ریشهیابی نام شهرهای ایران
معنی نام شهرهای ایران با توجه به ریشهٔ زبانی آن بر پایهٔ استان به شرح زیر است:
معنی
آذربایجان شرقی
نام شهر | ریشه زبان اصلی | معنا | نامهای دیگر |
---|---|---|---|
تَبْریزْ | مورد اختلاف؛ (پهلوی و آذری) | «پنهانکنندهٔ تف و گرما» و با «جنبشهای آتشفشانی کوه سهند» | تَورِز، تَورِژ، تِبریز،
توری |
اَهَرْ | زبان عربی | واژهٔ اهر را به معنای درخت «ون» در زبان عربی | میمند |
مرند | زبان ارمنی | به معنای تدفین (این شهر محل دفن مادر نوح است) | ماریانا، مانداگارا، مروند |
مَراغه | پهلوی | معنی نام مراغه | افراهرود، افرازهروح، افراهروذ، افرازهرود، افرازهارود، امدادهارود، مراوا یا ماراوا و ماراغا |
آذربایجان غربی
نام شهر | ریشه زبان اصلی | معنا | نامهای دیگر | |
---|---|---|---|---|
اُرومیّه | مورد اختلاف؛ (زبان آشوری و زبان سومری) | در زبان آشوری اور (شهر) + میه (آب) | رضائیه | |
بوکان | مورد اختلاف؛ زبان کردی و سایر زبانها | در زبان کردی واژه بوک به معنی عروس است، به همین دلیل کردها بر این باورند که بوکان جمع بوک است و به معنی عروسها میباشد. همچنین در نواحی مرکزی و جنوبی ایران، مناطقی دقیقاً با نام بوکان وجود دارد که مردم محلی، دلیل این نامگذاری را وجود آب فراوان یا جایی که آب خوب دارد تعبیر میکنند.[1] | ||
پیرانشهر | اوستائی و فارسی باستان | پیران پسر ویسه، در شاهنامه پهلوان و سپهسالار افراسیاب است. | [2] | |
نقده | زبان کردی | نقده به معنی نقی ده (در زبان کردی) و سلدوز (در زبان ترکی آذری) از دو کلمه سول به معنی دشت و دوز به معنی پرآب است. | سلدوز | |
مهاباد | زبان فارسی | در ابتدا نام این شهر ساوجبلاغ (در زبان کردی سابلاخ) که در زبان ترکی آذری به معنی سرزمین چشمههای آب سرد است. نام ساوجبلاغ در زمان رضاشاه به مهاباد تغییر یافت. | ساوجبلاغ، سابلاخ | |
میاندوآب | زبان فارسی | نام این شهر برگرفته از گذر دو رودخانه سیمینه رود و زرینه رود است که از این شهر میگذرد. | مرحمت آباد | |
شوط | زبان ارمنی | نام این شهر برگرفته از نام پهلوانی ارمنی به نام آشوت است که به صورت معرب آشوط درآمده است. | مورد اختلاف؛ شوت نام نوعی گیاه در دشتهای اطراف این شهر به زبان کردی - آسوت به زبان ترکی | شاهآباد - اسلامآباد |
اردبیل
نام این شهر از واژه اوستایی آرته یا آرتا که در پارسی امروز ارت یا ارد که به معنای مقدس میباشدآمده و با پسوند ویل به معنای جا و مکان آمیخته و رویهم آرتاویل به معنای جای مقدس میباشد.
اراک
از سده دوم اسلامی ناحیه میان همدان، ری و اصفهان، عراق نامیده میشد که بعدها برای تمایز با عراق عرب آن را عراق عجم نامیدند. عَراق، معرب اراک است.
اصفهان
نام شهر | ریشه زبان اصلی | معنا | نامهای دیگر | در لغتنامهٔ دهخدا |
---|---|---|---|---|
اِصفَهان | زبان پهلوی | سپاهان، اسپهان، اسپادانا، جی، گابیان | - | |
کاشان | قاسان و کاس رود. کی آشیان. کاشانه | - | ||
چمگردان | ||||
پولادشهر | فارسی | شهری که پرسنل صنایع پولاد در آن زندگی میکنند. | آریاشهر، فولادشهر | |
نَجَفآباد | ترکیب فارسی و عربی | برگرفته از یک رویداد | - | |
میمه | پهلوی یا دری سانسکریت | می +می به معنی شراب ناب |
البرز
البرز دگرگون شده واژه اوستایی هریبزر میباشد :هری به معنای خاک و برز به معنای بلند است. بنابرین هریبرز به معنای سرزمین مرتفع و بلند است.
