی افتخار العلماءمتخلّص به صهبا دنباله اثر باذل را از خلافت علی تا پایان جنگ نهروان ادامه داد. این اثر شامل ۱۸۰۰۰ بیت است و بر اساس ناسخ التواریخ نگاشته شده و در سال ۱۳۱۰ هجری قمری منتشر گردیدهاست.[10]
کتیب معجزات
شاهنامهٔ حیرتی تونی یا «کتیب معجزات» حماسهای است مذهبی و کمیاب و نادر الوجود در ادبیانت فارسی، پیرامون رشادتهای پیامبر اسلام و امامان که توسط حیرتی تونی تدوین شدهاست. این اثر در بحر هزج مسدس مقصور یا محذوف در دوران صفویه در ۲۱۶۰۰ بیت سروده شدهاست.[11]
وی در به نظم در آوردن کتاب از «بهجه المباهج» نوشته حسن سبزواری استفاده کردهاست.
ابوسعید ابوالخیر
در رباعیات ابوسعید ابوالخیر که از بزرگان عرفان و تصوف اسلامی است اشارات متعدد به علی و فاطمه و فرزندانشان دیده میشود:
یا رب به محمد و علی و زهرا | یا رب به حسین و حسن و آلعبا | |
کز لطف برآر حاجتم در دو سرا | بیمنت خلق یا علی الاعلا |
ای شیر سرافراز زبردست خدا | ای تیر شهاب ثاقب شست خدا | |
آزادم کن ز دست این بیدستان | دست من و دامن تو ای دست خدا |
ای شیر خدا امیر حیدر فتحی | وی قلعه گشای در خیبر فتحی | |
درهای امید بر رخم بسته شده | ای صاحب ذوالفقار و قنبر فتحی |
ای حیدر شهسوار وقت مددست | ای زبدهی هشت و چار وقت مددست | |
من عاجزم از جهان و دشمن بسیار | ای صاحب ذوالفقار وقت مددست |
تا مهر ابوتراب دمساز منست | حیدر بجهان همدم و همراز منست | |
این هر دو جگر گوشه دو بالند مرا | مشکن بالم که وقت پرواز منست |
یا رب بدو نور دیدهی پیغمبر | یعنی بدو شمع دودمان حیدر | |
بر حال من از عین عنایت بنگر | دارم نظر آنکه نیفتم ز نظر |
سعدی
سعدی نیز چند جا از علی نام میبرد در ضمن قصیده ای گرچه از سایر خلفا نیز ( برای هر کدام یکی دو بیتی ) می سراید اما شاره او به علی گونه ویژه است. اشاره به همسر او فاطمه زهرا و اولادش و همچنین امام سوم شیعیان (حسین ) اشاره به معصوم بودن علی و درخواست شفاعت برای روز جزا از این جمله است. همچنین وی به سوره هل اتی که به اعتقاد بسیاری آیاتی از آن در شان علی و فاطمه ( پس از کمک به فقرا ) نازل شد نیز اشاره دارد.
کس را چه زور و زهره که وصف علی کند | جبار در مناقب او گفته «هل اتی» | |
زورآزمای قلعهی خیبر که بند او | در یکدگر شکست به بازوی لافتی | |
مردی که در مصاف، زره پیش بسته بود | تا پیش دشمنان ندهد پشت بر غزا | |
شیر خدای و صفدر میدان و بحر جود | جانبخش در نماز و جهانسوز در وغا | |
دیباچهی مروت و سلطان معرفت | لشکر کش فتوت و سردار اتقیا | |
فردا که هرکسی به شفیعی زنند دست | ماییم و دست و دامن معصوم مرتضی | |
پیغمبر، آفتاب منیرست در جهان | وینان ستارگان بزرگند و مقتدا | |
یارب به نسل طاهر اولاد فاطمه | یارب به خون پاک شهیدان کربلا |
ناصر خسرو
ناصر خسرو در قصیدهای ۴۷ بیتی میسراید:
بهار دل دوستدار علی | همیشه پر است از نگار علی | |
دلم زو نگار است و علم اسپرم | چنین واجب آید بهار علی | |
بچن هین گل، ای شیعت و خسته کن | دل ناصبی را به خار علی | |
از امت سزای بزرگی و فخر | کسی نیست جز دوستدار علی | |
ازیرا کز ابلیس ایمن شده است | دل شیعت اندر حصار علی | |
علی از تبار رسول است و نیست | مگر شیعت حق تبار علی | |
به صد سال اگر مدح گوید کسی | نگوید یکی از هزار علی | |
به مردی و علم و به زهد و سخا | بنازم بدین هر چهار علی | |
ازیرا که پشتم ز منت به شکر | گران است در زیر بار علی | |
شعار و دثارم ز دین است و علم | هم این بد شعار و دثار علی | |
تو ای ناصبی خامشی ایرا که تو | نهای آگه از پود و تار علی | |
محل علی گر بدانی همی | بیندیشی از کار و بار علی | |
مکن خویشتن مار بر من که نیست | تو را طاقت زهر مار علی | |
به بیدانشی هر خسی را همی | چرا آری اندر شمار علی؟ | |
علی شیر نر بود لیکن نبود | مگر حربگه مرغزار علی | |
نبودی در این سهمگن مرغزار | مگر عمرو و عنتر شکار علی | |
یکی اژدها بود در چنگ شیر | به دست علی ذوالفقار علی | |
سه لشکر شکن بود با ذوالفقار | یمین علی با یسار علی | |
سران را درافگند سر زیر پای | سر تیغ جوشن گذار علی | |
نبود از همه خلق جز جبرئیل | به حرب حنین نیزهدار علی | |
به روز هزاهز یکی کوه بود | شکیبا، دل بردبار علی | |
چو روباه شد شیر جنگی چو دید | قوی خنجر شیرخوار علی | |
همی رشک برد از زن خویش مرد | گه حملهٔ مردوار علی | |
گر از غارت دیو ترسی همی | درآمدت باید به غار علی | |
به غار علی در نشد کس مگر | به دستوری کاردار علی | |
ز علم است غار علی، سنگ نیست | نشاید به سنگ افتخار علی | |
نبینی به غار اندرون یکسره | سرای و ضیاع و عقار علی | |
نبارد مگر ز ابر تاویل قطر | بر اشجار و بر کشت زار علی | |
نبود اختیار علی سیم و زر | که دین بود و علم و اختیار علی | |
شریعت کجا یافت نصرت مگر | ز بازوی خنجر گزار علی؟ | |
ز کفار مکه نبود ایچ کس | به دل ناشده سوکوار علی | |
سر از خس برون کرد نارست هیچ | کس اندر همه روزگار علی | |
همیشه ز هر عیب پاکیزه بود | زبان و دو دست و ازار علی | |
گزین و بهین زنان جهان | کجا بود جز در کنار علی؟ | |
«حسین» و «حسن» یادگار رسول | نبودند جز یادگار علی | |
بیامد به حرب جمل عایشه | بر ابلیس زی کارزار علی | |
بریده شد ابلیس را دست و پای | چو بانگ آمد از گیرودار علی | |
از آتش نیابند زنهار کس | چو نایند در زینهار علی | |
که افگند نام از بزرگان حرب | مگر خنجر نامدار علی؟ | |