ایلام
به معنی سرزمین کوهستانی
سرزمینی که اکنون استان ایلام نام دارد، بنا به اسناد تاریخی فراوان، بخش شمالی از کشور عیلام باستان بودهاست. این کشور در حدود ۷۰۰۰ سال پیش از میلاد به وجود آمده و تا سال ۷۱۹ پیش از میلاد به زندگی خود ادامه دادهاست. در این سال، به فرمان آشور بانیپال به خاک و خون کشیده شد و منقرض گردید. از شهرهای این کشور، به اسامی «شوش» پایتخت اصلی، «ماداکتو» یا همان دره شهر استان ایلام و پایتخت تابستانی اهواز، خایدالو، ماساباتیک و کابیانه اشاره شدهاست.
در کتیبههای بابلی، عیلام را «آلامتو» یا «آلام» خواندهاند که به قولی به معنای کوهستان یا «کشور برآمدن خورشید» است. مدتی پس از فروپاسی عیلام، حوزه فرمانروایی آنان به دو منطقه تحت نفوذ پارسها و مادها تقسیم شد. هر چند مناطق مسکونی زاگرس بخشی از امپراتوری مادها بهشمار میآمده، اما درظاهرارتش هخامنشی برای عبور از زاگرس ناچار به پرداخت باج به کوه نشینان توانمند آن بودهاست. تیمور لنگ گورکانی در کتاب منم تیمور جهانگشا اعتراف میکند که از مردم این سرزمین در جنگ شکست میخورد و ناچار از فتح آن منصرف میشود و به یاران خود نیز سفارش میکند کاری به این دیار نداشته باشند..
بنا به نوشته تاریخ نویسان یونانی، در زمان سلوکیها، ساکنین زاگرس بیش تر اوقات با اقوام مهاجم و بیگانه در نبرد بودهاند. وجود آثار باستانی فراوانی از دوره ساسانی در استانهای ایلام و لرستان، نشان میدهد که این منطقه در آن زمان بسیار آباد و با اهمیت بودهاست. اسامی شهرهایی مانند «ماسبندان»، «مهرگان کدک»، «دارشهر»، «سیمره»، «اریوخ» و «شیروان» این نظر را تأیید میکند. محل دقیق برخی از این شهرها هنوز روشن نشدهاست. در اواخر دوره ساسانی، خاندان فیروزان بر این سرزمین و خوزستان حکومت داشتهاند که آخرین آنها پس از شکست در جنگ جولا به دارالخلافه اعزام شدهاست. بعد از تسخیر ایران به وسیله عربهای مسلمان، احتمال دارد که این ناحیه جزئی از ایالت کوفه شده و اسامی شهرهای ماسبندان، مهرگان و سیمره معرب شده باشند.
بوشهر
نام شهر | ریشه زبان اصلی | معنا | نامهای دیگر |
---|---|---|---|
بوشهر | ترکیب اوستایی | شهر نجات دهنده | ابوشهر، لیان، ریشهر |
دیلم | ریشه در زبان فارسی | بدنبال سلطه دیلمیان بر فارس این نام رایج گردید | دیلُم، مهروبان (بمعنی ماهی روبان) |
گناوه | ریشه فارسی | دارای آب و هوای بد یا آب ناگوار | گندابه، جنابد، جنابه |
برازجان | فارسی میانه | گرازگان | گراز نزد زرتشتیان گرامی بودهاست. |
خورموج | فارسی باستان یا فارسی میانه | خور+موج (خورشید و نخل) یا تحریف نام هرموزد در زبان بومی | دشتی |
اهرم | فارسی | - | تنگستان |
کنگان | زبان فارسی | محل پیشروی آب دریا | کنگون |
سیراف | فارسی | غنی و دارای مکنت | بندر طاهری، صیراف، سیراب |
بندر دیر | نامشخص شاید عبری یا عربی | به معنی سرزمین دارای دیرها و صومعههای بسیار | ماندستان |
تهران
نام شهر | ریشه زبان اصلی | معنا | نامهای دیگر |
---|---|---|---|
تهران | فارسی باستان | دامنه گرم | تهرام |
شمیران | فارسی باستان | دامنه سرد | شمران |
چهارمحال بختیاری
ریشه زبان اصلی | نام شهر | معنا | نامهای دیگر |
---|---|---|---|
فارسی | شهرکرد | دژگرد به معنی دژ پهلوانان | دهکرد |
فارسی باستان | لردگان | جایی که مردم لر در آنجا هستند | |
فارسی باستان | فارسان | فارِسان محل نگه داری اسب جنگی | |