به بدر و احد هم به خیبر نبود | مگر جستن حرب کار علی | |
پس آنک او به بنگاه میپخت دیگ | به هنگام خور بود یار علی | |
شتربان و فراش با دیگپز | نبودند جز پیشکار علی | |
سواری که دعوی کند در سخن | بیا، گو، من اینک سوار علی | |
اگر ناصبی گوش دارد زمن | نکو حجت خوشگوار علی | |
به حجت به خرطومش اندر کشم | علیرغم او من مهار علی | |
وگر سر بتابد به بیدانشی | ز علم خوش بیکنار علی | |
نیاید به دشت قیامت مگر | سیه روی و سر پرغبار علی |
آب خوش بیتشنگی ناخوش بود | مرد سیراب آب خوش را منکر است | |
در بهشت ار خانهٔ زرین بود | قیصر اکنون خود به فردوس اندر است | |
این همه رمز و مثلها را کلید | جمله اندر خانهٔ پیغمبر است | |
گر به خانه در ز راه در شوید | این مبارک خانه را در حیدر است | |
هر که بر تنزیل بیتاویل رفت | او به چشم راست در دین اعور است | |
مشک باشد لفظ و معنی بوی او | مشک بیبوی ای پسر خاکستر است | |
مر نهفته دختر تنزیل را | معنی و تاویل حیدر زیور است | |
مشکل تنزیل بیتاویل او | بر گلوی دشمن دین خنجر است | |
ای گشایندهٔ در خیبر، قران | بی گشایشهای خوبت خیبر است | |
دوستی تو و فرزندان تو | مر مرا نور دل و سایهٔ سر است | |
از دل آن را ما رهی و چاکریم | کو تو را از دل رهی و چاکر است | |
خاطر من زر مدحتهات را | در خراسان بی خیانت زرگر است |
خط خدای زود بیاموزی | گر در شوی به خانهٔ پیغمبر | |
گر درشوی به خانهش، بر خاکت | شمشاد و لاله روید و سیسنبر | |
ندهد خدای عرش در این خانه | راهت مگر به راهبری حیدر | |
حیدر، که زو رسید و ز فخر او | از قیروان به چین خبر خیبر | |
شیران ز بیم خنجر او حیران | دریا به پیش خاطر او فرغر | |
قولش مقر و مایهٔ نور دل | تیغش مکان و معدن شور و شر | |
ایزد عطاش داد محمد را | نامش علی شناس و لقب کوثر | |
گرت آرزوست صورت او دیدن | وان منظر مبارک و آن مخبر | |
بشتاب سوی حضرت مستنصر | ره را ز فخر جز به مژه مسپر | |
آنجاست دین و دنیا را قبله | وانجاست عز و دولت را مشعر | |
خورشید پیش طلعت او تیره | گردون بجای حضرت او کردر | |
ای یافته به تیغ و بیان تو | زیب و جمال معرکه و منبر | |
بیصورت مبارک تو، دنیا | مجهول بود و بیسلب و زیور | |
معروف شد به علم تو دین، زیرا | دین عود بود و خاطر تو مجمر | |
ای حجت زمین خراسان، زه! | مدح رسول و آل چنین گستر | |
ای گشته نوک کلک سخن گویت | در دیدهٔ مخالف دین نشتر | |
دیبا همی بدیع برون آری | اندر ضمیر توست مگر ششتر | |
بر شعر زهد گفتن و بر طاعت | این روزگار ماندهت را بشمر |
ناصر خسرو واقعه غدیر را مورد اشاره قرار داده و با ذکر به جانشینی پیامبر توسط علی که شیعیان بدان معتقدند در ضمن قصیدهای میگوید:
بنگر که خلق را به که داد و چگونه گفت | روزی که خطبه کرد نبی بر سر غدیر | |
دست علی گرفت و بدو داد جای خویش | گر دست او گرفت تو جز دست او مگیر | |
ای ناصبی اگر تو مقری بدین سخن | حیدر امام توست و شبر وانگهی شبیر | |
ور منکری وصیت او را به جهل خویش | پس خود پس از رسول نباید تو را سفیر | |
علم علی نه قال و مقال است عن فلان | بل علم او چو در یتیم است بینظیر | |
اقرار کن بدو و بیاموز علم او | تا پشت دین قوی کنی و چشم دل قریر | |
آب حیات زیر سخنهای خوب اوست | آب حیات را بخور و جاودان ممیر | |
پندیت داد حجت و کردت اشارتی | ای پور، بس مبارک پند پدر پذیر |
کسایی مروزی
مجدالدین ابوالحسن کسایی مروزی شاعر نیمه دوم سده چهارم نیز اشعاری درباره وی و همچنین شهادت فرزند وی حسین در واقعه کربلا دارد و نخستین سراینده قصیده درباره عاشورا است.[12] استفاده از عناوینی همچون «امام امت»، «زین الاصفیا» و «امیرالمؤمنین» برای وی در بر داشتن جایگاهی متفاوت ازدیگر خلفا برای علی را میرساند:
مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر | بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار | |
آن کیست بدین حال و که بودهاست و که باشد | جز شیر خداوند جهان، حیدر کرار؟ | |
این دین هدی را به مثل دایرهای دان | پیغمبر ما مرکز و حیدر خط پرگار | |
علم همه عالم به علی داد پیمبر | چون ابر بهاری که دهد سیل به گلزار |
و همچنین در قصیده دیگری میگوید:
فهم کن گر مومنی فضل امیرالمؤمنین | فضل حیدر شیر یزدان مرتضای پاک دین | |
فضل آن کس کز پیمبر بگذری فاضل تر اوست | فضل آن رکن مسلمانی امام المتقین | |
فضل «زین الاصفیا»، داماد فخر انبیا | کافریدش خالق خلق آفرین از آفرین | |
ای نواصب گر ندانی فضل سرّ ذوالجلال | آیت «قربی» نگه کن و آنِ «اصحاب الیمین» | |
«لافتی الاّ علی» برخوان و تفسیرش بدان | یا که گفت یا که داند گفت جز «روح الامین» | |
آن نبی، وز انبیا کَس نِی به علم او را نظیر | وین ولی، وز اولیا کس نی به فضل او را قرین | |
آن چراغ عالم آمد وز همه عالم بدیع | وین امام امت آمد وز همه امت گزین |
ابن یمین
ابن یمین از شاعران شیعه در قرن هشتم و همدوره با سربداران بود.[14]
مقتدای اهل عالم چون گذشت از مصطفی | ابن عم مصطفی را دان، علی مرتضی | |
به حق چار محمد به عز چهار علی | به حرمت دو حسن مقتدای جمله جهان | |
به یک حسین و به یک جعفر و به یک موسی | که بنده ابن یمین را، ز بند غم برهان |
کمال الدین رازی
کمال الدین ابوالفتح بندار رازی از شعرای قرن چهارم که اشعاری به فارسی، عربی و دیلمی گفتهاست.[15]
تا تاج ولایت علی بر سرمه | هر روج مرا خوش تر و نیکوترمه | |
شکرانه اینکه میر دین حیدرمه | از فضل خدا و منّت مادرمه |
قوامی رازی
شاعر اوایل قرن ششم :
به عِلْم همچو علی کس نبود در اسلام | که بود مطّلعِ سِر، ز عالِم الأسرار | |
سرای شرع نبی را، علی ستون بناست | دگر چه آید و خیزد، همی ز رنگ و نگار | |
به علم و عصمت و مردی، سؤالها کردیم | علی چو آب همی آمد از در و دیوار | |
قصیده های قوامی قیامت سخن است | که طیر باغ بهشت است، جعفر طیّار | |
پیرایه مردان خدا حیدر کرّار | آن هم نسب و هم نَفَس احمد مختار | |
آن حاجب بار درِ اسرار پیمبر | آن میر دلیرِ سِپَه دین جهاندار | |
شاهی شده هَمْ گوهر او، احمد مُرْسل | شیری شده همشیره او، جعفر طیّار | |
فتّاح درِ خیبر و مفتاح درِ علم | جاندار شه ملّت و جانبخش شب غار |
شهاب بن علی بن کمال سمنانی
شیر خدا و ابن عم مصطفا علی است | روح بتول و خسرو آل عبا علی است | |
بهر نجات آخرت از فضل ایزدی | ورد شهاب در گه و بیگاه یا علی است | |
پیش از آن کین چارطاق هفت منظر کردهاند | فرض بر ارواح انسان حبّ حیدر کرده اند | |
سنبل گیسوی مشک افشان عنبربیز او | رشک بازار عبیر و مشک و عنبر کرده اند | |