فارسی | فیل آباد | محل نگه داری فیل جنگی |
استانهای خراسان
نام شهر | ریشه زبان اصلی | معنا | نامهای دیگر | در لغتنامهٔ دهخدا |
---|---|---|---|---|
مَشهَد | زبان عربی | محل شهادت. چشمانداز | طوس، سناباد، نوغان، مشهد مقدس. مشهد الرضا | |
نِیْشابور | زبان پهلوی | ساختهٔ نیک شاپور | رئونت. نشابور. شهر فیروزه. نیسابور. شهر شادیاخ. مدینه الرضا. ابرشهر. نیسایه | |
سَبْزِوار | از واژه سبز بعلاوه وار است | سبزگون، سبز شکل | بیهق، ساسویه | |
تُربَت جام | ترکیب فارسی و عربی | کوتاه شدهٔ تربت شیخ احمد جام | جام. بوزجان. | |
تُربَت حَیدریه | عربی | کوتاه شدهٔ تربت قطبالدین حیدر | زاوه | |
تایْباد | - | - | باخرز | |
بَردَسکَن | دری | مکانی دارای دژ دفاعی حصین و سنگی | برداسکن - ترشیز | |
شیروان | فارسی | منسوب به نقش شیری است که شکل و شمایل آن در دامنه کوهی که در فاصله چند کیلومتری جنوب شهر وجود دارد مشاهده میگردد. | شیران | |
اِسفَرایِن | فارسی | - | اسپرآئین، میان آباد، مهرگان | |
جاجَرم | فارسی دری | - | ججرم | |
فاروج | فارسی، عربی | معرب: فَرَج آباد | فارِج | |
فیروزه | زبان فارسی، عربی | به علت وجود معدن فیروزه | بزغان - برغان | |
کاشْمَر | فارسی | - | ترشیز. پشتِ نیشابور. سلطان آباد | |
قوچان | مورد اختلاف (مغولی-فارسی) | محل سکونت ایل قوچانلو (زعفرانلو) | خَبوشان، خوجان، ناصری | |
بیرجَند | مورد اختلاف(عربی-پهلوی) | معرب: بئرجند-در پهلوی:شهر بلند یا شهر طوفان | برجند، برجن، برکن و بیرگند | |
بُجنورد | زبان پهلوی | معرب:بیژنگِرد به معنی «ساختهٔ بیژن» و «آبادشده به دست بیژن» | بیژنیورد، بُژنُرد | |
گُناباد | زبان پهلوی | معرب:جویمند | جویمند. جنابد و کنابد | |
فردوس | زبان پهلوی | معرب:جویمند | تون | |
رُشتخوار | فارسی | رُشت خوار: آفتاب تابان. رُشد خوار: برآمدن آفتاب | فروغ آفتاب |
خوزستان
نام شهر | ریشه زبان اصلی | معنا | نامهای دیگر | |
---|---|---|---|---|
اَهواز | خلاصه شده کلمه سوق الاهواز | نام پارسی میانه این شهر «خوزستان واجار» بوده که معرب آن «سوق الاهواز» میشدهاست که بر اثر مرور زمان «اهواز» نامیده شدهاست. این شهر به خاطر بازاری بودنش، به شهر «بازار خوزیها» معروف بوده که خوزیها همان باقی ماندههای تمدن ایلامی زبان بودهاند. . | اوکسین، ناصری | |
خُرَّمْشَهْرْ | نام تازه در زبان فارسی | شهر آباد و خرم | محمّره نام قدیمی در زبان عربی از احمر به معنی سرخ | |
بهبهان | فارسی میانه | بمعنی بهتر از چادر (بهان) بدنبال شهرنشینی در منطقه | ارجان، بهبهو | |
ماهشهر | نام تازه فارسی | به معنای شهر ماه | معشور، ماچول | |
شوش | زبان عیلامی | محل آباد و نام شهری باستانی | شوش، سوس | |
شوشتر | ترکیب فارسی و عیلامی | شوش+تر (تر به معنای نو و تازه) | ششتر، تستر | |
دزفول | زبان پهلوی یا فارسی | پل شهر دز، شهر دارای پل روی رودخانه دز (اشاره به پل قدیمی شهر) | گندی شاپور، دسپیل، دزفیل | |
شادِگان | نام جدید فارسی | محل شادی و مسرت | دورق نام قدیمی هزارها سال و فلاحیه هردو از نامهای بومی شهر هستند. | |
ایذه | ریشه در زبان پهلوی (ایذج) | ایذج . ایاپیر . مال امیر. | - | |
رامهرمز | ریشه در زبان پهلوی | بمعنی جایی که هرمز ساسانی آرام گرفت، یا به آن آرامش داد | رامز، هرمزجان، رومز، رومز | |