غیر حیدر مقتدای خود ندانند اهل دین | چون کلام الله را از صدق باور کرده اند | |
جز ولایش حق نخواهد در قیامت هیچ چیز | زانکه از مهرش گل آدم مخمّر کرده اند | |
منصب شغل امامت با ولایت ای ولی | تا ابد اندر ازل بر وی مقرّر کرده اند | |
صورت رویش چو شد باب معانی را بیان | آیتی از سورت او چار دفتر کرده اند | |
از «سلونی» تا «اقیلونی» خردمندان دهر | فرق و تمییز و فضیلت بی حد و مرّ کرده اند |
شیخ حسن کاشی
از علما و شهرای قرن هشتم:
عالم علم لدنّی، شهسوار | لَوْ کُشِف ناصر حق، نفس پیغمبر، امام راستین | |
مقصد تنزیلِ بلّغ، مرکز اسرار غیب | مقطع یتلوه شاهد، مطلع حبل المتین | |
صورت معنیِ فطرت، منبع ایجاد حق | سرّ نسل آل آدم، نفس خیرالمرسلین | |
صاحب یوفون بالنذر، آفتاب انّم | اقرّة العین لعمرک نازش روح الامین | |
درجهان از روی حشمت چون جهانی درجهان | در زمین از روی رفعت آسمانی بر زمین | |
پرده دار بام خضرت، عیسی گردون نشین | حاجب دیوان امرت، موسی دریا شکاف | |
از عطای دست فیّاض تو دریا مستفیض | وز ریاض نزهت طبع تو رضوان خوشه چین | |
ناشنیده از زمان مهد تا باقی عمر | بی رضای حق ز تو حرفی کرام الکاتبین | |
نقشبند کاف و نون از روز فطرت تاکنون | ناکشیده چون مه رخسار تو نقش نگین | |
مثل تو چون شبه ایزد در همه حالی محال | ور بود ممکن نه الاّ رحمة للعالمین | |
هر که مدّاحش خدا همدم رسول الله بود | گر کسی همتاش باشد هم رسول الله بود |
نصرت علوی رازی
وی از شعرای اوایل سده هشتم است:
بعد احمد ز که جویم ره اخلاص و صواب | تا به محشر سرم از زیب وی افسر گیرد | |
مؤمن آن است کی بی شک ره تزویر و دروغ | در تنش تا رمقی مانده کمتر گیرد | |
یا چو نصرت ز میان، خلوت و عزلت طلبد | پاک و یک رنگ ره احمد و حیدر گیرد | |
بشکند نصرت رازی سپه بدعت و کفر | تا عیان مملکت اسلام سراسر گیرد | |
بر همه مُلْک و مَلَک نعره زنان فخر کند | چون ز اشعار علی نسخه و دفتر گیرد |
حمزه کوچک
آن کس منم کی آل نبی را ثنا کنم | بر دوستان احمد و حیدر دعا کنم | |
راهی که نهی کرد پیغمبر بدان شدن | آن راه را و رهبر آن ره رها کنم | |
از مهر و از محبت زهرا و مرتضا | هر صبحدم نگاه سوی هَلْ اَتی کنم | |
گر اقتدا به آل زیادست مر تو را | من اقتدا همیشه به آل عبا کنم | |
آل زیاد را که به نفرین حق ردند | از اعتقاد، لعنت بی منتها کنم | |
بعد نبیّ سزای امامت علی بود | من خر نِیَم که روی سوی ناسزا کنم |
شیخ بهایی
ای خاک درت سرمه ارباب بصارت | در تأدیه مدح تو خم پشت عبارت | |
گرد قدم زایرت از غایت رفعت | بر فرق فریدون ننشیند ز حقارت | |
در روضه تو خیل ملایک ز مهابت | گویند به هم مطلب خود را به اشارت | |
هر صبح که روح القدس آید به طوافت | در چشمه خورشید کند غسل زیارت | |
در حشر به فریاد بهایی برس از لطف | کز عمر نشد حاصل او غیر خسارت |
محیط قمی
جان ناقبل من قابل قربان تو نیست | ور نه دلبستگیم هیچ بجان، جان تو نیست | |
شاهد خال بود وضع پریشان که مرا | بستگی جز به سر زلف پریشان تو نیست | |
چون شوم محرم کویت بکنَم جامه تن | زانکه این دلق کهن لایق ایوان تو نیست |
نوایی
جز روی علی در دو جهان روی دگر نیست | زیرا که خدا را رخ نیکوی دگر نیست | |
رویش بنگر،تا نگری روی خدا را | چون روی خدا را ،به جز این روی دگر نیست | |
از بهر طواف دل سرگشته عارف | جز کعبه کویش به خدا کوی دگر نیست |
صغیر اصفهانی
نقاش بی عدد ما سوا یکی است | قدرت فزونتر از حد و قدرت نما یکی است | |
در مشکلات جز به علی ، التجا مبر | منت مکش ز خلق که مشکل گشا یکی است |
صادق سرمد
اگر هزار بشیر آمد و نذیر آمد | محمد است که بی مثل و بی نظیر است | |
مزاج عالیمان چون به شور و شر گروید | به خیر جامعه خیر البشیر آمد |
میرزا حبیب خراسانی
آیینه کبریا علی بود | مرآت خدا نما علی بود | |
پیری که به ببر نمود تشریف | از خلقت هل اتی ؛علی بود | |
شاهی که بر سر نهاد،دیهیم | از خلقت هل اتی علی بود | |
هرنامه که شد فرود از حق | در مدحت مرتضی علی بود |
نعمت آزرم
تیغ سحر ز خیمه شب پرده ای درید | شد در کنار دامن شب ،پرتوی پدید | |
شد پرتویی پدید و نجنبید شب زجای | وز دهشت سیاهی ،رنگ سحر پرید | |
بسکفت بر لبان افق خندی سحر | چونان بدل شکفتن لبخندی امید | |
پنداشتی که باد ،به دریاچه ای کبود | یک خرمن از شقایق وحشی پراکنید | |
آنکو که در غدیر پیمبر ز امر حق | او را برای رهبری خلق بر گزید |
ملک الشعرا بهار
گر نظر در آینه یک ره بر آن منظرکند | آفرین ها باید آن فرزند بر مادر کند |
محمدرضا پهلوی
این ابیات را پس از آینه کاری حرم علی سرود[16]:
گر در حرمت آینه کاری کردم | کاری نه سزای شهریاری کردم | |
تا جلوه ببینم از طلعت تو | در پیش رخت آینه داری کردم |
که جعفر الخلیلی آن را به عربی ترجمه کرد.[17]
سید کمال الدین مرتضویان
سید کمال الدین مرتضویان متخلص به فارسانی در منظومهای به نام «اندرزهای فارسانی» که در ۱۳۲۶ منتشر شد، بخشهایی سخنان علی بن ابیطالب را به نظم در آوردهاست.[18]
بهرام بیضایی
بیضایی نمایشنامهٔ مجلس ضربت زدن (۱۳۷۹) را با نگاهی به شخصیت علی بن ابی طالب نوشته است.
جستارهای وابسته
نگارخانه
- نقاشی اثر فرهاد نقاش از نسخه خطی و مصور موزه هنرهای تزئینی (تهران) خاوران نامه
- نقاشی اثر فرهاد نقاش از نسخه خطی و مصور موزه هنرهای تزئینی (تهران) خاوران نامه(علی در مصاف با قطار)
- نقاشی اثر فرهاد نقاش از نسخه خطی و مصور موزه هنرهای تزئینی (تهران) خاوران نامه(علی در مصاف با میر سیاف)
منابع
- Khosronejad، Pedram (۲۰۱۱). The Art and Material Culture of Iranian Shi'ism: Iconography and Religious Devotion in Shi'i Islam [انگلیسی]. I. B. Tauris. شابک ۹۷۸-۱۸۴۸۸۵۱۶۸۹. پارامتر
|تاریخ بازیابی=
نیاز به وارد کردن|پیوند=
دارد (کمک) - سعید نفیسی، پیام نو، ص. صفحهٔ ۲۱ پارامتر
|عنوان= یا |title=
ناموجود یا خالی (کمک) - «بخش آغازین شاهنامه گم شده است/ فردوسی شیعه بود». خبرگزاری مهر. ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۸. دریافتشده در پنج فروردین ۱۳۹۰.
خالقی مطلق در پاسخ به پرسشی درباره دین فردوسی تصریح کرد: من تشیع فردوسی را خیلی عمیق میدانم و معتقدم او شدیداً به مذهب تشیع اعتقاد داشت اما میتوان بر روی اسماعیلی یا دوازده امامی بودن او بحث کرد. من بیشتر به دوازده امامی بودن فردوسی معتقدم است.
از پارامتر ناشناخته|ماه=
صرفنظر شد (کمک); تاریخ وارد شده در|تاریخ بازدید=
را بررسی کنید (کمک) - احمد رضایی. «منقبت حضرت علی(ع)در مثنویهای چهارگانه عطار نیشابوری». سایت راسخون.