آغاجاری | ترکی | نام یکی از طوایف و قبایل ترک ساکن در ایران و جنوب | سنتریلی (در زمان فعالیتهای نفتی اروپایی) برگفته از آغاچ (درخت) و آر (مرد) مرد تنومند (همچون درخت) | |
امیدیه | فارسی | محل امید و نیک بختی. فارسی شده عمیدیه | العمیدیه از نامهای دیگر ان به زبان عربی | |
مسجد سلیمان | فازسی | پارسوماس از شهرهای مهم دوران هخامنشی |
زنجان
نام شهر | ریشه زبان اصلی | معنا | نامهای دیگر |
---|---|---|---|
زنجان | ریشه در زبان پهلوی | عربی شده زنگان و زندگان یعنی مکان اهل کتاب زند | شهین |
ماه نشان | ریشه زبان پهلوی | سرزمین قوم ماد (ماد نشان) | |
ابهر | از زبان تاتی | نام ابهر از آب+هر تشکیل شده و در زبان تاتی به معنی آب آسیاب است. | ابهر در قدیم اوهر نامیده میشدهاست. مردم محلی به آن اَبَر میگویند. |
قیدار | قیدار نام یکی از پیامبران بودهاست که آرامگاهش در این شهر قرار دارد. | خدابنده | |
خرم دره | زبان فارسی | به معنی دره خرم و آباد |
سمنان
مردم بومی سمنان، این نام را به صورت سِمَن تلفظ میکنند و به اهالی آن سِمَنی میگویند. معنای این واژه به درستی مشخص نیست. سمنان در گذشته تنها به شهر سمنان اطلاق میشد و این نام از سال ۱۳۴۰ بر روی همهٔ استان گذاشته شد و تا پیش از آن این منطقه «قومس» یا «کومش» نامیده میشد.[3]
سیستان و بلوچستان
نام قدیم زاهدان دزآپ بوده و زبان پهلوی است یعنی آبی که به صورت دزدی و پنهانی بودهاست… ایرانشهر نام قدیمش پهره یا فهرج بوده… شهر سراوان هم از زبان فارسی است… خاش هم فارسی یا پهلوی… نام قدیم چابهار مکران یا مکا از ریشه پهلوی است.
فارس
شیراز: نام شهر شیراز برگرفته از نام قلعهای در اطراف شیراز کنونی در محل قصر ابونصر است. آن گونه که پیدا است در هنگام ساخت شهر نام این قلعه بر شهر شیراز نهاده شدهاست. در کاوشهای باستانشناسی در تخت جمشید، به سرپرستی جورج کامرون در سال ۱۳۱۴ خورشیدی به پیدایش خشت نوشتههایی ایلامی انجامید که بر روی چند تای از آنها به قلعهای بنام «تیرازیس» یا «شیرازیس» اشاره شدهاست. همچنین مهرهایی مربوط به پایان روزگار ساسانی و آغاز اسلام، در کاخ ابونصر یافت شدهاست که حاوی نام «شیراز» میباشد.
ابن حَوقَل، جغرافیدان مسلمان سده چهارم هجری، وجه تسمیه شیراز را همانندیِ این سرزمین به اندرون شیر میداند؛ چرا که به قول او عموماً خواربار جاهای دیگر بدانجا برده میشد و از آنجا چیزی به جایی نمیبردند.
براساس پژوهش تدسکو شیراز به معنای مرکز انگور خوب است.
در افسانهها آمدهاست که شیراز فرزند تهمورس (از پادشاهان سلسله پیشدادیان) شهر شیراز را بنیان نهاد و نام خود را بدان بخشید. به روایتی دیگر، نام این دیار، «شهرراز» بوده که به اختصار «شهراز و شیراز» گفته شدهاست.
قزوین
قزوین: در پارسی میانه کاسپین بودهاست. کاسپی نام مردمی بوده که در این منطقه زندگی میکردهاند. قزوین به معنای سرزمین کاسپیهاست. (نرجه) که اصل ان کلمه «نرگه» است به معنی «محل خرامیدن اهوان وحشی» است و ریسه اوستایی دارد و هم چنین به معنی نرگاه و نور گاه هم آمده است بر گرفته از کتاب «نرجه میراث تمدن ایران زمین» تألیف کامران محمد حسینی
قم
قم واژهای سکایی بوده به معنای رودخانه که امروزه در زبانهای کردی و مازندرانی به صورت واژهٔ «چَم» باقی ماندهاست. در دورههای بعد از مهاجرت سکاها به کل منطقه اطلاق شدهاست. اصل آن «کُم» و «کومش» بوده که به صورت «قومس» درآمده و ابتدا به قم و سپس به کل منطقه تا سمنان اطلاق شدهاست.
کردستان
از دو بخش کرد+ستان تشکیل شده و به معنای سرزمین کردها است.
کرمان
از دو بخش کر به معنای کوه و مان به عنوان پسوند مکان تشکیل شده و به معنای سرزمین کوهستانی است.
کرمانشاه
کرمانشاه: در زبان کردی به صورت کرماشان تلفظ میشود و معرب آن در متون تاریخی به شکل قرمیسین و قرماسان یاد شدهاست، از نظر لغوی از کلمهٔ کرمانج به معنی کوهنشین (یا کشاورز) ریشه گرفته و با کرمانجان همریشه است. واژهٔ کرمانج به قبایل کوچنشین کرد و بعدها به دهقانان بدون زمین گفته شدهاست. کرماشان به معنای «سرزمین کرمانجها» یا در واقع سرزمین کوهنشینان است.
کهگیلویه و بویراحمد
یاسوج (محلی: یاسیچ):یاسیچ که در زبان محلی مردم این منطقه گفته میشود به معنای محل پرورش گرد و پهلوان میباشد و نام کنونی آن (یاسوج) به معنی محل پرورش گل یاس میباشد.
گلستان
نام شهرستان | وجه |
---|---|
گرگان | واژهٔ استرآباد از دو لفظ «استر» و «آباد» تشکیل شده و استر در زبانهای ایرانی به معنای ستاره و آباد (به معنای) «عمارت» است. در زبان پهلوی منطقهٔ گرگان را وُرکان یا یا وِهرکانه و در زبان یونانی هیرکانیا (Hyrcania) و در زبان عربی جُرجان میگفتند |
کلاله | شهری که از دور مرده به نظر میرسد |
گنبد کاووس | به سپاس از قابوس بن وشمگیر نام آن را گنبد قابوس (که اکنون به گنبد کاووس تغییر یافتهاست) نهادند |
آق قلا | نام قدیمی این شهرمبارک آباد، «اسپیدژ» یا «دژ سفید» بودهاست. اسپی در زبان مازندرانی (طبری) به معنای سفید میباشد؛ و ترکمنهانام «آققلعه» را بر آن نهادهاند. برای مدتی تا پیش از سال ۱۳۵۷ پهلوی دژ نامیده میشد، اما اکنون نام ترکمنی خود را بازیافتهاست. |
مراوه تپه | |
کردکوی | |
گمیشان | نام محلی شهر کمیش دپه به معنی «تپه نقرهای» است و در مورد علل نامگداری آن دلایل خاصی را بیان میکنند ازجمله پیداشده مقداری نقره در تپه کمیش دپه جیک در شمال شهر و همچنین استدلال به نمکزار بودن تپه در دوران نزدیکی به آب دریا و بازتاب نورآفتاب و ماه به صورت نقرهای از مسافت دور اشاره داشت. |
بندر ترکمن | تغییر نام از اول انقلاب به این نام، نام قبلی آن تا پیش از انقلاب «بندر شاه» بودهاست. |
گالیکش | |
مینودشت | |
علیآباد کتول | کتول از دو واژه اوستایی کته (KATA) و اول (UL) تشکیل شدهاست. کته به معنای جا و مکان و اول به معنای شیب، دره و گودال میباشد؛ و کتول به مجموعه آبادیها گفته میشود که در درون دره و کوه قرار دارند. همچنین (۳۲۸ سال پیش) در زبان پهلوی نیز کلمه کتول از دو واژه کت KAT به معنای جا و مکان و اول UL به معنی به بالا یا سوی بالا و بلند بکار میرود و کتول به مجموعه آبادیهایی گفته میشود؛ که در درون دره و شیب واقع شده باشند؛ و این واژه دارای معانی و تعاریف گوناگونی است.[نیازمند منبع]
کتول همچنین در زبان مازندرانی به معنای «کسی که رسم چوپانی را نداند»، «کشاورز و زارع»، «گاو شیرده» و «غریب یا کسی که از وطن به دور افتاده» میباشد. |
رامیان | |
آزادشهر | |
بندرگز |
گیلان
گیلان از گیل+پسوند ان تشکیل شده و به معنای سرزمین گیلها است. قوم تالش باز ماندگان همان مردم باستانی میباشند که در تاریخ، نام آن را کادووس وکادووش مییابیم
نام شهرستان | وجه تسمیه |
---|---|
انزلی | انزلی برگرفته از کلمه انزلیج یعنی اسکلهٔ پهلو گرفتن کشتیها |
آستارا | در گذشته چون در منطقه آستار مردابها و باتلاقهای زیادی بود، کاروانهایی که از آن جا میگذشتند بسیار آهسته و با احتیاط باید از آن منطقه میگذشتند و آن منطقه را آسته رو یا هوسته رو (تالشی) میخواندند، که کمکم به آستارا تبدیل شد. |
رشت | نام قدیم رشت دارالمرز بود. روایتی است که چون این شهر یکی از مراکز بزرگ ابریشم ریسی بود نام رشت که مشتق از ریسیدن و رشتن است روی آن گذاشته شد. |
صومعه سرا | اسم این شهر را برگرفته از عارف بزرگ قرن چهارم و پنجم هجری شیخ عبدالله صومعه ای میدانند که امروزه مزارش در اول جاده صومعه سرا ـ فومن قرار گرفتهاست. |