- نوری کوتنایی، نظام الدین (۱۳۷۹). جلوه علی علیه اسلام در ادبیات فارسی. ساری: نشر زهره. شابک ۹۶۴-۵۷۰۴-۲۱-۹. پارامتر
|تاریخ بازیابی=
نیاز به وارد کردن|پیوند=
دارد (کمک) - قادری، حسن (مهر ۱۳۸۶ - شماره ۱۹). «کلام علی(ع) در سخن شاعری از تبار علوی». اطلاعات حکمت و معرفت. دریافتشده در ۲۵ مارس ۲۰۱۲. تاریخ وارد شده در
|تاریخ=
را بررسی کنید (کمک) - محمد تفرشی (۲۷ خرداد ۱۳۸۷). «خاوران نامه: مثنوی حماسی ابن حسام». فیروزه. بایگانیشده از اصلی در ۱۸ اکتبر ۲۰۱۵. دریافتشده در پنج فروردین ۱۳۹۰.
از مجموع نسخههای خاوران نامه، کهنترین آنها نسخهٔ موزه هنرهای تژئینی تهران است که هم اکنون در کاخ گلستان نگهداری میشود.
از پارامتر ناشناخته|ماه=
صرفنظر شد (کمک); تاریخ وارد شده در|تاریخ بازدید=
را بررسی کنید (کمک) - «حماسهٔ علینامه راوی جنگهای امام علی(ع) به شیوهٔ شاهنامه». بایگانیشده از اصلی در ۲۸ فوریه ۲۰۱۳. دریافتشده در پنج فروردین ۱۳۹۰.
علینامه منظومهای است بازمانده از قرن پنجم که تنها ۶۰ سال پس از خلق شاهنامه به مقابله با آن برخاسته. شاعر این منظومه یازده هزار بیتی که ربیع نام دارد، ضمن احترام به فردوسی و اثر هنریاش، شاهنامه را دروغ میداند و در مقابل آن «حماسه راستین» را معرفی میکند؛ یعنی جنگهای علی.
تاریخ وارد شده در|تاریخ بازدید=
را بررسی کنید (کمک) - «توضیحی درباره کتاب یا کتابهای «حمله حیدری» دیوانهایی با یک نام». روزنامه همشهری. دریافتشده در ۲۰۱۱-۰۴-۰۳.
- دبیری نژاد، بدیع الزمان (فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۰). «افتخارنامه حیدری (معرفی حماسههای دینی ایران)». کتاب ماه هنر» شماره ۳۱ و ۳۲. دریافتشده در ۲۵ مارس ۲۰۱۲./>
- یادکرد خالی (کمک)
- «ولادت کسایی مروزی، شاعر اهل بیت علیهم السلام». سایت حوزه به نقل از مجله گلبرگ. ۱۸ آبان ۱۳۸۶. ص. شماره ۹۲.
- «فضل امیرالمؤنین، دیوان کسایی». گنجور. از پارامتر ناشناخته
|نشانی نویسنده=
صرفنظر شد (کمک) - هاشمی (مستمع)، محمد قاسم. «(از صاحب بن عباد تا محتشم کاشانی) (10)/ ادبیات عاشورا». درسهایی از مکتب اسلام. دریافتشده در ۲۵ مارس ۲۰۱۲.
- «مروری اجمالی بر منقبت امامان علیهم السلام در شعر فارسی» (۷۸). ۱۳۸۶/۱۰/۱۳. پارامتر
|first1=
بدون|last1=
در Authors list وارد شدهاست (کمک); تاریخ وارد شده در|سال=
را بررسی کنید (کمک); پارامتر|تاریخ بازیابی=
نیاز به وارد کردن|پیوند=
دارد (کمک) - رسول کاظم عبد السادة (۲۰۱۶). موسوعة أدباء إعمار العتبات المقدسة. جلد سوم. مجمع الذخائر الإسلامیة، مرکز نجف اشرف. ص. ۱۲۲. شابک ۹۷۸۹۶۴۹۸۸۸۵۵۲.
- رسول كاظم عبد السادة (۲۰۱۶). موسوعة أدباء إعمار العتبات المقدسة. جلد یکم. مجمع الذخائر الإسلامية، مركز نجف اشرف. ص. ۲۵۲. شابک ۹۷۸۹۶۴۹۸۸۸۵۵۲.
- قادری، حسن. «کلام علی (ع) در سخن شاعری از تبار علوی». اطلاعات حکمت و معرفت. دریافتشده در ۲۵ مارس ۲۰۱۲.