لاهیجان | لاهیجان یعنی شهر ابریشم. دکتر بهرام فره وشی استاد زبانهای باستانی مینویسد: لاه در پارسی میانه به ابریشم اطلاق میشده و در برهان قاطع لاه به معنی پارچه ابریشمی سرخ آمدهاست. لاهیگان که لاهیجان شده یعنی محلی که در آن جا ابریشم به دست میآید. |
لنگرود | لنگرود که در قدیم بندری آباد بود و چون در رودخانه اش کشتیها و قایقها لنگر میانداختند نام «لنگر رود» و بعدها لنگرود را به خود گرفت. |
هشتپر | در مرکز شهر فعلی کاخی بنام اطاقسرا یا سردار امجد با هشت در بزرگ وجود داشته و از آنجائیکه در زبان تالشی در را «بًر» میگویند |
لرستان
لرستان از لُر+ستان تشکیل شده و به معنای سرزمین لُرها است.
نام شهرستان | وجه تسمیه |
---|---|
بروجرد | (در اصل ویرو گرد) به معنای شهر ویرو پادشاه اشکانی چرا که گرد در ایران باستان معنی شهر میداده و هماکنون در کشورهای اروپایی متداول است مثل بلگراد (پایتخت صربستان) یعنی شهر سفید و اشتوتگارت در آلمان یعنی شهر محل نگهداری اسبها |
خرمآباد | در اصل و گویش محلی خورموه تلفظ میگردد یعنی مکان طلوع آفتاب درخشان |
دورود | محل تلاقی دو رودخانه |
ازنا | برگرفته از نام پهلوانی ارمنی به همین نام |
الیگودرز | برگرفته از نام گودرز شخصیت اساطیری شاهنامه |
سلسله | نام یکی از لشگریان اسلام به این نام |
کوهدشت | مکانی واقع در میان کوه و دشتها |
پلدختر | برگرفته از نام پلی به این نام در این شهر |
رومشگان | محل شکست لشکر روم در این مکان |
مازندران
به معنای ماز (ماز= زنبور) در آن است. ماز نام درختی است که در مازندران به وفور دیده میشده آمل:یکی از شهرهای قدیمی استان و همچنین شمال ایران و یکی از قدیمیترین شهرهای کشور ویکی از چهارده پایتخت ایران قدیم میباشد به گونهای که به حکایت کتابهای تاریخی، اولین مکانی که آریاییها پس از مهاجرت به ایران در آن سکونت گزیدهاند در این منطقه بودهاست؛ در خصوص ریشه این شهر دو روایت عمده موجود است:اولی از ریشه آمارد(قومی که از منطقه غرب مازندران یا همان دیلمان قدیم که شامل دیلمان گیلان،کلاردشت و کجور بود ) میباشد و دومی از داستان عاشقانهای است که به علاقهمندی پادشاه بلخ به دختری به نام آمله میباشد که پس از پیوند زناشویی به افتخار وی شهری به همین نام در این منطقه بنیان نهاد.
مرکزی
نام شهر | ریشه زبان اصلی | معنا | نامهای دیگر | در لغتنامهٔ دهخدا |
---|---|---|---|---|
اَراکْ | فارسی | تغییر زمانی در «سلطان آباد عراق» به شهر عراق | عراق، سلطان آباد | |
خُمِیْن | مورد اختلاف (پهلوی. اوستایی) | معرب:هُمایون | خمیهن، کمره | |
نیموَر | پهلوی | در پهلوی آورد به معنای میدان جنگ | نیم آورد. ممنور، نیسور، تیمور | |
شازَند | پارسی | برگرفته از نام کوهی که حسب باورهای محلی محل زندگی جاودانه کیخسرو شاه زنده کیانی است | ادریس آباد | |
مَحَلّات | - | - | - | |
تفرش | پهلوی | - | طبرس | |
ساوه | پهلوی ساوگ | - | ساوج |
هرمزگان
هورمزدگان از ریشه اهورامزدا است و به چم (معنی) سرزمینی که متعلق به اهورامزدا است مرکز استان هرمزگان یعنی بندرعباس به افتخار شاه عباس پس از آزاد سازی این شهر از دست پرتغالیها گذاشته شده نام قبلی این شهر گامبرون بوده که به زبان پرتغالی یعنی جای که خرچنگ زیاد است و حتی در دوره عیلامی و هخامنشی به آن دفیانوس گفته میشده که از قدیم مرکز و شاهراهای اقتصادی ایرانه بوده
همدان
همدان از واژهٔ مادی هگمتانه به معنی محل گردهمایی گرفته شدهاست. هگمتانه به صورت هَنگمَتَنَ و اَنجمَتَنَ درآمده و در فارسی امروز به صورت دو کلمهٔ هَنگامه (ازدحام، غوغا) و انجمن (گردهمایی) درآمدهاست. در زبان کردی امروز این واژهٔ مادی به دو صورت ئهنگهمه (در کردی جنوبی به معنای ازدحام و غوغا) و ئهنجمهن (به معنای انجمن و شورا) باقی ماندهاست.
یزد
برگرفته از نام پادشاه ساسانی یزدگِرد است. یزد = نام پادشاه + گِرد = شهر
لقبها
- ایلام: عروس زاگروس
- دامغان: شهر صد دروازه،پسته های خندان
- شوط: شهر بنبست
- مسجدسلیمان: شهر اولینها، به سبب وجود اولین چاه خاورمیانه، اولین باشگاههای ورزشی و سایر موارد عصر جدید
- مشهد: پایتخت معنوی ایران، دومین شهر ایران
- شوشتر: پایتخت سازه های آبی ایران،
- شیراز: پایتخت ادب و فرهنگ ایران، مدینه الشعرا
- ساری: پایتخت بهارنارنج ایران
- تبریز:شهر اولین ها، شهر بدون گدا، دروازه ایران و اروپا
- یاسوج: پایتخت طبیعت ایران
- اصفهان: شهر شهیدان، نصف جهان، شهر گنبدهای فیروزه ای، پایتخت سنگ، پایتخت صنایع دستی جهان
- کرج: ایران کوچک
- لالجین: پایتخت سفال و سرامیک ایران
- جهرم: چتر سبز، دارالمومنین
- نیشابور: ابرشهر، دمشق کوچک، پایدارترین شهر ایران، شهر فیروزه
- آمل: شهر علم و فلسفه و تاریخ ایران، پایتخت برنج ایران، قطب صنعتی و فرهنگی استان
- سبزوار: دارالشیعه، دیار سربداران، پایتخت نثر فارسی، پایتخت اولین حکومت شیعه اثنی عشری در ایران، مهد هندبال ایران، شهر دیرینههای پایدار و دانشوران بیدار
- جغتای : باغشهر زندگی
- فاروج : پایتخت آجیل و خشکبار ایران[4]
- قوچان : پایتخت موسیقی مقامی کشور[5]
- سمنان : دارالمرحمه ، شهر اخلاق[6]
- بردسکن : شهر سرافرازان، شهر میوه های بهشتی
- کاشمر : شهر زیارت و سیاحت، پایتخت کشمش ایران
- داورزن : میقات الرضا، دیار دکتر شریعتی معلم شهید
- جوین : خطه مشاهیر
- خلیل آباد : دیار تاکستانهای سرسبز
- خوشاب : شهر دستکندهای کهن
- بجستان : شهر انار
- همدان: پایتخت تاریخ و تمدن ایران
- هندیجان: سرزمین آب و لنجها، سرزمین ماهیان و شهر همزیستی انسان و دریا
- تویسرکان: بهشت غرب ایران، شهر گردو
- بروجرد: شهر فرزانگان، دارالسرور، پاریس کوچک ایران
- میمه: شهر می ناب و انگور
- کاشان: دارالمومنین، شهر گل و گلاب
- گرگان: شهرطلای سفید
- بجنورد: پاریس کچولو
- اسفراین: پایتخت کشتی با چوخه
- شیروان: دار الملصلین
- ورزنه: شهر فرشتهها، شهر کبوتران سفید
- لواسان: بورلی هیلز ایران، سوئیس ایران
- یزد: دارالعباد، دارالاسلام، شهر بادگیرها، شهر دوچرخهها، شهر قنات و قنوت و قناعت
- دزفول: موزه آجری ایران
- هرمز: جزیره رنگین کمان
- محلات: هلند ایران
- فریدونشهر: سوئیس ایران
- مراغه: پایتخت نجوم ایران
- نجف آباد: شهر شهادت
- لرستان: سرزمین گیسوان آبی، آبشارها
- گرمسار: جزیره اقوام، شهر خورشید تابان
- کلیبر: سرزمین صخرهها
- قشم: سرزمین عجایب هفتگانه
- دلیجان: شهر ایزوگام
- کیش: مروارید خلیج فارس، نگین خلیج فارس
- کوهرنگ: شهر برف و بوران
- قزوین: پایتخت خوشنویسی ایران
- فیروزه: استانبول کوچک
- جیرفت: هندوستان کوچک
- اردکان: یونان کوچک، نگین کویر ایران، شهر گفتگو و لبخند
- آبادان: برزیل ایران
- بلداجی: شهر گز
- رشت: شهر باران های نقره ای، دروازه گیلان به اروپا، شهر خلاق خوراک ایران در یونسکو
- لاهیجان: عروس گیلان
- انزلی: شهر فوتبال، ماهی
- فومن: شهر مجسمهها
- هشتپر: شهر گیلاس، کیوی
- آستارا: شهر بام های سفالی
- تالش: قلعه عقاب ها
- پارسآباد: مهد کشاورزی
- شهرکرد: بام ایران
- بندرعباس: پایتخت حمل و نقل
- کرمان: دیار کریمان، بهشت معادن
- اراک: پایتخت صنعتی ایران
- خمینی شهر: حسینیه ایران
- رامسر: عروس شهرهای ایران
- اردبیل: دار الارشاد
- ابرکوه: ایران کوچک (به دلیل وجود اکثراقوام ایرانی در این شهر)
- سیرجان: شهر جهانی گلیم
معناهای اشتباه
- الشَّیراز: یک اسم در زبانِ عربی کهن است و معنای آن «سر شیر (خوراکی)» است. این معنا پیوندی به معنای شهر شیراز ندارد.
- اراک: در زبانِ عربی یک فعلِ است و معنای آن «تو را میبینم» است. این معنا پیوندی به معنای شهر اراک ندارد.
- بیرجند: اگر بئر جند گفته شود در زبانِ عربی یک ترکیبِ دو واژهٔ «بئر» و «جُند» است و مفهومی خاص نداردو پیوندی به معنای شهر بیرجند ندارد.
- قُم: در زبانِ عربی یک فعلِ امری است و معنای آن «برخیز، بلند شو» است. این معنا پیوندی به معنای شهر قم ندارد.
- کرمانشاه: به معنای شاهِ کرمان نیست. این واژه به اشتباه به لقبِ بهرام چهارم که حاکم کرمان بودهاست ربط داده میشود، اما ربطی به آن ندارد.
- نَیسافور: یک اسم در زبانِ عربی کهن است و معنای آن «سایه انداز، سایه بان» است. این معنا پیوندی به معنای شهر نیشابور ندارد.
- شَوْط: به یک دور گردیدن گرد کعبه یا رفتن از صفا به مروه و بالعکس اطلاق میشود؛ شوط در لغت به معنای یک بار حرکت از مبدئی به مقصدی است. این معنا هیچ پیوندی به شهر شوط ندارد.
جولکی
جوبی پرآب دارای بیشه ای سبز برای پرندگان و انسانها جو (ژوی) همان جوی آب است و لک پسوندی به معادل یک هزار بوده و جولک جایی که برای استفاده از آب ژوی باید یک هزار از واحد پول مردم آن منطقه پرداخت کرد! پسوند لک بیشتر در مبادلات مالی استفاده میشده! در بعضی روایات به خزانه دارها لک اشاره میشدهاست میشود گفت لکها مأمور امور دارایی و خزانه داری بودهاند!
منابع
- محمد مهریار، فرهنگ جامع نامها و آبادیهای کهن اصفهان، ص۳۹۶ ،۳۹۷، ۳۹۸.
- http://www.javanpress.ir/آقاي-استاندار-؛-پيرانشهر-را-به-منطقه-آز/
- ویکی سمنان: وجه تسمیۀ «سمنان»؛ بازدید در ۲ آبان ۱۳۹۶.
- «اینجا پایتخت آجیل ایران است/" فاروج" سرزمین ایلهای رنگارنگ». خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان | Mehr News Agency. ۲۰۱۴-۰۴-۱۶. دریافتشده در ۲۰۲۱-۰۲-۲۷.
- «قوچان 118 و پایتخت موسیقی مقامی». دالفک. دریافتشده در ۲۰۲۱-۰۲-۲۷.
- «از «دارالمرحمه» تا «سمنان 2020»؛ همه شعارهایی که فراموش میشوند!/ اقدام عجیب شورای چهارم در تعیین روز شهادت امامزاده یحیی(ع)!». شبکه اطلاع رسانی راه دانا. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۳-۰۱.
- ذیل نام هر شهر در لغتنامهٔ دهخدا